امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت

علامه محمدتقى جعفرى

- ۱۱ -


عبدالله گفت : خداوند براى تو خير پيش بياورد و ما را فداى تو گرداند. اگر به مكه رسيدى ، بپرهيز از اين كه به كوفه نزديك شوى ، زيرا كوفه شهرى شوم است . پدرت در آن جا كشته شد و برادرت در آن شهر، بى كس و ياور ماند و ضربتى غافلگيرانه به او وارد كردند كه نزديك بود او را به شهادت برساند. در حرم خدا اقامت فرما، تو سرور عرب هستى . مردم حجاز با وجود تو، زير فرمان هيچ احدى نمى روند و همه مردم از هر سو به طرف تو و براى اطاعت از تو حركت خواهند كرد. خاندانم فداى تو باد، از حرم الهى (مكه ) خارج مشو. سوگند به خدا، اگر به شهادت برسى ، همه ما بعد از تو برده خواهيم شد.))(139)
عبدالله بن مطيع از شخصيت هاى آن دوران ، دو بار از خدا مى خواهد تا او را فداى امام حسين (عليه السلام) گرداند. مى گويد: ((تو سرور عرب هستى )). بديهى است كه منظور، سيادت و سرورى آن حضرت بر همه مسلمانان است . تعبير عرب از آن جهت بوده است كه اسلام كه بانى آن خاتم الانبيا (صلى الله عليه وآله ) بوده است ، به وسيله عرب در عربستان بروز نموده و سپس به جوامع ديگر گسترش يافته است ، زيرا همان طور كه تعبيرات پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و همه شخصيت هاى جوامع اسلامى - اعم از عرب و غير عرب - درباره حسين (عليه السلام) نشان مى دهد،(140) حسين (عليه السلام) شايسته ترين فرد براى مديريت جوامع مسلمين بود. اين جمله را مى توان از چند جمله عبدالله بن مطيع در بالا نيز استفاده كرد:
((مردم حجاز با وجود تو، زير فرمان هيچ احدى نمى روند و همه مردم از هر سو به طرف تو حركت خواهند كرد.))
شيخ مفيد (رحمة الله عليه ) بنا به نقل مرحوم محدث قمى از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است :
((پس از آن كه امام حسين (عليه السلام) تصميم به حركت به مكه گرفت ، گروهى از فرشتگان و گروهى از اجنه ، پيشنهاد يارى به آن حضرت دادند و آن حضرت پيشنهاد آنان را نپذيرفت .))(141)
امكان وقوع يارى از موجودات غيبى را مى توانيم در قرآن مجيد مشاهده كنيم ، از آن جمله :(142)
اذ تقول للمؤمنين اءلن يكفيكم اءن يمدكم ربكم بثلاثه آلاف من الملائكه منزلين . بلى ان تصبروا و تتقوا و ياءتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسه آلاف من الملائكه مسومين (143)
((هنگامى كه به مؤمنان مى گفتى آيا براى شما كفايت نمى كند كه پروردگار شما با سه هزار ملائكه ، شما را يارى كند. بلى ، اگر صبر كنيد و تقوا بورزيد، به زودى خداوند شما را با پنج هزار ملائكه نشان دار يارى خواهد كرد.))
هم چنين ، در ((سوره توبه ، آيه 40)) چنين آمده است :
فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها...
((...پس خداوند آرامش خود را بر پيامبر فرود آورد و او را به وسيله لشكريانى كه آن ها را نديده ايد، تاءييد فرمود...))
از جمله قضاياى معروفى كه بى نظير بودن شخصيت حسين (عليه السلام) را اثبات مى كند، اين است كه هنگامى كه آن حضرت در راه كوفه ، دو نفر را مى بيند كه از طرف كوفه مى آيند، كسانى را مى فرستد كه وضع كوفه را از آنان بپرسند. آن دو نفر چنين پاسخ مى دهند كه ما مردم را در حالى پشت سر گذاشتيم كه دل هايشان با حسين بود و شمشيرهايشان براى قتل او آماده شده بود.
آرى ، همه ما مى دانيم كه سياست گرگ صفتان روباه منش همين است كه به سادگى مى توانند مغزهاى مردم جامعه را مشوش نمايند، به طورى كه شمشير به دست آنان دهند و آنان را بر خلاف تمايلات جدى قلبى كه دارند، رهسپار كارزار با كسى نمايند كه محبوب دل هاى آنان است !
بخش نوزدهم : آيا امام حسين (عليه السلام) مى دانست در اين قيام بزرگ شهيد مى شود؟
چند نظريه در پاسخ اين سؤ ال مطرح شده است كه مورد بحث و بررسى هاى مشروحى قرار گرفته است . ما براى بيان آن چه كه به نظر مى رسد، دو نظريه عمده از آن ها را مورد بررسى قرار مى دهيم :
نظريه يكم - اگرچه قيام امام حسين (عليه السلام) از همه جهات صحيح و مستند به انگيزگى تكليف خداوندى بود، ولى او نمى دانست در اين قيام به شهادت خواهد رسيد. لازمه سخن عبدالرحمن بن ابن خلدون ، در صفحات 216 و 217 از مقدمه ، هم چنين عقيده بعضى از متفكران ، اين است كه امام حسين (عليه السلام) نمى دانست در سفر به عراق شهيد مى شود. تضاد سخن ابن خلدون را با سخن ديگرى از او كه در پاورقى بحث گذشته آورده ايم ، ملاحظه كرديد. اما پاسخ ديگر معتقدان به عدم علم آن حضرت به شهادت ، در بررسى و تحقيق نظريه دوم مطرح خواهد شد.
نظريه دوم - امام حسين (عليه السلام) از شهادت خود آگاه بود. اين نظريه ، با توضيحات گوناگون ، در تحليل هايى كه براى داستان كربلا صورت گرفته ، بررسى شده است . ما درباره اين مساءله مهم ، مطالبى را بيان مى كنيم :
1. مقام والاى امامت اين پيشوايان فوق طبيعى است كه علم غيب و آگاهى از آينده را به اذن الهى براى آنان امكان پذير مى كند.
2. خداوند سبحان در قرآن مجيد مى فرمايد:
عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول ...(144)
((خداوند داناى غيب است و كسى را به غيب خود مطلع نمى سازد، مگر كسى از فرستادگان خود كه رضايت بدهد...))
اين آيه به صراحت در امكان علم غيب براى غير خدا خبر مى دهد. اين آيه ، با نظر به آيات ديگر، كه علم غيب را مخصوص خدا مى داند، اين معنى را اثبات مى كند كه كسانى ديگر نيز با عنايت خداوندى مى توانند عالم به غيب شوند. آياتى كه مى گويد پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) علم غيب را به وسيله وحى از پروردگار گرفته و ائمه (عليه السلام) از پيامبر اخذ كرده اند، بسيار فراوان است .(145)
3. عبدالرحمن ابن خلدون ، در فصل پنجاه و سوم از مقدمه ، پس از بيان مواردى از علم غيب مستند به امام جعفر صادق (عليه السلام)، مى گويد:
((حال كه كرامت كشف و شهود و اطلاع از امور غيبى براى ساير مردم (از كسانى كه رياضت كشيده و موفق به تهذيب و صفاى درونى گشته اند) امكان پذير است ، پس خاندان پيامبر از نظر علم و دين و ديگر آثار پيامبرى و عنايت خداوندى به اصل شريف آنان ، كه از شاخه هاى پاك آن اصل گواهى مى دهد، به كشف و شهود و اطلاع از حقايق غيبى سزاوارتر مى باشند.))
4. از جمله امور غيبى فراوانى كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) از آن ها خبر داده اند، اطلاع دادن آن حضرت از شهادت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است با خصوصياتش .(146)
اخبار غيبى اميرالمؤمنين (عليه السلام)
ابن ابى الحديد چنين مى گويد:(147)
فصل فى ذكر اءمور غيبيه اءخبر بها الامام ثم تحققت ...
((فصلى است در ذكر امورى غيبى كه امام به آن ها خبر داده و سپس آن ها تحقق يافته اند.
بدان كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين فصل ، سوگند به خدايى ياد كرده است كه جانش در دست اوست ، به اين كه آنان (مردم ) از هيچ حادثه اى در بين موقعيت خودشان در آن زمان تا روز قيامت نخواهند پرسيد، مگر اين كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آنان درباره آن حادثه خبر خواهد داد و درباره طايفه اى كه به وسيله آن ، صد نفر هدايت خواهند شد و صد نفر به ظلالت خواهند افتاد و درباره دعوت كنندگان و فرماندهان و رانندگان و جايگاههاى فرود آمدن مركب هاى آنان و هم چنين درباره كسى از آنان كه كشته خواهد شد و كسى كه با مرگ طبيعى خود خواهد مرد.))
اين ادعا از آن حضرت ، ادعاى خدايى و ادعاى نبوت نيست ، بلكه آن حضرت مى فرمود: از حضرت رسول الله (صلى الله عليه وآله ) علم آن اخبار را دريافت نموده است . اخبار غيبى اميرالمؤمنين (عليه السلام) را امتحان (تتبع ) كرديم و آن ها را موافقِ واقع ديديم و از اين راه به صدق ادعاى مذكور از آن حضرت استدلال نموديم . از آن جمله :
1- خبر درباره ضربتى كه بر سر مباركش اصابت خواهد كرد و خون سرش ، ريش مباركش را خضاب خواهد كرد.
2- خبر درباره قتل امام حسين (عليه السلام).
3- اخبارى درباره كربلا و حادثه اى كه در آن روى خواهد داد، در موقع عبور از آن جا به طرف صفين .
منابع اخبارى از شهادت امام حسين (عليه السلام) را در آخر اين مبحث مى آوريم .
4- خبر درباره ملك (سلطنت ) معاويه بعد از وفات خود.
5- خبرى در توصيف معاويه و دستور او به سب اميرالمؤمنين (عليه السلام).
6- خبر درباره حجاج بن يوسف .
7- خبر درباره يوسف بن عمر.
8- خبر درباره مارقين - امر خوارج در نهروان .
9- اخبار درباره كشته شده هاى خوارج و آنان كه به دار كشيده خواهند شد.
10- اخبار درباره ناكثين (طلحه و زبير) و پيروانشان كه جنگ جمل را به راه انداختند.
11- اخبار درباره قاسطين (معاويه و عمروبن عاص ) و دارودسته آن دو.
12- خبر درباره شماره سپاهى كه از كوفه بر آن حضرت وارد شدند، در آن هنگام كه آن حضرت آماده حركت به بصره براى جنگ با اصحاب جمل گشته بود.
13- خبر درباره عبدالله بن زبير: ((چيزى را مى خواهد كه به آن نخواهد رسيد. او طناب (دام ) دين را براى شكار دنيا مى گستراند. {در اين جملات در توصيف عبدالله بن زبير آمده است : ((خب ضب يروم اءمراولا يدركه و هو بعد مصلوب قريش )) (حيله گر و كينه توز) امرى را مى خواهد و آن را در نخواهد يافت . به اضافه اين كه او به دار كشيده شده قريش است .}
14- خبر درباره هلاكت و غرق شدن بصره در آب .
15- خبر درباره هلاكت بصره بار ديگر به وسيله صاحب زنج كه خود را على بن محمدبن احمدبن عيسى بن زيد ناميده است .
16- اخبار درباره ظهور پرچم هاى سياه از طرف خراسان و تصريح فرمودن ايشان به قومى از اهالى آن كه به بنى رزيق معروف بودند و آنان آل مصعب بودند كه از جمله آنان طاهربن الحسين و فرزندش و اسحاق بن ابراهيم مى باشند كه آنان و گذشتگانشاش از دعوت كنندگان به دولت عباسى بودند.
17- اخبار درباره ظهور پيشوايانى از فرزندانش در طبرستان مانند الناصر و الداعى (148) و غير از آن ها كه در بعضى از سخنانشان فرموده اند:
و ان لآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم بالطالقان لكنزا سيظهره الله اذاشاء دعائه حق حتى يقوم باذن الله فيدعو الى دين الله
((و قطعا براى آل محمد (صلى الله عليه وآله ) در طالقان خزانه اى است كه خداوند آن را اگر بخواهد ظاهر مى سازد.
دعاى او (دعوت او) حق است تا اين كه با اذن خداوندى قيام ميكند و به دين خداوندى دعوت مى نمايد.))
18- خبر درباره كشته شدن نفس زكيه (149) در مدينه و اين كه در نزد سنگ هاى زيت كشته مى شود.
19- خبر درباره برادر نفس زكيه (ابراهيم ) كه در باب حمزه كشته مى شود:
يقتل بعد اءن يظهر و يقهر بعد اءن يقهر
((كشته مى شود پس از آن كه ظهور كند، و مغلوب مى شود پس از آن كه غلبه مى كند.))
20- خبر در سبب قتل ابراهيم كه فرموده است :
ياءتيه سهم غرب
((تيرى به او اصابت مى كند كه تيراندازاش معلوم نمى شود.))
يكون فيه منيته فيابؤ سا للرامى شلت يده و وهن عضده
((مرگ ابراهيم در آن تير خواهد بود. اى بدا به حال تيرانداز، دستش شل و بازويش سست باد.))
21- خبر درباره كشته شدگان وج (وج به طائف گفته شده است كه آخرين جهاد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در آن جا روى داده است ) و اين كلمه قطعا غلط است ، بلكه فخ است كه فرمودند بهترين مردم روى زمين بودند.
22- اخبار او درباره مملكت علوى در غرب و تصريح به نام كتامه و آنان كسانى بودند كه ابو عبدالله الداعى معلم را يارى كردند.
23- خبر درباره ابو عبدالله المهدى كه اولين شخص از آنان بود. سپس ‍ صاحب قيروان چشم پوش و خوش رنگ {يا كسى كه از چشمش آب بيايد} داراى نسبِ نابِ برگزيده از نسل كسى كه درباره او بداء واقع شد و در عبا خوابانيده شد. و عبيدالله المهدى سفيد رنگى مايل به سرخى و فربه و داراى عضلات نرم بود. مقصود از ذوالبداء، اسماعيل بن جعفربن محمد (عليه السلام) است و اوست خوابانيده شده در رداء؛ زيرا وقتى كه اسماعيل از دنيا رفت ، پدرش ابوعبدالله امام جعفر صادق (عليه السلام) او را در عبا پيچيد {خوابانيد} و بزرگان شيعه را بر او وارد كرد، تا او را ببينند و بدانند كه او از دنيا رفته است و شبهه از وضع او منتفى شود.
24- خبر درباره بنى بويه و درباره آنان فرموده است : و از بنوالصياد ديلمان ظهور مى كنند كه اشاره به بنى بويه است . پدر بزرگ آنان با دستش ماهى شكار مى كرد و با قيمت آن ، زاد و توشه خود و عائله اش را آماده مى نمود و خداوند از فرزندان صلبىِ (اصلى ) او سه پادشاه به وجود آورد و نسل آنان را منتشر ساخت ، تا جايى كه ملك و سلطنت آنان ضرب المثل شد. هم چنين ، سخن امام درباره آنان كه فرمود: امر آنان گسترش مى يابد، تا آن جا كه زوراء (بغداد) را مالك مى شوند و خلفا را از مقامشان بركنار مى كنند.
گوينده اى پرسيد يا اميرالمؤمنين ، زمان سلطه آنان چه مقدار است ؟ امام فرمود: ((صد يا مقدارى كم يا بيش از صد.))
25- خبر درباره مترف بن اجذم از بنى بويه كه در كنار دجله به دست پسر عمويش كشته خواهد شد.
اين اشاره به عزالدوله بختياربن معزالدوله ابوالحسين است . معزالدوله به جهت ... دست بريده بود... اما اين كه فرموده است خلفا را خلع خواهند كرد، زيرا معزالدوله ، المستكفى بالله را بر كنار نمود و به جايش المطيع لله را نصب كرد و بهاءالدوله ابونصربن عضدالدوله الطائع را خلع كرد و القادر را به جاى او نشاند و مدت ملك آنان همان مقدار بود كه امام (عليه السلام) خبر داده بود.
26- خبرى كه به عبدالله بن عباس درباره انتقال امر زمامدارى به فرزندانش ‍ داده بود.
((هنگامى كه على بن عبدالله متولد شد، پدرش او را پيش على (عليه السلام) برد. آن حضرت مقدارى از آب دهانش را در دهان فرزند عبدالله وارد كرد و با خرمايى كه آن را جويده بود، زير چانه او را بست و به عبدالله برگرداند و فرمود: اى پدر ملوك ، بگير اين را.))
روايت صحيح به اين ترتيب بود كه نقل كرديم . اين روايت را ابوالعباس مبرد در كتاب الكامل آورده است ، و آن روايتى كه عدد فرزندان عبدالله بن عباس ‍ را هم متذكر شده ، صحيح نيست . چه فراوان است خبرهاى غيبى مانند قضايايى كه گفتيم از اميرالمؤمنين (عليه السلام)، كه اگر بخواهيم همه آن ها را يادآورى كنيم ، صفحات فراوانى را بايد براى اين كار اختصاص بدهيم و كتب سِيَر (شرح احوال ) به طور مشروح آن ها را در بر دارد.(150)
27- اخبار مربوط به موقعيت و حوادثى كه در انتظار اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود.
28- اخبار مربوط به آينده كوفه و اين كه حوادث بسيار تندى در كوفه بروز خواهد كرد.
29- اخبار مربوط به مروان بن حكم و فرزندانش ، كه امت اسلامى ، روز خونينى از آنان خواهد ديد.
30- اخبار مربوط به بنى اميه ، كه مدتى كوتاه از دنيا بهره مند مى شوند و سپس همه آن چه را كه به دست آورده بودند از دست مى دهند.
31- خبر مردى گمراه در شام كه عربده خواهد كشيد و پرچم هايش را در حومه هاى كوفه نصب خواهد كرد.
32- خبر مغول و اين كه تاخت و تاز و خونريزى ها به راه خواهند انداخت .
33- اخبار شهادت امام حسين (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) در كتب شيعه و سنى ، مجموعا فوق تواتر است . كثرت ناقلان اين اخبار در حدى است كه اگر براى كسى يقين آور نباشد، آن شخص از هيچ خبر متواترى نمى تواند يقين حاصل كند. به عنوان نمونه ، منابع اين خبر به شرح زير است :
كامل الزياراه ، احقاق الحق ، ملحقات احقاق الحق ، امالى (شيخ طوسى به نقل از تاريخ ‌الخميس )، بحارالانوار، ينابيع الموده ، موده القربى ، المعجم الكبير طبرانى ، ابن حجر عسقلانى در تهذيب التهذيب ، الفصول المهمه ، ابن صباغ مالكى ج 1، ج 2، مقتل خوارزمى ، مقتل عوالم ، خصائص كبرى سيوطى ، كفايه الطالب ، گنجى شافعى ، مجمع الزوائد هيثمى ، كنزالعمال مولى على هندى ، ارشاد مفيد، البدايه والنهايه ابن كثير، مسند احمدبن حنبل ، ج 1، تاريخ اعثم كوفى ، قاموس الرجال ، ج 1، لهوف سيدبن طاووس ، كشف الغمه ج 2، وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفى ، طبقات ابن سعد، صواعق ابن حجر عسقلانى ، ذخائرالعقبى ، تذكره الخواص ، اسدالغابه ، نورالابصار شبلنجى ، الاخبارالطوال دينورى ، حياه الحيوان ج 1، السيره النبويه ابن هشام ج 3، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2.
در اين نظريه (شهادت امام حسين (عليه السلام)) دو سؤ ال وجود دارد:
سؤ ال يكم - آيا به علم به كشته شدن در يك حادثه ، تصميم و اقدام براى ورود به آن حادثه مشروع است ؟
كسانى كه فرقى ميان اشخاص و ميان حوادث نمى گذارند، و براى آنان مرگ و كشته شدن معمولى و شهادت در راه دفاع از جان ها و ارزش هاى ضرورى حيات معنوى يكسان است ، مى گويند: به اين جهت كه زندگى ، مطلوب مطلق در عرصه هستى است ، و هيچ مطلوبى به درجه زندگى نمى رسد، لذا با وجود علم به كشته شدن در يك حادثه ، اقدام به ورود در آن حادثه ، از ديدگاه عقل و شرع ممنوع است .
حتى با توجه به اهميت فوق العاده حيات گفته مى شود: اقدام به يك عمل با احتمال خطر مرگ نيز نامشروع است ، چه رسد با يقين به مرگ . پاسخ اين سؤ ال ، با شناخت صحيح معناى زندگى در اين قضيه كه ((زندگى ، مطلوب مطلق در عرصه هستى است )) روشن مى شود:
معناى زندگى ، كه مطلوب مطلق در عرصه هستى است ، چيست ؟ اگر منظور از ((زندگى ))، خوردن و آشاميدن و اشباع غرايزِ طبيعىِ محض ‍ باشد، ترديدى نيست براى كسانى كه حقيقت زندگى را با توجه به عظمت ها و امتيازات معنوى و كمالات روحانى ، كه بهترين دليل براى جاودانگى حيات مى باشند، در نظر مى گيرند، نه تنها آن زندگى طبيعى حيوانى مطلق نيست ، بلكه با آن همه ناگوارى ها و محروميت ها و محدوديت هايى كه اين زندگى را در خود غوطه ور ساخته است ، تلخ و ادامه آن مستند به يك نوع اضطرارى است كه ناشى از استحكام بنياد زندگى است . نه اين كه اين پديده ذاتا و به طور مطلق ، مطلوب است . آن همه خودكشى ها و آرزوى جدى مرگ در هنگام هجوم ناملايماتِ غير قابل تحمل كه در طول تاريخ در همه اقوام و ملل به فراوانى ديده مى شود، يكى از روشن ترين دلايل عدم مطلوبيتِ مطلق زندگى طبيعى حيوانى است .
اگر منظور از زندگى در قضيه مزبور، همان ((حيات معقول )) (حيات طيبه )، (حيات مستند به دليل و برهان يعنى بينه )، (حياتى كه از آن خدا و براى خدا در جريان قرار مى گيرد)(151) باشد، نه تنها آن زندگى طبيعى حيوانى ، مطلوب مطلق نيست ، بلكه مزاحم ((حيات معقول )) است كه شايستگى وصول به جاذبيت شعاع ربوبى دارد. البته كسى كه از ((حيات معقول )) و حيات مستند به خدا اطلاعى ندارد، و يا با داشتن اطلاع ، به علت سست عنصرى و پيروى از خواسته هاى حيوانى ، از آن زندگى اعلاى انسانى خود را محروم ساخته است ، همان زندگى طبيعى حيوانى را بالاترين آرمان تلقى مى كند و همه توانايى هاى خود را در ادامه آن زندگى به كار مى بندد.
خلاصه ، براى كسى كه زندگى را به معناى ((حيات معقول )) مى داند كه از حكمت و عنايت ازلى خداوندى سرچشمه گرفته و تا پيشگاه خداوندى كشيده مى شود، زندگى طبيعى محض يك وسيله مناسب براى وصول به آن ((حيات معقول )) است كه شخص آگاه در راه به دست آوردن آن ، حاضر است صدها بار دست از آن زندگى طبيعى محض بردارد. اين احساس با عظمت را در شب عاشورا، در ياران فداكار و آگاه امام حسين (عليه السلام) همگان نقل كرده اند. اگر كسى به خود اجازه دهد كه عظمت فداكارى و كشته شدن در راه جهاد و دفاع از جان ها و حيثيت و شرافت و آزادى معقول و دفاع از ارزش هاى والاى انسانى را مورد ترديد قرار دهد، ما هيچ سخنى براى گفتن به اين گونه سفسطه بازان خودكامه نداريم . روى سخن ما با كسانى است كه براى حيات بشرى ، فوق خوردن و خوابيدن و اشباع شهوات و فوق حركت بر مبناى ((من هدف و ديگران وسيله ))،
به معناى والا معتقدند. بديهى است كه دفاع و جهاد، يعنى حركت در مرز زندگى و مرگ . شما اگر سخنان پيشتازان قافله انسانيت و رشد يافتگان نوع بشرى را مورد مطالعه و تحقيق قرار بدهيد، خواهيد ديد كه اين كمال يافتگان ، مرگ را بر زندگى ذلت بار و محدود و غوطه ور در جنب و جوش ‍ حيوانى ، چنان ترجيح مى دهند كه حيات را بر مرگ ؛ زيرا زندگى پست از نظر آنان ، بدتر از مرگ است . از جمله سخنان امام حسين (عليه السلام ) در ذى حسم رو به كوفه چنين است :
فانى لا ارى الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما(152)
((من مرگ را جز سعادت ، و زندگى با ستمكاران را جز دلتنگى و اضطراب و ملالت نمى بينم .))
فرهنگ ادبى اقوام و ملل دنيا، به طور فراوان ، اين حقيقت را گوشزد كرده اند كه :
مرگ سرخ به از زندگى ننگين است .
حقيقت اين است كه مشاهده يك حقيقت اعلا در زندگى ، اين زندگى را قابل تحمل و تفسير و توجيه مى كند:
 
ما را به ميزبانى صيادالفتى است   ورنه به نيم ناله قفس مى توان شكست
همه مى دانيم كه :
 
روزگار و چرخ و انجم سربه سر بازيستى   گرنه اين روز دراز دهر را فرداستى
بنابراين ، تنها اعتقاد به ابديت و حكمت عاليه وجود است كه بازى بودن روزگار و چرخ و انجم را منتفى مى كند.(153) با اين دريافت صحيح و منطقى است كه انسان هاى شريف و با فضيلت و آگاه ، پاسخ براى سؤ الات شش گانه (من كيستم ؟ از كجا آمده ام ؟ به كجا آمده ام ؟ با كيستم ؟ براى چه آمده ام ؟ به كجا مى روم ؟) را آماده مى كنند و از ((حيات معقول )) برخوردار مى شوند.
سؤ ال دوم - علم به كشته شدن در يك حادثه ، چگونه مى تواند با فعاليت و انديشه هاى مربوط به زندگى و رسيدن به هدف در آن حادثه سازگار باشد؟ يعنى كسى كه مى داند در يك حادثه كشته خواهد شد، چگونه مى تواند با هدف گيرى و انديشه وصول به هدف از آن حادثه ، فعاليت نمايد و بينديشد! حال ، فرض اين است كه حضرت امام حسين (عليه السلام) مى دانست كه در واقعه كربلا شهيد خواهد شد. با اين فرض ، چگونه به قصد وصول به هدف كه اقامه حكومت عادله در جامعه اسلامى بود، از جايگاه سكونت خود كه مدينه بود، حركت كرد و كمال دقت ، به انتخاب وسايل و توجه به نامه هاى دعوتى كه از كوفه براى او رسيده بود، و فرستادن حضرت مسلم بن عقيل پيش از خود براى آماده كردن زمينه و تنظيم دقيق امور نظامى ، با سپاه 72 نفرى در روز عاشورا و غير ذلك ، پرداخت ؟ براى حل اين مساءله ، بايد يك بررسى اجمالى درباره درك انسان ها در ارتباط با زندگى و مرگ داشته باشيم . ما در اين مبحث ، مطالبى را مطرح مى كنيم كه ممكن است در حل مساءله علم امام به شهادت خود، مفيد باشد.
بخش بيستم : انسان ها در درك زندگى و مرگ ، و حقيقت آن دو بسيار متفاوتند.
قطعى است كه بشر از دوران كودكى ، تا مدتى ، در زندگى محض حركت مى كند، بدون اين كه بداند زندگى يعنى چه . طبيعى است كه او در اين دوران ، درباره مرگ نيز دريافتى نداشته باشد، مانند ماهى كه در دريا زندگى مى كند و نمى داند اگر از دريا بيرون بيفتد، حال او چگونه خواهد بود!
به تدريج ، با پيشرفت ساليان عمر و با ديدن يا شنيدن اين كه فلان كس مرد و آن يكى مى ميرد، پديده مرگ با نوعى ابهام براى بشر مطرح مى شود.
مردم پس از درك مرگ كه به دنبال زندگى فرا مى رسد، اوضاع ذهنى گوناگونى درباره زندگى و مرگ پيدا مى كند. از آن جمله :
1- برخى از مردم به علت شدت غوطه ور شدن در مختصات زندگى طبيعى محض ، به همان وضع ذهنى دوران كودكى ادامه مى دهند و هيچ گونه انديشه خاصى درباره مرگ و تفسير زندگى با پايان يافتن آن به وسيله مرگ ، به خود راه نمى دهند. گاهى شدت فرو رفتن فرد در امواج زندگى ، به درجه اى مى رسد كه حتى با علم به اين كه زندگى او نيز مانند ديگران پايانى دارد، توجهى به انقراض زندگى و ساحل آن نمى كند. بديهى است كه اينان با انواعى از تلقينات ، خود را از به ياد آوردن مرگ و انديشه درباره عالم پس ‍ از آن غافل مى سازند! ممكن است نوع تلقين به قدرى احمقانه باشد كه فرد نتواند پذيرش آن را به ديگران ابراز كند. هم چنين ، گمان كند كه ((زندگى من نابود نمى شود))! و به اصطلاح معمولى : ((مرگ براى ديگران است ))!