فصل دوم : در مـدينـه منـوّره
شهر نور
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ
حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (52)
اِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبي يا اَيُّهَا
الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْليماً (53)
صلوة و تسليم علي اشرف الوري *** و من فضله ينبو عن الحد
و الحصر
و من قدر قي السبع الطباق بنعله *** و عوضه الله البراق
عن المهر
و خاطبه الله العلي بحبه *** شفاها و لم يحصل لعبد و لا
حرّ
عدو لي عن تعداد فضلك لايق *** يكلّ لساني عنه في النظم
و النثر
و ماذا يقول الناس في مدح من *** مدائحه الغراء في محكم
الذكر
ثناي بيشمار و حمد بسيار *** خدائي را است پيوسته سزاوار
كه آللاء وي از احصا فزون است *** ز حد حصر نعمايش برون
است
بما اول عطا فرمود هستي *** پس آنگه داد عقل و تندرستي
براي اينكه ما زي خويش خواند *** رهش را عارف و عامي
بداند
رسالت داد ختم انبياء را *** رهين منت خود ساخت ما را
درود بيشمار بيتناهي *** ز ما بر اولين فيض الهي
نخستين عقل و اصل آفرينش *** دليل راه يزدان شمع بينش
شهي كو انبياء را قبلهگاه است *** ز ايمائيش منشق قرص
ماه است
طفيل حضرت او خلق كونين *** مقامش را بخوان در قاب قوسين
سر شاهان مكين تحت لولاك *** سر كويش مطاف هفت افلاك
خديو جم غلام عرش درگاه *** كه شد مسند نشين لي مع الله
بر آل طاهرينش نيز از ما *** تحيات فزون از حد احصا
همه روشن كن شمع هدايت *** همه بنيان كن نخل غوايت
خصوصاً واقف اسرار لاهوت *** نگهدارنده اركان ناسوت
اميرالمؤمنين حيدر كه يزدان *** شدش اندر كتاب خود ثنا
خوان
ديگر ختم ملوك ملك هستي *** غرض از خلقت بالا و پستي
سپهر دين و دانش قطب امكان *** امام آخرين سلطان دوران
ولي قائم موعود مسعود *** صفي خاتم درگاه معبود (54)
نزديك به ساعت نيم بعداز بيست و چهار به وقت محلي هواپيما در مطار
(فرودگاه) مدينه منوره فرود آمد، و با ابتهاج و شادماني بياندازه و
خوشحالي زايد الوصف قدم در زمين مبارك مدينه منوره نهاديم و قلم با اين
تعبير دور از ادب شكسته باد، نه قدم بر آن زمين مقدس گذارديم كه با هزاران
عذر جسارت و گستاخي سر بر خاك استان رسالت گذراده و زمين ادب را بوسيديم، و
خاكش را سرمه ديدگان نموديم.
اگر امكان داشت كه خود را اين بدن عنصري خارج كنيم و در اينجا با روح
مجرد به زيارت ارواح پيامبران خدا و اوليا و قدسيان ملكوت اعلي و معتكفان
حريم حرم با احترام نبوي نايل شويم هرگز به خود اجازه نميداديم پا بر اين
زميني كه مهبط ملائكه و مقدم شخص اول عالم امكان خواجه دو سرا محمد مصطفي
ـصليالله عليه وآله وسلمـ و اميرالمؤمنين و سيدة النساء و دو آقاي
جوانان اهل بهشت و ساير ائمه ـعليهمالسلامـ است بگذاريم و حداقل (سعيا
علي الرأس لا مشياً علي القدم) را برميگزيديم.
سرزميني كه هر نقطهاش داستاني افتخارآميز و تاريخي بهجت انگيز دارد اگر
چه دشمنان بيدادگر از اسائه ادب به اين زمين كوتاهي نكردند و در آن و حتي
در مسجد رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ جناياتي مرتكب شدند كه تاريخ
انسانيت را سياه نمود.
در طول تاريخ اسلام حكومتهائي كه بر اين سرزمين مسلط شدند جز يك سلسله
عمليات ظاهرسازي و عوام فريبانه كه در مسير سياستهاي خاص آنها بود نه فقط
كاري انجام ندادند بلكه كوشش كردند مدينه منوره را از مركزيت بيندازند
چنانكه انداختند.
عبدالملك مروان يكي از حاكمان و طاغوتيان بني اميه، كوشش ميكرد حيثيت
علمي و معنوي مدينه را از ميان ببرد، زيرا بواسطه استقرار خاندان رسالت كه
در رأس آنها حضرت امام زينالعابدين ـعليهالسلامـ قرار داشت و همچنين
گروهي از تابعين و رجال علم مثل قاسمبن محمدبن ابيبكر موقعيت مركزي خاصي
داشت و مردم به مركز حكومت كه شام بود اعتنائي نداشتند، لذا عبدالملك گروهي
از اراذل و اوباش را در مدينه ساكن گردانيد تا كساني كه به مدينه ميآيند
از اين شهر مقدس و مردم آن متنفر شوند، و كار تظاهر به فساد در مدينة
الرسول به جائي رسد كه از شعبي نقل شده است كه گفت:
در حكومت عبدالملك وقتي به مدينه رفتم چنين و چنان ديدم كه من كلام او
را بازگو نكنم بهتر است، سپس هم همين بني اميه جامع اموي را در دمشق بنا
كردند، براي اينكه مردم از مدينه منوره و مكه مكرمه منصرف نموده و به آنجا
متوجه نمايند و بلكه به جاي كعبه معظمه به حج آن وادار سازند.
هر چه بود در اين دورانها مدينه را كه بايد مركزيتش استمرار پيدا كند از
مركزيت انداختند. نخست بني اميه دمشق را مركز قرار داد و سپس بنيعباس
بغداد را و پس از آن هم عثمانيها اسلامبول را و در برابر آنها نيز خلفاي
فاطمي در مصر، قاهره و حكام اموي اسپانيا و اندلس را مركز قرار دادند، و
مدينه تقريباً در حد يك شهر متعارف در جهان اسلام تأثير بيشتري نداشت.
و در بعض مواقع مثل عصر متوكل از آن هم به ظاهر پايينتر و مورد خشم
حكومت بود، شقيترين و ستمكارترين افراد را بر اهل مدينه حكومت ميدادند.
اگر چه دمشق و بغداد و اسلامبول نيز اعتبار معنوي كسب نكردند و عقيده
مردم را جلب ننمودند اما از جنبه سياسي و توابع آن اهميّت يافتند و طاغوت
مآبيهاي مدائن و روم را به دمشق و بغداد و اسلامبول و ديگر شهرهاي بزرگ
منتقل كردند.
هر كس بخواهد بداند شهر مدينه منوره و مكه مكرمه در آن اعصار چگونه
فراموش شده بود شهرهائي مثل بغداد و دمشق و وسايلي را كه براي رفاه مردم و
وسعت جهات اقتصادي آنها فراهم بود، و كاخها و بيمارستانها و مدرسههائي كه
در آنجا تأسيس ميشد با وضع مدينه و مكه و مردم فقير و گرسنه شبه جزيره
مقايسه نمايد.
در حالي كه در بغداد و اسلامبول و شهرهاي مشابه آنها و در اندلس
كتابخانهها و مدارس بزرگ تأسيس ميشد و كاخهاي مجلل و پرخرجترين
ميهمانيها و عروسيها و عياشيها انجام ميشد. براي مردم مدينه امكانات
فراگرفتن و خواندن و نوشتن نبود.
و خلاصه اين است كه شهر مدينه كه بايد در طول چهارده قرن گذشته و بعد از
اين و در اعصار آينده مركز و عاليترين مظهر فكر اسلام و نظام اسلام، و
منبع نشر معارف اسلام درآيد به وضعي درآمد كه در اقصي نقاط عالم اسلام
شهرهاي بسيار در بينش و علم از آن پيشي گرفتند و مدينه راتحت الشعاع قرار
دادند.
از اين شهرها ميتوان بغداد و دمشق و اسلامبول و قاهره و نيشابور و
خوارزم و بلخ و مرو و قرطبه و غرناطه را نام برد كه همه هم در جهت علمي و
فكري شهرت داشتند و هم در جهت اسراف در تجمل و خوشگذراني و قصرها و كنيزان
مغنيه و رقاصه در حالي كه مردم مدينه در فقر بسر ميبردند و در انتظار اين
بودند كه پس از سالها مثلا خليفه يا اطرافيان او به آنجا بروند به رسم
احسان و صدقه به مستمندان از بيت المال مسلمين چيزي به آنها با هزار منّت
تصدق نمايند.
آري از مثل مالكبن انس در حديث و فقه اسم برده ميشد، و به او امام اهل
مدينه لقب داده بودند اما اين نيز به منظورهاي سياسي بود و منصور دوانيقي
براي معارضه با امام جعفر صادق ـعليهالسلامـ و اهل بيت از مالك ترويج
ميكرد.
البته در عصر امام محمد باقر و بالخصوص حضرت امام جعفر صادق
ـعليهماالسلامـ موقعيت علمي مدينه تجديد شد و رجال بزرگ از مدرسه اين دو
امام بيرون آمدند كه عدهاي از آنها شهرت جهاني يافتند، اما اين رونق بازار
علوم و معارف هم ديري نپائيد به واسطه شهادت حضرت صادق ـعليهالسلامـ و
بازداشت و زنداني شدن حضرت موسي بن جعفر ـعليهالسلامـ كه سالها ادامه
يافت دوباره آن وضع سابق را تعقيب كردند.
و خلاصه در اثر اين دسايس سياسي مدينه تقريباً پس از رحلت پيغمبر
ـصليالله عليه وآله وسلمـ در تمام اين اين مدت چهارده قرن تا امروز وضعي
را كه مناسب شأن و شرافت و موقعيّت مهبط وحي و مركز رسالت اسلام و مدفن
رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ و مقرّ اهل بيت ـعليهمالسلامـ
باشد نيافت. فقط مسألهاي كه در آن، مورد نظر و اهتمام بوده و هست معارضه
با نفوذ اهل بيت ـعليهمالسلامـ و انديشههاي اسلام راستين ميباشد كه به
شديدترين صورت پيروان اهل بيت و شيعه محق سركوب ميشدند و از حقوق اسلامي
حتي قبول شهادت محروم ميگرديدند و اين سياستي بود كه در تمام عالم اسلام
اجرا ميشد.
و حتي نقل فضايل آنها موجب بودكه بزرگترين محدثين و راويان احاديث را
منزوي كند و نقل حديث از او را ممنوع سازد و بقول ناصر خسرو:
در بلخ ايمنند زهر شري *** ميخوار و دزد و لوطي وزن باره
ور دوستدار آل رسولي تو *** از خانمان كنندت آواره
آزاد و بنده و پسر و دختر *** پير و جوان و طفل به
گهواره
بر دوستي عترت پيغمبر *** كردندمان نشانه بيغاره
مدينه منوره در طول تاريخ به واسطه جهات بسيار از جمله بدرفتاري و سوء
سلوك زمامداران همواره در معرض گرايش به اهل بيت و پيروي از هدايت آنها
قرار ميگرفت كه آن گرايش با خشونت شديد و كشتار كه گاهي به صورت قتل عام
بود سركوب ميشد.
اما مرور زمان و تسلط حكام جائر حقانيت اهل بيت و حقيقت و صحت برنامهاي
را كه پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ در امر رهبري امت داده بود
روزبروز روشنتر ساخت، و مردم فهميدند كه عدول از اين برنامه و رجوع نكردن
به اهل بيت رسالت ـعليهمالسلامـ منشأ همه مفاسد و معايب و تسلط زورگويان
و ستم پيشگان ميباشد.
مسلمانان ميديدند نظاماتي كه اسلام با آنها درگيري داشته و محكوم كرده
و برانداخته است از نو تجديد شده، و رسوم مداين و روم و پايتختهاي ديگر
جباران در دمشق و بغداد و غرناطه و اسلامبول و ... معمول و متداول گشته و
خلافت با شاهنشاهي، و امپراطوري و ملوكيت و استبداد و فرعونيت مترادف
گرديده است.
بر اثر اين اوضاع دانستند كه خبرهاي رسول خدا ـصليالله عليه وآله
وسلمـ و برنامهاي كه خدا در امر خلافت مقرر فرموده همه برخير و مصلحت است
و براي استمرار دعوت اسلام و نجات مستضعفان بوده است.
دانستند كه هيچيك از اين رژيمهاي غير شرعي پاسخگوي خواستههاي وجدان
بشري و محقق اهداف اسلام نيست.
گسترش اين بينش اركان حكومتهاي غاصب را كه به اسم اسلام مردم را استعباد
ميكردند هميشه ميلرزانيد، و همه از اينكه مدينه مركز اين بينش شود در
هراس بودند.
لذا حتي ابن حجر كه يكي از علماي معروف اهل سنّت و مروج سياستهاي اسلام
برانداز، و جيره خوار دستگاه همين حكومتها است در ابتداي كتاب (الصواعق
المحرقه) به شدت از اينكه فكر شيعي يعني انديشه اسلام راستين، و معارضه با
سلطههاي استعلا و استعبادي در مدينه روند بگيرد و فراگير شود اظهار نگراني
مينمايد، و به گمان خودش صواعق را براي جلوگيري از گسترش اين بينش تأليف
ميكند.
آري مسأله مدينه منوره براي تمام سياستهاي حكام غاصب همين بود، لذا
اسلام را از حركت سريع اصيلش بازداشتند و سياستهاي آن را در مسير اهداف خود
رهبري كردند، و اينهمه عقب ماندگيها را براي مسلمانان بوجود آورند.
وضع كنوني مدينه منوره از اين جهات و نواحي اصيل اسلامي و انساني در
حكومت سعودي از وضع گذشته آن بهتر نشده بكله از جهاتي بدتر و خطرناكتر است،
و اگرچه ظواهر خانهها و كاخها و راهها چنانكه در همه جاي دنيا به مناسبت
عوض شدن اوضاع صنعتي و وارد شدن دنيا به دوره برق و ماشين تغيير كرده است
اما هر كس ميفهمد كه اين تغييرات اصولي و جوهري نيست و آنچه به ظاهر از
عمران و آباداني در جده و مدينه طيبه و مكه مكرمه و طايف و رياض و غيرها
ديده ميشود ترقي و پيشرفت محسوب نميشود اين آباديها بر سه اساس است:
1ـ بر اساس برآوردن نيازهاي جاه طلبانه وهابيها كه بر تمام ذخاير اين
كشور مسلطند، و در عربستان و خارج از آن براي خود همه گونه اسباب خوشگذراني
و عياشي و هرزگي را در نهايت اسراف فراهم نمودهاند در حالي كه مردم فقير و
گرسنه عربستان از زندگي متوسط انساني محروم ميباشند.
2ـ بر اساس رفع نيازمنديهاي استعمار كه در اين رابطه نيز پولهاي كلان
مصرف شده، و ثروت مردم فقير اين كشور جيب سرمايهدارن آمريكائي يا فرانسوي
يا انگليسي يا ايتاليائي و ديگران را پر ميسازد.
3ـ بر اساس به مصرف رساندن محصولات صنعتي بيگانگان كه ملاحظه ميشود
تقريباً تمام عوايد ساختمان اين بناهاي مدرن حتي مسجد پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ و مسجد الحرام را مؤسسات كنتراتچي و كمپانيهاي بيگانه
ميبرند.
بديهي است تا حدودي هم وسايل آسايش حجاج و توسعه و عمران حرمين فراهم
شده است، اما در متن نقشه آسايش حجاج و اينگونه هدفها هدف اصلي نيست و تبعي
و فرعي است، زيرا حكومتي كه ميخواهد با جمعيت كم به مناسبت وجود حرمين
شريفين در كشورش در بين حكومتهاي ديگر اعتبار داشته باشد و به عبارت ديگر
حكومتي كه اعتبارش در بين مسلمانان و در تمام جهان فقط به اين دو حرم مقدس
است كه يك ميليارد بشر به آن به نظر احترام مينگرند و همه ساله نزديك به
يك ميليون براي اداي مراسم حج از اطراف و اكناف، و اصقاع دور و نزديك عازم
آن ميشوند بايد در حدي كه مورد اعتراض اينهمه زائر قرار نگيرد و دنياي
اسلام به او معترض نشود آن را تجليل نمايد، و براي پذيرائي اين جموع بشري
خود را آماده نمايد، و اين مراسم را كه خواه و ناخواه انجام ميشود در
اختيار خود نگاه دارد تا براي مقاصد خود از آن سوء استفاده نمايد.
و به هر حال اين ظواهر و مظاهر اگر چه در اصل مقصود حكومت سعودي نيست
بلكه مقصود همه مسليمن است، و همه ميخواهند مراسم حج هر چه باشكوهتر و
منظمتر برگزار شود، و مسجدين و حرمين شريفين در حدود تعاليم شرعي از جنبه
توسعه و عظمت ظاهري همه نمونه باشد، و در اين دو شهر فقط خداي بزرگ به
بزرگي ياد شود، و صاحبان مقامات حكومتي هيچگونه تكبّر و علوّ و برتري
نداشته باشند و مظهر مساوات اسلامي باشند و برادري اسلامي در آن آشكار
باشد، و از طاغوت پرستي و استضعاف در آن خبري نباشد كه متأسفانه تشريفات
ظاهري و تجملات در حد وفور نسبت به شاه و خاندانش وجود دارد، فقط چيزي كه
نبود يا اگر بود ما نديديم مجسمه و عكس و صورت بود كه نه تنها در مسجدين در
مساجد ديگر هم حتي يك عكس و صورت ديده نميشود.
باري مدينه كنوني مدينه اي بهتر از مدينه عصر عبدالملك و وليد نيست با
اين تفاوت كه در آن عصر با همه مفاسدي كه در آن ساخته و پرداخته بودند
شخصيتي الهي مثل امام زين العابدين ـعليهالسلامـ وجود داشت كه عبادت و
زهد و گذشتن از دنيا و زندگي بسيار ساده و بي تجملش تمام دستگاه ظلم و
اسراف و تجبر و تكبر و پر تشريفات و خدم و خشم خلفيه وقت را تحت الشعاع
قرار ميداد و مثل فرزدق با آن قصيده جاودان او را مدح و توصيف به حق
مينمود ولي مدينه امروز از وجود شخصيتي كه بتواند اين مظاهر استكباري
حكومت را با اخلاق و رفتار پارسايانه و بيتكلف و بيپيرايه بكوبد و نمونه
قدس اخلاق اسلام باشد خالي است.
مردمانش در معارف اسلامي عقب ماندهاند و جز تعصب و تظاهر صوري به تمسك
به بعضي از وظايف اسلامي چيزي در آن متجلي نيست. (55)
بازگشت به شهر نور:
اَرْضٌ مَشي جِبْريلُ في عَرَصاتِها *** وَاللهُ
اَشْرَفَ اَرْضَها وَ سَمائَها
ما ميخواستيم از شهر نور سخن بگوئيم كه متأسفانه تاريكيها را برشمرديم
و فقدانات و نواقص را تذكر داديم و به جاي اينكه آنچه را شهر مدينه منوره
دارد يادآور شويم آنچه را ندارد و بايد داشته باشد برشمرديم.
آنچه اين شهر مقدس و عزيز كه صدها ميليون مسلمان شوق زيارتش را دارند،
دارد هيچ شهري در روي زمين ندارد. راستي اين شهر بينظير است و وجود قبر
مطهّر رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ و مسجد آن حضرت و مشاهد مقدسه
اهل بيت ـعليهمالسلامـ همه فقدانات عرضي آن را كه در اثر سوء سياستهاي
سياستمداران پيدا شده تحت الشعاع قرار ميدهد، و با اين امتيازات بزرگ آن
نواقص به حساب نميآيد و اصولا هر تقدير و تجليل كه از مدينه ميشود به
ملاحظه اين افتخارات بزرگ است. اين شهر دارالهجرت پيغمبر اكرم ـصليالله
عليه وآله وسلمـ و اولين مركز اعلام رسمي موجوديت جامعه و نظام اسلام است.
اگر اين شهر نبود و اگر اين شهر به نداي منادي الهي پاسخ نميداد و
پيامبر گرامي اسلام ـصليالله عليه وآله وسلمـ را نميپذيرفت و اگر مردم
اين شهر با آن ايثار و اشتياق مهاجرين را نميپذيرفتند و به دعوت اسلام
نگرويده بودند و مهاجرين را منزل و مسكن نميدادند و در نهايت برادري از
آنها پذيرا نميشدند هر چند سير اسلام و دعوت پيامبر اسلام ـصليالله عليه
وآله وسلمـ متوقف نميشد ولي ميتوان گفت كه اگر اين شهر نبود اسلام در
اين مسيري كه قرار گرفت قرار نميگرفت.
زن و مرد مسلمان اين شهر فداكاري كردند از مال و مسكن و جان خود گذشتند،
و در حمايت از پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و دعوت توحيد وظيفه خود
را ادا كردند و به بيعت خود با آن حضرت وفا نمودند.
اعلان كلمه توحيد و تشكيل حكومت رسمي اسلام از اين شهر شد.
اين شهر بود كه با كفار و مشركين مكه و ديگران در بدر و احد و احزاب جنگ
كرد.
ابودجانه انصاري و مردان ديگر از دلاوران انصار اهل اين شهر بودند و
بيجهت نبود كه منافقين با اين شهر و يا انصار آنهمه دشمني داشتند و پس از
رحلت رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ به جاي تقدير از اين شهر و مردم
آن آنها را به آن گونه تحقير كردند كه معاويه صريحاً آنها را و خبرهاي
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ را نسبت به آنها به باد استهزا ميگرفت
و تا ميتوانستند آنها را خصوصاً افرادي را كه در وفاداري با خاندان رسالت
مشهور بودند از كارها بر كنار و از بيت المال محروم مينمودند.
و بيجهت نبود كه شخصيت دوم اسلام علي ـعليهالسلامـ از آنها تجليل و
احترام ميكرد و خدمات و فداكاريهاي آنها را در راه اسلام و بارور شدن شجره
طيّبه توحيد و ياري پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ تقدير ميفرمود.
اولين مسجد را مسلمانها در اين شهر بنا نمودند و سورههاي مدني و اين
شهر نازل شد.
همه جاي اين شهر براي انسان يادآورنده خاطرات تاريخي و سير زندگاني
خواجه كاينات و مَفخر ممكنات است.
اين سرزمين مَقدم حبيب خدا و يگانه شخص شخيص عالم امكان است.
اين كوچهها و خيابانها مَعبر آن حضرت و هر نقطهاش از جنبه تاريخي و
اسلامي با عظمت و پر افتخار و با بركت است.
اين شهر بعد از مكه معظمه مركز نزول وحي قرار گرفت.
فاطمه زهرا ـعليهاالسلامـ آن يگانه مدافع اسلام و پاسدار راه توحيد در
اين شهر مقام داشت.
دو آقاي جوان اهل بيت حسن و حسين ـعليهماالسلامـ كه پيغمبر ـصليالله
عليه وآله وسلمـ آنهمه در حضور مردم و جمع اصحاب به آنها اظهار مهر و محبت
مينمود و آنها را ميستود و امت را به ولايت و محبّت آنها ترغيب و وصيت
ميفرمود و همچنين ساير امامان ـعليهمالسلامـ به جز اميرالمؤمنين و امام
دوازدهم ـعليهماالسلامـ در اين شهر تولد يافتهاند.
اين شهر مولد ائمه و مَدْرَس حضرت باقر العلوم و حضرت كشاف حقايق امام
جعفر صادق ـعليهماالسلامـ است.
آنقدر در اين شهر مواقف تاريخي و يادگارها از رجال اسلام و قهرمانهاي
بزرگ اسلام وجود دارد كه شرح آن جز در كتابهاي مفصل و بزرگ ممكن نيست.
مكه مكرمه كه به عظمتهاي ويژه ديگر اختصاص دارد با آنهمه خصايص بزرگ و
آيات بينات و مقام ابراهيم و كعبه معظمه و اينكه مطلع انوار وحي محمدي بود
و قبله ميلياردها مسلمان در مرور قرون و اعصار تا روز قيامت شد به واسطه
استيلاء افكار مشركانه بر اهالي آن نتوانست از اين افتخار كه محل اقامت و
موطن پيغمبر خدا است پاسداري و آن حضرت را ياري كند، و مركزيتي را كه به
واسطه وجود عزيز خاتم الانبياء ـصليالله عليه وآله وسلمـ داشت براي خود
حفظ نمايد.
پس از سيزده سال كه پيامبر اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ دعوت
فرمود، صداي دعوتش كه از مكه مكرمه و عربستان به خارج رسيده بود دلهاي مردم
را به سوي اسلام وبراي اسلام فتح ميكرد.
از يك سو قريش و مشركين اسلام را براي خودشان، و خدايان مصنوعيشان و
براي موضعهاي استكباري و ستمكاريشان خطر جدي ميديدند، و براي اجراي
خطرناكترين طرح خود يعني كشتن پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ با
همكاري قبايل و فاميلهاي مختلف وارد عمل شدند.
و از سوي ديگر بايد دعوت اسلام دوره نويني را آغاز نمايد كه در آن به
عنوان يك نظام الهي و مسلمين به صورت يك جامعه در برابر تمام نظامات و
جوامع اعلام موجوديت بنمايد و ويژگيهاي خود را آشكار سازد تا كساني كه
اسلام آوردهاند و افرادي كه در اثر دعوت اسلام از شرك و بت پرستي بيزار
شدهاند، و مستضعفان و محرومان و مظلوماني كه اسلام را پناهگاه خود
ميبينند، و شيفته و دلباخته برادري اسلامي شدهاند بتوانند از اطراف و
اكناف در زير پرچم حمايت اين نظام گرد آمده، و به جامعه جديد بپيوندند.
بدون چنين مركزيتي افرادي كه اسلام اختيار ميكردند استضعاف ميشدند و
مورد سختترين شكنجهها قرار ميگرفتند.
بايد اين افراد تحت حمايت رسمي قرار بگيرند، و بايد اسلام از حقوق
پيروان خود دفاع نمايد، و بايد نو ايمانان به حمايت اسلام از آنها اميدوار
شوند. به واسطه آنكه مشركين و مستكبران مكه مكرمه را مركز شرك و بتپرستي
قرار داده بودند و تحت استيلاي شديد خود گرفته بودند براي اينكه مركز رسالت
اسلام باشد شرايط لازم را نداشت، و مسلمانان ناچار بايد مركزي را براي خود
در نظر بگيرند تا حكومت حق و عدل و جهاني اسلام را پايهريزي كنند، و جامعه
را بر اساس قوانين الهي، و قواعد و نظام نو اداره نمايند.
خدا چنين اراده فرموده كه اين افتخار نصيب يثرب شود كه پس از اقامت
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ در آنجا به (مدينة الرسول) و (مدينه
منوره) شهرت يافت و خدا چنان اراده فرمود كه اهالي يثرب در اين دور جديد
اسلام نقش مؤثر را ايفا كنند، و براي متشكل شدن مسلمين و بوجود آمدن نظام
نو همه گونه ايثارگري، و مردانگي و برادري را نشان بدهند، و الحق كه
مخلصانه و صادقانه اسلام را ياري كردند كه خدا در قرآن مجيد از آنها مدح
فرموده است:
وَالَّذينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلايمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ
مَنْ هاجَرَ اِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ في صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا
اُوتُوا وَ يُوْثرُونَ عَلي اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ
مَنْ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (56)
بنابراين در يثرب جامعه اسلامي متشكل گرديد و اسلام از يثرب مدينه را
بنياد نمود.
در تاريخ واقعهاي نظير هجرت رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ و
ساير مهاجرين نخواهيم يافت كه هجرت كنندگان در حالي كه از همه جهات مادي
چشم پوشيده بودند اينگونه مورد استقبال قرار گرفته باشند، و در پذيرائي از
آنها اين همه شور و شوق و خوشحالي و مسرت اظهار كرده باشند.
گوئي انصار يعني مردم مدينه پيش بيني ميكردند و ميدانستند كه يثربشان
در اثر شرافتي كه يافته مدينه ميشود و چه شهرت و چه موقعيّتي را در جهان
حائز خواهد شد.
و گوئي ميديدند كه ميليونها مردم در موسم حج و در دوران سال از راههاي
دور و دورترين نقاط جهان براي زيارت يثربشان از زن و بچه و خانه و مال و
مقام صرف نظر نموده مدينه منوره را مقصد قرار ميدهند.
راستي نميدانم آنها اگر چه به پيشرفت سريع اين دين ايمان داشتند آيا
براي شهرشان اين همه شهرت و موقعيت را پيش بيني مينمودند.
آن روز كه پيغمبر اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ وارد مدينه طيبه شد
اين اشعار در مراسم استقبال آن حضرت خوانده ميشد:
طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَيْنا *** مِنْ ثَنِيّاتِ الْوَداعِ
اَيُّهَا الْمَبْعُوثُ فينا *** جِئْتَ بِاْلاَمْرِ
الْمُطاعِ
وَجَبَ الشُّكْرُ عَلَيْنا *** مـا دَعـا لِلّهِ داعِ (57)
آيا آنها كه اين اشعار را ميخواندند ميدانستند و براي شهرشان اين
آينده را پيش بيني ميكردند كه در مثل عصر ما يك ميليارد مسلمان در سراسر
جهان آرزومندند از ثنيةالوداع ديدن كنند و خاطره آنروز عزيز را گرامي
بدارند؟
واقعاً اسلام در همه جلوات و مظاهرش اعجاز است، و قدرت الهي در حقيقت
دعوت حق خود را به ثبوت ميرساند، و نشان ميدهد كه آن نيروئي كه پايدار و
باقي است، و ميتواند همه نيروها را درهم بشكند نيروي ايمان به خدا و اخلاص
در راه اقامه حق و عدالت است، و آن چيزي كه فاني نميشود حيثيتهاي مرتبط و
وابسته به خدا و وجه الله است كه:
كُلُّ شَيء هالِكَ اِلاّ وَجْهَهُ (58)
*** وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلالِ وَاْلاِكْرامِ (59)
و هر چه جز او است و وجه او نسيت و باطل و عدم صرف است.
اَلا كُلُّ شَيء ما خَلاَ اللهِ باطِلٌ *** وَ كُلُّ
نَعيم لا محالَةَ زايِلٌ (60)
باز هم شهر نور:
قَدْ جائَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ كِتاب مُبين (61)
اَشْرَقَ النُّورُ فِي الْعَوالِم لَمّا *** بَشَّرَتْها
بِاَحْمَدَ اْلاَنْبِياءُ
نوري كه پر تلألؤو پاك و مخلد است *** نور حبيب قادر
سبحان محمّد است
مدينه را كه ميگوئيم شهر نور است نه از آن جهت كه انوار برق همه
خيابانها و كوچهها و مجامع آنرا روشن كرده است و وقتي در شب از فراز
هواپيما به آن مشرف ميشويد جالب و تماشائي است.
و نه از آن جهت كه نورافكنهاي قوي مسجد النبي ـصليالله عليه وآله
وسلمـ را چنان روشن مينمايد كه آفتاب در روز جهان را روشن ميسازد.
مدينه از آن جهت شهر نور است كه نور وحي قرآن كه هر سوره و هر آيه و
جمله آن نور است پس از مكه مكرمه در آن تأئيد، و از آنجا آفاق و اقطار جهان
را روشن ساخت.
نور هدايت، نور ايمان، نور آزادي نور احترام به حقوق انسان، نور عدالت،
نور علم و معرفت، نور توكل و صبر و رضاء و تسليم و تفويض و ايثار و همه
مكارم اخلاق از اين مدينه به جهان پخش شد.
مطلع تمام اين انوار وجود سيد رسل و پيشواي كل حضرت خاتم الانبياء
ـصليالله عليه وآله وسلمـ بود كه رسالتش براي جهانيان رحمت بوده و تا
قيامت رحمت خواهد بود و پس از لحوق آن حضرت به رفيق اعلي حضرت اميرالمؤمنين
علي ـعليهالسلامـ و ساير ائمه ـعليهمالسلامـ مطلع انوار معنوي
ميباشند (62) مطلع
و مشرق اين انوار وجود اقدس مجمع الانوار حضرت بقية الله ارواح العالمين له
الفداء است.
و اگر بگوئيم نور برق از پرتو نور محمدي ـصليالله عليه وآله وسلمـ
كشف شد گزاف نگفتهايم زيرا اين اسلام بود كه جهان را متحول كرد و از بركت
اسلام بود كه سير علمي آغاز شد، و اروپا در آنچه به آن دست يافت مرهون
خدمات علمي و تحقيقات و كاوشهاي علماي اسلام ميباشد و اگر ظهور اسلام نبود
عالم در همان تاريكيها و گمراهيها و بي حركتيها و خرافات باقي مانده بود.
اسلام و مسلمانان به اتفاق همه دانشمندان بر گردن تمام بشر و علوم حق
دارند.
آري مدينه شهر نور است و مسجد پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ مركز
نور است و روضه و حجره آن حضرت كه متأسفانه از تعصب وهابيهاي مجسمه به ظاهر
تاريك است و حتي يك لامپ كوچك برق در آن نگذاردهاند كه مشتاقان داخل حجره
و قبر مطهر رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ را ببينند، همچنين خانه
حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ را تاريك و خاموش گذاردهاند نيز منبع انوار
است، نوري از اين مسجد و از اين خانهها برخاست كه جهان را منور كرد و
تاريكيهاي بت پرستي و بشر پرستي و رذائل اخلاق و استكبار و استعلا را از
افق جهان زدود.
نور «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»
نور «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقيكُمْ» (63)
عَلي عَجَمِي»
نور «تَعالَوْا اِلي كَلِمَة سَواء بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ اَنْ لا
نَعْبُدَ اِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذُ
بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ» (64)
نور «خُذِ الْعَفْوَ وَاْمُرْ برالْعُرْفِ» (65)
وَ الْبَغْي» (66)
انواري كه اگر نباشند نور آفتاب و برق براي بشر زحمت و رنج و بيعدالتي
ميآفريند، و در راه شر و فساد و تخريب و توسعه استعباد و استعلاء استخدام
ميشوند.
زهي فخر و افتخار مردمي كه امت و پيرو چنين پيغمبري باشند.
و زهي شرف امتي كه به اين برنامهها عمل ميكنند و نگهبان و پاسدار و
مبلغ اين رسالتها هستند.
مدينه به آن تاريخ طلائي و سوابق درخشانش
به مسجد پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و حجره و مرقد آن حضرت به
قبر نامعلوم و شناخته نشده زهراي عزيز سيده زنان عالميان به قبور مطهره
حضرت مجتبي و زين العابدين و باقر العلوم و امام صادق ـعليهمالسلامـ به
ساير مشاهده اهل بيت ـعليهمالسلامـ و اصحاب خاص پيغمبر ـصليالله عليه
وآله وسلمـ كه در وفا بدان حضرت و اهل بيتش پايدار ماندند.
به مشاهد و مواقفي كه دارد.
به اين انبوهها جمعيّت متراكم بشري كه از نزديك و دورترين نقاط جهان
قصد آن را مينمايند.
به مظاهر اسلامي كه هم اكنون در آن ديده ميشود.
به خضوع و خشوعي كه در عبادت و دعا و طلب حاجات از خداوند متعال در مسجد
ابراز مينمايند، و با زبانها و لهجههاي مختلف خدا را ميستايند و از عظمت
و شؤون و خدمات بي نظير محمد ـصليالله عليه وآله وسلمـ به بشريت تقدير
مينمايند.
به همه اينها و موقعيّتهاي ممتاز ديگر مدينه شهر نور و مهبط الانوار است
و رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ معدن الانوار است.
خوشا به حال آنان كه از اين انوار استضائه مينمايند، و تاريكيهائي را
كه در خود مييابند برطرف ميسازند.
حركت به سوي شهر:
پس از گرفتن اثاثيه، و ساكها عازم شهر شديم با آن احساسات روحاني و شوق
و نشاط زايد الوصف و با شعار «اَلّلهُمَّ صَلّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ
مُحَمَّد» درود بر محمد و آل محمد از خيابانها يكي پس از ديگري ميگذشتيم،
و به هر كوي و گذر و خيابان و ميدان كه ميرسيديم مايل بوديم ماشين توقف
كند تا ما آنجا را شناسائي كنيم و به تاريخ آن و سرگذشت اسلامي آن آشنا
شويم.
اين زمينها همه محترم است زيرا روزگاري گذرگاه يا نظرگاه رسول گرامي
اسلام و خاندان عزيزش علي و زهرا و حسن و حسين ـعليهمالسلامـ بوده است
به اين ملاحظه ما به اين زمينها و به هرچه و هركس منتسب به آنها باشد عشق
ميورزيم و دوست ميداريم.
«وَ هَلِ اْلايمانُ اِلاَّ الْحُبُ وَالْبُغْض». (67)
البته هر كدام از اين زمينها را كه بيشتر به آنها نسبت داشته باشد بيشتر
دوست ميداريم. به مسجد و حجره رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ خانه
حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ مزار و مراقد مطهره چهار امام بزرگوار در بقيع،
خانه امام جعفر صادق ـعليهالسلامـ، مسجد رد شمس و مسجد قبا و سائر مشاهد
و مواقف آنان بيشتر ابراز علاقه ميشود و در و ديوار و زمين آنها را
ميبوسيم و ميبوئيم.
وقتي صاحب عشق مجازي مجنون عامري نسبت به ديوار ديار معشوقش ليلي
ميگويد:
امر علي جدار ديار ليلي *** اقبل ذاالديار و ذاالجدا را
و ما حب الديار شغفن قلبي *** ولكن حب من سكن الديار را
و شاعر نوازش مجنون را از سگ كوي معشوق را چنين توصيف مينمايد:
همچو مجنون كو سگي را مينواخت *** بوسهاش ميداد پشتش
ميگداخت
بوالفضولي گفت كاي مجنون خام *** اين چه شيداست اينكه
ميآري مدام
پوز سگ دانم پليدي ميخورد *** مقعد خود را به لب
مياسترد
گفت مجنون تو همه نقشي و تن *** اندرا بنگر تو از چشمان
من
كاين طلسم بسته مولي است اين *** پاسبان كوچه ليلي است
اين
وقتي عشاق مجازي نسبت به معشوقان خود چنين دلبستگي داشته باشند و
وابستگان به آنها را گرامي بدارند، عاشقان حقيقي و دلباختگان مردان خدا و
شيفتگان حق چگونه ميتوانند از اظهار علاقه و دوستي و احترام به بيت خدا، و
خانههائي كه مصداق
«في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اسْمُهُ
يُسَبِّحُ لَهُ فيها
بِالْغُدُوِّ وَاْلآصالِ» (68)
است خودداري كنند و علاقه خود را به آنچه به آنها وابسته و متعلق است
پنهان بدارند اين علائق را نميتوان ناديده گرفت و تأثير آنها را در حب و
بغض و تعيين موضع شخص جلوگيري كرد وقتي حب به يك شيء يا يك شخص پيدا شود حب
به اين امور نيز پيدا ميشود.
من عجب ميكنم از اين نادانهائي كه به اسم نهي از شرك، موحدين حقيقي را
كه كشورهاي دور و نزديك به شوق زيارت حجره مطهره پيغمبر ـصليالله عليه
وآله وسلمـ آمدند از اظهار احساساست و علاقه به تقبيل در و ديوار حجره و
روضه آن حضرت كه هزار معناي آموزنده و كفر شكن دارد مانع ميشوند، و با
اينكه ميبينند اين كار پيش نميرود، و اين آتش عشق و شوق خاموش نميگردد و
با همه شدت كه در منع مردم نشان ميدهند، و اين خلق دلداده و عاشق از خود
بيخود را اذيّت و آزار ميدهند.
همه ساله صدها هزار نفر از حاج و زوار همين احساسات را نشان ميدهند و
براي بوسيدن ضريح و منبر و ستونهاي حرم و در و ديوار خانه زهرا
ـعليهاالسلامـ و بر يكديگر پيش ميگيرند، و نميتوانند خود را از اظهار
اين علايق باز دارند و با عكس العمل مخالف مأمورين سعودي روبرو ميشوند.
هر كس پيغمبر خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ را شناخت، و به عظمتهاي
او كه نمايش و جلوه عظمت حق است، و صفات كريمه، و مهر و رأفت و خلق عظيم او
آگاه گشت اگر فطرف انسانيت دارد در اظهار اين علاقه از خود بيخود و تقريباً
بياختيار است.
اين احساسات هيچ ارتباطي با شرك ندارد اين احساسات ارتباط را با حق و
عدالت و توحيد و كرائم اخلاق نشان ميدهد. كدام انسان است كه در برابر حق و
فضيلت و استقامت و فداكاري و خلوص نيت و خدمت به بشر سرتعظيم فرود نياورد،
و كدام انسان براي اين تعظيم و تكريم از پيغمبر و خاندان عزيزش سزاوارترند
كه مثل اعلاي انسانيت و نمونههاي كمال و تفوق آدميت بودند.
مگر شما ميتوانيد به يك فرد حق پرست يا دادگر يا بخشنده يا مصلح و مخلص
اظهار علاقه ننمائيد.
وقتي بيگانگان در ضمن شعر و نثر با هر بلاغتي كه در توان دارند ثنا خوان
و مداح آن حضرت باشند حالِ مسلمان بامعرفت و مشتاق معلوم است كه چگونه
ميباشد.
مگر ما ميتوانستيم به فرض كه مأمور به صلوات نشده بوديم به محمد و آل
محمد صلوات الله عليهم درود نفرستيم.
اين ممانعت از تقبيل و بوسيدن تا آن سوابق معرفت و شناسائي هست بيهوده
است، و اگر خود اين منع كنندگان هم به فطرت خود واگذار شوند از آن خودداري
نمينمايند.
بلي از كوردلاني كه خدا را جسم ميدانند، و براي او دست و چشم و پا
اثبات مينمايند، اين نادانيها بعيد نيست و از آنها نبايد انتظار داشت كه
عمل عادي مسلمانان را حمل بر فساد ننمايند و آن را شرك و بدعت ننامند، و بر
محامل صحيحه و معلومه حمل نمايند، و اينقدر توجه كنند كه بايد انظار و
نيّات را در اعمال و افعال در نظر گرفت و فعلي را كه ممكن است وجوه متعدده
داشته باشد اگر از مسلمان موحد كه هرگز آهن و چوب را فاعل و مؤثر نميداند
صادر شد نميتوان به شرك و خلاف توحيد حمل نمود.
باز هم همان شعر تأمل كنيد و به اين نكته توجه فرمائيد هر كس هر چه را
دوست و محترم ميدارد همه وابستگان به آن چيز را دوست ميدارد.
رسيدن به منزل و اقامتگاه:
پس از طي چند خيابان در شارعي كه آن را شارع سلطان نام گذاري كردهاند
در منزلي كه قبلا فراهم شده بود وارد شديم و از آنجا كه از مسجد فاصله زياد
داشت و رفت و آمد به حرم از آنجا به زحمت انجام ميشد به منزل آقاي حاج سيد
علي سالكفرد رفتم مشاراليه و مسافريني كه در معيت او بودند از ديدار حقير
اظهار خرسندي نمودند و وسيله فرستادند علويه محترمه را هم از آن منزل به
اين منزل آوردند و اطاقي را براي ما معين كردند.
تشرف به مسجد و حرم رسول خدا (صليالله عليه وآله وسلم) :
سزاوار است در اينجا به دو شعر از مطلع قصيدهاي كه قاآني در وصف حرم
مطهر حضرت ثامن الائمه علي بن موسي الرضا ـعليهماالسلامـ سروده است مترنم
شويم چون همه نور واحدند و رسول اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ مجمع
كمالات همه و همه مظهر فضايل و كمالات آن حضرت ميباشند:
زهي به منزلت از عرش برده فرض تو رونق *** زمين زيمن تو
محسود نه رواق مطبق
كدام گوهر پاك است در زمين تو مدفون *** كه از رواق تو
خيزد همه خروش اناالحق
و اين چند بيت را نيز از خودم كه در مدح آن حضرت سرودهام با اينكه
ميدانم قابل تقديم به محضر ارباب معرفت و ذوق و ادب نيست و مقدار بصيرت و
بينش گوينده كه نسبت به درياي بيكران علوم و كمالات و فضايل و مقامات محمدي
قطرهاي هم بشمار نميآيد با كمال شرمندگي عرض مينمايم:
زهي در رفعت از كيهان گذشته *** ز مهر و انجم تابان
گذشته
ز ابراهيم و عيسي و ز آدم *** ز نوح و موسي عمران گذشته
زهي پيغمبري كز غايت جود *** يم احسانش از عمان گذشته
زهي پيغمبري كز شأن و رتبت *** ز هر ذيشأن و عاليشان
گذشته
گرفته ز امر حق ملك بقا را *** ز خضر و چشمه حيوان گذشته
چنان با واجب اندر اتصال است *** كه آيد در گمان ز امكان
گذشته
محمد فيض اول سرور كل *** كه صيت فضلش از كيوان گذشته
ز يمن بعثت فرخنده او *** جهان از دوره خسران گذشته
بهمدحش منطق (لطفي) كليل است *** وگر از قيس و از سبحان
گذشته
مسجد پيغمبر اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ و حجره منوره آن حضرت و
مسجد الحرام و كعبه معظمه مشهورترين و ممتازترين مشهد و مسجد در جهان اسلام
ميباشند بيان و قلم از توصيف اين مسجد، و حجره مقدسه عاجز و ناتوان است
اگر شخص، اندكي چشم بصيرت بگشايد رحمتها و بركات الهيه را در اهتزاز و
درخشندگي نور نبوت را كه از در ديوار مسجد ساطع و لامع است ميبيند، هر كس
بي اختيار در پيشگاه جلالت و عظمت حضرت خاتم الانبياء ـصليالله عليه وآله
وسلمـ و عتبه حجره مطهر آن حضرت خاضع و فروتن ميگردد.
اينجا مزار كسي است كه نزديك به هزار ميليون انسان گرونده و مؤمن دارد
كه برنامههاي گوناگون زندگي را از مكتب تعليم و ارشاد او ميگيرند.
اينجا ضريح شخصيتي است كه صدها ميليون بشر موحد هر روز چندين مرتبه در
هنگام نمازهاي پنجگانه و در مناسبات ديگر نام او را به عظمت ياد كرده و با
صلوات و درود بر آن حضرت خود را غرق افتخار مباهات مينمايند.
آري اينجا قبر رسول خدا پيغمبر رحمت، و منادي حريت و عدالت و اعلان
كننده حقوق بشر، و مبلغ مساوات است.
اينجا مرقد آوردند قرآن و پيامآور توحيد است، مرقد معلم اعلاي انسانيت
و بزرگ مردي است كه تمام فضايل و كمالات انساني را عملا و قولا به بشريت
آموخت، و اكمل اديان و جامعترين شرايع و قوانين را از سوي خدا به جهانيان
رسانيد.
اينجا روضه مطهره خاتم الانبياء رسول عظيم الشأن خدا است كه مطاف
فرشتگان و محل نزول بركات ايزد منان است و دوست و دشمن و مسلمان و غير
مسلمان او را نادره عالم خلقت و انسان برجسته و ممتاز و مصلح بزرگ جهان
ميدانند.
مزار صاحب خلق عظيم و مخاطب به خطاب
«وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (69)
است.
اين مسجد و اين حرم داراي تاريخي پر نشيب و فراز و پر از حوادث مسرتبخش
و اندوه بار است داستانها و جريانهاي بزرگ راديده است.
روزي در اين مسجد پيامبر اكرم ـصليالله عليه وآله وسلمـ ابلاغ رسالت
ميفرمود و آيات قرآن كريم را كه بر او وحي ميشد بر مردم تلاوت مينمود، و
پس از اذان دلنشين بلال اقامه نماز جماعت ميكرد و تا براي آن حضرت منبر
ترتيب نداده بودند بر ستوني تكيه ميفرمود و مردم را موعظه مينمود و خطبه
ميخواند و اين مسجد مركز عبادت و مدرسه هدايت بود.
وفود را در اين مسجد پذيرائي ميكرد و طرحهاي جنگي و سياسي را در اينجا
به اطلاع مردم ميرساند.
در پيرامون اين مسجد، حجرات همسران پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ
و حجره داماد و پسر عموي عزيزش بطل اسلام علي بن ابيطالب ـعليهالسلامـ و
تني چند از اصحاب قرار داشت كه از همه (حجرات) درهائي به سوي مسجد باز
ميشد. تا به امر خدا پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ جز در خانه علي
ـعليهالسلامـ را كه همچنان بازگذارد در حجرههاي ديگران را بست. اين
حجرهها در نهايت سادگي و تواضع بود.
در اين مسجد در عصر شخص پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ حوادث مهمي
اتفاق افتاد كه در تواريخ ضبط است.
اصحاب صُفه در قسمتي از اين مسجد (كه در شمال محراب موسوم به محراب تهجد
است و در حال حاضر مكاني است به ارتفاع حدود نيم متر از زمين و دوازده متر
طول و هشت متر عرض) ساكن بودند، و پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ از
آنها پذيرائي مينمود، و آنها را بر خود و زهراي عزيز و فرزندانش در خوراك
و پوشاك مقدم ميداشت، و همين فقراي صفه كه در كمال فقر بودند افرادي هستند
كه اسلام علاوه بر عزت واقعي در ظاهر نيز چنان آنها را با عزت و اعتبار
قرار داد كه برخي از آنها در شهرهاي مهم والي و حاكم شدند يا فرماندهي لشگر
يا عضويت سپاهياني رايافتند كه با لشگر ايران روم جهاد كردند و بر آنها
پيروز شدند.
قسمت عمده احكام و قوانين سياسي و نظامي و مالي اسلام در اين مسجد ابلاغ
ميشد.
در واقع عصر طلائي و درخشان اين مسجد همين عصر رسول اكرم ـصليالله
عليه وآله وسلمـ بود و پس از آن عصر بيشتر عصرها و دورانهايش تأسف انگيز و
ملال آور و محزن بوده است.
خطبه تاريخي خانم خانمهاي جهان:
پس از عصر رسول خدا ـصليالله عليه وآله وسلمـ جريان خلافت را از مسير
خود خارج كردند. داغترين و نافذترين و پرمحتواترين خطبهاي كه براي اولين
بار در اين مسجد خوانده شد خطبه تاريخي حضرت زهرا ـعليهاالسلامـ بود.
تا آنروز سابقه نداشت كه در مسجد پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ در
جمع و محضر مهاجر و انصار بانوئي سخنراني كرده باشد، و اين براي اولين بار
و آخرين بار بود كه زني مانند فاطمه زهرا سيده نساء عالميان
ـعليهاالسلامـ در اين مسجد در نهايت فصاحت و بلاغت و بينش و درايت اين
چنين سياسي و انقلابي و متضمن نقاط اساسي دعوت اسلام سخنراني نمايد و فلسفه
و حكمتهاي احكام را بيان فرمايد.
و البته و صد البته اهميت مقصد، و حفظ نظام سياسي اسلام و امتداد هدايت
حضرت خيرالانام و پاسداري از احكام دين و ولايت يعني آن چيزي كه به موجب
قرآن ترك ابلاغش مساوي با عدم ابلاغ تمام رسالتهاي پيغمبر ـصليالله عليه
وآله وسلمـ بود و عملي از كسي بدون آن مقبول نخواهد شد زهرا
ـعليهاالسلامـ را ناچار به اين سخنراني كرد تا آيندگان از اوضاعي كه بر
عالم اسلام مسلط شد و نقشههائي كه عشاق رياست و جاه مطرح كرده بودند آگاه
باشند، و حداقل بدانند كه مثل زهرا ـعليهاالسلامـ كه به موجب آيه تطهير
از هر رجس پاك و مطهره است و به موجب تصريح رسول خدا ـصليالله عليه وآله
وسلمـ سيده زنان جهان و سيده زنان بهشت است با وضعي كه بر خلاف دستور خدا
و رسول او جلو آوردند مخالف بود و آن را شرعي ندانست.
آري مسأله از نظر اسلام بسيار مهم بود كه زهراي بتول ـعليهاالسلامـ با
آن همه حجب و حيا كه ميگفت بهترين حالات زن اين است كه مردي (بيگانه) او
را نبيند و او هم مردي (بيگانه) را نبيند به مسجد بيايد و سخنراني كند و
حجت و دليل بياورد و اعمال رژيم حاكم و حكومت آنها را محكوم فرمايد.
و اگر اين همه اهميتت و اين ناچاري نبود( هر چند سخنراني را از پشت پرده
در حالي كه سراسر مسجد از حزن و اندوه گرفته بود و همه از شنيدن صداي زهرا
متألم و گريان شدند ايراد كرد) هرگز زهرا ـعليهاالسلامـ به اين صورت عام
بيگانگان را به طور حضوري مخاطب قرار نميداد و صداي مباركش را به گوش آنها
نميرساند.
چنانكه دختر عزيزش عقيلة القريش زينب خاتون ـعليهاالسلامـ نيز كه آن
خطبه سياسي كوبنده و فصيح و بليغ را ايراد كرد براي همين ملاحظات اساسي و
بنيادي بود كه هر شخص آگاهي تأثير آن خطبه را در به ثمر رساندن اهداف نهضت
و شهادت حضرت سيد الشهداء ـعليهالسلامـ و معرفي جهت اين قيام تاريخي و
الهي در آن فرصت تاريخي بسيار حساس درك مينمايد.
با اين خطبه و خطبه حضرت زين العابدين ـعليهالسلامـ در مسجد دمشق
محكوميت بني اميه و يزيد و حقانيت اهل بيت ـعليهمالسلامـ چنان آشكار شد
كه براي احدي محلي براي انكار از آن باقي نماند و برتمام تبليغات دروغين و
اشتباه كاريهاي عمال معاويه براي هميشه خط بطلان كشيد و مقام بلند حضرت
زينب اين دختر عزيز زهرا و علي و نوه رسول خدا در صبر و بلاغت و تملك نفس
آشكار گرديد.
براي برخي كه زينب و تربيت شدگان دامن زهراي عزيز و دست پروردگان مكتب
رسالت و ولايت را نميشناختند بسيار عجيب و شگفت انگيز بود كه بانوئي اسير،
بانوئي كه به داغ فرزندان جوان خود و به داغ برادران و برادر زادگان و
برادري مثل سيد جوانان اهل بهشت، آنهم به آن وضع جانكاه مبتلا شده باشد در
چنان مجلسي كه ديكتاتور جباري مثل يزيد با تمام جاه و جلال ظاهري حكومت
طاغوتي خود را تشكيل داده و اسراي اهل بيت ـعليهمالسلامـ را به حضور
آورده و مست باده غرور و غلبه ظاهري و قدرت نظامي باشد چنان دليرانه و بدون
ترس و بيم زبان به آن خطبه اعجاز آميز و اعجاب انگيز گشايد و يزيد را با آن
منطق شيوا محكوم و رسوا سازد و به هيچ وجه از آن مجلس و از آن ديكتاتور خون
آشام مطلق العنان ( كه بايك صداي جلاد سر هر كس را از بدن جدا ميساخت)
رعبي و هراسي و انديشهاي نداشته باشد.
اگر او يك زن عادي بلكه يك مرد شجاع و فرمانده لشگر بود، در چنان حالتي
هرگز اينگونه دشمني را كه به خونش تشنه است نميكوبيد و لااقل در آن مجلس و
خاموشي را بر سخن و اعتراض بر ميگزيد.
تهمتنان و شجاعان در اينگونه مجالس جرأت سخن گفتن ندارند تا چه رسد
اينگونه سخن و بيان كه در تاريخ به عنوان يك خطبه فوق العاده و بليغ باقي
بماند و مباني و مضامينش اينهمه بلند و مستدل باشد.
اما از دختر علي و زهرا اين منطق و اين شجاعت و اينهمه دليري و بلاغت و
اين همه حوصله و شكيبائي و خويشتن داري عجيب نيست او همانطور كه بثربن خزيم
يا خذيمة بن ستير در هنگام ايراد خطبه ديگرش در كوفه گفت زبان علي را در
دهان داشت و كلمات علي از زبانش فرو ميريخت.
براي غرض ما در اينجا اشارهاي به عظمت مقام والاي اين دو بانوي بزرگ
جهان بود كه نخستين سيده زنان عالميان و دومين همراه و همكار سالار شهيدان
است و اينكه اين مقالات و مقامات را از مثل اين دو خاتون دنيا و آخرت نبايد
مستند جواز مطلق ايراد سخنرانيهاي بانوان در مواقع عادي و در جمع مردم و به
وسيله راديو قرار داد و هر كس را با اين دو بانوي عظيم الشأن و هر مناسبت
را با مناسبتهائي كه ايشان در آن خطبه خواندند قياس كرد و بر خلاف سيره خود
زهراسلام الله عليها و تعاليم اسلام زنها را به سخنراني براي مردها تشويق
كرد و صداي آنها را كه در بسياري از موارد بلكه بيشتر و به حسب نوع در دل
آنها كه بيماري دارند اثر ميگذارد و دلشان را ميبرد با معاذير و مستندات
نادرست در مجالس مردها برد كه با آنها محاوره و مباحثه نمايند و در مجمع
صدها مرد در حضور تماشاچيان سخنراني نمايند.
اي مسلمان مگر اين پيغمبر بزرگوار تو نيست كه با اينكه معصوم است و از
هر رجس و انديشه گناهي پاك و معصوم و مطهر است براي اينكه امت را راهنمايي
فرمايد، دريافت مرد را از صداي زن به آنها ميفهماند، ميفرمايد به زن جوان
سلام نميكنم كه ميترسم وقتي جواب بدهد از صدايش خوشم بيايد، تو خود حديث
مفصل بخوان از اين مجمل.
باري خطبه زهرا در مسجد مدينه ديگر نظير و همتا پيدا نكرد و پس از اين
هم نظيري پيدا نخواهد نمود.
پس از آن هم حوادث در اين مسجد پي در پي بود كه يكي از اسفناكترين آنها
كه نمونه وحشت و فساد رژيم حاكم بود قتل عام مردم مدينه در واقعه حره در
مدينه و در اين مسجد است كه به امر يزيدبن معاويه و به دست سپاه شام و
جلادان بنياميّه به سركردگي مسلم يا مسرف بن عقبه انجام شد.
و عجيبترين و خبيثترين وقايع خبيثهاي كه در اين مسجد واقع شد سبّ و
ناسزا گوئي به نفس رسول و همسر زهراي بتول و سيف الله المسلول اميرالمؤمنين
علي ـعليهالسلامـ بود كه دشمنان اسلام چون ديدند نميتوانند يا مصلحت
سياسي خود كه نميتوانستند صريحاً و مستقيماً به پيغمبر ـصليالله عليه
وآله وسلمـ توهين و جسارت نموده و ناسزا بگويند، علي را كه سوابقش در ياري
و همكاري در غرس نهال اسلام و به ثمر رساندن آن و پاسداري از آن بر همه
معلوم بوده و هست هدف قرار دادند و در واقع و بدون شك از سبّ علي سبّ
پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و هتك مقام رفيع آن حضرت و از انكار
فضائل او انكار نبوت پيغمبر ـصليالله عليه وآله وسلمـ و نفي اسلام را
ميخواستند.