يك معجزه شنيدني
در كتاب «وفاء الوفاء» به اخبار دارالمصطفي ـصليالله عليه وآله وسلمـ
شريف سمهودي حكايتي نقل نموده است كه ترجمه آن بطور اختصار اين است: كه
خالدبن وليدبن حارث روز جمعه بر منبر رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ
ايستاد و گفت: پيغمبر به علي عمل و ولايت داد و حال اينكه ميدانست او ...
است ولي فاطمه دخترش از او شفاع نمود. در اين هنگام ديده شد كه دستي از قبر
رسول الله ـصليالله عليه وآله وسلمـ بيرون آمد مكرر فرمود
«كَذِبْتَ
يا عَدُوَ اللهِ، كَذَبْتَ يا كافَرَ»
يعني دروغ گفتي اي دشمن خدا دروغ گفتي اي كافر. (70)
حادثه ناگوار ديگر:
از حوادث بسيار تأسف بار كه نمونه ديگر از جسارتهاي آشكار رژيمهاي
غاصب به مقام مقدس پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ بود و مسجد مدينه
شاهد آن گرديد دستگيري امام هفتم و عبد صالح حضرت موسيبن
جعفرـعليهماالسلامـ به امر هارون طاغوت و جباري كه هم عصر آن حضرت بود.
مسجد مدينه مدرسه بود:
معلوم باشد كه مسجد مدينه از آغاز تأسيس يك مدرسه و مركز بزرگ تعليم و
تربيت بود اما در عصر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ كه وضع مسجد روشن
است پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ معلم اول اسلام و عالم انسانيت بود
مدرسهاش و محل درسش و هدايتش بيشتر و بطور عمده و رسمي همين مسجد بود او
معلمي بود كه همه مسلمانان شاگرد مدرسه و مسجد او هستند و مسجد مدينه مادر
صدها هزار و بلكه مليونها مدرسه و مسجد شد كه از اسپانيا تا چين در طول
قرنها تأسيس شد بزرگترين دانشمندان را در رشتههاي مختلف علوم به عالم
تحويل داد.
بعد از رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ نيز در همين مسجد مسائل
علمي و هدايتها و ارشادات اسلامي مطرح ميشد هر چند معيارهائي كه به آن عمل
ميشد معياري كه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ تعيين فرموده بود يعني
تمسك به قرآن و عترت نبود و مخصوصاً ابوبكر و عمر در نقل احاديث از رسول
خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ منع مينمودند. مع ذلك در حدودي مسائل در
مسجد بازگو ميشد و گاه گاه دور از گوش اين دو نفر احاديث را نقل ميكردند
و اميرالمؤمنين ـعليهالسلامـ كه باب علم پيغمبر ـصليالله عليه وآله
وسلمـ بود نيز ابتداء يا پس از آنكه به آن حضرت مراجعه ميكردند پاسخ لازم
ميفرمود امام روي هم رفته سياست بر اين بود كه فرموده علي ـعليهالسلامـ
معيار تام و عام نباشد و تا ميتوانند ديگران را هم وارد در صحنه نمايند و
سخنان و آراي نامعتبر آنها را در حكومت معتبر قرار دهند و اين بزرگترين
انحرافي بود كه از تعليم پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و حديث متواتر
ثقلين بوجود آوردند، و اين اصل اسلامي را كه اگر تمام اصحاب پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ به راهي بروند و در مسألهاي نظر واحد بدهند و
اميرالمؤمنين علي ـعليهالسلامـ نظر مخالف داشته باشد بايد نظر علي را
معتبر و حق شناخت، كنار گذاردند.
پس از عصر اميرالمؤمنين ـعليهالسلامـ باز هم مسجد مدينه مدرسه علمي
بود و حضرت امام حسن و امام حسين ـعليهماالسلامـ در حدي كه امكان داشتند
اين مدرسه را ترك نكردند و خودشان و شاگردان اميرالمؤمنين ـعليهالسلامـ
مثل ابن عباس و غيره به نشر علم و ارشاد ميپرداختند و همانطور كه حتي
معاويه توصيف حلقه علمي و ارشادي حضرت ابيعبدالله الحسين ـعليهالسلامـ
نمود آن حضرت در مسجد مدينه حلقهاي كه دانشجويان و كساني كه ميخواستند از
منبع زلال و صافي علم سيراب شوند و شربتي بنوشند در آن مجمع و حلقه حضور
مييافتند.
پس از آنهمه در عصر حضرت امام زين العابدين ـعليهالسلامـ با جلوه دعا
و نيايش اهل بيت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ كه بنيانگذار و صاحبان
واقعي اين مدرسه بودند عليرغم سياستهاي بسيار خشن و خونبار اين مدرسه را
ترك نكردند تا در زمان امامت امام محمد باقر ـعليهالسلامـ و مخصوصاً عصر
حضرت صادق ـعليهالسلامـ كل مدينه يك دانشگاه بزرگ علوم اسلامي و دانشهاي
ديگر گرديد كه البته مركز آن مسجد و خانههاي اين دو امام بزرگوار بود و
حضرت صادقـعليهالسلامـ در رشتههاي مختلف علوم بهترين علما و متخصصان را
تربيت كرد كه از جمله «ابن عقده» چهار هزار نفر از شاگردان آن حضرت را نام
برده و از هر كدام علمي و حديثي نقل نموده است.
و بالأخره اين مسجد همواره در معرض حوادث و تحولات بوده و از ستم بيشتر
سياستمداران غاصب رنج ميبرده و تصرفات و مداخلات سياسي آنها آن را از
جريان عادي و سير تكاملي مانع بوده است.
مع ذلك هميشه به عبادت و پرستش خدا معمور و مظاهر عبادت در آن متجلي
بوده است و از جهت علم هم در رشتههائي مثل تعليم و قرائت قرآن و تجويد و
حديث هر چند احاديث موضوعه بوده از صورت مدرسه و موقعيتي كه بايد اين مسجد
داشته باشد بالمره خارج نشده است، و اميد است در اين عصر كه مسلمانان آگاه
شده و تعصبات تخفيف يافته است بتوانند اين مسجد را نيز از سياستهاي حكومتها
آزاد كنند تا در آن سياست اسلامي و بيان حقائق و بررسي عقايد در روشنائي
عقل و هدايت قرآن مجيد و احاديث معتبر و صحيح در اختيار همگان قرار بگيرد
ان شاء الله تعالي.
مساحت مسجد النبي (صليالله عليه وآله وسلم) :
اين مسجد شريف در قلب مدينه، در سمت شرقي آن قرار دارد و چنانچه صاحب
مرآة الحرمين گفته است شبه مستطيل است. طول آن از شمال به جنوب 25/116 متر
و عرض آن از جهت قبله 25/86 متر و از جهت شمال 66 متر است و اغلب آن مسقّف
و مشتمل بر رواقها و صدها ستون است. در نهايت زيبائي و از نواحي هنري نيز
ممتاز و با اهميّت است.
اشياء و مواضع مقدس در آن مانند منبر و محراب همه جالب و مورد توجه و
هجوم زوّار براي زيارت و تبرّك جستن به آنها است.
ما بين منبر و قبر شريف 22 متر در 15 متر است، در اينجا نيز آيات هنري و
ارزنده بسيار است وصف منبر و همچنين محراب نبوي را كه در قسمت شرقي منبر
قرار دارد و بر سمت غربي آن نوشته شده است: «هذا مصلي رسول الله عليه (و
آله) و سلم».
كساني كه موفق به زيارت نشدهاند در مرآة الحرمين و آثار المدينة
المنورة و كتابهاي ديگر در اين موضوع و كساني كه موفق ميشوند اگر ازدحام
جمعيت فرصت بدهد كه در موسم حج فرصت نميدهد شخصاً مشاهده مينمايند.
و اما مساحت فعلي مسجد پس از آخرين تعمير و توسعه شانزده هزار و سيصد و
بيست و هفت متر مربع است.
و مخفي نماند كه بر گلدستهها و مأذنههاي مسجد پنج مأذنه ديگر افزوده
شده، چنانكه پنج در نيز بر درهاي سابق افزوده گرديده كه ديگر در نامگذاري
آنها نيز سياست و تعصب مذهبي كنار گذارده نشده است.
هر كس ملتفت ميشود با اينكه به زغم اين متوليان !!! حرمين شريفين
عليبن ابيطالبـعليهالسلامـ آخرين خلفاي راشدين است مع ذلك در اينجا حذف
نام آن حضرت بي قصد اهانت و بياعتنائي به آن بزرگوار و دشمني با اهل بيت
نميباشد. و اين حاكي از اين است كه اگر ميتوانستند نام علي را از تاريخ
اسلام حذف نمايند هم از آن اِبا ندارند، انصافاً بسياري از گذشتگان آنها از
اينها منصفتر بودهاند.
صفت حجره شريفه:
حجرهشريفه كه به مقصوره شريفه نيز ناميده شده است بطوري كه صاحب مرآة
الحرمين نگاشته است اين حجره كه در زاويه جنوب شرقي مسجد قرار دارد، طول هر
ضلع جنوبي و شماليش 16 متر و شرقي و غربي آن 15 متر است.
حجره شريفه داراي چهار باب است به نامهاي باب التوبه و باب التهجد و باب
فاطمه سلام الله عليها و بابي در سمت غرب قرار دارد كه متأسفانه بواسطه
اينكه داخل مقصوره بر اساس تعصّب وهابيها كه استعمار بر آنها تحميل كرده و
آنها را به ابقاي آن تشويق مينمايند تاريك است از بيرون داخل آن قابل رؤيت
نيست و لازم به تذكر است كه حجره حضرت فاطمه ـعليهاالسلامـ يا قبر آن
حضرت نيز در همين زاويه و در داخل بخشي كه حجره شريفه را احاطه كرده است
قرار دارد و پشت آن محرابي است كه به محراب فاطمه ـعليهاالسلامـ موسوم
است صورت قبر حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ دراين حجره باقي است و ضريح و
صندوق آن نمايان است.
و اين جمله در اين مكان نوشته است «هذا قبر فاطمة» هر چند در سفر دوم
اين جمله را نيافتم يعني در اثر ازدحام و هجوم جمعيت براي زيارت موفق نشدم
كه چنانكه بايد داخل شباك را به دقت ببينم.
يك واقعه جالب و معجزه:
چنانكه در تواريخ مدينه منوره نوشتهاند ملك نورالدين شهيد سنه 557
خندقي عميق گرداگرد حجره شريفه حفر نمود و آن را با رصاص پر كرد براي اينكه
دسترسي به جسد شريف سيد رسل خواجه كل حضرت محمد ـصليالله عليه وآله
وسلمـ ممكن نباشد، مبادا كساني با زدن نقب و عمليات حفاري زير زمين
دستبردي به حجره رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ بزنند و علت اين
اقدام خواب عجيبي است كه اين پادشاه ديد و در اثر آن جريان خيانت بزرگ و
توطئه بيگانگان كشف گرديد. (71)
كيفيت تشرف به مسجد النّبي (صليالله عليه وآله وسلم) و زيارت حجره
شريفه:
چنانكه از اين پيش گفته شد مسجد النبي ـصليالله عليه وآله وسلمـ كه
حجره شريفه و «قبةالخضراء» و بيت حضرت زهرا سلام الله عليها در آن واقع
است درهاي متعدد دارد كه بعضي از آنها مختص به زنها و بعضي به مردها است و
گاه هم زن و مرد از يك در وارد ميشوند و همانطور كه اشاره شد در نامگذاري
درها نظرات سياسي و مذهبي را كاملا رعايت كردهاند چنانكه در نامگذاري
خيابانها نيز همين نظرات را ملاحظه نمودهاند و بيشتر نامگذاريها يا
بيمعني و بيمفهوم و غير مهمّ است و يا به نام اشخاص و افرادي است كه
موضعشان موضع عداوت و مخالفت با اهل بيت ـعليهمالسلامـ بوده و يا حداقل
سلطه و استكبار رژيم وهابي غاصب را نشان ميدهد.
باري بر حسب دستوري كه از كفعمي1 نقل شده است قصد باب امين وحي جبرئيل
ـعليهالسلامـ را نموديم در اينجا اذن دخول خوانده شد.
موضع خواننده اذن دخول كه درخواست اجازه شرفيابي مينمايد موضع بسيار
حساسي است كه اگر اينجا توانست باريابد و اجازه تشرف حاصل كند در انجام
برنامههاي بعد همان بزرگواري كه اجازه فرموده است، شخص را ياري مينمايد و
مورد عنايت قرار ميدهد.
بايد كسي كه قصد تشرف دارد سعي كند كه بي اذن وارد نشود چنانكه در قرآن
مجيد ميفرمايد:
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِي اِلاّ
اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» (72)
و اگر چه اذن عام داده شده است و استحباب مؤكد زيارت مفهومش اذن بلكه
دعوت است، اما اذني كه در هنگام اذن دخول ميخوانيم معناي ديگر است كه
حصولش از قلب و از حالي كه شخص پيدا ميكند معلوم ميشود و خود شخص ميفهمد
كه در چه درجه او را اذن داده و پذيرفتهاند.
توجه به استيذان و اينكه شخصي مانند اين حقير رو سياه چگونه اهليّت و
شايستگي قبول و بار يافتن خواهم يافت و ملاحظه عدم قابليت درك اين سعادت و
فقري كه به لطف و عنايت حضرت رسول ـصليالله عليه وآله وسلمـ كه رحمت
براي عالميان است داريم مقدمه حصول اذن است و به هر صورت بين خوف و رجاء و
بيم و اميد، پس از بوسيدن عتبه باب اگر ممكن شود (كه غالباً با ممانعت
مأمورين متعصب و خشن ممكن نميشود) مشرف به ورود به مسجد پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ ميشويم و سپاس و حمد خداي را بجا ميآوريم كه به چنين
افتخاري بزرگ هر كس را بخواهد سرافراز مينمايد.
هنگامي كه شخص وارد مسجد ميشود بايد توجه داشته باشد كه در يكي از
بهترين و شريفترين مظاهر بهشت و قرب الهي در اين جهان وارد شده است مكان
مقدسي كه محل آمد و شد جبرئيل امين و نزول وحي بوده و هم اكنون خدا دانا
است كه در هر روز و هر ساعت چه تعداد بيشماري ... از ملائكه به زيارت آن
ميآيند.
از آن روزگاري ياد مينمائيد كه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ در
اينجا آمد و شد و مجلس ديدار عام داشت و حسنينش را در آغوش مهر و محبت خود
ميگرفت و بر زانوي لطف و عطوفت خويش مينشاند و بر دوش مبارك سوار ميكرد
و حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ به ديدار او ميرفت و پيغمبر ـعليهاالسلامـ
از جاي خود به احترام زهرا بر ميخاست و دست او را ميبوسيد و ميفرمود بوي
بهشت از او استشمام مينمايم از هر سفر كه مراجعت ميفرمود نخستين كسي را
كه به ديدارش ميرفت فاطمه بود و به هر سفر كه ميرفت آخرين كسي را كه با
او وداع ميكرد زهراي عزيزش بود. فضايل و مناقب او و علي را براي مردم
ميفرمود تا حدّي كه مردم ظرفيت شناسائي و معرفت آنها را داشتند ايشان را
معرفي مينمود.
تشرف به مسجد:
پس از ورود به مسجد و پس از گفتن يك صد تكبير كه در اينجا مفهوم و معناي
بيشتري دارد و مفهومش تنها خدا بزرگتر است يا بزرگتر از هر چيز است يا
بزرگتر از اينكه وصف شود، نيست در اينجا انسان خواه و ناخواه تحت تأثير
بزرگي و عظمت بزرگترين بندگان خدا قرار ميگيرد با ديدن مناظر مختلف چنان
شعور به عظمت محمد ـصليالله عليه وآله وسلمـ پيدا ميكند، كه در برابر
آن شخصيتي كه اين اوضاع را بوجود آورد و تاريخ را عوض كرد و چهارده قرن است
بر قلوب ميلياردها بشر حكومت ميكند و همه را شيفته و دلباخته خود ساخته
است خواه و ناخواه خاضع و خاشع ميشود اينجا بايد خدا را به بزرگي و بزرگتر
بودن ياد كرد و گفتن تكبير در اينجا با گفتن آن در مواقع و اوقات عادي
بيشتر بلاغت دارد.
مفهومش اين است كه آن خدا است كه محمد را اين همه عظمت بخشيده و او را
از جانب خود مؤيد فرموده تا مظهر اين عظمتها شود خدا است كه دست قدرتش از
آستين برگزيدهترين و شايستهترين بنده خود يعني محمد كه به ظاهر يتيمي بود
بيكس و بييار و ياور و بيعده و نفرات و لشگر بيرون ميآيد تا اسلام را
كه معجزه بزرگ در تاريخ بشريّت است به جهانيان عرضه بدارد.
خداست كه منت بر مؤمنين گذارد و آنها را به چنين پيغمبري سرافراز كرد
اين محمد صاحب خلق عظيم فقط با نيروي الهي و امداد غيبي اين موفقيتهاي بزرگ
را كه نصيب احدي از بشر نشده است كسب كرد و اين محمد ـصليالله عليه وآله
وسلمـ با اين همه عظمت و بزرگيها اولين و ممتازترين افتخارش اين است كه
بنده خاص و خالص خدا است.
«اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»
افتخارش اين است كه خدا او را بنده خود خواند و سر خط بندگي او را امضا
كرده است.
«سُبْحانَ الّذي اَسْري بِعَبْدِهِ» (73)
«هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ عَلي عَبْدِهِ آيات بَيِّنات» (74)
همه جا عظمت خدا نمايان است و همه جا بايد تكبير گفت امام هنگام استشعار
به عظمت و تذكر شكوه آفرينش، گفتن (الله اكبر) حاكي از معرفت خاص و درك خاص
است.
آن كيهان شناسي كه غرق در مطالعه اجرام سماوي و منظومهها و كهكشانها
ميگردد و (الله اكبر) ميگويد با اين جمله بينشها و دريافتهاي بزرگ خود را
كه جز به اراده ذات الهي نميتوان مستند كرد بيان ميكند.
آنكه در حال سير در بيابانها و ديدن كوهها و سفر درياها و اقيانوسها و
ديدن جنبندگان و حيوانات كوچك و بزرگ و عجائب عالم خلقت و شگفتيهاي وجود
خود انسان و اسراري كه در آفرينش يك ذره و آيات ديگر الهي اللهاكبر
ميگويد با ديگر الله اكبر گويان از زمين تا آسمان فرق دارد.
همه بايد الله اكبر بگويند و همه بايد با عمل تحقق معناي الله اكبر را
در وجود خود نشان دهند اما مفهوم الله اكبر خدا جويان و خداشناسان با مفهوم
الله اكبر بنده نادان و بي بصيرتي مثل من فقط در مفهوم لفظي مطابقت دارد.
بنابراين اين تعليم كه صد مرتبه در هنگام تشرف به مسجد پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و زيارت روضه آن حضرت و ساير مشاهد، الله اكبر
بگويند تعليمي است كه موحد را به توحيد بيش از پيش متوجه ميكند تا هر چه
را ميبيند جلوه عظمت او و دليل يكتائي و توانائي او ببيند و عظمت محمّد
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و علي ـعليهالسلامـ و ساير ائمه را عظمت
الهي بداند.
آري رسول خدا و خواجه دو سرا و عقل كل و هادي سبل، اعظم تمام مخلوقات
است اما در برابر هيچ خلقي خود را از آن حضرت ضعيفتر و نيازمندتر به خدا
احساس نمينمايد، و همين بزرگترين يا يكي از بزرگترين فضايل و صفات برجسته
آن حضرت است چنانكه از دعاهائي كه از آن حضرت رسيده است كاملا اين نكات
استفاده ميشود، از جمله در اين دعا دقت فرمائيد.
بر حسب كتابهاي سيره و تاريخ وقتي پس از وفات جناب ابوطالب در اثر شدت
اذيّت و آزار قوم به طايف هجرت فرمود، در آنجا نيز با سوء استقبال و بد
رفتاري جهال مواجه شد خدا را به اين دعا خواند:
«اَلّلهُمَّ اِلَيْكَ اَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتي وَ قِلَّةً حيلَتي وَ
هَوائي عَلَي النّاسِ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَنْتَ رَبُّ
الْمُسْتَضْعَفينَ وَ اَنْتَ رَبّي اِلي مِنْ تَكِلُني اِلي بَعيد
يتَجَهَّمَني اَمْ اِلي عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ اَمْري اِنْ لَمْ يَكُنْ بِكَ
عَلي غَضَب وَ لا اُبالي وَلكِنْ عافِيَتُكَ هِي اَوْسَعَ لي اَعُوذُ
بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ الظُلُماتُ وَ صَلَحَ عَلَيْها
اَمْرُ الُّدنْيا وَالْآخِرَةِ مِنْ اَنْ تَنْزِلِ بي غَضَبَك اَوْ تَحِلَّ
عَلَي سَخَطَكَ لَكَ الْعُتبي حَتّي تَرْضي وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ
بِكَ». (75)
باري پس از نماز تحيت مسجد هر كس به هر نحوي كه شايق و راغب است به
زيارت و دعا مشغول ميشود يا دعاهاي وارده و زيارتهاي مأثوره را كه اكثراً
به آنها مداومت مينمايند ميخواند و يا با زيارتهائي كه به زبان عربي يا
هر كس به زبان محلي خود انشا ميكند، و همچنين هر نوع ميخواهد دعا ميكند
و نماز به جا ميآورد و به حجره رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ براي
تقبيل و تبرك هجوم ميآورند، و اظهار شوق و حبّ و علاقه ميكنند، و همچنين
در مبادرت به دعا و زيارت نزد منبر و ستونهاي مسجد مثل ستون ابولبابه و
زيارت حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ بين قبر و منبر كه پيغمبر ـصليالله عليه
وآله وسلمـ فرمود:
«ما بَيْنَ قَبْري وَ مِنْبَري رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ» (76)
و زيارت حضرت رسول ـصليالله عليه وآله وسلمـ در بالاي سر و نيز زيارت
حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ در برابر حجره آن حضرت كه يكي از اماكن شريفهاي
است كه محتمل است قبر آن مظلومه در آنجا باشد.
خلاصه به همه اين نقاط جمعيّتهاي بشري مانند سيل هجوم ميآورند و در
آنجا مراسم دعا و زيارت و نماز بر يكديگر سبقت ميگيرند و با اينكه
برخوردها و تزاحم زياد است كسي بر كسي خشم نميگيرد و تا ميتوانند مواظبت
مينمايند به كسي تنه نزنند و در كمال تواضع و مهر و ملاطفت رفتار
مينمايند.
سياه و سفيد، ايراني و اندونزي و هندي و پاكستاني و سوداني و بنگلادشي،
و سنگالي و سري لانكايي، و تركيهاي و مغربي و تونسي و الجزايري و بحريني و
كويتي و ليبيائي و مصري و اريترهاي و لبناني و افغاني و عراقي و حبشي و
سوماليائي و اردني و عماني و مالزيائي و تايلندي و بالأخره اروپائي و
آسيائي و آفريقائي و آمريكائي و استراليائي همه با هم در اين مسجد متحد و
مجتمع شدهاند و احدي فرقي بين خود و ديگران نميبيند، و به هيچ يك از اين
نسبتها خود را به خدا مقربتر از ديگران نميشمارد و روحانيت و صفاي خاصي
بر اين اجتماع حكومت دارد كه هرگز نميتوان در اجتماعات ديگر نظير آن را
يافت.
حركات و سكنات و مناجات و زيارتها و برنامههائي كه انجام ميدهند اخلاص
باطني آنها و شدت محبت و علاقه آنها را به مقام رسالت آشكار ميسازد.
هر كس به زبان خود و در خور فهم خودش با دعا و انجام آداب، سيرها و
پروازهاي معنوي دارد و با پيغمبر اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ در
گفتگو ميباشد بعضي به شدت گريه ميكنند.
بعضي نماز ميخوانند.
جمعي ذكر و اوراد ميگويند.
گروهي صلوات ميفرستند.
عدهاي آيه («اِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَةُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِّي
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْليماً)
(77) مينمايند.
جمعي مصاحف را گشوده و قرآن تلاوت ميكنند.
بعضي دعا ميخوانند.
در عين حال همه مواظبت دارند كه به احترام حرم صدايشان را بلند نكنند و
فريادهائي كه بعضي جهال و نادانان در ساير حرمها ميدهند و مردم را از دعا
و توجه و حضور قلب باز ميدارند كمتر شنيده ميشود يا اصلا شنيده نميشود
ضمناً گروهي هم در اين اجتماع روحاني و ايزدي كه بين اين همه متفرقات جمع
كرده و آنها را متحد نموده و در حالات آموزنده آنها غرق تأمل و تفكّر
ميشوند بعضي هم به تماشاي ظاهر اين اجتماع و بناي مسجد و بررسي خصوصيات آن
مشغولند و آيات و رواياتي را كه بر در و ديوار نوشته شده ميخوانند.
اينجا همه مسلمانند و اختلافات سياسي و حتي مذهبي مطرح نيست، و اگر كسي
مانند وهابيه كه عمداً اين اختلافات را جلو ميآورند و ميخواهند ديگران را
با جبر و اكراه به مذهب خود سوق دهند نسبت به مذاهب ديگر تعصب نشان ندهد و
از عمل هر فرقه و اهل هر مذهب به مذهب خود عكس العمل نشان ندهند وحدت كل
مسلمين در اصول و مسايل مشترك چنان تجلي دارد كه عكس العمل اختلافات ديگر
را تحت الشعاع قرار ميدهد و ميتواند برخوردها را با اين مسائل برخورد
منطقي و حق طلبي و سازنده قرار دهد.
راستي حالات و توجهات مردم در روضه مطهره جالب و تكان دهنده است.
مردي كه نزديك چهارده قرن است از جهان رحلت كرده است چگونه قلوب صدها
مليون بشر را از فيلسوف و فقيه و شاعر و روشنفكر و كارگر و كشاورز و
سياستمدار و اصناف ديگر را در طول قرون، صاحب و مالك شده كه تمام آنها در
برابر مقام و شخصيت والاي او متواضع و فروتن باشند.
اينهمه تواضع و حالات روحي مردم و احساساتي كه اظهار ميكنند قابل توصيف
نيست، و محيط مسجد و روضه شريفه مردمان آگاه را به حقايق بسيار عالي رهبري
ميكند و روحانيت آن آدمي را از اين دنيا و آلايشهاي آن نجات ميبخشد، و
انسان را به عالم غيب متوجه مينمايد.
آيات خدا فقط كوه و دريا و ستاره و آفتاب و ماه و زمين و انسان نيست اين
امور نيز از آيات بزرگ خدا است.
وجود پيغمبر و قرآنش و تعليماتش و بقاي دينش و نفوذ فرمان وا حكامش همه
از آيات بزرگ خدا است.
من حقيقتاً از خود بيخود شده بودم و پيش خود ميگفتم: اينكه ميبينم به
بيداري است يارب يا به خواب. گريه ميكردم، اشك ميريختم، سلام عرض
ميكردم، زيارت ميخواندم، التماس مينمودم، مراسم معمول و مندوبه را
چنانكه در مناسك و كتابهاي دعا است بجا ميآوردم و از اينكه يك روز ميآيد
كه بايد با اين روضه مقدسه وداع كنم از همين حالا سخت ناراحت و نگران بودم،
كاش همينجا ميماندم و كاش ميتوانستم مجاور اين حرم مقدس باشم. ناراحتيم
از اين جهت زياد بود مثل اينكه خود را شقي و بدبخت و محروم از سعادت
ميبينم كه نميتوانم تا عمر دارم به اين خاكي كه فرشتگان آسمان شب و روز
به تقبيل آن آمد و شد دارند سرمسكنت بسايم. خدايا چكنم اين درد را چگونه
درمان نمايم به پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و به حبيبهاش فاطمه
زهرا ـعليهاالسلامـ شكايت ميكردم، دلم آرام نميگيرد همان مصداق شعر
معروف شدهام:
محنت قرب ز بعد افزون است
جگر از محنت قربم خون است
نيست در بعد جز اميد وصال
هست در قرب همه بيم زوال
يك علت بزرگ ديگر براي تأثر و فشار و تألمات روحي بر انسان در اين روضه
شريفه پنهان بودن قبر مطهر حضرت زهرا سيده نساء عالميان ـعليهاالسلامـ
است. كه خود بخود اين سؤال را براي انسان پيش ميآورد كه فاطمه محبوبترين
افراد در نزد پيغمبر و يگانه فرزندي بود كه از آن حضرت به يادگار ماند،
قبرش كجا است؟
هر كس در لباس اهل علم باشد، وقتي در حرم مطهر مشرف است سؤال پيچ
ميشود، زن مرد از قبر فاطمهـعليهاالسلامـ ميپرسند.
اين ميپرسد قبر فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ كجا است؟
ديگري ميپرسد آيا راست است كه بين منبر و روضه است؟ اگر اينجا است در
كدام نقطه است؟
يكي سؤال ميكند ميگويند قبر فاطمه زهرا در حجره آن حضرت است؟
يك خانم كه عرب بود سؤال ميكرد «أين قبر فاطمة الزهرا؟»
جواب دادم: «قبرها مخفي».
بعضي ميگفتند مگر قبر فاطمه ـعليهاالسلامـ در بقيع نيست؟
اين سؤالات پي در پي انسان را سخت تحت تأثير و فشار و غم و اندوه قرار
ميدهد و ديدگان را اشكبار ميسازد.
مثلا آنچه از صورت قبرهاي يگانه دختر پيغمبر فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ
باقيمانده در دو محل است يكي در بقيع نزديك قبور فرزندان مظلوم و عزيزش كه
بعضي هم احتمال ميدهند قبر فاطمه بنت اسد مادر مكرّمه اميرالمؤمنين
ـعليهالسلامـ باشد و ديگر در بيت آن حضرت كه به حجره حضرت رسول
ـصليالله عليه وآله وسلمـ متصل است، اكنون هم صورت قبر مطهر آن حضرت در
اين بيت باقي است و از پشت شباك داخل حجره كاملا ديده ميشود و ضريح و
صندوق آن نمايان است كه بطور قطع ميتوان گفت اينجا محل يكي از قبور منتسبه
به آن حضرت است زيرا خود همين وجود ضريح و صندوق در يك نقطه معين بيت شاهد
معتبري است و احتمالا ميتوان گفت كه همين جا قبر آن حضرت است و صورت
قبرهاي بقيع براي آن بوده كه اشخاصي كه مورد عنايت زهرا نبودند و زهرا
خشمناك و ناراضي از آنها از دنيا رفت و خاطر شريفش را رنجاندند و او را
آزار دادند و محسن عزيزش را سقط نمودند از محل قبر مطلع نشوند و اين سند
نارضايتي زهرا ـعليهاالسلامـ در تاريخ از آنها باقي بماند.
و محل ديگري كه حضرت زهرا را در آن محل زيارت ميكنند، ما بين قبر و
منبر است كه اين احتمال هم مؤيد به حديث معروف «ما بَيْنَ قَبري وَ
مِنْبَري رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ» است به هر صورت قبر زهرا مخفي
است و اين سؤال همچنان باقي است.
«وَلاَِي اْلاُمُورِ تُدْفَنُ سِرّاً *** بَضْعَةُ الْمُصْطَفي وَ
يُخْفي ثَراها»
اسامي شريفه ائمه اثني عشر (عليهمالسلام) :
اسامي ائمه اثني عشر ـعليهمالسلامـ از اعصار گذشته زينت افزاي مسجد
بوده است و چنانكه در بعض كتابهاي معتبر ديدهام و اكنون به خاطر ندارم در
داخل مسجد يا حجره شريفه مكتوب بوده است تشرف به داخل حجره شريفه براي
اينجانب ميسر نبود و در داخل مسجد نيز اگر در اثر دستكاريها و تغييرات محو
نكرده باشند من نديدم، اما در بناي جديد صحنهاي مسجد در كتيبههائي كه
اسامي عدهاي از صحابه مثل سلمان و مقداد و ابوذر و ديگران رانيز
نوشتهاند. اسامي مباركه ائمه اثني عشرـعليهمالسلامـ را بطور غير منظم
نوشتهاند، مثلا در كتيبههاي ديوار مسجد كه قبله صحن متصل به مسجد است
علاوه بر اسم جلاله و اسم شريف محمّد ـصليالله عليه وآله وسلمـ اسامي
شريفه علي و حسن و حسين نوشته شده است و اسم عباس و اسامي عثمان و عمر و
ابوبكر و ابوهريره را نيز نوشتهاند و در كتيبه پشت به قبله كه مقابل اين
كتيبهها است اسم مبارك امام جعفر صادق ـعليهالسلامـ نوشته شده و اسامي
به اصطلاح ائمه اربعه يعني احمدبن حنبل پيشواي حنابله و ابوحنيفه پيشواي
احناف و شافعي پيشواي شوافع و مالكبن انس پيشواي مالكيه نيز مكتوب است.
و بر كتيبه قبلي صحن دوم از سمت مسجد و صحن اول از سمت باب مجيدي
تقريباً در وسط نام حضرت ولي عصر ارواحنا فداه به اين لفظ «محمدالمهدي رضي
الله عنه» نوشته شده است. اسامي ساير ائمه تا حضرت امام حسن عسكري
ـعليهمالسلامـ در كتيبههاي ساير ديوارها منقوش است، اسم سلمان فارسي و
بلال حبشي و ضهيب رومي نيز نوشته شده است و نكته جالب توجه اينكه در نوشتن
و تنظيم اين اسامي بينش عمومي كل مسلمين حتي اهل سنت را نيز رعايت
نكردهاند و مثل ابوهريره را با آن سوابقي كه در جعل احاديث و ولايتش در
بحرين دارد كه شمهاي از آن را در كتابهاي شيخ المضيره و ابوهريره
ميتوانيد بررسي كنيد در رديف بعضي صحابه و حضرت علي، و امامين همامين سيدي
شباب اهل الجنةـعليهمالسلامـ قرار داده است و اصحاب و شخصيتهائي را كه
خدماتشان و فداكاريهايشان در اسلام بر صدها مثل ابوهريره اگر هم غير منافقش
فرض كنيم ترجيح دارد در اين رديف قرار نداده يا اصلا نام نبردهاند.
البته سزاوارتر بود كه با نام جناب عباس يا به جاي نام او (گرچه شخصيتش
ارزنده و عموي پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و معتقد به ولايت و
وصايت حضرت علي ـعليهالسلامـ بود و تا حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ از اين
جهان رحلت نكرده بود به ابوبكر بيعت نكرد و عقيده آن حضرت را داشت)، نام
حمزه سيد الشهداء يا جعفر طيار را با آن همه سوابق درخشان و شهادت و هجرت
هم نوشته شده باشد اين يك اشتباهكاري بزرگ و خيانت به امت اسلام ميباشد آن
دسته از اصحاب را كه در عصر پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ شهيد شدند
يا از دنيا رحلت كردند نام نبرند و از آنان كه در امتحان واقع شده و از
امتحان خوب بيرون نيامدند و چنانكه آن حضرت خبر داد بعد از رحلت آن حضرت در
فتنهها به نفاق گرائيده يا نفاقشان را اظهار كردند و از
عليـعليهالسلامـ كه به تصريح پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ با حق
بود و حق با او بود جدا شدند تجليل كرده و نامشان را در اين مشهد عظيم بطور
شعار گونه ثبت نمايند وقتي معيار نفاق بغض علي ـعليهالسلامـ و علامت
ايمان حب او است، بايد بر اين اساس اصحاب را شناسائي كرد و به مردم معرفي
نمود خصوصاً كه خود رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ در روايات متواتر
حوض و غير آن به رجوع گروهي از اصحاب به قهقرا از ايمان به صراحت خبر داد.
انبوه جمعيت:
جمعيت زوار در مدينه منوّره در موسم حج شايد بيشتر از هر موقع باشد
بطوري كه از كثرت جمعيت، آمد و شد در خيابانها دشوار است و اگر كسي فرصت
داشته باشد و وضع رفتار و روش اين جمعيتهائي كه هر كدام و هر گروهي نماينده
يك نوع فرهنگ و عاداتي ميباشند كه با تفاوتهائي كه دارند همه در فرهنگ
اسلام بهم پيوستهاند يا به نظر بعضي همه نمايش فرهنگ اسلام هستند به مسائل
جالب و دانستنيهاي مهم آگاهي مييابد.
بهترين فرصت براي بررسي اوضاع اجتماعي ملل مسلمان همين موسم است اينجانب
آنچه توانستم در اين اجتماع بشري بينديشم در تمام آنها جمال معنويت اسلام
را بيشتر ظاهر ميديدم اگر چه از جهت وضع لباس و حتي چهره براي برخي جالب
نيستند اما از نظر معنويت همه جالبند، و از همانهائي كه شايد به نظر عقب
مانده و نادان جلوه كنند چنان انسانيت و وقار عبادت و پرستش خدا و تواضع در
برابر او و خلوص نيت ظاهر است كه قابل توصيف نيست.
باور كنيد براي بعضي از اين گروهها كه فاقد وسايل آسايش هستند، و
لباسهاي ژنده و كهنه در بر دارند و از راههاي دور در حالي كه بسياري از
آنها در سن پيري و كهولت يا در عنفوان جواني ميباشند اين مسافرت جهاد اكبر
است كه جز با همت و تصميم مؤمنان كسي بدان اقدام نخواهد كرد.
گوئي حافظ در اين اشعار وصف آنها را گفته است:
بر در ميكده رندان قلندر باشند *** كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي
خشت زير سر و بر تارك نه گردون پاي *** دستهمتنگرومنصبصاحبجاهي
اگرت سلطنت فقر ببخشند اي دل *** كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهي
من هميشه و هر وقت از منزل بيرون ميروم و اين مردم را از اهل هر شهر و
ديار كه ميبينم از همت و تصميم و خلوصشان لذت ميبرم و تعجب ميكنم و بر
صاحب آن مكتبي كه اين ايمان را در بشر ايجاد كرده كه چهارده قرن است
انسانيت را در اين زمين با اين جلوه تابناك در معرض نمايش قرار ميدهد درود
ميفرستم.
در اين مظاهر و در اين اوضاع است كه انسان به معني پاسخ خدا به فرشتگان
تا حدي آگاه ميشود كه وقتي ملائكه گفتند:
«اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكَ الدِّماءَ وَ نَحْنُ
نُسَبِّحُ
بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك؟»
در جواب آنها فرمود:
«اِنّي اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (78)
بديهي است اين جموع بزرگ بشري به آن مرحله از كمال كه اسلام پيشنهاد
نموده و مكتب اهل بيت ـعليهمالسلامـ و تمسك به قرآن و عترت ميپروراند
نرسيدهاند اما انسان اثر اسلام و تعاليم نجات بخش و انسان ساز اسلام را در
اينها مشاهده ميكند، و ميفهمد كه اينها كلاسهائي را كه سازندهاند طي
كرده و به مراحلي از خودسازي دست يافتهاند هر چند كلاسهاي بسيار ديگر در
جلو دارند.
تفاوت اشخاص از جهت تسليم در برابر احكام خدا:
در صدر اسلام هم تأثير اسلام و تسليم اشخاص در برابر دستورات، و
فرمانهاي رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ مساوي نبود. بعضي تسليم
محض و كامل بودند، و به آنچه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ خبر
ميداد يا به آن امر ميفرمود صد درصد مؤمن بودند و ذرهاي احتمال خلاف آن
را نميدادند، مانند علي ـعليهالسلامـ كه سوابق ايمان و مواضع و مواقف
او در اسلام همه روشنگر اين حقيقتند كه ايماني سنگينتر و محكمتر از ايمان
او قابل تصور نيست و حتي يك لحظه در برابر حكم خدا و فرمان رسول خدا
ـصليالله عليه وآله وسلمـ در يك مورد هم انديشه ديگر والعياذ بالله خود
رأيي اظهار ننمود و بلكه چنان شخصيتي كه به اتفاق همه، علوم و معارفي از او
صادر شد كه جهان را پر نمود، و دانشمندترين فلاسفه الهي نتوانسته و نخواهند
توانست در توصيف و تنزيه و سپاس حق تعالي مانند او سخن برانند و آن زباني
كه پس از پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ اينهمه درفشاني كرد و علوم و
معارف بشري و اسلامي را براي مردم بيان فرمود در عصر پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ آنچنان ساكت و خاموش بود كه هرگز در خور عشري از اعشار و
يك از هزار علوم و حكمتها و دانشهايش از او شنيده نشد.
آري اين است حقيقت فناء در محبوب كه با وجودت ز من آواز نيايد كه منم.
اين است ادب علوي و معرفت او نسبت به پيغمبر ـصليالله عليه وآله
وسلمـ و اين است تسليم كامل در برابر خدا و رسول كه مافوق آن تصور ندارد.
و اين است معني بندگي و عبوديت و عمل به آيه
«وَ ما كانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَةاِذا قَضَي اللهُ وَ رَسُولُهُ
اَمْراً اَنْ
يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ». (79)
اينجا است كه مقام
«كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرُهُ الَّذي يُبْصِرُ
بِهِ وَ لِسانُهُ
الَّذي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتي يَبْطِشُ بِها» (80)
و معني
«وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللهَ رَمي»، (81)
فعليت و تحقق خارجي مييابد.
بنده آن باشد كه بند خويش نيست *** جز رضاي خواجهاش درپيش نيست
گر (ببرّد) خواجه او را پا و دست *** دست ديگر آورد كاين نيز هست
نه ز خدمت مزد خواهد نه عوض *** نه سبب جويد ز امرش نه غرض
نقطه مقابل و ضد اين بينش موضع ابليس مآبانه بعضي ديگر بود كه ابليس
گرچه به ظاهر سوابق زيادي در عبادت و پرستش خدا داشت اما انانيت و تكبر و
خودبيني او در برابر خدا بر جاي مانده و به مقام توحيد نرسيده بود و فرمان
خدا را براي اطاعت نميبرد لذا زبان به اعتراض گشود و گفت:
«اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين»، (82)
در بين افرادي كه به اصطلاح به آنها صحابه اطلاق ميشود و در بين مردم
ديگر و در عصر ما نيز بعضي در برابر حكم خدا و رسول خدا اظهار عقل و رأي
مينمايند و زبان معترضانه به چون و چرا باز ميكنند و گاه به صراحت حكم
خدا را رد مينمايند و اين بيماري در عصر ما بسيار شايع شده و بسا كساني كه
صبح ميكنند در حالي كه از دين خارج شدهاند.
آن كس كه در جريان صلح حديبيه به پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ
اعتراض كرد، و متعه حج را نيز ردّ نمود و بعد هم آنرا با نكاح متعه تحريم
كرد و روي همرفته از روشهاي او به دست ميآيد كه حالات دوران جاهليّت و
خودبينيها و خودپسنديهايش به اسلام ذوب نشده و مقام والاي پيغمبر و احكام
خدا را چنان كه شأن يك مؤمن عارف و با بصيرت است درك نميكرد وگرنه اين
معارضهها از او صادر نميشد. بديهي است اين در صورتي است كه اينگونه حركات
خصوص اينكه مانع شد پيغمبر خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و صيت خود را
كه فرمود پس از آن هرگز گمراه نميگرديد دليل بر بي ايماني شمرده نشود و
الاّ مطلب از اينها گذشته و به هر حال مسلم است كه اينگونه معارضهها با
رسول خدا و حتي با يك حكم الهي نه فقط بر اساس فكر شيعي خطا و حاكي از بي
ايماني است بلكه بر اساس بررسي يك فرد بي طرف غير شيعي هم غير از اين نيست
و بررسي فرد بينظر غير شيعه در اينجا با فكر و عقيده شيعه به هم ميرسند.
غير از او هم بودند افرادي كه در بعض امور اعتقاد كامل داشتند ولي در
بعض امور ديگر اعتقادشان كامل نبود و به عبارت ديگر صد درصد و كامل ارشادات
و تعاليم رسالت را نپذيرفته بودند و ايمانشان به رسالت و وحي مطلق نبود.
اشتباه روشنفكر نماها:
و از اينجا معلوم ميشود افرادي به اصطلاح روشنفكر كه بيشك در ايمان يا
حكم به كفر و نفاق اين اشخاص اعتراض مينمايند، اشتباه ميكنند زيرا گمان
ميكنند كه در ثبوت كفر انكار تمام ما جاء به النبي ـصليالله عليه وآله
وسلمـ شرط است و نميدانند كه در يك مورد هم ردّ پيغمبر ـصليالله عليه
وآله وسلمـ براي اثبات كفر و كشف عدم ايمان به رسالت كافي است، و منافقين
و كسانيكه پس از پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ كفرشان ظاهر شد بيشتر
از اين قبيل بودهاند.
اسلام روي همين منافقين و همين افراد كه باز هم انانيتهاي جاهليّت را
داشتند، و از فرط جهل به خدا و جهل به خود، خود را در برابر خدا و رسول
قرار ميدادند و اظهار عقل و مصلحت ميكردند نيز اثر گذارد و افكار آنها را
در حد زيادي متحول ساخت چنانكه در افكار كل مردم جهان اثر گذاشت به عنوان
مثال شخص خود پسند و سخت دلي كه در جاهليّت شش يا هفت دختر خرد سال خود را
در حالي كه آنها به او التماس ميكردند، و گرد و غبار و خاك چالهاي را كه
براي دفن آنها ميكند از ريش و مويش ميزدودند زنده به گور نمود و اگر چه
با ظهور اسلام و تعليمات سازنده آن ريشه غلظت قلب و سخت دليش كنده نشد كه
حتي پس از رحلت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ نسبت به يگانه دختر آن
حضرت كه سيده نساء جهانيان است با آن غلظت و بي رحمي عمل كرد كه آن بانوي
مكرمهاي كه خدا براي غضب او غضبناك ميگردد مظلومه و غضبناك از آنها از
دنيا رحلت كرد.
مع ذلك در حدّي اسلام و محيط اسلام اين افراد را هم كنترل كرد و آن
اعمال جاهليّت را كه بسا به آن افتخار مينمودند خواه يا ناخواه و براي
مصلحت و حفظ منافع خود ترك كردند هر چند اسائه ادب به مقام حضرت زهرا
ـعليهاالسلامـ و هتك احترام و اذيّت آن معصومه مطهره به مراتب از
وَاْدِبنات و زنده بگور كردن دختران بدتر و آثارش براي اسلام و مسلمين
مصيبت بارتر بود. ولي غرض ما اين است كه اسلام در هر كس تأثير گذاشت با تحت
تأثير نظام اسلام بسياري از عادات زشت متروك شد بطوري كه اگر كسي هم متمايل
به آن بود نميتوانست آن رسمها را تجديد نمايد و خود را رسماً به دوران
جاهليّت متعهد نشان بدهد.
در اينجا آنچه مهم است و براي شناخت اسلام و برنامههاي آن مؤثر است
بازشناسي اين افراد و مخلص از غير مخلص و مؤمن از منافق است كه به عكس آنچه
كه برخي ميخواهند روي اين مسائل سرپوش گذارده و مردم را از بحث و بررسي
بازداشته به مسامحه و سكوت بگذرانند بايد به نسل جوان براي شناخت اسلام
راستين مرداني را كه نقطه نظر و وجهه همّتشان اين بود كه خود را با تعاليم
اسلام و دستورات پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ تطبيق دهند و در برابر
نص اجتهاد نكنند شناسائي نمايند و ديگران را نيز كه در اين موضع استقامت
نداشته و وحي خدا و تعليمات رسول خدا را چنانكه بايد لازم الرعاية
نميدانستند معرفي نمود تا اسلام ناب و برخاسته از كتاب و سنت را با آنچه
كه سرانجام از زبان معاويهها و يزيدها و وليدها و فساق و فجار و جباران
تاريخ به مردم القا گرديد، اشتباه ننمايند.
ناگفته نماند: معدودي هم بودند كه چون دانستند اين دعوت پيش ميرود و
متوقف نميشود معارضه با آن و دفاع از شرك و بت پرستي را بي فايده دانستند
لذا وارد دين شدند ولي چنانكه بايد خود را در اختيار دستگاه آدم سازي اسلام
نگذاردند و در مراحل زياد يا همه مراحل چنانكه در قرآن مجيد است منافقانه
عمل ميكردند اينها همه مسائل پيچيده است كه در شناخت آنها بايد به همان
معياري كه به اتفاق مسلمين معتبر است و پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ
براي امان امت از گمراهي معرفي فرموه است يعني كتاب و عترت تمسك جست و اگر
تمام امت به راهي رفتند و علي به راهي غير آنها بايد بر حسب دستور قاطع
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ راه علي را انتخاب نمود و بنابراين
تمام اشتباهات و شبههها مرتفع ميشود.
اين اجتماع بشري با حق معاندت ندارند:
موضوع ديگري كه از اينهم خلوص زن و مرد و رنجهائي كه در راه زيارت و
تشرف به حرمين شريفين با كمال شوق و رغبت متحمل ميشوند استفاده ميشود اين
است كه اكثريت اينها اگر حق را نيافته و به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت به
معنا و مفهوم رياست بر كل امور دين و دنياي مردم به تنصيص و تعيين و نصب
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ از جانب خدا نرسيدهاند و با دشمنان
آنها دوست باشند چنان نيست كه معاند باشند كه اگر حق بر آنها روشن شود و
اين دشمنان را بشناسند از قبول حق خودداري كنند بلكه بيشترشان مانند جاهل
قاصرند و خطا در تطبيق نمودهاند و دشمن اهل بيت ـعليهمالسلامـ را دوست
آنها گمان كردهاند از اين جهت اين سؤال پيش ميآيد كه آيا اين افراد مشمول
رواياتي ميشوند كه دلالت دارند بر اينكه هيچ عملي بدون ولايت نفع نميدهد
و از اعمال خود مثل نماز و حجّ و احسان به فقراء و اعانت به مردم منتفع
ميشوند يا نه؟
البته مسأله بغض اهل بيت مسأله ديگري است كه بر حسب روايات هيچكس با بغض
آنها ولو يك نفر از آنها باشد از عمل خود منتفع نخواهد شد و بدون شك بغض
فرد فرد آنها علامت نفاق است چنانكه بدون شك حب آنها علامت ايمان است و
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ به اميرالمؤمنين فرمود: «لا يُحِبُّكَ
اِلاّ مُؤْمِنٌ وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ». (83)
فقط اين مسأله قابل بحث است كه اگر كسي حب علي ـعليهالسلامـ را داشته
باشد و دشمنان آن حضرت را به گمان اينكه دشمن نبودهاند دوست داشته باشد
اينگونه دوستي علي ـعليهالسلامـ نيز علامت ايمان است كه گفته شود دوستي
دشمن آن حضرت در اين صورت اصالت و واقعيّت ندارد و مانند اين است كه شخص
دشمن خود را دوست خود بداند و او را دوست داشته باشد هر چند دوستي دشمن علي
ـعليهالسلامـ با علم به دشمني او با حب آن حضرت حتماً اجتماع ندارد و
بلكه بفرموده آن حضرت عين دشمني و علامت نفاق است چنانكه در نهج البلاغه از
آن حضرت روايت شده است:
«اَعْدائُكَ ثَلاثَةُ عَدُوُّك وَ صَديقُ عَدُوِّكَ وَ عَدُوُّ
صَديقِكَ». (84)
بنابراين بغض آن حضرت به هر صورت و به هر كيفيّت باشد علامت نفاق است و
شك و شبههاي در آن نيست.
با تمام اين بيانات حق اين است كه روايات «لا يُحِبُّكَ اِلاّ مُؤْمِنٌ
وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ» را به گونهاي ديگر بايد بررسي گردد. به
نظر ميرسد كه استظهار صحيح از حديث اين باشد كه گفته شود حب حقيقي بايد
توأم و مقرون به اطاعت و پيروي از محبوب و علاقه به حب محبوب به محب باشد
چنانكه از آيه:
(قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمْ
اللهُ) (85)
استفاده ميشود.
و از حضرت صادق ـعليهالسلامـ روايت است:
«لا يُحِبُّ اللهَ مَنْ عَصاهُ»
و به اين شعر تمثل جست:
تَعْصِي اْلاِلهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ *** هذا قَبيحٌ فِي
الفِعالِ بَديعٌ
لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقاً لاَطَعْتَهُ *** اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ
يُحِبُّ مُطيعٌ (86)
و اگر اين مرتبه را مرتبه كامل حب بدانيم حداقل اين است كه حب به شخص
بايد با علاقه و ميل به پيروي از او و ترك موجبات ناخوشنودي او توأم باشد و
با پيروي از دشمن و مخالفت محبوب و رنجاندن او منافات دارد، خصوص در مثل حب
به خدا و اولياي خدا كه از اطاعت خدا و پيروي از روش و سيره اولياي خدا
قابل انفكاك نيست زيرا اگرچه حبّ خدا ناشي از حب فطري انسان به كمال است و
خدا بالّذات جامع جميع صفات كمال است و همه كمالات به او منتهي ميشد و از
او افاضه و صادر ميگردد.
امـّا غرض عمدهاي كه بر تشويق و تأكيد بر حب خدا و اولياي خدا است
تربيت نفوس و تكميل و ترقي ارواح است تا حدي كه از حضرت سيد
الشهداءـعليهالسلامـ مروي است كه در مقام دعا عرض ميكند:
«اَنْتَ الَّذي اَزَلْتَ اْلاَغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّي
لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلي غَيْرِكَ». (87)
و از حضرت رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ روايت است:
«اَللّهُمَّ ارْزُقْني حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ
عَمَل يُوصِلُني اِلي قُرْبِكَ أَواِلي حُبِّكَ». (88)
بنابراين حب علي ـعليهالسلامـ كه در روايات اينهمه مورد تأكيد قرار
گرفته است مفهومش غير مفهوم حبهاي ديگر است كه بر اساس دواعي حيواني و
نفساني يا شيطاني است حب علي مفهومش همان مفهوم حب الله است كه اگر كسي هر
كس و هر چه را بر آن مقدم بدارد و از آن محبوبتر بگيرد مستوجب همان تهديدي
ميشود كه در اين آيه است: «قُلْ اِنْ كانَ آبائِكُمْ...». (89)
و بر اين تحقيق حقيقت دوستي علي ـعليهالسلامـ در پيروي از او و قبول
ولايت و رهبري او است و اينكه احدي را پس از پيغمبر ـصليالله عليه وآله
وسلمـ بر او مقدم ندارد و سخن و راهنمائي كسي را در برابر راهنمائيهاي او
معتبر نشناسد و بر حسب اين بيان حب علي علامت ايمان است و ايمان هم پيروي
از علي ميباشد.
اين معاني اگر چه با هم در بيان و مفهوم تفاوتهاي علمي و منطقي داشته
باشند همه يك غرض را افاده مينمايند كه غير از مسلك علي و
اهلبيتـعليهمالسلامـ كه عصمتشان ثابت است و تمسك به آنها طبق حديث
ثقلين موجب امن از ضلالت است و مثلشان مثل كشتي نوح است كه هر كس بر آن
سوار شد نجات يافت و هر كس تخلف كرد هلاك گرديد، پيروي از هر خط و رهبر و
مسلك ديگر موجب امن از ضلالت نميباشد بلكه عين ضلالت ميباشد.
و اما نظر در شؤون اين مردم و نيّات آنها و اعمال و كارهاشان با
اختلافاتي كه در بينشها و حالاتشان دارند و كيفر و پاداش آنها در ارتباط با
عدالت خداوند متعال شبههاي ايجاد نخواهد كرد.
آنچه مسلم است اين است كه خداوند عادل است و بر حسب عدالت حكم ميكند و
عمل خير كسي را بي پاداش نميگذارد، و از سوي ديگر بايد موانع قبول مرتفع و
شرايط وصول به صلاحيت فراهم شود و در ارتباط با ولايت ائمه اطهار
ـعليهمالسلامـ اولا معرفت برنامه اعمال صالحه بدون رجوع به آنها ممكن
نيست، و اختراعي و افترا بر خدا خواهد شد، و اهدافي را كه در نبوت است حاصل
نميسازد بلكه مانع از حصول آن اهداف ميشود.
و ثانياً نفس عقيده به ولايت در نجات و قبول شدن اعمال و نفع بردن از
آنها بر حسب روايات بسيار معتبر مثل عقيده به نبوت، دخالت دارد.
بنابراين فقط عمل صالحي كه با برنامه شرعي انجام شود و صاحب آن، نيت
خالص داشته باشد مثل احسان به مستحق و اعانت به ضعيف يا بناي مسجد با پول
حلال و قصد خالص در صورتي كه عامل اين اعمال حال عناد نداشته باشد به قرينه
عقليه معلومه قابل استثناء است و عامل و تارك آن اگر چه در عالم دنيا يا
عالم برزخ باشد مساوي نميباشند.
و همچنين اگر كسي عمل نيكي را كه عقل مستقل در نيكي آن باشد براي نفس آن
انجام دهد ممكن است براي او نافع شود، و اگر چه در جهنم معذب شود اثر وضعي
آن تخفيف عذاب او گردد.
و خلاصه كار نيك و عمل صالحي كه از نظر عقل نيكي آن مسلم باشد اگر به
دواعي الهي يا فطري انجام شود گم نميشود و حداقل اثر وضعي آن از بين
نميرود و اين آيه:
(فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ
مِثْقالَ ذَرَّة شَراً يَرَهُ) (90)
در حق همه كساني كه عمل نيك و صالح انجام دهند معمول خواهدشد.
و در روايات و حكايات نيز شواهدي بر اين مطلب هست مثل حكايت آن كس كه در
بيابان به سگ تشنهاي آب داد با اينكه مسلم است كه خدا با همه به يك نوع
رفتار نمينمايد، از سوي ديگر نيل به مراتب و ثوابهائي اگر چه بيشتر از اثر
وضعي اعمال باشد بر حسب بعض آيات هم مثل
(«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِن
فَلَنُحْيِيَنَّهُ
حَياةً طَيِبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا
يَعْمَلُونَ) (91)
در گرو ايمان است و به موجب روايات معتبره در گرو ولايت اهل بيت
ـعليهمالسلامـ است.
«رزقنا الله تعالي ولايتهم والثبات عليها و متابعتهم و احيانا
حياتهم و اماتنا مماتهم و علي حبهم وحشرنا معهم».
تلبيس ابليس:
نكته ديگر كه از مشاهده مناظر اظهار شوق و ارادت و عبادات اينهمه مردم
كه متأسفانه به راه ولايت راه نيافتهاند درك ميشود تلبيس ابليس است كه
چگونه در اين مناظر و برنامهها كه به صورت عبادت و اطاعت است وارد شده و
برنامههاي اسلامي را در بعض موارد بالمره تغيير داده يا در آن تصرف كرده و
نقش خود را در آنها پنهان نموده است و به صورت پيروي از فلان و بَهمان و
ابوهريرهها و ...خود را وارد كرده و دستورات شخصيتهائي را كه در طول تاريخ
اسلام را از تحريف غالين و ابطال مبطلين حفظ فرمودهاند كنار گذارده است.
اين تلبيس ابليس كه از آستين منافقين درآمد به قول ابودرداء همه
برنامههائي را كه در عهد رسول خدا بود حتي نماز را تغيير داد وبزرگترين
چهرهزشت ووحشتناكش غصبخلافتاهلبيتبود.
مسؤوليت آنها كه از روز اوّل خشت كج بكار گذارده و موجب گمراهي اين همه
مردم شده و سنّت سيئه را تأسيس كردند مساوي است با مسؤوليت تمام گناهكاران
و خطاكاراني كه در طول تاريخ از راه آنها پيروي نمودهاند و بلكه بيشتر
است.
«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَ آلِ
مُحَمَّد وَ آخرَ
تابع لَهُ عَلي ذلِك».