سفرنامه حج

آيت‌ الله العظمی لطف اللّه صافی گلپايگانی

- ۱ -


مقدمه

قالَ اللهُ تَعالي: اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدي لِلْعالَمينَ فيهِ آياتٌ بَيّناتٌ مَقامُ اِبْراهيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَلِلّهِ عَلَي‎النّاسِ حجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلا وَمَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِي عَنِْ الْعالَمينَ (1)

حج يكي از اركان اسلام است كه عظمت و فضيلت آن بر حسب آيات متعدد قرآن مجيد و احاديث شريفه، ثابت و مسلم است.

با تأمل در اين دو آيه اهميّت حج معلوم مي‎شود، زيرا بيش از اينكه وجوب حج را اعلام بفرمايد، به چند خصوصيت و فضيلت از فضائل بيت (خانه كعبه معظمه) اشاره مي‎فرمايد: كه براي اينكه خواننده و شنونده را جهت پذيرفتن اين اعلام آماده گرداند، و بزرگي آن و تأكيدي را كه خدا بر آن دارد درك نمايد در نهايت بلاغت است.

نخست اينكه: اولين خانه‎اي كه براي مردم بنا شده و بيت الناس و خانه مردم است، كعبه معظمه است.

دوم اينكه: مبارك است. يعني بركت داده شده است.

سوم اين است كه: براي جهانيان هدايت است.

چهارم اين است كه: در آن نشانه‎هاي روشن است كه از آن جمله مقام ابراهيم ـ‎عليه‎السلام‎ـ مي‎باشد.

و پنجم اين است كه: هر كس داخل حرم آن گردد در امان است.

و بعد از اين خصائص و فضائل كه هر يك شرح و تفسير طولاني دارد مي‎فرمايد:

وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَيبل (2)

از براي خدا است بر مردم حج بيت، كه اين بيان در اعلام وجوب، و لزوم و تأكيد بر فريضه حج، در كمال رسائي و صراحت است.

در اين جمله حج خانه خدا مانند يك دين و حق از خدا در ذمّه كساني كه استطاعت حج دارند منظور شده است. حق و ديني كه حتماً بايد اداء شود، و بنده به خدا مديون است، و خدا به او ذيحق است كه عقلا و شرعاً بايد دين و حق را ادا نمود، و سپس ميفرمايد:

وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِي عَنِ الْعالَمينَ (3)

اين جمله نيز اهميّت امر حج را آشكار مي‌نمايد زيرا از ترك حج تعبير به ترك يا مخالفت يا عصيان نفرموده است. مثلا نفرمود (من ترك) يا (من خالف) يا (من عصي) و غير اينها بلكه فرمود (و من كفر) و از ترك حج و مخالفت و عصيان امر خدا در مورد آن به كفر تعبير فرموده كه هر چند كفر معاني متعدد دارد، و بر ترك تكليف و صرف نعمت در خلاف رضاي خداوند نيز اطلاق ميشود، اما در مثل اين مورد پس از آن تأكيد بليغ اين تعبير (وَمَنْ كَفَرَ) با جمله (فَاِنَّ اللهَ غَنِي عَنِ الْعالَمينَ) معصيت ترك حج را بسيار مهيب و وحشتناك نشان مي‎دهد، و اين جهت را نيز اشعار مي‎دارد كه هر چند فريضه حج مورد اين همه تأكيد و اهتمام است، اما چنان نيست كه خداوند غني بالذات و بي نياز مطلق، به آن نيازمند باشد، و اگر فردي يا تمام افراد آن را ترك نمايند بر دامن كبريائي او گردي بنشيند يا اگر آنرا انجام دهند رفع نيازي از او شده باشد. حاشا و كلا اگر كسي و يا همه آن را تكرك نمايند و فقط حج بلكه تمام فرائض و واجبات را ترك و محرمات را بجا آورند به او زياني نمي‎رسانند و خود را زيانكار مي‎سازند، نه اطاعت و فرمانبري اطاعت كنندگان و بندگان مخلص و فرمانبر بر حكومت و قدرت و صفات جلال و جمال او چيزي مي‎افزايد، و نه عصيانها و مخالفتها و گستاخيها و كفرها از آن چيزي مي‎كاهد.

گر جمله كائنات كافر گردند

بر دامن كبرياش ننشيند گرد

از آيات ديگر نيز كه مربوط به حج است بزرگي اين فريضه و شعار اسلامي و فضيلت آن معلوم مي‎شود كه به همين بيان كوتاه و مختصري كه پيرامون اين دو آيه تقديم كرديم اكتفا مي‎نمائيم، و چند روايت هم در فضيلت حج و توعيد بر ترك آن نقل مي‎نمائيم و قبلا تذكر مي‎دهيم كه روايات در باب حج و فضيلت آن بسيار است، و مثل زراره كه يكي از اصحاب حضرت صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ كه صاحب اصل در حج است، چهل سال در پيرامون حج و احكام آن از حضرت سؤال كرده و پاسخ دريافت نموده است كه در همان «اصلش» اين پاسخها را ضبط كرده است و گفتارش به حضرت صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ كه عرض كرد چهل سال است از شما احكام حج از سؤال مي‎كنم و تمام نشده است و پاسخ امام ـ‎عليه‎السلام‎ـ به او معروف و مشهور است. (4)

از حضرت صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ روايت است:

«اَلْحَجُّ وَالْعُمْرَةُ سُوقانِ مِنْ اَسْواقِ الْآخِرَةِ اَللاّزِمُ لَهُما في ضَمانِ اللهِ اِنْ اَبْقاهُ اَدّاهُ اِلي عِيالِهِ وَ اِنْ اَماتَهُ اَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ» (5)

حج و عمره دو بازار از بازارهاي آخرت مي‎باشند كسي كه ملازم آن دو باشد در ضمان خدا است اگر او را باقي بدارد به سوي عيال (و كسانش) مي‎رساند و اگر بميراند او را داخل بهشت مي‎نمايد.

و در حديث ديگر از آن حضرت است كه فرمود:

اَلْحاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللهِ اِنْ سَالُوهُ اَعْطاهُمْ وَ اِنْ دَعَوْهُ اَجابَهُمْ وَ اِنْ شَفَّعُوا شَفَّعَهُمْ وَ سَكَتُوا اِبْتَدَاَهُمْ وَ يَعَوَّضُونَ بِالدّارْهَمِ اَلْف دِرْهَم

يعني: حج كننده و عمره گذارنده مهمان خدايند اگر از او مسئلت نمايند عطا مي‎كند ايشان را و اگر بخوانند او را پاسخ مي‎دهد آنها را و اگر طلب شفاعت مي‎كردند به آنها شفاعت مي‎كرد و اگر سكوت نمايند خدا ابتدا مي‎فرمايد و آنها را مشمول الطاف و عنايات خود قرار مي‎دهد و عوض داده مي‎شوند به هر درهمي هزار هزار درهم.

و از حضرت رسول خدا ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ در فقيه و وسايل روايت است كه فرمود:

اَلْحَجَّةُ ثَوابُها الْجَنَةُ وَ الْعُمْرَةُ كَفّارَةٌ لِكُلِّ ذَنْب (6)

يعني: ثواب حج بهشت است و عمره كفاره هر گناه است.

و در حديث است:

«مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتّي يَمُوتُ بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ يَهُودِيّاً اَوْ نَصْرانِيّاً». (7)

كسي كه حج را به تأخير اندازد تا بميرد بر مي‎انگيزاند خدااو را روز قيامت يهودي يا نصراني. بالأخره كافي است در شأن حج گفته شود،

«بُنِي اْلاِسْلامُ عَلي خَمْس اَلصَّلاةُ وَ الزَّكاةُ وَ الْحَّجُّ وَ الصَّوْمُ وَ الْوِلايَةُ» (8).

اسلام به پنج چيز بنا شده است; 1‎ـ نماز 2‎ـ زكات 3‎ـ حج 4‎ـ روزه 5‎ـ ولايت.

اين احاديث چنانكه ملاحظه مي‎شود، بر امر حج و وجوب و اهميّت موضع آن در اسلام، تأكيد بليغ دارند به حدي كه اينهمه تأكيد موجب شگفتي مي‎شود ولي اگر به مناسك حج و برنامه‎هاي آموزنده آن توجه شود هيچ جائي براي شگفتي باقي نخواهد ماند.

نقش حج در اجتماع اسلامي نقش حياتي و اساسي است كه انسان با بررسي و تعمق در آن مي‎فهمد كه اگر دين جامعي مثل اسلام فاقد اين برنامه بود ناقص و غير كامل بود.

فوائد و بركات فردي و جمعي، و برداشتهاي عظيم، و پر ارزشي كه براي امت اسلام دارد قابل احصا نيست.

امروز بزرگترين مظهر شوكت و عظمت و وحدت و اتفاق كلمه مسلمين و نفوذ اسلام در دلها حج است، و بزرگترين وسيله‎اي كه مسلمانان را به هم ارتباط مي‎دهد، و مأيوسان و نااميدان را اميدوار مي‎نمايد حج است.

مسلماناني كه از اطراف و اكناف و دورترين نقاط جهان به مكه مكرمه مشرف مي‎شوند و گسترش اسلام را با ديدن انبوه‎ها مردمي كه از هر كشور و منطقه و قاره آمده‎اند مي‎بينند خود را تنها نمي‎بينند، و به قدرت اين جماعات بشري كه وابسته به قدرت لايزال الهي هستند خود را وابسته و پيوسته مي‎بينند. اگر در كشورشان هرگونه توطئه و نقشه‎اي عليه مسلمين باشد، و با هرگونه فشار و رنج و محروميّت و آزار دست در گريبان باشند، براي مقاومت با آنها نيرو مي‎گيرند، و مي‎فهمند كه اسلام با توطئه‎هاي خائنانه، و نيرنگهاي مستكبران از بين نمي‎رود و اگر در يك منطقه‎اي كفار با نيرنگهاي سياسي و قتل و آدم كشي نفوذ پيدا كردند عالم اسلام محدود به آنجا نيست و مسلمانان ديگر با اهل آن منطقه همدردي مي‎نمايند و حقيقت

اَلْمُؤْمِنُونَ في تَبارّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ اِذَا اشْتَكي تَداعي لَهُ سائِرُهُ بالسَّهر وَالْحِمي (9)

را نشان مي‎دهد، و خلاصه ديدگاه او جهان بين مي‎شود، و اسلام را دين جهان، و جهان را در مكه مكرمه مي‎بيند.

بركات آموزشي و پرورشي حج نيز بسيار ارزنده و مهم است و بايد گفت يك مدرسه عالي آموزش و پرورش است كه هم معاني و حقايق عرفاني را مي‎آموزد، و به انسان درك و بينش و شخصيت مي‎بخشد، و هم او را در كلاسهاي متعدد و رشته‎هاي متنوع اين مدرسه به ملكات فاظله مثل تقوا و كف نفس و جلوگيري از خشم و غضب و مقاومت در برابر شهوات و خويشتن داري و شكيبائي و وقار و تواضع، و تسليم در برابر فرمان خدا، و پيروي از ابراهيم خليل و اسماعيل ذبيح و تحمل شدائد و مكروهات، و گذشتن از مال، و رعايت حقوق برادري اسلامي و انساني اشخاص، آراسته مي‎سازد.

آري مدرسه است و دانشگاه بزرگي است اما نه مانند دانشگاههاي ديگر كه شرط شركت و ورود در آن گذراندن دوره دبستان و دبيرستان باشد بلكه جز قدم به پيش گذاردن و براي سفر به سوي خدا ترك خانه و شغل و زن و فرزند و خانه و ديار كردن و رهسپار كوي وصال شدن شرطي ندارد لذا در اين مدرسه و دانشگاه، فيلسوفان بزرگ و علماي عاليقدر را در كنار فردي عادي و عامي از روستاهائي كه هنوز به دنياي برق و وسائل پيشرفته و فرآورده‎هاي صنعت جديد نرسيده‎اند مشاهده مي‎كنيد، و كس نمي‎داند كه برخورداري و استفاده كي و چه كس از اين خوان گسترده و روحاني بيشتر است.

باش تاكل بيني آنانرا كه امروزند جزء

باش تا گل بيني آنانرا كه امروزند خار

و در عين اين احوالات، برنامه آنچنانكه در بعض اذهان جلوه كرده است دشوار نيست، و محروميتهائي كه در ضمن اجراي برنامه‎هاي حج تحمل مي‎نمايند و محرماتي را كه بر حسب احرام از آنها پرهيز ميكنند بيشتر و بلكه همه را، با احساس لذائذ معنوي توأم مي‎يابند، ساير برنامه‎هايش مثل وقوف در عرفات، و مشعرالحرام و مني و طواف و نماز طواف براي همه به حسب مراتب معرفت، بهترين غذاي روح و مقوّي رشد و ترّقي نفس و كمال بينش است.

انسان در اين سفر در عالمي روحاني سير مي‎كند، و مي‎فهمد كه بايد خود را از آن تعلقات و وابستگيهائي كه به ماديات دارد و سنگيني همه را بر جان خود احساس مي‎نمايد، هر چه بتواند فارغ سازد، و به ملائكه و فرشتگان الهي تشبّه جويد.

بسيار بي‎سعادتند افرادي كه در اين سير الهي كه سفر از جسم به روح و از صورت به معني و از مجاز به حقيقت و از خلق به خالق است، در انديشه حوائج جسماني و راحتي و آسايش خود باشند.

اينان كه زيستن را براي خوردن مي‎خواهند با سعادتمنداني كه خوردن را براي زيستن و سلوك الي الله مي‎خواهند تفاوت بسيار دارند.

تفاوتي كه جسم با روح و ظاهر با باطن و جهل با علم و ظلمت با نور دارد.

اُولِئَكَ كَاْلاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلٌ اُولئكَ هُمْ الْغافِلُونَ (10)

ذَرْهُمْ يَاْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا (11)

خور وخواب وخشم وشهوت شب است وجهل وظلمت

حيوان خبر ندارد ز جهان آدميت

تو را ز كنگره عرش مي‎زنند صفير

ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است

خوردن براي زيستن و ذكر گفتن است

تو معتقد كه زيستن از بهر خوردن است

هر كس در اين جهان خود را به بهائي كه دارد مي‎فروشد.

علي ـ‎عليه‎السلام‎ـ مي‎فرمايد:

اَلا حُرٌّ بَدَعُ هذِهِ اللُّماظَة لاَ هْلِها اِنَّهُ لَيْسَ لاَنْفُسِكُمْ ثَمَن اِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبيعُوها اِلاّ بِها (12)

حج و سياست

مسأله جدا بودن ديانت از سياست و دين از دنيا و حصر و حبس دين در امور اخلاقي و عبادي از اروپا و غرب به شرق و عالم اسلام نيز وارد شد.

در غرب و بطور كلي جوامع غير اسلامي بواسطه اينكه ادياني كه به آن متدين مي‎باشند يا از اصل بي اساس و غير متكي به وحي و مباني توحيدي مي‎باشند يا علاوه بر آنكه بوسطه ظهور اسلام منسوخ شده‎اند دستخوش تحريف و تغيير، و آلوده به اوهام و خرافات و تعاليم غير معقول و مخالفت با فطرت و كمال و ترقي شده‎اند، جدا شدن دين از دنيا و حبس آن در كليسا و معابد يك ضرورت است، كه بالخصوص با تحولات عظيمي كه صنعت در زندگي بشر بوجود آورده است از آن گريز و گزيري ندارند.

اگر بخواهند با آن اديان و با آن برنامه‎ها بسازند و در آن افكار و عقايد همچنان بمانند و از سوي ديگر به دنياي خود برسند، بايد دين را از دنيا جدا بدانند و اگر تعاليمي مربوط به دنيا و نظامات دارند كنار بگذارند و خلاصه در مثل جهان مسيحيّت به ملاحظه برداشتهاي غلطي كه از مواعظ و ارشادات مسيح پيدا شده است طرح اين مسأله قابل پذيرش است.

ممكن است كسي بگويد مداخله پاپها و مقامات روحاني در امور سياسي و اراده كشور در ديني مثل مسيحيتي كه كليسا عرضه مي‎نمايد، بايد ممنوع شود و محدوده فعاليّت آنها در وعظ و دعوت به اخلاق و انجام برنامه‎هائي در كليسا خلاصه گردد، ممكن است حتي بگويند در حالي كه مسيحيت كنوني از حضرت مسيح برنامه‎هائي در جهت اراده دنيا و مداخله در انتظام امور ندارد خود بخود كارها به خود مردم و زمامداران واگذار است، پاپ و كاردينال و كشيش نقش سازنده و تعيين كننده‎اي در آن نخواهند داشت.

اين فكر در آن محيطهاي ناآگاه از دين حق و نظامات اسلام بر اين اساس پيش آمد و سلطه جويان و جاه طلباني كه با كليسا رقابت داشتند نيز آن را دنبال كردند و وسيله سلطه خود و بيرون راندن رقيب از صحنه سياست و مداخله در امور قرار دادند.

اما در  جوامع اسلامي مسأله بر اساس چنين واقعيّتي نبود چون وضع به عكس بود، لذا مسأله جدائي دين از سياست به صورت يك مسأله استعماري تمام عيار در آمد و در رابطه مستقيم با منافع استعمار و برانداختن اسلام يعني يگانه قوه شكست ناپذير ضد استكبار مطرح و ترويج گرديد. اين حقيقتي است كه بر هر كس (مختصر آشنائي با دعوت اسلام داشته باشد) مخفي نيست كه امور دنيا و قوانين مدني و اجتماعي و انتظامي و اقتصادي و كل امور جزء، متن تعاليم آن مي‎باشد، واحكام و دستورات آن بدون تحريف و تغيير در اختيار همگان قرار دارد، و آيات قرآن مجيد كه درباره شكل دادن به جامعه اسلامي و استقلال آن و مصون نگه داشتن آن از نفوذ و سلطه بيگانگان و امر به معروف و نهي از منكر، و ترك موادت و دوستي با دشمنان خدا و وجوب محادت و دشمني با آنها و وجوب جهاد به مال و جان و مسائل ديگر همه هويت همه جانبه و فراگير اسلام را نشان مي‎دهند و حتي بيگانگان كه در مورد مكتبهاي بزرگ مطالعات داشته و اهل نظرند مسأله جامعيّت اسلام را تصديق كرده و در چندي قبل بود كه در كنگره‎اي كه در لاهه جهت بررسي مكتبها تشكيل شده بود شركت كنندگان در آن تصديق كردند كه در اسلام همه مواد و اصول و تعاليم مورد نياز بشر عصر حاضر، وجود دارد.

بنابراين در جوامع اسلامي اين انديشه كه دين يا روحانيت از سياست جدا است مفهومي ندارد و به هيچوجه قابل قبول نيست و مساوي با انكار اصل دين و تعاليم اعتقادي و عملي آن است. تعاليم و ارشادات اسلامي، تمام جهات و ابعاد زندگي مادي و معنوي و روحي و جسمي بشر را زير پوشش خود قرار داده است و حتي آئين‎هاي عبادي مثل نماز و نماز جماعت و جمعه و عيد فطر و قربان و حج و روزه نيز متضمن حكمتهاي بزرگ سياسي و اجتماعي است. و در عين اينكه جلوه اصلي آنها جلوه پر نور و جذاب عبادت و پرستش خداست و آئين آنها را فقط بايد به عنوان عبادت خدا بجا آورده و اطلاق آئين عبادي سياسي در مورد آنها كه عبادي خالصند نارسا و مسامحه در تعبير است، حكمت سياسي آنها را كه اظهار عزت و شوكت و وحدت كلمه، و اتفاق مسلمين است نبايد فراموش كرد.

در سياست مالي و اقتصادي و سياست حكومت و اداره، و حفظ انتظام و امنيت و چگونگي روابط با بيگانگان سياست مستقل فكري و فرهنگي و امور ديگر اسلام عالي‎ترين رهنمودها را نموده است.

در منطق و گفتار بسياري، سياست به چند معني اطلاق مي‎شود.

يكي حكومت و اداره امور كه بنابراين مداخلات سياسي عبارت مي‎شود از مداخله در نظام امور و زمامداري يك جامعه و يك كشور به صورت عمل و فعاليّت براي تأسيس يا تأييد و تثبيت يا نفي و تغيير يك رژيم يا بطور فردي يا گروهي، و همچنين قبول مقامات حكومتي.

و معني ديگر عبارت است: از روابط حكومت و نظام با حكومتها و نظامات و جوامع ديگر كه به اين معنا سياسي و سياستمدار افرادي مي‎باشند كه در اين موضوع مطلع و صاحب نظر و خبره باشند و مقاماتي را كه سياست يك نظام را در رابطه با نظامات ديگر اجراء مي‎نمايند عهده‎دار باشند.

و معني سوم سياست عبارت است: از عمليات پلتيكي و حقه بازي‎ها و خدعه و نيرنگهائي كه جاه‎مندان و رياست طلبان و سلطه جويان به منظور استضعاف و استعباد و زير سلطه گرفتن ديگران به كار مي‎برند كه نمونه‎هاي آن اعمال سياسي آمريكا و روسيه و دولتهاي ديگر است.

اين قسم سوم است كه منفور و مورد تنفر مكتبهاي انبيا و مردم مستضعف جهان و عقلا و مصلحين است و مصائب بزرگ بشريت را اين سياستمداران مستكبر بوجود آورده‎اند. بديهي است از نظر عقل و اسلام اين روش حرام و غير مجاز و علو در زمين خدا و فساد و استكبار است و اين سياست و جنايتهائي كه از آن ظاهر شده است حتي واژه سياست را كه بر حسب لغت داراي مفهومي ارزشمند است مورد نفرت قرار داده و با الفاظي مانند خدعه و نيرنگ و تقلّب و ارتكاب هر جنايت و عمل ضد انساني مرادف نموده است، تا آنجا كه آن مرد بزرگ و فقيه روحاني كه خود همواره در سياست به معاني صحيح آن مداخله مي‎كرد فرمود:

«لعن الله السياسة و سينها وساس، و يسوس، و كل لفظ اشتق من السياسة»

و اين برداشت از لغت سياست است كه كناره‎گيري از سياست را براي مردان خدا و متشرع، افتخار و مدح قرار مي‎دهد و مداخله در آن را شرم آور، و كار مردم ستمگر و مزدوران و ستمگران معرفي مي‎نمايد، و با سياستي كه از وظايف است و اهتمام در آن، اهتمام به شؤون اسلام و امور مسلمين است و حديث

«مَنْ اَصْبَحَ وَ لا يَهْتَمَّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم»، (13)

با كمال تأكيد لازم فرموده است، اشتباه شده است بطوري كه بعضي نادانان اين سياست اسلامي (دوم را) كه وظيفه است حتي با مقام روحانيت و فقاهت علماي اعلام، و متشرعين و ملتزمين به احكام كه در جريان امور اسلام و مسلمين و نگهباني از شؤون جامعه اسلامي قرار مي‎گيرند منافي دانسته و بلكه نقض تشرع و نقض التزام به زهد و تقوا و پرهيز از دنيا مي‎شمارند، و به عكس هم نادانان ديگر از موضع علما در عدم دخالت در سياست به مفهوم مذمومش انتقاد نموده و آنرا كناره گيري و گوشه نشيني و بي‎اعتنائي به امور مسلمين گمان مي‎كنند.

باري اين اشتباه موجب شد كه نيرنگ دشمنان اسلام در بين مسليمن تا حدودي تأثير كند، و حكومتي را كه اسلام در بين پيروانش داشت ضعيف سازد، و دين را از دنيا جدا نمايد.

چنانكه تشكيل مجالس قانونگذاري و شوراها به شكل غربي، و نظامهاي حزبي، همه از اينجا سرچشمه گرفت كه گفتند امور مردم با خود مردم است و حكومت و نظام بايد حكومت مردم بر مردم باشد نه حكومت خدا. اما اين نيرنگ با مختصر تأملي در آيات و احاديث و احكام اسلام و نظامات قضائي و حكومتي و كيفرهاي اسلامي بخوبي آشكار مي‎شود، و مثل همين حديث:

مَنْ اَصْبَحَ وَ لا يَهْتَمَّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم (14)

و حديث:

مَنْ سَمِعَ رَجُلا يُنادي يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم

و حديث:

ما اَعْمالُ الْبِرِّ كُلُّها وَ الْجَهادُ في سَبيلِ اللهِ عِنْدَ اْلاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ اِلّا كَنَفَثَة في بَحْر لُجِّي (15)

 بر تمام اين توهمات خط بطلان مي‎كشد، زيرا اهتمام به امور مسلمين، و فرياد رسي داد خواه و امر به معروف و نهي از منكر و تعاون در امور خير همه چيزهائي است كه سياست است و مخالفت با حكومت غير شرعي را فرا مي‎گيرد.

در پاسخ اين شعار كه روحانيت از سياست جدا است يا دين از سياست و دنيا جدا است كه غرض از اول هم همين دوم است و مي‎خواهند بگويند: دين كاري به دنيا و كيفيت اداره جامعه، و تعيين نظام ندارد، همانطور كه قبلا اشاره كرديم مي‎گوئيم: اينكه مي‎گوئيد دين از سياست جدا است اگر از خودتان مي‎گوئيد، و مي‎خواهيد بر اديان حكومت بنماييد بايد بگوئيد شما از كجا اين حكومت را داريد و از كجا اختيار داريد كه محدوده دين را تعيين نمائيد و بخش بزرگي از رسالتهاي آسماني را از اديان حذف نمائيد؟ و اگر مي‎گوئيد معيار بر حق بودن دين اين است كه در امور دنيائي مردم مداخله نداشته باشد مي‎گوئيم: اين معيار را از كجا آورده‎ايد؟ بلكه معيار بر حق بودن اين است كه دنيا و آخرت را در نظر گرفته باشد، و بشر را در امور دنيائيش در هر ناحيه راهنمائي كند و بدون اين راهنمائي نياز بشر به هدايت الهي همچنان باقي است، و اسماء الحسني مثل الهادي و المرشد، و الدليل بدون ظهور مي‎ماند، و مقيد به امور آخرت و فردي مي‎شود.

و اگر مي‎گوئيد در بررسي اديان به اينجا رسيده‎اند، مي‎گوئيم: در بررسي كدام دين به اينجا رسيده‎ايد؟ ما از دين جامع و كامل اسلام از شما مي‎پرسيم،

آيا بررسي شما در اين دين به اينجا رسيده است كه كاري به امور دنياي مردم ندارد، و از سياست و دنيا جدا است؟

آيا اينهمه آيات قرآن را در امور مالي و عقود و معاملات، و حدود و مجازاتهاي شرعي، وارث و نكاح و طلاق، و نذر و عهد و جهاد و ماليات‎هاي اسلامي، و نظام حكومت اسلام نخوانده‎ايد؟

آيا هزاران حديث و روايت را كه فراگير تمام مسائل زندگي بشر است مطالعه نكرده‎ايد؟

آيا كتابهاي فقه را كه در ده‎ها جلد تأليف شده است بررسي ننموده‎ايد؟

آيا پس اسلام را چگونه بررسي كرده‎ايد؟

انسان متعجب مي‎شود كه اين مزخرفات و سخنان ياوه چگونه مطرح مي‎شود هر چند واقع اين است افرادي كه اين سخنان را عنوان كرده‎اند غرضشان نفي دين و خارج كردن مردم از حكومت احكام الله، و ترويج اباحيگري، و آماده ساختن ملل مسلمان براي قبول طرحها و پيشنهادهاي استعمارگران است وگرنه چنانكه گفتيم مسأله اتحاد دين و سياست در اسلام مسأله‎اي نيست كه بر احدي از غير مسلمانان نيز كه مختصر آگاهي از اسلام داشته باشند پنهان باشد.

مسأله‎اي كه در اينجا قابلا بحث و بررسي است اين است كه در اسلام يك سلسله احكامي وجود دارد كه مستقيماً به امور دنيا، و تنظيم روابط مردم با يكديگر و امور دنيوي مربوط است، مثل احكام خريد و فروش و اجاره و مزارعه و مساقات و مضار به وصلح وهبه، و رهن و وديعه و قرض، و لقطه و احياء موات، و احكام مشتركات، نكاح و طلاق، و وصيت و وقف، و ارث و نقفات و قضا و شهادت و خمس و زكات و كفارات و حدود و ديات.

اما در همين احكام نيز جنبه عبادت و اطاعت امر پروردگار، وداعي الهي نقش عمده‎اي را ايفا مي‎نمايد زيرا باعث وداعي اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان بر اجراي اين احكام، و عمل به اين تعاليم، و ترك محرمات و مكروهات اوامر الهي و ارشادات شرعي، ودواعي اسلامي است.

بنابراين اطاعت از خدا و رسول، و انگيزه ديني، و وجدان مذهبي در اين قوانين كاملا نمايان است، و اين عقيده و ايمان است كه اين قوانين را حتي در خلوت حاكم بر دواعي نفساني و ميلها و خواهشها، و هوسهاي غير متعالي قرار مي‎دهد، و اين دين و اعتقاد است كه سياست را به عمل مي‎رساند و انسان مؤمن به قوانين را، به اجراء و التزام به آن متعهد و وادار مي‎رساند.

بديهي است اجراء و عمل به قوانين و احكامي كه نام برديم بدون قصد تعبد و اطاعت خدا نيز در انتظام ظواهر امور دنيا و حفظ نظام و اداره جامعه و حكومت بين مردم كارساز است، و در غير مثل خمس و زكات «كه صحت آن توقف بر قصد عبادت دارد» بدون اين قصد هم اگر انجام شود مسؤوليتي ندارد ولي پر واضح است كه انگيزه افراد مؤمن و معتقد به اينكه اين قوانين از سوي خدا است اطاعت و فرمانبري خداوند منّان است، و بزرگترين پشتوانه اين قوانين و زمينه ساز اجراي آن ايمان مردم به آسماني بودن اين قوانين است كه از منبع وحي و اتصال انبيا به عالم غيب به بشر رسيده است، و پشتوانه استوار و جاوداني آنها است در حالي كه قوانين بشري كه در محيطهاي آلوده به جهل و غرضها و فسادها وضع مي‎شود، هيچ گونه پشتوانه عقيدتي آن را مورد احترام قرار نمي‎دهد و اجراي آن را تضمين نمي‎نمايد البته در اينجا ديانت از سياست جدا است يا بهتر بگوئيم كه دين در صحنه نيست. قانون علاوه بر اين كه هرگز بواسطه نقص درك بشر به تمام مصالح و مفاسد كامل نيست بدون پشتوانه معنوي و وجداني خواهد بود ولي در صورت نخست جدائي بين آنها قابل تصور نيست، و مجموع اين قوانين و عقيده به وحي و اينكه اين قوانين از سوي خدا است و خير و نيكبختي بشر فقط به عمل به آن بستگي دارد دين است كه نفس عقيده به آسماني بدون اصول و فروع و احكام و قوانينش مورد عمل به آن مي‎باشد.

احكام ديگر

يك سلسله احكام ديگر است كه بسياري در نظر بدوي ارتباط مستقيم آنها را با امور دنيا، و نظم و حكومت و قانون و كل جريان زندگي بشر درك نمي‎نمايند، و بيشتر به جنبه عبادت و تربيت و رياضت و اخلاق و رابط بودن آن بين خلق و خالق توجه مي‎نمايند، وجلوات عبادي و انسان سازي آنرا مي‎بينند و بسياري از آنانكه دين را از سياست جدا مي‎دانند مي‎خواهند دين را در اين بخش مشخص نمايند، و آنرا يك رابطه فردي بين خلق و خالق بشمارند كه بديهي است در اين صورت دين و متدين با هيچكس و هيچ مقامي و برنامه‎اي درگيري پيدا نخواهد كرد و با هيچ سلطه و ظلمي منافات و معارضه عملي نخواهد داشت نه به قيصر و شاهنشاه معترض مي‎شود، و نه به چنگيز و يزيد، و نه به ريگان و يوري انديوف و نه به كمونيست و امپرياليست، و نه در جريانها و مسائل اجتماعي و سياسي الهام بخش مؤمنان و مشخص كننده موضع آنها است.

در اينجا همان سخن را كه گفتيم باز هم بازگو مي‎كنيم كه بحث به اين كه شما چه بگوئيد، و دين را چگونه تعريف كنيد تمام نمي‎شود بلكه بايد اديان را و دعوت آنها را بررسي نمائيد اگر همه در اين قالب كه شما از آن سخن مي‎گوئيد ريخته مي‎شوند نسبت به همه نظر واحد بدهيد، و اگر چنين نيست برخي از اديان خود را از دنيا كنار نكشيده‎اند، و مانند اسلام اصولا بين مسائل زندگي بشر فرق بين روح و جسم و اخلاق و دنيا مطرح نكرده و همه را به هم مربوط دانسته، و همه را شامل و فراگير شده‎اند حق نداريد اين دعوت به جدائي دين از دنيا را كه به اصطلاح عربي (علمانيه) مي‎گويند و بين مسلمين با دعوت به ترك دين مساوي مي‎شود تبليغ نمائيد.

ما مي‎گوئيم: در اسلام اصولا حكمت عبادات و برنامه‎هاي عبادي در بعد اخلاقي و اقبال نفس به خدا و مناجات و ياد و ذكر خدا و آرام كردن روح، و تقويت علاقه فطري به خير و احسان و حب به خدا، و بشر دوستي، و تنفر از ستمكاري و اعمال زشت خلاصه نمي‎شود هر چند در اين بعدها همه نيازهاي فطري بشر را در عالي ترين مراتبش بر مي‎آورد و او را به برترين درجات ممكن صعود مي‎دهد، بلكه متضمن ابعاد و نواحي گوناگون ديگر نيز مي‎باشد، و مانند داروئي است كه حاوي تمام ويتامينهاي لازم براي بدن باشد، حاوي حكمتهاي روحي و فردي و اجتماعي و سياسي، و مالي و اقتصادي و تربيتي مي‎باشد كه نمونه آن حج است.

حج چنان كه گفته شد عمل عبادي خالص است و انجام آن بدون قصد تقرب به آن يا قصد امتثال امر به آن به قصدهاي ديگر هر چند في حد نفسه راجح باشد كافي نيست.

در برنامه حج جنبه عبادي و پرستش خدا و دعا و سپاس و نيايش و حضور خاص در درگاه الهي و ابراز تعبد و تسليم امر و فرمان خدا بودن در نهايت كمال است و بقدري در اين مراسم بنده عابد و ستايشگر و سپاسگزار از لذت عبادت و دعا و احساس قرب به خدا بهره‎مند مي‎شود كه توصيف آن امكان پذير نيست.

مع ذلك حكمت‎هاي تربيتي و اخلاقي و رياضتي و تعليم گذشت از مال و شكيبائي و خويشتن داري و تقويت اراده و تصميم نيز كه حج وجود دارد، فوق تصور ما آدم ساز و پرواز دهنده روح و كمال بخش است.

از جنبه حكمت اجتماعي نيز از يك سو حضور در آن اجتماع عظيم با تعهداتي كه هر كس بر حسب احرام و تكليف ديگر دارد افراد را به حسن سلوك، و برخورد نيك و رعايت آداب نسبت به ديگران و تواضع و خود را نديدن و چيزي نشمردن، رهنمون مي‎گردد.

و از سوي ديگر ديدن آن جماعات بشري كه از اطراف و اكناف جهان در آن مجمع بزرگ و مقدس و روحاني شركت كرده، و گستردگي جامعه اسلام و جهاني بودن اين دين عظيم را نشان مي‎دهند و هر مسلماني را به حقوقي كه اين جماعات و شهروندان آنها به لحاظ اخوت اسلامي بر او دارند، و به مسؤوليتهائي كه در ارتباط با اين جمعيتها بر عهده دارد، و روابطي كه بايد با آنها داشته باشد متوجه مي‎كند و به او مي‎فهماند كه بايد با اين بشرهاي انبوه روابط برادرانه داشته باشد، و اگر از حال آنها بي اطلاع باشد حق برادري اسلامي آنها را ادا نكرده است.

از جنبه سياسي، بايد دانست وقتي مي‎گوئيم: حج يا اذان يا نماز جماعت يا احكام و شعائر ديگر جنبه سياسي دارد مقصود فقط اين نيست كه در مراسم حج از مكه مكرّمه يا عرفات يا مشعر الحرام و مني و غيرها پيرامون مسائل سياسي اسلام، دادن شعارهاي مناسب و تبادل نظر و اتخاذ تصميمات جمعي و ايراد سخنرانيها امكان پذير است زيرا بديهي است كه مسلمان متعهد بايد در اعلا، كلمه اسلام و ايجاد همفكري و همكاري سياسي و اقتصادي و علمي بين مسلمين جهت تحقق اهداف اسلام از هر فرصتي استفاده نمايند و همگان در بهره‎گيري از محيط حج كه بزرگترين كنگره جهاني مسلمين است براي حل معضلات سياسي و اجتماعي و اقتصادي تمام جوامع مسلمين كه آزاد و مستقل و يا در بند مظالم ضد انساني استعمار شرق و غربند تلاش نمايند و حوادثي را كه در جهان اسلام روي مي‎دهد پيگري كرده و مواضع كلّي سياست اسلامي را در برابر همه جريانها مشخص سازند بديهي است تكاليف مسلمين خصوصاً علماء و زعماء و گويندگان و نويسندگان در ارتباط با اين امور و استفاده منطقي و معقول از برنامه‎هاي حج و اين اجتماع شكوهمند موحدين بسيار حساس و سنگين است.

اين ابعاد و ارزشها همه متعالي و پويا و حركت بخش و مغتنم است امّا مقصود ما از اينكه مي‎گوئيم حج شعار و سياست است بالاتر از اينها است اين امور ابعاد جنبي و بركات غير مستقيم حج است كه آگاهي حجاج و رهبران مسلمانان هرچه بيشتر باشند بهره‎گيري از آنها كاملتر و وسيعتر خواهد شد ما مي‎گوئيم حج بالذات و بنفسه آثار سياسي دارد و نفس برنامه‎هاي آن آگاهي بخش و پاسدار وحدت مسلمين و بيدار كننده وجدان انسان و شعور اسلامي است و مستقيماً با سياست ارتباط دارد اين اجتماع بزرگ مليوني در يك موسم و موعد معين كه در آن مردم ملل گوناگون شركت مي‎نمايند با آن مراسمي كه انجام مي‎گيرد خودبخود شرك و كفر را مي‎كوبد و صداي اسلام را بلند و وحدت مسلمين و عظمت اسلام و نفوظ كلمه پيغمبر اكرم ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ را به دنيا نشان مي‎دهد و وسعت قلمرو اسلام را در نظر خودي و بيگانه مجسم مي‎سازد و كفار و بيگانگان را در هراس و وحشت و بلكه مأيوس و نا اميد مي‎نمايد دنيا روي ظاهر اين مراسم و آثار آن هم حساب مي‎كند و شكوه آن دلها را مي‎لرزاند و دشمنان را مرعوب مي‎سازد و خلاصه احكام حج علاوه بر اينكه متضمن حكمت‎هاي توحيدي و عرفاني و اجتماعي و مصالح فردي و انسان سازي است متضمن حكمت‎هاي بزرگ سياسي نيز هست كه هر چند بسياري از آن غافل باشند برگزاري اين مراسم مستقيماً و خود بخود اين حكمت‎ها را در ابعاد و چشم اندازهاي مختلف محقق مي‎نمايد و در اينجا است كه نقش تلاش رهبران و نويسندگان و گويندگان ظاهر مي‎شود و چشم انداز تحقق اين حكمت‎ها را وسيع و وسيعتر مي‎نمايد.

اين مراسم كه هر ساله بر پا مي‎شود عزّت و ويژگيهاي اسلام و دعوت آن را نو مي‎كند و زنده نگه مي‎دارد، و مسلمانان و قدرتهائي را كه در اختيار دارند به خودشان مي‎شناساند، و به اسلام بازگشت مي‎دهد، و آرزومند تجديد عظمت مسلمين و كسب افتخارات بيشتر مي‎نمايد.

در دعاء قنوت‎هاي عيد فطر و قربان كه مي‎خوانيم:

اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَوْمِ الَّذي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَ لُِمحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَخْراً وَ شَرَفاً وَ كِرامَةً وَ مَزيداً (16)

همين معاني درج است.

عيد فطر، عيد قربان، حج، نماز جماعت، نماز عيد براي محمد ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـذخيره و شرف و كرامت و زيادتي همه كرامتها و افتخارات و موفقيّتها است.

پس اينكه مي‎گوئيم سياسي است: به اين معنا است كه نفس برقرار كردن اين مراسم عبادي متضمن حكمت‎هاي بزرگ سياسي است، و سياستي است كه سياستمداران دنيا هرگز نمي‎توانند براي معرفي هويت خود و حزب و نظام و ملت خود و براي حفظ دوام و موجوديت خود چنين مجامعي را كه در طول قرون و اعصار پا برجا بماند تشكيل دهند، و اگر در يك سال و يك فرصت و فرصت‎هائي براي آنها امكان دست يابي به چنين مراسم بود با صرف ميلياردها هم اگر مي‎توانستند آنرا برگزار مي‎كردند.

چه سياستي از اين بالاتر و سازنده‎تر كه همه ساله در مجمعي بزرگ و روحاني صدها هزار نماينده ملل مختلف و مردم جهان كه همه پيرو يك نظام و مؤمن به يك مرام و معتقد به يك برنامه هستند گرد هم آيند، و يكديگر را ببينند، و نشاط فكري و ديني خود را تازه كنند، و پايه جامعه واحدي را كه قرآن مي‎فرمايد:

وَ اِنَّ هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً واحِدَةً (17)

محكم نمايند.

همه اين مراسم، و برنامه‎ها و شعارها و اعلانها، شعار توحيد و زنده باد اسلام و مرگ بركفر و شرك است.

حج از جنبه منافع مالي و مادي

بر حسب بعض تفاسير كه كلمه (منافع) در كلام الهي

لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ (18)

عبارت از منافع دنيوي يا اعم از دنيوي و اخروي است (19) حضور در مراسم حج، حضور در منافع و سودهائي نيز هست.

بنابراين حج فرصتي است كه مسلمانان مي‎توانند از آن استفاده كنند، و تبادلهاي تجاري  اقتصادي را در ديدارهايي كه بايكديگر دارند پايه ريزي نمايند، و ابتكارات و اختراعات، و توليدات خود را به يكديگر عرضه كنند، چنانكه از جنبه فكري نيز مي‎توانند در اين موقع با ايراد سخنرانيها و نشريات، افكار و انديشه‎هاي مفيد را در نواحي مختلف به يكديگر عرضه بدارند و آنها را مورد بحث و بررسي قرار دهند، و خلاصه تمام اين ابعاد كم و بيش فراهم مي‎شود. ولي هشياري و بيداري دست اندركاران، و رهبران هر جامعه و متصديان امور حج در عربستان و خارج در برداشتهاي مفيد و چشم‎گير مؤثر است بايد آنها برنامه را طوري آماده كنند كه دور از جنجال‎هاي فتنه‎انگيز و تفرقه ساز در تمام اين ابعاد و نواحي حاجيان موفق باشند و خلاف شأن و وقار حج كاري انجام ندهند و از دستور محكم

فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ في الْحَجّ (20)

 تخلف ننمايند با همه با تواضع و گذشت و مهر و عطوفت روبرو شوند و از برخوردهاي متكبرانه و لجاج آميز و خود بينانه و برتري جويانه بپرهيزند و اين آيه كريمه را نصب العين قرار دهند:

تِلْكَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوّاً فِي اْلاَرْضِ وَ لا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ

و هم اين آيه را فراموش ننمايند:

وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتي هِي اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِي حَميمٌ (21)

در اين نوشتار نمي‎خواهيم چهره زيباي حج را ترسيم كنيم يا آن را معرفي نمائيم و اخلاق و آدابي را كه بالخصوص در اين اجتماع عظيم بايد رعايت شود بيان كنيم، چون نه چنين نوشتارها ظرفيت و گنجايش آنرا دارد، و نه توانائي اين كار را داريم.

بهترين معرف براي حج آيات قرآن مجيد، و روايات و احاديث است و پس از آن شركت در مراسم حج و حضور در آن مجمع روحاني، و مشاهده آن مناظر مقدس، و مواقف شريف است كه براي هر كس در حد بينش و معرفتي كه دارد عرفان افزا و راهنما به سوي حقايق و معارف حج است.

اين نوشتار كه در دومين سفر حج بيت الله الحرام بنام (يادداشتهاي سفر حج) نوشته‎ام، و مطالبي از سفرنامه سفر قبل را به آن ضميمه و تلفيق نموده‎ام يادگاري از آن سفر روحاني است.

از خداوند ذي البر و الاحسان و الفضل والجود و الامتنان جلت عظمته، مسئلت مي‎نمايم كه اين توفيق را در آينده نيز همه ساله تا از نعمت بقا و حيات در جهان بهره‎مندم، عطا فرمايد، و به تقبيل عتبه مقدسه روضه منوره رسول خدا ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ و زمين بوسي مشاهد مشرفه بقيع و زيارت سائر اماكن و مساجد و بقاع متبر كه حرمين شريفين سرافرازم فرمايد.

اَلّلهُمَّ ارْزُقْنا حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ وَ زِيارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَ قُبورِ الاَْئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ في عامِنا هذا وَ في كُلِّ عام اَللهُمَّ اَحْيِنا حَياةَ مُحَمَّدوَ اَهْلِ بَيْتِهِ، وَ اَمِتْنا مَماتَهُمْ وَاحْشُرْنا في زُمْرَتِهِمْ وَ ارْزُقْنا شَفاعَتَهُمْ وَ لا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ طَرْفَةَ عَيْن اَبَداً فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ اِنَّكَ اَنْتَ الْكَريمُ الْوَهّابُ (22)

حرره اقل حجاج بيت الله الحرام

«لطف الله صافي گلپايگاني»