اظهار اطلاع اشخاص خام
گاهي هم برخي از افراد خام كه ميخواهند اظهار اطلاع نمايند به عنوان
اينكه معلوم نيست بيت الأحزان اين مكان باشد و مكان آن جاي ديگري بوده است
مردم را از رفتن به اين مكاني كه فعلا معروف به بيت الأحزان است باز
ميدارند.
در همين سفر اخير يك نفر را در بيت الأحزان كنوني ديدم كه تشكيك ميكرد
و رفتن به آنجا را بياهميّت بلكه بيمعني معرفي مينمود، به او گفتم: آقا
بگذاريد مردم بروند تا اين عنوان فراموش نشود.
ما در اينجا دو مسأله داريم، يكي شناختن مكان واقعي بيت الأحزان كه
البته قابل توجه است و براي تعيين و تشخيص آن بايد مراجعه به تواريخ و
احاديث كرد، چنانچه شناخته شد و براي آنجا اعمال و وظايفي طبق مدارك فقه
پسند باشد آن اعمال را به قصد ورود و كسب ثواب ميتوان انجام داد و چنانچه
شناخته نشد اين اعمال را در هر جا محتمل باشد بيت الأحزان است به رجاء نيل
به ثواب انجام دهند موافق با احتياط است.
مسأله ديگر از نقطه نظر تاريخي و به اصطلاح سمبل بودن و حفظ مقصدي است
كه دختر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ از اين كنارهگيري از مردم
داشته است در اين مقصد تفاوت نميكند كه بيت الأحزان در اين مكان فعلي باشد
يا در مكان ديگر، اين عنوان به هر شكل حفظ شود و كنارهگيري حضرت زهرا و
رنجش خاطر او از مردم آشكار در خاطرها بماند مهم است و همين كه هر مسلماني
به مدينه مشرف شود سراغ بيت الأحزان را بگيرد يا به آنجا برود مهم است اين
خودش سازنده و بينش بخش است، اشتباه نشود مقصد من اين نيست كه بگويم در
اطراف اين موضوعات وتعيين آنهانبايد كاوش تحقيق كرد هر چه تحقيق لازم است
انجام دهند اما بازداشتن مردم از تذكار يك جريان و عنوان كه واقعيت داشته
است يا تشكيك در مكان آن خصوصاً كه ثمره مهم فقهي نداشته باشد لازم نيست.
(105)
به هر صورت آنچه مسلم است و تاريخ بر آن گواهي ميدهد اين است كه
زهراـعليهاالسلامـ بيت الأحزان داشته كه در آنجا پس از رحلت پدرش جدا از
مردم از آنها بخشي از بقيه عمر كوتاه خود را ميگذارنده است.
سلام الله عليها و علي ابيها و امها و بعلها و بنيها.
مزار و مشهد حضرت عبدالله:
هر كس اسم محمد را شنيده و محمد را شناخته است، اسم عبدالله را نيز
شنيده و عبدالله را شناخته است (محمدبن عبدالله) هيچ پسري به قدري كه اين
پسر پدرش را عزت و منزلت داده است عزت و منزلت نداده است و هيچ پدري به
قدري كه اين پدر (عبدالله) به فضل و مكرمت و عطاي الهي سرافراز شد سرافراز
نگرديده است.
خدا بندهاي برتر و اكرم و اعظم از محمد ندارد و اين بنده را به فرزندي
به عبدالله و آمنه عطا فرمود.
پيرامون مشهد آن حضرت هم در سفرنامه سفر اول نوشتهام هم در سفرنامه سفر
دوم كه دوست ميدارم هر دو را اگر چه متضمن تكرار هم بشود اينجا بنويسم.
سفرنامه سفر اول:
از مزارهائي كه در مدينه بايد زيارت كرد مزار پدر والا گهر و عاليقدر
حضرت رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ است آن پدري كه در جنبه پدري و
نعمت فرزند داري افضل تمام خلق است زيرا براي شخص رسول اكرم ـصليالله
عليه وآله وسلمـ هم اين فضيلت كه چنين پسري داشته باشد مقدر نبود. پدري كه
پسرش فاتح قلوب، و رهنماي جهان بشريت است در صف اين پدر هر چه بگوئيم كم
گفتهايم.
پدري را كه اين چنين پسر است *** فلكي را كه اين چنين
قمر است
ماهتابش در آستين قبا است *** آفتابش در آستان در است
هر چه باشد و هر طور تفسير كنيم بالأخره پاكي گوهر و لياقت فوق العاده و
شايستگي عبدالله اين افتخار رانصيب او ساخت كه محمد رسول خدا ـصليالله
عليه وآله وسلمـ و افضل و اكرم خلق خدا و خاتم النبياء از صلب او باشد.
شما تصور ميكنيد قبر چنين پدر با شخصيتي بايد چگونه باشد؟
پدري كه پسرش رسول خدا است و شب و روز هنگام نمازهاي پنجگانه در
مأذنهها و در راديوها اسم پسرش را بعد از نام خدا ميبرند.
«اَشْهَدُ اَنَّ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً
رَسُولُ اللهِ»
و هر روز ميلياردها صلوات و درود به روان پاكش فرستاده ميشود.
پدري كه اگر پسرش نبود نه اين مكه بود و نه اين مدينه و نه اين همه عظمت
و نه اسلام و نه مسلمين و نه اين همه مدرسهها و كتابخانهها و مساجد و
بنيادهاي خير و نه هزاران هزار علماء و فلاسفه آثار و بركات علمي آنها.
اين پدر بايد قبرش بسيار مجلل و با شكوه باشد و با الهام از آيه كريمه
«لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» (106) صورت
مشهد و مسجد هميشه محفوظ و معروف بماند، و آن را بيشتر و بهتر از نفيسترين
و گرانبهاترين اشياء قيمتي و باستاني كه با تشريفات فوق العاده نگهداري
ميشود نگهداري نمايند و با ديده احترام و ادب به آن نگاه كنند اينها
دارائيها و ثروتهائي است كه هر ملتي آن را داشته باشد اگر شعور و فكر داشته
باشد آن را با تمام جواهرات و نفايس عالم عوض نميكند.
متأسفانه در مدينه با يك منظره دلخراش ديگر روبرو شديم كه وصف آن هم
ممكن نيست، من از چند نفر سؤال از قبر جناب عبدالله نمودم يك نفر يَمني كه
از زيود بود و با من آشنا شده بود گفت قبرش معلوم و معروف است و خودم شما
را به آن راهنمائي ميكنم، به اتفاق او براي زيارت قبر آن حضرت رهسپار
شديم، كوچههاي متعدد و باريك و پر پيچ و خم و كثيفي را پشت سر گذارديم كه
اگر راهنمائي آن آشناي زيدي نبود ما نميتوانستيم با پرسش از اين و آن خود
را به آنجا برسانيم.
اين نمونه خود يك بيتوجهي و بياعتنائي رژيم به اين مشهد است كه با
ثروت و تملكي كه در اختيار دارد، راه اين مزار را در حد متعارف به مقداري
كه آمد و شد ماشين تا آنجا امكان داشته باشد نساخته است و يقيناً با اين هم
خيابانها جديد علت اين بياعتنائي اين است كه از رغبت مردم به زيارت جناب
عبدالله كاسته شود و به تدريج آن را فراموش نمايند و زمينه را براي محو
آثار آن فراهم كند.
بالأخره به كوچه خيلي تنگي رسيديم كه آثار قدمت از آن ظاهر بود از آن
كوچه به كوچه ديگر و از آن كوچه هم وارد كوچه ديگر شديم، در اين كوچه مزار
جناب عبدالله است، قبل از اينكه انسان به محل مزار برسد اگر از ويرانگريهاي
وهابيها بيسابقه باشد هرگز تصور نميكند كه با منظرهاي كه بعد عرض ميشود
مواجه گردد و قبر پدر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ را در معرض
ويراني كامل و محو تمام آثار آن ببيند.
هزار و چهارصد سال است قبر پدر پيغمبر معلوم و مشخص باقيمانده است حال
اين واقعاً مصيبت است كه گروهي كه خود را موحد قلمداد مينمايند و مع ذلك
به تجسم و عقايد خرافي ديگر معتقدند مدفن او را به صورت موهني در آورند تا
از صفحه تاريخ برافتد و نامعروف و بي اثر گردد تا چنان گمان شود كه از آغاز
معروف نبوده و كسي آن را نميشناخته است.
اين مردم نادان يا مزدوران بيگانه به چند لفظ شرك و كفر و بدعت
چسبيدهاند و هرچه را دلشان خواست شرك و كفر و بدعت ميخوانند و هر كس را
ميخواهند كافر و مشرك معرفي ميكنند هر چند پدر پيغمبر باشد و از اينكه
توحيد را شرك و اسلام را كفر و سنّت را بدعت بخوانند باك ندارند و اجتهاد
ساير مسلمين را در مسائل مورد اختلاف هم محترم نميشمارند كه بگويند اگر
وهابيها مثلا والد معظم پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ را (العياذ
بالله) مشرك ميدانند بسياري از مسلمين از شيعه و اهل سنت او را و اجداد
كرام پيغمبر اكرم را موحد واقعي ميشناسند و شخصي مانند سيوطي در اثبات
ايمان آباء و امهات پيغمبر اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ يك كتاب نوشته
و با ادله نقليه ايمان آنها را ثابت كرده است.
باري در كوچهاي كه به آن اشاره شد يك بنائي بود كه طبقه فوقانيش
تقريباً مخروبه بود زير آن ساختمان سردري بود كه بالاي آن سنگي نصب بود و
در قسمت تحتاني را كه مزار آن حضرت در آن واقع است با خشت و گچ بسته بودند
و داخل آن كه از پنجرهاي مشاهده ميشد مخروبه و به هم ريخته بود آن مرد
زيدي گفت: هذا قبر والد رسول الله.
اگر چنانچه گفتم سابقه به احوال و اعمال وحشيانه وهابيها نداشتم و بقاع
بقيع را نديده بودم باور نميكردم كه اين مرد زيدي راست ميگويد اينجا قبر
والد پيغمبر است هذا قبر والد رسول الله چه معنائي دارد؟ مگر اين مرد قصد
توهين دارد و ما را بر قبري اين چنين آورده است تا به پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ و مسلمانان و خود ما توهين كند و بگويد اين قبر پدر
پيغمبر شما است؟ چرا اينطور است؟
چرا در آن را به اصطلاح تيغه كردهاند؟
چرا بالاي اين بقعه عزيز خانه ساختهاند؟
توهين به پيغمبر غير از اين چيست؟
باري جمعي از مسلمانان هم كه نفهميدم از اهل كدام كشور و ديارند مثل من
در مقابل اين بقعه صف كشيده و با ناراحتي و تأسف مشغول زيارت و عرض ادب
بودند من هم مشغول خواندن زيارت شدم.
بعد از پنجرهاي كه طرف يمين بالاي در بود بالا رفتم و داخل را نگاه
كردم آثار اندراس كاملا از آن ظاهر بود و معلوم بود كه از آن زمان تا حال
هر چه گرد و خاك در آن ريخته شده جارو و تنظيف نشده است در حالي كه
مسلمانان افتخار ميكنند اين گرد و خاكها را به چشم بكشند و مثل اينكه يك
در كوچكي هم در گوشه آن بود كه آن را شايد به منزل همسايگان يا كساني كه
متعلقات بقعه را متصرف شدهاند باز ميشد به هر حال با اين قبر و اين بقعه
شريفه با نهايت تأثر وداع كردم و از جهالت وهابيها تعجبها نمودم.
از سفر نامه سفر دوم:
يكي از مشاهد مهمي كه پس از تسلط رژيم به اصطلاح وهابي خراب شد و صورت
ويرانه آن تا چند سال پيش كه مشرف شدم (سال 1385 قمري) برجا بود و مسلمانان
به زيارت آن ميرفتند قبر حضرت عبداللهبن عبدالمطلب بود كه چون ديدند مردم
آنرا فراموش نميكنند اخيراً به اسم تعمير و توسعه به كلي آن را محو و در
نوسازيها از ميان بردهاند و ظاهراً در خيابان واقع شده است البته بعضي
براي آن چنانكه شنيدم با حساب فاصله مستقيم آن از مسجد النبي ـصليالله
عليه وآله وسلمـ علامت گذاردهاند اما ظاهر اين است كه اين علامت گذاري
اگر اين رژيم آمريكائي باقي بماند به تدريج فراموش ميشود و قبر شخصيتي مثل
پدر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ كه چهارده قرن بود محفوظ مانده بود
ناشناخته ميگردد.
حال ملاحظه فرمائيد در اينجا چه شده است.
شخصيتي يگانه و بينظيري داريم به نام محمد كه هر كس از گذشتگان و
بازماندگان او به او شناخته ميشوند و اگر او نبود آنها شناخته نميشدند
اما براي شناسائي او شناسائي آنچه به او ارتباط دارد نيز مؤثر است آنچه به
او ارتباط دارد محيطي كه در آن پرورش يافته پدر و مادري كه خدا نور او را
به توسط آنها و از طريق همسري آنها به اين دنيا رسانده است شناسائي جد و
جده و نياكان پدري و مادري او همه در شناختن بهتر و بيشتر شخصيت او مؤثر
است خود پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ ميفرمود:
«اَنَا ابْنُ الْعَواتِكِ مِنْ سَليم اَنَابْنُ الَْفواطِمِ مِنْ
قُرَيْش»
اين جدهها و مادر بزرگهاي پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ كه به
نام عاتكه و فاطمه بودهاند سوابق طهارت و پاكدامني و عفاف داشتهاند و
شناسائي آنها شناسائي شخصيت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ را تا اين
مرزها جلو ميبرد.
چقدر كوتاه فكر و منحرف از افكار اصيل اسلام و تشيع هستند آنان كه با
دعواي تشيع اجداد پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و ابوطالب را غير
موحد ميگويند يا اينكه ميخواهند براي آنها و صلاحيت آنها در حمل نور
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ شرطي و لياقتي قائل نشوند يا بهتر
بگوئيم شخصيت عظيم حبيب الهي و خاتميت آن حضرت منكر شوند و بگويند اين نور
نعوذ بالله در اصلاب مشركين از صلبي به صلب ديگر منتقل ميشده و در اين جهت
تفاوتي بين موحد و مشرك نيست، و آيه كريمه (وَ تَقَلُّبَك فِي السّاجِدينَ)
(107)
علي هذا بايد به شناخت كسان و بستگان پيغمبر ـصليالله عليه وآله
وسلمـ توجه داشته باشيم وابستگان پاك و بزرگوار آن حضرت كه به صفاي نفس و
احسان به مردم و پرهيز از اخلاق زشت جاهليت معروف بودند و براي دفاع از
مظلوم و حفظ حقوق ضعفا تلاش كرده و پيمان ميبستند و هم سوگند ميشدند،
بشناسيم.
در اين ميان از پدر و مادر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و از جدش
عبدالمطلب و جد اعلايش هاشم و عموي عزيز و حامي و كفيل و مدافعش ابوطالب چه
كسي به شناخت و معرفت احوالش سزاوارتر است كه حتي در فقره زيارت ميخوانيم:
«وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ» گواهي ميدهم كه توبه
تحقيق محمد پسر عبدالله هستي يعني فرزند آن پدر والا گهري.
مشهد چنين پدر تذكار سوابق وجدي و حواشي زندگي پيغمبر ـصليالله عليه
وآله وسلمـ است كه هر كس از روي اين امور عيني و بناها و آثار تاريخ
پيغمبر را ميخواند و شواهد خارجي آن را ميديد به عكس اينكه از پيغمبران
گذشته امروز اينگونه آثار باقي نيست، ولذا تاريخشان را نميتوان از آثار
خارجي بدست آورد، پيغمبر ما ـصليالله عليه وآله وسلمـ يگانه پيغمبري است
كه اگر تاريخ كتابي او هم در دسترس نباشد اصول و قسمتهائي از مهمات زندگاني
و دعوت و رسالت و شخصيتش را آثار و ابنيه حرمين در اختيار اهل تحقيق
ميگذارد.
محمد پيغمبر خدا است آن مسجد و آن روضه و هزاران آثار ديگر از خودش و
فرزندانش كه به واسطه دخترش زهرا ـعليهاالسلامـ به او منتسب ميشوند وجود
او را ثابت مينمايد.
پدرش عبدالله است اين مشهد و اين بنا كه از ديرباز او را در آن زيارت
مينمايند از وجود او و مرگ او در مدينه حكايت دارد.
مادرش آمنه است،
جدش عبدالمطلب،
و عم و كفيلش ابوطالب،
و مرضعهاش حليمه سعديه،
و عمهاش عاتكه وصفيه،
و عموي ديگرش حمزه سيدالشهداء و عباس است كه هر كدام مزاري دارند و به
آثار عيني شناخته ميشوند چنانكه حجر اسماعيل و مقام ابراهيم دلالت بر وجود
آن دو پيغمبر دارد.
ويران كردن اين مشاهد خسارت و ضربه زدن به اسلام و تاريخ زندگي پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و تلاش براي فراموش شدن آن حضرت است.
همانطور كه حجر اسماعيل و مقام ابراهيم نام اين دو پيغمبر بزرگ را در
اذهان وافواه زنده نگهداشته و قرآن و سنّت از آنها تجليل كرده است و با
برنامههاي عبادي در اين اماكن علاوه بر آنكه بندگان خدا متعبد به انجام آن
عبادات و نماز و دعا و طواف و غيره ميشوند از اين اماكن و از كساني كه اين
اماكن به آنها منتسب است نيز تعظيم شده و حفظ ميشوند مقام ابراهيم به همين
عنوان مقام ابراهيم است اين مشاهد نيز همين آثار را دارد و شخصيتهائي را كه
به نام آنها ساخته شده از معرض انكار خارج مينمايد.
حال اين عوامل استعمار اين بناها را ويران و آثارش را محو مينمايند و
مردم را از زيارت قبور آنها منع ميكنند، و بدتر از همه اينكه به اسم دين و
توحيد و به اسم اينكه اين آثار و ابنيه كه هرگز مورد پرستش نبوده است از
مظاهر شرك است اين خيانتها را مرتكب ميشوند و آيه
(في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْتُرْفَعَ) (108)
و آيه
(وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ) (109)
و
(اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ) (110)
و تعظيمات و برنامههاي شرعي كه براي كعبه معظمه و مسجد و حرم معلوم شده
است را فراموش نمودهاند، و توحيد را به عنوان شرك معرفي مينمايند و بني
اين كه در اين مشاهد خدا پرستش و عبادت ميشود و مكان پرستش است و اينكه
خود اين مشاهد پرستش شود فرق نميگذارند و بين تقبيل و تبرك و عملي كه از
موحد به عنوان تعظيم اولياي خدا و كساني كه خدا تعظيم و ترفيع مكانشان را
اذن داده است صادر ميشود و عملي كه مشركان در برابر بتها انجام ميدادند
تفاوت نميگذارند و تمام علماء و متفكرين گذشته اسلام را از عصر صحابه و
تابعين مشرك ميشمارند وقتي تعظيم شعائر الله از تقواي قلوب باشد و تعظيم
صفا و مروه رجحان داشته باشد و تعظيم كعبه و حرم و هر مسجدي به خواندن نماز
تحيت در آن و استلام حجر شرك نباشد چرا تقبيل ضرايح به عنوان تعظيم صاحب
ضريح يا از فرط احساسات و شوق مثل كسي كه خاك قبر فرزندش را ميبوسد و
ميبويد شرك باشد آيا مردمي كه آداب ورود به حرم و آداب ورود به مكه را
رعايت مينمايند حرم پرست و مكه پرست ميباشند.
ما در اينجا مجال ورود در اين بحث را نداريم خوانندگان از همين توضيحات
متوجه حقايقي كه از نظر وهابيها و وهابي زدهها پنهان مانده است ميشوند و
ميتوانند به كتابهائي كه علماي بزرگ اهل سنت و شيعه در ردّ شبهات اين فرقه
و تحقيق اين مسائل از لحاظ كتاب و سنّت و عقل نوشتهاند خصوصاً نوشتههاي
مرحوم علامه سيد امين و علامه سيد شرف الدين و علامه كاشف الغطا و قزويني و
ديگران مراجعه فرمايند.
زيارت مشهد حمزه سيد الشهداء:
پيش از حركت به مكه مكرمه حاجيان و زوار مساجد و مشاهدي را كه در مدينه
و اطراف آن است زيارت مينمايند از جمله مساجدي كه در آنها ميروند و به
نماز و تحيت و دعا و عبادت ميپردازند مسجد قبا و مسجد حضرت زهرا و مسجد
حضرت علي ـعليهماالسلامـ و مسجد سلمان و مسجد غمامه و مسجد فضيح و مسجد
شمس و مسجد فتح و مسجد قبلتين است كه يا در شهر مدينه يا در خارج مدينه
منوره واقع ميباشند و مشحون از روحانيت است انسان در اين مساجد كه هر كدام
در محل واقعهاي از وقايع تاريخي و مهم صدر اسلام واقع شده است علاوه بر
آنكه از رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و تلاشهائي كه در راه تبليغ
و ترويج اين دين حنيف داشت رنجها و زحماتي كه متحمل شد ياد ميكند و از
مسلمانان صدر اسلام خصوصاً قهرمانان اين تاريخ و بالخصوص اميرالمؤمنين
ـعليهالسلامـ و حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ كه در راه همكاري و ياري
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ خون دلها خورده و از آن مصائب و سختيها
استقبال كردند درسها و عبرتها ميگيرد علاوه بر اينها در اين مساجد خود را
به خدا نزديك مييابد و احساس قرب خاصي مينمايد كه در اماكن متعارف ديگر
مگر در حالات خاص اين احساس حاصل نميشود و اجمالا اين توفيقات را بايد
بسيار بسيار غنيمت بداند و بداند كه توفيق دوباره اگر چه محتمل است و بايد
از خدا آن را بخواهد اما براي بسياري هم حاصل نميشود و چنان گمان كند كه
براي او فرصت خودسازي همين يكبار بيشتر نميباشد.
لذا بايد در كمال توجه و خلوص به دعا و عبادت و جبران گذشته و تأسيس
زندگي نو بر اساس ارزشهاي اسلامي بپردازد و نيل به مراتب بلند و مقامات
عالي را براي خود تدارك ببيند و به توبه و انا به و بازگشت به خداوند تواب
خود را محبوب خدا سازد كه: «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوابينَ». (111)
تصميم بگيرد كه از خط بندگي و عبادت حق تعالي خارج نشود و بداند كه هيچ
شأن و حالي براي انسان رفيعتر و لذيذتر از ارتباط با خدا و قرب به او
نيست.
اينجا خودش را به خدا بفروشد و پس از اين ديگر خود را مالك خود نداند و
خدا را كه مالك حقيقي او و كل ماسوي الله است مالك خود بداند.
و اگر پيش از اينها خود را به شيطان يا دنيا و مال و منال و مقام منصب
فروخته بود اكنون تمام آن معاملات را فسخ نمايد و فقط با خدا عهد و پيمان
بندگي ببندد كه ميفرمايد:
(اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا
الشَّيطانَ اِنَّهُ لَكُمْ
عَدُوٌ مُبينٌ وَ اَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ). (112)
كساني آزاد زندگي ميكنند كه بنده خدا باشند،
و كساني از نعمت آزادي محروم هستند كه سر از فرمان او بر ميتابند و به
ذلت و بندگي هوا و هوس بندگي شهوت، بندگي پول و مال، بندگي ماشين و خانه،
بندگي حب جاه، بندگي حفظ وجاهت در بين مردم، بندگي ستمگران بندگي اين و آن
گرفتار ميشوند و حيواني ميشوند كه اگر چه به ظاهر افسارشان نكردهاند با
دهها و صدها افسار آنها را بسته و از آزادي محروم نمودهاند.
و اگر چه به ظاهر آزادند، بندهاند،
و اگر به عنوان سلطان و حاكمند چنانكه نظامي در اين ابيات ميگويد محكوم
و متبوعند.
ديگر باره پرسيد آن شهريار *** كه تو كيستي من كيم در
شمار
مرا بندهاي هست نامش هوا *** دل من به آن بنده فرمانروا
چنين داد پاسخ سخنگوي پير *** كه فرمان دهم من تو فرمان
پذير
تو آني كه آن بنده را بندهاي *** پرستار ما را
پرستندهاي
حتي گرفتار بند كفش خود و اسير رنگ لباس و چگونگي دوخت آن نيز ميباشند
و از خودي خود خارج شده و قيمت ايشان همان ماشين و لباس و خانه و مقام و
... است،
«اُولئِكَ كَاْلاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ». (113)
تاريكيهاي گوناگون آنها را احاطه مينمايد كه هيچ خبري از عالم نور به
آنها نميرسد و هيچ پرتوي از نور معرفت بر دلشان نميتابد.
«ظلُمات بَعْضُها فَوْقَ بَعْض اِذا اَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَريها
وَ مَنْ
لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور». (114)
در اين مشاهده بايد انسان تاريكيهائي كه دل را فرا گرفته مرتفع سازد و
حجابها و پردهها را به يك سو اندازد و از منيّتها و تكبرها و خودبينيها و
صفات زشت ديگر خود را پاك و خالص سازد.
يكي از مساجد و مشاهد معروف كه بين عموم مسلمين شهرت دارد و از احترام و
تجليل بسيار برخوردار است مشهد و مسجد سيدالشهداء حمزةبن عبدالمطلب عموي
حضرت رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ است كه در احد واقع است.
احد يكي از كوهها و اماكني است كه از آن در احاديث مدح شده است و از
جمله در روايت است كه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ فرمود:
«اُحُدْ جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ» (115)
طول اين كوه كه در شمال مدينه منوره واقع است از شرق به سوي غرب بر حسب
تقدير بعضي شش هزار متر است و قلههاي متعددي دارد كه بيننده آنها را
كوههاي متعددي ميپندارد و طبق كشفياتي كه از آن شده حدس ميزنند در آن
معادن و جواهر نفيس وجود داشته باشد و در آن غاري است كه در آن نوشتههائي
به خط كوفي قديم ديده ميشود و چنانكه گفته شده است حضرت رسول اكرم
ـصليالله عليه وآله وسلمـ در روز احد دراين غار موضع گرفتند و بعضي هم
نزول حضرت را در آن غار انكار كردهاند و در احد مسجد كوچكي است كه در سمت
راست كسي كه به مهاريس ميرود واقع است و به گفته مطري در روز احد پس از
پايان جنگ رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ نماز ظهر و عصر را در آنجا
بجا آورد.
احد از جهت اينكه محل يكي از دو غزوه معروف رسول خدا ـصليالله عليه
وآله وسلمـ است از اهميّت تاريخي زيادي برخوردار است و در كتابهاي تفسير و
تاريخ و حديث نام اين كوه و غزوه تاريخي احد را به تفصيل ميخوانيم در اين
غزوه مسلمانان در معرض يك آزمايش بزرگ قرار گرفته و حدود هفتاد نفر يا
بيشتر از آنان كه ثبات قدم نشان دادند و به شهادت رسيدند و برحسب نقل بعض
مورخين جز چهار نفر حضرت حمزه و عبداللهبن جحش پسر عمه رسول خدا
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و شماسبن عثمان كه از مهاجرين بودند ديگران
از انصار بودند و جز تني چند كه پابرجا ماندند و سخت كوش و پيكارگر و
فداكار جان بركف از رسول خدا دفاع و حمايت كردند و اسلام را ياري نمودند،
ديگران فرار را برقرار اختيار كرده و در كار خود و سرنوشت خود خصوص وقتي كه
شهادت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ شايع شد در فكر و ترديد افتادند.
از مشاهير افرادي كه پا برجا ماندند يكي ابودجانه انصاري بود و مصعببن
عمير كه شهيد شد و مالكبن نفير كه پس از آنكه هفتاد جراحت برداشت شهيد شد
و در اين غزوه كسي كه فداكاري و شجاعت و استقامتش در دفاع از رسول خدا
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و جلوگيري از فتح كفار نمونه و بي نظير است
علي ـعليهالسلامـ بود كه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ لواء
(پرچم) را به او سپرد و وقتي مشركين بر رسول خدا ـصليالله عليه وآله
وسلمـ هجوم آوردند و چهره مباركش را مجروح و دندان مقدسش را شكستند و او
را سنگباران نمودند تا در گودالي از گودالهائي كه ابوعامر براي سقوط مسلمين
در آنها كنده بود افتاد علي ـعليهالسلامـ دست آن حضرت را گرفت.
در اين غزوه بود كه وقتي رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ به علي
كه پرچمدار بود فرمان به پيش داد علي جلو رفت پرچمدار مشركين ابوسعدبن ابي
طلحه بنا به نقل ابن هشام در بين دو صف آمد و مبارز ميطلبيد پس از آن كه
از مسلمين احدي به مبارزه او اقدام نكرد گفت: يا اصحاب محمد گمان ميكنيد
كه كشته شدگان شما در بهشت و كشته شدگان ما در آتشند؟ سوگند بلات دروغ
ميگوئيد اگر اين سخن را حق ميدانيد از شما يك نفر به سوي من ميآمد
عليبنابيطالبـعليهالسلامـ به ميدان رفت و پس از دو ضرب شمشير كه بين
آنها ردّ و بدل شد او را از پا در آورد و در اين غزوه بود كه به نقل ابن
هشام و بعض ديگر ندا كنندهاي ندا كرد:
«لا سَيْفَ اِلاّ ذُوالْفَقارْ وَ لا فَتي اِلاّ عَلِي».
چنانكه اشاره كرديم دراين غزوه از مسمانان حدود هفتاد نفر و بيشتر به
درجه شهادت رسيدند كه مشهورترين آنها شجاع و قهرمان بزرگ و مجاهد عزيز
اسلام و عموي بزرگوار رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و برادر رضاعي
آن حضرت اسد الله و اسد رسوله حضرت حمزه ـعليهالسلامـ بود و او يكي از
سه نفري بود (رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و علي و حمزه) كه كشتن
آنها در صدر برنامه مشركين قرار داشت.
شهادت حمزه به پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ خصوص با اينكه بدن
شريفش را هند مادر معاويه به آن وضع وحشيانه مُثْله ساخته بود سخت گران آمد
كه وقتي بدن شريف حمزه را ديد فرمود:
«لَنْ اَصابَ بِمِثْلِكَ اَبَداً وَ ما وَقَفْتُ مَوْقفاً قَطُّ
اَعْيَطُ اِلَي مِنْ هذا».
سپتس فرمود جبرئيل به من خبر داد كه حمزه در اهل آسمانهاي هفتگانه
(فرشتگان) مكتوب است حمزة من عبدالمطلب شير خدا و شير پيغمبر او است:
«اَسَدُ اللهَ وَ اَسَدُ رَسُولِهِ». (116)
علاوه براحاديثي كه در فضيلت حمزه رسيده است روايات در فضيلت شهداي احد
متعدد است و الحق افرادي مثل حمزه و سعدبن ربيع و عبداللهبن جحش و عمرو بن
جموح و انس بن نضر و حنظله غسيل الملائكه افرادي ديگر و بلكه همه آنها حق
ايثار و فداكاري در راه اسلام را ادا كردند، اعلي الله درجاتهم في غرفات
الجنان و الحقنا بهم في منازل الشهداء بحق محمد و آله الطاهرين صلواته
عليهم اجمعين.
معاويه و نبش قبور شهداي احد:
معاويه مانند پدرش در جاهليّت و پس از ظهور و اعلاي كلمه اسلام هرگز دست
از خصومت و دشمني با اسلام بر نداشتند و در اهانت به اسلام و رجال اسلام و
عوض كردن برنامههاي اسلام بالخصوص معاويه آنچه توانست مكارانه عمل كرد كه
مثل ابودرداءها با ارتباطي كه با او داشتند بنابر روايت بخاري ميگفتند همه
چيز و همه برنامههائي كه در عصر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ بود
تغيير كرد.
از جلمه كارهائي كه معاويه كرد اين بود كه به قبور شهداي احد كه
معروفترين شهداي اسلام ميباشند اهانت كرد و چون در آن عصر امكان اينكه
مانند اخلاف وهابي خود بتواند به اسم توحيد و اسلام، قبور مردگان اسلام را
مورد هتك قرار دهد نبود و اباطيل و مزخرفات وهابيها به واسطه قرب زمان به
عصر رسالت و حضور بسياري از صحابه امكان نداشت به اسم نهرسازي براي
چشمهاي كه آب آن را جاري كرده بود آب بر قبور آنها بست و اعلام كرد كه
بازماندگان شهدا اجساد پاك آنها را از مقابرشان بيرون آوردند، پس از چهل
سال چنان تازه بودند كه گويا ديروز دفن شدهاند.
جابربن انصاري ميگويد: من، پدرم و دائيم را (كه از شهداء بودند) به
مدينه بردم تا در مقابر خودمان دفن كنم كه منادي از سوي پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ ندا كرد كه كشتهها را برگردانيد و در مصارع و محل شهادت
دفن كنيد من آنها را به احد برگردانيدم و در همان مكاني كه شهيد شده بودند
دفن كردم اما در حكومت معاويةبن ابي سفيان ناگهان مردي به من خبر داد كه
عمال معاويه قبر پدرت را نبش نمودند وقتي رفتم او را به همان صورتي كه دفن
كرده بودم يافتم.
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و اُحد:
در كتاب وفاء الفاء نقل ميكند كه فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ قبر حمزه
را زيارت ميكرد و آن راتعمير و اصلاح مينمود و براي آن نشاني گذارده بود.
و از رزين نقل كرده است كه فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ قبور شهداء را دو
سه روز يك مرتبه زيارت ميفرمود.
و در حديث ديگر است در آنجا نماز ميخواند و دعا ميكرد و گريه ميكرد
تا از اين جهان به عالم بقا منتقل گرديد.
و از حاكم نقل كرده است كه از علي ـعليهالسلامـ نقل نموده است كه
فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ قبر عمويش حمزه را هر جمعه زيارت ميكرد در نزد
آن نماز ميخواند و گريه ميكرد. (117)
در اخبار و روايات شيعه نيز روايات به اين مضمون متعدد است و ظاهر اين
است كه مداومت آن حضرت بر زيارت قبر حمزه بيشتر پس از رحلت پدر بزرگوارش
بود كه در اثر نگرانيهاي شديدي كه از منافقين امت داشت و رنجها و آزارهاي
سخت وجانكاهي كه از آنها ديده بود از مردم براي اينكه منافقين را با عمل و
با سكوت و ترك اعتراض ياري كردند ناراضي بود به بقيع و بيت الأحزان يا احد
ميرفت و گريه ميكرد و به اين صورت تا زنده بود موضع اعتراض خود را حفظ و
رژيم حاكم را محكوم و مردم را در قبول استضعافي كه از آنها شده بود ملامت
ميكرد.
از جمله رواياتي كه در اين موضوع وارد است روايت محمودبن لبيد است.
روايت محمودبن لبيد: در كتاب معتبر (كفاية الاثر في النصوص علي الائمة
الاثني عشر) كه مؤلف آن از تلامذه صدوق (عليه الرحمة) و از محدثين معروف
قرن چهارم و احتمالا تا اوايل قرن پنجم زنده بوده است از محمودبن لبيد كه
يكي از اصحاب رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ بوده و ترجمه او در
اسدالغابة و استيعاب و كتابهاي ديگر موجود است، روايت شده است كه گفت:
چون رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ از اين جهان فاني به جهان
باقي شتافت فاطمه زهراـعليهاالسلامـ بر سر قبور شهداء ميآمد و بر سر
قبر حمزه ميآمد و در آنجا گريه ميكرد، در يكي از روزها به زيارت قبر حمزه
رفتم او را در حالي كه گريه ميكرد در آنجا يافتم پس مهلت دادم او را تا
آرام گرفت خدمتش رسيدم و سلام كردم و گفتم: اي سيده زنان به خدا سوگند
رگهاي دلم را از گريستن پاره كردي فرمود: حق است از براي من گريه پس به
تحقيق مصيبت فقدان بهترين پدران به من رسيده است چه سخت مشتاق لقاي رسول
خدايم سپس اين شعر را انشاء فرمود:
اِذا ماتَ يَوْماً مَيّت قَلَّ ذِكْرُهُ *** وَ ذِكْرُ
اَبي مُذماتَ وَ اللهِ اَكْثَرُ
يعني هرگاه كسي بميرد ياد او كم ميشود و ياد پدرم از زماني كه رحلت
كرده است به خدا بيشتر است.
عرض كردم: اي سيده من سؤال ميكنم مسألهاي را از تو كه در سينه من
خلجان دارد. فرمود: سوال كن.
عرض كردم: آيا رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ قبل از وفاتش علي
را به امامت معين و منصوص كرد؟
فرمود: وا عجبا مگر روز غدير خم را فراموش كرديد؟
گفتم: اين بود وليكن خبر ده مرا به آنچه به تو فرمود.
فرمود: خدا را شاهد ميگيرم كه شنيدم ميفرمود:
علي بهترين كسي است كه در بين شما ميگذارم و او امام و خليفه است بعد
از من و دو سبطم (حسن و حسين) و نه نفر از صلب حسين امامان ابرارند اگر
متابعت كنيد ايشان را مييابيد آنها را راهنما و راهنمائي شده و اگر مخالفت
كنيد ايشان را اختلاف تا روز قيامت در شما خواهد بود.
گفتم: اي سيده من پس چه شد علي را كه از حق خود بازنشست؟
فرمود: يا اباعمرو پيغمبر خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ فرمود:
(118)
(119) ميروند
و او به سوي كسي نميرود سپس فرمود:
آگاه باش به خدا سوگند اگر حق را براي اهلش گذارده بودند و متابعت عترت
پيغمبرشان را كرده بودند هر آينه دو نفر در خدا اختلاف نميكردند و هر آينه
(رهبري و ولايت امور را در ظاهر هم) گذشته از گذشته و جانشين بعد جانشين به
ارث ميبردند تا قيام قائم ما كه نهمين از فرزاندان حسينـعليهمالسلامـ
است وليكن مقدم داشتند كسي را كه خدا او مؤخر گردانيده و مؤخر گردانيدند
كسي را كه خدا او را مقدم گرداينده است (120) برانگيخته
شده از اين جهان و درگذشت به شهوت و ميل خود اختيار كردند و به آراي خود
عمل كردند زيان هميشه برايشان، آيا نشنيدند كه خدا ميفرمايد:
(وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ
الْخِيَرَةُ) (121)
يعني: پرودگار تو ميآفريند آنچه را ميخواهد و بر ميگزيند، براي ايشان
اختيار كردن نميباشد.
بلكه شنيدند وليكن ايشان همچنانند كه خداوند سبحان ميفرمايد:
(فَاِنَّها لا تَعْمَي ألاَبْصاُر وَلكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي
فِي الصُّدُورِ) (122)
يعني: ديدگان ظاهر كور نميگردد وليكن دلهائي كه در سينهها
است كور ميگردد.
هيهات ( شايد مقصود اين باشد كه دورند از صواب و رحمت خدا و ثواب او) در
دنيا آرزوهايشان را گستراندند و اجلهايشان را فراموش كردند پس برو افتادن
باد بر ايشان و كم گرداند عملهايشان را
«اَعُوذُبِكَ يا رَبّ مِنَ الْحُورِبَعْدَ الْكُورِ»
يعني: پناه ميبرم به تو اي پروردگارم از نقص بعد از تمام (از معصيت بعد
از اطاعت و از كفر و نفاق بعد از ايمان). (123)
كثرت جمعيت و بزرگي شهر مدينه منوّره:
از كثرت جمعيت و بزرگي شهر مدينه منوّره چيزي نگفتيم شايد هم لازم به
گفتن نباشد چون معلوم است كه جمعيت حدود يك ميليون حاجيان همه به مدينه
منوّره مشرف ميشوند و تفاوتي كه با مكه مكرمه و مواقف حج دارد اين است كه
اين جمعيت در مدينه منوّره در دو زمان قبل از حج و بعد از اداي حج اجتماعي
ميكنند ولي در مكه معظمه و در عرفات و مشعر و مني در زمان و احد بايد به
شرف حضور نايل شوند. اين جمعيتها و افراد كه از كشورها و شهرهاي مختلف جهان
آمدهاند بسا كه بين آنها هزارها كيلومتر و فرسخ فاصله باشد در اينجا همه
قرب و نزديكي اسلامي را احساس ميكنند و ميبينند كه مدينه منوّره همه را
در خود گنجانده و ميزبان عظيم الشأن آنها يعني رسول خدا ـصليالله عليه
وآله وسلمـ از همه درخور شؤون، معرفت و بينش اسلامي آنها پذيرائي
ميفرمايد، و همانطور كه قبلا همه اشاره كرديم همه اين ضيوف از سفره گسترده
رحمة للعالمين رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ و معنويتهاي اين
ضيافت بهرهمند ميشوند.
اما شهر مدينه منوره روزبروز در توسعه است و اينك به حسب ظاهر هم با
بناهائي كه در آن بنا شده و مؤسسات مختلف يكي از شهرهاي مهم خاورميانه
محسوب است.
بناهاي عريض و طويل هتلهاي مجلل، مهمانسراهاي چند طبقه تا چهارده و بلكه
بيست و پنج طبقه و خيابانهاي بلوار و وسيع و طولاني كه به واسطه برق در
شبها زيبائي و جلوه خاص دارد شهر را بسيار آباد و با شكوه جلوه ميدهد.
در مقايسه با هفده سال پيش كه مشرف شدم بسيار پيشرفت كرده است و چنان
است كه يك ده به يك شهر مدرن تبديل شده است.
اين پيشرفت سريع به احتمال قوي متوقف نخواهد شد و متصل بر وسعت آن
افزوده ميشود.
اسراف و تبذير:
ولي مسأله مهم اين است كه اين وسعت و اين ساختمانهاي عظيم بايد موجب
دوري از اخلاق و سنن اسلامي و گرايش و استكبار و استعلا و پيروي از سنتهاي
غربي نشود و همچنين موجب سلطه اقتصادي كفار بر مسلمين و به يغما رفتن
سرمايههاي مسلمانان نگردد كه متأسفانه شده است.
هم نفوذ اقتصادي اجانب خصوص آمريكا در اين كشور چشمگير است.
و هم گرايش به سنتهاي غربي تظاهر به تجمل و خوشگذراني در حد افراط است.
خدا ميداند تنها از طريق خريد لوكسترين ماشينهاي سوراي و اشياي تجملي
از هر قبيل، از جيب اين ملتي كه هيچگونه خودكفائي چشمگير ندارد چه مبلغ
هنگفتي به جيب كفار و دشمنان اسلام ميريزد و از طريق نفت و معادن طبيعي
ديگر كه همه در اختيار بيگانگان است و با كمال سرعت كشور از آنها تخليه
ميشود چه استفادههاي كلان ميبرند.
از اين همه اقلام رنگارنگ از هر كالاي مورد نياز ممكن است به چند رقم و
قلم از هر كالا بسنده شود ولي به چيزي كه توجه نميشود به همين مسائل حياتي
و حساس است از اينجا است كه انسان به نيرنگ استعمار و عمال و مزدوران آنها
پيميبرد كه چگونه اين ملت را سرگرم يك سلسله سخت گيريهاي پوچ و تخريب
مشاهد و جلوگيري از بوسيدن پنجرهها درهاي حجره رسول خدا ـصليالله عليه
وآله وسلمـ نموده و اين اعمال را به منزله سنبل نظام و حكومت آنها قرار
داده است و آنها را از مسلمات اسلام مثل حرمت اسراف و تبذير و ركون به كفار
و اظهار ذلت و خدمتگذاري و فرمانبري از آنها كه به موجب آيات قرآن كريم
صريحاً حرام است بازداشتهاند.
تازه اين پولهائي است كه براي اشياي به اصطلاح مصرفي اما صد درصد تجملي
و اسرافي در داخل كشور ميدهند اما پولهايي كه در خارج و مراكز فسق و فجور
براي خريد كاخها و ويلاها و حتي قمارخانهها ميدهند سر به جهنم ميزند.
اوضاع مالي و اقتصادي:
همه ميدانند رژيم حاكم بر عربستان به اصطلاح سعودي با استخراج روزي
حدود ده ميليون بشكه نفت كه البته آن را هم خود به مباشرت و استقلال
استخراج نميكند به صورت ظاهر چه پول هنگفتي را در اختيار دارد.
نفت كه مثل خون در بدن اين كشور ضعيف جريان دارد و حيات اقتصادي كنوني
آن وابسته به آن است و حيات اقتصادي آينده آن نيز بايد از همين حال كه
چاههاي نفتش ته نكشيده تأمين شود، بايد با كمال احتياط و به مقدار ضرورت و
لزوم استخراج شود.
ولي متأسفانه استخراج آن در اين حدّ به هيچ وجه نه فقط ضرروري نيست بلكه
زيان بخش است و با اينكه آينده را با اقتصاد منهاي نفت برنامه ريزي نميكند
كشور را با خطراتي بزرگ روبرو ميسازد.
اين استخراج سنگين نفت كشور را به سوي خطر و بي ثباتي سوق ميدهد خصوصاً
كه پولي را هم كه در برابر نفت ميگيرد از راههاي ديگر مثل خريد اسلحه و
كالا به همان خريداران نفت مسترد ميسازد.
صادرات اين كشور يك رقم بيش نيست، و آن هم نفت است و واردات آن همه چيز
است و شايد در دنيا كم كشوري مانند اين كشور وابسته به خارج باشد كه
تقريباً همه چيزش را از خارج خريداري نمايد.
در موسم حج متأسفانه به خلاف آنچه كه از آيه (ليَشْهَدُوا مَنافِعَ
لَهُمْ) (124)عناوين
مختلف به خريد كالاهاي واردشده از بلاد كفار هجوم ميآورند و به جاي اينكه
به موجب اين آيه مسلمانان شاهد منافع خود گردند بيگانگان از اين اجتماع
عظيم منافع كلان ميبرند حتي خوراكيها و نوشابهها جز اندكي همه از كشورهاي
بيگانگان وارد شده است و ميتوان گفت بيشترين فائده اقتصادي حج را اجانب
ميبرند.
باري سخن ما از اقتصاد بود اگر دست اندركاران ايراني امور حاجيان اين
برنامه را اجرا كرده بودند كه رسماً اعلام ميكردند ايرانيان مصنوعات و
منسوجات و كالاهائي را كه در كشورهاي غير مسلمان مثل آمريكا و فرانسه و چين
و روسيه (اگر چه كالاهاي روسي در عربستان كم يا تقريباً ناياب است) توليد
شده و خريد آنها موجب قوت اقتصاد كفار، و ضعف اقتصاد مسلمين ميگردد
خريداري نكنند و به صورت توصيه و سفارش به وسيله علما و مبلغيني كه در
كاروانها هستند مردم را تشويق به آن ميكردند، و در پذيرائي از حاجيان از
وارد كردن غذاهائي مثل مرغ يا گوشتهاي ديگر از فرانسه خودداري كرده بودند و
به جاي آن از اغذيهاي كه در خود سعودي فراهم ميشود يا آوردن آن از ايران
يا خريد آن از كشورهاي مسلمان ممكن است استفاده مينمودند يك اقدام بسيار
جالب و سياسي ميشد كه علاوه بر اينكه از سوي ايرانيان و بلكه شيعيان جهان
با حسن استقبال روبرو ميشد از سوي ساير مسلمين نيز تا حدودي مورد استقبال
و لااقل مورد تحسين قرار ميگرفت و در تمام جمعيّت يك ميليوني حاجيان عكس
العمل آن در كوبيدن استعمار و لزوم رفع نياز از بيگانگان و رسيدن مسلمانان
به خودكفائي فوق العاده بود.
به هر صورت مسأله اقتصادي حج و رها شدن حج از اقتصاد بيگانه، و استفاده
از مصنوعات و اغذيهاي كه مسلمان مستقيماً توليد ميكنند مسأله حساسي است و
تا مسلمين اين مسأله را حل ننمايند و به اين درد اقتصادي نرسند مشكلات عظيم
اقتصاد آنها حلّ نخواهد شد، و اين اولين قدمي است كه در اين راه در موسم حج
بايد برداشته شود و به وسيله گويندگان و رسانههاي گروهي بايد از ماهها قبل
از موسم حج به مسلمانان تفهيم و تبليغ شود.
و بلكه به نظر اينجانب در رديف وحدتهائي كه بايد در جوامع اسلامي ايجاد
شود يكي هم همين وحدت اقتصادي است كه در مسأله وحدت به آن اشاره كردهايم.
فقط در اينجا نميتوانيم از اظهار تأسف شديد خودداري نمايم زيرا در اين
مدت كه مشرف ميباشم ميبينم مركز اسلام و حرمين شريفين مركز و منبع درآمد
و مصرف كالاهاي دشمنان اسلام شده و فروشندگان كه واسطه هستند و همچنين
خريداران اغلب ملتفت نيستند كه با اين داد و ستدها چگونه با دست خود به
دشمن كمك ميكنند و چه ضربههائي را به خود و كشورشان و مسلمانان كل جهان
ميزنند خدا همه را هشيار و بيدار و آگاه سازد.