الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد ششم
( امام على (ع ) و علم و هنر )

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۹ -


4 - فلسفه بعثت پيامبران (نبوّت عامّه )
خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت ، تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت ها. بيشتر مردم ، پيمان خدا را ناديده انگاشتند، و حق پروردگار را نشاختند، و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت ، و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه متناسب با خواسته هاى انسانها رسولان خود را پى در پى اعزام كرد، تا وفادارى به پيمان فطرت (406) را از آنان باز جويند، و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند، و با ابلاغ احكام الهى ، حجّت را بر آنها تمام نمايند، و توانمنديهاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند، و نشانه هاى قدرت خدا را معرّفى كنند، مانند: سقفِ بلند پايه آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى ،وراه هاى مرگ ومردن ، و مشكلات و رنجهاى پيركننده ، و حوادث پى در پى ، كه همواره بر سر راه آدميان است . خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى ، يا برهانى قاطع ، يا راهى استوار، رها نساخته است ، پيامبرانى كه با اَندك بودن ياران ، و فراوانى انكار كنندگان ، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند، بعضى از پيامبران ، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند، و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرّفى كردند، بدينگونه قرن ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.
5 - فلسفة مبعث النّبى صلى الله عليه و آله و سلم
إ لَى اءَنْ بَعَثَ اللّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّدا رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم لاِِنْجَازِ عِدَتِهِ، وَإِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ، مَاءْخُوذا عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ، كَرِيما مِيلادُهُ.
وَاءَهْلُ الاَْرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَاءَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ، وَطَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، اءَوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِهِ، اءَوْ مُشِيرٍ إ لَى غَيْرِهِ. فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلاَلَةِ، وَاءَنْقَذَهُمْ بِمَكانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ. ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لُِمحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلم لِقَاءَهُ، وَرَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ، وَاءَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْيَا، وَرَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى ، فَقَبَضَهُ إ لَيْهِ كَرِيما صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ.

6 - ضرورة الامامة
وَخَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الاَْنْبِيَاءُ فِى اءُمَمِهَا، إ ذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلا، بِغَيْرٍ طَرِيقٍ وَاضِحٍ، وَلاَ عَلَمٍ قَائِمٍ.
7 - القرآن والاحكام الشرعيّة
كِتَابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ: مُبَيِّنا حَلاَلَهُ وَحَرَامَهُ، وَفَرَائِضَهُ وَفَضَائِلَهُ، وَنَاسِخَهُ وَمَنْسُوخَهُ، وَرُخَصَهُ وَعَزَائِمَهُ، وَخَاصَّهُ وَعَامَّهُ، وَعِبَرَهُ وَاءَمْثَالَهُ، وَمُرْسَلَهُ وَمَحْدُودَهُ، وَمُحْكَمَهُ وَمُتَشَابِهَهُ، مُفَسِّرا مُجْمَلَهُ، وَمُبَيِّنا غَوَامِضَهُ، بَيْنَ مَاءْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ، وَمُوَسَّعٍ عَلَى الْعِبَادِ فِى جَهْلِهِ.
5 - فلسفه بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم
تا اينكه خداى سبحان ، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت ، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همه پيامبران پيمان پذيرش نبّوت او را گرفته بود، نشانه هاى او شهرت داشت ، و تولّدش بر همه مبارك بود. روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده ، خواسته هاى گوناگون ، و روشهاى متفاوت بودند، عدّه اى خدا را به پديده ها تشبيه كرده ، و گروهى نام هاى ارزشمند خدا را انكار و به بُت ها نسبت مى دادند، و برخى به غير خدا اشاره مى كردند. پس خداى سبحان ، مردم را به وسيله محمد صلى الله عليه و آله و سلم از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد. سپس ديدار خود را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برگزيد، و آن چه نزد خود داشت براى او پسنديد، و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت ، و از گرفتاريها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد.
6 - ضرورت امامت پس از پيامبران الهى
رسول گرامى اسلام ، در ميان شما مردم جانشينانى برگزيد كه تمام پيامبران گذشته براى اُ مّت هاى خود برگزيدند، زيرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نكردند، و بدون معرّفىِ راهى روشن ، و نشانه هاى استوار، از ميان مردم نرفتند.
7 - ويژگى هاى قرآن و احكام اسلام
كتاب پروردگار ميان شماست ، كه بيان كننده حلال و حرام ، واجب و مستحب ، ناسخ و مَنسوخ ، مُباح و مَمنوع ، خاصّ و عام ، پندها و مَثَلها، مُطْلَق و مُقَيَّد، مُحكَمُ و مُتَشابِه مى باشد، عبارات مُجْمَل خود را تفسير، و نكات پيچيده خود را روشن مى كند، از واجباتى كه پيمان شناسايى آن را گرفت ، و مستحبّاتى كه آگاهى از آنها لازم نيست .
وَبَيْنَ مُثْبَتٍ فِى الْكِتَابِ فَرْضُهُ، وَمَعْلُومٍ فِى السُّنَّةِ نَسْخُهُ، وَوَاجِبٍ فِى السُّنَّةِ اءَخْذُهُ، وَمُرَخَّصٍ فِى الْكِتابِ تَرْكُهُ، وَبَيْنَ وَاجِبٍ بِوَقْتِهِ، وَزَائِلٍ فِى مُسْتَقْبَلِهِ. وَمُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ، مِنْ كَبِيرٍ اءَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ، اءَوْ صَغِيرٍ اءَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ، وَبَيْنَ مَقْبُولٍ فى اءَدْنَاهُ، مُوَسَّعٍ فِى اءَقْصَاهُ.
8 - فلسفة الحج
وَفَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ، الَّذِى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَْنَامِ، يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَْنْعَامِ، وَيَاءْلَهُونَ إ لَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ، وَجَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلاَمَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ، وَإ ذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعا اءَجَابُوا إ لَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَصَدَّقُوا كَلِمَتَهُ، وَوَقَفُوا مَوَاقِفَ اءَنْبِيَائِهِ، وَتَشَبَّهُوا بِمَلاَئِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ. يُحْرِزُونَ الاَْرْبَاحَ فى مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ، وَيَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ.
جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى لِلاِسْلاَمِ عَلَما، وَلِلْعَائِذِينَ حَرَما، فَرَضَ حَقَّهُ، وَاءَوْجَبَ حَجَّهُ، وَكَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ:

((وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا، وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعَالَمين )).
قسمتى از احكام دينى در قرآن واجب شمرده شد كه ناسخ آن در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمده ، و بعضى از آن ، در سنّتِ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم واجب شده كه در كتاب خدا ترك آن مجاز بوده است ، بعضى از واجبات ، وقتِ محدودى داشته ، كه در آينده از بين رفته است ، محرّمات الهى از هم جدا مى باشند، برخى از آنها، گناهان بزرگ است كه وعده آتش دارد، و بعضى كوچك كه وعده بخشش داده است ، و برخى از اعمال كه اندكش مقبول و در انجام بيشتر آن آزادند.
8 - فلسفه و ره آورد حج
خدا حجِّ خانه محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسانها قرار داده كه چونان تشنگان به سوى آن روى مى آورند، و همانند كبوتران به آن پناه مى برند. خداى سبحان ، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش ، و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد، و در ميان انسانها، شنوندگانى را برگزيد، كه دعوت او را براى حج ، اجابت كنند، و سخن او را تصديق نمايند، و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند، همانند فرشتگانى كه بر گِرد عرش الهى طواف مى كنند، و سودهاى فراوان ، در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران ، به دست آورند، و به سوى وعده گاه آمرزش الهى بشتابند. خداى سبحان ، كعبه را براى اسلام ، نشانه گويا، و براى پناهندگان خانه امن و اَمان قرار داد، اَداى حق آن را واجب كرد، و حج بيت اللّه را واجب شمرد، و بر همه شما انسانها مقررّ داشت ، كه به زيارت آن برويد، و فرمود : (آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بى نياز است .)(407)
3 - نژاد شناسى
خطبه 234 نهج البلاغه
روى ذعلب اليمانّى عن اءحمد بن قتيبة ، عن عبد اللّه بن يزيد، عن مالك بن دحية ، قال : كنا عند اءمير المؤ منين عليه السلام ، وقد ذكر عنده اختلاف الناس فقال :
O علل الاختلاف بين الناس
إِنَّمَا فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبَادِئُ طِينِهِمْ، وَذلِكَ اءَنَّهُمْ كَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ اءَرْضٍ وَعَذْبِهَا، وَحَزْنِ تُرْبَةٍ وَسَهْلِهَا، فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ اءَرْضِهِمْ يَتَقَارَبُونَ، وَعَلَى قَدْرِ اخْتِلاَفِهَا يَتَفَاوَتُونَ.
فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ، وَمَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ، وَزَاكِى الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ، وَقَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ، وَمَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ، وَتَائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَطَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ.

ترجمه خطبه 234
(ذعلب يمانى از احمد بن قتيبة ، از عبدالله بن يزيد، از مالك بن دحيه نقل كرد كه در حضور امام از تفاوت هاى ميان مردم پرسيدند، امام على عليه السلام فرمود:)
O علل تفاوت ها ميان انسان ها
علت تفاوتهاى ميان مردم ، گوناگونى سرشت آنان است ، زيرا آدميان در آغاز، تركيبى از خاك شور و شيرين ، سخت و نرم ، مى باشند، پس آنان به ميزان نزديك بودن خاكشان با هم نزديك ، و به اندازه دورى آن از هم دور و متفاوتند.
يكى زيباروى و كم خرد، ديگرى بلند قامت و كم همّت ، يكى زشت روى و نيكوكار، ديگرى كوتاه قامت و خوش ‍ فكر، يكى پاك سرشت و بداخلاق ، ديگرى خوش قلب و آشفته عقل ، و آن ديگر سخنورى دل آگاه است .
4 - روح شناسى
حكمت 108 نهج البلاغه
O عجائب الرّوح
وَقَالَعليه السلام : لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هذَا الاِْنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ اءَعْجَبُ مَا فِيهِ: وَذلِكَ الْقَلْبُ.
وَذلِكَ اءَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَاءَضْدَادا مِنْ خِلاَفِهَا؛ فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ اءَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ اءَهْلَكَهُ الْحِرْصُ، وَإِنْ مَلَكَهُ الْيَاءْسُ قَتَلَهُ الاَْسَفُ، وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ، وَ إِنْ اَسْعَدَهُ الرِّضى نَسِىَ التَّحَفُّظَ وَ إِنْ غَالَهُ الخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ وَإِنِ اتَّسَعَ لَهُ الاَْمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ، وَإِنْ اءَفَادَ مَالا اءَطْغَاهُ الْغِنَى ، وَإِنْ اءَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ، وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَإِنْ اءَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ. فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرُّ، وَكُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ.

ترجمه حكمت 108
O شگفتى هاى روح آدمى
و درود خدا بر او فرمود: به رگهاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضا درونى اوست ، و آن قلب است ، چيزهايى از حكمت ، و چيزهايى متفاوت با آن ، در او وجود دارد.
پس اگر در دل اميدى پديد آيد، طمع آن را خوار گرداند، و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد، و اگر نوميدى بر آن چيره شود، تاءسّف خوردن آن را از پاى درآورد، اگر خشمناك شود كينه توزى آن فزونى يابد و آرام نگيرد، اگر به خشنودى دست يابد، خويشتن دارى را از ياد برد، و اگر ترس آن فرا گيرد پرهيز كردن آن را مشغول سازد.
و اگر به گشايشى برسد، دچار غفلت زدگى شود، و اگر مالى به دست آورد، بى نيازى آن را به سركشى كشاند، و اگر مصيبت ناگوارى به آن رسد، بى صبرى رسوايش كند، و اگر به تهيدستى مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد، و اگر گرسنگى بى تابش كند، ناتوانى آن را از پاى درآورد، و اگر زيادى سير شود، سيرى آن را زيان رساند، پس هر گونه كُندروى براى آن زيانبار، و هرگونه تُندروى براى آن فساد آفرين است .
5 - مردم شناسى
حكمت 87 نهج البلاغه
O فضل الاستغفار
وَقَالَعليه السلام : عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَمَعَهُ الاِْسْتِغْفَارُ.
حكمت 147 نهج البلاغه
قال كميل بن زياد: اءخذ بيدى اءميرالمؤ منين على بن اءبى طالب عليه السلام ، فاءخرجنى إ لى الجبّان ، فلما اءصحر تنفس ‍ الصّعَداء، ثم قال : و قال عليه السلام : يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ، إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اءَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا اءَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّى مَا اءَقُولُلَكَ:
1 - اءصناف النّاس
النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيُّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ اءَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ.
2 - فضل العلم
يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَاءَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ. وَالْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الاِْنْفَاقِ، وَصَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ، مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الاِْنْسَانُ الطَّاعَةَ فِى حَيَاتِهِ، وَجَمِيلَ الاُْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ. وَالْعِلْمُ حَاكِمٌ، وَالْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. 3 - فضل العلماء
يَا كُمَيْلُ، هَلَكَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَهُمْ اءَحْيَاءٌ، وَالْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ:

O ارزش استغفار (طلب بخشش از خدا)
و درود خدا بر او فرمود: در شگفتم از كسى كه مى تواند استغفار كند و نااميد است .
ترجمه حكمت 147
و درود خدا بر او فرمود: (كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پردردى كشيد و فرمود:)
اى كميل بن زياد! اين قلب ها ظرفهايى هستند، كه بهترين آنها نگاهدارنده ترين آنهاست ، پس آن چه را مى گويم نگاهدار.
1 - اقسام مردم (مردم شناسى )
مردم سه دسته اند، دانشمند الهى و آموزنده اى بر راه رستگارى ، و پشّه هاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان ، كه بدنبال هر سر و صدايى مى روند، و با وزش هر بادى حركت مى كنند، نه از روشنايى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى شتافتند.
2 - ارزش هاى والاى دانش
اى كميل : دانش بهتر از مال است ، زيرا علم تو را نگهبان است ، و مال را تو بايد نگهبان باشى ، مال با بخشش كاستى پذيرد امّا علم با بخشش فزونى گيرد، و مقام و شخصيّتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال ، نابود مى گردد. اى كميل بن زياد! شناخت علم راستين (علم الهى ) آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود، و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند، و پس از مرگ ، نام نيكو به يادگار گذارد، دانش فرمانروا، و مال فرمانبر است .
3 - ارزش دانشمندان
اى كميل ! ثروت اندوزان بى تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده اند، امّا دانشمندان ! تا دنيا برقرار است زنده اند،
اءَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَاءَمْثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.
4 - اءصناف المتعلّمين
هَا إِنَّ ه ا هُنَا لَعِلْما جَمّا (وَاءَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ) لَوْ اءَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلَى اءَصَبْتُ لَقِنا غَيْرَ مَاءْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا، وَمُسْتَظْهِرا بِنِعَمِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَبِحُجَجِهِ عَلَى اءَوْلِيَائِهِ؛ اءَوْ مُنْقَادا لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِى اءَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِى قَلْبِهِ لاَِوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ. اءَلاَ لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ! اءَوْ مَنْهُوما بِاللَّذَّةِ، سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ، اءَوْ مُغْرَما بِالْجَمْعِ وَالاِْدِّخَارِ، لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِى شَيْءٍ، اءَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَها بِهِمَا الاَْنْعَامُ السَّائِمَةُ! كَذلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.
5 - خصائص الامام
اللَّهُمَّ بَلَى ! لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِمٍِللّهِ بِحُجَّةٍ، إِمَّا ظَاهِرا مَشْهُورا، وَإِمَّا خَائِفا مَغْمُورا، لِئَلا تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَبَيِّنَاتُهُ. وَكَمْ ذَا وَاءَيْنَ اءُولئِكَ؟ اءُولئِكَ -وَاللّهِ- الاَْقَلُّونَ عَدَدا، وَالاَْعْظَمُونَ عِنْدَ اللّهِ قَدْرا. يَحْفَظُ اللّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَيَزْرَعُوهَا فِى قُلُوبِ اءَشْبَاهِهِمْ.
بدن هايشان گرچه در زمين پنهان امّا ياد آنان در دلها هميشه زنده است .
4 - اقسام دانش پژوهان
بدان ، كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته است ، اى كاش كسانى را مى يافتم كه مى توانستند آن را بياموزند، آرى تيزهوشانى مى يابم امّا مورد اعتماد نمى باشند، دين را وسيله دنيا قرار داده ، و با نعمت هاى خدا بر بندگان ، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند. يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى باشند امّا ژرف انديشى لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اوّل شبهه اى ، شك و ترديد در دلشان ريشه مى زند، پس نه آنها، و نه اينها، سزاوار آموختن دانشهاى فراوان من نيستند. يا ديگرى كه سخت در پى لذّت بوده ، و اختيار خود را به شهوت داده است ، يا آن كه در ثروت اندوزى حرص مى ورزد، هيچكدام از آنان نمى توانند از دين پاسدارى كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ دارندگان دانش مى ميرد.
5 - ويژگى هاى رهبران الهى
آرى ! خداوندا! زمين هيچگاه از حجّت الهى تهى نيست ، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده ، يا بيمناك و پنهان ، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه هايش از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، كه خدا به وسيله آنان حجّت ها و نشانه هاى خود را نگاه مى دارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارند، و در دلهاى آنان بكارند، آنان كه دانش ، نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده ،
هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَاسْتَلاَنُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَاءَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ.
وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِاءَبْدَانٍ اءَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالَْمحَلِّ الاَْعْلَى . اءُولئِكَ خُلَفَاءُ اللّهِ فِى اءَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. آهِ آهِ شَوْقا إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

و روح يقين را دريافته اند، كه آن چه را خوشگذران ها دشوار مى شمردند، آسان گرفتند، و با آن چه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند اءنس گرفتند.
در دنيا با بدنهايى زندگى مى كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است ، آنان جانشينان خدا در زمين ، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند.
آه ، آه ، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم ؟ كميل ! هرگاه خواستى باز گرد.
حكمت 17 نهج البلاغه
O علّه تغيير الشيّب
وَسُئِلَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قُوْلِ الرَّسُولِ صلى الله عليه و آله و سلم صلى الله عليه و آله و سلم (( غَيِّرُوا الشَّيْبَ، وَلاَتَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ))
فَقَالَعليه السلام : إِنَّمَا قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم ذ لِكَ وَالدِّينُ قُلُّ، فَاءَمَّا الاَّْنَ وَقدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ، وَضَرَبَ بِجِرَانِهِ، فَامْرُؤٌ وَمَا اخْتَارَ.

ترجمه حكمت 17
O ضرورت رنگ كردن موها
و درود خدا بر او فرمود: (از امام پرسيدند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعنى چه ؟ فرمود:)
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين سخن را در روزگارى فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، امّا امروز كه اسلام گسترش يافته ، و نظام اسلامى استوار شده ، هركس آن چه را دوست دارد انجام دهد.
6 - انسان شناسى
قسمتى از خطبه 1
O عجائب خلقة الانسان
ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الاَْرْضِ وَسَهْلِهَا، وَعَذْبِهَا وَسَبَخِهَا، تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ، وَلاَطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ، فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذاتَ اءَحْنَاءٍ وَوُصُولٍ، وَاءَعْضَاءٍ وَفُصُولٍ، اءَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ، وَاءَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَاءَمَدٍ مَعْلُومٍ؛ ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إ نْسانا ذَا اءَذْهَانٍ يُجِيلُهَا، وَفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا.
وَجَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا، وَاءَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا، وَمَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ، وَالاَْذْوَاقِ وَالْمَشَامِّ، والاَْلْوَانِ وَالاَْجْنَاسِ، مَعْجُونا بِطِينَةِ الاَْلْوَانِ الُْمخْتَلِفَةِ، وَالاَْشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ، وَالاَْضْدَادِ الْمُتَعَادِيَةِ، وَالاَْخْلاطِ الْمُتَبَايِنَةِ، مِنَ الْحَرِّ وَالْبَرْدِ، وَالْبَلَّةِ وَالْجُمُودِ.
وَاسْتَاءْدَى اللّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلاَئِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ، وَعَهْدَ وَصِيَّتِهِ إ لَيْهِمْ، فِى الاِْذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ، وَالْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ((اسْجُدُوا لا دَمَ فَسَجَدُوا إ لا إ بْلِيسَ))

O شگفتى آفرينش آدم عليه السلام و ويژگى هاى انسان كامل
سپس خداوند بزرگ ، خاكى از قسمت هاى گوناگون زمين ، از قسمت هاى سخت و نرم ، شور و شيرين ، گِرد آورد، آب بر آن افزود تا گِلِى خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت ، چبسناك گرديد، كه از آن ، اندامى شايسته ، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد. آن را خشكانيد تا محكم شد، خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد، و تا زمانى معيّن ، و سرانجامى مشخّص ، اندام انسان كامل گرديد، آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى زنده درآمد، داراى نيروى انديشه ، كه وى را به تلاش اندازد، و داراى افكارى كه در ديگر موجودات ، تصرّف نمايد. به انسان اعضاء و جوارحى بخشيد، كه در خدمت او باشند، و ابزارى عطا فرمود، كه آنها را در زندگى بكار گيرد، قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد، و حواس چشايى ، و بويايى ، و وسيله تشخيص رنگها، و اءجناس مختلف در اختيار او قرار داد. انسان را مخلوطى از رنگهاى گوناگون ، و چيزهاى همانند و سازگار، و نيروهاى متضاد، و مزاج هاى گوناگون ، گرمى ، سردى ، ترى ، و خشكى ، قرار داد. سپس از فرشتگان خواست تا آن چه در عُهده دارند انجام دهند، و عَهدى را كه پذيرفته اند وفا كنند، اينگونه كه بر آدم سجده كنند، و او را بزرگ بشمارند، و فرمود:
((بر آدم سجده كنيد، پس فرشتگان همه سجده كردند جز شيطان ))(408)
اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّةُ، وَغَلَبَتْ عَلَيْهِ الشِّقْوَةُ، وَتَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ، وَاسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ، فَاءَعْطَاهُ اللّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقا لِلسُّخْطَةِ، وَاسْتِتَْماما لِلْبَلِيَّةِ، وَإِنْجَازا لِلْعِدَةِ، فَقَالَ: ((إ نَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ، إ لَى يَوْمِ الْوَقْتِ االمعْلُومِ)).
O آدم و الجنّة
ثُمَّ اءَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَارا اءَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ، وَآمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ، وَحَذَّرَهُ إ بْلِيسَ وَعَدَاوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ الْمُقَاَمِ، وَمُرَافَقَةِ الاَْبْرَارِ.
فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ، وَالْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ، وَاسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلا، وَبِالاِغْتِرَارِ نَدَما.
ثُمَّ بَسَطَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِى تَوْبَتِهِ، وَلَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ، وَوَعَدَهُ الْمَرَدَّ إ لَى جَنَّتِهِ، وَاءَهْبَطَهُ إ لَى دَارِ الْبَلِيَّةِ، وَتَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ.

غرور و خودبزرگ بينى او را گرفت ، و شقاوت و بدى بر او غلبه كرد، و به آفرينش خود از آتش افتخار نمود، و آفرينش انسان از خاك را پَست شمرد، خداوند براى سزاوار بودن شيطان به خشم الهى ، و براى كامل شدن آزمايش ، و تحقّق وعده ها، به او مهلت داد و فرمود:
((تا روز رستاخيز مهلت داده شدى ))(409)