آيا تاكنون به اين موضوع فكر كرده ايد كه آدمى با داشتن آن
همه زيبايى و وسايل تكامل و پيشرفت در ((حيات معقول
))، چگونه به درجه اى از تنزل و سقوط مى رسد كه حتى از جانور
نيز پست تر و گمراه تر مى گردد؟! شايد فهم اين معنى به تفكر زياد نيازمند نباشد،
زيرا:
اولا؛ به قول مولوى :
كارگاهى بس عجايب ديده ام |
|
جمله را از خويش غايب ديده ام |
سوى كنهِ خويش كس را راه نيست |
|
ذره اى از ذره اى آگاه نيست |
جان نهان در جسم تو در جان نهان |
|
اى نهان اندر نهان اى جانِ جان |
چه عروسى است در جان كه جهان ز عكس رويش |
|
چو دو دستِ نو عروسان تر و پرنگار بادا |