فصل چهارم : در مكه مكرّمه
شهر مكه مكرمه
شهر مكه مكرمه نيز مانند مدينه منوره تغييرات كلي پيدا كرده و بر عرض و
طول آن افزوده شده است اين شهر يكي از شهرهائي است كه در طول تاريخ دور و
درازي كه داشته است هميشه مورد احترام و مركز آمد و شد بوده است حتي چنانكه
در مروج الذهب است ايرانيان باستان به حج كعبه معظمه مشرف ميشدند كه از
جمله آنها ساسان است بابك جدّ اردشير بابكان را نام ميبرند. (162) ايمان
به قداست آن مشهور و مورد قبول بوده است.
اين سرزمين حوادث مهمي را در
جاهليّت واسلام پشت سر گذارده است كه پس از واقعه اسكان اسماعيل و هاجر
دراين سرزمين به توسط ابراهيم خليل و واقعه بناي كعبه معظمه به توسط
ابراهيم و اسماعيل يكي از مهمترين حوادثي كه درآن رويداد اصحاب فيل است كه
در قرآن مجيد يك سورهاي در شرح آن آمده است و ديگر هم ولادت حضرت علي
ـعليهالسلامـ در خانه كعبه است كه شرافتي است كه نصيب احدي از بندگان
خدا نشده است.
و چه نيكو سروده است سيد حميري،
ولدته في حرم الاله و امنه *** والبيت حيث فنائه و
المسجد
بيضاء طاهرة الثياب كريمة *** طابت و طاب وليدها والمولد
في ليلة غابت نحوس نجومها *** و بدت مع القمر المنير
الاسعد
مالف في خرق القوابل مثله *** الاّ ابن آمنة النبي محمّد
شد او در و بيت الحرامش صدف *** كسي را ميسر نشد اين شرف
دركعبه شد پديد به محراب شد شهيد *** نازم بحسن مطلع و
حسن ختام او
در منقبت علي نه چون است و نه چند *** در خانه حق زاده
به جانش سوگند
بي فرزندي كه خانه زادي دارد *** شك نيست كه گيردش بجاي
فرزند
و اكبر و اعظم وقايع كه در شهر مكه اتفاق افتاد ولادت حضرت رسول اكرم
ـصليالله عليه وآله وسلمـ است ولادتي كه سرآغاز دنياي جديد و مطلع انوار
و مشرق آفتاب توحيد و اسلام بود.
ولادتي كه انسانيت و مكارم اخلاق و فضيلت و رحم و برادري و خير و عدالت
را زنده كرد.
ولادتي كه انسانهاي نا اميد و خاموش و خواب را اميدوار و بيدار و گويا
كرد.
ولادتي كه تمام جهان و جهانيان مديون بركات و پيامدهاي آن ميباشند.
ولادتي كه در آن دنياي پر از تاريكيها مانند آفتاب در افق ظاهر شد و
هرچه بالا آمد روشني و تابشش بيشتر و گستردهتر گرديد تا بر هر ظلمتي خصوص
ظلمت بتپرستي و عادات زشت مانند زنده بگور كردن دختران غالب شد.
ولادتي كه اگر نبود آنچه ترقي و تكامل مادي و معنوي در اين چهارده قرن
نصيب بشر شده است هم، نبود.
ولادتي كه به ظاهر ولادت يك كودك بود اما در واقع ولادت نور و هدايت و
خير و رحمت براي عالميان بود.
ولدالهدي فالكائنات ضياء *** وفم الزمان تبسم و ثناء
الروح و الملأئك حوله *** للدين والدنيا به بشرا
يوم يتيه علي الزمان صباحه *** و مسائه بمحمد و ضّاء
ولادتي كه ولادت انسان ولادت عدالت و علم و معرفت بود. ولادتي كه بر
پيكر استكبار و استعلا و استعباد كوبندهترين ضربت را وارد نمود و محو
استضعاف و استبداد را نويد ميداد و خلاصه ولادتي كه با خود براي بشريت همه
خيرات و بركات را آورد.
بسيار اتفاق عظيم او فتاده است *** كامثال آن گذشت زمان
كم نديده است
ليكن جهان حادثه امري عظيم *** از مولد رسول معظم نديده
است
دست رسول پرچم توحيد برفراشت *** در ملتي كه دستش پرچم
نديده است
فكر رسول مشعل توحيد برفروخت *** آنجا كه جز تفكر مظلم
نديده است
ميلاد مصطفي بي يقين مبدأ حق است *** حق گرچه رنگ مبدأ
ومختم نديده است
حوادث مهم و تاريخي شهر مكه پس از اين واقعه يكي وفات جناب عبدالمطلب
است و ديگر ازدواج پيغمبر اكرم با خديجه و پس از آن بعثت پيغمبر اكرم
ـصليالله عليه وآله وسلمـ بود. قبل از بعثت هر چه از تاريخ مكه بخوانيم
مربوط به دوره جاهليّت است و از هنگام بعثت تاريخ اسلام آغاز ميشود.
مهمترين وقايع اين تاريخ كه در سال سوم بعثت در مكه اتفاق افتاد واقعه
يوم الدار يا يوم الانذار بود كه اولين تعيين رسمي علي ـعليهالسلامـ به
خلافت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ در آن برگزار شد.
و از جمله وقايع اسلام قبل از هجرت محصور شدن پيغمبر و بنيهاشم در شعب
ابيطالب است كه در اينجا فداكاريهاي حضرت ابوطالب در حفظ جان پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و تشويق مسلمين به مقاومت و صبرعامل مؤثر بود
هجرت مسلمين به حبشه و همچنين وفات امالمؤمنين خديجه و حضرت ابوطالب و
هجرت پيغمبر به طائف و اسلام جماعتي از صحابه نيز از وقايع اين دوره است و
آخرين واقعه اين دوره خوابيدن اميرالمؤمنين در خوابگاه پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ و هجرت حضرت رسول از مكه معظمه به مدينه منوره است.
پس از اين مكه معظمه چون در اختيار مشركين و قريش بود همچنان مركز
عمليات مشركانه و ضد توحيدي بود و بلكه بر شدت و گسترش آن افزوده شد قريش و
مشركين مستكبر مثل ابوسفيان و عتبه و شيبه و وليد و ابوجهل اين عمليات را
رهبري مينمودند و تا سال فتح مكه به ضديت با دين خدا ادامه دادند و
سرانجام در اين سال پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ مكه را نيز فتح
فرمود و مشركين كه از جنگهاي گذشته جان سالم بدر برده بودند مثل ابوسفيان و
فرزندانش يزيد و معاويه و زن مشهورهاش هند ناچار به ظاهر اسلام اختيار
كرده و تسليم شدند از اين تاريخ مكه معظمه آزاد شد و در قلمرو اسلام قرار
گرفت و پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ خانه كعبه و تمام مكه را از لوث
اصنام و بتها و بتپرستي پاك نمود و حلقه در كعبه را گرفت در آن روز تاريخي
اين كلمات را كه همچنان زنده و پابرجا است و تا ابديت برقرار است فرمود:
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحدَهُ وَحْدَهُ...»
و در اين موقع ارتشي در اختيارش بود كه تا آن روز شبه جزيره در خود مثل
آن را نديده بود و هيچ چيز از انفاذ اوامرش مانع نبود و ميتوانست اين مردم
مكه را كه در برابر حق آن هم عناد و لجاج به خرج داده و آن مستكبرين گردنكش
را به شديدترين وضعي كيفر بدهد، و از آنها كه او را آنهمه رنج و آزار دادند
و سرانجام ناچار به هجرت از اين شهر كردند انتقام بكشد اگر يك كلمه
ميفرمود «النهب» سپاه اسلام تمام اموال آنها را به غنيمت ميگرفتند و اگر
ميفرمود «الاسر» همه را اسير مينمودند و اگر ميفرمود « القتل» يك نفر را
زنده نميگذاردند به آنها كه در مسجد جمع شده و منتظر اعلام تصميم آن حضرت
درباره خود و اموال و زن و اولاد خود بودند فرمود چه ميانديشيد و گمان
ميبريد درباره من گفتند غير از خير گمان نميبريم «اخ كريم و ابن اخ كريم»
فرمود من ميگويم آنچه يوسف به برادرانش گفت:
«لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ اِذْهَبُوا فَاَنْتُمْ الطُّلَقاءُ» (163)
همه را آزاد كرد كه از جمله اين آزاد شدگان ابوسفيان و معاويه و هند جگر
خواره بودند لذا حضرت زينب به يزيدبن معاويه در آن مجلس تاريخي و در ضمن آن
خطبه پرمحتوا و كوبنده و هشدار دهند اين سابقه را ياد كرد و به يزيد فرمود:
«اَمِنَ الْعَدْلِ يَابْن الطُّلَقاءِ تَخْديرُكَ حَرائرَكَ وَ اِماَئَك
وَ سَوْقُكَ بَناتَ رَسُولِ اللهِ سَبايا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَ هُنَّ وَ
اَبْدَيْت وُجُوهَهُنَّ». (164)
باري از اين پس مكه رسماً تحت فرمان مدينه قرار گرفت و اين غرامت را داد
كه با اينكه در نزول وحي مهبط نخستين بود چون در قبول آن استقبال لازم را
نشان نداد يعني مردمش در تشكيل جامعه نو همكاري نكردند مركزيت سياسي اسلام
در مدينه استقرار يافت و پس از فتح مكه نيز پيغمبر مدينه را ترك نفرمود و
خدمات انصار و مردم مدينه را گرامي داشت.
مع ذلك مكه نيز تا امروز شاهد حوادث بزرگ بوده كه مهمترين آنها هجرت
حضرت امام حسين ـعليهالسلامـ به اين شهر بود كه پس از پنجاه و نه سال كه
از هجرت جدّش از مكه به مدينه گذشته بود تاريخ به اينگونه عوض شد و حسين
ـعليهالسلامـ از مدينه به مكّه هجرت كرد و پس از اين واقعه واقعه تاريخي
و با معني ديگر خارج شدن حسين ـعليهالسلامـ از مكه در روز ترويه بود كه
براي حفظ احترام حرم صورت گرفت چون بنياميّه اشخاصي را مأمور كرده بودند
كه آن حضرت را در حرم هر كجا ممكن شود به شهادت رسانند پس از اينها تا حال
در مكه معظمه جنگها و حوادث گوناگون بسيار اتفاق افتاده كه بر شمردن آنها
با اين چيزي كه ما مينويسيم مناسبت ندارد و بايد مستقيماً به كتابهاي
تاريخ رجوع شود.
پس از ورود به مكه مكرمه كه حدود ساعت هشت روز جمعه بود مستقيماً به
منزلي كه در اختياز گروه، گذارده شده و در محل معابده بود رفتيم بيشتر
برادران پس از مختصري استراحت براي طواف و نماز طواف وسعي و تقصير به اتفاق
عالم كاروان به مسجد الحرام مشرف شدند و پس از انجام اين وظايف از احرام
بيرون آمدند حقير در احرام باقي ماندم تا ساعت 11 شب شنبه به اتفاق بعضي
دوستان براي طواف رفتم و صورت عملي بجا آورده خود را به طواف كنندگان و
نمازگزاران و سعي كنندگان شبيه نمودم باشد كه به حكم «مَنْ تَشَبَّهَ
بِقَوْم فَهُوَ مِنْهُمْ» (165)طائفين
و مصلين و سعيكنندگان محسوب شوم.
هوا بسيار گرم است و براي مثل من توانائي احتياط و تجديد عمل و تكرار
نيست لذا ناچار به آنچه انجام دادم اكتفا كردم (166)زبان
حال و قال من اين است كه خدايا در ميان اينهمه جمعيّت از من ضعيفتر و
مقصرتر و نيازمندتر به رحمت تو نيست.
از همه كمترم و از همه روسياهتر.
خدايا تو خود سفارش ضعيفان و درماندگان و افتادهها را فرمودهاي به ضعف
من به درماندگي به افتادگي من به بيچارگيم ترحم فرما.
از كرم تو بعيد است كسي كه خود را در جمع وافدين به تو و در بين
ميهمانان عزيز تو قرار داده از آنها جدا كني و او را از خوان رحمت بيدريغت
براني و دور سازي.
اگر عملم قابل نيست و اگر نواقص آن بسيار است تو خود ميداني كه عمل
صحيح و مقبول درگاه تو را دوست ميدارم و صاحبان اعمال مقبول را نيز دوست
ميدارم.
جائي كه بزرگان با آن اعمال مقبول و صحيح به فضل و كرم تو مورد اكرام
شده و به ثواب و پاداش نايل شوند و هيچ كس و هيچ يك از انبياء و اولياء و
صديقين و شهداء به استحقاق و در برابر عملي كه انجام دادهاند به تو ذي حق
نباشند، و تو بر هم حق و منّت داشته باشي و آنان را نيز به كرم و فضل خود
به ثواب و درجات بلند برساني من كه هستم و چه دارم كه در معرض قرار دهم جز
اينكه عرض كنم.
«اِلهي حُجَّتي حاجَتي وَ وَسيلَتي فاقَتي اَدْعُوكَ اضْطِراراً وَ
اَنْتَ تُجيبُني اِخْتياراً اِلهي لِسُوءِ ما عِنْدي اَخْشاك وَ بِفَضْلِ
ما عِنْدَك اَرجُوكَ فَلا تَمْنَعْني فَضْلَ ما عِنْدَكَ لِقَبيحِ ما
عِنْدي يا مُوْلاي يا اَللهُ اِفْعَلْ بِنا ما يَفْعَلُ الْكَريمُ
بِآمِليهِ فَاِنَّ الْكَريمَاِذا قَدُرَ عَفي».
مسجد الحرام:
(كعبه معظمه و مطاف و مقام ابراهيم ـعليهالسلامـ حجرالأسود و حجر
اسماعيل).
سعي: هفت مرتبه بين كوه صفا و مروه.
«اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً فيهِ
آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ اِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (167)
«وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ
الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» (168) وَالْمَرْوَةَ
مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ
عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» (169)
امروز اين مشاهد و مشاعر مظهر ايمان قريب يك ميليارد مسلمان است نفوذ
كلمه اسلام قدرت معنويت دعوت رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ در اين
اماكن مقدسه آشكار ميشود.
اگر چه در موسم حج تمام شهر مكه مظهر نيرومندي ايمان و اعلاي كلمه الله
است امّا در اين اماكن معظمه تجلي آن بيشتر و شگفت انگيزتر است.
منظره صدها هزار مردم در حال طواف خانه خدا و سعي بين صفا و مروه آنقدر
شكوهمند و لبريز از خشوع و خضوع در برابر خدا است كه قابل توصيف نيست.
در يكي از شبها كه از طبقه فوقاني منظره مسجد و طواف كنندگان را زير نظر
داشتم و سيل خروشان جمعيّت را كه به دور خانه طواف ميكردند مينگريستم هيچ
منظرهاي هيچ باغ پر از شكوفه وگلستان پر از گل و لاله و آسمان پر از ستاره
را به اين زيبائي و دلربائي و لذت بخش نمييافتيم.
چقدر زيبا و تماشائي است انسان در حالتي كه خدا را پرستش مينمايد، و
چقدر پرواز كرده و اوج گرفته است انساني كه خود را به خدا تسليم نموده است.
همچنين منظره سعي بين صفا و مروه واقعاً آموزنده و روح بخش است گوئي اين
مواقف و مشاهد از دنيا نيست وعالم ارواح و فرشتگان مقرّب خدا است.
بزرگ است خدائي كه اين مراسم را مقرّر فرموده و اين همه خيرات و بركات و
دروس تربيت و انسان شدن را در اختيار بشر گذارده است.
روزي كه ابراهيم خليل هاجر و اسماعيل را تنها در اين سرزمين كه وادي غير
ذي زرعي بود گذارد، كسي از سرّ اين مأموريت آگاه نبود و نميدانست كه اين
خانه و اين سرزمين چه روزهاي درخشان و آينده تاباني خواهد داشت و نام
ابراهيم و اسماعيل و هاجر جاودان خواهد ماند و اين خانه زيارتگاه ميلياردها
بشر در طول قرون و مرور از منه و اعصار خواهد شد.
بزرگ است خدائي كه دعاي ابراهيم را مستجاب كرد:
«رَبَّنا اِنّي اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِواد غَيْرِ ذي ذَرْع
عِنْدَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنا فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ
تَهْوي اِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الَّثمَراتِ». (170)
دعاي ابراهيم همه مستجاب گرديدك
1 ـ دعا كرد كه دلهائي از مردم را به سوي فرزندانش مايل گرداند و آنها
را از ثمرات و ميوهها روزي بدهد اين دعا مستجاب گرديد نه فقط فرزندانش
بلكه ديگر مردمي كه در اين شهر و در جوار بيت سكونت گزيدند مشمول آن شدند.
2 ـ خدا را خواند و عرض كرد:
«رَبَّنا وَاْبَعْث فيهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ
آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتاَب وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ اِنَّكَ
اَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ». (171)
اين دعا را به نيكوترين وجهي خدا مستجاب فرمود و رسول اكرم محمدبن
عبدالله ـصليالله عليه وآله وسلمـ را در ايشان مبعوث فرمود كه از بركات
رسالتش نام و خدمات ابراهيم و ملت حنيف و خالص او تجديد و جاوداني شد و
آيات خدا را بر ايشان تلاوت كرد و كتاب و حكمت به آنها آموخت و آنها را
تزكيه كرد و يگانه معلم بشر در كل ارزشهاي انساني تا روز قيامت گرديد.
ستارهاي بدرخشيد و ماه مجلس شد *** دل رميده ما را انيس
و مونش شد
نگار من كه به مكتب نرفت وخط ننوشت *** بغمزه مسأله آموز
صد مدرس شد
لذا است كه حضرت رسول ـصليالله عليه وآله وسلمـ بر حسب روايت فرمود:
«أنَا دَعْوَةُ اَبي اِبْراهيمَ وَ بِشارَةُ اَخي عيسي». (172)
3 ـ دعا كرد كه او و اسماعيل را مسلم از براي او قرار دهد كه در برابر
فرمان او فقط فرمان پذير و تسليم باشند
«رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ» (173)
دعايش مستجاب شد و در جريان امتحان بزرگي مثل ذبح اسماعيل اين پدر و پسر
آن تسليم بيقيد و شرط و بيچون و چرا را اظهار كردند كه به محض اينكه
ابراهيم به اسماعيل گفت:
«اِنّي اَري فِي الْمَنامِ اَنّي اَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَري»؟. (174)
4 ـ دعا كرد كه از ذريه او و اسماعيل گروه وامتي كه تسليم از براي او
باشند قرار دهد اين دعا نيز مستجاب شد خدا تسليمترين و فرمان پذيرترين
بندگانش را كه ائمه اثني عشر ـعليهمالسلامـ ميباشند از ذريه او قرار
داد.
5 ـ ساير دعاهايش را كه در سوره بقره و سوره ابراهيم بيان شده است خدا
مستجاب كرد.
از اين جريان اسكان اسماعيل و هاجر در جوار بيت ميفهميم كه در كارهاي
خدا چون و چرا صحيح نيست و بايد ابراهيموار و اسماعيلسان تسليم بود اكنون
پس از چند هزار سال ما به بعض اسرار اين داستان بسيار مهيج پيميبريم و
ميبينيم آن جريان مقدمه اين اجتماع عظيم و ظهور اين بركات بوده است كه در
تصور هيچ كس نميآمد كه مرور زمان و گذشت هزارها سال بركات و حكمتهاي اين
مأموريت ابراهيم را آشكارتر خواهد نمود.
چنانكه آن روز كه پيغمبر گرامي خدا گاهي بر كوه قبيس و گاه در
مسجدالحرام و گاه در كوچهها و شوارع مكه و هر مكان و موقف كه مناسب ميشد
مردم را به كلمه توحيد دعوت ميكرد و ميفرمود:
«قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ تُفْلِحُوا».
و مردم او را اذيت ميكردند و مسخره مينمودند كسي نميتوانست تصور كند
كه اين دعوت جهان را تحت تأثير قرار دهد و به زودي دلها را فتح كند، و يك
قرن نگذشته از سوي شرق تا ديوار چين و از سوي غرب تا فرانسه و درياي
آتلانتيك را زير نفوذ خود درآورد، و از اينهم امتهاي مختلف امت واحده را
تشكيل دهد.
مردم ظاهر بين كه به نصرت خدا و قدرت معنوي اين دعوت آگاه نبودند تسخير
يكي از محلّههاي كوچك شهر مكه را نيز براي محمد يتيم امكان پذير نميديدند
و او و پيروانش را به باد استهزاء و مسخره ميگرفتند آن روزي كه پيغمبر به
فرمان خدا كه «وَاَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَْقْرَبينَ» (175)خدا
دعوت كرد فرمود: هر كدام از شما نخستين كسي باشيد كه به من ايمان بياوريد،
او وصي من و خليفه من خواهد بود احدي دعوت او را اجابت نكرد به جز علي
ـعليهالسلامـ كه برخاست و دست در دست او گذارد و با او بيعت كرد، با
اينكه اين دعوت و پيشنهاد را سه مرتبه تكرار فرمود در هر سه مرتبه فقط علي
بود كه به دعوت پيغمبرـصليالله عليه وآله وسلمـ پاسخ داد. و پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ هم علي را به جانشيني خود تعيين و منصوب كرد
ولي حاضران مجلس جريان را به مسخره گرفته استهزاء نمودند.
آري آن روز آنها نميتوانستند بفهمند كه اين محمّد كيست و بر زبانش چه
لفظي و چه دعوتي گذارده شده است ولي ما امروز قدرت آن كلمه را با شركت صدها
هزار بشر از سفيد و سياه و آسيائي و آفريقائي و اروپائي و غيره و مراسم
طواف و سعي و عرفات و مشعر و مني ميفهميم امروز كه التزام اختياري يك
ميليارد بشر را به احكام اسلام مشاهده ميكنيم و ميبينيم كه اسلام بيش از
هر ديني رو به گسترش و جهاني شدن است و پيروانش بيشتر از پيروان هر ديني به
احكام آن ملتزم هستند و با وجود موانعي كه ايجاد شده و خطرات و ضرباتي كه
به هر دعوت و نهضت ميخورد آن را خُرد ميكرد، خود بخود بر سر پا مانده است
قوت مبادي اين دين و مطابق بودن آن را با فطرت انسان و كمال و ترقي و حقوق
انسان را به روشني درك ميكنيم.
مواد منطقي و صحيح اعلاميه حقوق بشر با همه سر و صدائي كه براي آن شده
است بخشي بسيار كم از تعاليم اسلام است.
اين داستان را بخوانيد و با وضع كنوني مسجد الحرام مقايسه نماييد:
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ اِنَّهُمْ
لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ اِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ». (176)
پيروزي حق بر باطل يكي از نواميس عالم است، باطل اگرچه جولاني داشته
باشد سرانجام مغلوب ميشود خداوند وعده فرموده است كه فرستادگان خود را
ياري كند و حكم به غلبه و پيروزي فرموده است.
اين حقيقت در زندگي رسول خدا و در دعوت آن حضرت كاملا آشكار است زيرا
دعوت او با تمام زورمندان و مستكبران جهان اعلان جهاد كرده و تمام رژيمها
و نظامهاي استضعاف گرانه را ابطال مينمود.
مخالفان آن حضرت و افرادي كه به سختي و با كمال قساوت در مقام ضربت
بودند چه آنها كه نزديك او بودند و او در محاصره تحت نظرشان بود و چه آنها
كه در شهرها و كشورهاي ديگر بودند تمام وسايل ظاهري پيروزي و غلبه را در
اختيار داشتند و اصولا از جنبه محاسبات ظاهري به هيچ وجه نميتوان نيروهاي
ظاهري پيامبر را در سالهاي آغاز دعوت با نيروهاي كساني كه با آنها طرفيت
داشت به حساب آورد و اين مثل اين است كه يك نفر بياسلحه و بينفرات را با
يك سپاه يكصد ميليوني مجهّز و مسلح قياس كنيم.
اما اراده خدا بر هر چيزي غالب است و خدائي كه مادّه عنصري انسان را كه
از ذره كوچكتر است رشد ميدهد، و از ميان تمام عوامل معارض و موانع آن را
ميگذارند و آنقدر بزرگ ميكند و در همان عالم رحم او را چندين ميليارد
ميليارد بزرگتر ميسازد ميتواند رسول و فرستاده خود را آنقدر ياري دهد و
امرش را ظاهر سازد و دشمنانش را مرعوب او نمايد كه همه مغلوب او و خاضع او
گردند.
عفيف كندي ميگويد: با عباس بن عبدالمطلب روابط تجارتي داشتم سالي به
مكه رفتم در مسجد الحرام هنگام ظهر ديدم مردي در حدود چهل سال، آمد و نظر
به آفتاب كرد و ايستاد و پس از آن زني و پسري آمدند و در كنار او ايستادند
و كارهايي (ركوع و سجود) انجام دادند من به عباس گفتم: «هذا امرلم نعهده»
اين امري است كه در اينجا به آن معهود نبوديم و سابقه نداشتيم؟ عباس گفت:
آن مرد برادر زاده من است كه خود را پيامبر خدا ميداند و آن زن هم (خديجه)
زوجه او است و آن پسر هم برادر زاده ديگر من (علي بن ابيطالب) است و غير از
اين دو نفر امت و پيروي ندارد عفيف (بعدها كه اسلام جلو رفت و نظام شرك و
بت پرستي را درهم ريخت و شبه جزيره در قلمرو حكومت الله درآمد) آرزو ميكرد
كاش آن روز چهارمين آن سه نفر شده بودم. (177)
اما آن روز هم عباس و هم او و هم ديگران با بياعتنائي از آن جريان
ميگذشتند و از قيام محمد به پيروي يك پسر و يك زن عليه بت پرستي كه در
تمام شبه جزيره رايج بود و همچنين عليه عادات زشت ديگر آنها و عليه كل
مستكبران و گردنكشان و مستعليان در شگفت ميماندند و بر خورد عادي آنها با
آن اين بود كه آن را به حساب نميآوردند و آيندهاي براي آن تصور
نميكردند.
اما عبّاس و عفيف كنديها به زودي به اشتباه خود پي برده و آنچه را بسيار
كم و بلكه چيزي حساب نميكردند بسيار بزرگ و با قدرت ديدند و لذا از تأخير
خود در قبول آن دعوت پشيمان ميشدند.
و ما امروز ميبينيم در همان مسجد الحرامي كه در اختيار بت پرستان بود و
در خانه كعبه معظمهاش در برابر بتهائي كه مالك چيزي نبودند جنبدگاني يك
سر و دو گوش كه اطلاق اسم انسان بر آنها روا نبود، سجده و خضوع مينمودند و
فقط سه نفر عزيز و متحد در ميان آن تاريكيها نور توحيد و خداپرستي را با
كمك و حمايت و همكاري ابوطالب به درخشش در آورده بودند در هر روز صدها هزار
نفر به عبادت و خداپرستي مشغولند و راه آن سه نفر را گرفته و آنها را اسوه
خود قرار دادهاند.
و اگر زمان را نيز مانند مكان فرض كنيم ميگويم از آن زمان تا حال
ميليادها بشر به آنها اقتدا كرده و در نماز جماعتي كه صفوف آن در ازمنه
واعصار در شهرهاي سراسر جهان بطور متوالي بسته شده و بسته خواهد شد همان سه
نفر الگو و امامت دارند و در هنگام هر نماز هر روز پنج مرتبه صدها ميليون
بشر به آن سه نفر و خصوص به مقتداي آنها، اقتدا مينمايند كدام دليل بر
حقانيّت يك مبدأ و دعوت از اين بهتر و روشنتر ميباشد.
«هاتُوا بُرْهانَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ». (178)
حجون و قبرستان ابوطالب:
در مدت اقامت در مكه بين خروج از احرام عمره تمتع، و قبل از محرم شد به
احرام حج تمتع به زيارت قبرستان ابوطالب رفتيم اكنون در اين قبرستان بسته
است و مردم از اداي احترام و تقدير از خدمات ابوطالب بزرگ ياور و حامي و
نگهبان پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و همچنين ام المؤمنين خديجه
همسر عاليقدر و يار ايثارگر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و زيارت
قبر آنها و قبر جناب عبدالمطلب جد رسول خدا و عبد مناف جد عبدالمطلب و مزار
مادر با افتخار پيامبر و فرزند عزيزش جناب قاسم محروم ميباشند.
اين قبرستان و مزارهاي آن كه اكنون به ظاهر در اثر جهالت و تعصب وهابيها
و در حقيقت به وسيله توطئه و نقشه استعمار و دشمنان اسلام ويران شده است و
اطراف آن را ديوار كشيدهاند و مسلمانان را از زيارت آن محروم ساختهاند از
قبرستانهاي تاريخي و نگهبان سوابق عزت و عظمت بيت هاشم و نياكان رسول خدا و
يادآور فداكاريهاي ابوطالب در راه حفاظت از آن حضرت و همكاريها و
هماهنگيهاي همسر با وفا و بي مانند آن بزرگوار است.
آنچه كه فوق العاده موجب تأسف است اين است كه اين خيانتها به آثار
اسلامي و تاريخ اسلام به دست مشتي اجامر و اوباش مزدور استعمار و متعصبين
جامد نادان آلت دست شده انجام گرفته است.
بانوئي مثل خديجه كه وجودش و ايمانش و دلسوزي و دلجوئيش از پيغمبر خدا
تمام متاعب و رنجهائي را كه در امر تبليغ رسالت ميديد بر او آسان
مينمود، و آن ثروت بسيار را در اختيار او گذارد تا تمام آن را در راه
اعلام كلمه اسلام صرف نمود و در تمام ناراحتيها و نگرانيها و سختيهاي آغاز
بعثت كه هرگز براي افرادي عادي قابل تحمل نبود با پيغمبر مشاركت داشت و با
كمال ايمان به آينده اين دين و پيشرفت كلمه توحيد اميدوار بود و خلاصه پس
از پيغمبر و علي بيشترين مسؤوليتهاي اوّليه و بنيادي را در بناي اين مجتمع
عظيم اسلامي كه اجتماع بزرگ حج نمونهاي از عظمت آن است متحمل بود نبايد
قدرش مجهول و زحمات و خدمات ارزندهاش نامشكور شود.
با اينكه در مقايسه با ساير زوجات پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ
قدرش از همه آنها بالاجتماع ارفع و جز دخترش سيده نساء عالميان بر همه
زنهاي پيغمبر و عموم بانوان اسلام و مؤمنين و مؤمنات حق و منّت دارد و اسوه
و الگو براي همه است و با اينكه در اسلام فتنهاي را برنيانگيخت و لحظهاي
مخالفت امر رسول خدا را نكرد و مخالفت امر «وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ»
(179) كردن
شخصيتها و ارزشها و خدمات و فضايل و مناقب و موقعيت و مقام اهل بيت بود
كوشيدند تا اين بانو را نيز در حدي كه امكان داشته باشد از تاريخ اسلام حذف
نمايند و از ياد مردم ببرند و به جاي آنها شخصيتهائي را بسازند و به آنها
اعتبار بدهند.
لذا در اينجا ميبينيم خديجه اين زن با جلالت و اعتبار از زبانها
ميافتد و به جايش ديگري را كه اعتبار دادن به او در تحكيم رژيم حاكم و
تضعيف مخالفان آن مؤثر باشد بر ساير روجات پيغمبر كه زنده بودند خصوصاً ام
سلمه آن بانوي با درايت و متعهده كه اهل بيت وفادار ماند مقدم ميشود و
احاديث و رواياتش از احاديث مثل عليبن ابيطالب ـعليهالسلامـ هم زيادتر
نقل ميشود و بلكه نقل احاديث از علي ـعليهالسلامـ جريمه سياسي ميگردد
و از عايشه و ابوهريره وسيله تقرّب به حكومتها ميشود.
البته با تمام تبليغات كه داشتند نتوانستند شخصيت خديجه و دخترش را تحت
الشعاع شخصيتهاي مصنوعي قرار دهند ولي كوشش كردند تا نام و فضايل آنها را
مردم و محدثان و مؤلفان كمتر ياد كنند و در برابر آنها شخصيتهائي بتراشند.
همچنين اين سياستمداران كه آباء و اجدادشان مشرك و بتپرست بودند و برخي
از آنها خودشان نير سابقه شرك داشتند براي انكه از خصايص و فضايل اهل بيت
بكاهند و خاندان رسالت را مثل خاندانهاي خودشان قلمداد كنند مردان موحدي
مثل عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف اجداد پيغمبر و پدران بزرگوار عبدالله عزيز
و آمنه بانوئي كه بهترين فرزندان را به دنيا داد كافر خواندند و ابوطالب را
با آن همه سوابق دفاع از رسول خدا كه حتي فرزندي مثل علي را در وقتي كه در
شعف بودند در جاي او ميخواباند تا اگر كسي بخواهد به پيغمبر صدمهاي بزند
به او بزند و پيغمبر محفوظ بماند، و با آن شعاري كه صراحت در اسلام او دارد
باز هم براي دشمني با پيغمبر و علي كافر خواندند و به اين صورت مزد خدمات
حياتي او را دادند و به جايش ابوسفيان و معاويه و هند جگر خواره را كه به
اكراه مسلمان شدند مسلمان و از صحابه و عادل شمردند.
خدا لعنت كند سياست را كه چگونه باطل را به صورت حق و حق را به صورت
باطل جلوه ميدهد و خدا لعنت كند حب جاه و دينار و درهم را كه آدمي را از
انسانيّت تهي و بي شخصيّت ميسازد.
ما اكنون در مقام تحقيق اين مسائل نيستيم در ايمان شخصيتي مثل ابوطالب
حتي بعضي از علماي بزرگ اهل سنّت كتاب نوشتهاند چنانكه ايمان اجداد آن
حضرت را نيز اثبات نمودهاند و اما شيعه عقيدهاش در اين جمله خلاصه ميشود
«اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ
وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ» (180)
بديهي است حاملان نور رسالت محمدي بايد اصلاب آباي موحد و ارحام امهات
موحده باشد و اصطفاء و برگزيدگي آن حضرت از هر جهت مطلق است كه:
«اِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهيمَ وَ آلَ
عِمْرانَ عَلَي الْعالَمينَ ذُرّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض».
(181)
و بنابراين عقيده پدر ابراهيم تا رخ موحد بوده و آزر كه به عنوان اب در
قرآن موصوف شده عموي آن جناب بوده زيرا اب برعم نيز اطلاق شده و در قرآن
نيز آمده است مثل:
«نَعْبُدُ اِلهَكَ وَ الهَ آبائِكَ اِبْراهيمَ وَ اِسْمعيلَ وَ
اِسْحقَ». (182)
به هر صورت اينها يك مباحث مذهبي است كه در اينجا جاي شرح و بسط آنها
نيست ولي اجمالا اين مطلب را تذكر ميدهيم كه نفي فضايل اهل بيت پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و بنيهاشم خصوص مثل اينگونه فضايل كه خالي از
ايراد و توهين به قدس مقام رسالت نيست از سوي سياستهاي حاكم خصوصاً
بنياميّه القا و ترويج شده است.
آنان براي اينكه اثبات مثل فضايل اهل بيت را براي خودشان ممكن نميديدند
تا ميتوانستند فضايل آنها را منكر ميشدند كه تا هر حد بشود از مزايا و
امتيازات و خصائصي كه آنها دارند بكاهند لذا يكي از جريانهائي كه بعد از
سقيفه باب فتنهها را به روي مسلمانان گشود جريان شورا بود كه اگرچه از
جهات متعدد اين شورا مخدوش و غير شرعي بودن آن ثابت است از اين جهت نيز كه
با يك سياست بسيار مزورانه در اين موقع كه جهان اسلام خواه و ناخواه به سوي
علي ميرفت و كسي خود را همطراز و رقيب او نميشمرد با اين شورا، پنچ نفر
به عنوان همطراز و نامزد خلافت عنوان شدند كه بعدها باد به دماغشان افتاد و
حب جاه و رياست آنها را وارد ميدان معارضه با علي ـعليهالسلامـ نمود و
در واقع جنگ جمل كه صفين و نهروان هم نتيجه آن است از اينجا پي ريزي شد
چنانكه خود علي ـعليهالسلامـ از اين شورا در خطبه شقشقيه شكايت
ميفرمايد:
«فَيالَلّهِ وَ لِلشُّوري مَتَي اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِي مَعَ
الاَْوَّلِ مِنْهُمْ حَتّي صِرْتُ اُقْرَنُ اِلي هذِهِ النَّظائِرِ».
(183)
در حال حاضر نيز پيروان همان سياستها مخصوصاً حنابله كه جامدترين و
نادانترين فرق اهل سنّت هستند و خصوصاً وهابيه كه در تعصب و لجاج از ابن
تيميه درس گرفتهاند با پشتيباني و تأييد كامل استعمار آن جريانها را تعقيب
مينمايد و در مكه مكرمه و مدينه منوره تا توانستهاند آثار عصر رسالت و
صحابه و تابعين را از ميان بردهاند و با اينكه زيارت قبور آزاد است زيارت
قبر بانوئي عاليقدر مثل خديجه را ممنوع كرده و محل ولادت حضرت رسول اكرم
ـصليالله عليه وآله وسلمـ را تبديل به كتابخانه نمودهاند تا در آنجا
مراسمي بر پا نشود و فراموش گردد.
در حال حاضر كه همين وهابيها بسياري از التزامات به اصطلاح مذهبي خود را
رها كرده و به سرعت فرنگي مآب ميشوند كاملا معلوم است كه اصرار بر ويران
نگهداشتن اين مشاهد جز جلب رضايت استعمار و عداوت با اهل بيت كه نشانه نقاق
است هيچ منشأ مذهبي ندارد.
روز ترويه:
امروز در شهر حركت و جنبش و هيجان ديگر است و حاجيان براي رفتن به عرفات
و از آنجا به مشعر و سپس به منا آماده شده و محرم ميشوند خيابانها همه
مملو از اتومبيلهاي با سقف و بي سقف است كه دراين هواي گرم حجاج را به منا
ميبرند، دوباره رستاخيز شده و گروه گروه با لباس احرام به مسجد الحرام
ميروند كه در آنجا نيت كرده و محرم شوند يا محرم شده و از مسجد باز
ميگردند يا سوار بر ماشينها و حتي روي سقف ماشينها هستند و مثل خط زنجير
ماشينهاي به هم پيوسته در اين خيابانهاي متعدد و عريض روانه به سوي منا و
عرفات شدهاند ما شب عرفه قبل از نصف شب به مسجد الحرام مشرف شديم و در
آنجا محرم شديم و پس از طواف مستحب و نماز آن در حالي كه نسبت به روز قبل
مطاف خلوت به نظر ميرسيد به منزل مراجعت كرديم و حدود ساعت دو بعد از نصف
شب در همان اتومبيل بي سقف لبيك گويان راهي عرفات شديم بين راه هرچه
ميديديم تازگي دارد ساختمان و بناء و فعاليّت و خيابان است در هيچ كجا تا
عرفات و خود عرفات تاريكي شب مزاحم نيست و همه جا به نور برق چنان روشن است
كه گوئي روز است.
عرفات:
عرفات بر بيابان وسيع وهمواري گفته ميشود كه در شمال مكه واقع شده
فاصله آن تا مكه مكرمه 24 كيلومتر است.
حاجيان بايد از ظهر روز عرفه تا مغرب در اين مكان شريف وقوف نمايند.
اينجا محل عبادت و خداپرستي است اينجا سرزميني است كه انسانها در آن خود
را به رحمت خدا نزديكتر از ساير مكانها ميبينند.
عرفان و وجدان و يافت و احساس حضوري كه براي شخص متوجه به موقف خود حاصل
ميشود مادي نيست.
در هنگام دعا اشكها بي اختيار جاري ميشود و نالهها بلند ميگردد دستها
به سوي درگاه قاضي الحاجات بالا ميرود.
شعور انسان به فقر و ناچيزي و مسكنت وتقصير خودش و غنا و بي نيازي و
توانائي و فياضيت و رحمت و آمرزش و عفو و بخشش خداي تعالي زياد ميشود.
دعاهائي كه خوانده ميشود همه عروج دهنده و بينش آفرين و كمال بخش روح
است مخصوصاً دعاي عرفه حضرت امام حسين ـعليهالسلامـ و دعاي عرفه فرزند
عزيزش امام زين العابدين ـعليهالسلامـ كه نميتوان رقائق و معارف آنها
را توصيف كرد هر جمله از آنها نور است كه بر باطن شخص ميتابد و آن را روشن
ميكند و كدورات و زنگارهاي آن را زايل ميسازد و حيات و سعادت را تفسير
ميكند و نعمتهاي خدا را بر ميشمارد و قصور و تقصير آن را در اداي شكر اين
نعمتها شرح ميدهد كه هر انساني در هر اوج از معرفت كه باشد از خواندن آنها
لذت ميبرد و خود را در عوالم روحاني مشاهده كرده و هر دم حضور خود را در
درگاه خداوند تعالي بيشتر ميبيند.
واقعاً جامعهاي كه چنين ذخائر عرفاني و تربيتي را در اختيار دارد بايد
از همه اوضاع و احوال و برنامههايش نور و معنويت و بياعتنائي به مال و
منال و اعتبارات دنيا ظاهر باشد.
در بين نعمتها اين دعا از مهمترين نعمتها است كه ما از آن استفاده
نميكنيم و به درك حقايق آن اهتمام لازم نشان نميدهيم.
اگر بخواهيم در اينجا چند جمله از اين دعاها را به عنوان نمونه بياوريم
هر كدامش كتابي ميشود و چه خوب است كه دعا كننده سعي كند در حد معرفت خود
مقاصد و مفاهيم اين دعاها را در خود بيابد و به خود بفهماند مثلا وقتي
ميگويد:
«ماذا فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ وَ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَك»
بفهمد كه اين جمله تمام حقيقت و حقيقت تمام است يكي از مختصرترين دعاهاي
اين روز اين دعا است:
«اَللّهُمَّ لاْ تَحْرِمْني خَيْرَ ما عِنْدَكَ لِشَرّ ما عِنْدي فَاِنْ
اَنْتَ لَمْ تَرْحَمْني بِتَعَبي وَ نَصَبي فَلا تَحْرِمْني اَجْرَ
الْمُصابِ عَلي مُصيبَتِهِ». (184)
باري اين جماعت ميليوني در اين بيابان هر كدام به زباني و با حالي با
خدا مشغول راز و نيازند و در حالي كه براي آمد و شد از كثرت جمعيّت همه در
زحمتند و جاي خلوتي براي كسي يافت نميشود همه با خدا خلوت كرده و آن خدائي
كه «لا يَشْغَلَهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع وَ وَسِعَ سَمْعُهُ الاَْصْواتَ»،
صداي همه را ميشنود و همه را با غذاهائي كه ملائكه ربانيين به آن تغذيه
ميشوند كه «طعامهم التسبيح و شرابهم التهليل» غذا ميدهد.
و خلاصه همه جا و همه جا قرب است و حضور و جلوهاي از جلوات كوه طور اگر
هم بسياري از اين حالات مجاز باشد و از حقيقت محروم باشد باز هم ظاهر آن
شكوهمند و روحانيت بخش است و اگر دل صاحبش را پاك نكرده باشد دل ديگران را
ميلرزاند و زبانشان را به تسبيح خدائي كه زبانها با اختلاف لغات به ذكر او
بلند است ميگشايد.
اين برنامهها اگر مجاز و صورت هم باشد، راهنما و پل حقيقت ميباشد
المجاز قنطرة الحقيقة.
گاهي در هنگام طواف و سعي انسان از شنيدن دعاي ديگران كه بسا ممكن است
خواننده آن متوجه معنايش نباشد تكان ميخورد و درعظمت محتواي دعاي او مو بر
بدنش راست ميشود.
و مبادا كه گمان كني اين سخنان ما با روايت آموزنده و مشحون به حقيقت:
«ما اَكْثَرَ الضَّجيجَ وَ اَقَلَّ الْحَجيجَ»
(185)نامطابق
است حاشا و كلا اكنون هم ميگوييم: «ما كَثَرَ الضَّجيجَ وَ اَقَلَّ
الْحَجيج»، اما ميگوئيم: ضجهها و نالهها آنقدر شرح و تفسير دارد و معرفت
افزا است كه هرچه بگوئيم از آن باز هم مختصري گفتهايم و ميگوئيم:
اين شرح بي نهايت كز وصف يار گفتند *** حرفي است از
هزاران كاندر عبارت آمد
در بين راه به جمعيّت هشت نفري از زن و مرد از اهل كنيا برخورد كرديم
حالشان را جويا شدم ديدم با حالي و ايماني آمدهاند و با آنچه از حقايق و
مقاصد و اصول و فروع دين به آن نرسيدهاند، معاند نيستند، با افرادي برخورد
كردم كه وقتي فضائل آل محمد ـعليهمالسلامـ را برايشان ميخواندم مسرور
ميشدند گوش ميدادند و حتي شهادت ميدادند كه حق رسول خدا ـصليالله عليه
وآله وسلمـ در آنها رعايت نشده است خدا آنهائي را كه در گذشته و حال اين
مردم را از اتصال با ولايت محروم كردهاند كيفر بدهد و گناه تمام نارسائيها
و نواقص اعمال اينها را به آنها حمل فرمايد.
در اينجا ما هر چه ميگوئيم از ظواهر است همين ظواهري كه براي هر بيننده
آگاهي خدا و حقيقت اسلام را ثابت مينمايد و خداوند تعالي به همه آرزومندان
درك اين روز در عرفات اين توفيق را با عرفان و ولايت علي و فرزندانش كه
امام و ائمه هستند عطا فرمايد.
يادي از كربلا:
به سند معتبر از بشير دهان منقول است كه گفت: عرض كردم به خدمت حضرت
صادق ـعليهالسلامـ كه گاه هست حج از من فوت ميشود و روز عرفه را نزد
قبر امام حسين ـعليهالسلامـ ميگذرانم فرمود: كه نيك ميكني اي بشير هر
مؤمني كه به زيارت قبر امام حسين ـعليهالسلامـ برود با شناسائي حق آن
حضرت در غير روز عيد نوشته شود براي او ثواب بيست حج و بيست عمره مبروره
مقبوله و بيست جهاد با پيغمبر مرسل يا امام عادل، و هر كه زيارت كند آن
حضرت را در روز عيد بنويسد حق تعالي براي او ثواب صد حج و صد جهاد با
پيغمبر مرسل يا امام عادل، و هر كه زيارت كند آن حضرت را در روز عرفه با
معرفت حق آن حضرت نوشته شود براي او ثواب هزار حج و هزار عمره پسنديده
مقبوله و هزار جهاد با پيغمبر مرسل يا امام عادل گفتم: كجا حاصل ميشود
براي من ثواب موقف عرفات پس آن حضرت نظر كرد به سوي من مانند كسي كه خشمناك
باشد و فرمود: اي بشير هرگاه مؤمني برود به زيارت قبر حسين ـعليهالسلامـ
در روز عرفه و غسل كند در نهر فرات پس متوجه شود به سوي قبر آن حضرت بنويسد
حق تعالي از براي او به هر گامي كه بر ميدارد حجي كه با همه مناسك بعمل
آورده باشد و چنين گمان دارم كه فرمود و عمره (و غزوه).
(186)