بقيع
يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبي وَ آلِهِ *** اَزْكَي
الصَّلاة وَ خَيْرَها وَ الاَطْيَبا
يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** ما لاحَ بَرْق
فِي اْلاَباطِحَ اَوْخَبا
يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** ما قاَل ذُو
كَرَم لِضَيْفِ مَرحَباً
يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** ما اَمَّتِ
الزُّوّار طيبَةَ يَثْرُبا
يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** سُفُنَ
النَّجاةِ الْغُرّ اَصْحاب الْعبا
وَاجْعَلَهُمْ شُفَعاءَنا يَوْمَ اللّقاءِ *** فِي
الْحَشْرِ اِذْ يَتَسائَلُونَ عَنِ النَّبَأ
بقيع يكي از دو قبرستان معروفي است كه در صدر اسلام و عصر رسالت مسلمين،
اموات خود را در آنها دفن نمودهاند و تا كنون هم دفن اموات در آنها به
مناسبت شأن و فضيلتي كه همه مسلمانان براي اين دو گورستان قائلند و
جنبههاي تاريخي آنها ادامه دارد قبرستان ديگر همان قبرستان معروف مكه
مكرمه (حجون) است كه در آينده به آن خواهيم رسيد.
قبرستان بقيع پيش از هجرت پيغمبر اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ به
مدينه منوره، قبرستان نبود و بر حسب بعض نقلها اولين نفري كه از انصار در
اين مقبره مدفون گرديد اسعدبن زراره بود سپس از مهاجرين اولين كس عثمانبن
مظعون بود كه هر دو از صحابه عاليقدر بودند و به امر پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ اين زمين براي قبرستان آماده گرديد و پس از رحلت ابراهيم
فرزند عزيز پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ كه به امر آن حضرت او را
نيز در بقيع در جنب عثمانبن مظعون دفن كردند اين قبرستان رسميت يافت و به
دفن اموات مسلمين در آنجا اختصاص پيدا كرد.
اين قبرستان در سمت شرقي مدينه واقع است و طول آن بر حسب تعيين بعضي 150
متر و عرض آن 100 متر است و ظاهراً اين طول و عرض قطعهاي است كه فعلا بقيع
ناميده ميشود و الاّ عرض و طول آن كمتر بوده است و مكان قبر عثمان كه به
نام (حش كوكب) موسوم بوده است خارج از بقيع قرار داشته است كه چون مسلمانان
مانع از دفن او در مقبره مسلمين شدند و حتي ابتداء انقلابيون از دفن او هم
مانع ميشدند چند تن از بني اميه او را روي دري گذاردند و چون در (حش كوكب)
كه مقبره يهود بود حفرهاي كندند و خاك بر آن ريخته جسدش را مخفي كردند اين
مكان را بني اميّه بعدها ضميمه بقيع نمودند.
باري اين قبرستان از چهارده قرن پيش تا امروز همواره زيارتگاه مسلمين و
مركز بيداري و تذكار خاطرات رجال و شخصيتهاي بزرگ اسلام و رويدادهاي زشت و
زيبا بوده است.
و اين قبرستان پس از روضه مقدسه نبويه يكي از منابع تاريخ اسلام است كه
وجود شخصيتهاي تاريخي اسلامي را اثبات و تأييد مينمايد.
در حدود ده هزار نفر از صحابه در اين قبرستان مدفون ميباشند. از معاريف
و مشاهيري كه در اين قبرستان مدفون هستند و از بانوان نخست به احتمال حضرت
زهرا ـعليهاالسلامـ را بايد نام برد و نفر دوم بطور مسلم نيز فاطمهبن
اسد ام الوصي و ام الائمه است كه نسبت به پيغمبر ـصليالله عليه وآله
وسلمـ به مناسبت پرستاري و كفالتي كه از آن حضرت داشت مقام مادري دارد و
بر حسب احاديث پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ او را مادر ميخواند و
فرمود بعد از ابوطالب كسي نسبت به من نيكي كنندهتر از او نبود و در مقام
تجهيز و تشييع و تكفين و دفن او عنايتهائي فرمود كه مورد تعجب و جلب توجه
گرديد از جمله اينكه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ پيراهن خود را
براي كفن او مرحمت كرد و در قبر او خوابيد و از جمله قبور محترمه قبر ام
البنين مادر حضرت عباس ابي الفضل شهيد در كربلا است، و قبور زوجات النبي
نيز به غير از حضرت خديجه ـعليهاالسلامـ كه در مكه مكرمه و ميمونه كه در
سرف مدفون ميباشند، در بقيع ميباشد و همچنين قبور ديگر بنات پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و صفيه عمه بزرگوار آن حضرت و جمعي از بانوان
معظمه اهل بيت از بنات بلا واسطه يا مع الواسطه ائمه ـعليهمالسلامـ نيز
در بقيع است و اما از مردان نيز شخصيتهاي بسيار در اين قبرستان مدفونند كه
عزيزترين و بزرگترين آنها نخست سبط اكبر حضرت امام حسن مجتبي
ـعليهالسلامـ سيد جوانان اهل بهشت و ديگر حضرت امام زين العابدين علي بن
الحسين ـعليهماالسلامـ و حضرت امام محمدباقر و حضرت امام جعفر صادق
ـعليهماالسلامـ ميباشند (امام دوم و چهارم و پنجم و ششم) كه تواريخ
زندگي مشحون از افتخارات و فضايل و بزرگواري آنها مستقلا و در ضمن صدها
تاريخ معتبر نوشته شده است و ديگر قبر جناب عباس عموي پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ و عقيل عموزاده آن حضرت و عبدالله جعفر و از جمله چنانكه
قبلا گفته شد قبر مطهر جناب ابراهيم فرزند عزيز و عاليمقام رسول خدا
ـصليالله عليه وآله وسلمـ است كه بالخصوص در بقيع زيارت ميشود.
وضع كنوني قبرستان بقيع:
وضع قبرستان بقيع در حال حاضر بسيار موهن است و اهانتي كه به رجال و
شخصيتهائي كه در اين گورستان مدفونند شده، فوق العاده تأسف آور و رقت انگيز
است تقربياً جز اقليت غير قابل توجهي كه به اسم وهابي ناميده شده و در سايه
حمايت انگليس و فعلا آمريكا عرض وجود نموده و موجوديت دارند و گروهي از
مردم غافل از حقايق جريانها و دخالت سياست در امور كه فريب تبليغات عوام
فريبانه آنها را خوردهاند اكثريت مسلمانان از اين استخفاف و اهانت سخت
ناراحت و آزرده خاطرند.
در هيچ كجاي دنيا نسبت به قبور بزرگان خود اينهمه بيادبي و بياحترامي
روا نميدارند و در هر كجا دفن اموات مرسوم است قبور اموات و مقبره آنها
نيز محترم است.
نقشه تخريب آثار و ابنيه اسلامي نقشه بسيار عميق و خائنانهاي بود كه
بيگانگان براي محو مستندات و شواهد عيني و اثري تاريخ اسلام كشيده بودند و
در موقعي كه براي تسلط بر كشورهاي اسلامي دست به تفرقه و فرقه سازي بودند
مثلا علي محمد شيرازي و حسينعلي نوري را در ايران به ادعاي با بيت و مهدويت
و نبوت و بلكه الوهيت برانگيختند و در هند غلام احمد قادياني به اصطلاح
فرقه مزدور احمديه را و در عربستان نيز فرقه وهابي را وسيله دست ساختند و
محمدبن عبدالوهاب را به مزدوري گرفتند و مهمترين مقصد آنها علاوه بر غارت
معادن بزرگ نفت، از ميان بردن آثار اسلامي بود كه حتي روضه مقدسه پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ را نيز فرا گرفت.
تاريخ اقوام و جماعات:
شايد تا قبل از قرن معاصر و قريب به آن عمده منابع تاريخ و مصدر آن
كتابها و نوشتههائي بود كه بر اساس نقليات مسند و غير مسند و مطالعات
گسترده آنها در كتابهاي متعدد تدوين شده بود و شناخت مطالب معتبر آنها از
غير معتبر هم كار همه كس نيست و اهل فن و افراد بصير به تاريخ و مسائل
مربوط به آن ميتوانند در مواردي كه اختلاف نقل باشد با تحقيق و بررسي
اظهار نظر نمايند.
با كاوشها و فحصهائي كه علماي باستان شناس از مدتي قبل آغاز كرده و روز
به روز بر تكامل آن افزوده، منبع مهم ديگري نيز بر منابع تاريخي و شناخت
ملل افزوده شد كه اگر چه در گذشته هم اين منبع مورد توجه بود عمق وسعت فعلي
را نداشت و در عصر ما يكي از منابع مهم تاريخ و شناخت احوال اقوام و ملل
آثاري است كه از آنها باقي مانده و حتي با حفريات كشف ميشود. بناها،
معابد، قبرها، سكهها، ظرفها، زيورها و آثار هنري و چيزهاي ديگر امروز از
بزرگترين معرف تمدن و اوضاع و احوال اجتماعي ملل است.
تأسيس موزهها يك فائده مهمي كه دارد همين است كه تدرج تمدن ملتها و
قدمت آن و ميزان ترقي علمي و فرهنگي و پيشرفت آنها را در صنعت و هنر آشكار
ميسازد حتي اگر ملتي باشد كه اينگونه آثار مصدق قدمت تاريخ و تمدن او
نباشد اگر دانشمندان تاريخ او را در كل موارد مورد تشكيك و بلكه انكار قرار
ندهند در همه ابعاد هم آن را تصديق نمينمايند.
خوشبختانه تاريخ اسلام از جنبه تاريخي كتابي بر اساس نقلها و روايات
بسيار مورد اعتبار و اعتماد است و از همان صدر اسلام تاريخ نويسي و نقل
حديث و روايت جريانهاي مختلف شروع و حوادث و وقايع ثبت و ضبط گرديده و
فترتهاي طولاني كه موجب فراموش شدن تاريخ شود در تاريخ اسلام پيش نيامده و
همچنين وقايعي كه موجب محو كتابهاي تاريخي و ايجاد فاصله گردد اتفاق
نيفتاده و سير تاريخ اسلام از تمام ابعاد مشخص و معلوم است و استنتاج و
استنباط تاريخي بر اساس مطالعات روي تواريخ و احاديث كاملا باور بخش و
اطمينان آور است و بطور مسلم آن بخش از تاريخ ما كه مثلا به يك قرن پيش
مربوط ميشود با بخشي كه به سيزده و چهارده قرن پيش ارتباط دارد در اتقان و
استحكام تفاوت ندارد بلكه گاهي بخش دوم از اول بيشتر مورد اعتماد است و
مستندات آن قويتر است و خلاصه اشخاص متخصص و دانشمند ميتوانند به وسيله
همين تواريخ به اوضاع و احوال اجتماعي مردم در اين چهارده قرن و حقايق و
وقايع مهمي كه در سرنوشت اين امت تأثير داشته است واقف شوند، و در حقيقت
اگر بنا باشد امروز هم براي قرن حاضر تاريخي بنويسيم از حدود همان تاريخ
نويسي مورخين اسلامي تجاوز نميكند.
از جنبه مؤيدات و شواهد خارجي و عيني و آثار باقيمانده از حوادث نيز
تاريخ اسلام غني و كامل و داراي پشتوانههاي بسيار محكم است و از اين جهت
هم هر چه شخص دير باور باشد و يا نخواهد از روي غرض بعض حقايق را انكار كند
يا شبهه و شك در آن ايجاد نمايد. در تاريخ اسلام بالخصوص بخشهائي از آن كه
با معرفي اصل رسالت و واقعه ظهور و انقلاب اسلام و سيره پيغمبر اكرم
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و امور مهم ديگر ارتباط دارد اينگونه اظهار شك
و ترديدها قابل قبول و مورد اعتنا نيست.
براي اينكه تفاوت يك واقعه كه در تاريخ ثبت و واجد مؤيدات و شواهد خارجي
ميباشد با واقعهاي كه فاقد آن باشد بدانيم به مثال زير توجه فرمائيد.
گاه تاريخ براي ما ميگويد: در چند هزار سال قبل يك نفر بوده به نام
فلان و در فلان منطقه حكومت داشته و فلان قصر را ساخته و پدرش فلان كس بوده
كه قبرش در فلان محل است و جدش فلان فاتح بوده كه فلان معبد را ساخته، و
فرزندانش به ترتيب فلان و فلان حكومت يافتند و با فلان كشور جنگ كرده و
فلان شهر را خراب كردند و فلان شهر را بنا نمودند، و قوانين و نظامات
نسبتاً متعادلي را برقرار نمودند.
اگر در خارج هيچ اثري از اين سرگذشتها نباشد منطقه حكومت فعلا ناشناخته
باشدو نه از بنائي و معبدي و شهري كه ساخته يا خراب كردهاند اثري باشد اين
تاريخ هرچه كهنهتر باشد يعني به دورانهاي دورتر و دورتر از چند هزار سال
نسبت داده شود شك و ترديد در صحت آن قويتر ميشود و صحت آن از حد يك احتمال
تجاوز نمينمايد البته هر چه فاصله زماني ما با آن كمتر شود قوت احتمال و
حتي حصول يقين نسبت به آن امكان پذير است و نقل مورخين مورد اعتماد، بطور
عادي موجب باور آن ميشود.
اما همين تاريخ در همان صورتش كه فاصله آن با ما از چند هزار سال هم
بيشتر باشد اگر مقرون به شواهد خارجي باشد منطقه حكومتي شخصي كه تاريخ از
وجود او خبر ميدهد امروز مشخص باشد و بنا و معبد يا شهري كه ساخته است
موجود باشد آثار شهري كه ويران نموده بر جا باشد سكهها و آثار هنري مربوط
به آن زمان به دست بيايد در حدودي قابل اعتماد ميشود. بنابراين هر ملت و
جامعهاي كه بخواهد در دنيا پايدار و با ريشه بماند و گذشت زمان تاريخ او
را ضعيف و كهنه نسازد بايد اينگونه شواهد تاريخي را نيز حفظ نمايد و از
انهدام آنها جلوگيري نمايد.
و چنانكه گفتيم اگر چه تاريخ اسلام و مسلمين معتبرترين تاريخ تمام اديان
و جوامع بشري است و بلكه به شهادت بعض مورخين يگانه ديني كه تاريخ معتبر و
مورد اعتماد دارد اسلام است از ناحيه اين شواهد تاريخي و مؤيدات كه مخصوصاً
براي دراز مدت و آيندههاي بسيار دور حفظ آنها مفيد است بسيار غني و سرشار
از شواهد خارجي و عيني است يعني همه نقاط مهم تاريخ اسلام و مسلمانان را
مشاهد و مواقف و ابنيه و قبور و مساجد و اوضاع جغرافيائي ممالك و كشورها
تأييد ميكند و در كشورهاي پهناور عالم اسلام همه جا آثار تمدن مسلمين و
فتوحات آنها به چشم ميخورد حتي در كشورهائي مثل اسپانيا كه پس از آن عصر
طلائي اسلامي به آن سرنوشت اسفناك و بيرحميها و وحشيگريهاي مسيحيها و
محاكم تفتيش كذائي و شكنجه و اعدامهاي دسته جمعي و جنايات ديگر دچار شد
امروز آثار اسلامي تمدن مسلمين را در آنجا به جهانيان عرضه ميدارند كه اگر
به كتابهائي مثل (الآثار الاندلسيّة الباقية) مراجعه فرمائيد به عمق اين
مطالب تا حدي آگاه ميشويد و بخش عمدهاي از بودجه كلان اسپانيا از عوائدي
كه از راه توريستي و كساني كه از اطراف جهان براي مشاهده آثار عصور اسلامي
به اين كشور سفر مينمايند تأمين ميشود.
مكه مكرمه و مدينه منوره از اين جهت كه گفته شد بيشتر از هر نقطه اهميت
و موقعيت دارد و آثار و ابنيه اين دو شهر و نواحي آن همه از مصادر تاريخ ما
و بلكه اديان باصطلاح ابراهيمي است و اگر اين دو شهر را علاوه بر جنبههاي
روحاني و معنوي موزه بزرگ عالم اسلام و وحي بدانيم گزاف نگفتهايم.
در اين دو شهر تا قبل از تخريبهاي پيدرپي وهابيها مشاهدي موجود بوده
كه هر يك گوشهاي و ناحيهاي از تاريخ پيامبر بزرگ اسلام را بازگو مينمايد
و آثار ارزندهاي از تاريخ زندگي و تلاشهاي آن حضرت در راه ابلاغ وحي و
رسالت اسلام است.
مشاهدي كه همه در سلسله اسناد تاريخي اسلام و سوابق حرمين شريفين قرار
دارد و معرف سلسله نسب پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ بوده و حتي از
اوضاع دوران جاهليت، ما را با خبر ميسازد.
و خلاصه تمام مسجد مدينه و مسجد الحرام و تمام شهر مدينه و مكه و
بقعهها و اماكن و مساجد و حتي چشمهها و چاهها و راهها و كوهها و سرزمينها
و قراء واقع در اطراف و نواحي اين دو شهر همه از سر گذشت اسلام و چگونگي
ظهور و سير آن حكايت ميكند و مسلمانان كه به حفظ تاريخ و شرف و سوابق
درخشان خود و احياي آثار اسلامي علاقه دارند بايد همگان در حفظ اين آثار و
بازسازي آنچه ويران شده اقدام نمايند و حرمين را از دستبرد استعمار و
تصرفات ويرانگرانه آنها خارج نمايند.
مسجد مدينه روضه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ حجره حضرت زهرا
ـعليهاالسلامـ باب علي، بقيع و قبور و مشاهد آن، احد، و مشهد و مسجد حمزه
سيد الشهداء، قبه جناب عبدالله پدر والامقام رسول خدا، مسجد اميرالمؤمنين
علي ـعليهالسلامـ ، قبه فاطمه و بيت الحزن در بقيع، و در اماكن محتمل
ديگر، بدر و خيبر و قبة الثنايا و باب علي در مسجد الحرام، و باب ام هاني و
باب النبي ـصليالله عليه وآله وسلمـ و زمزم و حجرالاسود و حجر اسماعيل
و مقام ابراهيم و مني و عرفات و مشعر الحرام و غار حرا و غار ثور و محل
ولادت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ در مكه و مشهد حضرت ابيطالب و
خانه امام جعفر صادق ـعليهالسلامـ و قبههاي اجداد پيغمبر و مرقد حضرت
آمنه و مشهد حضرت ام المؤمنين خديجه و قبر حليمه سعديه و قبر فاطمه بنت اسد
و مسجد بيت الوحي و محلها و مواقف حضرت رسول ـصليالله عليه وآله وسلمـدر
هنگام صدور معجزات و اجابت دعوات يا اتفاقات و وقايع مهم مثل واقعه تاريخي
غدير و خلاصه صدها مشاهد و مواقف كه بسياري از آنها هم اكنون به صورت مسجد
باقي مانده و بسياري را ويران نمودهاند (92) ميباشند
كه محو آنها به منزله محو تاريخ اسلام است.
اين آثار و نشانهها و بناها و قبهها بهتر از كتب سيره مردم را با سيره
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ آشنا ميسازند. كتابهاي سيره فقط به
نظر اهل مطالعه ميرسد در حالي كه اين آثار را عموم مردم كه از دور و نزديك
ميآيند مشاهده مينمايند و از آن بركتها و درسهاي بزرگ ميگيرند.
به نظر من حتي بايد نامهاي اصلي كل اماكن و زمينهائي كه در عصر رسالت و
در لسان روايات مذكور است حفظ شود و بالخصوص نامهاي متعلق به مسجد النبي و
مسجد الحرام و درها و ستونها و ساير متعلقات آن نبايد تغيير كند زيرا همه
اينها محفظه تاريخ اسلام است و كساني كه اين ويرانگريها را مرتكب شدهاند
بزرگترين دشمني و خيانت را به تاريخ اسلام نمودهاند.
حفظ اين اماكن علاوه بر آنكه از جنبه تعظيم شعائر شرعاً لازم است به
ملاحظاتي كه بيان شد نيز لازم است و تخريب اين بقاع صرف نظر از هتك و توهين
موجب تزلزل و سستي مباني تاريخ ميشود و به عقيده من تخريب اين مشاهد و
آنها را به اين صورت در آوردن كه نه سنگ قبري داشته باشند و نه امتيازي و
در معرض محو و فراموشي قرار بگيرند از سوزاندن كتب تاريخ خسارتش براي يك
امت و ملت اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.
بيگانگان و دشمنان اسلام:
در رابطه با اين ويرانگريها، بديهي است محو اين شواهد عيني و آثاري كه
مصدق تاريخ اسلام و پشتوانه آن و موجب مزيد قوت و اعتبار آن ميشود براي
بيگانگان خصوص صهيونيسم و مسيحيت كه براي تاريخ موسي و عيسي هيچ شاهد عيني
معتبر كه متصل به عصر آن دو بزرگ باشد، ندارند بسيار ارزنده است.
آنها ميخواهند تاريخ اسلام اين مزيتها را نداشته باشد و بلكه مايلند
اصلا اسلام نداشته باشد و از سوي ديگر اگر مستقيماً به عنوان يك عمل سياسي
و تجاوز مستقيم به اين كار دست ميزدند: اولا در دنيا بيش از پيش به
وحشيگري و رعايت نكردن اصول انسانيت مشهور ميشدند، و ثانياً با مقاومت
منفي شديد و كوبنده مسلمانان روبرو ميگرديدند لذا بهتر ديدند كه سياست
براندازي خود را در لباس مذهب درآورند كه در اين صورت هم از استناد آن به
سياست استعماري كمتر مردم آگاه شوند و هم در برابر آن آنگونه كه با استعمار
معارضه ميشود معارضه ننمايند و ضمناً آتش تفرقه و رو درروئي مسلمانان را
با يكديگر روشن نمايند.
و اگر چه مبادي وهابيّت كم و بيش در سخنان افرادي مثل بر بهاري و پس از
آن ابن تيميه مطرح شده و از سوي علماي بزرگ اسلام و فرق مختلف بطلان آن
اثبات شده بود اما كارشناسان استعمار كه در بلاد شرقي و كشورهاي اسلامي
تمام نقاط ضعفي را كه از آنها ميتوانند بهرهبرداري نموده و در بين مسلمين
نفوذ نمايند، تحت بررسي و مطالعه دقيق قرار داده و به افكار جنجال برانگيز
و تفرقه انداز و آراي نادر آگاهي دارند.
اين بار در جزيرةالعرب همين مبادي و افكاري را كه بعداً وهابيّت ناميده
شد وسيله قرار داده و از اين مؤثرتر براي تخريب و تسلط بر مسلمانان حربهاي
پيدا نكردند كه توحيد را به اسم شرك بكوبند و شعائر اسلامي و ابنيه مذهبي و
آثار تاريخي را به نام جلوگيري از عبادت غيرالله ويران نمايند و چنانكه
گفتيم هدف اصلي آنها از اين سياست محو روضه مقدسه رسول خدا ـصليالله عليه
وآله وسلمـ و مسخ شريعت و تكفير عامه مسلمين و جنگ و غارت و سلطه كلي بر
منطقه بود.
استعمار بر اساس اين مقاصد وهابيها را براي اين كار برگزيد و نخست شريف
مكه را به وعده خلافت با خود در برانداختن حكومت عثماني متحد كرد و سپس او
را به قبرس تبعيد نمود حكومتي كاملا دست نشانده و فرمان پذير به نام سعودي
در عربستان تشكيل داد و مضحك اين بود كه با شعارهائي كه از توحيد سر
ميدادند عربستان را كه يكي از اراضي خدا و قطعهاي از مملكت الله است بنام
خود مينامند و رژيم سلطنتي و ولايتعهدي را كه هرگز مورد امضاي اسلام نيست
برقرار كردند و مرور زمان ماهيت نظام سلطنتي و دعوت وهابيت را به جهانيان و
مخصوصاً به دنياي اسلام نشان داد و بر همه معلوم شد كه اين مذهب سازان از
پشت پرده مذهب سازي سياست و رياست پردازي ميكنند و اسراف و تبذيري كه سران
وهابي و شاهزادگان آنها در مراكز عياشي و فسق و فجور دنيا با اموال ضعفاي
مسلمين مينمايند در تاريخ كم سابقه است و خاطرات بخششهاي عثمان و دربايهاي
بنيعباس و بنياميّه و آل عثمان را به ياد ميآورد.
اينها كه دم از توحيد ميزدند و به قول خودشان با شرك مبارزه ميكردند
چنان راه استعباد را پيمودند كه مردم عربستان بيشتر از يك بنده زر خريد و
عبدقنّ (همانطور كه از اهل مدينه براي يزيد بيعت گرفتند) اختيار و آزادي
ندارند.
در مقايسه بت پرستي با اين نظام حكومتي و بشر پرستي بايد در نظر گرفت كه
بتها از اين كرنش تواضع و مدح و ثنا و پرسشها مغرور نميشوند و باد در
بينيشان نميافتد اما اين طاغوتها با اين دستگاهها و كاخها و تشريفات و
مراسم غير اسلامي و تحقير مسلمانان همه را استعباد كرده و چيزي كه برايشان
مطرح نيست مساوات و اخوت اسلامي است.
اگر روح توحيد در مسلمانان مناطقي كه اين حكومتها بر آنها سلطه دارند
حاكم بود هرگز اين طاغوت پرستيها را عمل نميكردند و از مثل اين آيه:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ اُمّة رَسُولا اَنِ اعْبُدواللهَ وَ
اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ) (93)
در تعيين رابطه خود با حكومتها الهام ميگرفتند. باري اكنون متجاوز از
نيم قرن است كه رژيم وهابي به صورت يكي از مهرههاي صد درصد عامل استعمار
انگليس و بعد آمريكا پابرجا مانده و در هر مسأله سياسي اسلامي از قضيه
فلسطين گرفته تا قضاياي ديگر اسلامي و بين المللي همواره يا علناً عليه
مصالح مسلمين در كنار استعمار بوده يا به صورت خدعه و نيرنگ موضع گرفته و
هرگز بطور جدي و اصيل با مسلمانان نبوده است.
فقط در مسائل مربوط به نفوذ كمونيسم در عالم اسلام تا حدي موضع مخالفتش
مشخصتر از ديگران بوده است و نسبت به حكومتهائي كه تحت استعمار روسيه
هستند موضعش به ظاهر اسلاميتر است زيرا بعضي از رژيمهاي حاكم بر مردم
مسلمان، سوسياليست بوده و در مسائل خاورميانه و مسائل بين المللي ديگر از
روسيه الهام ميگيرند و حتي تجاوز روسيه را به افغانستان مظلوم كه مورد
وحشيانهترين هجوم از سوي قشون روس شده نه تنها محكوم نكردند بلكه تأييد هم
مينمايند و كشور ديگري در وسط عالم اسلام رسماً حكومت ماركسيستي تأسيس
كرده و اگر بدتر از حكومت كمونيست افغانستان و اسرائيل صهيونيست نباشد بهتر
نيست.
مع ذلك اين موضع ضد شيوعي و كمونيستي رژيم سعودي هم چند خشم روسيه را بر
ميانگيزد كه عليه آن تبليغات مينمايد و به حكومتهاي ديگر كشورهاي اسلامي
در مبارزه با كمونيسم كمك مالي فراوان ميكند، اين موضع هر چند وجودش بهتر
از عدم و مجازش نيز قابل توجه است، ولي برخاسته از اسلام نيست، بلكه موضع
همكاري با سياست آمريكا و جلوگيري از نفوذ سياست روسيه در قبال آمريكا است
و فرق است بين اينكه كسي سياست ضد روسي داشته باشد چون روسيه كمونيست و ضد
خدا و ضد اسلام است كه طبعاً چنين كسي سياست ضد امپرياليزم و ضد استعمار
آمريكائي و غربي نيز خواهد داشت و بين آن كسي كه مثل شاه سياست ضد ماركسيسم
داشته باشد چون روسيه ماركسيست با آمريكا و ديگر متحدانش مخالف است و بر سر
تقسيم دنيا با آنها رقابت و دعوا دارد اين سياست اسلامي نيست بلكه سياست
آمريكائي است چنانكه به عكس نيز همينطور است بسياري هستند كه سياست ضد
آمريكائي دارند نه به آن جهت كه آمريكا ضد اسلام است و اينهمه مصائب را
براي مسلمين فراهم كرده است بلكه براي اينكه روسيه ضد آمريكا است آنها هم
با آمريكا ضديت دارند اگر چه در زير پوشش اسلامي اين ضديت را عنوان
ميكنند.
لذا بعض رژيمهاي وابسته به روسها در عين حالي كه به ظاهر در قضيه فلسطين
تا آنجايي كه روسيه پيش ميآيد از مظالم آمريكا شكايت ميكنند و هرگونه
اقدام حكومتهاي ديگر عرب را در حل اين مسأله كه طبعاً حل آمريكائي است و
موافق منافع روسيه نيست رد مينمايند،در قضيه افغانستان صريحاً از روسيه
جانبداري مينمايند و بر اين همه جنايات و قتل عامها و استعمال سلاحهاي
شيميايي و هتك نواميس و ويرانگري شهرها و روستاهاي مسلمان نشين و آواره شدن
سه چهار ميليون مسلمان از خانه و كاشانهشان و توهين به قرآن مجيد و مساجد
و تغيير شخصيت كهنسالترين منطقه اسلام صحه ميگذارد، و با رژيمهاي
ماركسيستي، به راست يا دروغ جبهه تشكيل ميدهند و با كشورهاي دست نشانده
روسها نظير اتيوپي دوستانهترين روابط را دارند اين رژيمها در خط اسلام
نيستند.
لذا شخصيتي مثل آقاي موسي صدر كه ميرفت با برنامه اسلامي فلسطين را
آزاد كند و حركت بزرگي را عليه استعمار در پرتو اسلام در منطقه بوجود
بياورد و با وجود او ستاره ادعائي قهرماني عالم عرب براي بعضي از سران عربي
رو به افول بود با بدترين توطئههاي خائنانه كه در تاريخ اسلام و عربيت كم
نظير است به نيرنگ ميزبانش به غم انگيزترين سرنوشتها گرفتار گرديد و
عموزاده محقق و مجاهدش شهيد سيد محمد باقر صدر با خواهر مظلومهاش را در
عراق به دست دشمن ديگر نظام اسلام، صدائم خائن به شهادت رساندند و بسيار
مايه تعجب است كه برخي در عين حالي كه عمل صدام را محكوم ميكنند كه محكوم
هم هست از اين عمل زشت سخن به ميان نميآورند.
دنياي اسلام دچار تضاد و وضع عجيبي است، جريانها و سياستها، به صورتهاي
فريبكارانه و در زير شعارهاي ضد امپرياليزم و ضد كمونيزم و حمايت از زحمتكش
و كارگر و حكومت دموكراتيك همچنان به دست افرادي كه يا به غرب و يا به شرق
سر سپردهاند، اسلام را از حكومت بر خانه خودش و سرزمينهاي خودش مانع
ميشود.
سازشگري و سازشكاري با دشمنان اسلام محكوم است خواه آمريكا باشد و خواه
روسيه.
غصب سرزمينهاي اسلامي محكوم است خواه فلسطين باشد و خواه افغانستان و
قفقاز و خواه اريتره و نقاط ديگر.
رژيمهاي غير اسلامي محكوم است خواه از كاپيتاليزم تبعيت كنند يا
سوسياليزم و خواه يمن جنوبي باشد يا رژيمهائي نظير مصر و سودان و مراكش يا
صحراي به اصطلاح دموكراتيك (پوليساريو) يا بحرين و عمان و اردن و ...
براي مبارزه با كمونيزم راه دادن به نفوذ كاپيتاليزم و براي مبارزه با
كاپيتاليزم و امپرياليزم راه دادن به نفوذ كمونيزم هر دو خطرناك است.
مشكلات سياسي مسلمانان در عصر حاضر با اينكه موج بيداري و آزاديخواهي
جهان اسلام را فرا گرفته است بسيار است و بيشتر راه حلهائي را كه سران براي
مسائل ميدهند واقعاً قصد حل ندارند يا راه حل آمريكائي يا روسي و گاهي هم
آمريكائي روسي است وبه هر صورت راه حل اسلامي نيست. حتي اگر قوميت و ملّيت
گرائي باشد.
هم اكنون در مسأله فلسطين ملاحظه ميكنيد در ابتداء علماء و مصلحين
بزرگي مانند مرحوم كاشف الغطاء و سيد شرف الدين و مفتي فلسطين ميخواستند
آن را به صورت يك مسأله اسلامي و مشكل عموم مسلمانان جهان مطرح نمايند و تا
حدي هم موفق شدند و اگر آن سياست ادامه يافته بود تا اكنون شايد تمام
كشورهاي اسلامي با آمريكا قطع رابطه كرده و يا او را ناچار به تسليم كرده
بودند.
اما نغمههاي قوميت عربي و قوميتهاي ديگر كه سالها است براي تجزيه عالم
اسلام بلند شده و خود عربها هم در اين مسأله از آن پيروي نمودند آن را يك
مسأله عربي غير اسلامي معرفي كرد و تازه در اينجا هم ديديم كه اين سران
عربهاي مدعي قوميت چگونه به تمام شؤون عربيّت پشت پا زدند و آرمانهاي
فلسطين را بر باد دادند و بعد هم ديدم كه نگذاشتند در همين حركتهاي
فلسطينيان آواره يك حركت اسلامي خالص و دعوت به اسلام نضج بگيرد تا اين
مردم كه اكثريتشان مسلمان و معتقدند بدانند براي چه كشته ميشوند و هدفشان
از تحمل مرارتها و مصيبتها چيست؟
به جاي حركت اسلامي حركتهاي قومي گري و كمونيستي را بر آنها تحميل
كردند تا با اين وضع هميشه خاورميانه را در اختيار داشته باشند و اسرائيل
رادر سرزمينها و اماكن مقدس اسلامي نگاه داشته و به جاي حل مشكل فلسطين و
بيرون راندن اسرائيل از فلسطين مسلمانها را با هم درگير كرده و به جان هم
بيندازند. تا كارخانههاي اسلحه سازي شرق و غرب تعطيل نشود و دنياي اسلام
بازار مصرف ميلياردها اسلحههاي آنها باشد آنها يعني شرق و غرب در عين جنگ
با هم در امن هستند كه بايد هميشه مسلمانها به آنها محتاج باشند و تجزيه و
تفرقه سياسي بر آنها حاكم باشد با هم صلح و توافق دارند.
آيا باعث اين مفاسد و بدبختيها غير از عدم رشد انحراف مسلمين از اسلام
است؟
آيا راه حلي غير از بازگشت تمام عيار به اسلام و به در انداختن اين
اسمها و مكتبهاي راست و چپ در جلو داريم؟
آيا ميتوان مسلمانان را به قدري تحميق كرد كه براي وطنهاي اختراعي و
اصطلاحات پوچ چپي و راستي پاي پرچم اين و آن براي منافع غرب يا شرق و
سياستهاي جاه پرستانه و سلطه گرانه فداكاري نمايند و رو در روي هم قرار
بگيرند؟
در پيرامون اين سياستها كه با سياست مستقل لا شرقيه و لا غربيه اسلامي
مغايرت دارد بحث و سخن بسيار است و اجمالا اين خط لا شرقي و لا غربي بايد
خط اصيل سياست اسلامي باشد و به امّت نمونه بايد كاملا تفهيم و عملي شود و
هيچ مقامي آن را نقض نكند تا هم مردم دنيا هويت اسلامي جامعه ما را بشناسند
و هم بفهمند كه در روابطشان با ما نميتوانند در خارج از اين سياست انتظاري
داشته باشند.
بايد مجريان اين سياست بدانند كه نميتوانند در حالي كه رژيمهاي ضد
مردمي را محكوم ميكنند دست وزير خارجه رژيمهاي ماركسيستي را بفشارند و در
روز برقراري اين رژيم به او تبريك بگويند يا از نهضتهاي به اصطلاح
دموكراتيك كه برخاسته از تحريكات روسها است جانبداري و حمايت نمايند و يا
رژيمهاي سوسياليستي يا ماركسيستي را كه اخيراً در كشورهاي مسلمان نشين به
اسم انقلاب برقرار ميشود به رسميت بشناسند و خلاصه رفتن به هر يك از اين
دو قطب و حركت به سوي شرق و يا غرب خطرناك و خلاف استقلال اسلامي است بايد
مسلمانان توجه داشته باشند كه در ضديت با يك قطب خواه امپرياليزم و خواه
سوسياليزم و كمونيزم باشد به عمد يا اشتباه آلت دست قطب ديگر قرار نگيرند و
جوّ را براي نفوذ ديگري مساعد ننمايند.
باري پيرامون اين مسائل و شكوه و گله از سران مزدور يا نادان برخي از
كشورها كه فريفته تملقها و چاپلوسيها ميشوند مطلب زياد داريم در اينجا
مقصود اين است كه توضيح دهيم بعضي از حكومتهاي به ظاهر اسلامي در حد خط مشي
سياسي كه بيگانگان برايشان تعيين كردهاند با تظاهري كه به گرايش به اسلام
و كمك به ساختمان مساجد و حركات اسلامي مينمايند، ماهيت واقعيشان آمريكائي
و غربي است و مسلمانان همه گرفتار اين رژيم اشغالگر صهيونيسم و قتل عام
صبرا و شتيلا و متلاشي شدن سازمان آزادي بخش فلسطين و اخراج آنها از لبنان
و مبارزه با بنيادگرائي اسلامي در مصر و سوريه معلول همين سياستهاي شرقي و
غربي است كه هرگز پشتوانه اسلامي و معنوي ندارد و خود سازمان آزادي بخش نيز
تحت تأثير اين دو سياست به جناحهاي متعدد تقسيم شده و معجوني از مبارزات
سياسي غرب و شرق است و اگر از اول سياست اسلامي خالص را شعار و مرام خود
ساخته بودند به اين روزهاي تلخ و سرنوشت دردآور گرفتار نميشدند
«اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهَ راجِعُونْ»
رژيم وهابي در جهت تخريب ابنيه اسلامي و محو شعائر و آثار تاريخي آن،
عربستان را از يادبودها و يادگارهاي روزهاي تاريخ اسلام تا توانست خالي
ساخت.
و باز هم همان سخناني را كه پيرامون خسارتهاي جبران ناپذير اين
ويرانگريها داشتيم اگرچه تكرار هم باشد دنبال ميكنيم.
بيش از اين هر مسافري كه به حرمين شريفين مشرف ميشد با ديدن اين آثار و
قباب و مشاهد و مساجد تاريخ اسلام را از زير نظر ميگذراند و خود را در
نمايشگاه مقدسي مييافت كه او را از چگونگي جريانها و حوادث تاريخي آگاه
مينمود و براي محققان هم اين بناها در تحليل تاريخ و رسيدن به جوانب و
حواشي و دقايق قضايا و روح حوادث كمك بسيار مؤثري بود.
چنانكه گفتيم بسياري از جريانهاي تاريخي اگر فقط تاريخ گوياي آن باشد
فراموش ميشود يا بيشتر مردم فراموش ميكنند و جز كساني كه تاريخ را مطالعه
مينمايند ديگران به آن توجه نمينمايند.
مثلا بيت الاحزان حضرت زهراـعليهاالسلامـ كه حكايت از مسائل مهم سياسي
و تاريخي داشت و آنچنان كه ساختمانش در بقيع و در غير آن وضع عصر صحابه را
نشان ميداد و اعتراض حضرت زهراـعليهاالسلامـ را به نظامي كه حاكم شده
بود اعلام ميكرد تاريخ آن را نشان نميدهد و در معرض ديد همگان نميگذارد.
همچنين قبه و مشهد چهار امام علي الدوام ياد آن بزرگواران را در
خاطرههاي مردم و شيعيان و دوستانشان نگهداري مينمود و اخلاق و روش و
رفتار و مقامات علمي و عملي آنها را به ياد همه ميآورد، تاريخ اين عموميت
را ندارد و اگر هم فوايدش بيشتر يا ريشه دارتر باشد اين پشتوانههاي عيني
آنها را گستردهتر ميكند و مردم را به مراجعه به تاريخ و تحقيق در آن
وادار ميسازد و خلاصه همه اين قبور و مشاهد عبرت و تذكار و موعظه و الهام
بخش و استقامت افزا ميباشد كه در تقويت رشد فرهنگي مؤثرند.
عكس العمل مبارزه اهل باطل با حق:
حركت استعماري محمدبن عبدالوهاب و پيروان او جاه طلبها هدفهاي مهمّي
داشت كه از جمله آنها محو آثار اسلامي و بالخصوص هتك و تخريب روضه مطهره
رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و اطفاي نور هدايت اهل بيت
ـعليهمالسلامـ و جلوگيري از تعظيم و تقدير مسلمانان از آنها و فراموش
شدن مظالم منافقين و ستمهاي رژيمهاي حاكم بر مسلمين بود. اعداي اهل بيت و
اتباع ابن تيميه ناصبي از احساسات مشحون از تقدير جوامع اسلامي نسبت به اهل
بيت ـعليهمالسلامـ كه بالطبع با خشم و تنفر از دشمنان آنها توأم ميشود
سخت نگران و عصباني ميشوند، و چهارده قرن است از هر راهي كه وارد شدند تا
اين نور الهي را خاموش نمايند كوشششان بي ثمر گرديد.
مرور زمان و عواقب سوئي كه غصب خلافت از اهل بيت براي اسلام و مسلمين
ببار آورد روشهاي جبارانه و فرعونيتهاي حكام غاصب از يك طرف و سيره و روش
ممتاز و بي نظير اهل بيت و علوم و معارفي كه از آنها صادر شد از سوي ديگر
دلها را براي نفوذ ولايت اهل بيت فتح نمود.
دشمنان اهل بيت با تمام قدرتي كه داشتند كه حتي در منابر به دوم شخصيّت
عالم آن و نفس پيغمبر و وصي آن حضرت اميرالمؤمنين علي ـعليهالسلامـ
سالها سبّ و ناسزا گفتند حتي به اسم لعن بر هر كس كه آن حضرت را دوست
ميدارد به خدا و پيغمبر نيز (العياذ بالله) لعن نمودند و شيعيان را با
شديدترين شكنجهها و حتي قطع دست و پا و زنده بگور كردن تعذيبات ديگر به
شهادت رساندند و براي دشمنان اهل بيت رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ
جوائز كلان و مناصب مهم مقرّر كردند و در كربلا بزرگترين جنايات را كه در
تاريخ مانند آن اتفاق نيفتاده، مرتكب شدند، سيد جوانان اهل بهشت را شهيد
كردند و بانوان اهل بيت رسالت را اسير نمودند و با ساير ائمه
ـعليهمالسلامـ و شيعيان و وابستگان به آنها هر چه توانستند ظلم و ستم
نمودند و امثال منصورها و متوكلها نيز تا توانستند در محو فضائل اهل بيت و
منزوي ساختن آنها كوشيدند.
اما اين سخت گيريها چون به حق نبود و چون براي خاموش كردن نور حق بود
نتيجه به عكس دارد و موجب ميشد كه معنويت و حقانيّت اهل بيت
ـعليهمالسلامـ به گونه ديگر آشكار گرديد و از ميان آن همه تاريكيها
نورانيت حقيقت آنها متجلي شد چنانكه گوئي اثر آن انكارها و فشارها و
كشتارها افشاي فضايل علي ـعليهالسلامـ و خاندان آن حضرت، و افشاء مظالم
دشمنانشان بود و همانطور ميشد كه خدا وعده فرموده است:
«يُريدُونَ اَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ يَاْبَي اللهُ
اِلاّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ». (94)
محبوبيت روزافزون اهل بيت:
در جريان ويرانگريها و تخريب بقاع شريفه بقيع و ساير مشاهد مشرفه هر چند
اهانت بزرگي صورت گرفته و از جهات متعدد و مظالم و جناياتي كه مرتكب شدند
در تاريخ اسلام سابقه نداشته است از چيزي كه نتوانستهاند بكاهند، از عزت و
محبوبيت اهل بيت ـعليهمالسلامـ است بكله ابراز علاقه و محبت و ارادت
بيشتر شده و در اطراف بقيع صدها هزار مسلمان سني و شيعه از اين عمليات كه
فقط دشمنان اسلام را شاد ميسازند ابراز تنفر مينمايند، و بر مظلوميت اهل
بيت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و اينكه به جاي اينكه حق رسول خدا
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و حقوقي كه خودشان بر اين امت دارند حفظ شود
اينگونه حتي قبور آنها را مورد هتك قرار ميدهند، گريه ميكنند و ناله سر
ميدهند چنانكه محيط بقيع يكپارچه شيون و افغان ميشود.
آري اين نواصب و بازماندگان بني اميه و مسرفبن عقبهها و بسرها و ابن
ملجمها و زيادها و ابن زيادها متأسفند از اينكه در روزگارهاي گذشته نبوده
تا آنها را در جنايتها ياري دهند اينك با انكار فضايل اهل بيت و ويران كردن
مشاهد و مقابر آنها و اهانتهاي قلمي با آنها همكاري مينمايند و خود را
مصداق شعر معروف كه درباره بني عباس گفته شده است كردهاند:
تالله ان كانت امية قداتت *** قتل ابن بنت نبيها مظلوما
فلقداتوه بنوابيه بمثله *** هذا لعمرك قبره مهدوما
(95)
اين بقاع متبركه را گرچه با خاك يكسان كرده و اشياء نفيسهاي را كه در
آنها بود و هر كدام از سابقه تاريخي يك موضوع و از ولاء و ايمان اهل يك
زمان يادگار بود به غارت بردند و شايد به يهود و نصارا فروختند، يا براي
موزههاي استعمارگران هديه كردند اما نتوانستند احساسات و عواطف و شعور
ديني مردم را بكوبند.
مسلمانان همان احساسات و علاقهها را در ميان آفتاب سوزان تابستان و
اوقات ديگر در بقيع ابراز مينمايند و نشان ميدهند كه اين علاقهها علاقه
به آب و گل و گنبد و بارگاه نيست، و مردمي كه رجال بزرگ اسلام را ميشناسند
و به امامان شناخت و معرفت دارند همان ادب و تعظيمي را كه در آستان قدس
رضوي و بارگاه امام هشتم عليبن موسي الرضاـعليهالسلامـ (كحل الله
ابصارنا بتراب مقدم زواره) و در كربلاي معلي و نجف اشرف و كاظميه و سامره
(علي من ثاوي فيها الاف السلام و التحية) اظهار مينمايند در اين سرزميني
كه حتي وضع منظم يك قبرستان عادي را ندارد نيز اظهار ميكنند و احترام و
ادب و تقبيلشان از گنبد و ضريح و اشياء متعلق به اين مشاهد به مناسبت تعلق
آنها به اين بزرگواران و ارتباط و انتسابشان به آنها است مثل احترام از جلد
مصحف براي تعظيم از مصحف و مثل تعظيم و نماز در مقام ابراهيم كه احترام و
تعظيم از آن حضرت محسوب ميشود و چه نيكو گفته شاعر در اين معنا:
ولو قيل للمجون ارض اصابها *** غبار ثري ليلي لجد و
اسرعا
لعل يري شيئاً له نسبة بها *** يعلل قلبا كادان يتصدعا
اين احساسات خشم وهابيها را بيشتر برانگيخته و براي اينكه اين مراسم
تعطيل يا تقليل يابد و مردم نتوانند از نزديك اين بزرگواران را زيارت كنند
دو سه سال است درهاي بقيع را بسته و دور تمام آن را ديوار با نردههائي كه
داخل از آن ديده ميشود كشيدهاند، و خدا عالم است كه چه نيات سوء ديگر در
سر ميپرورانند.
اما اين اقدام و ممانعت از ورود به بقيع تشنهگان آب زلال و صافي معارف
اهل بيت ـعليهمالسلامـ را تشنهتر ساخته و جمعيت در پشت ديوار و درهاي
بسته با صداهاي دلنواز و نالههاي جانسوز آنان را زيارت نموده و تنفر مردم
از اين اعمال وهابيها صد چندان شده و اگر مأمورين مانع نشوند در اين ايام
همواره علاوه بر اطراف بقيع خيابانهاي اطراف آن نيز مملو از جمعيت باقي
خواهد ماند هم اكنون با مراقبتهائي كه به اسم حفظ نظم براي جلوگيري از
ازدحام جمعيت به عمل ميآورند گاه و بيگاه خيابان بسته شده، و راه آمد و شد
مسدود ميگردد.
قربان اهل بيت ـعليهمالسلامـ كه دشمني با آنها جز رسوائي براي دشمني
كننده اثر ندارد و هر چه دشمنان تلاش مينمايند كه نور آنها را كه نور خدا
است خاموش نمايند خدا آن را كامل ميگرداند.
اين مغلوب نگشتن خاصيت حق و حمايت از حق است كه: «اِنْ تَنْصُرُوا اللهَ
فَلا غالِبَ لَكُمْ (96)
يَنْصُرْكُمْ» (97)
ابن ابي الحديد از عبدالله بن عروةبن زبير نقل ميكند كه به فرزندش
گفت:
پسرم بر تو باد به دين، پس به تحقيق كه دنيا چيزي را بنا نكرد مگر آنكه
دين آن را ويران نمود و وقتي دين چيزي را بنا كرد دنيا توانائي و قدرت
ويران ساختن آن را ندارد آيا نميبيني تو علي بن ابيطالب را و آنچه را
سخنگويان خطباي بني اميه از ذمّ و عيب و غيبت از او ميگويند به خدا سوگند
گويا ناصيه را او را ميگيرند و او را به آسمان ميبرند؟ آيا ميبيني ايشان
(بنياميه) چگونه بر مردگان خود ندبه ميكنند و شعراي آنها بر آنها مرثيه
ميخوانند، به خدا سوگند مانند اين است كه بر مردار خران ندبه مينمايند.
(98)
آرزوي ما و هر مسلمان آگاه اين است كه هر چه زودتر افق تفكر آنان كه تحت
تأثير تبليغات عوام فريب وهابيها قرار گرفتهاند روشن شده و اكنون پس از
نيم قرن سلطه وهابيها و بر ملا شدن روابط آنها با بيگانگان، بفهمند كه
مسأله تحقق بخشيدن به توحيد و كنار گذاردن شرك شعاري است كه با آن از وحدت
مسلمين جلوگيري شده و تفرقه را بيشتر نموده و يك خاندان را كه هويتش
استكبار و استعلا بر مردم فقير و محروم عربستان و عياشي و اندوخته كردن
اموال عمومي در بانكهاي كفار است بر اين منطقه بسيار حساس و مقدس اسلامي
مسلط كرده است.
آنچه را با آن به عنوان از بين بردن مظاهر شرك مبارزه كردند به هيچ وجه
به شرك ارتباط نداشت، و كسي اين بقاع و مشاهد را نپرستيده و نميپرستد و
زيارت آنها بر حسب دستور مأثور يك عمل مشروع و مأمور به است.
چنانكه طواف خانه كعبه و نماز در مقام ابراهيم و عبادت در حجر اسماعيل
كه مدفن جمعي از انبيا است و استلام حجرالاسود و سعي بين صفا و مروه شرك
نيست بوسيدن ضريح پيغمبر خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و امامان
ـعليهمالسلامـ و نماز و دعا در مشاهد آنها شرك نيست.
همه اين مقامات و مشاهد مصداق اين آيه ميباشند:
(في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اسْمُهُ
يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوّ وَالاْصالِ). (99)
شرك، خضوعهائي است كه در مقابل تشريفات سلطنتي سعودي و كاخها از مردمي
كه در انسانيّت به مراتب از آنها بالاترند به زور دريافت مينمايند.
شرك حكومتهاي استكباري و الحادي و نظامهاي غير اسلامي و تقسيم
استانهاي عربستان و مناصب بين فرزندان متعدد عبدالعزيزبن سعود است.
شرك نسبت دادن رژيم عربستان به سعودي است.
شرك انحصاري شدن مقامات و خوشگذراني به آل سعود و آل محمدبن عبدالوهاب
است. (100)
شك اطاعت از طاغوت و طاغوتچهها و طاغوت زادهها است مظاهر شرك عربستان
در اثر رژيم وهابي بسيار است و مردم از عزت عبادت خدا محروم و به ذلت عبات
بندگان و انسان نماهاي مستبد گرفتار شدهاند و اصولا تمام نظامهائي كه در
جهان برقرار ميباشند (غير از نظام جمهوري اسلامي كه به هويت اسلام و تسليم
در برابر فرمان خدا معرفي ميشود و اميد است به حول و قوه الهي كه در اين
مسير به خود محوري و اغراض شخصي و انديشه تصاحب مقامات آلوده نگشته و از
راه راست و مصلحت مسلمين به سوي مصلحت اشخاص منحرف نگردد) نظامات مشركانه و
طاغوت پرستي و جاهليت مبتني بر ردّ حكومت الله است خواه حكومتهاي مستبد و
ديكتاتوري خالص فردي يا حزبي و خلقي باشد يا حكومتهاي به اصطلاح يا فرضاً
به حقيقت دموكراسي و حكومت مردم بر مردم باشد.
همه اين حكومتها ضد حكومت الله ميباشند و اطاعت از آنها به اسم قانون و
هر اسم ديگر اطاعت از طاغوت و بلكه عبادت طاغوت است.
باري در خاتمه اين بيانات كه مثل معروف (الحديث شجون) را به ياد خواننده
ميآورد براي اينكه معلوم شود اين آثار و مشاعر و شعائر و مشاهد و مواقف
بايد حفظ شود و مورد احترام و تجليل قرار بگيرد و در آنها ياد رسول خدا و
ائمه هدي ـعليهمالسلامـ تجديد و تكرار شود به اين جمله پر معنا از حضرت
صادقـعليهالسلامـ كه در ضمن بيان علت و اسرار تشريع حج فرموده است توجه
فرمائيد:
«لِتُعْرَفَ آثارَ رَسُولِ اللهِ صَلِّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ
تُعْرِفَ اَخْبارَهُ
وَ يُذْكَرَ وَ لا يَنْسي». (101)
يعني براي اين كه آثار رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و اخبار آن
حضرت شناخته شود و ياد شود و فراموش نگردد.
اصول تمام مطالبي كه ما در اين بيانات با اينهمه تفصيل برشمرديم در اين
جمله كوتاه امام ـعليهالسلامـ ذكر شده و هر چه بگوئيم و توضيح بدهيم از
حدود شرح اين جمله پر محتوي خارج نخواهد شد.
بنابراين معلوم ميشود كه با ويران كردن اين مشاهد و مواقف شناختن آثار
و خبرهاي پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و مذكور شدن و فراموش نشدن آن
حضرت منتفي ميشود و اين فسلفه بزرگ حج به مقداري كه اين آثار نشانگر آن
است از بين ميرود، و با اين اعمال وحشيانه وهابي يكي از مقاصد مهم دشمنان
اسلام كه فراموش شدن آثار پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ است حاصل
ميشود.
و اگر كسي بخواهد از موضع گذشته اين مشاهد ويران شده در حرمين شريفين
اطلاع پيدا كند ميتواند به كتاب مرآة الحرمين كتابي كه اكنون خريد و فروش
آن در عربستان ممنوع و قاچاق است مراجعه نمايد. اين كتاب با صورتها و
عكسهاي متعدد وضع مشاهد حرمين شريفين را قبل از ويرانگريهاي سعودي نشان
ميدهد.
چگونگي تشرف به زيارت بقيع:
از سفرنامه سفر اول ذي القعده 1385
بعد از زيارت روضه مطهره رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ به سوي
قبرستان بقيع روانه شدم قبرستان بقيع دو در داشت كه يكي از آنها هميشه بسته
بود و آمد و شد از يك در بود كه روزانه دهها هزار نفر از آن آمد و شد
داشتند و زوار در فشار سختي واقع ميشدند كه از جمله خودم يك بار به قسمي
در فشار ازدحام قرار گرفتم كه نزديك بود به كلي از پا درآيم.
هنگام ورود به قبرستان با الهام از آيه كريمه «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ
اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوي» (102) سمت
قبور مقدسه ائمه ـعليهمالسلامـ متوجه شدم. ابتدا اذن دخول خواندم و
آهسته قدم بر ميدارم، با شدت اشتياقي كه به زيارت دارم، و از ايران تا
مدينه منوّره براي كسب عنايات ائمه ـعليهمالسلامـ آمدهام، آرام آرام
قدم بر ميدارم عيناً مانند كسي كه يك گام به جلو بر ميدارد و يك گام به
عقب بر ميگردد «يقدم رجلا و يؤخر اخري» دل انسان با خبر است كه با چه
منظره اسف انگيز و وضع توهين آميز روبرو ميشود پس هر چه ديرتر برسم از اين
لحاظ كه ديرتر اين منظره را ببينم بهتر است.
تا به قبور مطهره نرسيده بودم فكر ميكردم آيا قبور در چه حالت است؟
آيا صورت ظاهر آنها به چه نحو است؟
خوب است قدري دورتر بايستم كه اصلا چشمم به قبور ويران شده فرزندان عزيز
علي و زهرا ـعليهمالسلامـ نيفتد.
هر چه نزديكتر ميشدم صداي ضجه و شيون و ناله مردم و احساسات آنها را كه
مثل كسي كه عزيزترين كسانش را از دست داده ناله ميكردند بيشتر ميشنيدم.
شايد بطور يقين بتوان فت كه در هيچيك از مشاهد اين قدر حال رقت به مردم
و زوار دست نميدهد.
ناچار بودم پيش بروم گاهي از پشت جمعيت سرم را قدري بلند ميكردم كه
نگاه كنم اما باز دلم راضي نميشود اندكي جلوتر رفتم ناگاه چشمم به چهار
صورت قبر افتاد كه اندكي از زمين بلندتر و بر سمت سر هر يك سنگ كوچكي نصب
بود، صدايم به گريه بلند و اشكم مسلسل جاري بود، شنيده بودم كه وضع اين
قبور عزيز به همين شكلها است اما شنيدن كي بود مانند ديدن، ديگر گريه به من
فرصت نميداد و توانائي اينكه سلام عرض كنم از فرط تأثر برايم نبود.
راستي نميتوان اين حال ناراحت كنند و اسف بار را تقرير كرد. به غير از
قبور مطهره التفات به جاي ديگر نداشتم گريهها كردم نالهها داشتم نه من
اينطور بودم كه همه و بسياري به مراتب از من بيشتر نالان و گريان بودند
مانند بانوي فرزند مرده ميگريستند. بالأخره در ميان اشك جاري و گريه و
ناله شروع به زيارت كردم.
«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَئِمّةِ الْهُدي ...»
جملههاي زيارت را مكرر ميگفتم دلم نميخواست زيارت تمام شود، و آن حال
با اينكه حال گريه و اندوه و تألم بود عوض شود.
به قدري اين حال مرا راضي كرده بود و وجدانم را باز و شاد و نوراني
ساخته بود كه توصيفش از عهده قلم و بيان خارج است.
احساس قرب، احساس حضور، احساس وجود ارتباط با اولياي خدا، درك توفيقي كه
در تمام عمر آرزومند آن بوده و هستم، لذائذ و حالاتي است كه تمام دنيا و
لذائذ عمر در برابر آن كم بها و بلكه بي بها است.
آنكس كه تو را شناخت جان را چه كند *** فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي *** ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
زيارت امين الله را هم خواندم بعد از زيارت دعا كردم و با دل سوخته خدا
را خواندم براي مصالح مسلمين و عزت و سربلندي اسلام و تعجيل فرج حضرت مولي
الوري امامنا المهدي المنتظر ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا و سائر
حوائج عمومي و شخصي به قدر معرفت و لياقت خودم كه هرگز در خور آن مقام اعلي
نبوده و نيست و در بين آنهمه مردم با حال و اخلاص و متوجه به هيچ محسوب
نيستم دعا كردم. حيف و صد حيف كه من نميفهمم و نميتوانم درجه و فقر و
احتياج خود را به خداوند غني بالذات و قاضي الحاجات درك كنم كه هر مرتبهاي
از اين ادراك كه براي انسان حاصل شود فخر است، و مراتب عاليه افراد عالي
مقام بر حسب درجاتي است كه در اين ادراك دارند. لذا بالاترين مقامات را
حضرت رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ دارا است كه دركش و بينشش به
فقر خودش به خدا و معرفتش به بينيازي و غناي باري تعالي از همه كس اقوي و
اكمل است.
و زهي حالت انسان كه غنايش به درك فقرش حاصل ميشود و توانائيش به فهم
ناتوانيش همانگونه كه حضرت زين العابدين ـعليهالسلامـ در دعاي ابيحمزه
به درگاه الهي عرض ميكند:
«سَيّدي اَنَا الصَّغيرُ الَّذي رَبَّيْتَهُ وَ اَنَا الْجاهِلُ الَّذي
عَلَّمْتَهُ وَ اَنَا الضّالُّ الَّذي هَدَيْتَهُ وَ اَنَا الْفَقيرُ
الَّذي اَغْنَيْتَهُ وَ اَنَا الْعارُ الَّذي كَسَوْتَهُ وَ اَنَا
الْجائِعُ الَّذي اَشْبَعْتَهُ»
فقرهاي خود را بر شمارد و نعمتهاي خدا را بر خود متذكر گردد،
(103) مثل
اين ابيات باشد.
يا من يري ما في الضمير و يسمع *** انت المعد لكل ما
يتوقع
يا من يرجي في الشدائد كلها *** يا من اليه المشتكي و
المفزع
يا من خزائن ملكه في قول كن *** امنن فان الخير عندك
اجمع
مالي سوي فقري اليك وسيلة *** فبا لافتقار اليك فقري
ادفع
مالي سوي قرعي لبايك حيلة *** فلئن رددت فاي باب اقرع
و من الذي ادعو و اهتف باسمه *** ان كان فضلك عن فقيرك
يمنع
حشا لمجدك ان تقنط عاصيا *** والفضل اجزل و المواهب اوسع
ثم الصلاة علي النبي و آله *** خير الانام و من به
يستشفع
باري اين مواقف و مشاهد مواقف دعا و توجه و توسل است اگر انسان غنيمت
بداند و از بركات آن محروم نشود.
در نزديك قبر چهار امام است و سمت بالاي سر آنها قبري است منسوب به حضرت
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در اينجا هم فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ را
زيارت ميكنيد دوباره رقت و تاثيرم از گم بودن قبر دختر پيغمبر و بضعه آن
حضرت و سيدة النساء تازه گرديد و گريهام از نو آغاز شد با همان حال گريه
زيارت خواندم، و بعد هم چون ميگويند اين قبر از فاطمه بنت اسد كفيله
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و مادر امير المؤمنين ـعليهالسلامـ
است آن معظمه را هم زيارت كردم و سپس به جناب عباس عموي معظم پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ سلام عرض نمودم و در اينجا و در روضه رسول خدا
ـصليالله عليه وآله وسلمـ براي كسان و بستگان و ارحام و ذوي الحقوق و
همسايگان و احباء و اصدقاي از اهل وطن و غير هم زيارت نمودم.
سپس با دلي سوزناك و سينه اندوه چاك به زيارت ساير قبور مطهره مشرف شدم
نخست قبور دختران پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ زينب و رقيه و ام
كلثوم را كه در سمت راست كسي است كه از زيارت ائمه ـعليهمالسلامـ مراجعت
ميكند زيارت كردم.
و بعد از آن نيز در همين طريق به قبور زوجات نبي ـصليالله عليه وآله
وسلمـ و امهات مؤمنين رسيدم آنجا هم بطور شايسته رسم سلام و تحيت را بجا
آوردم و فاتحه خواندم.
و از آنجا به فاصله كمي به قبور عبداللهبن جعفر طيّار برادرزاده حضرت
امير ـعليهالسلامـ و داماد آن حضرت و قبر جناب عقيلبن ابيطالب و ابي
سفيانبن حارثبن عبدالمطلب پسر عموهاي پيغمبر اكرم ـصليالله عليه وآله
وسلمـ مشرف شدم در اينجا هم سلام و تحيّت و عرض ادب نمودم و به وظيفه
دوستي خاندان رسالت رفتار كردم.
سپس به زيارت قبر مطهر حضرت ابراهيم پسر عزيز و گرامي رسول الله
ـصليالله عليه وآله وسلمـ مشرف شدم و آن حضرت را به زيارت مذكور در
كتابهاي زيارت و دعا زيارت كردم و بعد از آنجا به قبوري رسيدم كه بعضي آنها
را قبور مجروحين غزوه احد كه پس از بازگشت در اثر جراحات به شهادت رسيدند و
بعضي قبور شهداي حرّه و بعضي آنها را قبور هر دو معرفي ميكردند، آنجا هم
وظيفه سلام و زيارت انجام شد و از آنجا مسافت بالنسبه دوري را تا آخر
قبرسان طي كرديم در اينجا نخست قبر جناب حليمه سعديه مرضعه پيغمبر اكرم
ـصليالله عليه وآله وسلمـ را با كمال ادب و احترام زيارت نمودم و در
پايين پاي ايشان زمين مسطحي بود كه صورت قبري در آن نبود در آنجا هم كه حسب
المعمول جناب فاطمه بنت اسد را زيارت ميكنند آن معظمه را به زيارت مذكور
در كتابهاي زيارت و دعا زيارت كردم و همچنين گفته ميشد كه قبر ايشان در
پشت ديوار فعلي بقيع است كه روز بعد يا دو روز بعد كه براي زيارت بيت
الاحزان حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ رفتيم در سمت چپ طريق صورت قبر منسوب به
ايشان و صورت قبر ديگر منسوب به ابي سعيد خدري است در اينجا نيز آن مكرمه
را به همان زيارت كه در بقيع ايشان را زيارت كرده بودم مجدداً زيارت كردم و
بالأخره قبر عاتكه و قبر صفيّه دو عمه معظمه رسول خدا ـصليالله عليه وآله
وسلمـ و مرقد امالبنين مادر مكرمه حضرت ابي الفضل العباس ـعليهالسلامـ
را نيز زيارت نموديم در اينجا مخصوصاً خاطرات واقعه جانگداز كربلا و
وفاداري و فداكاري حضرت ابيالفضل العباس و برادرهاي عزيزش مردم را غرق
تأثر و گريه و شيون مينمايد و اشعار امالبنين را هر كس ياد داشته باشد
زمزمه ميكند:
لا تدعوزني و يك امالبنين *** تذكريني بليوث العرين
كانت بنون لي ادعي بهم *** واليوم الصبحت و لا من بنين
اربعة مثل نسور الرمي *** قد واصلوالموت بقطع الوتين
تنازع الخرصان اشلائهم *** فكلهم امسي صريعاً طعين
ياليت شعري اكما اخبروا *** بان عباساً قطيع اليمين
(104)
و در اينجا به مناسبت براي درك فضيلت و ثواب مرثيه اين ابيات را كه يكي
از شعراي متعهد به عنوان زبان حال حضرت عباس به هنگام قطع دستهاي مباركش
سروده است مينگارم اميد اينكه از بركات آن محروم نشوم.
تو از من با وفاتر بودي اي دست *** كه خود قربان شه
بنمودي اي دست
اگر بيند تو را شاه وفادار *** يقين سازد كه گشته بي
علمدار
اگر بيند تو را شاه مدينه *** بخواهد عذر ما را از سكينه
در تمام اين مشاهد و اماكن صفحات مختلفي از تواريخ اسلام در برابر چشم
انسان مجسم ميشود و حوادث اعصار صدر اسلام يكي پس از ديگري از جلو آن عبور
مينمايد.
بيت الأحزان:
يكي از اماكني كه زيارت مينمايند و در آن نماز ميخوانند مكاني است
بنام بيت الأحزان اين مكان فعلي در خارج از بقيع واقع شده و در سفر قبل من
به زيارت آن مشرف شدم متأسفانه در اين سفر با كمال شوقي كه داشتم توفيق
نيافتم و نميدانم وضع فعلي آن با اين تلاشي كه رژيم سعودي براي از ياد
بردن عناوين دارد در چه حال است.
بطوري كه در تاريخهاي معتبر مثل وفاء الوفاء مذكور است در بقيع قبهاي
بوده است به نام قبةالحزن يا قبة فاطمه زهرا سلام الله عليها آنچه مسلم
است اين است كه حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ پس از ارتحال رسول خدا
ـصليالله عليه وآله وسلمـ به عالم بقا روزهائي از زندگاني كوتاهي را كه
پس از آن حضرت در اين دنيا داشت در مكاني كه به نام بيت الحزن يا بيت
الاحزان ناميده ميشد گذرانيد. اندوه جانكاه مصيبت پدري چون پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ از يك سو و جسارتها و گستاخيهاي منافقين و
اذيتهائي كه از آنها به آن حضرت وارد شد از سوي ديگر موجب گرديد كه فاطمه
زهرا ـعليهاالسلامـ روزها را در بيت الأحزان با غم و اندوه بگذراند و در
انتظار مژدهاي كه پدرش به او داده بود كه اول كسي ميباشد از اهل بيت كه
به آن حضرت ملحق خواهد شد، شب و روزش را سپري نمايد.
اين بيت الاحزان و اين اعتزال فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ كه به اتفاق و
به تصريحات پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ سيده نساء عالميان است
مفهومي بسيار عميق و آگاهي بخش دارد و استبدادي را كه بر امت پس از پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ حاكم شد و نارضايتي حضرت زهرا را از آن اوضاع
نشان ميدهد و براي هر كسي كه مكاني را به اسم بيت الاحزان فاطمه ببيند يا
بشنود مبدأ پرسشهاي بسيار و كاوش و تحقيق ميشود و تحقيقي ه از اين مبدأ
شروع شود نتيجهاش آگاهي از مظالم منافقين و غضب حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ
به آنها و فساد و بطلان حاكم ميباشد، لذا سياستهاي حكومتها تا زمان ما با
اين بيت الأحزان نيز معارضه داشته و براي فراموش شدن آن تلاش نمودهاند.