سفرنامه حج

آيت‌ الله العظمی لطف اللّه صافی گلپايگانی

- ۵ -


بقيع

يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبي وَ آلِهِ *** اَزْكَي الصَّلاة وَ خَيْرَها وَ الاَطْيَبا

يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** ما لاحَ بَرْق فِي اْلاَباطِحَ اَوْخَبا

يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** ما قاَل ذُو كَرَم لِضَيْفِ مَرحَباً

يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** ما اَمَّتِ الزُّوّار طيبَةَ يَثْرُبا

يا رَبّ صَلّ عَلَي النَّبِي وَ آلِهِ *** سُفُنَ النَّجاةِ الْغُرّ اَصْحاب الْعبا

وَاجْعَلَهُمْ شُفَعاءَنا يَوْمَ اللّقاءِ *** فِي الْحَشْرِ اِذْ يَتَسائَلُونَ عَنِ النَّبَأ

بقيع يكي از دو قبرستان معروفي است كه در صدر اسلام و عصر رسالت مسلمين، اموات خود را در آنها دفن نموده‎اند و تا كنون هم دفن اموات در آنها به مناسبت شأن و فضيلتي كه همه مسلمانان براي اين دو گورستان قائلند و جنبه‎هاي تاريخي آنها ادامه دارد قبرستان ديگر همان قبرستان معروف مكه مكرمه (حجون) است كه در آينده به آن خواهيم رسيد.

قبرستان بقيع پيش از هجرت پيغمبر اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ به مدينه منوره، قبرستان نبود و بر حسب بعض نقلها اولين نفري كه از انصار در اين مقبره مدفون گرديد اسعدبن زراره بود سپس از مهاجرين اولين كس عثمان‎بن مظعون بود كه هر دو از صحابه عاليقدر بودند و به امر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ اين زمين براي قبرستان آماده گرديد و پس از رحلت ابراهيم فرزند عزيز پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كه به امر آن حضرت او را نيز در بقيع در جنب عثمان‎بن مظعون دفن كردند اين قبرستان رسميت يافت و به دفن اموات مسلمين در آنجا اختصاص پيدا كرد.

اين قبرستان در سمت شرقي مدينه واقع است و طول آن بر حسب تعيين بعضي 150 متر و عرض آن 100 متر است و ظاهراً اين طول و عرض قطعه‎اي است كه فعلا بقيع ناميده مي‎شود و الاّ عرض و طول آن كمتر بوده است و مكان قبر عثمان كه به نام (حش كوكب) موسوم بوده است خارج از بقيع قرار داشته است كه چون مسلمانان مانع از دفن او در مقبره مسلمين شدند و حتي ابتداء انقلابيون از دفن او هم مانع مي‎شدند چند تن از بني اميه او را روي دري گذاردند و چون در (حش كوكب) كه مقبره يهود بود حفره‎اي كندند و خاك بر آن ريخته جسدش را مخفي كردند اين مكان را بني اميّه بعدها ضميمه بقيع نمودند.

باري اين قبرستان از چهارده قرن پيش تا امروز همواره زيارتگاه مسلمين و مركز بيداري و تذكار خاطرات رجال و شخصيتهاي بزرگ اسلام و رويدادهاي زشت و زيبا بوده است.

و اين قبرستان پس از روضه مقدسه نبويه يكي از منابع تاريخ اسلام است كه وجود شخصيتهاي تاريخي اسلامي را اثبات و تأييد مي‎نمايد.

در حدود ده هزار نفر از صحابه در اين قبرستان مدفون مي‎باشند. از معاريف و مشاهيري كه در اين قبرستان مدفون هستند و از بانوان نخست به احتمال حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ را بايد نام برد و نفر دوم بطور مسلم نيز فاطمه‎بن اسد ام الوصي و ام الائمه است كه نسبت به پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ به مناسبت پرستاري و كفالتي كه از آن حضرت داشت مقام مادري دارد و بر حسب احاديث پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ او را مادر مي‎خواند و فرمود بعد از ابوطالب كسي نسبت به من نيكي كننده‎تر از او نبود و در مقام تجهيز و تشييع و تكفين و دفن او عنايتهائي فرمود كه مورد تعجب و جلب توجه گرديد از جمله اينكه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ پيراهن خود را براي كفن او مرحمت كرد و در قبر او خوابيد و از جمله قبور محترمه قبر ام البنين مادر حضرت عباس ابي الفضل شهيد در كربلا است، و قبور زوجات النبي نيز به غير از حضرت خديجه ـ‎عليهاالسلام‎ـ كه در مكه مكرمه و ميمونه كه در سرف مدفون مي‎باشند، در بقيع مي‎باشد و همچنين قبور ديگر بنات پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و صفيه عمه بزرگوار آن حضرت و جمعي از بانوان معظمه اهل بيت از بنات بلا واسطه يا مع الواسطه ائمه ـ‎عليهم‎السلام‎ـ نيز در بقيع است و اما از مردان نيز شخصيتهاي بسيار در اين قبرستان مدفونند كه عزيزترين و بزرگترين آنها نخست سبط اكبر حضرت امام حسن مجتبي ـ‎عليه‎السلام‎ـ سيد جوانان اهل بهشت و ديگر حضرت امام زين العابدين علي بن الحسين ـ‎عليهماالسلام‎ـ و حضرت امام محمدباقر و حضرت امام جعفر صادق ـ‎عليهماالسلام‎ـ مي‎باشند (امام دوم و چهارم و پنجم و ششم) كه تواريخ زندگي مشحون از افتخارات و فضايل و بزرگواري آنها مستقلا و در ضمن صدها تاريخ معتبر نوشته شده است و ديگر قبر جناب عباس عموي پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و عقيل عموزاده آن حضرت و عبدالله جعفر و از جمله چنانكه قبلا گفته شد قبر مطهر جناب ابراهيم فرزند عزيز و عاليمقام رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ است كه بالخصوص در بقيع زيارت مي‎شود.

وضع كنوني قبرستان بقيع:

وضع قبرستان بقيع در حال حاضر بسيار موهن است و اهانتي كه به رجال و شخصيتهائي كه در اين گورستان مدفونند شده، فوق العاده تأسف آور و رقت انگيز است تقربياً جز اقليت غير قابل توجهي كه به اسم وهابي ناميده شده و در سايه حمايت انگليس و فعلا آمريكا عرض وجود نموده و موجوديت دارند و گروهي از مردم غافل از حقايق جريانها و دخالت سياست در امور كه فريب تبليغات عوام فريبانه آنها را خورده‎اند اكثريت مسلمانان از اين استخفاف و اهانت سخت ناراحت و آزرده خاطرند.

در هيچ كجاي دنيا نسبت به قبور بزرگان خود اينهمه بي‎ادبي و بي‎احترامي روا نمي‎دارند و در هر كجا دفن اموات مرسوم است قبور اموات و مقبره آنها نيز محترم است.

نقشه تخريب آثار و ابنيه اسلامي نقشه بسيار عميق و خائنانه‎اي بود كه بيگانگان براي محو مستندات و شواهد عيني و اثري تاريخ اسلام كشيده بودند و در موقعي كه براي تسلط بر كشورهاي اسلامي دست به تفرقه و فرقه سازي بودند مثلا علي محمد شيرازي و حسينعلي نوري را در ايران به ادعاي با بيت و مهدويت و نبوت و بلكه الوهيت برانگيختند و در هند غلام احمد قادياني به اصطلاح فرقه مزدور احمديه را و در عربستان نيز فرقه وهابي را وسيله دست ساختند و محمدبن عبدالوهاب را به مزدوري گرفتند و مهمترين مقصد آنها علاوه بر غارت معادن بزرگ نفت، از ميان بردن آثار اسلامي بود كه حتي روضه مقدسه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ را نيز فرا گرفت.

تاريخ اقوام و جماعات:

شايد تا قبل از قرن معاصر و قريب به آن عمده منابع تاريخ و مصدر آن كتابها و نوشته‎هائي بود كه بر اساس نقليات مسند و غير مسند و مطالعات گسترده آنها در كتابهاي متعدد تدوين شده بود و شناخت مطالب معتبر آنها از غير معتبر هم كار همه كس نيست و اهل فن و افراد بصير به تاريخ و مسائل مربوط به آن مي‎توانند در مواردي كه اختلاف نقل باشد با تحقيق و بررسي اظهار نظر نمايند.

با كاوشها و فحص‎هائي كه علماي باستان شناس از مدتي قبل آغاز كرده و روز به روز بر تكامل آن افزوده، منبع مهم ديگري نيز بر منابع تاريخي و شناخت ملل افزوده شد كه اگر چه در گذشته هم اين منبع مورد توجه بود عمق وسعت فعلي را نداشت و در عصر ما يكي از منابع مهم تاريخ و شناخت احوال اقوام و ملل آثاري است كه از آنها باقي مانده و حتي با حفريات كشف مي‎شود. بناها، معابد، قبرها، سكه‎ها، ظرفها، زيورها و آثار هنري و چيزهاي ديگر امروز از بزرگترين معرف تمدن و اوضاع و احوال اجتماعي ملل است.

تأسيس موزه‎ها يك فائده مهمي كه دارد همين است كه تدرج تمدن ملتها و قدمت آن و ميزان ترقي علمي و فرهنگي و پيشرفت آنها را در صنعت و هنر آشكار مي‎سازد حتي اگر ملتي باشد كه اينگونه آثار مصدق قدمت تاريخ و تمدن او نباشد اگر دانشمندان تاريخ او را در كل موارد مورد تشكيك و بلكه انكار قرار ندهند در همه ابعاد هم آن را تصديق نمي‎نمايند.

خوشبختانه تاريخ اسلام از جنبه تاريخي كتابي بر اساس نقلها و روايات بسيار مورد اعتبار و اعتماد است و از همان صدر اسلام تاريخ نويسي و نقل حديث و روايت جريانهاي مختلف شروع و حوادث و وقايع ثبت و ضبط گرديده و فترتهاي طولاني كه موجب فراموش شدن تاريخ شود در تاريخ اسلام پيش نيامده و همچنين وقايعي كه موجب محو كتابهاي تاريخي و ايجاد فاصله گردد اتفاق نيفتاده و سير تاريخ اسلام از تمام ابعاد مشخص و معلوم است و استنتاج و استنباط تاريخي بر اساس مطالعات روي تواريخ و احاديث كاملا باور بخش و اطمينان آور است و بطور مسلم آن بخش از تاريخ ما كه مثلا به يك قرن پيش مربوط مي‎شود با بخشي كه به سيزده و چهارده قرن پيش ارتباط دارد در اتقان و استحكام تفاوت ندارد بلكه گاهي بخش دوم از اول بيشتر مورد اعتماد است و مستندات آن قويتر است و خلاصه اشخاص متخصص و دانشمند مي‎توانند به وسيله همين تواريخ به اوضاع و احوال اجتماعي مردم در اين چهارده قرن و حقايق و وقايع مهمي كه در سرنوشت اين امت تأثير داشته است واقف شوند، و در حقيقت اگر بنا باشد امروز هم براي قرن حاضر تاريخي بنويسيم از حدود همان تاريخ نويسي مورخين اسلامي تجاوز نمي‎كند.

از جنبه مؤيدات و شواهد خارجي و عيني و آثار باقيمانده از حوادث نيز تاريخ اسلام غني و كامل و داراي پشتوانه‎هاي بسيار محكم است و از اين جهت هم هر چه شخص دير باور باشد و يا نخواهد از روي غرض بعض حقايق را انكار كند يا شبهه و شك در آن ايجاد نمايد. در تاريخ اسلام بالخصوص بخشهائي از آن كه با معرفي اصل رسالت و واقعه ظهور و انقلاب اسلام و سيره پيغمبر اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و امور مهم ديگر ارتباط دارد اينگونه اظهار شك و ترديدها قابل قبول و مورد اعتنا نيست.

براي اينكه تفاوت يك واقعه كه در تاريخ ثبت و واجد مؤيدات و شواهد خارجي مي‎باشد با واقعه‎اي كه فاقد آن باشد بدانيم به مثال زير توجه فرمائيد.

گاه تاريخ براي ما مي‎گويد: در چند هزار سال قبل يك نفر بوده به نام فلان و در فلان منطقه حكومت داشته و فلان قصر را ساخته و پدرش فلان كس بوده كه قبرش در فلان محل است و جدش فلان فاتح بوده كه فلان معبد را ساخته، و فرزندانش به ترتيب فلان و فلان حكومت يافتند و با فلان كشور جنگ كرده و فلان شهر را خراب كردند و فلان شهر را بنا نمودند، و قوانين و نظامات نسبتاً متعادلي را برقرار نمودند.

اگر در خارج هيچ اثري از اين سرگذشتها نباشد منطقه حكومت فعلا ناشناخته باشدو نه از بنائي و معبدي و شهري كه ساخته يا خراب كرده‎اند اثري باشد اين تاريخ هرچه كهنه‎تر باشد يعني به دورانهاي دورتر و دورتر از چند هزار سال نسبت داده شود شك و ترديد در صحت آن قويتر مي‎شود و صحت آن از حد يك احتمال تجاوز نمي‎نمايد البته هر چه فاصله زماني ما با آن كمتر شود قوت احتمال و حتي حصول يقين نسبت به آن امكان پذير است و نقل مورخين مورد اعتماد، بطور عادي موجب باور آن مي‎شود.

اما همين تاريخ در همان صورتش كه فاصله آن با ما از چند هزار سال هم بيشتر باشد اگر مقرون به شواهد خارجي باشد منطقه حكومتي شخصي كه تاريخ از وجود او خبر مي‎دهد امروز مشخص باشد و بنا و معبد يا شهري كه ساخته است موجود باشد آثار شهري كه ويران نموده بر جا باشد سكه‎ها و آثار هنري مربوط به آن زمان به دست بيايد در حدودي قابل اعتماد مي‎شود. بنابراين هر ملت و جامعه‎اي كه بخواهد در دنيا پايدار و با ريشه بماند و گذشت زمان تاريخ او را ضعيف و كهنه نسازد بايد اينگونه شواهد تاريخي را نيز حفظ نمايد و از انهدام آنها جلوگيري نمايد.

و چنانكه گفتيم اگر چه تاريخ اسلام و مسلمين معتبرترين تاريخ تمام اديان و جوامع بشري است و بلكه به شهادت بعض مورخين يگانه ديني كه تاريخ معتبر و مورد اعتماد دارد اسلام است از ناحيه اين شواهد تاريخي و مؤيدات كه مخصوصاً براي دراز مدت و آينده‎هاي بسيار دور حفظ آنها مفيد است بسيار غني و سرشار از شواهد خارجي و عيني است يعني همه نقاط مهم تاريخ اسلام و مسلمانان را مشاهد و مواقف و ابنيه و قبور و مساجد و اوضاع جغرافيائي ممالك و كشورها تأييد مي‎كند و در كشورهاي پهناور عالم اسلام همه جا آثار تمدن مسلمين و فتوحات آنها به چشم مي‎خورد حتي در كشورهائي مثل اسپانيا كه پس از آن عصر طلائي اسلامي به آن سرنوشت اسفناك و بي‎رحميها و وحشي‎گريهاي مسيحي‎ها و محاكم تفتيش كذائي و شكنجه و اعدامهاي دسته جمعي و جنايات ديگر دچار شد امروز آثار اسلامي تمدن مسلمين را در آنجا به جهانيان عرضه مي‎دارند كه اگر به كتابهائي مثل (الآثار الاندلسيّة الباقية) مراجعه فرمائيد به عمق اين مطالب تا حدي آگاه مي‎شويد و بخش عمده‎اي از بودجه كلان اسپانيا از عوائدي كه از راه توريستي و كساني كه از اطراف جهان براي مشاهده آثار عصور اسلامي به اين كشور سفر مي‎نمايند تأمين مي‎شود.

مكه مكرمه و مدينه منوره از اين جهت كه گفته شد بيشتر از هر نقطه اهميت و موقعيت دارد و آثار و ابنيه اين دو شهر و نواحي آن همه از مصادر تاريخ ما و بلكه اديان باصطلاح ابراهيمي است و اگر اين دو شهر را علاوه بر جنبه‎هاي روحاني و معنوي موزه بزرگ عالم اسلام و وحي بدانيم گزاف نگفته‎ايم.

در اين دو شهر تا قبل از تخريبهاي پي‎درپي وهابي‎ها مشاهدي موجود بوده كه هر يك گوشه‎اي و ناحيه‎اي از تاريخ پيامبر بزرگ اسلام را بازگو مي‎نمايد و آثار ارزنده‎اي از تاريخ زندگي و تلاشهاي آن حضرت در راه ابلاغ وحي و رسالت اسلام است.

مشاهدي كه همه در سلسله اسناد تاريخي اسلام و سوابق حرمين شريفين قرار دارد و معرف سلسله نسب پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بوده و حتي از اوضاع دوران جاهليت، ما را با خبر مي‎سازد.

و خلاصه تمام مسجد مدينه و مسجد الحرام و تمام شهر مدينه و مكه و بقعه‎ها و اماكن و مساجد و حتي چشمه‎ها و چاهها و راهها و كوهها و سرزمينها و قراء واقع در اطراف و نواحي اين دو شهر همه از سر گذشت اسلام و چگونگي ظهور و سير آن حكايت مي‎كند و مسلمانان كه به حفظ تاريخ و شرف و سوابق درخشان خود و احياي آثار اسلامي علاقه دارند بايد همگان در حفظ اين آثار و بازسازي آنچه ويران شده اقدام نمايند و حرمين را از دستبرد استعمار و تصرفات ويرانگرانه آنها خارج نمايند.

مسجد مدينه روضه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ حجره حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ باب علي، بقيع و قبور و مشاهد آن، احد، و مشهد و مسجد حمزه سيد الشهداء، قبه جناب عبدالله پدر والامقام رسول خدا، مسجد اميرالمؤمنين علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ ، قبه فاطمه و بيت الحزن در بقيع، و در اماكن محتمل ديگر، بدر و خيبر و قبة الثنايا و باب علي در مسجد الحرام، و باب ام هاني و باب النبي ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و زمزم و حجر‎الاسود و حجر اسماعيل و مقام ابراهيم و مني و عرفات و مشعر الحرام و غار حرا و غار ثور و محل ولادت پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در مكه و مشهد حضرت ابي‎طالب و خانه امام جعفر صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ و قبه‎هاي اجداد پيغمبر و مرقد حضرت آمنه و مشهد حضرت ام المؤمنين خديجه و قبر حليمه سعديه و قبر فاطمه بنت اسد و مسجد بيت الوحي و محلها و مواقف حضرت رسول ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـدر هنگام صدور معجزات و اجابت دعوات يا اتفاقات و وقايع مهم مثل واقعه تاريخي غدير و خلاصه صدها مشاهد و مواقف كه بسياري از آنها هم اكنون به صورت مسجد باقي مانده و بسياري را ويران نموده‎اند (92) مي‎باشند كه محو آنها به منزله محو تاريخ اسلام است.

اين آثار و نشانه‎ها و بناها و قبه‎ها بهتر از كتب سيره مردم را با سيره پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ آشنا مي‎سازند. كتابهاي سيره فقط به نظر اهل مطالعه مي‎رسد در حالي كه اين آثار را عموم مردم كه از دور و نزديك مي‎آيند مشاهده مي‎نمايند و از آن بركتها و درسهاي بزرگ مي‎گيرند.

به نظر من حتي بايد نامهاي اصلي كل اماكن و زمينهائي كه در عصر رسالت و در لسان روايات مذكور است حفظ شود و بالخصوص نامهاي متعلق به مسجد النبي و مسجد الحرام و درها و ستونها و ساير متعلقات آن نبايد تغيير كند زيرا همه اينها محفظه تاريخ اسلام است و كساني كه اين ويرانگريها را مرتكب شده‎اند بزرگترين دشمني و خيانت را به تاريخ اسلام نموده‎اند.

حفظ اين اماكن علاوه بر آنكه از جنبه تعظيم شعائر شرعاً لازم است به ملاحظاتي كه بيان شد نيز لازم است و تخريب اين بقاع صرف نظر از هتك و توهين موجب تزلزل و سستي مباني تاريخ مي‎شود و به عقيده من تخريب اين مشاهد و آنها را به اين صورت در آوردن كه نه سنگ قبري داشته باشند و نه امتيازي و در معرض محو و فراموشي قرار بگيرند از سوزاندن كتب تاريخ خسارتش براي يك امت و ملت اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.

بيگانگان و دشمنان اسلام:

در رابطه با اين ويرانگريها، بديهي است محو اين شواهد عيني و آثاري كه مصدق تاريخ اسلام و پشتوانه آن و موجب مزيد قوت و اعتبار آن مي‎شود براي بيگانگان خصوص صهيونيسم و مسيحيت كه براي تاريخ موسي و عيسي هيچ شاهد عيني معتبر كه متصل به عصر آن دو بزرگ باشد، ندارند بسيار ارزنده است.

آنها مي‎خواهند تاريخ اسلام اين مزيتها را نداشته باشد و بلكه مايلند اصلا اسلام نداشته باشد و از سوي ديگر اگر مستقيماً به عنوان يك عمل سياسي و تجاوز مستقيم به اين كار دست مي‎زدند: اولا در دنيا بيش از پيش به وحشي‎گري و رعايت نكردن اصول انسانيت مشهور مي‎شدند، و ثانياً با مقاومت منفي شديد و كوبنده مسلمانان روبرو مي‎گرديدند لذا بهتر ديدند كه سياست براندازي خود را در لباس مذهب درآورند كه در اين صورت هم از استناد آن به سياست استعماري كمتر مردم آگاه شوند و هم در برابر آن آنگونه كه با استعمار معارضه مي‎شود معارضه ننمايند و ضمناً آتش تفرقه و رو درروئي مسلمانان را با يكديگر روشن نمايند.

و اگر چه مبادي وهابيّت كم و بيش در سخنان افرادي مثل بر بهاري و پس از آن ابن تيميه مطرح شده و از سوي علماي بزرگ اسلام و فرق مختلف بطلان آن اثبات شده بود اما كارشناسان استعمار كه در بلاد شرقي و كشورهاي اسلامي تمام نقاط ضعفي را كه از آنها مي‎توانند بهره‎برداري نموده و در بين مسلمين نفوذ نمايند، تحت بررسي و مطالعه دقيق قرار داده و به افكار جنجال برانگيز و تفرقه انداز و آراي نادر آگاهي دارند.

اين بار در جزيرة‎العرب همين مبادي و افكاري را كه بعداً وهابيّت ناميده شد وسيله قرار داده و از اين مؤثرتر براي تخريب و تسلط بر مسلمانان حربه‎اي پيدا نكردند كه توحيد را به اسم شرك بكوبند و شعائر اسلامي و ابنيه مذهبي و آثار تاريخي را به نام جلوگيري از عبادت غيرالله ويران نمايند و چنانكه گفتيم هدف اصلي آنها از اين سياست محو روضه مقدسه رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و مسخ شريعت و تكفير عامه مسلمين و جنگ و غارت و سلطه كلي بر منطقه بود.

استعمار بر اساس اين مقاصد وهابيها را براي اين كار برگزيد و نخست شريف مكه را به وعده خلافت با خود در برانداختن حكومت عثماني متحد كرد و سپس او را به قبرس تبعيد نمود حكومتي كاملا دست نشانده و فرمان پذير به نام سعودي در عربستان تشكيل داد و مضحك اين بود كه با شعارهائي كه از توحيد سر مي‎دادند عربستان را كه يكي از اراضي خدا و قطعه‎اي از مملكت الله است بنام خود مي‎نامند و رژيم سلطنتي و ولايتعهدي را كه هرگز مورد امضاي اسلام نيست برقرار كردند و مرور زمان ماهيت نظام سلطنتي و دعوت وهابيت را به جهانيان و مخصوصاً به دنياي اسلام نشان داد و بر همه معلوم شد كه اين مذهب سازان از پشت پرده مذهب سازي سياست و رياست پردازي مي‎كنند و اسراف و تبذيري كه سران وهابي و شاهزادگان آنها در مراكز عياشي و فسق و فجور دنيا با اموال ضعفاي مسلمين مي‎نمايند در تاريخ كم سابقه است و خاطرات بخششهاي عثمان و دربايهاي بني‎عباس و بني‎اميّه و آل عثمان را به ياد مي‎آورد.

اينها كه دم از توحيد مي‎زدند و به قول خودشان با شرك مبارزه مي‎كردند چنان راه استعباد را پيمودند كه مردم عربستان بيشتر از يك بنده زر خريد و عبدقنّ (همانطور كه از اهل مدينه براي يزيد بيعت گرفتند) اختيار و آزادي ندارند.

در مقايسه بت پرستي با اين نظام حكومتي و بشر پرستي بايد در نظر گرفت كه بتها از اين كرنش تواضع و مدح و ثنا و پرسشها مغرور نمي‎شوند و باد در بينيشان نمي‎افتد اما اين طاغوتها با اين دستگاهها و كاخها و تشريفات و مراسم غير اسلامي و تحقير مسلمانان همه را استعباد كرده و چيزي كه برايشان مطرح نيست مساوات و اخوت اسلامي است.

اگر روح توحيد در مسلمانان مناطقي كه اين حكومتها بر آنها سلطه دارند حاكم بود هرگز اين طاغوت پرستيها را عمل نمي‎كردند و از مثل اين آيه:

(وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ اُمّة رَسُولا اَنِ اعْبُدواللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ) (93)

در تعيين رابطه خود با حكومتها الهام مي‎گرفتند. باري اكنون متجاوز از نيم قرن است كه رژيم وهابي به صورت يكي از مهره‎هاي صد درصد عامل استعمار انگليس و بعد آمريكا پابرجا مانده و در هر مسأله سياسي اسلامي از قضيه فلسطين گرفته تا قضاياي ديگر اسلامي و بين المللي همواره يا علناً عليه مصالح مسلمين در كنار استعمار بوده يا به صورت خدعه و نيرنگ موضع گرفته و هرگز بطور جدي و اصيل با مسلمانان نبوده است.

فقط در مسائل مربوط به نفوذ كمونيسم در عالم اسلام تا حدي موضع مخالفتش مشخص‎تر از ديگران بوده است و نسبت به حكومتهائي كه تحت استعمار روسيه هستند موضعش به ظاهر اسلامي‎تر است زيرا بعضي از رژيمهاي حاكم بر مردم مسلمان، سوسياليست بوده و در مسائل خاورميانه و مسائل بين المللي ديگر از روسيه الهام مي‎گيرند و حتي تجاوز روسيه را به افغانستان مظلوم كه مورد وحشيانه‎ترين هجوم از سوي قشون روس شده نه تنها محكوم نكردند بلكه تأييد هم مي‎نمايند و كشور ديگري در وسط عالم اسلام رسماً حكومت ماركسيستي تأسيس كرده و اگر بدتر از حكومت كمونيست افغانستان و اسرائيل صهيونيست نباشد بهتر نيست.

مع ذلك اين موضع ضد شيوعي و كمونيستي رژيم سعودي هم چند خشم روسيه را بر مي‎انگيزد كه عليه آن تبليغات مي‎نمايد و به حكومتهاي ديگر كشورهاي اسلامي در مبارزه با كمونيسم كمك مالي فراوان مي‎كند، اين موضع هر چند وجودش بهتر از عدم و مجازش نيز قابل توجه است، ولي برخاسته از اسلام نيست، بلكه موضع همكاري با سياست آمريكا و جلوگيري از نفوذ سياست روسيه در قبال آمريكا است و فرق است بين اينكه كسي سياست ضد روسي داشته باشد چون روسيه كمونيست و ضد خدا و ضد اسلام است كه طبعاً چنين كسي سياست ضد امپرياليزم و ضد استعمار آمريكائي و غربي نيز خواهد داشت و بين آن كسي كه مثل شاه سياست ضد ماركسيسم داشته باشد چون روسيه ماركسيست با آمريكا و ديگر متحدانش مخالف است و بر سر تقسيم دنيا با آنها رقابت و دعوا دارد اين سياست اسلامي نيست بلكه سياست آمريكائي است چنانكه به عكس نيز همينطور است بسياري هستند كه سياست ضد آمريكائي دارند نه به آن جهت كه آمريكا ضد اسلام است و اينهمه مصائب را براي مسلمين فراهم كرده است بلكه براي اينكه روسيه ضد آمريكا است آنها هم با آمريكا ضديت دارند اگر چه در زير پوشش اسلامي اين ضديت را عنوان مي‎كنند.

لذا بعض رژيمهاي وابسته به روسها در عين حالي كه به ظاهر در قضيه فلسطين تا آنجايي كه روسيه پيش مي‎آيد از مظالم آمريكا شكايت مي‎كنند و هرگونه اقدام حكومتهاي ديگر عرب را در حل اين مسأله كه طبعاً حل آمريكائي است و موافق منافع روسيه نيست رد مي‎نمايند،در قضيه افغانستان صريحاً از روسيه جانبداري مي‎نمايند و بر اين همه جنايات و قتل عامها و استعمال سلاحهاي شيميايي و هتك نواميس و ويرانگري شهرها و روستاهاي مسلمان نشين و آواره شدن سه چهار ميليون مسلمان از خانه و كاشانه‎شان و توهين به قرآن مجيد و مساجد و تغيير شخصيت كهنسال‎ترين منطقه اسلام صحه مي‎گذارد، و با رژيمهاي ماركسيستي، به راست يا دروغ جبهه تشكيل مي‎دهند و با كشورهاي دست نشانده روسها نظير اتيوپي دوستانه‎ترين روابط را دارند اين رژيمها در خط اسلام نيستند.

لذا شخصيتي مثل آقاي موسي صدر كه مي‎رفت با برنامه اسلامي فلسطين را آزاد كند و حركت بزرگي را عليه استعمار در پرتو اسلام در منطقه بوجود بياورد و با وجود او ستاره ادعائي قهرماني عالم عرب براي بعضي از سران عربي رو به افول بود با بدترين توطئه‎هاي خائنانه كه در تاريخ اسلام و عربيت كم نظير است به نيرنگ ميزبانش به غم انگيزترين سرنوشتها گرفتار گرديد و عموزاده محقق و مجاهدش شهيد سيد محمد باقر صدر با خواهر مظلومه‎اش را در عراق به دست دشمن ديگر نظام اسلام، صدائم خائن به شهادت رساندند و بسيار مايه تعجب است كه برخي در عين حالي كه عمل صدام را محكوم مي‎كنند كه محكوم هم هست از اين عمل زشت سخن به ميان نمي‎آورند.

دنياي اسلام دچار تضاد و وضع عجيبي است، جريانها و سياستها، به صورتهاي فريبكارانه و در زير شعارهاي ضد امپرياليزم و ضد كمونيزم و حمايت از زحمتكش و كارگر و حكومت دموكراتيك همچنان به دست افرادي كه يا به غرب و يا به شرق سر سپرده‎اند، اسلام را از حكومت بر خانه خودش و سرزمينهاي خودش مانع مي‎شود.

سازشگري و سازشكاري با دشمنان اسلام محكوم است خواه آمريكا باشد و خواه روسيه.

غصب سرزمينهاي اسلامي محكوم است خواه فلسطين باشد و خواه افغانستان و قفقاز و خواه اريتره و نقاط ديگر.

رژيمهاي غير اسلامي محكوم است خواه از كاپيتاليزم تبعيت كنند يا سوسياليزم و خواه يمن جنوبي باشد يا رژيم‎هائي نظير مصر و سودان و مراكش يا صحراي به اصطلاح دموكراتيك (پوليساريو) يا بحرين و عمان و اردن و ...

براي مبارزه با كمونيزم راه دادن به نفوذ كاپيتاليزم و براي مبارزه با كاپيتاليزم و امپرياليزم راه دادن به نفوذ كمونيزم هر دو خطرناك است.

مشكلات سياسي مسلمانان در عصر حاضر با اينكه موج بيداري و آزاديخواهي جهان اسلام را فرا گرفته است بسيار است و بيشتر راه حلهائي را كه سران براي مسائل مي‎دهند واقعاً قصد حل ندارند يا راه حل آمريكائي يا روسي و گاهي هم آمريكائي روسي است وبه هر صورت راه حل اسلامي نيست. حتي اگر قوميت و ملّيت گرائي باشد.

هم اكنون در مسأله فلسطين ملاحظه مي‎كنيد در ابتداء علماء و مصلحين بزرگي مانند مرحوم كاشف الغطاء و سيد شرف الدين و مفتي فلسطين مي‎خواستند آن را به صورت يك مسأله اسلامي و مشكل عموم مسلمانان جهان مطرح نمايند و تا حدي هم موفق شدند و اگر آن سياست ادامه يافته بود تا اكنون شايد تمام كشورهاي اسلامي با آمريكا قطع رابطه كرده و يا او را ناچار به تسليم كرده بودند.

اما نغمه‎هاي قوميت عربي و قوميتهاي ديگر كه سالها است براي تجزيه عالم اسلام بلند شده و خود عربها هم در اين مسأله از آن پيروي نمودند آن را يك مسأله عربي غير اسلامي معرفي كرد و تازه در اينجا هم ديديم كه اين سران عربهاي مدعي قوميت چگونه به تمام شؤون عربيّت پشت پا زدند و آرمانهاي فلسطين را بر باد دادند و بعد هم ديدم كه نگذاشتند در همين حركتهاي فلسطينيان آواره يك حركت اسلامي خالص و دعوت به اسلام نضج بگيرد تا اين مردم كه اكثريتشان مسلمان و معتقدند بدانند براي چه كشته مي‎شوند و هدفشان از تحمل مرارتها و مصيبتها چيست؟

به جاي حركت اسلامي حركت‎هاي قومي گري و كمونيستي را بر آنها تحميل كردند تا با اين وضع هميشه خاورميانه را در اختيار داشته باشند و اسرائيل رادر سرزمينها و اماكن مقدس اسلامي نگاه داشته و به جاي حل مشكل فلسطين و بيرون راندن اسرائيل از فلسطين مسلمانها را با هم درگير كرده و به جان هم بيندازند. تا كارخانه‎هاي اسلحه سازي شرق و غرب تعطيل نشود و دنياي اسلام بازار مصرف ميلياردها اسلحه‎هاي آنها باشد آنها يعني شرق و غرب در عين جنگ با هم در امن هستند كه بايد هميشه مسلمانها به آنها محتاج باشند و تجزيه و تفرقه سياسي بر آنها حاكم باشد با هم صلح و توافق دارند.

آيا باعث اين مفاسد و بدبختيها غير از عدم رشد انحراف مسلمين از اسلام است؟

آيا راه حلي غير از بازگشت تمام عيار به اسلام و به در انداختن اين اسمها و مكتبهاي راست و چپ در جلو داريم؟

آيا مي‎توان مسلمانان را به قدري تحميق كرد كه براي وطنهاي اختراعي و اصطلاحات پوچ چپي و راستي پاي پرچم اين و آن براي منافع غرب يا شرق و سياستهاي جاه پرستانه و سلطه گرانه فداكاري نمايند و رو در روي هم قرار بگيرند؟

در پيرامون اين سياستها كه با سياست مستقل لا شرقيه و لا غربيه اسلامي مغايرت دارد بحث و سخن بسيار است و اجمالا اين خط لا شرقي و لا غربي بايد خط اصيل سياست اسلامي باشد و به امّت نمونه بايد كاملا تفهيم و عملي شود و هيچ مقامي آن را نقض نكند تا هم مردم دنيا هويت اسلامي جامعه ما را بشناسند و هم بفهمند كه در روابطشان با ما نمي‎توانند در خارج از اين سياست انتظاري داشته باشند.

بايد مجريان اين سياست بدانند كه نمي‎توانند در حالي كه رژيم‎هاي ضد مردمي را محكوم مي‎كنند دست وزير خارجه رژيم‎هاي ماركسيستي را بفشارند و در روز برقراري اين رژيم به او تبريك بگويند يا از نهضتهاي به اصطلاح دموكراتيك كه برخاسته از تحريكات روسها است جانبداري و حمايت نمايند و يا رژيم‎هاي سوسياليستي يا ماركسيستي را كه اخيراً در كشورهاي مسلمان نشين به اسم انقلاب برقرار مي‎شود به رسميت بشناسند و خلاصه رفتن به هر يك از اين دو قطب و حركت به سوي شرق و يا غرب خطرناك و خلاف استقلال اسلامي است بايد مسلمانان توجه داشته باشند كه در ضديت با يك قطب خواه امپرياليزم و خواه سوسياليزم و كمونيزم باشد به عمد يا اشتباه آلت دست قطب ديگر قرار نگيرند و جوّ را براي نفوذ ديگري مساعد ننمايند.

باري پيرامون اين مسائل و شكوه و گله از سران مزدور يا نادان برخي از كشورها كه فريفته تملقها و چاپلوسيها مي‎شوند مطلب زياد داريم در اينجا مقصود اين است كه توضيح دهيم بعضي از حكومتهاي به ظاهر اسلامي در حد خط مشي سياسي كه بيگانگان برايشان تعيين كرده‎اند با تظاهري كه به گرايش به اسلام و كمك به ساختمان مساجد و حركات اسلامي مي‎نمايند، ماهيت واقعيشان آمريكائي و غربي است و مسلمانان همه گرفتار اين رژيم اشغالگر صهيونيسم و قتل عام صبرا و شتيلا و متلاشي شدن سازمان آزادي بخش فلسطين و اخراج آنها از لبنان و مبارزه با بنيادگرائي اسلامي در مصر و سوريه معلول همين سياستهاي شرقي و غربي است كه هرگز پشتوانه اسلامي و معنوي ندارد و خود سازمان آزادي بخش نيز تحت تأثير اين دو سياست به جناح‎هاي متعدد تقسيم شده و معجوني از مبارزات سياسي غرب و شرق است و اگر از اول سياست اسلامي خالص را شعار و مرام خود ساخته بودند به اين روزهاي تلخ و سرنوشت دردآور گرفتار نمي‎شدند

«اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهَ راجِعُونْ»

رژيم وهابي در جهت تخريب ابنيه اسلامي و محو شعائر و آثار تاريخي آن، عربستان را از يادبودها و يادگارهاي روزهاي تاريخ اسلام تا توانست خالي ساخت.

و باز هم همان سخناني را كه پيرامون خسارت‎هاي جبران ناپذير اين ويرانگريها داشتيم اگرچه تكرار هم باشد دنبال مي‎كنيم.

بيش از اين هر مسافري كه به حرمين شريفين مشرف مي‎شد با ديدن اين آثار و قباب و مشاهد و مساجد تاريخ اسلام را از زير نظر مي‎گذراند و خود را در نمايشگاه مقدسي مي‎يافت كه او را از چگونگي جريانها و حوادث تاريخي آگاه مي‎نمود و براي محققان هم اين بناها در تحليل تاريخ و رسيدن به جوانب و حواشي و دقايق قضايا و روح حوادث كمك بسيار مؤثري بود.

چنانكه گفتيم بسياري از جريانهاي تاريخي اگر فقط تاريخ گوياي آن باشد فراموش مي‎شود يا بيشتر مردم فراموش مي‎كنند و جز كساني كه تاريخ را مطالعه مي‎نمايند ديگران به آن توجه نمي‎نمايند.

مثلا بيت الاحزان حضرت زهراـ‎عليهاالسلام‎ـ كه حكايت از مسائل مهم سياسي و تاريخي داشت و آنچنان كه ساختمانش در بقيع و در غير آن وضع عصر صحابه را نشان مي‎داد و اعتراض حضرت زهراـ‎عليهاالسلام‎ـ را به نظامي كه حاكم شده بود اعلام مي‎كرد تاريخ آن را نشان نمي‎دهد و در معرض ديد همگان نمي‎گذارد.

همچنين قبه و مشهد چهار امام علي الدوام ياد آن بزرگواران را در خاطره‎هاي مردم و شيعيان و دوستانشان نگهداري مي‎نمود و اخلاق و روش و رفتار و مقامات علمي و عملي آنها را به ياد همه مي‎آورد، تاريخ اين عموميت را ندارد و اگر هم فوايدش بيشتر يا ريشه دارتر باشد اين پشتوانه‎هاي عيني آنها را گسترده‎تر مي‎كند و مردم را به مراجعه به تاريخ و تحقيق در آن وادار مي‎سازد و خلاصه همه اين قبور و مشاهد عبرت و تذكار و موعظه و الهام بخش و استقامت افزا مي‎باشد كه در تقويت رشد فرهنگي مؤثرند.

عكس العمل مبارزه اهل باطل با حق:

حركت استعماري محمدبن عبدالوهاب و پيروان او جاه طلب‎ها هدفهاي مهمّي داشت كه از جمله آنها محو آثار اسلامي و بالخصوص هتك و تخريب روضه مطهره رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و اطفاي نور هدايت اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ و جلوگيري از تعظيم و تقدير مسلمانان از آنها و فراموش شدن مظالم منافقين و ستم‎هاي رژيم‎هاي حاكم بر مسلمين بود. اعداي اهل بيت و اتباع ابن تيميه ناصبي از احساسات مشحون از تقدير جوامع اسلامي نسبت به اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ كه بالطبع با خشم و تنفر از دشمنان آنها توأم مي‎شود سخت نگران و عصباني مي‎شوند، و چهارده قرن است از هر راهي كه وارد شدند تا اين نور الهي را خاموش نمايند كوشششان بي ثمر گرديد.

مرور زمان و عواقب سوئي كه غصب خلافت از اهل بيت براي اسلام و مسلمين ببار آورد  روش‎هاي جبارانه و فرعونيتهاي حكام غاصب از يك طرف و سيره و روش ممتاز و بي نظير اهل بيت و علوم و معارفي كه از آنها صادر شد از سوي ديگر دلها را براي نفوذ ولايت اهل بيت فتح نمود.

دشمنان اهل بيت با تمام قدرتي كه داشتند كه حتي در منابر به دوم شخصيّت عالم آن و نفس پيغمبر و وصي آن حضرت اميرالمؤمنين علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ سالها سبّ و ناسزا گفتند  حتي به اسم لعن بر هر كس كه آن حضرت را دوست مي‎دارد به خدا و پيغمبر نيز (العياذ بالله) لعن نمودند و شيعيان را با شديدترين شكنجه‎ها و حتي قطع دست و پا و زنده بگور كردن تعذيبات ديگر به شهادت رساندند و براي دشمنان اهل بيت رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ جوائز كلان و مناصب مهم مقرّر كردند و در كربلا بزرگترين جنايات را كه در تاريخ مانند آن اتفاق نيفتاده، مرتكب شدند، سيد جوانان اهل بهشت را شهيد كردند و بانوان اهل بيت رسالت را اسير نمودند و با ساير ائمه ـ‎عليهم‎السلام‎ـ و شيعيان و وابستگان به آنها هر چه توانستند ظلم و ستم نمودند و امثال منصورها و متوكلها نيز تا توانستند در محو فضائل اهل بيت و منزوي ساختن آنها كوشيدند.

اما اين سخت گيريها چون به حق نبود و چون براي خاموش كردن نور حق بود نتيجه به عكس دارد و موجب مي‎شد كه معنويت و حقانيّت اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ به گونه ديگر آشكار گرديد و از ميان آن همه تاريكيها نورانيت حقيقت آنها متجلي شد چنانكه گوئي اثر آن انكارها و فشارها و كشتارها افشاي فضايل علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ و خاندان آن حضرت، و افشاء مظالم دشمنانشان بود و همانطور مي‎شد كه خدا وعده فرموده است:

«يُريدُونَ اَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ يَاْبَي اللهُ اِلاّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ». (94)

محبوبيت روزافزون اهل بيت:

در جريان ويرانگريها و تخريب بقاع شريفه بقيع و ساير مشاهد مشرفه هر چند اهانت بزرگي صورت گرفته و از جهات متعدد و مظالم و جناياتي كه مرتكب شدند در تاريخ اسلام سابقه نداشته است از چيزي كه نتوانسته‎اند بكاهند، از عزت و محبوبيت اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ است بكله ابراز علاقه و محبت و ارادت بيشتر شده و در اطراف بقيع صدها هزار مسلمان سني و شيعه از اين عمليات كه فقط دشمنان اسلام را شاد مي‎سازند ابراز تنفر مي‎نمايند، و بر مظلوميت اهل بيت پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و اينكه به جاي اينكه حق رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و حقوقي كه خودشان بر اين امت دارند حفظ شود اينگونه حتي قبور آنها را مورد هتك قرار مي‎دهند، گريه مي‎كنند و ناله سر مي‎دهند چنانكه محيط بقيع يكپارچه شيون و افغان مي‎شود.

آري اين نواصب و بازماندگان بني اميه و مسرف‎بن عقبه‎ها و بسرها و ابن ملجم‎ها و زيادها و ابن زيادها متأسفند از اينكه در روزگارهاي گذشته نبوده تا آنها را در جنايتها ياري دهند اينك با انكار فضايل اهل بيت و ويران كردن مشاهد و مقابر آنها و اهانتهاي قلمي با آنها همكاري مي‎نمايند و خود را مصداق شعر معروف كه درباره بني عباس گفته شده است كرده‎اند:

تالله ان كانت امية قداتت *** قتل ابن بنت نبيها مظلوما

فلقداتوه بنوابيه بمثله *** هذا لعمرك قبره مهدوما (95)

اين بقاع متبركه را گرچه با خاك يكسان كرده و اشياء نفيسه‎اي را كه در آنها بود و هر كدام از سابقه تاريخي يك موضوع و از ولاء و ايمان اهل يك زمان يادگار بود به غارت بردند و شايد به يهود و نصارا فروختند، يا براي موزه‎هاي استعمارگران هديه كردند اما نتوانستند احساسات و عواطف و شعور ديني مردم را بكوبند.

مسلمانان همان احساسات و علاقه‎ها را در ميان آفتاب سوزان تابستان و اوقات ديگر در بقيع ابراز مي‎نمايند و نشان مي‎دهند كه اين علاقه‎ها علاقه به آب و گل و گنبد و بارگاه نيست، و مردمي كه رجال بزرگ اسلام را مي‎شناسند و به امامان شناخت و معرفت دارند همان ادب و تعظيمي را كه در آستان قدس رضوي و بارگاه امام هشتم علي‎بن موسي الرضاـ‎عليه‎السلام‎ـ (كحل الله ابصارنا بتراب مقدم زواره) و در كربلاي معلي و نجف اشرف و كاظميه و سامره (علي من ثاوي فيها الاف السلام و التحية) اظهار مي‎نمايند در اين سرزميني كه حتي وضع منظم يك قبرستان عادي را ندارد نيز اظهار مي‎كنند و احترام و ادب و تقبيلشان از گنبد و ضريح و اشياء متعلق به اين مشاهد به مناسبت تعلق آنها به اين بزرگواران و ارتباط و انتسابشان به آنها است مثل احترام از جلد مصحف براي تعظيم از مصحف و مثل تعظيم و نماز در مقام ابراهيم كه احترام و تعظيم از آن حضرت محسوب مي‎شود و چه نيكو گفته شاعر در اين معنا:

ولو قيل للمجون ارض اصابها *** غبار ثري ليلي لجد و اسرعا

لعل يري شيئاً له نسبة بها *** يعلل قلبا كادان يتصدعا

اين احساسات خشم وهابيها را بيشتر برانگيخته و براي اينكه اين مراسم تعطيل يا تقليل يابد و مردم نتوانند از نزديك اين بزرگواران را زيارت كنند دو سه سال است درهاي بقيع را بسته و دور تمام آن را ديوار با نرده‎هائي كه داخل از آن ديده مي‎شود كشيده‎اند، و خدا عالم است كه چه نيات سوء ديگر در سر مي‎پرورانند.

اما اين اقدام و ممانعت از ورود به بقيع تشنه‎گان آب زلال و صافي معارف اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ را تشنه‎تر ساخته و جمعيت در پشت ديوار و درهاي بسته با صداهاي دلنواز و ناله‎هاي جانسوز آنان را زيارت نموده و تنفر مردم از اين اعمال وهابيها صد چندان شده و اگر مأمورين مانع نشوند در اين ايام همواره علاوه بر اطراف بقيع خيابانهاي اطراف آن نيز مملو از جمعيت باقي خواهد ماند هم اكنون با مراقبتهائي كه به اسم حفظ نظم براي جلوگيري از ازدحام جمعيت به عمل مي‎آورند گاه و بيگاه خيابان بسته شده، و راه آمد و شد مسدود مي‎گردد.

قربان اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ كه دشمني با آنها جز رسوائي براي دشمني كننده اثر ندارد و هر چه دشمنان تلاش مي‎نمايند كه نور آنها را كه نور خدا است خاموش نمايند خدا آن را كامل مي‎گرداند.

اين مغلوب نگشتن خاصيت حق و حمايت از حق است كه: «اِنْ تَنْصُرُوا اللهَ فَلا غالِبَ لَكُمْ (96) يَنْصُرْكُمْ» (97)

ابن ابي الحديد از عبدالله بن عروة‎بن زبير نقل مي‎كند كه به فرزندش گفت:

پسرم بر تو باد به دين، پس به تحقيق كه دنيا چيزي را بنا نكرد مگر آنكه دين آن را ويران نمود و وقتي دين چيزي را بنا كرد دنيا توانائي و قدرت ويران ساختن آن را ندارد آيا نمي‎بيني تو علي بن ابيطالب را و آنچه را سخنگويان خطباي بني اميه از ذمّ و عيب و غيبت از او مي‎گويند به خدا سوگند گويا ناصيه را او را مي‎گيرند و او را به آسمان مي‎برند؟ آيا مي‎بيني ايشان (بني‎اميه) چگونه بر مردگان خود ندبه مي‎كنند و شعراي آنها بر آنها مرثيه مي‎خوانند، به خدا سوگند مانند اين است كه بر مردار خران ندبه مي‎نمايند. (98)

آرزوي ما و هر مسلمان آگاه اين است كه هر چه زودتر افق تفكر آنان كه تحت تأثير تبليغات عوام فريب وهابيها قرار گرفته‎اند روشن شده و اكنون پس از نيم قرن سلطه وهابيها و بر ملا شدن روابط آنها با بيگانگان، بفهمند كه مسأله تحقق بخشيدن به توحيد و كنار گذاردن شرك شعاري است كه با آن از وحدت مسلمين جلوگيري شده و تفرقه را بيشتر نموده و يك خاندان را كه هويتش استكبار و استعلا بر مردم فقير و محروم عربستان و عياشي و اندوخته كردن اموال عمومي در بانكهاي كفار است بر اين منطقه بسيار حساس و مقدس اسلامي مسلط كرده است.

آنچه را با آن به عنوان از بين بردن مظاهر شرك مبارزه كردند به هيچ وجه به شرك ارتباط نداشت، و كسي اين بقاع و مشاهد را نپرستيده و نمي‎پرستد و زيارت آنها بر حسب دستور مأثور يك عمل مشروع و مأمور به است.

چنانكه طواف خانه كعبه و نماز در مقام ابراهيم و عبادت در حجر اسماعيل كه مدفن جمعي از انبيا است و استلام حجرالاسود و سعي بين صفا و مروه شرك نيست بوسيدن ضريح پيغمبر خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و امامان ـ‎عليهم‎السلام‎ـ و نماز و دعا در مشاهد آنها شرك نيست.

همه اين مقامات و مشاهد مصداق اين آيه مي‎باشند:

(في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوّ وَالاْصالِ). (99)

شرك، خضوعهائي است كه در مقابل تشريفات سلطنتي سعودي و كاخها از مردمي كه در انسانيّت به مراتب از آنها بالاترند به زور دريافت مي‎نمايند.

شرك حكومت‎هاي استكباري و الحادي و نظام‎هاي غير اسلامي و تقسيم استانهاي عربستان و مناصب بين فرزندان متعدد عبدالعزيزبن سعود است.

شرك نسبت دادن رژيم عربستان به سعودي است.

شرك انحصاري شدن مقامات و خوشگذراني به آل سعود و آل محمدبن عبدالوهاب است. (100)

شك اطاعت از طاغوت و طاغوتچه‎ها و طاغوت زاده‎ها است مظاهر شرك عربستان در اثر رژيم وهابي بسيار است و مردم از عزت عبادت خدا محروم و به ذلت عبات بندگان و انسان نماهاي مستبد گرفتار شده‎اند و اصولا تمام نظام‎هائي كه در جهان برقرار مي‎باشند (غير از نظام جمهوري اسلامي كه به هويت اسلام و تسليم در برابر فرمان خدا معرفي مي‎شود و اميد است به حول و قوه الهي كه در اين مسير به خود محوري و اغراض شخصي و انديشه تصاحب مقامات آلوده نگشته و از راه راست و مصلحت مسلمين به سوي مصلحت اشخاص منحرف نگردد) نظامات مشركانه و طاغوت پرستي و جاهليت مبتني بر ردّ حكومت الله است خواه حكومت‎هاي مستبد و ديكتاتوري خالص فردي يا حزبي و خلقي باشد يا حكومت‎هاي به اصطلاح يا فرضاً به حقيقت دموكراسي و حكومت مردم بر مردم باشد.

همه اين حكومتها ضد حكومت الله مي‎باشند و اطاعت از آنها به اسم قانون و هر اسم ديگر اطاعت از طاغوت و بلكه عبادت طاغوت است.

باري در خاتمه اين بيانات كه مثل معروف (الحديث شجون) را به ياد خواننده مي‎آورد براي اينكه معلوم شود اين آثار و مشاعر و شعائر و مشاهد و مواقف بايد حفظ شود و مورد احترام و تجليل قرار بگيرد و در آنها ياد رسول خدا و ائمه هدي ـ‎عليهم‎السلام‎ـ تجديد و تكرار شود به اين جمله پر معنا از حضرت صادقـ‎عليه‎السلام‎ـ كه در ضمن بيان علت و اسرار تشريع حج فرموده است توجه فرمائيد:

«لِتُعْرَفَ آثارَ رَسُولِ اللهِ صَلِّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُعْرِفَ اَخْبارَهُ
وَ يُذْكَرَ وَ لا يَنْسي». (101)

يعني براي اين كه آثار رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و اخبار آن حضرت شناخته شود و ياد شود و فراموش نگردد.

اصول تمام مطالبي كه ما در اين بيانات با اينهمه تفصيل برشمرديم در اين جمله كوتاه امام ـ‎عليه‎السلام‎ـ ذكر شده و هر چه بگوئيم و توضيح بدهيم از حدود شرح اين جمله پر محتوي خارج نخواهد شد.

بنابراين معلوم مي‎شود كه با ويران كردن اين مشاهد و مواقف شناختن آثار و خبرهاي پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و مذكور شدن و فراموش نشدن آن حضرت منتفي مي‎شود و اين فسلفه بزرگ حج به مقداري كه اين آثار نشانگر آن است از بين مي‎رود، و با اين اعمال وحشيانه وهابي يكي از مقاصد مهم دشمنان اسلام كه فراموش شدن آثار پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ است حاصل مي‎شود.

و اگر كسي بخواهد از موضع گذشته اين مشاهد ويران شده در حرمين شريفين اطلاع پيدا كند مي‎تواند به كتاب مرآة الحرمين كتابي كه اكنون خريد و فروش آن در عربستان ممنوع و قاچاق است مراجعه نمايد. اين كتاب با صورتها و عكسهاي متعدد وضع مشاهد حرمين شريفين را قبل از ويران‎گريهاي سعودي نشان مي‎دهد.

چگونگي تشرف به زيارت بقيع:

از سفرنامه سفر اول ذي القعده 1385

 بعد از زيارت روضه مطهره رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ به سوي قبرستان بقيع روانه شدم قبرستان بقيع دو در داشت كه يكي از آنها هميشه بسته بود و آمد و شد از يك در بود كه روزانه دهها هزار نفر از آن آمد و شد داشتند و زوار در فشار سختي واقع مي‎شدند كه از جمله خودم يك بار به قسمي در فشار ازدحام قرار گرفتم كه نزديك بود به كلي از پا درآيم.

هنگام ورود به قبرستان با الهام از آيه كريمه «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوي» (102) سمت قبور مقدسه ائمه ـ‎عليهم‎السلام‎ـ متوجه شدم. ابتدا اذن دخول خواندم و آهسته قدم بر مي‎دارم، با شدت اشتياقي كه به زيارت دارم، و از ايران تا مدينه منوّره براي كسب عنايات ائمه ـ‎عليهم‎السلام‎ـ آمده‎ام، آرام آرام قدم بر مي‎دارم عيناً مانند كسي كه يك گام به جلو بر مي‎دارد و يك گام به عقب بر مي‎گردد «يقدم رجلا و يؤخر اخري» دل انسان با خبر است كه با چه منظره اسف انگيز و وضع توهين آميز روبرو مي‎شود پس هر چه ديرتر برسم از اين لحاظ كه ديرتر اين منظره را ببينم بهتر است.

تا به قبور مطهره نرسيده بودم فكر مي‎كردم آيا قبور در چه حالت است؟

آيا صورت ظاهر آنها به چه نحو است؟

خوب است قدري دورتر بايستم كه اصلا چشمم به قبور ويران شده فرزندان عزيز علي و زهرا ـ‎عليهم‎السلام‎ـ نيفتد.

هر چه نزديكتر مي‎شدم صداي ضجه و شيون و ناله مردم و احساسات آنها را كه مثل كسي كه عزيزترين كسانش را از دست داده ناله مي‎كردند بيشتر مي‎شنيدم.

شايد بطور يقين بتوان فت كه در هيچيك از مشاهد اين قدر حال رقت به مردم و زوار دست نمي‎دهد.

ناچار بودم پيش بروم گاهي از پشت جمعيت سرم را قدري بلند مي‎كردم كه نگاه كنم اما باز دلم راضي نمي‎شود اندكي جلوتر رفتم ناگاه چشمم به چهار صورت قبر افتاد كه اندكي از زمين بلندتر و بر سمت سر هر يك سنگ كوچكي نصب بود، صدايم به گريه بلند و اشكم مسلسل جاري بود، شنيده بودم كه وضع اين قبور عزيز به همين شكلها است اما شنيدن كي بود مانند ديدن، ديگر گريه به من فرصت نمي‎داد و توانائي اينكه سلام عرض كنم از فرط تأثر برايم نبود.

راستي نمي‎توان اين حال ناراحت كنند و اسف بار را تقرير كرد. به غير از قبور مطهره التفات به جاي ديگر نداشتم گريه‎ها كردم ناله‎ها داشتم نه من اينطور بودم كه همه و بسياري به مراتب از من بيشتر نالان و گريان بودند مانند بانوي فرزند مرده مي‎گريستند. بالأخره در ميان اشك جاري و گريه و ناله شروع به زيارت كردم.

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَئِمّةِ الْهُدي ...»

جمله‎هاي زيارت را مكرر مي‎گفتم دلم نمي‎خواست زيارت تمام شود، و آن حال با اينكه حال گريه و اندوه و تألم بود عوض شود.

به قدري اين حال مرا راضي كرده بود و وجدانم را باز و شاد و نوراني ساخته بود كه توصيفش از عهده قلم و بيان خارج است.

احساس قرب، احساس حضور، احساس وجود ارتباط با اولياي خدا، درك توفيقي كه در تمام عمر آرزومند آن بوده و هستم، لذائذ و حالاتي است كه تمام دنيا و لذائذ عمر در برابر آن كم بها و بلكه بي بها است.

آنكس كه تو را شناخت جان را چه كند *** فرزند و عيال و خانمان را چه كند

ديوانه كني هر دو جهانش بخشي *** ديوانه تو هر دو جهان را چه كند

زيارت امين الله را هم خواندم بعد از زيارت دعا كردم و با دل سوخته خدا را خواندم براي مصالح مسلمين و عزت و سربلندي اسلام و تعجيل فرج حضرت مولي الوري امامنا المهدي المنتظر ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا و سائر حوائج عمومي و شخصي به قدر معرفت و لياقت خودم كه هرگز در خور آن مقام اعلي نبوده و نيست و در بين آنهمه مردم با حال و اخلاص و متوجه به هيچ محسوب نيستم دعا كردم. حيف و صد حيف كه من نمي‎فهمم و نمي‎توانم درجه و فقر و احتياج خود را به خداوند غني بالذات و قاضي الحاجات درك كنم كه هر مرتبه‎اي از اين ادراك كه براي انسان حاصل شود فخر است، و مراتب عاليه افراد عالي مقام بر حسب درجاتي است كه در اين ادراك دارند. لذا بالاترين مقامات را حضرت رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ دارا است كه دركش و بينشش به فقر خودش به خدا و معرفتش به بي‎نيازي و غناي باري تعالي از همه كس اقوي و اكمل است.

و زهي حالت انسان كه غنايش به درك فقرش حاصل مي‎شود و توانائيش به فهم ناتوانيش همانگونه كه حضرت زين العابدين ـ‎عليه‎السلام‎ـ در دعاي ابي‎حمزه به درگاه الهي عرض مي‎كند:

«سَيّدي اَنَا الصَّغيرُ الَّذي رَبَّيْتَهُ وَ اَنَا الْجاهِلُ الَّذي عَلَّمْتَهُ وَ اَنَا الضّالُّ الَّذي هَدَيْتَهُ وَ اَنَا الْفَقيرُ الَّذي اَغْنَيْتَهُ وَ اَنَا الْعارُ الَّذي كَسَوْتَهُ وَ اَنَا الْجائِعُ الَّذي اَشْبَعْتَهُ»

فقرهاي خود را بر شمارد و نعمتهاي خدا را بر خود متذكر گردد، (103) مثل اين ابيات باشد.

يا من يري ما في الضمير و يسمع *** انت المعد لكل ما يتوقع

يا من يرجي في الشدائد كلها *** يا من اليه المشتكي و المفزع

يا من خزائن ملكه في قول كن *** امنن فان الخير عندك اجمع

مالي سوي فقري اليك وسيلة *** فبا لافتقار اليك فقري ادفع

مالي سوي قرعي لبايك حيلة *** فلئن رددت فاي باب اقرع

و من الذي ادعو و اهتف باسمه *** ان كان فضلك عن فقيرك يمنع

حشا لمجدك ان تقنط عاصيا *** والفضل اجزل و المواهب اوسع

ثم الصلاة علي النبي و آله *** خير الانام و من به يستشفع

باري اين مواقف و مشاهد مواقف دعا و توجه و توسل است اگر انسان غنيمت بداند و از بركات آن محروم نشود.

در نزديك قبر چهار امام است و سمت بالاي سر آنها قبري است منسوب به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در اينجا هم فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ را زيارت مي‎كنيد دوباره رقت و تاثيرم از گم بودن قبر دختر پيغمبر و بضعه آن حضرت و سيدة النساء تازه گرديد و گريه‎ام از نو آغاز شد با همان حال گريه زيارت خواندم، و بعد هم چون مي‎گويند اين قبر از فاطمه بنت اسد كفيله پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و مادر امير المؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ است آن معظمه را هم زيارت كردم و سپس به جناب عباس عموي معظم پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ سلام عرض نمودم و در اينجا و در روضه رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ براي كسان و بستگان و ارحام و ذوي الحقوق و همسايگان و احباء و اصدقاي از اهل وطن و غير هم زيارت نمودم.

سپس با دلي سوزناك و سينه اندوه چاك به زيارت ساير قبور مطهره مشرف شدم نخست قبور دختران پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ زينب و رقيه و ام كلثوم را كه در سمت راست كسي است كه از زيارت ائمه ـ‎عليهم‎السلام‎ـ مراجعت مي‎كند زيارت كردم.

و بعد از آن نيز در همين طريق به قبور زوجات نبي ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و امهات مؤمنين رسيدم آنجا هم بطور شايسته رسم سلام و تحيت را بجا آوردم و فاتحه خواندم.

و از آنجا به فاصله كمي به قبور عبدالله‎بن جعفر طيّار برادرزاده حضرت امير ـ‎عليه‎السلام‎ـ  و داماد آن حضرت و قبر جناب عقيل‎بن ابيطالب و ابي سفيان‎بن حارث‎بن عبدالمطلب پسر عموهاي پيغمبر اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ مشرف شدم در اينجا هم سلام و تحيّت و عرض ادب نمودم و به وظيفه دوستي خاندان رسالت رفتار كردم.

سپس به زيارت قبر مطهر حضرت ابراهيم پسر عزيز و گرامي رسول الله ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ مشرف شدم و آن حضرت را به زيارت مذكور در كتابهاي زيارت و دعا زيارت كردم و بعد از آنجا به قبوري رسيدم كه بعضي آنها را قبور مجروحين غزوه احد كه پس از بازگشت در اثر جراحات به شهادت رسيدند و بعضي قبور شهداي حرّه و بعضي آنها را قبور هر دو معرفي مي‎كردند، آنجا هم وظيفه سلام و زيارت انجام شد و از آنجا مسافت بالنسبه دوري را تا آخر قبرسان طي كرديم در اينجا نخست قبر جناب حليمه سعديه مرضعه پيغمبر اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ را با كمال ادب و احترام زيارت نمودم و در پايين پاي ايشان زمين مسطحي بود كه صورت قبري در آن نبود در آنجا هم كه حسب المعمول جناب فاطمه بنت اسد را زيارت مي‎كنند آن معظمه را به زيارت مذكور در كتابهاي زيارت و دعا زيارت كردم و همچنين گفته مي‎شد كه قبر ايشان در پشت ديوار فعلي بقيع است كه روز بعد يا دو روز بعد كه براي زيارت بيت الاحزان حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ رفتيم در سمت چپ طريق صورت قبر منسوب به ايشان و صورت قبر ديگر منسوب به ابي سعيد خدري است در اينجا نيز آن مكرمه را به همان زيارت كه در بقيع ايشان را زيارت كرده بودم مجدداً زيارت كردم و بالأخره قبر عاتكه و قبر صفيّه دو عمه معظمه رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و مرقد ام‎البنين مادر مكرمه حضرت ابي الفضل العباس ـ‎عليه‎السلام‎ـ را نيز زيارت نموديم در اينجا مخصوصاً خاطرات واقعه جانگداز كربلا و وفاداري و فداكاري حضرت ابي‎الفضل العباس و برادرهاي عزيزش مردم را غرق تأثر و گريه و شيون مي‎نمايد و اشعار ام‎البنين را هر كس ياد داشته باشد زمزمه مي‎كند:

لا تدعوزني و يك ام‎البنين *** تذكريني بليوث العرين

كانت بنون لي ادعي بهم *** واليوم الصبحت و لا من بنين

اربعة مثل نسور الرمي *** قد واصلوالموت بقطع الوتين

تنازع الخرصان اشلائهم *** فكلهم امسي صريعاً طعين

ياليت شعري اكما اخبروا *** بان عباساً قطيع اليمين (104)

و در اينجا به مناسبت براي درك فضيلت و ثواب مرثيه اين ابيات را كه يكي از شعراي متعهد به عنوان زبان حال حضرت عباس به هنگام قطع دستهاي مباركش سروده است مي‎نگارم اميد اينكه از بركات آن محروم نشوم.

تو از من با وفاتر بودي اي دست *** كه خود قربان شه بنمودي اي دست

اگر بيند تو را شاه وفادار *** يقين سازد كه گشته بي علمدار

اگر بيند تو را شاه مدينه *** بخواهد عذر ما را از سكينه

در تمام اين مشاهد و اماكن صفحات مختلفي از تواريخ اسلام در برابر چشم انسان مجسم مي‎شود و حوادث اعصار صدر اسلام يكي پس از ديگري از جلو آن عبور مي‎نمايد.

بيت الأحزان:

يكي از اماكني كه زيارت مي‎نمايند و در آن نماز مي‎خوانند مكاني است بنام بيت الأحزان اين مكان فعلي در خارج از بقيع واقع شده و در سفر قبل من به زيارت آن مشرف شدم متأسفانه در اين سفر با كمال شوقي كه داشتم توفيق نيافتم و نمي‎دانم وضع فعلي آن با اين تلاشي كه رژيم سعودي براي از ياد بردن عناوين دارد در چه حال است.

بطوري كه در تاريخهاي معتبر مثل وفاء الوفاء مذكور است در بقيع قبه‎اي بوده است به نام قبة‎الحزن يا قبة فاطمه زهرا سلام الله عليها آنچه مسلم است اين است كه حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ پس از ارتحال رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ به عالم بقا روزهائي از زندگاني كوتاهي را كه پس از آن حضرت در اين دنيا داشت در مكاني كه به نام بيت الحزن يا بيت الاحزان ناميده مي‎شد گذرانيد. اندوه جانكاه مصيبت پدري چون پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ از يك سو و جسارتها و گستاخي‎هاي منافقين و اذيتهائي كه از آنها به آن حضرت وارد شد از سوي ديگر موجب گرديد كه فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ روزها را در بيت الأحزان با غم و اندوه بگذراند و در انتظار مژده‎اي كه پدرش به او داده بود كه اول كسي مي‎باشد از اهل بيت كه به آن حضرت ملحق خواهد شد، شب و روزش را سپري نمايد.

اين بيت الاحزان و اين اعتزال فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ كه به اتفاق و به تصريحات پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ سيده نساء عالميان است مفهومي بسيار عميق و آگاهي بخش دارد و استبدادي را كه بر امت پس از پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ حاكم شد و نارضايتي حضرت زهرا را از آن اوضاع نشان مي‎دهد و براي هر كسي كه مكاني را به اسم بيت الاحزان فاطمه ببيند يا بشنود مبدأ پرسشهاي بسيار و كاوش و تحقيق مي‎شود و تحقيقي ه از اين مبدأ شروع شود نتيجه‎اش آگاهي از مظالم منافقين و غضب حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ به آنها و فساد و بطلان حاكم مي‎باشد، لذا سياست‎هاي حكومتها تا زمان ما با اين بيت الأحزان نيز معارضه داشته و براي فراموش شدن آن تلاش نموده‎اند.