سفرنامه حج

آيت‌ الله العظمی لطف اللّه صافی گلپايگانی

- ۶ -


اظهار اطلاع اشخاص خام

گاهي هم برخي از افراد خام كه مي‎خواهند اظهار اطلاع نمايند به عنوان اينكه معلوم نيست بيت الأحزان اين مكان باشد و مكان آن جاي ديگري بوده است مردم را از رفتن به اين مكاني كه فعلا معروف به بيت الأحزان است باز مي‎دارند.

در همين سفر اخير يك نفر را در بيت الأحزان كنوني ديدم كه تشكيك مي‎كرد و رفتن به آنجا را بي‎اهميّت بلكه بي‎معني معرفي مي‎نمود، به او گفتم: آقا بگذاريد مردم بروند تا اين عنوان فراموش نشود.

ما در اينجا دو مسأله داريم، يكي شناختن مكان واقعي بيت الأحزان كه البته قابل توجه است و براي تعيين و تشخيص آن بايد مراجعه به تواريخ و احاديث كرد، چنانچه شناخته شد و براي آنجا اعمال و وظايفي طبق مدارك فقه پسند باشد آن اعمال را به قصد ورود و كسب ثواب مي‎توان انجام داد و چنانچه شناخته نشد اين اعمال را در هر جا محتمل باشد بيت الأحزان است به رجاء نيل به ثواب انجام دهند موافق با احتياط است.

مسأله ديگر از نقطه نظر تاريخي و به اصطلاح سمبل بودن و حفظ مقصدي است كه دختر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ از اين كناره‎گيري از مردم داشته است در اين مقصد تفاوت نمي‎كند كه بيت الأحزان در اين مكان فعلي باشد يا در مكان ديگر، اين عنوان به هر شكل حفظ شود و كناره‎گيري حضرت زهرا و رنجش خاطر او از مردم آشكار در خاطرها بماند مهم است و همين كه هر مسلماني به مدينه مشرف شود سراغ بيت الأحزان را بگيرد يا به آنجا برود مهم است اين خودش سازنده و بينش بخش است، اشتباه نشود مقصد من اين نيست كه بگويم در اطراف اين موضوعات وتعيين آنهانبايد كاوش تحقيق كرد هر چه تحقيق لازم است انجام دهند اما بازداشتن مردم از تذكار يك جريان و عنوان كه واقعيت داشته است يا تشكيك در مكان آن خصوصاً كه ثمره مهم فقهي نداشته باشد لازم نيست. (105)

به هر صورت آنچه مسلم است و تاريخ بر آن گواهي مي‎دهد اين است كه زهراـ‎عليهاالسلام‎ـ بيت الأحزان داشته كه در آنجا پس از رحلت پدرش جدا از مردم از آنها بخشي از بقيه عمر كوتاه خود را مي‎گذارنده است.

سلام الله عليها و علي ابيها و امها و بعلها و بنيها.

مزار و مشهد حضرت عبدالله:

هر كس اسم محمد را شنيده و محمد را شناخته است، اسم عبدالله را نيز شنيده و عبدالله را شناخته است (محمدبن عبدالله) هيچ پسري به قدري كه اين پسر پدرش را عزت و منزلت داده است عزت و منزلت نداده است و هيچ پدري به قدري كه اين پدر (عبدالله) به فضل و مكرمت و عطاي الهي سرافراز شد سرافراز نگرديده است.

خدا بنده‎اي برتر و اكرم و اعظم از محمد ندارد و اين بنده را به فرزندي به عبدالله و آمنه عطا فرمود.

پيرامون مشهد آن حضرت هم در سفرنامه سفر اول نوشته‎ام هم در سفرنامه سفر دوم كه دوست مي‎دارم هر دو را اگر چه متضمن تكرار هم بشود اينجا بنويسم.

سفرنامه سفر اول:

از مزارهائي كه در مدينه بايد زيارت كرد مزار پدر والا گهر و عاليقدر حضرت رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ است آن پدري كه در جنبه پدري و نعمت فرزند داري افضل تمام خلق است زيرا براي شخص رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ هم اين فضيلت كه چنين پسري داشته باشد مقدر نبود. پدري كه پسرش فاتح قلوب، و رهنماي جهان بشريت است در صف اين پدر هر چه بگوئيم كم گفته‎ايم.

پدري را كه اين چنين پسر است *** فلكي را كه اين چنين قمر است

ماهتابش در آستين قبا است *** آفتابش در آستان در است

هر چه باشد و هر طور تفسير كنيم بالأخره پاكي گوهر و لياقت فوق العاده و شايستگي عبدالله اين افتخار رانصيب او ساخت كه محمد رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و افضل و اكرم خلق خدا و خاتم النبياء از صلب او باشد.

شما تصور مي‎كنيد قبر چنين پدر با شخصيتي بايد چگونه باشد؟

پدري كه پسرش رسول خدا است و شب و روز هنگام نمازهاي پنجگانه در مأذنه‎ها و در راديوها اسم پسرش را بعد از نام خدا مي‎برند.

«اَشْهَدُ اَنَّ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»

و هر روز ميلياردها صلوات و درود به روان پاكش فرستاده مي‎شود.

پدري كه اگر پسرش نبود نه اين مكه بود و نه اين مدينه و نه اين همه عظمت و نه اسلام و نه مسلمين و نه اين همه مدرسه‎ها و كتابخانه‎ها و مساجد و بنيادهاي خير و نه هزاران هزار علماء و فلاسفه آثار و بركات علمي آنها.

اين پدر بايد قبرش بسيار مجلل و با شكوه باشد و با الهام از آيه كريمه «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» (106) صورت مشهد و مسجد هميشه محفوظ و معروف بماند، و آن را بيشتر و بهتر از نفيس‎ترين و گرانبهاترين اشياء قيمتي و باستاني كه با تشريفات فوق العاده نگهداري مي‎شود نگهداري نمايند و با ديده احترام و ادب به آن نگاه كنند اينها دارائيها و ثروتهائي است كه هر ملتي آن را داشته باشد اگر شعور و فكر داشته باشد آن را با تمام جواهرات و نفايس عالم عوض نمي‎كند.

متأسفانه در مدينه با يك منظره دلخراش ديگر روبرو شديم كه وصف آن هم ممكن نيست، من از چند نفر سؤال از قبر جناب عبدالله نمودم يك نفر يَمني كه از زيود بود و با من آشنا شده بود گفت قبرش معلوم و معروف است و خودم شما را به آن راهنمائي مي‎كنم، به اتفاق او براي زيارت قبر آن حضرت رهسپار شديم، كوچه‎هاي متعدد و باريك و پر پيچ و خم و كثيفي را پشت سر گذارديم كه اگر راهنمائي آن آشناي زيدي نبود ما نمي‎توانستيم با پرسش از اين و آن خود را به آنجا برسانيم.

اين نمونه خود يك بي‎توجهي و بي‎اعتنائي رژيم به اين مشهد است كه با ثروت و تملكي كه در اختيار دارد، راه اين مزار را در حد متعارف به مقداري كه آمد و شد ماشين تا آنجا امكان داشته باشد نساخته است و يقيناً با اين هم خيابانها جديد علت اين بي‎اعتنائي اين است كه از رغبت مردم به زيارت جناب عبدالله كاسته شود و به تدريج آن را فراموش نمايند و زمينه را براي محو آثار آن فراهم كند.

بالأخره به كوچه خيلي تنگي رسيديم كه آثار قدمت از آن ظاهر بود از آن كوچه به كوچه ديگر و از آن كوچه هم وارد كوچه ديگر شديم، در اين كوچه مزار جناب عبدالله است، قبل از اينكه انسان به محل مزار برسد اگر از ويرانگريهاي وهابيها بي‎سابقه باشد هرگز تصور نمي‎كند كه با منظره‎اي كه بعد عرض مي‎شود مواجه گردد و قبر پدر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ را در معرض ويراني كامل و محو تمام آثار آن ببيند.

هزار و چهارصد سال است قبر پدر پيغمبر معلوم و مشخص باقيمانده است حال اين واقعاً مصيبت است كه گروهي كه خود را موحد قلمداد مي‎نمايند و مع ذلك به تجسم و عقايد خرافي ديگر معتقدند مدفن او را به صورت موهني در آورند تا از صفحه تاريخ برافتد و نامعروف و بي اثر گردد تا چنان گمان شود كه از آغاز معروف نبوده و كسي آن را نمي‎شناخته است.

اين مردم نادان يا مزدوران بيگانه به چند لفظ شرك و كفر و بدعت چسبيده‎اند و هرچه را دلشان خواست شرك و كفر و بدعت مي‎خوانند و هر كس را مي‎خواهند كافر و مشرك معرفي مي‎كنند هر چند پدر پيغمبر باشد و از اينكه توحيد را شرك و اسلام را كفر و سنّت را بدعت بخوانند باك ندارند و اجتهاد ساير مسلمين را در مسائل مورد اختلاف هم محترم نمي‎شمارند كه بگويند اگر وهابيها مثلا والد معظم پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ را (العياذ بالله) مشرك مي‎دانند بسياري از مسلمين از شيعه و اهل سنت او را و اجداد كرام پيغمبر اكرم را موحد واقعي مي‎شناسند و شخصي مانند سيوطي در اثبات ايمان آباء و امهات پيغمبر اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ يك كتاب نوشته و با ادله نقليه ايمان آنها را ثابت كرده است.

باري در كوچه‎اي كه به آن اشاره شد يك بنائي بود كه طبقه فوقانيش تقريباً مخروبه بود زير آن ساختمان سردري بود كه بالاي آن سنگي نصب بود و در قسمت تحتاني را كه مزار آن حضرت در آن واقع است با خشت و گچ بسته بودند و داخل آن كه از پنجره‎اي مشاهده مي‎شد مخروبه و به هم ريخته بود آن مرد زيدي گفت: هذا قبر والد رسول الله.

اگر چنانچه گفتم سابقه به احوال و اعمال وحشيانه وهابيها نداشتم و بقاع بقيع را نديده بودم باور نمي‎كردم كه اين مرد زيدي راست مي‎گويد اينجا قبر والد پيغمبر است هذا قبر والد رسول الله چه معنائي دارد؟ مگر اين مرد قصد توهين دارد و ما را بر قبري اين چنين آورده است تا به پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و مسلمانان و خود ما توهين كند و بگويد اين قبر پدر پيغمبر شما است؟ چرا اينطور است؟

چرا در آن را به اصطلاح تيغه كرده‎اند؟

چرا بالاي اين بقعه عزيز خانه ساخته‎اند؟

توهين به پيغمبر غير از اين چيست؟

باري جمعي از مسلمانان هم كه نفهميدم از اهل كدام كشور و ديارند مثل من در مقابل اين بقعه صف كشيده و با ناراحتي و تأسف مشغول زيارت و عرض ادب بودند من هم مشغول خواندن زيارت شدم.

بعد از پنجره‎اي كه طرف يمين بالاي در بود بالا رفتم و داخل را نگاه كردم آثار اندراس كاملا از آن ظاهر بود و معلوم بود كه از آن زمان تا حال هر چه گرد و خاك در آن ريخته شده جارو و تنظيف نشده است در حالي كه مسلمانان افتخار مي‎كنند اين گرد و  خاكها را به چشم بكشند و مثل اينكه يك در كوچكي هم در گوشه آن بود كه آن را شايد به منزل همسايگان يا كساني كه متعلقات بقعه را متصرف شده‎اند باز مي‎شد به هر حال با اين قبر و اين بقعه شريفه با نهايت تأثر وداع كردم و از جهالت وهابيها تعجبها نمودم.

از سفر نامه سفر دوم:

يكي از مشاهد مهمي كه پس از تسلط رژيم به اصطلاح وهابي خراب شد و صورت ويرانه آن تا چند سال پيش كه مشرف شدم (سال 1385 قمري) برجا بود و مسلمانان به زيارت آن مي‎رفتند قبر حضرت عبدالله‎بن عبدالمطلب بود كه چون ديدند مردم آنرا فراموش نمي‎كنند اخيراً به اسم تعمير و توسعه به كلي آن را محو و در نوسازيها از ميان برده‎اند و ظاهراً در خيابان واقع شده است البته بعضي براي آن چنانكه شنيدم با حساب فاصله مستقيم آن از مسجد النبي ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ علامت گذارده‎اند اما ظاهر اين است كه اين علامت گذاري اگر اين رژيم آمريكائي باقي بماند به تدريج فراموش مي‎شود و قبر شخصيتي مثل پدر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كه چهارده قرن بود محفوظ مانده بود ناشناخته مي‎گردد.

حال ملاحظه فرمائيد در اينجا چه شده است.

شخصيتي يگانه و بي‎نظيري داريم به نام محمد كه هر كس از گذشتگان و بازماندگان او به او شناخته مي‎شوند و اگر او نبود آنها شناخته نمي‎شدند اما براي شناسائي او شناسائي آنچه به او ارتباط دارد نيز مؤثر است آنچه به او ارتباط دارد محيطي كه در آن پرورش يافته پدر و مادري كه خدا نور او را به توسط آنها و از طريق همسري آنها به اين دنيا رسانده است شناسائي جد و جده و نياكان پدري و مادري او همه در شناختن بهتر و بيشتر شخصيت او مؤثر است خود پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ مي‎فرمود:

«اَنَا ابْنُ الْعَواتِكِ مِنْ سَليم اَنَابْنُ الَْفواطِمِ مِنْ قُرَيْش»

اين جده‎ها و مادر بزرگهاي پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كه به نام عاتكه و فاطمه بوده‎اند سوابق طهارت و پاكدامني و عفاف داشته‎اند و شناسائي آنها شناسائي شخصيت پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ را تا اين مرزها جلو مي‎برد.

چقدر كوتاه فكر و منحرف از افكار اصيل اسلام و تشيع هستند آنان كه با دعواي تشيع اجداد پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و ابوطالب را غير موحد مي‎گويند يا اينكه مي‎خواهند براي آنها و صلاحيت آنها در حمل نور پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ شرطي و لياقتي قائل نشوند يا بهتر بگوئيم شخصيت عظيم حبيب الهي و خاتميت آن حضرت منكر شوند و بگويند اين نور نعوذ بالله در اصلاب مشركين از صلبي به صلب ديگر منتقل مي‎شده و در اين جهت تفاوتي بين موحد و مشرك نيست، و آيه كريمه (وَ تَقَلُّبَك فِي السّاجِدينَ) (107)

علي هذا بايد به شناخت كسان و بستگان پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ توجه داشته باشيم وابستگان پاك و بزرگوار آن حضرت كه به صفاي نفس و احسان به مردم و پرهيز از اخلاق زشت جاهليت معروف بودند و براي دفاع از مظلوم و حفظ حقوق ضعفا تلاش كرده و پيمان مي‎بستند و هم سوگند مي‎شدند، بشناسيم.

در اين ميان از پدر و مادر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و از جدش عبدالمطلب و جد اعلايش هاشم و عموي عزيز و حامي و كفيل و مدافعش ابوطالب چه كسي به شناخت و معرفت احوالش سزاوارتر است كه حتي در فقره زيارت مي‎خوانيم: «وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ» گواهي مي‎دهم كه توبه تحقيق محمد پسر عبدالله هستي يعني فرزند آن پدر والا گهري.

مشهد چنين پدر تذكار سوابق وجدي و حواشي زندگي پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ است كه هر كس از روي اين امور عيني و بناها و آثار تاريخ پيغمبر را مي‎خواند و شواهد خارجي آن را مي‎ديد به عكس اينكه از پيغمبران گذشته امروز اينگونه آثار باقي نيست، ولذا تاريخشان را نمي‎توان از آثار خارجي بدست آورد، پيغمبر ما ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ يگانه پيغمبري است كه اگر تاريخ كتابي او هم در دسترس نباشد اصول و قسمتهائي از مهمات زندگاني و دعوت و رسالت و شخصيتش را آثار و ابنيه حرمين در اختيار اهل تحقيق مي‎گذارد.

محمد پيغمبر خدا است آن مسجد و آن روضه و هزاران آثار ديگر از خودش و فرزندانش كه به واسطه دخترش زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ به او منتسب مي‎شوند وجود او را ثابت مي‎نمايد.

پدرش عبدالله است اين مشهد و اين بنا كه از ديرباز او را در آن زيارت مي‎نمايند از وجود او و مرگ او در مدينه حكايت دارد.

مادرش آمنه است،

جدش عبدالمطلب،

و عم و كفيلش ابوطالب،

و مرضعه‎اش حليمه سعديه،

و عمه‎اش عاتكه وصفيه،

و عموي ديگرش حمزه سيدالشهداء و عباس است كه هر كدام مزاري دارند و به آثار عيني شناخته مي‎شوند چنانكه حجر اسماعيل و مقام ابراهيم دلالت بر وجود آن دو پيغمبر دارد.

ويران كردن اين مشاهد خسارت و ضربه زدن به اسلام و تاريخ زندگي پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و تلاش براي فراموش شدن آن حضرت است.

همانطور كه حجر اسماعيل و مقام ابراهيم نام اين دو پيغمبر بزرگ را در اذهان وافواه زنده نگهداشته و قرآن و سنّت از آنها تجليل كرده است و با برنامه‎هاي عبادي در اين اماكن علاوه بر آنكه بندگان خدا متعبد به انجام آن عبادات و نماز و دعا و طواف و غيره مي‎شوند از اين اماكن و از كساني كه اين اماكن به آنها منتسب است نيز تعظيم شده و حفظ مي‎شوند مقام ابراهيم به همين عنوان مقام ابراهيم است اين مشاهد نيز همين آثار را دارد و شخصيتهائي را كه به نام آنها ساخته شده از معرض انكار خارج مي‎نمايد.

حال اين عوامل استعمار اين بناها را ويران و آثارش را محو مي‎نمايند و مردم را از زيارت قبور آنها منع مي‎كنند، و بدتر از همه اينكه به اسم دين و توحيد و به اسم اينكه اين آثار و ابنيه كه هرگز مورد پرستش نبوده است از مظاهر شرك است اين خيانتها را مرتكب مي‎شوند و آيه

(في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ‎تُرْفَعَ) (108)

و آيه

(وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ) (109)

و

(اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ) (110)

و تعظيمات و برنامه‎هاي شرعي كه براي كعبه معظمه و مسجد و حرم معلوم شده است را فراموش نموده‎اند، و توحيد را به عنوان شرك معرفي مي‎نمايند و بني اين كه در اين مشاهد خدا پرستش و عبادت مي‎شود و مكان پرستش است و اينكه خود اين مشاهد پرستش شود فرق نمي‎گذارند و بين تقبيل و تبرك و عملي كه از موحد به عنوان تعظيم اولياي خدا و كساني كه خدا تعظيم و ترفيع مكانشان را اذن داده است صادر مي‎شود و عملي كه مشركان در برابر بتها انجام مي‎دادند تفاوت نمي‎گذارند و تمام علماء و متفكرين گذشته اسلام را از عصر صحابه و تابعين مشرك مي‎شمارند وقتي تعظيم شعائر الله از تقواي قلوب باشد و تعظيم صفا و مروه رجحان داشته باشد و تعظيم كعبه و حرم و هر مسجدي به خواندن نماز تحيت در آن و استلام حجر شرك نباشد چرا تقبيل ضرايح به عنوان تعظيم صاحب ضريح يا از فرط احساسات و شوق مثل كسي كه خاك قبر فرزندش را مي‎بوسد و مي‎بويد شرك باشد آيا مردمي كه آداب ورود به حرم و آداب ورود به مكه را رعايت مي‎نمايند حرم پرست و مكه پرست مي‎باشند.

ما در اينجا مجال ورود در اين بحث را نداريم خوانندگان از همين توضيحات متوجه حقايقي كه از نظر وهابيها و وهابي زده‎ها پنهان مانده است مي‎شوند و مي‎توانند به كتابهائي كه علماي بزرگ اهل سنت و شيعه در ردّ شبهات اين فرقه و تحقيق اين مسائل از لحاظ كتاب و سنّت و عقل نوشته‎اند خصوصاً نوشته‎هاي مرحوم علامه سيد امين و علامه سيد شرف الدين و علامه كاشف الغطا و قزويني و ديگران مراجعه فرمايند.

زيارت مشهد حمزه سيد الشهداء:

پيش از حركت به مكه مكرمه حاجيان و زوار مساجد و مشاهدي را كه در مدينه و اطراف آن است زيارت مي‎نمايند از جمله مساجدي كه در آنها مي‎روند و به نماز و تحيت و دعا و عبادت مي‎پردازند مسجد قبا و مسجد حضرت زهرا و مسجد حضرت علي ـ‎عليهماالسلام‎ـ و مسجد سلمان و مسجد غمامه و مسجد فضيح و مسجد شمس و مسجد فتح و مسجد قبلتين است كه يا در شهر مدينه يا در خارج مدينه منوره واقع مي‎باشند و مشحون از روحانيت است انسان در اين مساجد كه هر كدام در محل واقعه‎اي از وقايع تاريخي و مهم صدر اسلام واقع شده است علاوه بر آنكه از رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و تلاشهائي كه در راه تبليغ و ترويج اين دين حنيف داشت رنجها و زحماتي كه متحمل شد ياد مي‎كند و از مسلمانان صدر اسلام خصوصاً قهرمانان اين تاريخ و بالخصوص اميرالمؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ و حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ كه در راه همكاري و ياري پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ خون دلها خورده و از آن مصائب و سختيها استقبال كردند درسها و عبرتها مي‎گيرد علاوه بر اينها در اين مساجد خود را به خدا نزديك مي‎يابد و احساس قرب خاصي مي‎نمايد كه در اماكن متعارف ديگر مگر در حالات خاص اين احساس حاصل نمي‎شود و اجمالا اين توفيقات را بايد بسيار بسيار غنيمت بداند و بداند كه توفيق دوباره اگر چه محتمل است و بايد از خدا آن را بخواهد اما براي بسياري هم حاصل نمي‎شود و چنان گمان كند كه براي او فرصت خودسازي همين يكبار بيشتر نمي‎باشد.

لذا بايد در كمال توجه و خلوص به دعا و عبادت و جبران گذشته و تأسيس زندگي نو بر اساس ارزشهاي اسلامي بپردازد و نيل به مراتب بلند و مقامات عالي را براي خود تدارك ببيند و به توبه و انا به و بازگشت به خداوند تواب خود را محبوب خدا سازد كه: «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوابينَ». (111)

تصميم بگيرد كه از خط بندگي و عبادت حق تعالي خارج نشود و بداند كه هيچ شأن و حالي براي انسان رفيع‎تر و لذيذتر از ارتباط با خدا و قرب به او نيست.

اينجا خودش را به خدا بفروشد و پس از اين ديگر خود را مالك خود نداند و خدا را كه مالك حقيقي او و كل ماسوي الله است مالك خود بداند.

و اگر پيش از اينها خود را به شيطان يا دنيا و مال و منال و مقام منصب فروخته بود اكنون تمام آن معاملات را فسخ نمايد و فقط با خدا عهد و پيمان بندگي ببندد كه مي‎فرمايد:

(اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيطانَ اِنَّهُ لَكُمْ
عَدُوٌ مُبينٌ وَ اَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ). (112)

كساني آزاد زندگي مي‎كنند كه بنده خدا باشند،

و كساني از نعمت آزادي محروم هستند كه سر از فرمان او بر مي‎تابند و به ذلت و بندگي هوا و هوس بندگي شهوت، بندگي پول و مال، بندگي ماشين و خانه، بندگي حب جاه، بندگي حفظ وجاهت در بين مردم، بندگي ستمگران بندگي اين و آن گرفتار مي‎شوند و حيواني مي‎شوند كه اگر چه به ظاهر افسارشان نكرده‎اند با ده‎ها و صدها افسار آنها را بسته و از آزادي محروم نموده‎اند.

و اگر چه به ظاهر آزادند، بنده‎اند،

و اگر به عنوان سلطان و حاكمند چنانكه نظامي در اين ابيات مي‎گويد محكوم و متبوعند.

ديگر باره پرسيد آن شهريار *** كه تو كيستي من كيم در شمار

مرا بنده‎اي هست نامش هوا *** دل من به آن بنده فرمانروا

چنين داد پاسخ سخنگوي پير *** كه فرمان دهم من تو فرمان پذير

تو آني كه آن بنده را بنده‎اي *** پرستار ما را پرستنده‎اي

حتي گرفتار بند كفش خود و اسير رنگ لباس و چگونگي دوخت آن نيز مي‎باشند و از خودي خود خارج شده و قيمت ايشان همان ماشين و لباس و خانه و مقام و ... است،

«اُولئِكَ كَاْلاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ». (113)

تاريكيهاي گوناگون آنها را احاطه مي‎نمايد كه هيچ خبري از عالم نور به آنها نمي‎رسد و هيچ پرتوي از نور معرفت بر دلشان نمي‎تابد.

«ظلُمات بَعْضُها فَوْقَ بَعْض اِذا اَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَريها وَ مَنْ
لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور». (114)

در اين مشاهده بايد انسان تاريكيهائي كه دل را فرا گرفته مرتفع سازد و حجابها و پرده‎ها را به يك سو اندازد و از منيّتها و تكبرها و خودبيني‎ها و صفات زشت ديگر خود را پاك و خالص سازد.

يكي از مساجد و مشاهد معروف كه بين عموم مسلمين شهرت دارد و از احترام و تجليل بسيار برخوردار است مشهد و مسجد سيدالشهداء حمزة‎بن عبدالمطلب عموي حضرت رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ است كه در احد واقع است.

احد يكي از كوه‎ها و اماكني است كه از آن در احاديث مدح شده است و از جمله در روايت است كه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ فرمود:

«اُحُدْ جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ» (115)

طول اين كوه كه در شمال مدينه منوره واقع است از شرق به سوي غرب بر حسب تقدير بعضي شش هزار متر است و قله‎هاي متعددي دارد كه بيننده آنها را كوههاي متعددي مي‎پندارد و طبق كشفياتي كه از آن شده حدس مي‎زنند در آن معادن و جواهر نفيس وجود داشته باشد و در آن غاري است كه در آن نوشته‎هائي به خط كوفي قديم ديده مي‎شود و چنانكه گفته شده است حضرت رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در روز احد دراين غار موضع گرفتند و بعضي هم نزول حضرت را در آن غار انكار كرده‎اند و در احد مسجد كوچكي است كه در سمت راست كسي كه به مهاريس مي‎رود واقع است و به گفته مطري در روز احد پس از پايان جنگ رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ نماز ظهر و عصر را در آنجا بجا آورد.

احد از جهت اينكه محل يكي از دو غزوه معروف رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ است از اهميّت تاريخي زيادي برخوردار است و در كتابهاي تفسير و تاريخ و حديث نام اين كوه و غزوه تاريخي احد را به تفصيل مي‎خوانيم در اين غزوه مسلمانان در معرض يك آزمايش بزرگ قرار گرفته و حدود هفتاد نفر يا بيشتر از آنان كه ثبات قدم نشان دادند و به شهادت رسيدند و برحسب نقل بعض مورخين جز چهار نفر حضرت حمزه و عبدالله‎بن جحش پسر عمه رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و شماس‎بن عثمان كه از مهاجرين بودند ديگران از انصار بودند و جز تني چند كه پابرجا ماندند و سخت كوش و پيكارگر و فداكار جان بركف از رسول خدا دفاع و حمايت كردند و اسلام را ياري نمودند، ديگران فرار را برقرار اختيار كرده و در كار خود و سرنوشت خود خصوص وقتي كه شهادت پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ شايع شد در فكر و ترديد افتادند.

از مشاهير افرادي كه پا برجا ماندند يكي ابودجانه انصاري بود و مصعب‎بن عمير كه شهيد شد و مالك‎بن نفير كه پس از آنكه هفتاد جراحت برداشت شهيد شد و در اين غزوه كسي كه فداكاري و شجاعت و استقامتش در دفاع از رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و جلوگيري از فتح كفار نمونه و بي نظير است علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ بود كه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ لواء (پرچم) را به او سپرد و وقتي مشركين بر رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ هجوم آوردند و چهره مباركش را مجروح و دندان مقدسش را شكستند و او را سنگباران نمودند تا در گودالي از گودالهائي كه ابوعامر براي سقوط مسلمين در آنها كنده بود افتاد علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ دست آن حضرت را گرفت.

در اين غزوه بود كه وقتي رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ به علي كه پرچمدار بود فرمان به پيش داد علي جلو رفت پرچمدار مشركين ابوسعدبن ابي طلحه بنا به نقل ابن هشام در بين دو صف آمد و مبارز مي‎طلبيد پس از آن كه از مسلمين احدي به مبارزه او اقدام نكرد گفت: يا اصحاب محمد گمان مي‎كنيد كه كشته شدگان شما در بهشت و كشته شدگان ما در آتشند؟ سوگند بلات دروغ مي‎گوئيد اگر اين سخن را حق مي‎دانيد از شما يك نفر به سوي من مي‎آمد علي‎بن‎ابيطالب‎ـ‎عليه‎السلام‎ـ به ميدان رفت و پس از دو ضرب شمشير كه بين آنها ردّ و بدل شد او را از پا در آورد و در اين غزوه بود كه به نقل ابن هشام و بعض ديگر ندا كننده‎اي ندا كرد:

«لا سَيْفَ اِلاّ ذُوالْفَقارْ وَ لا فَتي اِلاّ عَلِي».

چنانكه اشاره كرديم دراين غزوه از مسمانان حدود هفتاد نفر و بيشتر به درجه شهادت رسيدند كه مشهورترين آنها شجاع و قهرمان بزرگ و مجاهد عزيز اسلام و عموي بزرگوار رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و برادر رضاعي آن حضرت اسد الله و اسد رسوله حضرت حمزه ـ‎عليه‎السلام‎ـ بود و او يكي از سه نفري بود (رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و علي و حمزه) كه كشتن آنها در صدر برنامه مشركين قرار داشت.

شهادت حمزه به پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ خصوص با اينكه بدن شريفش را هند مادر معاويه به آن وضع وحشيانه مُثْله ساخته بود سخت گران آمد كه وقتي بدن شريف حمزه را ديد فرمود:

«لَنْ اَصابَ بِمِثْلِكَ اَبَداً وَ ما وَقَفْتُ مَوْقفاً قَطُّ اَعْيَطُ اِلَي مِنْ هذا».

سپتس فرمود جبرئيل به من خبر داد كه حمزه در اهل آسمانهاي هفتگانه (فرشتگان) مكتوب است حمزة من عبدالمطلب شير خدا و شير پيغمبر او است:

«اَسَدُ اللهَ وَ اَسَدُ رَسُولِهِ». (116)

علاوه براحاديثي كه در فضيلت حمزه رسيده است روايات در فضيلت شهداي احد متعدد است و الحق افرادي مثل حمزه و سعدبن ربيع و عبدالله‎بن جحش و عمرو بن جموح و انس بن نضر و حنظله غسيل الملائكه افرادي ديگر و بلكه همه آنها حق ايثار و فداكاري در راه اسلام را ادا كردند، اعلي الله درجاتهم في غرفات الجنان و الحقنا بهم في منازل الشهداء بحق محمد و آله الطاهرين صلواته عليهم اجمعين.

معاويه و نبش قبور شهداي احد:

معاويه مانند پدرش در جاهليّت و پس از ظهور و اعلاي كلمه اسلام هرگز دست از خصومت و دشمني با اسلام بر نداشتند و در اهانت به اسلام و رجال اسلام و عوض كردن برنامه‎هاي اسلام بالخصوص معاويه آنچه توانست مكارانه عمل كرد كه مثل ابودرداءها با ارتباطي كه با او داشتند بنابر روايت بخاري مي‎گفتند همه چيز و همه برنامه‎هائي كه در عصر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بود تغيير كرد.

از جلمه كارهائي كه معاويه كرد اين بود كه به قبور شهداي احد كه معروفترين شهداي اسلام مي‎باشند اهانت كرد و چون در آن عصر امكان اينكه مانند اخلاف وهابي خود بتواند به اسم توحيد و اسلام، قبور مردگان اسلام را مورد هتك قرار دهد نبود و اباطيل و مزخرفات وهابيها به واسطه قرب زمان به عصر رسالت و حضور بسياري از صحابه امكان نداشت به اسم نهرسازي براي  چشمه‎اي كه آب آن را جاري كرده بود آب بر قبور آنها بست و اعلام كرد كه بازماندگان شهدا اجساد پاك آنها را از مقابرشان بيرون آوردند، پس از چهل سال چنان تازه بودند كه گويا ديروز دفن شده‎اند.

جابربن انصاري مي‎گويد: من، پدرم و دائيم را (كه از شهداء بودند) به مدينه بردم تا در مقابر خودمان دفن كنم كه منادي از سوي پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ ندا كرد كه كشته‎ها را برگردانيد و در مصارع و محل شهادت دفن كنيد من آنها را به احد برگردانيدم و در همان مكاني كه شهيد شده بودند دفن كردم اما در حكومت معاوية‎بن ابي سفيان ناگهان مردي به من خبر داد كه عمال معاويه قبر پدرت را نبش نمودند وقتي رفتم او را به همان صورتي كه دفن كرده بودم يافتم.

فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و اُحد:

در كتاب وفاء الفاء نقل مي‎كند كه فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ قبر حمزه را زيارت مي‎كرد و آن راتعمير و اصلاح مي‎نمود و براي آن نشاني گذارده بود.

و از رزين نقل كرده است كه فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ قبور شهداء را دو سه روز يك مرتبه زيارت مي‎فرمود.

و در حديث ديگر است در آنجا نماز مي‎خواند و دعا مي‎كرد و گريه مي‎كرد تا از اين جهان به عالم بقا منتقل گرديد.

و از حاكم نقل كرده است كه از علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ نقل نموده است كه فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ قبر عمويش حمزه را هر جمعه زيارت مي‎كرد در نزد آن نماز مي‎خواند و گريه مي‎كرد. (117)

در اخبار و روايات شيعه نيز روايات به اين مضمون متعدد است و ظاهر اين است كه مداومت آن حضرت بر زيارت قبر حمزه بيشتر پس از رحلت پدر بزرگوارش بود كه در اثر نگرانيهاي شديدي كه از منافقين امت داشت و رنجها و آزارهاي سخت وجانكاهي كه از آنها ديده بود از مردم براي اينكه منافقين را با عمل و با سكوت و ترك اعتراض ياري كردند ناراضي بود به بقيع و بيت الأحزان يا احد مي‎رفت و گريه مي‎كرد و به اين صورت تا زنده بود موضع اعتراض خود را حفظ و رژيم حاكم را محكوم و مردم را در قبول استضعافي كه از آنها شده بود ملامت مي‎كرد.

از جمله رواياتي كه در اين موضوع وارد است روايت محمودبن لبيد است.

روايت محمودبن لبيد: در كتاب معتبر (كفاية الاثر في النصوص علي الائمة الاثني عشر) كه مؤلف آن از تلامذه صدوق (عليه الرحمة) و از محدثين معروف قرن چهارم و احتمالا تا اوايل قرن پنجم زنده بوده است از محمودبن لبيد كه يكي از اصحاب رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بوده و ترجمه او در اسدالغابة و استيعاب و كتابهاي ديگر موجود است، روايت شده است كه گفت:

چون رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ از اين جهان فاني به جهان باقي شتافت فاطمه زهرا‎ـ‎عليهاالسلام‎ـ بر سر قبور شهداء مي‎آمد و بر سر قبر حمزه مي‎آمد و در آنجا گريه مي‎كرد، در يكي از روزها به زيارت قبر حمزه رفتم او را در حالي كه گريه مي‎كرد در آنجا يافتم پس مهلت دادم او را تا آرام گرفت خدمتش رسيدم و سلام كردم و گفتم: اي سيده زنان به خدا سوگند رگهاي دلم را از گريستن پاره كردي فرمود: حق است از براي من گريه پس به تحقيق مصيبت فقدان بهترين پدران به من رسيده است چه سخت مشتاق لقاي رسول خدايم سپس اين شعر را انشاء فرمود:

اِذا ماتَ يَوْماً مَيّت قَلَّ ذِكْرُهُ *** وَ ذِكْرُ اَبي مُذماتَ وَ اللهِ اَكْثَرُ

يعني هرگاه كسي بميرد ياد او كم مي‎شود و ياد پدرم از زماني كه رحلت كرده است به خدا بيشتر است.

عرض كردم: اي سيده من سؤال مي‎كنم مسأله‎اي را از تو كه در سينه من خلجان دارد. فرمود: سوال كن.

عرض كردم: آيا رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ قبل از وفاتش علي را به امامت معين و منصوص كرد؟

فرمود: وا عجبا مگر روز غدير خم را فراموش كرديد؟

گفتم: اين بود وليكن خبر ده مرا به آنچه به تو فرمود.

فرمود: خدا را شاهد مي‎گيرم كه شنيدم مي‎فرمود:

علي بهترين كسي است كه در بين شما مي‎گذارم و او امام و خليفه است بعد از من و دو سبطم (حسن و حسين) و نه نفر از صلب حسين امامان ابرارند اگر متابعت كنيد ايشان را مي‎يابيد آنها را راهنما و راهنمائي شده و اگر مخالفت كنيد ايشان را اختلاف تا روز قيامت در شما خواهد بود.

گفتم: اي سيده من پس چه شد علي را كه از حق خود بازنشست؟

فرمود: يا اباعمرو پيغمبر خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ فرمود: (118) (119) مي‎روند و او به سوي كسي نمي‎رود سپس فرمود:

آگاه باش به خدا سوگند اگر حق را براي اهلش گذارده بودند و متابعت عترت پيغمبرشان را كرده بودند هر آينه دو نفر در خدا اختلاف نمي‎كردند و هر آينه (رهبري و ولايت امور را در ظاهر هم) گذشته از گذشته و جانشين بعد جانشين به ارث مي‎بردند تا قيام قائم ما كه نهمين از فرزاندان حسين‎ـ‎عليهم‎السلام‎ـ است وليكن مقدم داشتند كسي را كه خدا او مؤخر گردانيده و مؤخر گردانيدند كسي را كه خدا او را مقدم گرداينده است (120) برانگيخته شده از اين جهان و درگذشت به شهوت و ميل خود اختيار كردند و به آراي خود عمل كردند زيان هميشه برايشان، آيا نشنيدند كه خدا مي‎فرمايد:

(وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ) (121)

يعني: پرودگار تو مي‎آفريند آنچه را مي‎خواهد و بر مي‎گزيند، براي ايشان اختيار كردن نمي‎باشد.

بلكه شنيدند وليكن ايشان همچنانند كه خداوند سبحان مي‎فرمايد:

(فَاِنَّها لا تَعْمَي ألاَبْصاُر وَلكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ) (122)

يعني: ديدگان ظاهر كور نمي‎گردد وليكن دلهائي كه در سينه‎ها
است كور مي‎گردد.

هيهات ( شايد مقصود اين باشد كه دورند از صواب و رحمت خدا و ثواب او) در دنيا آرزوهايشان را گستراندند و اجلهايشان را فراموش كردند پس برو افتادن باد بر ايشان و كم گرداند عملهايشان را

«اَعُوذُبِكَ يا رَبّ مِنَ الْحُورِبَعْدَ الْكُورِ»

يعني: پناه مي‎برم به تو اي پروردگارم از نقص بعد از تمام (از معصيت بعد از اطاعت و از كفر و نفاق بعد از ايمان). (123)

كثرت جمعيت و بزرگي شهر مدينه منوّره:

از كثرت جمعيت و بزرگي شهر مدينه منوّره چيزي نگفتيم شايد هم لازم به گفتن نباشد چون معلوم است كه جمعيت حدود يك ميليون حاجيان همه به مدينه منوّره مشرف مي‎شوند و تفاوتي كه با مكه مكرمه و مواقف حج دارد اين است كه اين جمعيت در مدينه منوّره در دو زمان قبل از حج و بعد از اداي حج اجتماعي مي‎كنند ولي در مكه معظمه و در عرفات و مشعر و مني در زمان و احد بايد به شرف حضور نايل شوند. اين جمعيتها و افراد كه از كشورها و شهرهاي مختلف جهان آمده‎اند بسا كه بين آنها هزارها كيلومتر و فرسخ فاصله باشد در اينجا همه قرب و نزديكي اسلامي را احساس مي‎كنند و مي‎بينند كه مدينه منوّره همه را در خود گنجانده و ميزبان عظيم الشأن آنها يعني رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ از همه درخور شؤون، معرفت و بينش اسلامي آنها پذيرائي مي‎فرمايد، و همانطور كه قبلا همه اشاره كرديم همه اين ضيوف از سفره گسترده رحمة للعالمين رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و معنويتهاي اين ضيافت بهره‎مند مي‎شوند.

اما شهر مدينه منوره روزبروز در توسعه است و اينك به حسب ظاهر هم با بناهائي كه در آن بنا شده و مؤسسات مختلف يكي از شهرهاي مهم خاورميانه محسوب است.

بناهاي عريض و طويل هتلهاي مجلل، مهمانسراهاي چند طبقه تا چهارده و بلكه بيست و پنج طبقه و خيابانهاي بلوار و وسيع و طولاني كه به واسطه برق در شبها زيبائي و جلوه خاص دارد شهر را بسيار آباد و با شكوه جلوه مي‎دهد.

در مقايسه با هفده سال پيش كه مشرف شدم بسيار پيشرفت كرده است و چنان است كه يك ده به يك شهر مدرن تبديل شده است.

اين پيشرفت سريع به احتمال قوي متوقف نخواهد شد و متصل بر وسعت آن افزوده مي‎شود.

اسراف و تبذير:

ولي مسأله مهم اين است كه اين وسعت و اين ساختمانهاي عظيم بايد موجب دوري از اخلاق و سنن اسلامي و گرايش و استكبار و استعلا و پيروي از سنتهاي غربي نشود و همچنين موجب سلطه اقتصادي كفار بر مسلمين و به يغما رفتن سرمايه‎هاي مسلمانان نگردد كه متأسفانه شده است.

هم نفوذ اقتصادي اجانب خصوص آمريكا در اين كشور چشمگير است.

و هم گرايش به سنتهاي غربي تظاهر به تجمل و خوشگذراني در حد افراط است.

خدا مي‎داند تنها از طريق خريد لوكس‎ترين ماشين‎هاي سوراي و اشياي تجملي از هر قبيل، از جيب اين ملتي كه هيچگونه خودكفائي چشمگير ندارد چه مبلغ هنگفتي به جيب كفار و دشمنان اسلام مي‎ريزد و از طريق نفت و معادن طبيعي ديگر كه همه در اختيار بيگانگان است و با كمال سرعت كشور از آنها تخليه مي‎شود چه استفاده‎هاي كلان مي‎برند.

از اين همه اقلام رنگارنگ از هر كالاي مورد نياز ممكن است به چند رقم و قلم از هر كالا بسنده شود ولي به چيزي كه توجه نمي‎شود به همين مسائل حياتي و حساس است از اينجا است كه انسان به نيرنگ استعمار و عمال و مزدوران آنها پي‎مي‎برد كه چگونه اين ملت را سرگرم يك سلسله سخت گيريهاي پوچ و تخريب مشاهد و جلوگيري از بوسيدن پنجره‎ها درهاي حجره رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ نموده و اين اعمال را به منزله سنبل نظام و حكومت آنها قرار داده است و آنها را از مسلمات اسلام مثل حرمت اسراف و تبذير و ركون به كفار و اظهار ذلت و خدمتگذاري و فرمانبري از آنها كه به موجب آيات قرآن كريم صريحاً حرام است بازداشته‎اند.

تازه اين پولهائي است كه براي اشياي به اصطلاح مصرفي اما صد درصد تجملي و اسرافي در داخل كشور مي‎دهند اما پولهايي كه در خارج و مراكز فسق و فجور براي خريد كاخها و ويلاها و حتي قمارخانه‎ها مي‎دهند سر به جهنم مي‎زند.

اوضاع مالي و اقتصادي:

همه مي‎دانند رژيم حاكم بر عربستان به اصطلاح سعودي با استخراج روزي حدود ده ميليون بشكه نفت كه البته آن را هم خود به مباشرت و استقلال استخراج نمي‎كند به صورت ظاهر چه پول هنگفتي را در اختيار دارد.

نفت كه مثل خون در بدن اين كشور ضعيف جريان دارد و حيات اقتصادي كنوني آن وابسته به آن است و حيات اقتصادي آينده آن نيز بايد از همين حال كه چاههاي نفتش ته نكشيده تأمين شود، بايد با كمال احتياط و به مقدار ضرورت و لزوم استخراج شود.

ولي متأسفانه استخراج آن در اين حدّ به هيچ وجه نه فقط ضرروري نيست بلكه زيان بخش است و با اينكه آينده را با اقتصاد منهاي نفت برنامه ريزي نمي‎كند كشور را با خطراتي بزرگ روبرو مي‎سازد.

اين استخراج سنگين نفت كشور را به سوي خطر و بي ثباتي سوق مي‎دهد خصوصاً كه پولي را هم كه در برابر نفت مي‎گيرد از راههاي ديگر مثل خريد اسلحه و كالا به همان خريداران نفت مسترد مي‎سازد.

صادرات اين كشور يك رقم بيش نيست، و آن هم نفت است و واردات آن همه چيز است و شايد در دنيا كم كشوري مانند اين كشور وابسته به خارج باشد كه تقريباً همه چيزش را از خارج خريداري نمايد.

در موسم حج متأسفانه به خلاف آنچه كه از آيه (ليَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ) (124)عناوين مختلف به خريد كالاهاي واردشده از بلاد كفار هجوم مي‎آورند و به جاي اينكه به موجب اين آيه مسلمانان شاهد منافع خود گردند بيگانگان از اين اجتماع عظيم منافع كلان مي‎برند حتي خوراكيها و نوشابه‎ها جز اندكي همه از كشورهاي بيگانگان وارد شده است و مي‎توان گفت بيشترين فائده اقتصادي حج را اجانب مي‎برند.

باري سخن ما از اقتصاد بود اگر دست اندركاران ايراني امور حاجيان اين برنامه را اجرا كرده بودند كه رسماً اعلام مي‎كردند ايرانيان مصنوعات و منسوجات و كالاهائي را كه در كشورهاي غير مسلمان مثل آمريكا و فرانسه و چين و روسيه (اگر چه كالاهاي روسي در عربستان كم يا تقريباً ناياب است) توليد شده و خريد آنها موجب قوت اقتصاد كفار، و ضعف اقتصاد مسلمين مي‎گردد خريداري نكنند و به صورت توصيه و سفارش به وسيله علما و مبلغيني كه در كاروانها هستند مردم را تشويق به آن مي‎كردند، و در پذيرائي از حاجيان از وارد كردن غذاهائي مثل مرغ يا گوشتهاي ديگر از فرانسه خودداري كرده بودند و به جاي آن از اغذيه‎اي كه در خود سعودي فراهم مي‎شود يا آوردن آن از ايران يا خريد آن از كشورهاي مسلمان ممكن است استفاده مي‎نمودند يك اقدام بسيار جالب و سياسي مي‎شد كه علاوه بر اينكه از سوي ايرانيان و بلكه شيعيان جهان با حسن استقبال روبرو مي‎شد از سوي ساير مسلمين نيز تا حدودي مورد استقبال و لااقل مورد تحسين قرار مي‎گرفت و در تمام جمعيّت يك ميليوني حاجيان عكس العمل آن در كوبيدن استعمار و لزوم رفع نياز از بيگانگان و رسيدن مسلمانان به خودكفائي فوق العاده بود.

به هر صورت مسأله اقتصادي حج و رها شدن حج از اقتصاد بيگانه، و استفاده از مصنوعات و اغذيه‎اي كه مسلمان مستقيماً توليد مي‎كنند مسأله حساسي است و تا مسلمين اين مسأله را حل ننمايند و به اين درد اقتصادي نرسند مشكلات عظيم اقتصاد آنها حلّ نخواهد شد، و اين اولين قدمي است كه در اين راه در موسم حج بايد برداشته شود و به وسيله گويندگان و رسانه‎هاي گروهي بايد از ماهها قبل از موسم حج به مسلمانان تفهيم و تبليغ شود.

و بلكه به نظر اينجانب در رديف وحدتهائي كه بايد در جوامع اسلامي ايجاد شود يكي هم همين وحدت اقتصادي است كه در مسأله وحدت به آن اشاره كرده‎ايم.

فقط در اينجا نمي‎توانيم از اظهار تأسف شديد خودداري نمايم زيرا در اين مدت كه مشرف مي‎باشم مي‎بينم مركز اسلام و حرمين شريفين مركز و منبع درآمد و مصرف كالاهاي دشمنان اسلام شده و فروشندگان كه واسطه هستند و همچنين خريداران اغلب ملتفت نيستند كه با اين داد و ستدها چگونه با دست خود به دشمن كمك مي‎كنند و چه ضربه‎هائي را به خود و كشورشان و مسلمانان كل جهان مي‎زنند خدا همه را هشيار و بيدار و آگاه سازد.