سفرنامه حج

آيت‌ الله العظمی لطف اللّه صافی گلپايگانی

- ۲ -


فصل اول : آغـاز سفـر

بحول و قوه الهي، و به اميد توفيق براي انجام عمره مبروره و حج مقبول و تشرف به تقبيل آستان فرشته پاسبان خواجه كائنات و خلاصه موجودات حضرت خاتم الانبيا و شفيع روز جزا ابوالقاسم محمّد مصطفي ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ، و تشرف به زيارت قبور منتسبه به شفيعه قيامت و خاتون دنيا و آخرت سيده بانوان بهشت سلام الله و اعتاب مقدسه حضرت سيد شباب اهل الجنة سبط الرسول و ابن سيف الله المسلول و قرة عين البتول ابي محمد امام حسن مجتبي ـ‎عليه‎السلام‎ـ ، و حضرت باقر علوم النبيين امام محمد باقر و حضرت سيد الساجدين و زين العابدين علي بن الحسين و حضرت كشاف حقايق امام جعفر صادق  ـ‎عليهم‎السلام‎ـ و زيارت سائر اماكن متبركه و مساجد و مشاهد حرمين شريفين.

و به اميد درك سعادت و فوز به تشرف به زيارت ملازمان درگاه قطب جهان و غوث دوران حضرت صاحب الزمان بقية الله ارواح العالمين له الفداء و عجل الله تعالي فرجه الشريف در روز پانزدهم ماه ذي القعدة الحرام 1402 قمري هجري برابر با 13 شهريور ماه 1361 شمسي هجري حدود ساعت ده و نيم بامداد پس از توديع با آقايان مشايعت كنندگان با هواپيما تهران را به عزم مقصد ترك كرديم.

رجاء واثق آنكه از بركات معنوي اين سفر و حضور در مشاعر و مشاهد و مواقف اسلامي و تاريخي بهره‎مند شده، موجبات آمرزش گناهان و تقرب به خداوند متعال و قبول طاعات فراهم گردد و موانع قبول به هيچ وجه پيش نيايد و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه اُنيب.

در هواپيما

برخي از اشخاصي كه سابقه سفر با هواپيما را نداشته باشند ممكن است در ابتدا بيم و هراس بر ايشان پيش بيايد، و هر چه هواپيما صعود كند و بر سرعت حركتش افزوده شود بر هراسشان افزود شود، و چنان توهم كنند كه چون دستشان از كره زمين كوتاه شده با خطرات بيشتر روبرو هستند، اما اين بيم و هراس پس از مقداري سير و حركت تخفيف مي‎يابد، و اين افراد نيز دل به تقدير خواهند داد و تسليم تقدير مي‎شوند. بديهي است اين ترس و بيم در اثر عدم انس و بي سابقه بودن آن است، وگرنه بشر در روي زمين با ماشين و با وسايط نقليه ديگر نيز كه سير و سفر مي‎نمايد، و پياده همه كه در كنار خيابانها قدم مي‎زند و خلاصه همه جا و در همه حالات در معرض خطرات بسيار است كه يا از خطرات هواپيما كمتر نيست و يا بيشتر است ولي چون به آنها عادت دارد بيم و هراسي بر او مستولي نمي‎شود، و خلاصه بشر در هر كجا باشد حيات و زندگانيش پايدار و استوار و مصون از خطر و بلا نيست، و بي جهت از مرگ كه واقع شدني است بيم به خود راه مي‎دهد و در هراس و وحشت مي‎گذارند و با اينكه مي‎داند از مرگ گريز و گريزي نيست نبايد صرف خطر مرگ او را با انديشه‎ناك و خاطرش را مشوش نمايد كه خدا در قرآن مجيد به پيامبر گرامي خود خطاب مي‎فرمايد:

اِنَّك مَيّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَيِتّونَ (23)

و

اَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمْ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوج مُشَيِّدَة (24)

و امير المؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ مي‎فرمايد:

...ثُمَّ لا يُبالي اَوَقَعَ عَلَي الْمَوْتُ اَمْ وَقَعَ الْمَوْتِ عَلَيْهِ وَاللهِ ما يُبالي اِبْنُ اَبيطالِب اَوْقَعَ عَلَي الْمَوْتِ اَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ (25)

اين عمر عزيز را سلامت نفسي است

واين سعي و تلاش ما توسل به خسي است

در وادي حيرت بخش آويختگان

همچون من و تو ز بيم غرقاب بسي است

حقيقت همين است كه بشر ثبات و بقايش در اين جهان هر آن در معرض خطرات بسيار، و هجوم ناگواريهاي بي شمار است، و اگر لطف خدا از او دستگيري ننمايد در دم نابود خواهد شد.

وَ اِنْ يَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ يُرِدْك بِخَيْر فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ‎يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشْاءُ مِنْ عِبادِهِ (26)

قُلْ اَرَاَيْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً اِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللهِ يَاْتيكُمْ بِضِياء اَفَلا تَسْمَعُونَ (27)

قُلْ اَرَاَيْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً اِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللهِ يَاْتيكُمْ بِلَيْل تَسْكُنُونَ فيهِ اَفَلا تُبْصِرُونَ (28)

اگر تيغ عالم بجنبد ز جاي

نبرد رگي تا نخواهد خداي

موحد چو در پاي ريزي زرش

چو شمشير هندي نهي بر سرش

اميد و هراسش نباشد ز كس

بر اين است بنياد توحيد و بس

بديهي است معناي آنچه گفته شد تحفظ نكردن، و خود را در خطر انداختن و سوار وسيله معيوب شدن نيست كه «اَعْقِلْها وَ تَوَكَّلْ» (29)

گفت پيغمبر به آواز بلند

با توكل زانوي اشتر ببند

سايه حق بر سر بنده بود

عاقبت جوينده يابند بود

فقط مقصود اين است كه انسان وقتي در جريان تقدير الهي قرار گرفت، و آن را رعايت كرد و ملاحظه نمود از قضاي الهي نبايد بگريزد، و بداند كه قضاي حضرت باري تعالي را از انسان در هر كجا و هر حال باشد جز او كس ديگر نمي‎تواند رد كند، و وسائط و آلات مادي و تأثير و تأثرهاي ظاهري و غير ظاهري از آن مانع نمي‎شود. بلي مثل صدقه را اگر چه كيفيّت و چگونگي تأثيرش را در رفع بلا 30)) است:

داوُوا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَادْفَعُوا اَمْواجَ الْبَلاءِ‎‎بِالدُّعاءِ». (31)

چنانكه توسل و استشفاع به نفوس زكيه و ارواح طيبه پيغمبر خدا و ائمه معصومين  ـ‎عليهم‎السلام‎ـ و دعا نيز به تقدير الهي دافع بلا است و در باب توسل از طرق شيعه و سني روايات بسيار وارد است بلكه علاوه بر اينها به امور ديگر مثل صله رحم نيز بلا دفع مي‎شود و بلكه وجود سالخوردگان و حتي حيوانات و جنبندگان، بسياري از آثار شوم معاصي و گناهان را مرتفع مي‎نمايد كه تمام اين امور به قضا و قدر الهي است. چنانكه از حضرت موسي بن جعفر ـ‎عليه‎السلام‎ـ روايت است:

اِنَّ للهِِ تَعالي في كُلِّ يَوْم وَ لَيْلَة مُنادِياً يُنادِي مَهْلا مَهْلا عِبادَ‎اللهِ عَنْ مَعاصِي اللهِ وَلَوْلا بَهائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبْيَةٌ رُضَّعٌ وَ شُيُوخٌ رُكَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمْ الْعَذابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً (32)

در روايت است كه حضرت امير المؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ از كنار ديواري مشرف به ويراني، برخاست  به مكان ديگر رفت، گفتند: از قضاي الهي مي‎گريزي؟ فرمود، از قضاي او به قدر او مي‎گريزم. (33)

در اينجا نمي‎خواهيم راجع به قضاء و قدر سخن بگوئيم اما اين را مي‎گوئيم: كه بايد اسباب ظاهري را رعايت كرد، و دعا و صدقه و اينگونه امور را نيز كه از شارع عليم خبير كه به حقايق قضا و قدر آگاه است دستور داده شده است انجام داد، و با اين برنامه و عقيده به اينكه هيچ امري از امور بدون اينكه در كتاب الهي نوشته شده باشد جريان نمي‎يابد محكم و با كمال آرامش و اطمينان قلب به احتمال خطراتي كه انسان به آنها در تمام حالات پيچيده است اعتنا نكرد و از استقبال آنها هراس ننمود كه خداوند مي‎فرمايد:

قُلْ لَنْ يُصيبَنا اِلاّ ما كَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَي اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (34)

وَ ما مَنْ دابَّة فِي اْلاَرْضِ اِلاّ عَلَي اللهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتاب مُبين (35)

ما مِنْ دابَّة اِلاّ هُوَ آخِذ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّي عَلي صِراط مُسْتَقيم (36)

شعر زير منسوب به حضرت مولي العارفين علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ است.

اَي يَوْمَي مِنَ الْمَوْتِ اَفِرُّ *** يَوْمَ ما قُدِّرَ اَوْ يَوْمَ قُدِرَ

يَوْمَ ما قُدِّرِ لَمْ اَخْشَ الرَّدي *** وَ اِذا قُدِّرَ لَمْ يُغْنِ الْحَذَرْ (37)

از مرگ حذر كردن دو روز روانيست *** روزي كه قضا باشد و روزي كه قضا نيست

روزي كه قضا باشد كوشش نكند سود *** روزي كه قضا نيست در آن مرگ روا نيست

و بالأخره بايد در اين جريان در حال امر بين امرين و بيم و اميد بود نه چنان بود كه تسبيب اسباب و تمسك به وسايل مادي و معنوي را بي ثمر دانست، و آنها را كنار گذارد و نه در توسل به اسباب چنان غلو و مبالغه نمود كه مسبب الاسباب و قضا و قدر او فراموش گردد و از او غفلت حاصل شود.

اما به هر حال پس از تسبيب اسباب مادي و معنوي و توكل و اعتماد به خدا نبايد احتمالاتي كه عقلا به آن اعتنا نمي‎كنند سبب وحشت و اضطراب و هراس شود و ترس از مرگ و خطرات ديگر ما را همواره نگران بدارد.

اگر آنان كه از سرعت حركت هواپيما كه فقط چند صد نفر مسافر دارد مي‎ترسند، مي‎توانستند سرعت هواپيمائي را كه سه ميلياد بشر و كوهها و اقيانوسها و درختان تنومند و ميلياردها جانداران و جنبندگان ديگر محموله آن هستند ببينند كه در زمان واحد چگونه به حركتهاي سريع و متعدد در حركت است و با اين محموله سنگين در يكي از حركتهايش در هر ساعت در فضا هجده هزار فرسخ طي مي‎كند از نشستن و خفتن در اين مركب عظيم غرق وحشت و اضطراب مي‎شدند، و از اينكه مي‎فهميدند در عمر پنجاه ساله فقط در اين سير و حركت چهار ميليارد و ششصد و شصت و پنج ميليون و ششصد هزار كيلومتر راه طي كرده در هراس مي‎افتادند، و اگر مي‎دانست از آن موضعي كه در روز ولادت او زمين در آنجا بوده تا حال چقدر فاصله گرفته و دور شده است، و زمين و منظومه شمسي و كهكشان آن در حركتشان به سوي مقصدي كه بر ما مجهول است چه مسافت دور و درازي را طي كرده است چنان به وحشت مي‎افتد كه قابل تصور نبود ولي چون از اين هواپيمائي كه او و همه ابناء بشر بر آن سوارند و به كار و كوشش و صنعت و تجارت و تحصيل علم و جنگ و پيكار و عبادت خدا و معصيت او مشغولند غافل است و حركت آن را نمي‎بيند آرام و مطمئن در آن نشسته است و از سقوط آن يا اينكه خودش از آن سقوط كند با اينكه به ظاهر (غير از فشار هوا و جاذبه زمين) ديواري و مانعي از سقوط از آن نيست بيمي ندارد:

ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزُ الْعَليمُ (38)

نه بشر اين حركتها را رؤيت مي‎كند، و نه اين حركتها باعث سقوط بارهائي كه زمين بر پشت دارد مي‎شود، و نه اين زمين با هواپيماهاي ديگر از نوع خود تصادم مي‎كند، و تا هر وقت خدا بخواهد حركتش دائم و مستمر است.

وَالشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزُ الْعَليمُ، وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناُه مَنازِلَ حَتّي عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ، لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها اَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرُ وَ لاَاللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَك يَسْبَحُونَ (39)

در كتاب نقد فلسفه داروين داستاني از يكي از روزنامه‎ها نقل كرده كه خلاصه‎اش به بيان ما اين است كه، در سال 1337 كه يكي از منجّمين مشهور اروپا خبر داد كه زمين در اثر تصادم با ستاره دنباله‎دار منهدم و متلاشي مي‎شود و زمان و وقت آن را معين كرده بود و با اينكه بر حسب اسناد و مصادر اسلامي وقوع اين حادثه قابل قبول نبود بسياري از مردمان ضعيف الايمان از مسلمانان هم سخت گرفتار اضطراب و نگراني شده بودند در روز قبل از روزي كه بر حسب قول اين منجّم بايد زمين منهدم شود، در يكي از كوچه‎ها يا خيابانهاي تهران بچه‎ها بازي مي‎كردند يك نفر به بچه‎اي كه در بازي زياد به اصطلاح فضولي مي‎كرد گفت مگر نمي‎داني كه فردا زمين متلاشي خواهد شد؟ بچه گفت من هيچ نگران نيستم و اطمينان دارم كه چنين حادثه‎اي رخ نخواهد داد براي اينكه مي‎بينم مهندسي كه نقشه خط آن قطار بين حضرت عبدالعظيم و تهران را داده است چنان آن را منظم كرده است كه قطارها در آمدن و رفتن بهم تصادم ننمايند پس به طريق اولي مهندسي كه عالم كون و ترتيب سير اجرام و كرات را چنان مقرر فرموده است كه بر خلاف نظمي كه او معين كرده است حادثه‎اي اتفاق نخواهد افتاد. آن روز گذشت و شب موعود آمد و زمين به هيچ چيزي برخورد نكرد، روز بعد روزنامه (ايران نو) جريان اين سؤال و جواب را در روزنامه‎اش منتشر كرد. (40)

باري از اين رشته مطالب كه پايان ندارد مي‎گذريم.

با يادآوري (علويه معظمه) با خواندن اين آيه:

(سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ) (41)

بدون انديشه و بيمي بر هواپيما سوار شديم.

آري منزه است خدائي كه زمين و فضا و هوا و آهن و معدن و چيزهاي ديگر را مسخر بشر نموده است بايد او را به پاكي و توانائي و دانائي ياد كرد كه اين استعدادات محير العقول را به بشر عطا كرده است، و اگر آفرينش و عطاي او نبود نه بشري بود و نه اين همه ظهورات استعدادات كه در واقع همه ظهور قدرت الهي هستند، و او را مي‎نمايانند، و ما را به سر «ما رَاَيْنا شَيْئاً اِلاّ وَ رَاَيْنَا اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ»

آگاه مي‎نمايد. همه از او است و همه به سوي او و آيات اويند.

در ديده تنگ مور نور است ز او

در پاي ضعيف پشه زور است ز او

ذاتش سزا است مر خداوندي را

هر وصف كه ناسزا است دوراست ز او

 تفكر در هواپيما:

اِنَّ في خَلْقِ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَ اخْتِلافِ الْلَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ، وَ ما اَنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماء فَاَحْيا بِهِ اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ المُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ
وَ اْلاَرْضِ لاَيات لِقَوْم يَعْقِلُون). (42)

در هواپيما بهترين اشتغال ياد خدا و انديشه در عظمت آفرينش است. در آيه‎اي كه تلاوت فرموديد به خلق آسمان و زمين و به كشتي كه در دريا به نفع مردم حركت مي‎كند، و به ابرهاي مسخر بين آسمان و زمين و آيات ديگر اشاره شده است.

در هواپيما اين فرصت را داريد اكنون كه از زمين به فضا صعود كرده‎ايد، و ابرها را در زير پاي خود مي‎بينيد، در خلق آسمان و زمين و نظاماتي كه در آنها است انديشه كنيد، و وسعت فضا را كه اگر ميليونها سال هواپيماهاي سريع السير بتوانند در هر شرايط در فضا پرواز نمايند شايد به هيچ كجا نزديك نشويد در نظر آوريد، و ببينيد كه يكي از اموري كه ذهن بشر ظرفيت آن را ندارد، و تصوّر آن در ذهن اگر محال نباشد محال گونه است همين فضا است.

آيا مي‎توانيد فضا را تصور كنيد؟ آيا مي‎توانيد همين چيزي را كه نمي‎توانيد تصوّر كنيد انكار نمائيد، و بگوئيد فضا نيست و وسعتش موهوم است؟ پس آيا مي‎توانيد حقايق ديگر را كه عاجز از تصور آن هستيد مثل روح و ملائكه وعلم خدا و ذات خدا را انكار كنيد، و به استناد اينكه نتوانسته‎ايد آنها را تصور نمائيد آنها را رد نمائيد؟ آيا مي‎توانيد صد ميليارد انسان يا درخت را در ذهن بياوريد؟ هم اكنون بعض راديوها خبري به تفصيل دادند كه كهكشهاني كشف شده است كه فاصله آن از كهكشاني كه زمين ما در آن قرار دارد ده ميليارد سال نوري است آيا مي‎توايند ده ميليارد سال نوري بلكه يك ميليارد بلكه يك سال و يك ماه و يك روز بلكه يك ساعت آن را در نظر بگيريد؟ تازه اين راديو گفت اين كهكشان در هر ثانيه چهارصد هزار كيلومتر از زمين دور مي‎شود و در حركت است.

بنابراين شما با مطالعه در فضا به اين حقيقت مي‎رسيد كه ناتواني از درك بعض حقايق هرگز دليل نفي آن حقايق نيست.

شما فرصت داريد كه تفكر كنيد و بيابيد كه اين هواپيما و سير و مسير آن دليل نظامي است كه در اين عالم برقرار است يعني اگر اين عالم نظام ثابت نداشت و جريانش بي حساب بود نه هواپيما ساخته مي‎شد، و نه صنايع ديگر پديد مي‎آمد و نه بشر به علومي كه دارد مثل پزشكي و كيهان شناسي و گياه شناسي مي‎رسيد تمام اين علومي كه انسان در رشته‎هاي مختلف دارد فرع نظامي است كه بر عالم مسلط و مستولي است.

نظامي كه از رشته‎هاي به ظاهر كوچكش علوم بسيار لطيف و دقيق و بزرگ پيدا شده است.

هر قسمت از وجودش علمائي را مشغول ساخته، و علمي به آن اختصاص يافته است.

اين نظام است كه بشر را به اين علوم راهنمائي كرده است.

فرصت داريد در ابرها در باران در هر چه به موجب تداعي معاني در انديشه شما آمد بينديشيد حتي در اين هواپيما كه بر آن سواريد بينديشيد.

در آيه‎اي كه تلاوت كرديد نام كشتي در ضمن آنچه آيات خدا است برده شده است اما اهل دانش و بينش مي‎دانند كه كشتي خصوصيت ندارد، كشتي آيه است اتومبيل هم آيه است، هواپيما آيه است، ماشين تحرير آيه است، ماشين چاپ آيه است، سفينه فضائي آيه است تمام علوم و صنايع و هنر بشر و هربيت شعر و هر سطر علم همه آيه مي‎باشند و راه افزايش معرفتند و تفكر در هر يك از آنها سالك الي الله را به خدا مي‎رساند.

بينديشيد در آن فكرها و عقل‎هائي كه نقشه اين هواپيما را مي‎دهند، آن انديشه‎هائي كه محصول آنها اين اختراعات است. اين نقشه‎ها از كجا در ذهن آنها مي‎آيد؟ و كي به آنها الهام مي‎كند؟ اين اشعار ادبي با آن لطايف و نكته‎هاي پر از ذوق و سرشار از زيبائي و اين صنايع شعري و هنرهاي نقاشي از كجا بيرون مي‎آيند و چگونه توليد مي‎شوند؟

آيا همه اينها، و همه اين علوم اثر ماده بي شعور و ظاهر وجود انسان و پوست و استخوان است؟

آيا اين ذهن، و افكار مادي هستند يا مجرد اگر مادي مي‎باشند در كجا قرار دارند؟ اگر مي‎گوئيد در مغز قرار دارند چگونه عالم و اين همه اشياء كوچك و بزرگ در جسمي كه يك ميلياردم آنها همه نيست جا مي‎گيرند؟

اصولا اين افكار بشر، و اينهمه علوم و ادبيّات، اين بيانات شيوا، اين اشعار شيوا و آبدار، اين صنايع شعري، اين همه لطايف با آن تعبيرات و مجازات و استعاره‎ها، آن مضامين بسيار بلند عرفاني و غيره و غيره آيا مولود تعدادي سلول نفهم مي‎باشند؟

آيا آن حقيقتي كه از اين امور لذت مي‎برد و زشتي و زيبائي و جمال و كمال را درك مي‎كند و اظهار شوق و ذوق يا ابراز تنفر مي‎نمايد همين سلولهاي مغز است يا باطن انسان و روح و حقيقت او است؟

آيا همين هواپيما دليل عالم غيب نيست؟ دليل اين نيست كه انسان فقط اين پوست و گوشت و سلولها نمي‎باشد؟

آيا اينها همه دليل بر وجود خداي آگاه و دانا و توانا نيست؟ آيا كسي مي‎تواند با قاطعيت بگويد اينها همه اثر ماده است و ماوراي ماده چيزي نيست؟

آيا كسي مي‎تواند بگويد عالم و تمام اين حقايق پوچ و پوك و بي‎هدف و بيهوده است؟ كه اينها دليل بر قصد از آفرينش اين عالم نيست؟

آيا اينگونه اظهار نظر سفيهانه و غير منطقي نمي‎باشد؟ آيا بشري كه منكر اين حقايق شود مي‎تواند انكار خود را به يك شبه دليل عقل پسند مستند سازد؟

قرآن مي‎فرمايد:

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّاِر (43)

آسمانها و زمين و آنچه را بين آنها است باطل نيافريديم اين گمان آن كساني است كه كافر گرديده‎اند پس واي بر كساني كه كفر ورزيده‎اند از آتش.

اين آيه كريمه را نيز تلاوت فرمائيد كه متضمن حال بسياري از مسافران هواپيما و ساير وسايل فضانورد و بطور كلي بيان كننده حال بيشتر افراد بشر است:

وَ كَاَيِّنْ مِنْ آيَة فِي السَّمواتِ وَ اْلاَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون (44)

چه بسيار از آيه آسمانها و زمين كه بر آنها مي‎گذرند و ايشان از آن روگردانند.

يك نكته تفسيري

در تفسير اين آيه احتمالي به نظر مي‎رسد كه چون ممكن است استظهار عرف پسند از آيه نباشد و العياذ بالله تفسير به رأي شود تذكر مي‎دهيم كه فقط يك احتمال است هر چند ممكن است در نزد اهل نظر احتمالي مقبول و قابل بررسي باشد.

احتمال اين است كه: آيه در عين حال كه متضمن نكوهش كساني است كه به آيات خدا مرور مغرضانه دارند، و از آنها روگردانند اخباري از غيب است، چون مرور بر آيات آسمان به دو گونه قابل تصور است يكي به ديدن آنها يا شنيدن صداي آنها مثل اينكه ماه و آفتاب را مي‎بينيم، و صداي رعد را مي‎شنويم، و ديگر به مرور و گذشتن بر آنها مثل آنكه در كشتي سوار شده و بر دريا مي‎گذريم، بر فلان درخت، فلان شهر، فلان كوه، فلان اقيانوس، فلان شخص مرور مي‎كنيم. بديهي است اطلاق مرور بر قسم دوم ظاهرتر است.

بنابراين مرور بر آيات آسمان آنچنان كه امروز و در عصر ما با پيشرفت صنايع حاصل شده حاصل نبوده است، و بشر اكنون تا كره ماه، رفته به گردشهاي كيهاني پرداخته است و با هواپيما نيز در فضا و آسمان پرواز مي‎كند.

اين مرور يك مرور حقيقي است كه قرآن مي‎فرمايد: «ايشان از آن آيات روگردانند».

آيا اين يك خبر از غيب، و آخرالزمان نيست؟ كه اين كفار و خدانشناسان بر بسياري از آيات و نشانه‎هاي حق و پديده‎هاي جهان در آسمان و زمين خواهند گذشت، و از آن رو مي‎گردانند.

غير از اين است كه اينها كه توانسته‎اند مرور بر اين آيات بنمايند از آنها روگردانند؟ يعني به غيب وجود آنها و آنكه اينها را آفريده توجه نمي‎كنند، و آنها را به عنوان آيه و با نظر عبرت تحت بررسي قرار نمي‎دهند، و به ياد خداي بزرگي كه اينها را آفريده است نمي‎افتند.

آنچه مسخر انسان است:

شخصي كه بر هواپيما سوار مي‎شود مي‎تواند در اين كرامتي كه خدا انسان را به آن سرافراز كرده و زمين و آسمان را مسخر او قرار داده است تفكر كند، و بينديشد كه اين مخلوق و پديده به ظاهر كوچك با عقل و انديشه خود چه تصرفاتي در زمين و فضا مي‎نمايد و چه كارهائي از او صارد شده و مي‎شود كه از حيوانات عظيم الجثة، و آفتاب و ماه و كوهها و اقيانوسها صادر نخواهد شد.

اين چه امتياز و چه استعدادي است كه به انسان عطا شده است؟ و چه تاج كرامتي بر سرش نهاده‎اند؟ جا دارد به اين شعر منسوب به امير المؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ مترنم شده و به خودش خطاب كند.

اَتَزْعَمُ اَنَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ *** وَ فيكَ انْطَوَي الْعالَمُ اْلاَكْبَرُ

وَ اَنْتَ الْكِتابُ الْمُبينُ الَّذي *** بِاَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَرُ (45)

توئي‎تو‎نسخه‎صنع‎الهي *** بجو‎از‎خويش‎هر‎چيزي‎كه‎خواهي

و از اينكه نتوانسته‎ايم از اينهمه استعداد استفاده كنيم و نعمتهاي بزرگ خدا را رايگان و بي عوض به هدر داده‎ايم، و از آنانكه در مراحل اظهار استعداد، و به فعليت رساندن كمالات انساني پيشتاز شده‎اند عقب مانده‎ايم شرمنده و خجلت زده باشيم.

يقيناً در آينده چنانكه در بعض روايات مربوط به عصر ظهور حضرت مهدي ارواحنا فداه و زمان حكومت جهاني آن حضرت به آن اشاره شده است بيش از اينها هويت و استعداد انسان ظاهر خواهد شد.

اما نكته‎اي در اينجا است كه اسلام همه كمالات و همچنين كوشش براي تسخير زمين و آسمان و ترّقي و پيشرفت مادي و معنوي را به انسان پيشنهاد نموده و او را به دنبال كردن انديشه‎هاي ژرف دلير و گستاخ و به تسخيرات بيشتر اميدوار نموده است و چهارده قرن پيش نيل به پيشرفتهائي را كه براي بشر محال شمرده مي‎شد ممكن معرفي كرده و گذشت زمان هم نظر اسلام را تأييد مي‎نمايد و براي نمونه در اين آيات شريفه دقت و تأمل نمائيد.

اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي اْلاَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِاَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَي اْلاَرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ اِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (46)

اَلَمْ تَرَوْا اَنَّ اللهَ سَخِّرَ لَكُمْ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي اْلاَرْضِ وَ اَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً (47)

اَللهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِي الْفُلْكَ فيهِ بِاَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي اْلاَرْضِ جَميعاً مِنْهُ اِنَّ في ذلِكَ لاَيات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ (48)

وَ سَخِّرَ لَكُمْ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِاَمْرِهِ (49)

بديهي است مفهوم اينكه زمين و آسمان مسخر انسان شده‎اند تسخير بالفعل نيست بلكه اشياء را چنان آفريده است كه تسخير آنها براي انسان امكان پذير باشد يا انسان را چنان آفريده است كه مي‎تواند اين اشياء را مسخر خود سازد به هر دو صورت مقصود تسخير بالقوه است كه به فعليت رسيدن امروز از گذشته گسترده‎تر و كامل‎تر و ظاهرتر است.

مثلا برداشتن آب از نهرهاي بزرگ مانند نيل و دجله و فرات و جيحون يك نوع تسخير آنها است ولي كشتيراني و سد سازي‎هاي بزرگ در آنها نوع ديگر است همچنين تسخير هوا و فضا و نور و آفتاب و زمين و معدن صورتهاي متعدد دارد كه به تدريج آنچه در قوه بوده به فعليت مي‎رسد.

و خلاصه هواپيما نيز يكي از نمونه‎هاي تسخير اشياء براي انسان است چنانكه تمام مظاهر صنعت و كشاورزي مظاهر همين تسخير است.

فَسُبْحانَ الَّذي جَعَلَ اْلاَشْياءَ مُسَخَّراً لِلاِْنْسانِ، وَ اَكْرَمَهُ بِالنُّطْقِ وَ الْبَيانِ وَ عَلَّمَهُ الْقُرْآنَ

ورود به جده:

جده يكي از بنادر معروف و شهرهاي عربستان (50)

اين شهر در هفتاد و سه چهار كيلومتري مكه معظمه واقع است و به صورت يكي از آبادترين شهرهاي عربستان است كه مي‎توان گفت تمام ساختمانهاي آن قصور و كاخهاي مدرن و مجهز به تمام وسائل عصري است.

اين شهر كه آبادي و عمران ظاهري آن روز افزون است از مراكز مهم تجارت و بازرگاني مي‎باشد خيابانها و منازل آن انباشته از درخت و تماشائي و ديدني است.

جمعيّت جده را در سفر قبل (1385 قمري) سيصد تا چهارصد و پنجاه هزار نفر تخمين مي‎زدند و با اين حساب مي‎توان گفت كه فعلا تا نزديك به ميليون قابل تخمين است.

سفارتخانه‎ها همه در اين شهر (و شايد هم رياض) قرار دارند چون ورود ملل غير مسلمان در مكه معظمه و حرم و مدينه طيبه ممنوع است، لذا مقرّ سفراء در شهر جده است، فقط سفراي مسلمان حق دارند به مكه معظمه و مدينه منوره مشرف شوند.

و اينكه گفتيم جده به صورت آبادترين شهرهاي عربستان است براي اين است كه اينگونه آباداني را كه موجب افزايش توليد و بي‎نيازي جامعه از خارج نشود و در خودكفائي و رسيدن به يك اقتصاد مستقل اثر نداشته باشد آباداني نمي‎دانم بلكه عين خرابي و ويراني مي‎بينم اينگونه آبادي در شهرهاي مدينه منوره و طائف و رياض نيز هست. اما جز اينكه تجمل و تفنن و اسراف و تبذير را در كشوري كه فقير و بينوا بسيار دارد رايج كرده است و جز اينكه به عنوان ساختمانهائي كه ساخته مي‎شود و لوازم آنها جيب مهندس‎هاي بيگانه را پر مي‎كند و كالاهاي آنها به مصرف مي‎رسد پيشرفت حقيقي در امور كشور حاصل نشده است، و اين ظاهر سازيها و بناي قصور و كاخها براي ترقي و تعالي كشور اگر مضر نباشد (كه هست) مفيد نخواهد بود.

باري قريب ساعت چهارده به وقت تهران و سيزده و نيم به وقت جده وارد اين شهر شديم و پس از انجام مراسم گمركي كه در حد متعارف بود در انتظار هواپيما براي عزيمت به مدينه منوره مانديم.

برادران ستاد حج ايراني آمدند و اظهار محبت كردند و بر حسب خواهش آنها به ستاد حج رفتيم، برخورد آنان با مراجعه كنندگان، اسلامي و دلسوزانه بود و با روي گشاده و مهرباني به مردم جواب مي‎دادند و از كمكهائي كه لازم بود و مي‎توانستند دريغ نمي‎كردند.

شعبه هلال احمر ايران نيز همين جا بود، اين واحد نيز با كمي امكانات كه داشت انجام وظيفه مي‎نمود و بيماران مراجعه كننده را درمان مي‎كرد و وجود اين واحد در آنجا براي بيماران غريب نعمتي بود. به عكس در هنگام بازگشت افرادي كه در اين ستاد بودند چند تن جوان بي‎ادب و خشن بودند كه برخوردشان با اشخاص موجب نارضايتي و خلاصه اسلامي نبود شايد بيشترش هم از سوء نيّت نبود بلكه از ناداني و عدم صلاحيّت بود از اين جريانها در جاهاي ديگر هم ديده مي‎شد كه البته در بعضي موارد نيز نارضايتي اشخاص به علت انتظارات بيش از حدّ و غير قابل انجام آنها پيش مي‎آيد.

نماز ظهر و عصر را در جده بجا آورديم و ضمناً به مسائل شرعي كه بعضي داشتند جواب داده شد.

مسائل شرعي:

از جمله اين مسائل حكم خروج از مكه معظمه بعد از عمره تمتع بود كه اعضاي گروه‎ها از لحاظ آنكه موقع رفتن به مكه معظمه، و برگشت به جده نياز داشتند اين سؤال را مي‎نمايند كه بر حسب بعض فتاوي خروج از مكه پس از عمره تمتع قبل از محرم شدن به احرام حج تمتع جايز نيست و در صورتي كه ناچار شود بايد محرم به احرام حج شود و به جده و هر مكان ديگر كه مي‎خواهد برود و پس از مراجعت براي اتمام حج به عرفات برود، و چنانچه بدون آنكه محرم به احرام  حج شود بيرون رفت معصيت كرده و اگر در همان ماهي كه عمره را بجا آورده مراجعت كند همان عمره كافي است و جايز نيست دوباره محرم شود و اگر پس از گذشتن سي روز از عمره اولي مراجعت كند بايد در ميقات محرم شود به احرام عمره تمتع، و چنانچه قبل از گذشتن سي روز مراجعت كند ولي در غير ماهي كه عمره اولي را به جا آورده مراجعت كرده باشد احتياطاً محرم به احرام عمره تمتع شود.

مسأله ديگر اين است كه: آيا كسي كه حجة‎الاسلام به حج تمتع بذمه دارد در اشهر حج مي‎تواند عمره مفرده بجا آورد كه بنابراين اگر بتواند و فاصله بين عمرتين هم معتبر نباشد هر چند تمتع بر ذمه‎اش باشد محرم به احرام عمره مفرده شود به مكه معظمه برود و پس از انجام عمره مفرده تا يك ماه نگذشته برود و برگردد و سپس محرم به احرام عمره تمتع شود و در اين صورت اين مسأله مطرح مي‎شود كه اگر اجير براي حج تمتع در حالي كه اجير است عمره مفرده بجا آورد و پس از آن محرم به احرام عمره تمتع گردد آيا عمل به اجاره شده است و مستحق اجرت است يا اينكه مستحق نيست هر چند حج صحيح واقع شده و ذمه منوب عنه بري شده است يا اينكه در عمل به اجاره و استحقاق اجرت تفصيل داده شود بين آنكه براي حج بلدي اجير شده باشد يا براي حج ميقاتي كه در صورت اولي استحقاق اجرت ندارد و در صورت دوم استحقاق داشته باشد.

فرودگاه جده و آسايشگاه حاجيان:

مطار جده يعني محل پرواز و به اصطلاح ايرانيان فرودگاه از نظر ظاهر بسيار وسيع و مجلل است و ظرفيت دارد كه صدها هزار نفر در آن وارد شوند اين فرودگاه كه به سقفي جالب مسقف است، داراي وسايل تهويه و دستشويي‎هاي مدرن مي ‎باشد. (51)

در اين مطار بناها و مراكزي در فاصله ‎هاي مناسبي ساخته شده كه در اختيار هيأت‎هاي حج هر كشور و مؤسسات درماني و راهنمائي آنها قرار دارد.

و در ايام حج هر ساعتي هواپيماهاي متعدد گروه‎هائي از حاجيان را در اين مطار (فرودگاه) پياده مي‎كنند علاوه بر حاجياني كه از طريق زميني و دريا مي‎آيند.

پرواز از جدّه به سوي مدينه منوره:

قريب نه ساعت در جده منتظر هواپيما براي حركت به مدينه منوره شديم تا سرانجام حدود بيست دقيقه به ساعت 24 شب يكشنبه جده را براي تشرف به مدينه منوره ترك كرديم در بين راه جده تا مدينه منوره حال شوق و شور و اشتياقي كه براي عاشقان روضه مقدسه نبويه «علي من حل فيها صلوات الله و تحيته» حاصل مي‎شود غير قابل توصيف است.

دقايق و ثانيه‎ها را با بي‎صبري عجيب و انتظار شديد مي‎گذرانند و دقيقه شماري مي‎نمايند، و هر چه به رأس موعدي كه قبلا از سوي كاركنان هواپيما اعلام شده نزديكتر مي‎شوند شور و شوقشان افزون‎تر مي‎گردد.

وعده وصل چون شود نزديك

آتش عشق تيزتر گردد

حالات اين بار يافتگان به روضه مقدسه مختلف است بعضي از فرط خوشحالي گريه مي‎كنند، بعضي با شعر و نظم و نثر رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ را مخاطب ساخته و به حسب حال و معرفت خود با آن حضرت گفتگو مي‎كنند، و خود را در حضور مي‎يابند برخي به ياد خويشاوندان و نزديكان و دوستانشان كه آرزومند درك اين سعادت بزرگند گريه مي‎نمايند، بعضي هم چيزي نمي‎گويند و خاموشي اختيار مي‎كنند گوئي حرف و سخني را كه در خور اين فوز عظيم، و مناسب عظمت مقام حضرت خاتم الانبياء ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ باشد پيدا نمي‎كنند، و خود را حقيرتر از آن مي‎بينند كه در چنين مقامي ارفع و اقدس پا بر بساط حضور گذارند و خود را عرضه بدارند.

بعضي مبهوت و متحيرند، و گوئي باور نمي‎كنند كه به چنين سعادتي نايل شوند كه چند دقيقه ديگر به مدينه شهر وحي، شهر قرآن، شهر اسلام، شهر رحمة للعالمين و شهر علي و زهرا و حسن و حسين ـ‎عليهم‎السلام‎ـ وارد خواهند شد.

خلاصه در بين اينگونه احساسات ناگهان شهر مدينه منوره وقبة‎الخضراء همچون خورشيد عالمتاب و برتر از آن چهره‎نمائي مي‎كند، و فرياد و غريو صلوات از مسافرين هواپيما به آسمان بلند مي‎شود.«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد».