سفرنامه حج

آيت‌ الله العظمی لطف اللّه صافی گلپايگانی

- ۴ -


يك معجزه شنيدني

در كتاب «وفاء الوفاء» به اخبار دارالمصطفي ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ شريف سمهودي حكايتي نقل نموده است كه ترجمه آن بطور اختصار اين است: كه خالدبن وليدبن حارث روز جمعه بر منبر رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ ايستاد و گفت: پيغمبر به علي عمل و ولايت داد و حال اينكه مي‎دانست او ... است ولي فاطمه دخترش از او شفاع نمود. در اين هنگام ديده شد كه دستي از قبر رسول الله ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بيرون آمد مكرر فرمود

«كَذِبْتَ يا عَدُوَ اللهِ، كَذَبْتَ يا كافَرَ»

يعني دروغ گفتي اي دشمن خدا دروغ گفتي اي كافر. (70)

حادثه ناگوار ديگر:

از حوادث بسيار تأسف بار كه نمونه ديگر از جسارت‎هاي آشكار رژيم‎هاي غاصب به مقام مقدس پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بود و مسجد مدينه شاهد آن گرديد دستگيري امام هفتم و عبد صالح حضرت موسي‎بن جعفرـ‎عليهماالسلام‎ـ به امر هارون طاغوت و جباري كه هم عصر آن حضرت بود.

مسجد مدينه مدرسه بود:

معلوم باشد كه مسجد مدينه از آغاز تأسيس يك مدرسه و مركز بزرگ تعليم و تربيت بود اما در عصر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كه وضع مسجد روشن است پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ معلم اول اسلام و عالم انسانيت بود مدرسه‎اش و محل درسش و هدايتش بيشتر و بطور عمده و رسمي همين مسجد بود او معلمي بود كه همه مسلمانان شاگرد مدرسه و مسجد او هستند و مسجد مدينه مادر صدها هزار و بلكه مليونها مدرسه و مسجد شد كه از اسپانيا تا چين در طول قرنها تأسيس شد بزرگترين دانشمندان را در رشته‎هاي مختلف علوم به عالم تحويل داد.

بعد از رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ نيز در همين مسجد مسائل علمي و هدايتها و ارشادات اسلامي مطرح مي‎شد هر چند معيارهائي كه به آن عمل مي‎شد معياري كه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ تعيين فرموده بود يعني تمسك به قرآن و عترت نبود و مخصوصاً ابوبكر و عمر در نقل احاديث از رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ منع مي‎نمودند. مع ذلك در حدودي مسائل در مسجد بازگو مي‎شد و گاه گاه دور از گوش اين دو نفر احاديث را نقل مي‎كردند و اميرالمؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ كه باب علم پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بود نيز ابتداء يا پس از آنكه به آن حضرت مراجعه مي‎كردند پاسخ لازم مي‎فرمود امام روي هم رفته سياست بر اين بود كه فرموده علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ معيار تام و عام نباشد و تا مي‎توانند ديگران را هم وارد در صحنه نمايند و سخنان و آراي نامعتبر آنها را در حكومت معتبر قرار دهند و اين بزرگترين انحرافي بود كه از تعليم پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و حديث متواتر ثقلين بوجود آوردند، و اين اصل اسلامي را كه اگر تمام اصحاب پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ به راهي بروند و در مسأله‎اي نظر واحد بدهند و اميرالمؤمنين علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ نظر مخالف داشته باشد بايد نظر علي را معتبر و حق شناخت، كنار گذاردند.

پس از عصر اميرالمؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ باز هم مسجد مدينه مدرسه علمي بود و حضرت امام حسن و امام حسين ـ‎عليهماالسلام‎ـ در حدي كه امكان داشتند اين مدرسه را ترك نكردند و خودشان و شاگردان اميرالمؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ مثل ابن عباس و غيره به نشر علم و ارشاد مي‎پرداختند و همانطور كه حتي معاويه توصيف حلقه علمي و ارشادي حضرت ابي‎عبدالله الحسين ـ‎عليه‎السلام‎ـ نمود آن حضرت در مسجد مدينه حلقه‎اي كه دانشجويان و كساني كه مي‎خواستند از منبع زلال و صافي علم سيراب شوند و شربتي بنوشند در آن مجمع و حلقه حضور مي‎يافتند.

پس از آنهمه در عصر حضرت امام زين العابدين ـ‎عليه‎السلام‎ـ با جلوه دعا و نيايش اهل بيت پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كه بنيانگذار و صاحبان واقعي اين مدرسه بودند علي‎رغم سياست‎هاي بسيار خشن و خونبار اين مدرسه را ترك نكردند تا در زمان امامت امام محمد باقر ـ‎عليه‎السلام‎ـ و مخصوصاً عصر حضرت صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ كل مدينه يك دانشگاه بزرگ علوم اسلامي و دانشهاي ديگر گرديد كه البته مركز آن مسجد و خانه‎هاي اين دو امام بزرگوار بود و حضرت صادقـ‎عليه‎السلام‎ـ در رشته‎هاي مختلف علوم بهترين علما و متخصصان را تربيت كرد كه از جمله «ابن عقده» چهار هزار نفر از شاگردان آن حضرت را نام برده و از هر كدام علمي و حديثي نقل نموده است.

و بالأخره اين مسجد همواره در معرض حوادث و تحولات بوده و از ستم بيشتر سياستمداران غاصب رنج مي‎برده و تصرفات و مداخلات سياسي آنها آن را از جريان عادي و سير تكاملي مانع بوده است.

مع ذلك هميشه به عبادت و پرستش خدا معمور و مظاهر عبادت در آن متجلي بوده است و از جهت علم هم در رشته‎هائي مثل تعليم و قرائت قرآن و تجويد و حديث هر چند احاديث موضوعه بوده از صورت مدرسه و موقعيتي كه بايد اين مسجد داشته باشد بالمره خارج نشده است، و اميد است در اين عصر كه مسلمانان آگاه شده و تعصبات تخفيف يافته است بتوانند اين مسجد را نيز از سياستهاي حكومتها آزاد كنند تا در آن سياست اسلامي و بيان حقائق و بررسي عقايد در روشنائي عقل و هدايت قرآن مجيد و احاديث معتبر و صحيح در اختيار همگان قرار بگيرد ان شاء الله تعالي.

مساحت مسجد النبي (صلي‎الله عليه وآله وسلم) :

اين مسجد شريف در قلب مدينه، در سمت شرقي آن قرار دارد و چنانچه صاحب مرآة الحرمين گفته است شبه مستطيل است. طول آن از شمال به جنوب 25/116 متر و عرض آن از جهت قبله 25/86 متر و از جهت شمال 66 متر است و اغلب آن مسقّف و مشتمل بر رواقها و صدها ستون است. در نهايت زيبائي و از نواحي هنري نيز ممتاز و با اهميّت است.

اشياء و مواضع مقدس در آن مانند منبر و محراب همه جالب و مورد توجه و هجوم زوّار براي زيارت و تبرّك جستن به آنها است.

ما بين منبر و قبر شريف 22 متر در 15 متر است، در اينجا نيز آيات هنري و ارزنده بسيار است وصف منبر و همچنين محراب نبوي را كه در قسمت شرقي منبر قرار دارد و بر سمت غربي آن نوشته شده است: «هذا مصلي رسول الله عليه (و آله) و سلم».

كساني كه موفق به زيارت نشده‎اند در مرآة الحرمين و آثار المدينة المنورة و كتابهاي ديگر در اين موضوع و كساني كه موفق مي‎شوند اگر ازدحام جمعيت فرصت بدهد كه در موسم حج فرصت نمي‎دهد شخصاً مشاهده مي‎نمايند.

و اما مساحت فعلي مسجد پس از آخرين تعمير و توسعه شانزده هزار و سيصد و بيست و هفت متر مربع است.

و مخفي نماند كه بر گلدسته‎ها و مأذنه‎هاي مسجد پنج مأذنه ديگر افزوده شده، چنانكه پنج در نيز بر درهاي سابق افزوده گرديده كه ديگر در نامگذاري آنها نيز سياست و تعصب مذهبي كنار گذارده نشده است.

هر كس ملتفت مي‎شود با اينكه به زغم اين متوليان !!! حرمين شريفين علي‎بن ابيطالبـ‎عليه‎السلام‎ـ آخرين خلفاي راشدين است مع ذلك در اينجا حذف نام آن حضرت بي قصد اهانت و بي‎اعتنائي به آن بزرگوار و دشمني با اهل بيت نمي‎باشد. و اين حاكي از اين است كه اگر مي‎توانستند نام علي را از تاريخ اسلام حذف نمايند هم از آن اِبا ندارند، انصافاً بسياري از گذشتگان آنها از اينها منصف‎تر بوده‎اند.

صفت حجره شريفه:

حجره‎شريفه كه به مقصوره شريفه نيز ناميده شده است بطوري كه صاحب مرآة الحرمين نگاشته است اين حجره كه در زاويه جنوب شرقي مسجد قرار دارد، طول هر ضلع جنوبي و شماليش 16 متر و شرقي و غربي آن 15 متر است.

حجره شريفه داراي چهار باب است به نامهاي باب التوبه و باب التهجد و باب فاطمه سلام الله عليها و بابي در سمت غرب قرار دارد كه متأسفانه بواسطه اينكه داخل مقصوره بر اساس تعصّب وهابيها كه استعمار بر آنها تحميل كرده و آنها را به ابقاي آن تشويق مي‎نمايند تاريك است از بيرون داخل آن قابل رؤيت نيست و لازم به تذكر است كه حجره حضرت فاطمه ـ‎عليهاالسلام‎ـ يا قبر آن حضرت نيز در همين زاويه و در داخل بخشي كه حجره شريفه را احاطه كرده است قرار دارد و پشت آن محرابي است كه به محراب فاطمه ـ‎عليهاالسلام‎ـ موسوم است صورت قبر حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ دراين حجره باقي است و ضريح و صندوق آن نمايان است.

و اين جمله در اين مكان نوشته است «هذا قبر فاطمة» هر چند در سفر دوم اين جمله را نيافتم يعني در اثر ازدحام و هجوم جمعيت براي زيارت موفق نشدم كه چنانكه بايد داخل شباك را به دقت ببينم.

يك واقعه جالب و معجزه:

چنانكه در تواريخ مدينه منوره نوشته‎اند ملك نورالدين شهيد سنه 557 خندقي عميق گرداگرد حجره شريفه حفر نمود و آن را با رصاص پر كرد براي اينكه دسترسي به جسد شريف سيد رسل خواجه كل حضرت محمد ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ ممكن نباشد، مبادا كساني با زدن نقب و عمليات حفاري زير زمين دستبردي به حجره رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بزنند و علت اين اقدام خواب عجيبي است كه اين پادشاه ديد و در اثر آن جريان خيانت بزرگ و توطئه بيگانگان كشف گرديد. (71)

كيفيت تشرف به مسجد النّبي  (صلي‎الله عليه وآله وسلم) و زيارت حجره شريفه:

چنانكه از اين پيش گفته شد مسجد النبي ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كه حجره شريفه و «قبة‎الخضراء» و بيت حضرت زهرا سلام الله عليها در آن واقع است درهاي متعدد دارد كه بعضي از آنها مختص به زنها و بعضي به مردها است و گاه هم زن و مرد از يك در وارد مي‎شوند و همانطور كه اشاره شد در نامگذاري درها نظرات سياسي و مذهبي را كاملا رعايت كرده‎اند چنانكه در نامگذاري خيابانها نيز همين نظرات را ملاحظه نموده‎اند و بيشتر نامگذاريها يا بي‎معني و بي‎مفهوم و غير مهمّ است و يا به نام اشخاص و افرادي است كه موضعشان موضع عداوت و مخالفت با اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ بوده و يا حداقل سلطه و استكبار رژيم وهابي غاصب را نشان مي‎دهد.

باري بر حسب دستوري كه از كفعمي1 نقل شده است قصد باب امين وحي جبرئيل ـ‎عليه‎السلام‎ـ را نموديم در اينجا اذن دخول خوانده شد.

موضع خواننده اذن دخول كه درخواست اجازه شرفيابي مي‎نمايد موضع بسيار حساسي است كه اگر اينجا توانست باريابد و اجازه تشرف حاصل كند در انجام برنامه‎هاي بعد همان بزرگواري كه اجازه فرموده است، شخص را ياري مي‎نمايد و مورد عنايت قرار مي‎دهد.

بايد كسي كه قصد تشرف دارد سعي كند كه بي اذن وارد نشود چنانكه در قرآن مجيد مي‎فرمايد:

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِي اِلاّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» (72)

و اگر چه اذن عام داده شده است و استحباب مؤكد زيارت مفهومش اذن بلكه دعوت است، اما اذني كه در هنگام اذن دخول مي‎خوانيم معناي ديگر است كه حصولش از قلب و از حالي كه شخص پيدا مي‎كند معلوم مي‎شود و خود شخص مي‎فهمد كه در چه درجه او را اذن داده و پذيرفته‎اند.

توجه به استيذان و اينكه شخصي مانند اين حقير رو سياه چگونه اهليّت و شايستگي قبول و بار يافتن خواهم يافت و ملاحظه عدم قابليت درك اين سعادت و فقري كه به لطف و عنايت حضرت رسول ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كه رحمت براي عالميان است داريم مقدمه حصول اذن است و به هر صورت بين خوف و رجاء و بيم و اميد، پس از بوسيدن عتبه باب اگر ممكن شود (كه غالباً با ممانعت مأمورين متعصب و خشن ممكن نمي‎شود) مشرف به ورود به مسجد پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ مي‎شويم و سپاس و حمد خداي را بجا مي‎آوريم كه به چنين افتخاري بزرگ هر كس را بخواهد سرافراز مي‎نمايد.

هنگامي كه شخص وارد مسجد مي‎شود بايد توجه داشته باشد كه در يكي از بهترين و شريف‎ترين مظاهر بهشت و قرب الهي در اين جهان وارد شده است مكان مقدسي كه محل آمد و شد جبرئيل امين و نزول وحي بوده و هم اكنون خدا دانا است كه در هر روز و هر ساعت چه تعداد بيشماري ... از ملائكه به زيارت آن مي‎آيند.

از آن روزگاري ياد مي‎نمائيد كه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در اينجا آمد و شد و مجلس ديدار عام داشت و حسنينش را در آغوش مهر و محبت خود مي‎گرفت و بر زانوي لطف و عطوفت خويش مي‎نشاند و بر دوش مبارك سوار مي‎كرد و حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ به ديدار او مي‎رفت و پيغمبر ـ‎عليهاالسلام‎ـ از جاي خود به احترام زهرا بر مي‎خاست و دست او را مي‎بوسيد و مي‎فرمود بوي بهشت از او استشمام مي‎نمايم از هر سفر كه مراجعت مي‎فرمود نخستين كسي را كه به ديدارش مي‎رفت فاطمه بود و به هر سفر كه مي‎رفت آخرين كسي را كه با او وداع مي‎كرد زهراي عزيزش بود. فضايل و مناقب او و علي را براي مردم مي‎فرمود تا حدّي كه مردم ظرفيت شناسائي و معرفت آنها را داشتند ايشان را معرفي مي‎نمود.

تشرف به مسجد:

پس از ورود به مسجد و پس از گفتن يك صد تكبير كه در اينجا مفهوم و معناي بيشتري دارد و مفهومش تنها خدا بزرگتر است يا بزرگتر از هر چيز است يا بزرگتر از اينكه وصف شود، نيست در اينجا انسان خواه و ناخواه تحت تأثير بزرگي و عظمت بزرگترين بندگان خدا قرار مي‎گيرد با ديدن مناظر مختلف چنان شعور به عظمت محمد ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ پيدا مي‎كند، كه در برابر آن شخصيتي كه اين اوضاع را بوجود آورد و تاريخ را عوض كرد و چهارده قرن است بر قلوب ميلياردها بشر حكومت مي‎كند و همه را شيفته و دلباخته خود ساخته است خواه و ناخواه خاضع و خاشع مي‎شود اينجا بايد خدا را به بزرگي و بزرگتر بودن ياد كرد و گفتن تكبير در اينجا با گفتن آن در مواقع و اوقات عادي بيشتر بلاغت دارد.

مفهومش اين است كه آن خدا است كه محمد را اين همه عظمت بخشيده و او را از جانب خود مؤيد فرموده تا مظهر اين عظمتها شود خدا است كه دست قدرتش از آستين برگزيده‎ترين و شايسته‎ترين بنده خود يعني محمد كه به ظاهر يتيمي بود بي‎كس و بي‎يار و ياور و بي‎عده و نفرات و لشگر بيرون مي‎آيد تا اسلام را كه معجزه بزرگ در تاريخ بشريّت است به جهانيان عرضه بدارد.

خداست كه منت بر مؤمنين گذارد و آنها را به چنين پيغمبري سرافراز كرد اين محمد صاحب خلق عظيم فقط با نيروي الهي و امداد غيبي اين موفقيتهاي بزرگ را كه نصيب احدي از بشر نشده است كسب كرد و اين محمد ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ با اين همه عظمت و بزرگيها اولين و ممتازترين افتخارش اين است كه بنده خاص و خالص خدا است.

«اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»

افتخارش اين است كه خدا او را بنده خود خواند و سر خط بندگي او را امضا كرده است.

«سُبْحانَ الّذي اَسْري بِعَبْدِهِ» (73)

«هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ عَلي عَبْدِهِ آيات بَيِّنات» (74)

همه جا عظمت خدا نمايان است و همه جا بايد تكبير گفت امام هنگام استشعار به عظمت و تذكر شكوه آفرينش، گفتن (الله اكبر) حاكي از معرفت خاص و درك خاص است.

آن كيهان شناسي كه غرق در مطالعه اجرام سماوي و منظومه‎ها و كهكشانها مي‎گردد و (الله اكبر) مي‎گويد با اين جمله بينشها و دريافتهاي بزرگ خود را كه جز به اراده ذات الهي نمي‎توان مستند كرد بيان مي‎كند.

آنكه در حال سير در بيابانها و ديدن كوهها و سفر درياها و اقيانوسها و ديدن جنبندگان و حيوانات كوچك و بزرگ و عجائب عالم خلقت و شگفتيهاي وجود خود انسان و اسراري كه در آفرينش يك ذره و آيات ديگر الهي الله‎اكبر مي‎گويد با ديگر الله اكبر گويان از زمين تا آسمان فرق دارد.

همه بايد الله اكبر بگويند و همه بايد با عمل تحقق معناي الله اكبر را در وجود خود نشان دهند اما مفهوم الله اكبر خدا جويان و خداشناسان با مفهوم الله اكبر بنده نادان و بي بصيرتي مثل من فقط در مفهوم لفظي مطابقت دارد.

بنابراين اين تعليم كه صد مرتبه در هنگام تشرف به مسجد پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و زيارت روضه آن حضرت و ساير مشاهد، الله اكبر بگويند تعليمي است كه موحد را به توحيد بيش از پيش متوجه مي‎كند تا هر چه را مي‎بيند جلوه عظمت او و دليل يكتائي و توانائي او ببيند و عظمت محمّد ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ و ساير ائمه را عظمت الهي بداند.

آري رسول خدا و خواجه دو سرا و عقل كل و هادي سبل، اعظم تمام مخلوقات است اما در برابر هيچ خلقي خود را از آن حضرت ضعيف‎تر و نيازمندتر به خدا احساس نمي‎نمايد، و همين بزرگترين يا يكي از بزرگترين فضايل و صفات برجسته آن حضرت است چنانكه از دعاهائي كه از آن حضرت رسيده است كاملا اين نكات استفاده مي‎شود، از جمله در اين دعا دقت فرمائيد.

بر حسب كتابهاي سيره و تاريخ وقتي پس از وفات جناب ابوطالب در اثر شدت اذيّت و آزار قوم به طايف هجرت فرمود، در آنجا نيز با سوء استقبال و بد رفتاري جهال مواجه شد خدا را به اين دعا خواند:

«اَلّلهُمَّ اِلَيْكَ اَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتي وَ قِلَّةً حيلَتي وَ هَوائي عَلَي النّاسِ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفينَ وَ اَنْتَ رَبّي اِلي مِنْ تَكِلُني اِلي بَعيد يتَجَهَّمَني اَمْ اِلي عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ اَمْري اِنْ لَمْ يَكُنْ بِكَ عَلي غَضَب وَ لا اُبالي وَلكِنْ عافِيَتُكَ هِي اَوْسَعَ لي اَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ الظُلُماتُ وَ صَلَحَ عَلَيْها اَمْرُ الُّدنْيا وَالْآخِرَةِ مِنْ اَنْ تَنْزِلِ بي غَضَبَك اَوْ تَحِلَّ عَلَي سَخَطَكَ لَكَ الْعُتبي حَتّي تَرْضي وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِكَ». (75)

باري پس از نماز تحيت مسجد هر كس به هر نحوي كه شايق و راغب است به زيارت و دعا مشغول مي‎شود يا دعاهاي وارده و زيارتهاي مأثوره را كه اكثراً به آنها مداومت مي‎نمايند مي‎خواند و يا با زيارتهائي كه به زبان عربي يا هر كس به زبان محلي خود انشا مي‎كند، و همچنين هر نوع مي‎خواهد دعا مي‎كند و نماز به جا مي‎آورد و به حجره رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ براي تقبيل و تبرك هجوم مي‎آورند، و اظهار شوق و حبّ و علاقه مي‎كنند، و همچنين در مبادرت به دعا و زيارت نزد منبر و ستونهاي مسجد مثل ستون ابولبابه و زيارت حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ بين قبر و منبر كه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ فرمود:

«ما بَيْنَ قَبْري وَ مِنْبَري رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ» (76)

و زيارت حضرت رسول ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در بالاي سر و نيز زيارت حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ در برابر حجره آن حضرت كه يكي از اماكن شريفه‎اي است كه محتمل است قبر آن مظلومه در آنجا باشد.

خلاصه به همه اين نقاط جمعيّت‎هاي بشري مانند سيل هجوم مي‎آورند و در آنجا مراسم دعا و زيارت و نماز بر يكديگر سبقت مي‎گيرند و با اينكه برخوردها و تزاحم زياد است كسي بر كسي خشم نمي‎گيرد و تا مي‎توانند مواظبت مي‎نمايند به كسي تنه نزنند و در كمال تواضع و مهر و ملاطفت رفتار مي‎نمايند.

سياه و سفيد، ايراني و اندونزي و هندي و پاكستاني و سوداني و بنگلادشي، و سنگالي و سري لانكايي، و تركيه‎اي و مغربي و تونسي و الجزايري و بحريني و كويتي و ليبيائي و مصري و اريتره‎اي و لبناني و افغاني و عراقي و حبشي و سوماليائي و اردني و عماني و مالزيائي و تايلندي و بالأخره اروپائي و آسيائي و آفريقائي و آمريكائي و استراليائي همه با هم در اين مسجد متحد و مجتمع شده‎اند و احدي فرقي بين خود و ديگران نمي‎بيند، و به هيچ يك از اين نسبتها خود را به خدا مقرب‎تر از ديگران نمي‎شمارد و روحانيت و صفاي خاصي بر اين اجتماع حكومت دارد كه هرگز نمي‎توان در اجتماعات ديگر نظير آن را يافت.

حركات و سكنات و مناجات و زيارتها و برنامه‎هائي كه انجام مي‎دهند اخلاص باطني آنها و شدت محبت و علاقه آنها را به مقام رسالت آشكار مي‎سازد.

هر كس به زبان خود و در خور فهم خودش با دعا و انجام آداب، سيرها و پروازهاي معنوي دارد و با پيغمبر اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در گفتگو مي‎باشد بعضي به شدت گريه مي‎كنند.

بعضي نماز مي‎خوانند.

جمعي ذكر و اوراد مي‎گويند.

گروهي صلوات مي‎فرستند.

عده‎اي آيه («اِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَةُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِّي يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْليماً) (77) مي‎نمايند.

جمعي مصاحف را گشوده و قرآن تلاوت مي‎كنند.

بعضي دعا مي‎خوانند.

در عين حال همه مواظبت دارند كه به احترام حرم صدايشان را بلند نكنند و فريادهائي كه بعضي جهال و نادانان در ساير حرمها مي‎دهند و مردم را از دعا و توجه و حضور قلب باز مي‎دارند كمتر شنيده مي‎شود يا اصلا شنيده نمي‎شود ضمناً گروهي هم در اين اجتماع روحاني و ايزدي كه بين اين همه متفرقات جمع كرده و آنها را متحد نموده و در حالات آموزنده آنها غرق تأمل و تفكّر مي‎شوند بعضي هم به تماشاي ظاهر اين اجتماع و بناي مسجد و بررسي خصوصيات آن مشغولند و آيات و رواياتي را كه بر در و ديوار نوشته شده مي‎خوانند.

اينجا همه مسلمانند و اختلافات سياسي و حتي مذهبي مطرح نيست، و اگر كسي مانند وهابيه كه عمداً اين اختلافات را جلو مي‎آورند و مي‎خواهند ديگران را با جبر و اكراه به مذهب خود سوق دهند نسبت به مذاهب ديگر تعصب نشان ندهد و از عمل هر فرقه و اهل هر مذهب به مذهب خود عكس العمل نشان ندهند وحدت كل مسلمين در اصول و مسايل مشترك چنان تجلي دارد كه عكس العمل اختلافات ديگر را تحت الشعاع قرار مي‎دهد و مي‎تواند برخوردها را با اين مسائل برخورد منطقي و حق طلبي و سازنده قرار دهد.

راستي حالات و توجهات مردم در روضه مطهره جالب و تكان دهنده است.

مردي كه نزديك چهارده قرن است از جهان رحلت كرده است چگونه قلوب صدها مليون بشر را از فيلسوف و فقيه و شاعر و روشنفكر و كارگر و كشاورز و سياستمدار و اصناف ديگر را در طول قرون، صاحب و مالك شده كه تمام آنها در برابر مقام و شخصيت والاي او متواضع و فروتن باشند.

اينهمه تواضع و حالات روحي مردم و احساساتي كه اظهار مي‎كنند قابل توصيف نيست، و محيط مسجد و روضه شريفه مردمان آگاه را به حقايق بسيار عالي رهبري مي‎كند و روحانيت آن آدمي را از اين دنيا و آلايش‎هاي آن نجات مي‎بخشد، و انسان را به عالم غيب متوجه مي‎نمايد.

آيات خدا فقط كوه و دريا و ستاره و آفتاب و ماه و زمين و انسان نيست اين امور نيز از آيات بزرگ خدا است.

وجود پيغمبر و قرآنش و تعليماتش و بقاي دينش و نفوذ فرمان وا حكامش همه از آيات بزرگ خدا است.

من حقيقتاً از خود بيخود شده بودم و پيش خود مي‎گفتم: اينكه مي‎بينم به بيداري است يارب يا به خواب. گريه مي‎كردم، اشك مي‎ريختم، سلام عرض مي‎كردم، زيارت مي‎خواندم، التماس مي‎نمودم، مراسم معمول و مندوبه را چنانكه در مناسك و كتابهاي دعا است بجا مي‎آوردم و از اينكه يك روز مي‎آيد كه بايد با اين روضه مقدسه وداع كنم از همين حالا سخت ناراحت و نگران بودم، كاش همينجا مي‎ماندم و كاش مي‎توانستم مجاور اين حرم مقدس باشم. ناراحتيم از اين جهت زياد بود مثل اينكه خود را شقي و بدبخت و محروم از سعادت مي‎بينم كه نمي‎توانم تا عمر دارم به اين خاكي كه فرشتگان آسمان شب و روز به تقبيل آن آمد و شد دارند سرمسكنت بسايم. خدايا چكنم اين درد را چگونه درمان نمايم به پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و به حبيبه‎اش فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ شكايت مي‎كردم، دلم آرام نمي‎گيرد همان مصداق شعر معروف شده‎ام:

محنت قرب ز بعد افزون است

جگر از محنت قربم خون است

نيست در بعد جز اميد وصال

هست در قرب همه بيم زوال

يك علت بزرگ ديگر براي تأثر و فشار و تألمات روحي بر انسان در اين روضه شريفه پنهان بودن قبر مطهر حضرت زهرا سيده نساء عالميان ـ‎عليهاالسلام‎ـ است. كه خود بخود اين سؤال را براي انسان پيش مي‎آورد كه فاطمه محبوبترين افراد در نزد پيغمبر و يگانه فرزندي بود كه از آن حضرت به يادگار ماند، قبرش كجا است؟

هر كس در لباس اهل علم باشد، وقتي در حرم مطهر مشرف است سؤال پيچ مي‎شود، زن مرد از قبر فاطمهـ‎عليهاالسلام‎ـ مي‎پرسند.

اين مي‎پرسد قبر فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ كجا است؟

ديگري مي‎پرسد آيا راست است كه بين منبر و روضه است؟ اگر اينجا است در كدام نقطه است؟

يكي سؤال مي‎كند مي‎گويند قبر فاطمه زهرا در حجره آن حضرت است؟

يك خانم كه عرب بود سؤال مي‎كرد «أين قبر فاطمة الزهرا؟»

جواب دادم: «قبرها مخفي».

بعضي مي‎گفتند مگر قبر فاطمه ـ‎عليهاالسلام‎ـ در بقيع نيست؟

اين سؤالات پي در پي انسان را سخت تحت تأثير و فشار و غم و اندوه قرار مي‎دهد و ديدگان را اشكبار مي‎سازد.

مثلا آنچه از صورت قبرهاي يگانه دختر پيغمبر فاطمه زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ باقيمانده در دو محل است يكي در بقيع نزديك قبور فرزندان مظلوم و عزيزش كه بعضي هم احتمال مي‎دهند قبر فاطمه بنت اسد مادر مكرّمه اميرالمؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ باشد و ديگر در بيت آن حضرت كه به حجره حضرت رسول ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ متصل است، اكنون هم صورت قبر مطهر آن حضرت در اين بيت باقي است و از پشت شباك داخل حجره كاملا ديده مي‎شود و ضريح و صندوق آن نمايان است كه بطور قطع مي‎توان گفت اينجا محل يكي از قبور منتسبه به آن حضرت است زيرا خود همين وجود ضريح و صندوق در يك نقطه معين بيت شاهد معتبري است و احتمالا مي‎توان گفت كه همين جا قبر آن حضرت است و صورت قبرهاي بقيع براي آن بوده كه اشخاصي كه مورد عنايت زهرا نبودند و زهرا خشمناك و ناراضي از آنها از دنيا رفت و خاطر شريفش را رنجاندند و او را آزار دادند و محسن عزيزش را سقط نمودند از محل قبر مطلع نشوند و اين سند نارضايتي زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ در تاريخ از آنها باقي بماند.

و محل ديگري كه حضرت زهرا را در آن محل زيارت مي‎كنند، ما بين قبر و منبر است كه اين احتمال هم مؤيد به حديث معروف «ما بَيْنَ قَبري وَ مِنْبَري رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ» است به هر صورت قبر زهرا مخفي است و اين سؤال همچنان باقي است.

«وَلاَِي اْلاُمُورِ تُدْفَنُ سِرّاً *** بَضْعَةُ الْمُصْطَفي وَ يُخْفي ثَراها»

اسامي شريفه ائمه اثني عشر (عليهم‎السلام) :

اسامي ائمه اثني عشر  ـ‎عليهم‎السلام‎ـ از اعصار گذشته زينت افزاي مسجد بوده است و چنانكه در بعض كتابهاي معتبر ديده‎ام و اكنون به خاطر ندارم در داخل مسجد يا حجره شريفه مكتوب بوده است تشرف به داخل حجره شريفه براي اينجانب ميسر نبود و در داخل مسجد نيز اگر در اثر دستكاريها و تغييرات محو نكرده باشند من نديدم، اما در بناي جديد صحن‎هاي مسجد در كتيبه‎هائي كه اسامي عده‎اي از صحابه مثل سلمان و مقداد و ابوذر و ديگران رانيز نوشته‎اند. اسامي مباركه ائمه اثني عشرـ‎عليهم‎السلام‎ـ را بطور غير منظم نوشته‎اند، مثلا در كتيبه‎هاي ديوار مسجد كه قبله صحن متصل به مسجد است علاوه بر اسم جلاله و اسم شريف محمّد ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ اسامي شريفه علي و حسن و حسين نوشته شده است و اسم عباس و اسامي عثمان و عمر و ابوبكر و ابوهريره را نيز نوشته‎اند و در كتيبه پشت به قبله كه مقابل اين كتيبه‎ها است اسم مبارك امام جعفر صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ نوشته شده و اسامي به اصطلاح ائمه اربعه يعني احمدبن حنبل پيشواي حنابله و ابوحنيفه پيشواي احناف و شافعي پيشواي شوافع و مالك‎بن انس پيشواي مالكيه نيز مكتوب است.

و بر كتيبه قبلي صحن دوم از سمت مسجد و صحن اول از سمت باب مجيدي تقريباً در وسط نام حضرت ولي عصر ارواحنا فداه به اين لفظ «محمدالمهدي رضي الله عنه» نوشته شده است. اسامي ساير ائمه تا حضرت امام حسن عسكري ـ‎عليهم‎السلام‎ـ در كتيبه‎هاي ساير ديوارها منقوش است، اسم سلمان فارسي و بلال حبشي و ضهيب رومي نيز نوشته شده است و نكته جالب توجه اينكه در نوشتن و تنظيم اين اسامي بينش عمومي كل مسلمين حتي اهل سنت را نيز رعايت نكرده‎اند و مثل ابوهريره را با آن سوابقي كه در جعل احاديث و ولايتش در بحرين دارد كه شمه‎اي از آن را در كتابهاي شيخ المضيره و ابوهريره مي‎توانيد بررسي كنيد در رديف بعضي صحابه و حضرت علي، و امامين همامين سيدي شباب اهل الجنةـ‎عليهم‎السلام‎ـ قرار داده است و اصحاب و شخصيتهائي را كه خدماتشان و فداكاريهايشان در اسلام بر صدها مثل ابوهريره اگر هم غير منافقش فرض كنيم ترجيح دارد در اين رديف قرار نداده يا اصلا نام نبرده‎اند.

البته سزاوارتر بود كه با نام جناب عباس يا به جاي نام او (گرچه شخصيتش ارزنده و عموي پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و معتقد به ولايت و وصايت حضرت علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ بود و تا حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ از اين جهان رحلت نكرده بود به ابوبكر بيعت نكرد و عقيده آن حضرت را داشت)، نام حمزه سيد الشهداء يا جعفر طيار را با آن همه سوابق درخشان و شهادت و هجرت هم نوشته شده باشد اين يك اشتباهكاري بزرگ و خيانت به امت اسلام مي‎باشد آن دسته از اصحاب را كه در عصر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ شهيد شدند يا از دنيا رحلت كردند نام نبرند و از آنان كه در امتحان واقع شده و از امتحان خوب بيرون نيامدند و چنانكه آن حضرت خبر داد بعد از رحلت آن حضرت در فتنه‎ها به نفاق گرائيده يا نفاقشان را اظهار كردند و از عليـ‎عليه‎السلام‎ـ كه به تصريح پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ با حق بود و حق با او بود جدا شدند تجليل كرده و نامشان را در اين مشهد عظيم بطور شعار گونه ثبت نمايند وقتي معيار نفاق بغض علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ و علامت ايمان حب او است، بايد بر اين اساس اصحاب را شناسائي كرد و به مردم معرفي نمود خصوصاً كه خود رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در روايات متواتر حوض و غير آن به رجوع گروهي از اصحاب به قهقرا از ايمان به صراحت خبر داد.

انبوه جمعيت:

جمعيت زوار در مدينه منوّره در موسم حج شايد بيشتر از هر موقع باشد بطوري كه از كثرت جمعيت، آمد و شد در خيابانها دشوار است و اگر كسي فرصت داشته باشد و وضع رفتار و روش اين جمعيتهائي كه هر كدام و هر گروهي نماينده يك نوع فرهنگ و عاداتي مي‎باشند كه با تفاوتهائي كه دارند همه در فرهنگ اسلام بهم پيوسته‎اند يا به نظر بعضي همه نمايش فرهنگ اسلام هستند به مسائل جالب و دانستنيهاي مهم آگاهي مي‎يابد.

بهترين فرصت براي بررسي اوضاع اجتماعي ملل مسلمان همين موسم است اينجانب آنچه توانستم در اين اجتماع بشري بينديشم در تمام آنها جمال معنويت اسلام را بيشتر ظاهر مي‎ديدم اگر چه از جهت وضع لباس و حتي چهره براي برخي جالب نيستند اما از نظر معنويت همه جالبند، و از همانهائي كه شايد به نظر عقب مانده و نادان جلوه كنند چنان انسانيت و وقار عبادت و پرستش خدا و تواضع در برابر او و خلوص نيت ظاهر است كه قابل توصيف نيست.

باور كنيد براي بعضي از اين گروهها كه فاقد وسايل آسايش هستند، و لباسهاي ژنده و كهنه در بر دارند و از راههاي دور در حالي كه بسياري از آنها در سن پيري و كهولت يا در عنفوان جواني مي‎باشند اين مسافرت جهاد اكبر است كه جز با همت و تصميم مؤمنان كسي بدان اقدام نخواهد كرد.

گوئي حافظ در اين اشعار وصف آنها را گفته است:

بر در ميكده رندان  قلندر باشند *** كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي

خشت زير سر و بر تارك نه گردون پاي *** دست‎همت‎نگر‎و‎منصب‎صاحب‎جاهي

اگرت سلطنت فقر ببخشند اي دل *** كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهي

من هميشه و هر وقت از منزل بيرون مي‎روم و اين مردم را از اهل هر شهر و ديار كه مي‎بينم از همت و تصميم و خلوصشان لذت مي‎برم و تعجب مي‎كنم و بر صاحب آن مكتبي كه اين ايمان را در بشر ايجاد كرده كه چهارده قرن است انسانيت را در اين زمين با اين جلوه تابناك در معرض نمايش قرار مي‎دهد درود مي‎فرستم.

در اين مظاهر و در اين اوضاع است كه انسان به معني پاسخ خدا به فرشتگان تا حدي آگاه مي‎شود كه وقتي ملائكه گفتند:

«اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكَ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ
بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك؟»

در جواب آنها فرمود:

«اِنّي اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (78)

بديهي است اين جموع بزرگ بشري به آن مرحله از كمال كه اسلام پيشنهاد نموده و مكتب اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ و تمسك به قرآن و عترت مي‎پروراند نرسيده‎اند اما انسان اثر اسلام و تعاليم نجات بخش و انسان ساز اسلام را در اينها مشاهده مي‎كند، و مي‎فهمد كه اينها كلاسهائي را كه سازنده‎اند طي كرده و به مراحلي از خودسازي دست يافته‎اند هر چند كلاسهاي بسيار ديگر در جلو دارند.

تفاوت اشخاص از جهت تسليم در برابر احكام خدا:

در صدر اسلام هم تأثير اسلام و تسليم اشخاص در برابر دستورات، و فرمانهاي رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ مساوي نبود. بعضي تسليم محض و كامل بودند، و به آنچه پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ خبر مي‎داد يا به آن امر مي‎فرمود صد درصد مؤمن بودند و ذره‎اي احتمال خلاف آن را نمي‎دادند، مانند علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ كه سوابق ايمان و مواضع و مواقف او در اسلام همه روشنگر اين حقيقتند كه ايماني سنگين‎تر و محكمتر از ايمان او قابل تصور نيست و حتي يك لحظه در برابر حكم خدا و فرمان رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در يك مورد هم انديشه ديگر والعياذ بالله خود رأيي اظهار ننمود و بلكه چنان شخصيتي كه به اتفاق همه، علوم و معارفي از او صادر شد كه جهان را پر نمود، و دانشمندترين فلاسفه الهي نتوانسته و نخواهند توانست در توصيف و تنزيه و سپاس حق تعالي مانند او سخن برانند و آن زباني كه پس از پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ اينهمه درفشاني كرد و علوم و معارف بشري و اسلامي را براي مردم بيان فرمود در عصر پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ آنچنان ساكت و خاموش بود كه هرگز در خور عشري از اعشار و يك از هزار علوم و حكمتها و دانشهايش از او شنيده نشد.

آري اين است حقيقت فناء در محبوب كه با وجودت ز من آواز نيايد كه منم.

اين است ادب علوي و معرفت او نسبت به پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و اين است تسليم كامل در برابر خدا و رسول كه مافوق آن تصور ندارد.

و اين است معني بندگي و عبوديت و عمل به آيه

«وَ ما كانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَة‎اِذا قَضَي اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ
يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ». (79)

اينجا است كه مقام

«كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرُهُ الَّذي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانُهُ
الَّذي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتي يَبْطِشُ بِها» (80)

و معني

«وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللهَ رَمي»، (81)

فعليت و تحقق خارجي مي‎يابد.

بنده آن باشد كه بند خويش نيست *** جز رضاي خواجه‎اش درپيش نيست

گر (ببرّد) خواجه او را پا و دست *** دست ديگر آورد كاين نيز هست

نه ز خدمت مزد خواهد نه عوض *** نه سبب جويد ز امرش نه غرض

نقطه مقابل و ضد اين بينش موضع ابليس مآبانه بعضي ديگر بود كه ابليس گرچه به ظاهر سوابق زيادي در عبادت و پرستش خدا داشت اما انانيت و تكبر و خودبيني او در برابر خدا بر جاي مانده و به مقام توحيد نرسيده بود و فرمان خدا را براي اطاعت نمي‎برد لذا زبان به اعتراض گشود و گفت:

«اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين»، (82)

در بين افرادي كه به اصطلاح به آنها صحابه اطلاق مي‎شود و در بين مردم ديگر و در عصر ما نيز بعضي در برابر حكم خدا و رسول خدا اظهار عقل و رأي مي‎نمايند و زبان معترضانه به چون و چرا باز مي‎كنند و گاه به صراحت حكم خدا را رد مي‎نمايند و اين بيماري در عصر ما بسيار شايع شده و بسا كساني كه صبح مي‎كنند در حالي كه از دين خارج شده‎اند.

آن كس كه در جريان صلح حديبيه به پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ اعتراض كرد، و متعه حج را نيز ردّ نمود و بعد هم آنرا با نكاح متعه تحريم كرد و روي همرفته از روشهاي او به دست مي‎آيد كه حالات دوران جاهليّت و خودبيني‎ها و خودپسنديهايش به اسلام ذوب نشده و مقام والاي پيغمبر و احكام خدا را چنان كه شأن يك مؤمن عارف و با بصيرت است درك نمي‎كرد وگرنه اين معارضه‎ها از او صادر نمي‎شد. بديهي است اين در صورتي است كه اينگونه حركات خصوص اينكه مانع شد پيغمبر خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و صيت خود را كه فرمود پس از آن هرگز گمراه نمي‎گرديد دليل بر بي ايماني شمرده نشود و الاّ مطلب از اينها گذشته و به هر حال مسلم است كه اينگونه معارضه‎ها با رسول خدا و حتي با يك حكم الهي نه فقط بر اساس فكر شيعي خطا و حاكي از بي ايماني است بلكه بر اساس بررسي يك فرد بي طرف غير شيعي هم غير از اين نيست و بررسي فرد بي‎نظر غير شيعه در اينجا با فكر و عقيده شيعه به هم مي‎رسند.

غير از او هم بودند افرادي كه در بعض امور اعتقاد كامل داشتند ولي در بعض امور ديگر اعتقادشان كامل نبود و به عبارت ديگر صد درصد و كامل ارشادات و تعاليم رسالت را نپذيرفته بودند و ايمانشان به رسالت و وحي مطلق نبود.

اشتباه روشنفكر نماها:

و از اينجا معلوم مي‎شود افرادي به اصطلاح روشنفكر كه بي‎شك در ايمان يا حكم به كفر و نفاق اين اشخاص اعتراض مي‎نمايند، اشتباه مي‎كنند زيرا گمان مي‎كنند كه در ثبوت كفر انكار تمام ما جاء به النبي ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ شرط است و نمي‎دانند كه در يك مورد هم ردّ پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ براي اثبات كفر و كشف عدم ايمان به رسالت كافي است، و منافقين و كسانيكه پس از پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ كفرشان ظاهر شد بيشتر از اين قبيل بوده‎اند.

اسلام روي همين منافقين و همين افراد كه باز هم انانيتهاي جاهليّت را داشتند، و از فرط جهل به خدا و جهل به خود، خود را در برابر خدا و رسول قرار مي‎دادند و اظهار عقل و مصلحت مي‎كردند نيز اثر گذارد و افكار آنها را در حد زيادي متحول ساخت چنانكه در افكار كل مردم جهان اثر گذاشت به عنوان مثال شخص خود پسند و سخت دلي كه در جاهليّت شش يا هفت دختر خرد سال خود را در حالي كه آنها به او التماس مي‎كردند، و گرد و غبار و خاك چاله‎اي را كه براي دفن آنها مي‎كند از ريش و مويش مي‎زدودند زنده به گور نمود و اگر چه با ظهور اسلام و تعليمات سازنده آن ريشه غلظت قلب و سخت دليش كنده نشد كه حتي پس از رحلت پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ نسبت به يگانه دختر آن حضرت كه سيده نساء جهانيان است با آن غلظت و بي رحمي عمل كرد كه آن بانوي مكرمه‎اي كه خدا براي غضب او غضبناك مي‎گردد مظلومه و غضبناك از آنها از دنيا رحلت كرد.

مع ذلك در حدّي اسلام و محيط اسلام اين افراد را هم كنترل كرد و آن اعمال جاهليّت را كه بسا به آن افتخار مي‎نمودند خواه يا ناخواه و براي مصلحت و حفظ منافع خود ترك كردند هر چند اسائه ادب به مقام حضرت زهرا ـ‎عليهاالسلام‎ـ و هتك احترام و اذيّت آن معصومه مطهره به مراتب از وَاْدِبنات و زنده بگور كردن دختران بدتر و آثارش براي اسلام و مسلمين مصيبت بارتر بود. ولي غرض ما اين است كه اسلام در هر كس تأثير گذاشت با تحت تأثير نظام اسلام بسياري از عادات زشت متروك شد بطوري كه اگر كسي هم متمايل به آن بود نمي‎توانست آن رسمها را تجديد نمايد و خود را رسماً به دوران جاهليّت متعهد نشان بدهد.

در اينجا آنچه مهم است و براي شناخت اسلام و برنامه‎هاي آن مؤثر است بازشناسي اين افراد و مخلص از غير مخلص و مؤمن از منافق است كه به عكس آنچه كه برخي مي‎خواهند روي اين مسائل سرپوش گذارده و مردم را از بحث و بررسي بازداشته به مسامحه و سكوت بگذرانند بايد به نسل جوان براي شناخت اسلام راستين مرداني را كه نقطه نظر و وجهه همّتشان اين بود كه خود را با تعاليم اسلام و دستورات پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ تطبيق دهند و در برابر نص اجتهاد نكنند شناسائي نمايند و ديگران را نيز كه در اين موضع استقامت نداشته و وحي خدا و تعليمات رسول خدا را چنانكه بايد لازم الرعاية نمي‎دانستند معرفي نمود تا اسلام ناب و برخاسته از كتاب و سنت را با آنچه كه سرانجام از زبان معاويه‎ها و يزيدها و وليدها و فساق و فجار و جباران تاريخ به مردم القا گرديد، اشتباه ننمايند.

ناگفته نماند: معدودي هم بودند كه چون دانستند اين دعوت پيش مي‎رود و متوقف نمي‎شود معارضه با آن و دفاع از شرك و بت پرستي را بي فايده دانستند لذا وارد دين شدند ولي چنانكه بايد خود را در اختيار دستگاه آدم سازي اسلام نگذاردند و در مراحل زياد يا همه مراحل چنانكه در قرآن مجيد است منافقانه عمل مي‎كردند اينها همه مسائل پيچيده است كه در شناخت آنها بايد به همان معياري كه به اتفاق مسلمين معتبر است و پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ براي امان امت از گمراهي معرفي فرموه است يعني كتاب و عترت تمسك جست و اگر تمام امت به راهي رفتند و علي به راهي غير آنها بايد بر حسب دستور قاطع پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ راه علي را انتخاب نمود و بنابراين تمام اشتباهات و شبهه‎ها مرتفع مي‎شود.

اين اجتماع بشري با حق معاندت ندارند:

موضوع ديگري كه از اينهم خلوص زن و مرد و رنجهائي كه در راه زيارت و تشرف به حرمين شريفين با كمال شوق و رغبت متحمل مي‎شوند استفاده مي‎شود اين است كه اكثريت اينها اگر حق را نيافته و به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت به معنا و مفهوم رياست بر كل امور دين و دنياي مردم به تنصيص و تعيين و نصب پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ از جانب خدا نرسيده‎اند و با دشمنان آنها دوست باشند چنان نيست كه معاند باشند كه اگر حق بر آنها روشن شود و اين دشمنان را بشناسند از قبول حق خودداري كنند بلكه بيشترشان مانند جاهل قاصرند و خطا در تطبيق نموده‎اند و دشمن اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ را دوست آنها گمان كرده‎اند از اين جهت اين سؤال پيش مي‎آيد كه آيا اين افراد مشمول رواياتي مي‎شوند كه دلالت دارند بر اينكه هيچ عملي بدون ولايت نفع نمي‎دهد و از اعمال خود مثل نماز و حجّ و احسان به فقراء و اعانت به مردم منتفع مي‎شوند يا نه؟

البته مسأله بغض اهل بيت مسأله ديگري است كه بر حسب روايات هيچكس با بغض آنها ولو يك نفر از آنها باشد از عمل خود منتفع نخواهد شد و بدون شك بغض فرد فرد آنها علامت نفاق است چنانكه بدون شك حب آنها علامت ايمان است و پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ به اميرالمؤمنين فرمود: «لا يُحِبُّكَ اِلاّ مُؤْمِنٌ وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ». (83)

فقط اين مسأله قابل بحث است كه اگر كسي حب علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ را داشته باشد و دشمنان آن حضرت را به گمان اينكه دشمن نبوده‎اند دوست داشته باشد اينگونه دوستي علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ نيز علامت ايمان است كه گفته شود دوستي دشمن آن حضرت در اين صورت اصالت و واقعيّت ندارد و مانند اين است كه شخص دشمن خود را دوست خود بداند و او را دوست داشته باشد هر چند دوستي دشمن علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ با علم به دشمني او با حب آن حضرت حتماً اجتماع ندارد و بلكه بفرموده آن حضرت عين دشمني و علامت نفاق است چنانكه در نهج البلاغه از آن حضرت روايت شده است:

«اَعْدائُكَ ثَلاثَةُ عَدُوُّك وَ صَديقُ عَدُوِّكَ وَ عَدُوُّ صَديقِكَ». (84)

بنابراين بغض آن حضرت به هر صورت و به هر كيفيّت باشد علامت نفاق است و شك و شبهه‎اي در آن نيست.

با تمام اين بيانات حق اين است كه روايات «لا يُحِبُّكَ اِلاّ مُؤْمِنٌ وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ» را به گونه‎اي ديگر بايد بررسي گردد. به نظر مي‎رسد كه استظهار صحيح از حديث اين باشد كه گفته شود حب حقيقي بايد توأم و مقرون به اطاعت و پيروي از محبوب و علاقه به حب محبوب به محب باشد چنانكه از آيه:

(قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمْ اللهُ) (85)

استفاده مي‎شود.

و از حضرت صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ روايت است:

«لا يُحِبُّ اللهَ مَنْ عَصاهُ»

و به اين شعر تمثل جست:

تَعْصِي اْلاِلهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ *** هذا قَبيحٌ فِي الفِعالِ بَديعٌ

لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقاً لاَطَعْتَهُ *** اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطيعٌ (86)

و اگر اين مرتبه را مرتبه كامل حب بدانيم حداقل اين است كه حب به شخص بايد با علاقه و ميل به پيروي از او و ترك موجبات ناخوشنودي او توأم باشد و با پيروي از دشمن و مخالفت محبوب و رنجاندن او منافات دارد، خصوص در مثل حب به خدا و اولياي خدا كه از اطاعت خدا و پيروي از روش و سيره اولياي خدا قابل انفكاك نيست زيرا اگرچه حبّ خدا ناشي از حب فطري انسان به كمال است و خدا بالّذات جامع جميع صفات كمال است و همه كمالات به او منتهي مي‎شد و از او افاضه و صادر مي‎گردد.

امـّا غرض عمده‎اي كه بر تشويق و تأكيد بر حب خدا و اولياي خدا است تربيت نفوس و تكميل و ترقي ارواح است تا حدي كه از حضرت سيد الشهداء‎ـ‎عليه‎السلام‎ـ مروي است كه در مقام دعا عرض مي‎كند:

«اَنْتَ الَّذي اَزَلْتَ اْلاَغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّي لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلي غَيْرِكَ». (87)

و از حضرت رسول اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ روايت است:

«اَللّهُمَّ ارْزُقْني حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَل يُوصِلُني اِلي قُرْبِكَ أَواِلي حُبِّكَ». (88)

بنابراين حب علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ كه در روايات اينهمه مورد تأكيد قرار گرفته است مفهومش غير مفهوم حب‎هاي ديگر است كه بر اساس دواعي حيواني و نفساني يا شيطاني است حب علي مفهومش همان مفهوم حب الله است كه اگر كسي هر كس و هر چه را بر آن مقدم بدارد و از آن محبوبتر بگيرد مستوجب همان تهديدي مي‎شود كه در اين آيه است: «قُلْ اِنْ كانَ آبائِكُمْ...». (89)

و بر اين تحقيق حقيقت دوستي علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ در پيروي از او و قبول ولايت و رهبري او است و اينكه احدي را پس از پيغمبر ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ بر او مقدم ندارد و سخن و راهنمائي كسي را در برابر راهنمائيهاي او معتبر نشناسد و بر حسب اين بيان حب علي علامت ايمان است و ايمان هم پيروي از علي مي‎باشد.

اين معاني اگر چه با هم در بيان و مفهوم تفاوتهاي علمي و منطقي داشته باشند همه يك غرض را افاده مي‎نمايند كه غير از مسلك علي و اهل‎بيت‎ـ‎عليهم‎السلام‎ـ كه عصمتشان ثابت است و تمسك به آنها طبق حديث ثقلين موجب امن از ضلالت است و مثلشان مثل كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كس تخلف كرد هلاك گرديد، پيروي از هر خط و رهبر و مسلك ديگر موجب امن از ضلالت نمي‎باشد بلكه عين ضلالت مي‎باشد.

و اما نظر در شؤون اين مردم و نيّات آنها و اعمال و كارهاشان با اختلافاتي كه در بينشها و حالاتشان دارند و كيفر و پاداش آنها در ارتباط با عدالت خداوند متعال شبهه‎اي ايجاد نخواهد كرد.

آنچه مسلم است اين است كه خداوند عادل است و بر حسب عدالت حكم مي‎كند و عمل خير كسي را بي پاداش نمي‎گذارد، و از سوي ديگر بايد موانع قبول مرتفع و شرايط وصول به صلاحيت فراهم شود و در ارتباط با ولايت ائمه اطهار ـ‎عليهم‎السلام‎ـ اولا معرفت برنامه اعمال صالحه بدون رجوع به آنها ممكن نيست، و اختراعي و افترا بر خدا خواهد شد، و اهدافي را كه در نبوت است حاصل نمي‎سازد بلكه مانع از حصول آن اهداف مي‎شود.

و ثانياً نفس عقيده به ولايت در نجات و قبول شدن اعمال و نفع بردن از آنها بر حسب روايات بسيار معتبر مثل عقيده به نبوت، دخالت دارد.

بنابراين فقط عمل صالحي كه با برنامه شرعي انجام شود و صاحب آن، نيت خالص داشته باشد مثل احسان به مستحق و اعانت به ضعيف يا بناي مسجد با پول حلال و قصد خالص در صورتي كه عامل اين اعمال حال عناد نداشته باشد به قرينه عقليه معلومه قابل استثناء است و عامل و تارك آن اگر چه در عالم دنيا يا عالم برزخ باشد مساوي نمي‎باشند.

و همچنين اگر كسي عمل نيكي را كه عقل مستقل در نيكي آن باشد براي نفس آن انجام دهد ممكن است براي او نافع شود، و اگر چه در جهنم معذب شود اثر وضعي آن تخفيف عذاب او گردد.

و خلاصه كار نيك و عمل صالحي كه از نظر عقل نيكي آن مسلم باشد اگر به دواعي الهي يا فطري انجام شود گم نمي‎شود و حداقل اثر وضعي آن از بين نمي‎رود و اين آيه:

(فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَراً يَرَهُ) (90)

در حق همه كساني كه عمل نيك و صالح انجام دهند معمول خواهد‎شد.

و در روايات و حكايات نيز شواهدي بر اين مطلب هست مثل حكايت آن كس كه در بيابان به سگ تشنه‎اي آب داد با اينكه مسلم است كه خدا با همه به يك نوع رفتار نمي‎نمايد، از سوي ديگر نيل به مراتب و ثوابهائي اگر چه بيشتر از اثر وضعي اعمال باشد بر حسب بعض آيات هم مثل

(«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِن فَلَنُحْيِيَنَّهُ
حَياةً طَيِبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ) (91)

در گرو ايمان است و به موجب روايات معتبره در گرو ولايت اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ است.

«رزقنا الله تعالي ولايتهم والثبات عليها و متابعتهم و احيانا
حياتهم و اماتنا مماتهم و علي حبهم وحشرنا معهم».

تلبيس ابليس:

نكته ديگر كه از مشاهده مناظر اظهار شوق و ارادت و عبادات اينهمه مردم كه متأسفانه به راه ولايت راه نيافته‎اند درك مي‎شود تلبيس ابليس است كه چگونه در اين مناظر و برنامه‎ها كه به صورت عبادت و اطاعت است وارد شده و برنامه‎هاي اسلامي را در بعض موارد بالمره تغيير داده يا در آن تصرف كرده و نقش خود را در آنها پنهان نموده است و به صورت پيروي از فلان و بَهمان و ابوهريره‎ها و ...خود را وارد كرده و دستورات شخصيتهائي را كه در طول تاريخ اسلام را از تحريف غالين و ابطال مبطلين حفظ فرموده‎اند كنار گذارده است.

اين تلبيس ابليس كه از آستين منافقين درآمد به قول ابودرداء همه برنامه‎هائي را كه در عهد رسول خدا بود حتي نماز را تغيير داد وبزرگترين چهره‎زشت و‎وحشتناكش غصب‎خلافت‎اهل‎بيت‎بود.

مسؤوليت آنها كه از روز اوّل خشت كج بكار گذارده و موجب گمراهي اين همه مردم شده و سنّت سيئه را تأسيس كردند مساوي است با مسؤوليت تمام گناهكاران و خطاكاراني كه در طول تاريخ از راه آنها پيروي نموده‎اند و بلكه بيشتر است.

«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ آخرَ
تابع لَهُ عَلي ذلِك».