امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت

علامه محمدتقى جعفرى

- ۱۰ -


احتمال دوم اين است كه مروان بدون توجه به عقيده يزيد، و به طور معمولى وليد را مورد سخريه قرار داده و خواسته بگويد: ((بسيار خوب ، بعدا خواهيم ديد!))
محدث قمى رحمة الله عليه ، جريان مزبور را از ابن شهر آشوب چنين نقل نموده است :
((هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) نزد وليدبن عتبه آمد، و او نامه يزيد را براى آن حضرت خواند، آن حضرت فرمود: من با يزيد بيعت نمى كنم . مروان گفت : با اميرالمؤمنين ! بيعت كن . حسين (عليه السلام) فرمود:
دروغ گفتى . چه كسى يزيد را بر مؤمنان امير كرده است ؟ مروان شمشير كشيد و به وليد گفت : دستور بده جلادت پيش از آن كه حسين از خانه ات خارج شود، گردنش را بزند و خون او به گردن من . فرياد در خانه وليد بلند شد. در اين موقع ، نوزده مرد از دودمان حسين با خنجرهاى كشيده وارد خانه وليد شدند و حسين با آن ها از خانه بيرون آمد و خبر به يزيد رسيد. وليد را از كار بركنار كرد و مروان را به جاى او والى مدينه گردانيد.))(129)
به هر حال ، نرمش وليدبن عتبه در رويارويى با حسين (عليه السلام)، او را از كار شرم آورى كه به عهده داشت ، بركنار ساخت .
در اين جريان شگفت انگيز، خباثت مروان و تملق و چاپلوسى او از يزيد فاسق ، از حد مى گذرد و او را با منصب اميرالمؤمنين به رخ امام حسين (عليه السلام ) مى كشد! يزيد اميرالمؤمنين است ! كدام امير؟ كدامند آن مؤمنين كه يزيد امير آن هاست ؟ ناشايستگىِ يزيد براى زمامدارى مسلمين به قدرى روشن بود كه حتى معاويه با شمشير و تهديدهاى مرگبار نيز نتوانست از مردم براى اين نور چشمى ! بيعت بگيرد.
آرى ، در آن هنگام كه سياست به معناى توجيه و قربانى كردن همه اصول و ارزشهاى انسانى و الهى در مسير ((من هدف و ديگران وسيله )) قرار مى گيرد، يزيد هم اميرالمؤمنين خوانده مى شود!
اين تملق ها و چاپلوسى هاى وقاحت بار است كه شمشيرهاى جلادانِ خون آشامِ تاريخ را تيز كرده و باعث شده است كه انسان هاى پاك دل و داراى وجدان ناب ، نتوانند چند ورق از تاريخ را كه همان خون نامه بشرى است ، بدون احساس شرم بخوانند.
((امام حسين (عليه السلام) از فرداى آن روز كه در خانه وليدبن عتبه از بيعت با يزيد امتناع نمود، از منزل بيرون مى آمد و اخبار منتشر شده را مى شنيد. مروان آن حضرت را ديد و گفت اى ابا عبدالله من خيرخواه تو هستم ، از من اطاعت كن تا به مقصد صحيح برسى . آن حضرت فرمود: چيست آن نصيحت ؟ بگو تا آن را بشنوم . مروان گفت : من بيعت با يزيد را به تو پيشنهاد مى كنم ، زيرا صلاح و خير دنيا و آخرت تو در بيعت با يزيد است !
امام حسين (عليه السلام) فرمود:
انالله و انااليه راجعون و على الاسلام السلام اذابليت الامه براع مثل يزيد و لقد سمعت جدى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يقول : الخلافه محرمه على آل ابى سفيان (130)
((ما همه از آنِ خداييم و به سوى خدا باز مى گرديم . آخرين وداع با اسلام باد، زيرا امت به چوپانى مانند يزيد مبتلا گشته است . من از جدم رسول الله (صلى الله عليه و آله ) شنيده ام كه مى فرمود: خلافت براى فرزندان ابى سفيان حرام است .))
اگر احتمال بدهيم كه مروان ، يزيد را نمى شناخت كه به امام حسين (عليه السلام) مى گويد: صلاح و خير دنيا و آخرت تو در بيعت با يزيد است ، قطعا به خطا رفته ايم ، زيرا چگونگى شخصيت يزيد از زمان پدرش معاويه به قدرى روشن بود كه وقتى مى خواست با تهديد به شمشير، در مجمعى از بزرگان مسلمين ، سلطنت را براى او تثبيت كند، يزيد را تحسين و تمجيد كرد و شايستگىِ او را براى جانشينىِ خودش گوشزد نمود. امام حسين (عليه السلام) فرمود: ((اى معاويه ، مقصودت چيست ؟ گويى درباره كسى صحبت مى كنى كه در ميان مردم شناخته شده نيست ، تو درباره فرزندت مطالبى بگو كه او خويشتن را با آن ها آفتابى كرده است ...)) به اضافه اين كه مروان از نظر خويشاوندى ، از نزديك ترين اشخاص به يزيد بود، با اين حال ، امكان نداشت يزيد را نشناخته باشد!
مروان گفت : صلاح و خير دنيا و آخرت تو در بيعت با يزيد است !
كدامين زندگىِ دنيوى ! آن زندگى كه عبارت است از چند صباحى تنفس و خور و خواب و خشم و شهوت بدون شرف و كرامت و حيثيت انسانى ، با تسليم به خواسته هاى حيوانىِ يك يا چند نفر خودكامه خودخواه ، ستمگر و مستبد، زندگى نيست ، بلكه مرگى است با شكنجه زندگى بى هدف و پر از ملالت و نكبت در ميان گذشته اى پوچ و آينده اى پوچ تر. چنين زندگى براى شخصيت آگاه و خردمند و داراى وجدان الهى ، زندگى نيست تا صلاح و خيرى داشته باشد.
آخرت كدام است و زندگى اخروى چيست كه تسليم شدن به منكِر آن ، يا به كسى كه كمترين اهميتى در زندگانى به آن نمى دهد، خير و صلاحى براى آن باشد؟!
 
چشم باز و گوش باز و اين عمى   حيرتم از چشم بندى خدا!
دقت كنيد در اين كه مروان در مقابل سخن امام حسين (عليه السلام) كه فرمود: من از جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيده ام كه مى فرمود: ((خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است )) نگفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنين چيزى نگفته است ، يا اين سخن را كسى ديگر هم شنيده است ؟ بلكه مروان با عصبانيت از حسين (عليه السلام ) جدا شد و رفت .
غروب آن روز رسيد. وليد مردانى را براى احضار امام حسين (عليه السلام) جهت بيعت با يزيد فرستاد. آن حضرت به فرستادگان وليد فرمود: خود را به بامداد برسانيم ، شما هم ببينيد، ما هم ببينيم . آنان ، آن شب از اقدام عملى خوددارى كردند و اصرارى ننمودند.
امام حسين (عليه السلام) در همان شب كه شب يكشنبه و دو روز از ماه رجب مانده بود، از مدينه خارج شد و با فرزندان و برادران و برادرزادگان و با عمده ترين افراد خاندانش ، به جز محمدبن حنفيه ، به سوى مكه حركت كرد. هنگامى كه محمدبن حنفيه از تصميم حسين (عليه السلام) به خروج از مدينه مطلع شد، در حالى كه نمى دانست كه برادرش به كجا مى رود، عرض ‍ كرد: تو محبوب ترين مردم و عزيزترين مخلوقات براى من هستى . و من به جز تو براى هيچ يك از مخلوقات ، چنين خيرخواهى و نصيحت ذخيره ننموده ام ، و تو شايسته چنين خيرانديشى و نصيحت مى باشى : از بيعت با يزيد امتناع كن و تا بتوانى از شهرها دور باش ، سپس فرستادگان خود را به سوى مردم بفرست و آنان را {براى اقامه حق و عدالت } به يارىِ خود دعوت كن . اگر مردم با تو بيعت كردند، خدا را سپاسگزار خواهى شد و اگر مردم كسى ديگر را خواستند و دور او را گرفتند، خداوند از اين جهت از دين و عقل تو نمى كاهد و فرزانگى و فضيلت تو هم از بين نمى رود. من مى ترسم اگر وارد شهرى شوى و ميان مردم اختلاف بيفتد، گروهى موافق و گروهى ديگر مخالف تو باشند و كشتار راه بيفتد و در نتيجه ، بهترين فرد اين امت از جهت شخصيت و پدر و مادر، ضايع ترين آنان از جهت خون و خوارترين آنان از جهت دودمان باشد.
امام حسين (عليه السلام) به محمدبن حنفيه فرمود: برادرم ، پس كجا بروم ؟ محمد گفت نخست در مكه فرود آى .
اگر آن شهر براى تو خانه امن بود، اين براى تو مطلوب است و اگر براى تو سازگار نبود، به سوى يمن حركت كن . اگر يمن براى تو خانه امن بود، مقصود همين است و اگر يمن هم براى تو جاى ايمنى نبود، در اين صورت رو به بيابان هاى ريگزار و پناهگاه هاى كوهى بگذار و از شهرى به شهرى ديگر در حركت باش تا ببينى وضع مردم به كجا مى انجامد. در نتيجه اين حركات و انتظارها، با راءى و نظر صحيح با حادثه روياروى خواهى شد.
امام حسين (عليه السلام) فرمود: برادرم ، خيرخواهى نمودى و محبت به جاى آوردى و اميدوارم راءى تو صحيح باشد.(131)
مرحوم مجلسى اين جمله را اضافه كرده است كه امام حسين (عليه السلام) پس از سخن محمدبن حنفيه فرمود:
((برادرم ، سوگند به خدا، اگر هيچ پناهگاهى و منزلگاهى هم پيدا نكنم ، با يزيد بيعت نخواهم كرد.))(132)
اينك ، چند مطلب بسيار مهم در اين گفت وگو را مورد بررسى قرار مى دهيم :
مطلب يكم - امام حسين (عليه السلام) نه تنها محمدبن حنفيه ، بلكه هيچ كس را براى حركتى كه در پيش داشت مجبور نفرمود.
در روزگارِ ما، شايد اين حقيقت كه فرزندان و برادران و برادرزادگان و عمده ترين افراد خاندان يك انسان كه مانند حلقه هاى متصل به حلقه وجود او هستند، و عناصر شخصيتِ طبيعىِ او را تشكيل مى دهد، براى مردم قابل تصور نباشد. اين يك پديده طبيعى است كه زندگى ماشينىِ ضد حيات پيش آورده است و هيچ چاره اى هم براى بازگرداندن آدميان به اصل اولى ارتباطِ طبيعىِ معقولِ وجودِ آنان با يكديگر مشاهده نمى شود. مگر اين كه گردانندگان فن آورىِ امروز، از خواب سنگين ثروت پرستى و سلطه گرى بيدار شوند و بار ديگر، انسان را با جان و روان و شخصيت و روح و ارزش هايى كه دارد، مورد توجه قرار دهند و هويت او را به خودش ‍ برگردانند. بى علت نيست كه صاحب نظران جامعه شناسى ، دورانى را كه ما در آن زندگى مى كنيم ، ((دوران بيگانگى انسان ها از يكديگر)) كه بيمارىِ ((از خود بيگانگى )) را نتيجه داده است ، نامگذارى كرده اند. در ارتباط طبيعى و معقول كه ميان مجموعه اى از انسان ها وجود دارد، هر اندازه شخصيت فردى از آن مجموعه با عظمت تر باشد، جوشش ارتباطِ مزبور شديدتر مى شود و چه شخصيتى با عظمت تر از امام حسين (عليه السلام) كه افراد دودمانش مانند برادران و برادرزادگان و ديگر افراد برجسته خاندان وى ، زندگى خود را پس از شهادت مظلومانه او، ننگ ابدى تلقى مى كردند. تاريخ آن دوران به وضوح نشان مى دهد كه نه تنها خويشاوندان نزديك امام حسين (عليه السلام) زندگى پس از شهادت او را ننگ ابدى مى دانستند، بلكه گروهى از شخصيت هاى برجسته آن زمان كه توابين ناميده مى شدند، مانند سليمان بن صرَد خزاعى {كه از صحابه پيامبر بود} و مسيب بن نجبه فزارى {از اصحاب على بن ابى طالب (عليه السلام)} و عبدالله بن سعيد ازدى و عبدالله بن وال تميمى و رفاعه بن شداد بجلى براى شستن ننگ و عارى كه از يارى نكردنِ امام حسين (عليه السلام) آنان را در خود فرو برد، تا پاى جان قيام جدى كردند و به استقبال كشته شدن رفتند.
در سخنان سليمان بن صرد چنين آمده است كه خطاب به جمع توابين گفت :
((مانند بنى اسرائيل باشيد كه پيامبرشان چنين گفت : شما گوساله پرستى به خويشتن ظلم كرديد، به سوى خدا توبه كنيد و خودتان (نفس تان ) را بكشيد. فتوبوا الى بارئكم و اقتلوا انفسكم (133)
خالدبن نفيل گفت :
((سوگند به خدا، اگر مى دانستم خودكشى مرا از گناهم نجات مى دهد، خود را مى كشتم .))(134)
با توجه به اين علاقه شديد و جوش و خروش جدى براى حمايت و دفاع از امام حسين (عليه السلام) - اگر حادثه نينوا براى آنان كاملا روشن بود - قطعا همه آنان بدون احساس اجبار حركت مى كردند و به يارى آن حضرت مى شتافتند.
بنابراين ، حركت فرزندان و برادران و برادرزادگان و مهمترين افراد دودمان آن شهيد راه حق و حقيقت ، با كمال اختيار صورت گرفته است . البته اين احتمال مى رود كه محمدبن حنفيه هم مانند ديگر برادران حسين (عليه السلام) آماده حركت شده بود، ولى خود آن حضرت شايد دستور داده باشد كه تو در مدينه بمان . اين حقيقت كه امام حسين (عليه السلام) هيچ كسى را مجبور نكرد، از اين نامه كه امام صادق (عليه السلام) از آن حضرت نقل فرموده است ، روشن مى شود.
حمزه بن حمران مى گويد: در خدمت امام صادق (عليه السلام) صحبت از خروج امام حسين (عليه السلام) از مدينه و عدم همراهى محمدبن حنفيه بود. آن حضرت فرمود: وقتى كه امام حسين (عليه السلام) تصميم به خروج گرفت ، كاغذى خواست و در آن چنين نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم
من الحسين بن على بن ابيطالب الى بنى هاشم . اما بعد فانه من لحق بى منكم استشهد و من تخلف عنى لم يدرك (يبلغ ) الفتح و السلام (135)
((اين نامه از حسين بن على بن ابى طالب است به بنى هاشم . بعد از حمد و درود، هر كس از شما به من ملحق شد، به شهادت نايل خواهد گشت و هر كس از من تخلف نمود، به مقام پيروزى نخواهد رسيد. والسلام .))
درود خداوندى بر تو اى شهيد راه حق و حقيقت . چه پيروزى با عظمت تر از آن كه تو به آن رسيدى . تو با آن نهضت و قيام خونينت كه با نظر به اسباب و وسايل ظاهرى و با توجه به معناى معمولى شكست و پيروزى ، جز شكست ظاهرى نمودى نداشت ، اسلام را احيا نمودى و از شرف و كرامت و حيثيت ذاتى انسان ها دفاع كردى . اگر خودكامگانِ خودمحور و جهان خوارانِ ضد وجدان و فطرت ، از باز كردن اسرار نهضت و قيام تو جلوگيرى نمى كردند، امروز تاريخ بشرى ميسر تحول تكاملى را در پيش مى گرفت . افسوس كه جغدهاى ويرانه نشين ، اطلاعى از همت و اوج پرواز بازان ندارند و از درك بى اعتنايى اين بلند پروازان به آن خرابه هايى كه آن پست فطرتان به آن ها عشق مى ورزند، ناتوانند.
افسوس كه تفهيم كار خورشيد جهان افروز به خفاشان ظلمت باز، كارى است امكان ناپذير.
افسوس كه آن نابخردانِ نابكار، نمى دانند با مخفى ساختن فداكارى حيات بخش حسين (عليه السلام) خيانت به خود روا مى دارند و جنايت به ارواح ديگران .
آنان با تمامى جهالتِ آميخته با پستى ها و رذالت ها، مى خواهند با گرد و غبارهايى برخاسته از هوى و هوس هايشان ، چهره آفتاب عالمتاب را بپوشانند! آنان گمان مى برند كه مى توانند حق و حقيقت را با تخيلات مغزهاى بيمارشان بپوشانند و حسين (عليه السلام) را از خلوت سراى دل هاى پاكان اولاد آدم كه با نور خداوندى روشن مى شود، بيرون كنند! چه عذابى تلخ ‌تر از آن جهالت و پستى ها، و چه كيفرى سخت تر از آن بيمارى مغزى كه انسان را به مبارزه با خويشتن وادار نمايد!
مطلب دوم - از سخنان محمدبن حنفيه كه بازگو كننده نظريه همه مسلمانان آگاه و مخلص در آن حادثه بزرگ بود، ضرورت امتناع امام حسين (عليه السلام ) از بيعت با يزيد و آشكار ساختن آن ، به وسيله انتقال از اين شهر به آن شهر، از اين بيابان به آن بيابان و از اين پناهگاه كوهى به آن پناهگاه ، به خوبى آشكار مى گردد.
بنابراين ، با نظر به هويت يزيد و ناشايستگى او براى مديريت جامعه مسلمين و اقدام به سوء استفاده از ناآگاهى اكثريت مردم جامعه براى تثبيت زمامدارى او از يك طرف ، و عظمت بى نظير شخصيت حسين بن على (عليه السلام) و محبوبيت مطلق و شايستگى او در ميان مردم آگاه و با ايمان به دين مقدس اسلام براى تصدى به مقام زمامدارى از طرف ديگر، امتناع امام حسين (عليه السلام) از بيعت با يزيد بديهى ترين ضرورت بود كه محمدبن حنفيه آن را با آن حضرت در ميان گذاشت .
مطلب سوم - پيشنهاد محمدبن حنفيه به امام حسين (عليه السلام) كه اگر نتوانست در مكه و يا يمن استقرار يابد، در يك شهر سكونت نكند بلكه دائما تغيير محل دهد و از اين شهر به آن شهر حركت نمايد، يا بيابان ها را درنَوردد... اين جريان حس كنجكاوى مردم را بيدار مى نمايد و امتناع آن حضرت را از بيعت با يزيد اثبات مى كند.
با اين جريان ، فريبكارى هاى يزيد و يزيديان براى مردم آشكار مى شود و مردم جامعه از آن چه كه در پشت پرده مى گذرد، مطلع مى شوند. در روايتى كه بعدا نقل خواهيم كرد، آمده است كه امام حسين (عليه السلام) به محمد بن حنفيه فرمود: من آماده حركت با برادرانم و برادرزادگانم و شيعيانم شده ام و تو در مدينه اقامت كن و مسائل روز را زير نظر بگير و از من مخفى مدار... از اين جا معلوم مى شود كه احتمالا محمد نيز پيشنهاد حركت با حسين (عليه السلام) را نموده بود، ولى آن حضرت مانع شد.
مجلسى نقل مى كند:
((در يكى از شب هايى كه امام حسين (عليه السلام) پس از گفت وگو با وليدبن عتبه در مدينه بود و هنوز به طرف مكه حركت نكرده بود، از منزل خود بيرون آمد و به طرف قبر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) رفت و چنين گفت : درود بر تو اى رسول خدا، من حسين بن فاطمه هستم ، بچه تو، بچه دختر تو و همان سبط (نوه ) تو هستم كه در ميان امت خود گذاشتى . اى پيامبر خدا، شاهد باش كه آنان مرا خوار كردند و ضايع نمودند و حق مرا مراعات ننمودند و اين است شكايت من به تو، تا آن گاه كه به ديدارت برسم . سپس براى قيام برخاست و به ركوع و سجود متوالى پرداخت . وليد كسى را به منزل امام حسين (عليه السلام) فرستاد، تا ببيند آيا آن حضرت از مدينه خارج شده است يا نه ؟ حضرت از مدينه بيرون رفته بود. وليد شكر خدا را كرد كه دستش به خون حسين آلوده نشد. امام حسين (عليه السلام) شب دوم بار ديگر به طرف قبر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) رفت ، نمازها خواند و هنگامى كه فارغ گشت ، دست به نيايش برداشت و عرض ‍ كرد:
خداوندا، اين است قبر پيامبر تو محمد (صلى الله عليه و آله ) و من فرزند دختر پيامبر تو هستم . اكنون مى دانى آن چه را كه براى من پيش آمده است . خداوندا، من نيكى ها را دوست مى دارم و از بدى ها متنفرم و آن ها را طرد مى نمايم . من از تو اى خداوند ذوالجلال والاكرام ، به حق اين قبر و آن كسى كه در اين جا آرميده است ، مساءلت مى دارم ، آن چه را كه رضاى تو و رسولت در آن است ، براى من برگزين .
تا صبحگاه نزديك شد و حالت رؤ يا به آن حضرت دست داد. در آن حال ، پيامبر را با دسته اى از فرشتگان كه از راست و چپ و پسش رو پيامبر را در ميان گرفته بودند، ديد. پيامبر، حسين (عليه السلام) را به سينه چسبانيد و پيشانى او را بوسيد و فرمود:
اى محبوب من ، اى حسين ، به همين نزديكى تو را به خون خود آغشته مى بينم كه در زمين كربلا به وسيله جمعى از امت من در حال تشنگى كشته مى شوى و آنان با ارتكاب چنين جنايتى در روز قيامت ، اميد شفاعت از من دارند. خداوند شفاعت مرا نصيب آنان نخواهد كرد. اى محبوب من ، اى حسين ، پدر و مادر و برادرت نزد من آمده اند و اشتياق ديدار تو را دارند. و براى تو درجاتى در بهشت است كه بدون شهادت به آن ها نايل نخواهى شد...
امام حسين (عليه السلام) آماده حركت از مدينه شد و در تاريكى شب ، سر قبر مادر و سپس سر قبر برادرش رفت و آن دو را نيز وداع نمود.))(136)
حضور امام حسين (عليه السلام) بر سر قبر پيامبر در دو شب متوالى ، به اضافه زيارت قبر آن بزرگوار، تلاش نهايى بود براى كشف نهايىِ حقيقتِ آن حادثه و آن تكليف برين كه مى بايست براى انجام آن آماده شود. در روايت مجلسى چنين آمده است : امام حسين (عليه السلام) پس از زيارت قبر پيامبر و حضرت فاطمه و امام حسن (عليه السلام) كه آماده حركت از مدينه شده بود، برادرش محمدبن حنفيه را ملاقات كرد و ميان آن دو، گفت وگويى كه نقل كرديم اتفاق افتاد. در پايان اين گفت وگو، امام حسين (عليه السلام) فرمود:
((من تصميم گرفتم با برادران و برادرزادگان و شيعيانم به مكه بروم . تصميم من تصميم آن ها و راءى من راءى آن هاست . اما تو اى برادرم ، ملزم به حركت نيستى ، تو در مدينه بمان و از طرف من ناظر كارهاى آنان (كارگزاران يزيد) باش و چيزى از آنان را از من مخفى مدار.))(137)
سپس اين وصيت را به برادرش محمدبن حنفيه نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم
اين است وصيتى كه حسين بن على بن ابى طالب به برادرش محمد معروف به محمدبن حنفيه مى نمايد:
حسين شهادت مى دهد به اين كه هيچ معبودى جز خداوند يگانه وجود ندارد و اوست خداوند يكتا و بى شريك ، و شهادت مى دهد كه محمد (صلى الله عليه و آله ) بنده و فرستاده اوست . از طرف حق بر حق آمده است و به اين كه بهشت و دوزخ حق است . و آمدن روز قيامت قطعى است و ترديدى در آن نيست و خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد و من (حسين بن على ) نه براى برپا كردن شر و فساد و اخلاق گرى برخاسته ام و نه براى افساد و ظلم . جز اين نيست كه قيام كرده ام براى اصلاح امت جدم (محمد (صلى الله عليه و آله ).
مى خواهم امر به معروف (خير و صلاح و سعادت مردم ) و نهى از پليدى ها نمايم و با روش جد و پدرم على بن ابى طالب در ميان مردم رفتار كنم . پس ‍ هر كس مرا بر مبناى حق بپذيرد، خداست كه سزاوار حق است و هر كس ‍ اين حركت و قيام مرا نپذيرد، من تحمل خواهم كرد تا خداوند ميان من و اين قوم حكم كند و او بهترين حاكمان است . اى برادر، اين است وصيت من به تو، و براى من توفيقى جز از طرف خدا نيست .))
سپس نامه را امضا فرموده و به برادرش محمد داد و در هنگام شب از مدينه خارج شد.))(138)
اين وصيت ، مانع بروز هرگونه اتهام ناروا و پوشاندن حقيقتى بود كه حسين (عليه السلام) آن را هدف گيرى نموده و براى فداكارى در راه آن ، از همه دنيا و حتى زندگى خود صرف نظر كرده و راه دشت ها و بيابان ها را پيش گرفته بود. از آن جهت كه نيرنگ بازى ها و نفاق و پايمال كردن واضح ترين حقوق انسانى ، از مختصات سياست بازى هاى ماكياولى است كه وسيله و ابزار كار اين گونه سلطه گران است ، بنابراين ، طبيعى بود كه براى خاموش كردن توفانى كه شهادت حسين در جوامع مسلمين برپا مى كرد، يزيد و يزيديان با اشاعه هرگونه خلاف واقع ، هدف الهى امام حسين (عليه السلام) را بپوشانند و اين نتيجه را بگيرند كه حسين براى به دست آوردن زمامدارى حركت و قيام كرد و كشته شد! لذا، آن بزرگوار تا آن جا كه مى توانست ، با سخنان دلپذير و ملكوتى خود، هدف از حركت و قيام خويش را مكررا ابراز مى كرد. در اين مورد كه به شكل وصيت به برادرش كتبا مطرح فرمود، با بيان شهادتين و اقرار به حق بودن بهشت و دوزخ و قيامت و ابديت ، اعتقاد به همه اصول عقايد اسلامى را صريحا بيان فرمود كه فردا جايى براى كمترين افترا و بهتان درباره قيام الهى او نماند. آن گاه هدف اعلاى خويشتن را از نهضت عظيمى كه در پيش داشت ، با كمال وضوح گوشزد فرمود:
((من حسين بن على بزرگ شده در دامان پيغمبر و تربيت شده در مكتب پدرم على بن ابى طالب (عليه السلام)، با اين قيام ، براى ايجاد شر و فساد و اخلالگرى برنخاسته ام . من در خاندانى نشو و نما كرده ام كه تجلى گاه عدالت و حق و ديگر اصول ارزش هاى انسانى بوده است . من براى تحكيم ارزش ها و محو پليدى ها و ستمگرى ها و حق كشى ها حركت كرده ام . من براى اقامه دين همان برگزيده خداوندى ، محمدبن عبدالله (صلى الله عليه وآله ) حركت كرده ام كه فرمود: اگر آفتاب را در يك دستم بگذاريد و ماه را در دست ديگرم (اگر همه دنيا را به من بدهيد) كه دست از تبليغ و اشاعه اين دين بردارم دست برنخواهم داشت . اين است هدف من و اين است رفتار من . براى وصول به اين هدف ، از هيچ سعى و كوشش و فداكارى دريغ نخواهم ورزيد. آن چه كه مرا وادار به اين حركت كرده است ، حق است . در راه وصول به حق ، از هيچ ناگوارى و مصيبتى نخواهم گريخت . نابودى حقيقى در دور افتادن از حق و عدم حمايت از آن است ، نه پيوستن به حق و دريافتن آن و حمايت از آن . كسى كه قدم در چنين راهى بردارد، نه تنها از سنگلاخ بودن راه هراسى به خود راه نمى دهد، بلكه پيروزى را در قطعه قطعه شدن در اين راه مى بيند كه مسير منزلگه مقدس ‍ پاكان اولاد آدم است .))
امام حسين (عليه السلام) به سوى مكه حركت مى كند.
((هنگامى كه حسين (عليه السلام) از مدينه خارج شد و به طرف مكه حركت كرد، عبدالله بن مطيع او را ملاقات كرد و گفت : فدايت گردم به كجا مى روى ؟
آن حضرت فرمود: فعلا مقصد من مكه است و سپس از خداوند براى تعيين تكليف بعدى ، طلب خير خواهم كرد.