راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۱۹ -


بيان گفتار عارفان به هنگام مردن فرزند 
سزاوار است بر كسى كه فرزندش يا يكى از خويشاوندانش بميرد تقدم او را در مردن به منزله آن بداند كه اگر خود و فرزندش به سفرى رفته بودند و فرزندش پيش از او به شهرى كه قرارگاه و وطن آنهاست بازگردد هرگز او از اين رويداد تاءسف زيادى نخواهد داشت چه مى داند كه بزودى به فرزندش ‍ محلق خواهد شد و تنها تقدم و تاءخرى ميان آنها جدايى انداخته است مرگ نيز به همين گونه است چه معناى آن سبقت گرفتن در رفتن به وطن است تا آنگاه كه متاءخر به او محلق گردد و اگر به اين امر معتقد شود بيتابى و اندوه او در مرگ عزيزان كم خواهد شد، بويژه در مرگ فرزند چه درباره آن اخبارى وارد است كه مايه آرامش هر مصيبت ديده خواهد شد پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرموده است : ((اگر بچه سقط شده اى از پيش بفرستم نزد من محبوبتر است تا صد فرزند سوار كار به جا گذارم كه همه در راه خدا پيكار كنند))(619) . و سقط را بدين سبب ذكر فرمود تا هشدارى باشد به پست ترين بر بالاترين آنها وگرنه ثواب به اندازه موقعيت فرزند در دل است .
مى گويم : از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرموده است : ((فرزندى را كه آدمى از پيش بفرستد بهتر از هفتاد فرزند است كه پس از خود به جا گذارد و همه سوار بر مركب شوند و در راه خدا جهاد كنند))(620)
و نيز فرموده است : ((هر كس از مسلمانان دو فرزند از پيش بفرستد و اجر خود را از خدا بخواهد به اجازه خداوند آنها حايل او از آتش دوزخ خواهند شد))(621)
و نيز: هرگاه خداوند بنده اى را دوست بدارد محبوبترين فرزندانش را از او مى گيرد))(622)
و نيز: ((پاداش مؤ من بر مرگ فرزندش بهشت است ، صبر كند يا نكند))(623)
و نيز: ((خداوند به شگفت مى آيد از كسى كه فرزندش بميرد و او حمد خداگويد: خداوند مى فرمايد: اى فرشتگان من بنده ام حمد من مى گويد در حالى كه جانش را گرفته ام .))(624)
غزالى مى گويد: زيد بن اسلم گفته است : پسرى از داوود (عليه السلام ) مرد و او بر مرگ وى بسيار غمگين شد، به او گفته شد: از نظر تو چه چيزى با او برابرى مى كند؟ پاسخ داد: به اندازه اين كه زمين را پر از طلا كنند، گفتند: پاداش تو به همين اندازه است پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرموده است : ((اگر از مسلمانى سه فرزند بميرد و در مرگ آنها اجر خود را از خدا بخواهد آنها براى او پسرى از آتش خواهند بود)) زنى كه در نزد پيامبر صلى الله عليه وآله حضود داشت گفت : يا دو تا، فرمود: يا دو تا))(625) و بايد پدر به هنگام مرگ فرزند خالصانه براى او دعا كند چه آن از هر دعاى ديگر اميدوار كننده تر و به اجابت نزديكتر است .
محمد بن سلميان بر گور فرزندش ايستاد و گفت : پروردگارا صبح كردم در حالى كه درباره او به تو اميدوارم و نيز بر او از تو بيم دارم اميدم را محقق فرما و از ترسم ايمنى ده ابو سنان بر روى گرو پسرش ايستاد و گفت : بار خدايا من حق خودم را كه بر او واجب بوده است آمرزيدم ، تو هم حق خودت را كه بر او واجب بوه است بيامرز چه تو بخشنده تر و كريمترى عربى بيابانى بر قبر فرزندش ايستاد و گفت : بارالها من كوتاهى او را در نيكى به من به او بشخيدم تو هم كوتاهى او را در طاعت تو به او ببخشاى .
هنگامى كه ذربن عمر بن ذر مرد عمر بن ذر پس از گذرادن او در لحد گفت : اى ذر غمى كه ما براى تو داريم ما را از غم فراق تو باز داشته است اى كاش ‍ مى دانستم چه گفتى و به تو چه گفتند: بارالها تو مرا به اين ذربه قدرى كه لازم بود بهره مند ساختى ، و اجل و روزى او را به اتمام رسانيدى و بر او ستم نكردى ، بارالها طاعت خود و طاعت مرا بر او لازم كرده بودى ، خدايا پاداشى را كه در مصيبت او به من وعده داده اى به او بخشيدم پس تو هم عذاب خود را به او ببخش و او را عذاب مكن او با اين سخنان مردم را به گريه در آورد سپس در هنگامى كه باز مى گشت گفت : اى ذر پس از تو ما را حاجتى نيست : و ما كه با خداييم به هيچ انسانى نياز نداريم ، ما رفتيم و تو را رها كرديم چه اگر اقامت كنيم نمى توانيم به تو سودى برسانيم
مردى در بصره به زنى نگاه كرد و گفت : من زنى به اين شادابى نديده ام و اين جز از كمى اندوه نيست ، زن گفت : اى بنده خدا مرا غمى سنگين است كه هيچ كس در آن با من شريك نيست ، گفت : چگونه است ؟ پاسخ داد: همسر من در روز عيد قربان گوسفندى سر بريد و مرا دو پسر غمگين بود كه بازى مى كردند پسر بزرگتر به كوچكتر گفت : آيا مى خواهى به تو نشان دهم چگونه پدرم گوسفند را ذبح كرد، پاسخ داد: آرى ، پسر بزرگتر او را گرفت و خوابانيد و سپس سر او را بريد، و ما وقتى متوجه شديم كه او در خون خود مى غلتيد، هنگامى كه فريادها بلند شد كودك گريخت و به كوهى پناهنده شد و سپس گرگى به او حمله كرد و او را خورد پدرش به طلب او شتافت و او نيز به سبب شدت گرما و تشنگى جان خود را از دست داد، و گفت : اكنون چنان كه مى بينى روزگار مرا تنها گذاشته است .
بايد به هنگام مرگ فرزند امثال اين مصيبتها را به ياد آورد تا از شدت بيتابى تسلى يابد، چه هيچ مصيبتى نيست جز اين كه بزرگتر از آن قابل تصور است و آنچه حق تعالى در هر حالى از انسان دفع مى كند بيشتر از اينهاست .
بيان زيارت قبور و دعا براى ميت و آنچه بدان مربوط است  
بدان زيارت قبور به طور كلى براى ياد آورى و عبرت گيرى مستحب است و زيارت قبور صالحان به منظور تبرك جستن و عبرت گرفتن استحباب دارد چه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله نخست از زيارت قبور نهى فرمود و سپس آن را اجازه داد(626) .
على (عليه السلام ) از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه فرموده است ، ((من شما را از زيارت قبور نهى كرده بودم اينك ، آنها را زيارت كنيد چه آن سبب ياد آورى آخرت است جز اين كه در آن سخن ياوه نگوييد))(627)
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به همراه هزار سوار نقابدار قبر مادرش را زيارت كرد و تا آن روز گريه كنندگانى بيش از آنها ديده نشده بود(628)
ابوذر گفته است : پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود: ((قبور را زيارت كنيد تا آخرت را به ياد آوريد، و مردگان را بشوييد چه پرداختن به كارتن بى جان پندى بليغ است ، و بر جنازه ها نماز بگزار شايد آن تو را اندوهگين كند، زيرا اندوهگين در سايه لطف خداوند است ))(629)
ابن مليكه گفته است : پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرموده است ، ((مردگان را زيارت و بر آنها سلام كنيد چه براى شما در آنها عبرت (630) است ))
جعفر بن محمد از پدرش (عليه السلام ) نقل كرده كه فرموده است : ((فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه وآله قبر عمويش حمزه را در روزها زيارت مى كرد و در آن جا نماز مى گزارد و گريه مى كرد))
مى گويم :
در الفقيه آمده است كه فاطمه عليها السلام در هر بامداد شنبه براى زيارت قبور شهدا مى آمد و نزد قبر حمزه مى رفت و براى او از خداوند طلب رحمت و آمرزش مى كرد(631)
محمد بن مسلم روايت كرده كه به ابى عبدالله (عليه السلام ) عرض كردم : آيا مردگان را زيارت كنيم ؟ فرمود: ((آرى ))، عرض كردم : هنگامى كه به زيارت آنها مى رويم آنها ما را مى شناسند، فرمود: ((آرى به خدا سوگند شما را مى شناسند و به ديدن شما خوشحال مى شوند و با شما انس ‍ مى گيرند))؛ عرض كردم : هنگامى كه به ديدن آنها مى رويم چه بگوييم ؟ فرمود: بگوييد: اللهم جاف الارض عن جنوبهم و صاعد اليك ارواحهم و لقنهم منك رضوانا و اسكن اليهم من رحمتك ما تصل به وحدتهم و تونس به وحشتهم انك على كل شيى قدير (632)
امام رضا (عليه السلام ) فرموده است : ((هر بنده اى كه قبر مومنى را زيارت كند و هفت بار اناانزلناه فى ليلة القدر بر آن بخواند خداوند او و صاحب قبر را مى آمرزد))(633)
غزالى مى گويد: پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((هر كس قبر پدر و مادرش يا يكى از آنها را در هر جمعه زيارت كند خداوند او را مى آمرزد و او را نيكوكار ثبت مى كند))(634)
از ابن سيرين نقل شده كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرموده است : پدر و مادر انسان مى ميرند در حالى كه او نسبت به آنها بد رفتار بوده است و پس ‍ از مرگشان او براى آنها دعا مى كند، خداوند او را از جمله نيكوكاران به ثبت مى رساند))(635)
پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((هر كس قبر مرا زيارت كند شفاعت او بر من واجب شده است .))(636)
و نيز: ((كسى كه براى رسيدن به ثواب الهى مرا در مدينه زيارت كند روز قيامت شفعى و گواه او خواهم بود(637) .))
كعب گفته است : هيچ سپيده صبحى نمى دمد جز اين كه هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند و گرداگرد قبر پيامبر صلى الله عليه وآله را مى گيرند و بارلهاى خود را بدان مى زنند و به آن حضرت درود مى فرستند تا شب شود، در اين هنگام آنها بالا مى روند و فرشتگانى به تعداد آنها فرود مى آيند و همان كار از انجام مى دهند تا آنگاه كه زمين شكافته شود و آن حضرت با هفتاد هزار فرشته كه پيوسته او را تعظيم مى كنند بيرون آيد.
مى گويم : غزالى سپس آنچه را مربوط به زيارت قبور و آداب آن و جز اينهاست ذكر كرده است كه چون نمى توان بر آنها اعتماد كرد از آنها چشم مى پوشم و به جاى آنها آنچه را از طريق خاصه (شيعه ) از امام صادق عليه السلام وارد شده است ذكر مى كنيم :
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه از آن حضرت پرسيدند چگونه بر اهل قبور سلام كنيم ؟ فرمود: مى گويى : السلام على اهل الديار من المومنين و المسلمين انتم لنا فرط و نحن آن شاءالله بكم لا حقون (638)
درباره اين كه مرده كسانش را ديدار مى كند اخبارى از اهل بيت وارد شده كه غزالى آنها را ذكر نكرده و گويا از آنها چيزى به او نرسيده است اسحاق بن عمر از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) پرسيد: آيا مؤ من كسانش را ديدار مى كند؟ فرمود: ((آرى )) عرض كرد: در چه مدت فرمود: ((به اندازه فضايل آنها، برخى از آنها را در هر روز ديدار مى كند و بعضى را در هر دو روز، و بعضى را در هر سه روز)) راوى مى گويد: از خلال گفتار آن حضرت دريافتم كه مى فرمايد پست ترين آنها را در هر جمعه ، پرسيد: در چه ساعتى ؟ فرمود: ((به هنگام ظهريا اندكى پيش از آن ، خداوند فرشته اى را به همراه او روانه مى كند كه آنچه را مايه شادى او مى شود به او نشان مى دهد و آنچه را موجب ناراحتى او مى گردد از او پوشيده مى دارد پس ‍ مسرور و خوشحال باز مى گردد.))(639)
حفص بن بخترى از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده است : ((كافر كسانش را ديدار مى كند و آنچه را مكروه اوست مى بيند، و آنچه محبوب اوست از او پوشيده مى شود))(640)
غزالى مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرموده است : ((مرده در گورش همچون غريقى است كه طلب فرياد رسى مى كند و منتظر دعايى از سوى پدر يا برادر يا دوست خويش است و هرگاه دعايى از آنها به او رسد نزد او مبحبوتر است از همه دنيا و آنچه در آن است و هديه زنده ها به مرده ها دعا و طلب آمرزش است ))(641)
يكى از بزرگان گفته است : برادرى داشتم كه مرد، او را در خواب ديدم به او گفتم : حال تو چگونه بود هنگامى كه در گورت نهاده شدى ؟ گفت : شخصى آمد با شعله اى از آتش و اگر نبود كه دعا كننده اى برايم دعا كرد ترديد ندارم كه چيزى از آن آتش مرا فرا مى گرفت .
مى گويم : در الفقيه آمده كه عمر بن يزيد گفته است : به ابى عبدالله عليه السلام عرض كردم : از جانب ميت مى توان نماز گزارد؟ فرمود: ((آرى حتى آن كه گاهى مرده در تنگى و سختى مى باشد و خداوند اين تنگى را از او بر طرف مى كند و به او وسعت مى دهد سپس به او گفته مى شود كه رفع اين تنگى به سبب نمازى است كه فلان برادرت از سوى تو به جا آورده است .)) راوى مى گويد: به آن حضرت عرض كردم : مى توانم دو نفر را در دو ركعت نماز شركت دهم ؟ فرمود: ((آرى ، ميت شاد مى شود از اين كه براى او طلب رحمت و آمرزش شود همان گونه كه انسان زنده از دادن هديه به او شادمان مى شود.))(642)
و نيز فرموده است : ((هر كس از مسلمانان كار نيكى از جانب مرده اى انجام دهد به او ثواب مضاعف داده مى شود و خداوند مرده را نيز از آن بهره مند مى سازد))(643)
غزالى مى گويد: از اين رو پس از دفن تلقين ميت و دعا براى او مستحب است سعيد بن عبدالله ازدى گفته است : ابا امامه باهلى را در حال احتضار ديدم به من گفت : اى ابا سعيد هنگامى كه مردم با من همان گونه رفتار كنيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله دستور داده و فرموده است : ((وقتى يكى از شما در و قبر او را با زمين يكسان كرديد يكى از شما بر سر قبرش بايستد و بگويد: اى فلان بن فلان - او مى شنود ليكن نمى تواند پاسخ گويد - سپس ‍ براى بار دوم بگويد: اى فلان فرزند فلان زن - او در اين موقع راست مى نشيند - براى بار سوم بگويد: اى فلان فرزند فلان زن ، در اين موقع مرده مى گويد: ما را ارشاد فرما، خدا تو را رحمت كند - ليكن شما گفتار او را نمى شنويد - پس به او بگويد: ميثاق را كه با آن از دنيا بيرون رفتى به ياد آور و آن گواهى است بر اين كه : ان لا اله الا الله ، و ان محمدا رسول الله ، و انك رضيت بالله ربا، و بلاسلام دينا، و بمحمد نبيا و بالقران اماما، در اين هنگام منكر و نكير هر كدام ديرتر از ديگرى وارد مى شود و مى گويند برويم نزد او بنشينيم چه حجت او را به وى تلقين كرده اند و خداوند او را از نكير و منكر در حجاب قرار خواهد داد)) مردى عرض كرد: اى پيامبر خدا اگر نام مادر او را نداند: فرمود: ((او را به حوا نسبت دهد.))
بنابراين مقصود از زيارت قبور آن است كه زيارت كننده عبرت گيرد و زيارت شونده از دعاى او بهره مند شود، و نبايد زيارت كننده از دعا براى خود و ميت و كسب عبرت غفلت كند؛ و زمانى مى تواند عبرت گيرد كه مرده را در دل خود تصور كند كه چگونه اجزاى بدن وى پرا كنده و از هم جدا شده و چگونه دوباره از گورش برانگيخته مى شود و بداند كه او نيز بزودى به وى خواهد پيوست چنان كه از مطرف بن ابى بكر هذلى نقل شده كه گفته است : در بنى عبدالقيس پير زنى متعبده بود كه چون شب فرا مى رسيد كمرش را محكم مى بست و در محراب خود به عبادت مشغول مى شد و چون روز مى شد به گورستان مى رفت شنيدم او را به سبب كثرت رفتن به گورستان سرزنش كردند، گفت : هرگاه دل سخت شود چيزى جز آثار پوسيده آن را نرم نمى كند من چون به گورستان مى روم چنانم كه گويى مردگان را مى بينم كه از گورها بيرون آمده آن دست و آن چهره هاى به خاك آغشته و اجسام دگرگون شده و كفنهاى آلوده آنها را تماشا مى كنم چه بزرگ است نگاهى كه اگر بندگان آن را در دل جاى دهند تلخى آن بر نفوس بسيار سخت و تلف شده ابدان به سبب آن شديد خواهد شد.
همچنين مستحب است كه از مرده تمجيد شود و از او جز به نيكى ياد نكنند عايشه گفته است : پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود: ((وقتى همنشين شما مرد او را رها كنيد و از او بدگويى نكنيد))(644) ؛ و نيز فرموده است : ((مرده ها را ناسزا مگوييد تا زنده ها را آزار دهيد))(645) ؛ و نيز: ((مردگان را دشنام ندهيد زيرا آنها به آنچه از پيش فرستاده اند رسيده اند))(646) ؛ و نيز فرموده است : ((مردگانتان را جز به نيكى ياد نكيند چه در غير اين صورت اگر از اهل بهشت باشند گناه مى كنيد و اگر از اهل دوزخ هستند آنچه را بدان دچارند براى آنها كافى است .))(647) .
باب هفتم : در حقيقت مرگ و آنچه مرده تا نفخه صور در گور مى بيند 
بدان ككه مردم در حقيقت مرگ دچار گمانهاى نادرستى هستند و در آن به راه خطا مى روند برخى پنداشته اند كه مرگ نابودى است و حشر و نشرى نيست و خير و شر دنباله اى ندارد، و مرگ انسان مانند مرگ حيوانات و خشك شدن گياهان است و اين عقيده ملحدان و همه كسانى است كه به خداوند و روز بازپسين اعتقاد ندارند گروهى گمان كرده اند كه انسان با مرگ معدوم مى شود و مادام كه در قبر است رنج عذاب و لذت ثواب را در نمى يابد تا آنگاه كه به محشر باز گردانيده شد ديگران گفته اند: روح باقى مى ماند و با مرگ نابود نمى شود و آن كه ثواب و عقاب مى يابد روح است نه تن و بدنها به هيچ و جه برانگيخته و محشور نمى شوند.
اين پندارها همه فاسد و درو از حق است و آنچه طرق معتبر به آن گواهى داده و آيات و اخبار بدان گوياست آن است كه مرگ تغيير حالى است و بس ، و روح پس از جدايى از تن باقى است بدين گونه كه يا متنعم است و يا معذب معناى جدايى روح از بدن عبارت از انقطاع تصرف او در تن به سبب خروج تن از فرمان اوست چه اعضاى بدن ابزار روح اند كه آنها را به كار وا مى دارد به طورى كه با دست مى گيرد و با گوش مى شنود و با چشم مى بيند و با دل حقيقت اشيا را درك مى كند، و مراد از دل در اينجا روح است چه روح به نفس خود بدون آلات و ادوات اشيا را شناسايى مى كند، و به نفس ‍ خود به انواع حزن و اندوه متاءلم و به اقسام خوشحالى و سرور متنعم مى شود و اينها هيچ كدام به اعضا ارتباط ندارد بنابراين همه آنچه به تنهايى از اوصاف روح است پس از مفارقت تن با روح باقى مى ماند و آنچه به وسيله اعضا براى او حاصل مى شود با مرگ تن به حال تعطيل در مى آيد، تا آنگاه كه روح به تن باز گردد؛ و دور نيست كه در قبر روح به تن عود كند و يا برگشت آن تا روزى كه تن برانگيخته شود با تاءخير افتد، و خدا به آنچه در مورد هر كى از بندگان خود حكم كرده داناتر است .
تعطيل تن به سبب مرگ شبيه تعطيل عضو انسان زمينگير است كه در نتيجه تباهى مزاج و يا دشوارى واقع در اعصاب كه مانع نفوذ روح در آن عضو مى شود براى او اتفاق مى افتد؛ چنين حالتى روح با علم و ادراك باقى مى ماند و برخى از اعضا را به كار مى گيرد ليكن بعضى ديگر از فرمان روح سر باز مى زنند و مرگ عبارت از سرپيچى همه اعضا از فرمان روح است ، چه همه اعضا آلات و ابزار روح اند و اوست كه آنها را به كار وا مى دارد.
مقصودم از روح نيروى مدركه انسان است كه علوم را درك ، و دردها و غمها و لذت و شايدها را احساس مى كند، و هرگاه تصرف او در اعضا عاطل شود علوم و ادراكات او زايل نمى گردد، در حقيقت انسان همين نيروى ادراك كننده علوم و الام و لذت است و اين نمى ميرد و نيست نمى شود؛ و معناى مرگ انقطاع تصرف روحج در بدن و از كار افتادن تن است به طورى كه نمى تواند آلتى براى روح باشد، همچنان كه معناى زمينگير بودن اين است كه دست از اين كه آلتى باشد كه آن را به كار برند ناتوان مى شود بنابراين مرگ زمينگيرى مطلق در همه اعضاست و حقيقت انسان نفس و روح اوست كه آن باقى و پايدار است آرى به دو سبب حال او دگرگون شده است :
اول - آن كه چشم ، گوش ، زبان ، دست ، پا و جميع اعضايش از او گرفته شده و زن و فرزند و خويشاوندان و ديگر آشنايان او را از وى جدا ساخته و اسبان و ستوران و غلامان و خانه ها و ديگر املاك وى را از او سلب كرده اند و تفاوتى نيست ميان اين كه اشياى مذكور را از انسان بگيرند يا آن كه انسان را از اين اشيا جدا كنند، زيرا آنچه درد آورد است فراق اين اشياست ، و فراق گاهى بدين صورت واقع مى شود كه اموال انسان را يكجا غارت كنند، و يا آن كه او را به بردگى گيرند از اموال خود محروم سازند، و درد در هر دو حالت يكى است .
معناى مرگ سلب انسان از دارايى اوست از طريق سوق دادن او به جهان ديگرى كه با اين جهان تناسبى ندارد، چه اگر او را در دنيا چيزى است كه بدان انس مى گيرد و به آن آسايش مى يابد و به وجود آن پايبند است ، پس از مرگ حسرت و افسوس او بر آن زياد و رنج و ناراحتى او در مفارقت آن دو چندان خواهد بود بلكه دلش همواره متوجه تك تك اموال و املاك و موقعيت خود مى باشد و حتى از جامه اى كه مى پوشيده و بدان شاد مى شده دل بر نمى دارد ليكن اگر جز به ذكر خدا شاد نشود و جز با او انس ‍ نگيرد در آخرت تنعم او بزرگ و سعادتش كامل خواهد بود، چه او را به محبوبش واگذاشته اند و موانع و سرگرميها را از ميان برداشته اند؛ و اسباب دينا همگى بازدارنده از ذكر خداست اين يكى از دو صورت اختلاف ميان حال مرگ و حال زندگى است .
دوم - آن كه با مرگ چيزهايى بر او كشف مى شود كه در زندگى بر او مكشوف نبوده است چنان كه بر بيدار چيزهايى مكشوف مى شود كه در خواب بر او مكشوف نيست ، و مردم خوابند وقتى كه مردند بيدار مى شوند نخستين چيزى كه با مرگ بر او آشكار مى شود سود و زيان اعمال نيك و بد اوست و اينها در كتابى كه در اعماق دل او نهفته است نوشته شده ليكن سرگرميهاى دنيا او را از توجه به آن باز داشته و در آن زمان كه سرگرميها و مشغوليتها منقطع مى شود تمام اعمالش بر او منكشف مى گردد لذا هنگامى كه به گناه خود مى نگرد چنان دچار حسرت و افسوس مى شود ك ترجيح مى دهد براى رهايى از سوز آن در لجه هاى آتش فرو رود، و در اين موقع است كه به او گفته مى شود: كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا(648) و همه اينها در وقت يكه نفس منقطع مى شود و پيش از دفن بر او مكشوف مى گردد در اين هنگام آتش فراق نيز در او برافروخته مى شود يعنى فراق چيزى كه از اين دنيايى فانى برگزيده و به آن اطمينان كرده بود نه آن كه خواسته بود آنها را توشه راه آخرت خود كند چه كسى كه توشه راه را براى رسيدن به مقصد بخواهد چون به مقصد رسد از مفارقت بقيه توشه خوشحال ميشود زيرا او توشه را به خاطر خود آن نخواسته است و اين حالت كسى است كه از دنيا جز به مقدار ضرورت بر نگيرد، و همواره دوست مى دارد كه اين ضرورت بر طرف و از آن بى نياز شود، اينك چيزى را كه دوست داشته برايش حاصل شده و از اين ضرورت بى نياز گرديده است .
اينها انواع عذاب و آلام بزرگى است كه پيش از دفن به او رو مى آورد، و پس ‍ از دفن ممكن است روح او به جسد باز گردد تا انواع ديگرى از عذابها به او داده شود، و نيز ممكن است مورد عفو قرار گيرد.
حالت كسى كه به دنيا متنعم و به آن اطمينان كرده ، حال كسى است كه در غيبت پادشاه در خانه و حريم و مملكت او به خوشگذرانى مشغول شود به اطمينان آن كه شاه نسبت به او سهل گيرى خواهد كرد و يا از اعمالى كه مرتكب مى شود آگاه نيست ليكن شاه ناگهان او را دستگير و نامه اى را بر او عرضه مى كند كه جنايات و اعمال زشت او ذره بذره و گام بگام در آن نوشته شده است ؛ و پادشاه فرمانروايى قهار و چيره و درباره حرم خود غيور و نسبت به جنايتكاران بر مملكت سختگير و انتقام جو و در برابر كسانى كه از مجرمان شفاعت كنند بى اعتنا مى باشد بنابراين بنگر كه حالت چنين فرد دستگير شده اى پيش از آن كه عذاب پادشاه درباره اش به اجرا در آيد چگونه است و چقدر دستخوش ترس و شرمندگى و افسوس و پشيمانى خواهدبود.
آرى اين حال مرده بدكردارى است كه به دنيا فريفته شده و به آن اعتماد كرده پيش از آنكه عذاب قبر بلكه عذاب هنگام مرگ بر او نازل شود و ما از آن به خدا پناه مى بريم ، چه رسوايى و فضيحت و پرده دريدگى از هر عذابى كه بر تن وارد شود اعم از زدن و بريدن و جز اينها بزرگتر و دردناكتر است .
آنچه گفته شد اشاره اى است به حالت ميت هنگام مردن و صاحبان بينش با ديده باطن كه قويتر از چشم ظاهر است آنها را ديده اند و دلايل كتاب و سنت نيز گواه بر آنهاست بلى پرده برداشتن از كنه حقيقت مرگ ممكن نيست چه كسى كه حقيقت حيات و زندگى را نمى داند نمى تواند حقيقت مرگ را بشناسد و شناخت حقيقت حيات منوط به شناخت حقيت روح و درك چگونگى ذات آن است و به پيامبر صلى الله عليه وآله اجازه داده نشد كه در آن باره سخن گويد و بر اين بيفزايد كه : الروح من امر ربى ، و هيچ يك از عالمان دين را نمى رسد كه از راز روح پرده بردارند اگر چه بر آن آگاه شده باشند و آنچه در آن اجازه داده شده آن است كه حال روح را پس ‍ از مردن بيان كنند، آيات و اخبار بسيارى دلالت دادر بر آن كه مرگ عبارت از معدوم شدن روح و ادراك آن نيست ،
اما آيات : خداوند درباره شهيدان فرموده است : و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين (649)
اما اخبار: در جنگ بدر هنگامى كه بزرگا عرب كشته شدند پيامبر خدا صلى الله عليه وآله كشتگان را صدا زد كه : اى فلان ، واى فلان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا؟(650) گفته شد: اى پيامبر خدا آيا آنها را صدا مى كنى در حالى كه مردگانند؟ فرمود: ((سوگند به آن كه جانم در يد قدرت اوست آنها در شنيدن اين سخن از شما شنواترند جز اين كه قادر به پاسخگويى نيستند))(651) اين گفتار صراحت دارد بر بقاى روح شقى و بقاى ادراك و معرفت اند همچنين آيه مذكور صريح است بر بقاى ارواح شهيدان ، و هيچ مرده اى از سعادت و شقاوت خالى نيست پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((قبر يا حفره اى از حفرهاى آتش ‍ و يا سبزه زارى از سبزه زارهاى بهشت است ))(652) و اين نيز صريح است بر اين كه مرگ معنايش دگرگونى حال است و بس ، و سعادت و شقاوتى كه پس از آن مرده را فرا مى گيرد بدون تاءخير به هنگام مردن دامنگير او مى شود و تنها برخى از انواع عذاب و ثواب با تاءخير مى افتد نه اصل آنها.
انس از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت كرده كه فرموده است : ((مرگ قيامت است كسى كه بميرد قيامتش بر پا شده است ))(653) ؛ همچنين فرموده است : ((هنگامى كه يكى از شما بميرد بامداد و شام جايگاه او به وى عرضه مى شود اگر از اهل بهشت باشد از بهشت و اگر از اهل دوزخ است از دوزخ خواهد بود، و گفته مى شود اگر از اهل بهشت باشد از بهشت و اگر از اهل دوزخ است از دوزخ خواهد بود، و گفته مى شود: اين جايگاه تو است تا روز قيامت كه خدا تو را بر انگيزد))(654) پوشيده نيست كه حالت ميت از مشاهده اين جايگاه ها چگونه خواهد بود.
على (ع ) فرمود هاست : ((حرام است بر هر نفسى كه از دنيا بيرون مى رود جز آن كه بداند از اهل بهشت است يا از اهل دوزخ ))(655) ؛ از اين رو گفته اند: داستان مؤ من هنگامى كه نفس يا جان او بيرون مى رود داستان مردى است كه در زندان بود و از آن بيرون آورده شود و در زمين به گردش ‍ درآيد و البته اين حال كسى است كه از دنيا پهلو تهى كرده و از آن دلتنگ باشد و به چيزى جز ياد خدا انس نگرفته و مشغوليتهاى دنيا او را از محبوبش باز نداشته و مبارزه با شهوات وى را آزرده كرده باشد لذا مرگ براى او خلاصى از همه اين رنجها و آزارهاست و موجب آن است كه بتواند با محبوبى كه با او انس داشته است بى هيچ گونه مانع و دافع تنها بسر برد، و چقدر سزاوار است كه آن بالاترين نعمتها و لذتها شمرده شود ليكن كاملترين لذتها از آن شهيدانى است كه در راه خدا كشته شده اند چه آنها به جنگ اقدام نكرده اند آنگاه كه دل از همه علايق دنيا بريده اند و به لقاى خداوند مشتاق و به كشته شدن در راه رضاى خدا راضى شده اند.
اينان اگر به دنيا نظر كنند آن را از روى رغبت در برابر آخرت فروخته اند و دل فروشنده به مال فروخته شده علاقه اى ندارد، و اگر به آخرت توجه كنند آن را خريده و شوق خود را بدان نشان داده اند و چه بزرگ است شادى از نظر كردن به چيزى كه آن را خريده اند و چه كم است توجه آنها به چيزى كه فروخته و از آن جدا شده اند.
در برخى حالات اتفاق مى افتد كه دل از غير خدا تهى و مجرد براى محبت خدا مى شود، ليكن در آن حال مرگ فرا نمى رسد، و دل پس از آن دگرگون مى شود اما جنگ سبب مرگ است و موجب مى شود كه انسان در چنين حالتى آن را ادراك كند؛ از اين رو خداوند در جهاد سعادتى بزرگ قرار داده است ، چه معناى سعادت آن است كه انسان به آنچه مى خواهد دست يابد، و فرموده است : و لهم ما يشتهون (656) و اين آيه جامع ترين عبارتى است كه همه مفاهيم لذات بهشت را در بر مى گيرد؛ و بزرگترين عذاب آن است كه انسان ازدست يافتن به مقصودش منع شود چنان كه خداوند فرموده است : و حيل بينهم و بين ما يشتهون (657) و اين نيز كاملترين عبارت براى عذابهاى اهل جهنم است .
شهيد به محض آن كه نفسش قطع شود بى هيچ تاءخير اين سعادت را درك مى كند و اين امر در پرتو نور يقين بر ارباب قلوب روشن است و اگر از طريق سمع خواهان گواه باشى ، همه احاديث مربوط به شهيدان شاهد اين مدعاست ، و هر حديثى به تعبيرى بر عاليترين نعمتهاى آنها مشتمل است روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به جابر فرمود: اى جابر آيا به تو مژده ندهم و پدر جابر در جنگ احد به شهادت رسيده بود - جابر پاسخ داد: آرى اى پيامبر خدا حق تعالى به تو مژده خير دهد فرمود: ((خداوند پدرت را زنده گردانيد و در مقام قرب خود نشانيد و فرمود: بنده من آنچه مى خواهى از من در خواست كن تا به تو بدهم ، عرض كرد: اى پروردگار من حق بندگى تو را به جا نياورده ام درخواست دارم كه مرا به دنيا بازگردانى كه به همراه پيامبرت در راه تو بجنگم تا بار ديگر كشته شوم ، به او فرمود: از پيش مقدر كرده ام كه تو به سوى دنيا بازنگردى ))(658) .
بدان مؤ من پس از مردن از وسعت جلال خداوند چيزهايى بر او كشف مى شود كه دنيا در مقايسه با آن مانند زندان و تنگناست او به محبوسى مى ماند كه در خانه اى تاريك زندانى شده و اكنون درى به سوى باغى پهناور كه پايان آن به چشم ديده نمى شود به روى او باز شده كه داراى انواع درختان و شكوفه ها و ميوه ها و پرندگان است و او هرگز ميل بازگشت و زندان تاريك را نخواهد داشت پيامبر صلى الله عليه وآله در اين مورد مثل زده و درباره مردى كه مرده بود فرمود: ((از دنيا كوچ كرد و آن را به اهلش وا گذاشت ، پس اگر راضى باشد خوش نخواهد داشت به دنيا باز گردد چنان كه هيچ يك از شما خوش ندارد كه به شكم مادرش بر گردد))(659) پيامبر صلى الله عليه وآله با اين مثل به تو مى فهماند نسبت وسعت آخرت به دنيا مانند نسبت وسعت دنيا به رحم تاريك است ؛ و نيز فرموده است : مثل مومن در دنيا مثل جنين در شكم كه روشنايى را ديد دوست ندارد كه به شكم مادرش باز گردد مومن نيز به همين گونه است ، از مر جزع و بيتابى مى كند و هنگامى كه به لقاى پروردگار نايل شد مانند جنين كه دوست ندارد به جايش برگردد خوش ندارد كه به دنيا باز گردد))(660) .
به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله عرض كردند كه فلان شخص مرد، فرمود: ((راحت شد و از او راحت شدند))(661) ؛ اين كه فرمود راحت شد اشاره به مومن است و از او راحت شدند اشاره به فاجر يعنى انسان بدكار است كه مردم دنيا از او آسوده شدند.
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرموده است : ((با كارهاى بدتان مردگانتان را رسوا نكنيد، چه آن بر دوستانتان از اهل قبور عرضه مى شود))(662)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كافى به سند خود از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرموده است : اعمال بندگان نيكوكار و بدكار هر بامداد بر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله عرضه مى شود پس بر حذر باشيد، و اين قول خداست : و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله (663) و سپس خاموش شد))(664)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرموده است : ((چرا پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را آزار مى دهيد مردى عرض كرد: چگونه او را مى آزاريم ؟ فرمود: آيا نمى دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه مى شود و هرگاه در آن گناهى بيند آزرده مى شود پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را نيازاريد و خوشحال كنيد (665)
كافى به سند خود از عبدالله بن ابان زيات كه در نزد حضرت رضا عليه السلام داراى منزلتى بود روايت كرده كه گفته است : به امام رضا عليه السلام عرض كردم : براى من و خانواده ام دعا بفرماييد: فرمود ((آيا اين كار را نمى كنم به خدا سوگند اعمال شما در هر شبانه روز بر من رعض ‍ مى شود))؛ مى گويد: من اين امر را بزرگ شمردم ، به من فرمود: ((آيا كتاب خد را تلاوت نمى كنى كه : اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون (666) ؛ فرمود: ((به خدا سوگند او على بن ابى طالب است ))
غزالى مى گويد: ابو سعيد خدرى گفته است : از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى فرمود: ((مرده غسل دهنده و حمل كننده و دفن كننده و سرازير كننده خود را به قبر مى شناسد))(667)
صالح مرى گفته است : به من رسيده است كه ارواح به هنگام مرگ همديگر را ديدار مى كنند، و ارواح مردگان به روحى كه بر آنها وارد مى شود مى گويند: جاى تو چگونه بود، در تن پاكى بودى يا در تن پليدى ! عبيد بن عمير گفته است : اهل قبور انتظار شنيدن اخبار را دارند، هنگامى كه مرده اى بر آنها وارد مى شود مى گويند: فلانى چه كرد؟ پاسخ مى دهد: نزد شما نيامد يا بر شما وارد شد؟ مى گويند: نه ، مى گويد: انا الله و انا اله راجعون ، او را به راهى غير از راه ما بردند.
از جعفر بن عسيد نقل شده كه گفته است : هنگامى كه مرد مى ميرد فرزندش ‍ از او استقبال مى كند همان گونه كه از غايب استقبال مى شود.
مجاهد گفته است : مرد در گورش از صلاح فرزندش خوشحال مى شود ابو ايوب انصارى از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت كرده كه فرموده است : ((روح مؤ من هنگامى كه قبض شد اهل رحمت از نزد خداوند به پيشوا از او مى روند، جنان كه بشارت دهنده به پيشو از مى رود، و مى گويند: به برادرتان مهلت دهيد تا استراحت كند چه او در اندوهى سخت بوده است ، و از او مى پرسند فلان مرد چه كرد؟ و فلان زند چه كرد؟ آيا فلانى ازدواج كرد؟ و اگر از مردى بپرسند كه پيش از او مرده و بگويد: پيش از من مرده است مى گويند: انا لله و انا اليه راجعون او را به اصل خود هاويه برده اند ))(668)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كافى به سند صحيح از امام صادق (ع ) روايت كرده كه از آن حضرت پرسيدند قربانت شوم نقل مى كنند كه ارواح مؤ منان در چينه دان پرندگان سبزى كه پيرامون عرش اند قرار خواهند گرفت ، فرمود: ((مؤ من نزد خدا گرامى تر از آن است كه روح او را در چينه دان پرنده اى قرار دهد بلكه آنها در بدنهايى شبيه بدنهايشان جا خواهند گرفت ))(669) در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است ، هنگامى كه خداوند او را مى ميراند روحش را به قالبى نظير قالب او در دنيا منتقل مى كند كه مى خورند و مى آشامند و چون تازه واردى بر آنها ورود كند به همان صورتى كه در دنيا داشته است او را مى شناسند))(670) و به عبارت ديگر آمده كه ، ((آنها در بهشت به همان صورتى خواهند بود كه در دنيا بوده اند به طورى كه اگر او را ببينى مى گويى اين فلان است ))(671)
در خبر ديگرى است كه : ((ارواح به صفت اجساد بر درختى در بهشتند، همديگر را مى شناسند و از هم پرسش مى كنند و چون روحى بر ارواح وراد شود مى گويند: او را رها كنيد كه از ترس بزرگى خلاصى يافته است ، سپس ‍ از او مى پرسند فلان چه كرد؟ و فلانى چه كرد؟ اگر به آنها بگويد: من او را زنده ترك كردم به آمدن اميدوار مى شوند و اگر به آنها بگويد: مرده است ؛ مى گويند: سقوط كرده است سقوط كرده است .))(672)
گفتار گور با مرده 
گفتار مردگان يا به زبان قال است يا به زبان حال ، و زبان حال در تفهيم مردگان فصيحتر از زبان قال در تفهيم زنده هاست پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((قبر به ميت هنگامى كه در آن گذاشته مى شود مى گويد: واى بر تو اى فرزند آدم چه چيزى تو را نسبت به من فريب داد آيا نمى دانى من سراى فتنه ، سراى تاريكى ، سراى تنهايى و خانه كرمهايم ، چه چيزى تو را نسبت به من مغرور كرد؟ كه تو با آرزوهاى بسيار و كبر و تلاش ‍ زياد بر روى من خرامان مى گذشتى ، در اين موقع اگر مرده از اهل صلاح باشد گوينده اى بر قبر پاسخ مى دهد كه : چه مى گويى اگر امر به معروف و نهى از منكر كرده باشد، گور مى گويد: من در اين صورت سبزه زاى مى شوم و تن او نورى مى شود و روح او به سوى خدا بالا خواهد رفت ))(673)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كافى از امام صادق (ع ) راويت كرده كه فرموده است : ((قبر را در هر روز گفتارى است ، ميگويد: من خانه غرتبم ، من خانه وحشتم ، من خانه كرمهايم ، من قبرم ، من مرغزارى از مرغزارهاى بهشت و يا حفره اى از حفره هاى آتشم ))(674)
و در اين باره حديث طولانى ديگرى است .

 

next page

fehrest page

back page