راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۲۰ -


بيان عذاب قبر 
برائبن عازب گفته است : به همراه پيامبر خدا صل الله عليه واله براى حضور بر جنازه مردى از انصار بيرون رفتيم پيامبر صل الله عليه واله در حالى كه سرش را به زير انداخته بود در كنار قبر او نشست ، و سه بار گفت ، بارالها من از عذاب قبر به تو پناه مى برم ))؛ سپس فرمود: ((مومن هنگامى كه در آستانه آخرت قرار مى گيرد خداوند فرشتگانى به سوى او مى فرستد كه رخسارشان مانند خورشيد است و حنوط و كفن كردن او با اين فرشتگان است و تا آن جا كه چشم او كار مى كند مى نشينند زمانى كه روح از تنش ‍ خارج مى شود همه فرشتگانى كه ميان آسمانها و زمين اند و همه فرشتگا آسمان بر وى نماز مى گزارند، و همه درهاى آسمان گشوده مى شود و هر درى دوست مى دارد كه روح او از آن در وارد شود هنگامى كه روح او بالا برده شد گفته مى شود: اى پروردگار اين بنده تو فلان است ، خداوند مى فرمايد: او را برگردانيد و كرامتهايى را كه برايش اماده كرده ام به او برسانيد چه به او وعده داده ام : نها خلقنا كم و فيها نعيد كم (675) ... هنگامى كه فرشتگان باز مى گردند آواز نعلين آنها را مى شنود تا آنگاه كه به وى مى گويند: اى فلان پروردگار تو كيست ، دين تو چيست و پيامبرت كيست ؟ پاسخ مى دهد: پروردگارم الله ودينم اسلام و پيامبرم محمد صل الله عليه واله است در اين موقع بانگى سخت بر او مى زنند، و اين آخرين فتنه و آزمايش است كه براى مرده روى مى دهد هنگامى كه اين پاسخها را داد ندا كننده اى ندا مى دهد كه راست گفتنى و اين معناى قول حق تعالى است : يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة (676) سپس فرشته اى زيبا روى ، خوشبوى و خوش لباس ‍ مى آيد ومى گويد: مژده باد تو را به رحمت پروردگار تو و بهشتهايى كه در آنها نعمتهايى جاودانى است پاسخ مى دهد: خداوند تو را به نيكى مژده دهد، تو كيستى ؟ مى گويد: من اعمال شايسته تو هستم بخ خدا سوگند تو در طاعت خداوند شتاب و در معصيت او درنگ مى كردى خداوند تو را پاداش نيكو دهاد سپس ندا كننده اى ندا مى دهد كه از فرشهاى بهشت براى او بگسترانيد، و درى به سوى بهشت به روى او بگشاييد، پس مى گويد: بار خدايا قيامت را زودتر بر پا كن تا به سوى كسان و مال خود باز گردم ))
((اما كافر هنگامى كه در آستانه آخرت و بريدن از دنيا قرار مى گيرد و فرشتگان غلاظ و شدادبا جامه هايى از آتش و پيراهنهايى از قطران بر او فرود ميآيند كه او را به وشحت مى اندازدند هنگامى كه جان از تنش بيرون رود همه فرشتگان ميان اسمان و زمين و كليه فرشتگان آسمان او را لعنت مى كنند، و جميع درهاى آسمان بسته مى شود و هيچ درى نيست جز اين كه كراهت دارد كه روحش از آن در وارد گردد، و چون روحش بالا برده شود آن را فرود مى اندازند و مى گويند: پروردگارا اين بنده تو فلان است هيچ آسمان و زمينى آن را نمى پذيرد، خداوند مى فرمايد: او را باز گردانيد و آن چه را ز بدى برايش آماده ساخته ايم به او نشان دهيد من به او وعده داده ام : منها خلقنا كم و فيها نعيد كم و او آواز نعلين فرشتگان را در آن موقع كه باز مى گردند مى شنود تا آنگاه كه به او مى گويند: اى فلان پروردگار تو كيست ؟ دين تو چيست و پيامبرت كيست ؟ مى گويد: نمى دانم ، به او مى گويند: واقعا هم نمى دانى ، در اين هنگام شخصى زشت روى ، بد بوى و زشت جامه وارد مى شود و مى گويد: بشارت باد تو را به خشم خداوند و به عذاب دردناك جاويد او مى گويد: خداوند تو را به بدى بشارت دهد تو كيستى ؟ مى گويد: من عمل زشت ، تو هستم به خدا سوگند تو در نافرمانى خداوند شتاب و در طاعت او درنگ مى كردى ، خداوند تو را به بدى پاداش دهادت او مى گويد: خداوند تو را جزاى بد دهاد سپس مامورى كرو گنگ و كور بر او گمارده مى شوو با او گرزى از آهن است كه اگر جن و انس گرد هم آيند تا آن را بردارند قادر بر آن نخواهند بود، و اگر بر كوهى زده شود خاك مى گردد، با اين گرز يك ضربت به او مى زند كه به خاك تبديل مى شود پس از آن روح به او بازگردانيده مى شود و ضربت ديگرى به گردن او مى زند كه هر چه بر روى زمين است جز جن و و انس آواز آن را مى شنوند سپس ندا كننده اى ندا مى كند كه براى او دو صفحه از آتش بگسترانيد و درى به سوى دوزخ برايش بگشايد، پس دو صفحه از آتش برايش مى گسترانند و درى به سوى آتش به رويش باز مى كنند))(677)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كافى به سند خود از اميرمؤ منان عليه السلام روايت كرده كه فرموده است : ((فرزند ادم چون در واپسين روز از روزهاى دنيا و نخستين روز از روزهاى آخرت قرار گيرد مال و فرزند و عملش براى او مجسم مى شود او به مالش توجه مى كند و مى گويد: به خدا سوگند من بر تو بسيار حريص و بخيل بودم ، اينك چه كمكى براى من دارى مى گويد: كفنت را از من بگير سپس به فرزندانش رو مى كند و مى گويد: به خدا سوگند من دوستدار و نگهدار شما بودم ، اكنون چه كمكى براى من داريد؟ پاسخ مى دهند: ما تو را به حفره ات مى رسانيم و در آن تو را دفن مى كنيم ؛ سپس به عملش توجه مى كند و ميگويد: به خدا سوگند من به تو رغبت نداشتم و تو بر من گران بودى ؛ اكنون تو را به من چه كمكى است ؟ مى گويد: من در گورت و در روزى كه برانگيخته مى شوى و تا آنگاه كه من و تو را بر پروردگارت عرضه مى كنند همنشين تو هستم )) فرمود: اگر ميت دوست خدا باشد شخصى نزد او مى آيد كه از همه خوشبوتر و نيكروتر و لباسش فاخرتر است و مى گويد: مژده بادتو را به روح و ريحان و نعمتهاى بهشت و مقدم تو نيكوترين مقدم باد، با او مى گويد: تو كيستى ، پاسخ مى دهد: من عمل شايسته تو هستم كه از دنيا به بهشت كوچ كرده ام او غسل دهنده خود را مى شناسد و حمل كننده اش را سوگند مى دهد كه در حمل او شتاب كند، هنگامى كه وارد گورش مى كنند دو فرشته قبر با موهاى افراشته و گامهايى كه زمين را مى شكافدد و آوازى همچون غرش رعد و چشمانى مانند برق جهنده نزد او مى آيند وبه او مى گويند: پروردگار تو كيست ؟ و دين تو چيست ؟ و پيامبر تو كيست ؟ پاسخ مى دهد: الله پروردگار من و اسلام دين من محمد پيامبر من است به او مى گويند: خداوند است كه فرموده است : يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة (678) سپس قبر او را تا آن حد كه چشمش مى بيند وسعت مى دهند و پس از آن درى به سوى بهشت باز مى كنند و بعد از آن به او مى گويند: خوشحال و آسوده مانند جوان ناز پرورده بخواب : چه خداوند مى فرمايد: اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا و احسن مقيلا(679)
فرمود: ((و هرگاه پروردگارش را دشمن باشد كسى نزد او مى آيد كه از همه خلق خدا بدشكلتر و بدلباستر و بدمنظرتر و بدبوتر است به او مى گود: بشارت باد به تو: فنزل من حبيم ونصلية جحيم (680) ، او غسل دهنده اش ‍ را مى شناسد و حمل كننده اش را سوگند مى دهد كه از حمل او خوددارى كند هنگامى كه به قبر در آمد دو فرشته امتحان كننده اهل قبور نزد او مى آيند كفن او را بيرون مى آورند سپس به او مى گويند: پروردگار تو كيست ؟ دين تو چيست ؟ و پيامبرت كيست ؟ مى گويد: نمى دانم ، مى گويند: نه مى دانى و نه هدايت يافته اى سپس با گرز آهنينى كه به همراه دارند ضربه اى بر او وارد مى كنند كه هر جاندارى جز جن و انس به فرياد در مى آيد پس از آن درى به سوى آتش به روى او باز مى كنند و به او مى گويند: به بدترين حال بخواب او مانند نيزه كه آن را با سختى در قسمت آهنى ته آن فرو مى كنند در تنگى و سختى خواهد بود تا آن حد كه مغزش از ميان گوشت و ناخنهايش بيرون مى آيد، و خداند مارهاو كژدمها و جانوران گزنده و خزنده زمين را بر او چيره مى كند كه او را تا زمانى كه از گورش بر انگيخته مى شود بگزند))(681)
غزالى مى گويد: پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((مومن در قبر خود در مرغزار سبزى است و گورش هفتاد ذراع فراخ مى وشد و چنان روشنى مى دهد كه گويى ماه شب چهارده است آيا مى دانيد آيه : فان له معيشة ضنكا(682) در باره چه چيزى نازل شده است ؟ عرض كردند خدا و پيامبرش داناتر است ، فرمود: درباره عذاب قبر كافر است كه نود و نه تنين بر او مسلط مى شود، آيا مى دانيد تنين چيست ؟ آن نود و نه مار است و هر مارى هفت سر دارد كه پيوسته او را مى خراشند و مى ليسند و در تنش ‍ مى دمند تا آنگاه كه قيامت شود))(683)
و نبايد بخصوص از اين عدد تعجب شود، چه شماره اين مارها و كژدمها به اندازه شماره خويهاى ناپسند است مانند كبر، ريا، حسد، غش ، كينه و ديگر صفات مذموم ، و اينها را اصول و ريشه هاى معدود و معينى است و از هر كدام فروع و شاخه هاى معين و مشخصى منشعب مى شود و اين فروع نيز به اقسامى منقسم مى گردد اين صفات همان مهلكانند كه به ذات خود به كژدم و مار منقلب مى شوند قويترين آنها مانند اژدها مى گزد و ضعيف آنها مانند كژدم و مار منقلب مى شوند قويترين آنها مانند اژدها مى گزد و ضعيف مانند كژدم نيش مى زند وآنچه در ميانه آنهاست مانند مار آزار مى دهد.
ارباب قلوب و صاحبان بينش با نور بصيرت اين مهلكات و انشعاب فروع آنها را مى بينيد جز اين كه بر تعداد آنها فقط با نور نبوت آگاهى حاصل مى شود ظواهر اين گونه اخبار صحيح است ، ليكن اسرارى نهانى دارند كه در نزد ارباب بينش پوشيده نيست ؛ كسى كه حقايق اين اخبار برايش روشن نشده است نبايد در صدد انكا رآن ها بر آيد چه پست ترين درجات ايمان تصديق و تسليم است .
اگر بگويى : ما كافر را مدتها در گورش مشاهده مى كنيم و او را زير نظر مى گيريم و از اينها كه گفته شد در او نمى بينيم چه دليلى دارد كه ما چيزى را بر خلاف مشاهده تصديق كنيم .
پاسخ اين است كه بدانى تو را در تصديق امثال اين اخبار سه مقام است :
مقام اول كه اظهر و روشنتر و سالمتر است اين است كه تصديق كنى اين جانوران موجودند و مردهرا مى گزند ليكن تو آنها را نمى بينى ، زيرا اين چشم سر صلاحيت مشاهده امور ملكوتى را ندارد، و هر چه متعلق به آخرت سات از عالم ملكوت است آيا نمى بينى كه چگونه صحابه به فرود آمدن جبرئيل ايمان داشتند در حالى كه جبرئيل را نمى ديدند و به اين كه پيامبر صل الله عليه واله او را مى بيند مومن بودند هرگاه تو بدينها ايمان ندارى مهمتر آن است كه به تصحيح اصل يمان خود به فرشتگان و وحى بپردازى ، و اگر به اين اصل معتقد و روا مى دانى كه پيامبر صل الله عليه واله چيزى را ببيند كه امت آن را نبيند در اين صورت چگونه اين گونه امور را درباره ميت روا نمى شمارى ، ديگر آن كه همان گونه كه فرشته به آدميان و حيوانات شباهت ندارد و ماريها و كژدمهايى كه در گور مرده را مى گزند از نوع مارهاى جهان ما نيستند بلكه از جنس ديگرند و با حس ديگرى درك مى شوند.
مقام دوم - آن كه وضع خوابيده را به ياد آور كه گاهى در خواب مى بيند مارى او را مى گزد و او احساس درد مى كند به طورى كه در خواب فرياد يم كشد و عرق بر پيشانى اش مى نشيند و احيانا از جا كنده مى شود، او همه اينها ار در نفس خود درك مى كند و مانند افراد بيدار مى بيند و آزرده مى شود، ليكن تو بدنش را ساكن و آرام مشاهده مى كنى ودرون وى و مارها و كژدمهاى پيرامون او را نمى بينى در حالى كه مارها برگرد او موجود و عذاب الهى در باره او تحقق يافته است ، ليكن نسبت به تو نامشهود مى باشد؛ وو چنانچه عذاب درد گزيدن باشد تفاوتى ميان مار تخيلى و مار ديدنى نيست .
مقام سوم آن كه مى دانى مار به ذات خود درد آور نيست بلكه آنچه از آن مايه درد است زهر آن است و زهر نيز درد نيست بلكه عذاب دراثرى است كه از زهر در وجو تو پديد مى آيد و اگر اين اثر از چيزى غير از زهر در تو حاصل شودعذاب بر تو فرودآمده است اما تعريف اين نوع عذاب ممكن نيست مگر آن كه با سببى مقايسه شود كه معمولا منجر به اين گونه عذاب مى گردد فى المثل اگر در انسان لذت مباشرت بدون انجام دادن آن آفريده شده بود، تعريف آن ممكن نبود جز آن كه با چيزى مقايسه شود تا آن مقايسه براى شناسايى آن سببى باشد و نتيجه به دست آيد، هر چند صورت سبب تحقق نيابد، و سبب را براى فايدهان مى خواهند نه براى ذات آن اين صفتهاى مهلك به هنگام مرگ در نفس به عواملى آزار دهنده ودرد آور مبدل مى شوند و در آنها مانند درد گزيدن مار است بى آن كه مارى وجود داشته باشد و دگرگونى صفت موجب آزار و شبيه صفت عشق است كه هنگامى كه معشوق مى ميرد به سفتى موذى و ازار دهنده مبدل مى گردد و چه آن نخست لذت بخش بوده ليكن حالتى بر آن عارض شده كه ذاتا درد آور و آزار دهنده گرديده به طورى كه در دل مايه انواع عذابها شده و عاشق آرزو مى كند كه اى كاش لذت عشق و وصال را نمى يافت بلكه اينامر عينا يكى از انواع عذابهاى ميت است چه او در دنيا عشق را بر نفس خويش ‍ چيره كرده و به مال و املاك و آبرو و فرزند و خويشاوندان و آشنايان خود سخت دوستى مى رورزيده است و اگر همه اينها در دوران زندگى اش از او گرفته مى شد و اميدى به بازگشت آنها نداشت به گمان تو حالش بر چه منوال بود جز اين است كه بدبختى و عذابش بس بزر بوده و آرزو مى كند كاش هرگز مالى يا آبرويى نمى داشتم تا از فراق آنها دچار آزار و اذيت نمى شدم بنابراين مرگ عبارت از يك باره جدا شدن از همه محبوبهاى دنيوى است

مال حال من كان له واحد
غيب عنه ذلك الواحد(684)
پس حال كسى كه جز به دنيا شاد نمى شود چگونه خواهد بود هنگامى كه آن را ز او بگيرند و به دشمنانش بسپارند و حسرت آنچه از نعمتهاى آخرت از او فوت شده و دريغ و افسوس محجوب ماندن از حق تعالى نيز بر حسرت و اندوه او افزوه او افزوده شود؛ چه دوستى غير خدا انسان را از لقاى او محجوب ماندن از حق تعالى نيز بر حسرت آنچه از نعمتهاى آخرت از او فوت شده و دريغ و افسوس محجوب ماندن از حق تعالى نيز بر حسرت و اندوه او افزوده شود؛ چه دوستى غير خدا انسان را از لقاى او محجوب و از تنعم بدان محروم مى كند بنابراين درد جدايى از همه محبوبها و حسرت از دست دادن نعمتهاى آخرت تا ابدالاباد، و خوارى طرد و محجوب ماندن از لقاى پروردگار پياپى بر او مستولى مى شود و اينها چيزهايى است كه او بدآنهامعذب مى گردد و به دنبال اتش فراق آتش جهنم به سراغ او مى آيد چنان كه خداوند فرموده است ، كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ، ثم انهم لصالوا لجحيم (685) .
اما كسى كه به دنيا انس نگيرد و جز خدا را دوست ندارد و مشتاق لقاى او باشد هنگامى كه مى ميرد از زندان دنيا و تحمل رنج شهوات آن رهايى يافته و بر محبوب خو وارد مى شود، و موانع و سوانح از او منقطع و نعمتهاى ابدى با ايمنى از زوال آنها به طور كامل براى او حاصل مى گردد، و لمثل هذافليعمل العاملون (686)
مقصود اين است كه فى المثل آدمى گاهى اسب خود را چنان دوست مى دارد كه اگر او را مخير كنند ميان اين كه اسبش را از او بگيرند يا آن كه كژدمى او را بگزد صبر برگزيدن كژدم را اختيار مى كند، در اين صورت درد فراق اسب براى او بزرگتر از درد گزيدن كژدم است چه اگر از او گرفته شود محبت آن او را مى گزد از اين رو بايد آدمى آماده اين گزيدنها شود زيرا مرگ اسب ، مركب ، خانه ، املاك ، زن ، فرزند، دوستان ، آشنايان ، آبرو و منزلت وى بلكه گوش ، چشم و همه اعضايش را از او مى گيرد و از اين كه چيزى از اينها به او باز گردد نيز نوميد است و اگر تنها اينها را دوست داشته باشد و همه آنها از او گرفته شود درد آن از گزيدن كژدمها و مارها بارى او بسيار سنگين تر ست چنان كه اگ ردر دوران زندگى آنها را از او بستانند مورد عقوبتى بزرگ واقع شده است هنگامى كه بميرد حال او نيز به همين منوال خواهد بود، زيرا م بيان كرديم نيرويى كه ادراك كننده آلام و لذات است نمى ميرد، و عذاب او پس از مرگ سخت تر است ، چه آدمى در زمان حيات با سرگرم كردن حواس خود به مجالست و گفتگو با ديگران و اميد به بازگشت آنچه از دست داده يا دست يافتن به عوض آن تسلى و ارامش ‍ مى يابد، ليكن پس از مردن هيچ گونه تسلى وجود ندارد چه اين راه بر او بسته مى شود و نوميدى او را فرا مى گيرد بنابراين هر جامه و دستارو جز اينها را كه دوست مى دارد به گونه اى كه اگر آن را از او بستانند اندوهگين و معذب مى شود، اگر در دنيا از آن سبكبار باشد در آخرت به سلامت مى ماند و معناى اين كه فرموده اند: ((سبكباران نجات يافته اند)) همين است و اگر گرانبار باشد عذاب او بزرگ خواهد بود و همان گونه كه حال كسى كه يك دينار از او به سرقت رود بهتر از سكى است كه ده دنيا از او بدزدند حال كسى كه داراى يك درهم است نيز سبكتر از حال دارنده دو درهم است و معناى قول پيامبر صل الله عليه واله كه : ((دارنده يك درهم حسابش ‍ سبكتر از دانرده دو درهم است ))(687) ، همين است پس هر چيزى از دنيا به هنگام مرگ از خود به جاى گذارى پس از مرگ مايه حسرت و افسوس تو است اكنون چنانچه بخواهى زياد بگذار و اگر مى خواهى كم ، اگر زياد به جاى گذارى حسرت خود را زياد كرده اى و اگر كم بگذارى پشت خود را سبك ساخته اى در گورهاى توانگرانى كه زندگى دنيا را بر آخرت برگزيده وبدان شاد و مطمئن شده اند مار و كژدم زياد است .
اينها كه گفته شد ديدگاههاى ايمان در باره مارها و كژدمها و انواع ديگر عذابهاى قبر است ابو سيعد خدرى پسرش را كه مرده بود به خواب ديد، به او گفت : اى پسرم مرا پندى ده ، پاسخ داد: در خواستهايت خدا را مخالفت مكن ، گفت : اى فرزندم بيشتر گوى ، پاسخ داد: اى پدر طاقت ندارى ، گفت : ميان خود و خدا پيراهنى حايل مكن ، گفته اند: سى سال پيراهن نپوشيد:
اگر بگويى : كدام يك از اين سه مقام صحيح است ؟
پاسخ اين است كه بدانى پاره اى از مردم تنها مقام اول را اثبات كرده و بقيه را انكار كرده اند و برخى اولى را انكار و دومى را اثبات و بعضى تنها سومى را اثبات كرده اند، و آنچه درست است و از طريق بصيرت بر ما روشن شده آن است كه هر سه مقام قابل امكان است و آن كه برخى از آنها را منكر شده به سبب تنگ حوصلگى و نادانى وى به وسعت قدرت خداوند و عجايب تدبير اوست ؛ از اين رو افعالى را از خداوند كه با آنها انس نگرفته و معهود او نيست انكار مى كند و اين ناشى از جهل و قصور اوست ، بلكه اين طرق سه گانه در عذاب قبر همگى در خود امكان و تصديق آنها واجب است بسا بنده اى كه به يكى از انواع اين عذابها معذب شود، و بسا بنده اى كه مرود هر سه نوع عذاب قرار گيرد و ما از كم و زياد عذاب قبر به خدا پناه مى بريم ، و حق همين است كه گفته شد آن را به طريق تقليد تصديق كن چه مشكل است كسى در روى زمين بتواند آن را از روى تحقيق بشناسد و آنچه من به تو سفارش مى كنم آن است كه در چگونگى آن زياد فكر نكنى و براى شناخت آن خود را مشغول نسازى بلكه خود را به چاره جويى در دفع عذاب با هر كيفيتى كه باشد مغول كن ، اگر در به جا آوردن عمل و عبادت اهمال ورزى و خود را به بحث و بررسى اينها سرگرم كنى مانند كسى هستى كه حاكم او را دستگير و زندانى كند و بخواهد دست و بينى او را ببرد و او در طول شب در اين بينديشد كه حاكم دست و بينى او را با كارد خواهد بريد يا با شمشير و يا با تيغ ، و در طريق چاره جويى براى دفع اصل عذاب از خودش بكلى نينديشد و اين نشانه نهايت نادانى است ، چه به طور قطع معلوم است كه آدمى پس از مردن از يكى از دو حال بيرون نيست : يا گرفتار عذابى بزرگ و يا متنعم به نعمتهاى جاودانى است كه بايد خود را براى آن آماده كنند از اين رو بحث درباره چگونگى عقاب و ثواب ، زايد محض و تضييع زمان است .
بيان سؤ ال منكر و نكير و صورت آنها و فشار قبر 
پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((هنگامى كه بنده مى ميرد دو فرشته سياه كبود چشم كه يكى را منكر و ديگرى را نكير مى گويند به سراغ او مى ايند و به او مى گويند: درباره پيامبر چه مى گويى ؟ اگر بنده مومن باشد مى گويد: او بنده خداو فرستاده اوست ، و مى گويد: اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله دو فرشته مى گويند: ما مى دانستيم كه تو اينها را مى گويى ، سپس قبرش را هفتاد ذراع در هفتاد ذراع فراخ مى كنند و آن را نورانى ميگردانند پس از آن به او مى گويند: بخواب ، او مى گويد: بگذاريد من به سوى كسانم باز گردم و آنها را آگاه كنم به او گفته مى شود: بخواب ، و او مانند عروسى كه تنها كسى او را بيدار مى كند كه در نزد وى از همه محبوب تر باشد به خواب مى رود تا آنگاه كه خداوند او را از اين خوابگاهش برانگيزد و اگر منافق باشد مى گويد: نمى دانم ، شنيده بودم كه مردم چيزى مى گويند و من هم آن را مى گفتم : دو فرشته مى گويند: ما مى دانستيم كه تو اين را مى گويى سپس به زمين گفته ميشود: او را در ميان خود بفشار، زمين چنان او را مى فشارد كه دنده هايش در هم فرود مى روند و پيوسته معذب خواهد بود تا آنگاه كه خداوند او را از خوابگاهش (688) برانگيزد))
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كافى از اميرمؤ منان (عليه السلام ) روايتى در اين باره نقل كرده كه پيش از اين ذكر شده و در آن از امام صادق عليه السلام روايت است كه : ((هنگامى كه مرده دفن مى شود و فرشته منكر و نكير به سوى او مى آيند؛ رحالى كه آوازشان مانند غرش رعد و چشمانشان همچون برق جهنده است ، زمين رابا دندانهايشان مى شكافند و موهايشانبه زمين كشيده مى شود، از مرده مى پرسند پروردگارت كيست ؟ و دين تو چيست ؟، اگر مومن باشد مى گويد: الله پروردگار من و اسلام دين من است ، به او مى گويند: چه مى گويى درباره مردى كه در ميان شما قيام كرده است ؟ پاسخ مى دهد: آيا از محمد پيامبر صل الله عليه واله از من مى پرسد؟ به او مى گويند: گواهى مى دهى كه او پيامبر خداست ؟ مى گويد: گواهى مى دهم كه او پيامب رخداست ، به او مى گويند: به خواب ، خوابى كه در آن بيدارى نيست و قبر او را نه ذرع افزايش مى دهند و درى به سوى بهشت به روى او باز مى كنند كه چايگاه خود را در آن مشاهده مى كند و اگر آن مرد كافر باشد نكير و منكر بر او وارد مى شوند و شيطان با چشمانى از مس در پيش روى او مى ايستد نكير و منكر به او مى گويند: پروردگار تو كيست ؟ و دين تو چيست و چه مى گويى درباره مردى كه در ميان شما قيام كرده است ، مى گويد: نمى دانم ، نكير و منكر او را ترك و ميانه را براى شيطان خلوت مى كنند، و درگورش نود و نه اژدها بر او چيره مى شود كه اگر يكى از آنها بر زمين بدمد تا ابد درخيت در آن روييده نخواهد شد، و درى به سوى آتش به رويش باز مى ود كه جايگاه خود را در آن مى بيند.))(689)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت است كه : ((در قبر تنها از كسى سوال مى شود كه ايمان يا كفرش را خالص كرده باشد و از ديگران سوال نمى شود))(690)
غزالى مى گويد: از عطا بن يسار نقل شده كه پيامبر خدا صل الله عليه واله به عمر بن خطاب فرمود: ((اى عمر چگونه خواهى بود هنگامى كه بميرى و قومت تو را ببرند و جايى را به طول سه ذراع در يك ذراع و يك وجب برايت اندازه گيرى كنند سپس به سويت باز گردند و تو را غسل دهند و كفن كنند و حنوط دهند پس از آن تو را بردارند و در آن جا بگذراند و بعد خاك بر تو بريزند و دفن كنند، و چون آنهااز نرد تو باز گردند دو فتان گور يعنى منكر و نكير به سوى تو آيند در حالى كه آوزا آنها مانند غرش رعد و چشمانشان همچون برق جهنده است ، موهايشان بر زمين كشيده مى شود وبا دندانهايشان زمين را مى خراشند، پس از آن تو را مى جنبانند و بانگها بر تو مى زنند، اى عمر در اين هنگام چگونه خواهى بود؟ عمر گفت : آيا عقلى نظير آنچه اكنون دارم با من خواهد بود؟ فرمود: ارى ، گفت : پس آنها را كفايت خواهم كرد))(691)
اين روايت صريح است بر اين كه مرگ عقل دگرگون نمى شود و تنها بدن و اعضا تغيير مى يابد و ميت به همان گونه كه در زندگى دنيا بوده داراى خرد و ادراك و عالم به آلام و لذات خويش است و هيچ گونه دگرگونى در عقل او روى نخواهد داد چه عقلى كه ادراك كننده است از اين اعضا نيست بلكه چيزى درونى است كه نه طول دارد و نه عرض بلكه در ذات خود قسمت پذير نيست و اوست كه اشيا را درك مى كند و اگر در اين جا همه اعضاى انسان پراكنده شود و تنها جزئى كه ادراك كننده است و قابل تجزيه و تقسيم نيست باقى بماند انسان عاقل به همه كمالاتش همچنان پا بر جا و باقى تجزيه و تقسيم نيست باقى بماند انسان عاقل به همه كمالاتش ‍ همچنان پا برجا و باقى است و پس از مرگ نيز به همين گونه خواهد بود چه مرگ در آن جز حلول نمى كند و عدم عارض آن نمى شود.
مى گويم : سپس غزالى اخبارى را در باره فشارقبر و اين كه اعمال نيك مومن در گور گرد او را گرفته و به او كمك مى كنند ذكر كرده و آنها را به كسانى نسبت داده كه به روايات آنها وثوقى نيست ، لذا ما از آنها چشم مى پوشيم و آنچه را از طريق خاصه (شيعه ) در اين باره وارد شده نقل مى كنيم :
در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرموده است : ((از او سوال مى شود در حالى كه وى گرفتار فشار قبر است ))(692)
از آن حضرت پرسيدند: آيا كسى از فشار قبر رهايى مى يابد؟ فرمود: ازبه خدا پناه مى بريم ، چقدر كم است كسانى كه از فشار قبر رهايى يابند همانا هنگامى كه عثمان رقيه (دخت پيامبر صل الله عليه واله را كشت پيامبر خدا صل الله عليه واله در كنار قبر او ايستاد، سرش را به طرف اسمان بلند كرد و اشكش جراى شد سپس به مردم فرمود: من او را و آنچه را ديد به ياد آوردم و به حجال او رقت كردم ، از خداوند در خواست كردم كه او را از فشار قبر ببخشد، و گفت : بارالها رقيه را از فشار قبر به من ببخش و خداوند وى را به او بخشيد))؛ و فرمود: ((هنگامى كه پيامبر خدا صل الله عليه واله ب رجنازه سعد بن معاذ حاضر شد و هفتاد هزار فرشته جنازه او را تشييع مى كردند پيامبر خدا صل الله عليه واله سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: امثال سعد فشار قبر مى بيند))، راوى مى گويد: عرض كردم : قربانت شوم به ما رسيده است كه او پرهيز از بول را سبك مى شمرده است ، فرمود: ((هرگز اين فشار به سبب بد خلقى او نسبت به زنش ‍ بود))(693)
عمر بن يزيد گفته است : به ابى عبدالله (عليه السلام ) عرض كردم : من از شماشنيدم كه فرمودى همه شيعيان ما بر هر وضعى كه باشند در بهشتند، فمود: ((به تو راست گفته ام به خدا سوگند همه آنها در بهشتند، عرض ‍ كردم : قربانت شوم گناهان بسيار و بزرگ مى باشند، فرمود: اما در قيامت همه شما به شفاعت پيامبر مطاع صل الله عليه واله يا وصى پيامبر در بهشت هستيد ليكن به خدا سوگند من از برزخ بر شما بيمناكم ، عرض كردم : برزخ چيست ؟ فرمود: قبر است از هنگام مردن تا روز قيامت ))(694)
از امام باقر(ع ) روايت است : ((هنگامى كه مومن وارد قبر مى شود نماز بر سمت راست او و زكات بر سمت چپ اوست و نيكيها بر او سايه مى افكند، و ثبر در كنارى قرار مى گيرد، وقتى دو فرشته اى كه عهده دار سوال از اويند وارد مى شوند صبر به نماز و زكات مى گويد:
مواظب رفيق خود باشيد و اگر از اين ناتوانيد من مواظب اويم ))(695)
باب هشتم : برخى از احوال مردگان كه از طريق مكاشفه در خواب روشن شده است
بدان انوار بينشى كه از كتاب خدا و سنت پيامبرش و طرق معتبر ديگر حاصل مى شود ما رابه طورى كلى به احوال مردگان و اين كه به دو دست سعادتمند و تيره بخت منقسم شده اند اشنا مى سازد، ليكن اين كه حال زيد يا عمرو عينا چگونه است به هيچ وجه بر ما روشن نيست ، و اگر ما بر ايمان زيد و عمرو تكهى كنيم نمى دانيم بر چه حالى مرده اند و عاقبت آنها چگونه بوده است ، و اگر بر صلاح ظاهر آنها اعتماد كنيم محل تقوا دل است و آن امرى نهانى است كه حتى بر صاحب تقوا نير پوشيده است چه رسد به ديگرى ، و صلاح ظاهر را بدون تقواى باطن حكمى نيست ، چه خداوند فرموده است : انما يتقبل الله من المتقين (696) بنابراين شناخت حال زيد و عمرو به مشاهده آنها و ديدن آنچه بر آنها جارى مى شود ممكن نيست ، و زمانى كه آنهامى ميرند از جهان ملك و شهود به عالم غيب و ملكوت منتقل مى شوند و اين عالم با چشم ظاهر ديده نمى شود و تنها با چشم ديگرى كه در دل هر انسانى آفريده شده است مشاهده مى گردد؛ ليكن انسان از شهوتهاو سرگرميهاى دنيوى پرده اى ضخيم فراهم آورده و بر روى آن انداخته است كه با آن چيزى نمى بيند و تا موقعى كه اين پرده از جول چشم دلش برداشته نشود تصور نمى رود بتواند چيزى از عالم ملكوت با آن ببيند اين پرده چون از جلو چشم پيامبران (عليه السلام ) برداشته شده بود لاجرم به عالم ملكوت نگريستند و شگفتيهاى آن را مشاهده كردند، و مردگان را ديدند و از آنهاخبر دادند از اين رو پيامبر خدا صل الله عليه واله فشار قبر را بر سعد بن معاذ و زينب (697) دخترش و همچنين پدر جابر را هنگامى كه به شهادت رسيد مشاهده فرمود، چه آن حضرت خبر داد كه خداوند او را در قرب خود نشانيد بى آن كه پرده اى در ميان باشد اين نوع مشاهده را نمى توان براى غير از پيامبران و اولياى كه مقام آنان به ايشان نزديك است اميد داشت و آنچه براى امثال ما ميسر است مشاهده ديگرى است كه ضعيف است جز اين كه آن نيز پرتوى از مشاهده نبوى است و مقصودم از آن ، ديدن در خواب است كه از انورا نبوت است چنان كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((رؤ ياى صالحه جزئى از چهل و شش جزء نبوت است ))(698) د و اين نيز انكشافى است ه جز با برداشتن اين پرده از جلو چشم دل حاصل نمى شود به همين سبب جز به خواب انسان صالح راستگو نمى توان اطمينان كرد، و كسى كه بسيار دروغ مى گويد نمى توان خواب او را باور داشت و آن كه تباهيها و گناهان بسيار مرتكب مى شود دلش تاريك است و آنچه در خواب مى بيند اضغاث و احلام است از اين رو پيامبر خدا صل الله عليه واله به طهارت در وقت خواب امر فرموده است تا پاك بخوابند و اين به طهارت باطن نيز اشاره دارد چه اصل همان است و طهارت ظاهر به منزله تتمه و تكميل آن است .
و هر زمان باطن پاكيزگى و صفا يابد انچه در آينده اتفاق مى افتد در پيش ‍ چشم دل نمايان مى شود چنان كه دخول به مكه در خواب بر پيامبر خدا صل الله عليه واله معلوم شد تا آن جا كه ايه لقد صدق الله رسوله الرويا بالحق (699) نازل گرديد و كم است انسان از خوابهايى كه دلالت بر امور مى كنند كه بعدها آنها را صحيح يم يابد تهى باشد و خواب و شناختن غيب از اين راه از عجايب صنع خداوند و از شگفتيهاى فطرت آدمى و از روشنترين دلايل عالم ملكوت است ليكن مردم از آن غافل اند همان گونه كه از ديگر عجايب دل و شگفتيهاى عالم ملكوت غفلت دارند.
سخن در باره رويا از دقايق علوم مكاشفه است و نمى توان علاوه بر علم معامله در اين جا از آن گفتگو كرد، ليكن ذرك مقدارى از آن كه در اين جا ممكن است مثالى است كه مقصود را به تو مى فهماند، و آن اين كه داستان دل داستان آيينه است كه در آن صور و حقايق امور نماين مى شود، و همه آنچه خداوند از آغاز آفرينش جهان تا پايان آن مقدر كرده در مخلوقى كه خداوند آفريده و از آن گاهى به لوح و زمانى به كتاب مبين و گاهى به امام مبين تعبير ميشود مكتوب و ثبت شده است چنان كه در قرآن امده است پس همه آنچه در اين جهان جريان يافته و در آينده جريان خواهد يافت در آن نوشته و منقوش شده است ، ليكن با چشم ظاهر مشاهده نمى شود و نبايد گمان كنى كه آن لوح از چوب يا آهن يا استخوان و كتاب از كاغذ و برگ است بلكه بايد به طور قطع بدانى كه لوح و كتاب خداوند شبيه لوح و كتاب خداوند شبيه لوح و كتاب خلق نيست همچنان كه ذات و صفات او به ذات و صفات خلق مشابهت ندارد و اگر خواهان مثالى هستى كه اين معنا را به فهم تو نزديك كند بدان ثوبت مقدرات در لوح محفوظ مانند ثبوت كلمات و حروف قرآن در دل و مغز حافظ قرآناست چه قرآن در دل و مغز او ثبت شده بو طورى كه وقتى آن را مى خواند گويى به قرآن مى نگرد ليكن هرگاه جزء جزء مغز او را بازرسى كنى از اين نوشته چيزى نمى بينى اگر چه در آن خط و نوشته اى نيست ، ديده شود و كلمه و حرفى نيست تا مشاهده شود، لذا بايد لوح محفوظ را كه همه قضا و قدر الهى در آن نقش بسته است به همين گونه فهم كنى لوح در مثل مانند آينه است كه صورتها درآن ظاهر مى شود، و اگر ايينه ديگرى در برابر آن قرار دهند صورت آن در اين ايينه مشاهده مى گردد مگر آن كه در ميان آنها حجابى وجود داشته باشد.
بنابر اين دل به منزله آيينه اى است كه نقش علوم را مى پذيرد، و لوح آيينه اى است كه هه علوم در آن نقش بسته و در آن موجود مى باشد، و اشتغال دل به شهوتها و مقتضيات حواس همچون پرده اى است كه ميان آن و مطالعه لوحى كه از عالم ملكوت است كشيده شده است اگر نسيمى بوزد كه حجاب را به حركت در آورد و اندكى اين پرده رابالا زند در آيينه دل چيزى از عالم ملكوت مانند برق جهنده خواهد درخشيد كه گاهى ناپايدار است و غالب همين است تا انسان در حال بيدارياست به آنچه حواس از عالم ملك و شهود و ذهن او وارد مى كند مشغول مى باشد و همينها ميان او و عالم ملكوت حجاب است .
معناى خواب آن است كه حواس از وارد كردن چيزى بر دل باز مى ايستد، و هنگايم كه دل از آن و خيال رهايى مى يابد و ذات او نيز صاف و پاكيزه باشد حجاب ميان او لوح محفوظ برداشته مى شود و چيزى از آن در دلش ‍ منعكس مى گردد چنان كه هرگاه ميان دو آيينه حجاب برداشته شود صورت از يكى به ديگرى منتقل مى شود جز اين كه خواب اگر چه از عمل حواس ‍ جلوگيرى مى كند ليكن مانع عملكرد خيال و تحرك آن نيست ، از اين رو آنچه در دل منعكس شده نقل و حكايت مى كند، و چون تخيلات ثابت تر از ديگر نفسانيات در حافظه است خيال مذكور در حافظه باقى مى ماند و هنگامى كه از خواب بيدار مى شود جز معنايى است و سپس با توحه به مناسبتهايى كه ميان خيالات و معانى وجود دارد به معناى مربوط رجوع كند، مثالهاى اين مطلب در نظر عالمان علم تعبير روشن است ويك مثال تو را كافى است و آن انى كه مردى به ابن سيرين گفت : به خواب ديدم كه در دستم انگشترى است كه با آن دهان مردان و فرجهاى زنان را مى كنم . پاسخ داد، تو اذانگويى و در رمضان پيش از طلوع صبح اذان مى گويى . گفت : راست گفتى .
اينك بنگر به عملكرد مهر منع است و به همين سبب مهر اراده شده است و آنچه از لوح محفوظ بر دل اين شخص مكشوف شده عملى بوده است كه انجام مى داده و آن منع مردم از خوردن و آشاميدن و جماع است ، ليكن چون خيال او را با منع از طريق مهر كردن در ختام كارها انس داشته آن را به صورت تخيلى كه متضمن روح اين معناست تجسم داده و در حافظه جز همين صورت تخيل چيزى باقى نمانده است .
آنچه گفته شد شرح كوتاهى از درياى علم خواب بود كه شگفتيهاى آن بى شمار است ت و چرا چنين نباشد كه خواب برادر مرگ است و مرگ شكفت ترين شگفتيهاست و شباهت خواب به آن صورت ضعيفى است و اثر آن پرده برداشتن از عالم غيب است تا كسى كه خوابيده است آنچه را در آينده واقع مى شود بشناسد. اما چه مى انديشى در باره مرگ كه حجاب را پاره مى كند و پرده از عالم غيب بكلى بر مى دارد به طورى كه آدمى همين كه نفسش قطع شود بى درنگ خود را از هر طرف گرفتار عقوبتها و رسواييها و فصيحتها مى بيند كه از آن به خدا پناه مى بريم ، و يا آن كه خود را در ميان نعمتهايى پايدار و دولتى پهناور و بى پايان مشاهده مى كند. در اين هنگام كه پرده از جلو چشمها برداشته شده است به اشقيا گفته مى شود: لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم جديد(700) ؛ افسحر هذا ام انتم لا تبصرون ، اصلوها فاصبروا او لا تصبروا سواء عليكم انما تجزون ما كنتم تعملون (701) ؛ و قول خداوند به اينان اشاره دارد كه فرموده است : و بدا لهم من الله مالم يكونوا يحتسبون .(702)
پس بر داشنمندترين دانشمندان و حكيمترين حكيمان پس از مردن عجايب و آياتى ظاهر مى شود كه هرگز به دلش خطور نكرده و به ذهنش ‍ نرسيده است . لذا اگر انسان خردمند هيچ غم و غصه اى جز تفكر درابه خطرات اين حال نداشته باشد كه حجاب از چه چيزى برداشته مى شود، و از پس پرده چه چيزى نمايان مى گردد آيا شقاوت هميشگى است يا سعادت دايم ، كافى است كه همه عمر در اين فكر مستغرق باشد. شگفتا كه ما با همه اين خطرات بزرگى كه در پيش روى خود داريم غافليم و از اين شگفت تر آن كه به اموال و كسان و فرزندان و اسباب و خاندان بلكه به اعضا و گوش و چشم خود شادمانيم با اين ك مى دانيم به طور قطع و يقين ازجدا خواهيم شد، ليكن كجاست كسى كه روح القدس در دل او بدمد و آنچه را به سرور پيامبران صل الله عليه واله گفت به او بگويد: 0((دوست بدار آنچه را دوست مى دارى كه از آن جدا خواهى شد، و زندگى كن آنچه مى خواهى كه سرانجام خواهى مرد. و هر كارى مى خواهى بكن كه تو بدان جزا داده خواهى شد.))(703)
از اين رو چون اين معنا بر پيامبر خدا صصص به چشم يقين روشن بود در دنيا مانند رهگذر بود، خشتى بر شختى ننهاد و درهم و دينارى به جاى نگذاشت و به امتش فرمود: ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله ؛(704) و امت او كسانى هستند كه از او پيروى كنند و كسى از آن حضرت پيروى مى كند كه از دنيا اعراض كند و به آخرت رو آورد چه آن بزرگوار جز به سوى خدا و روز جزا دعوت نفرمود و از دنيا و لذتهاى ناپايدار آن چشم پوشيد. بنابراين به اندازه اى كه از دنيا اعراض مى كنى و به آخرت روى مى آورى به راه او رفته اى و به اندازه اى كه به راه او روى او را متابعت كرده اى و به قدرى كه او را پيروى كرده باشى از امت او شده اى ، و هر اندازه به دنيا رو آورى از راه او منحرف شده و از پيروى او اعراض كرده و به كسانى پيوسته اى كه خداوند درباره آنها فرمود است : و اما من طغى و اثر الحياة الدنيا فان الجحيم هى الماوى .(705)
لذا اى مرد! اگر از بيغلوه غرور بيرون آيى و از خود انصاف نشان دهى - و ما همه از قبيل همين مرديم - خواهى دانست كه از بامداد تا شامگاه جز در راه به دست آوردن لذتها و بهره هاى ناپايدار نمى كوشى و حركت و سكون تو جز براى اين دنياى زود گذر نيست ؛ با اين حال اميدوارى كه در فرداى قيامت از پيروان و امت او باشى . چقدر گمانت دور و اميدت خنگ و نابجاست . خداوند مى فرمايد: افنجعل المسلمين كالمجرمين مالكم كيف تحكمون .(706)
بارى ما بايد به آنچه در صدد بيان آن بوديم باز گرديم چه رشته سخن به جايى كشيده شد كه خارج از مقصود ما بود، لذا اكنون به ذكر خوابهايى مى پردازيم كه از احوال مردگان پرده بر مى دارد و مى توان از آنها سود بسيار برد، چه دوران نبوت سپرى شده و بشارت دهنده هاى باقى مانده و آنها جز خوابهانيست .
بيان خوابهاى كا كاشف احوال مردگان است ، و ذكر اعمالى كه در آخرت سودمند است
از جمله اين خوابها روياى پيامبر خدا صل الله عليه واله است كه فرمود: ((هز كس مرا در خواب ببيند به حقيقت مرا ديده است چه شيطان به صورت من در نمى آيد.))(707)
مى گويم : پس از اين غزالى شمارى از خوابهايى را كه مردم از مردگان ديده اند و گوياى احوال آنها در آخرت است يا بيانگر اعمالى است كه در آخرت سودمند است ذكر كرده و نيز خوابهايى را نقل كرده كه متضمن هيچ يك از اين چيزها نيست بلكه صرف داستانهايى است كه در خواب روى داده است اما دستهه دوم خوابها چيزهايى است كه در آنچه او در صدد بيان آن است كه به هيچ وجه مدخليتى ندارد. دسته اول آنها نيز از روياهايى است كه به آنها نمى توان اعتماد كرد. چه پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((روياى صالحه جزئى از چهل و شش جزء نبوت است ))(708) ، ليكن هر رويايى صالحه نيست ، زيرا ظاهر و باطنش خواب مى بيند. بسا ممكن است بيننده خواب درباره خداوند يا صفات او يا نسبت به پيامبرش ‍ يا امامى كه واجب است از او پيروى كند اعتفاد خلاف حق داشته يا پديد آورنده بدعتى در دين باشد، و يا از كسانى است كه دورغگويى و تبهكارى و گناهان او زياد و خورنده مال حرام است و امثال اين كارها كه همگى موجب تاريكى دل است و قهرا خوابى كه مى بيند اضغاث و احلام خواهد بود، چنان كه در گفتار غزالى نيز آمده است : كسانى كه حالشان بدين گونه است بر آنچه در خواب مى بينند نمى توان اعتماد كرد. همچنين به روياى كسى كه شخصى به خواب بيند كه بر خلاف آنچه در زندگى معتقد بوده اعتقادى موافق عقيده او دارد نيز نمى توان وثوق داشت و اين نوع خوابها زياد اتفاق مى افتد. از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت شده كه فرموده است : ((همان گونه كه زندگى مى كنيد مى خوابيد و همان طور كه بيدار مى شويد بر انگيخته خواهيد شد.))(709) سپس غزالى خوابهايى كه در ارتباط با مطالب مورد نظر خود ذكر كرده به كسانى نسبت داده كه يا از منافقان صحابه اند. و غزالى از هوا خواهان آنها و امثال آنها بوده و يا از كسانى هستند كه به پديد آوردن بدعت و اعتقادات فساد در دين شناخته شده اند، و يا به كسى منسوب كرده كه چگونگى حال و اعقتاد او شناخته نيست و كسى كه معتقد به اوست او را خلاف آنچه هست در خواب مى بيند. روشن است كه در ذكر اينها هيچ سودى نيست از اين رو ما از آنها چشم مى پوشيم . آنگاه حديثى را كه از پيامبر خدا صل الله عليه واله در مقدمه گفتار خود نقل كرده مشعر بر اين كه آن حضرت فرموده است : ((هر كس مرا در خواب ببينيد به حقيقت ديده است )) بدين معنا نيست كه هر كس صورت انسانى را در خواب بيند و تو هم كند و يا به او گفته شود كه او پيامبر است به هر صورتى كه باشد پيامبر مى باشد بلكه معنايش اين است كه اگر كسى آن حضرت به همان صورت و ويژگيهايى كه در دنيا داشته است در خواب ببيند براستى او را ديده است چه شيطان بدان صورت و هيات تجسم نمى يابد. بنابراين رويت آن حضرت در خواب نسبت به كسانى درست است كه در حيات او آن بزرگوار را ديده و ويژگيهايش را شناخته و سپس او را در خواب با همان خصوصيات ديده باشن و آن كه او را نديده و تنها اوصاف او را شنيده است مشمول اين حديث نيست ، چه ممكن است شيطان به صورتى غير از صورت او مجسم شود و سپس بيننده خواب را به اين تو هم اندازد كه اين پيامبر مى باشد، و اى مطلب بحمدالله روشن است .
بخش دوم اين بخش از كتاب ذكر مرگ در احوال ميت از زمان نخفه صور تا استقرار در بهشت يا دوزخ است و تفصيل و هولها و خطرهايى است كه در پيش روى اوست بدين شرح :
بيان نفخه صور، زمين محشر و اهل آن ، عرق اهل محشر، درازى روز قيامت ، روز قيامت و سختيها و نامهاى آن ، پرسيدن از گناهان و كيفيت ميزان ، طلبكاران و در مظالم ، چگونگى صراط، شفاعت ، حوق ، جهنم و هولهاى و عذابهاى آن ، مارها و كژدمهاى جهنم ، بهشت و انواع نعمتهاى آن ، شمار بهشتها، درها، غرفه ها، ديوارها، درختهاى بهشت ، و نهرهاى آن ، لباس بهشتيان و فرشها و تختهاى آنها، خوراكها و نوشيدنيهاى بهشتيان ، اوصاف حورالعين و والدن و بابى در فراخى رحمت پروردگار كه به خواست خدا اين كه كتاب بدان پاين مى يابد.
بيان نفخه صور 
سختى حال ميت در سكرات مرگ ، بيم از خطر سوء عاقبت ، تحمل تاركى گور و كرمهاى آن ، سوال منكر و نكير، عذاب قبر و خطرات آن اگر مستوجب خشم خداوند باشد ازآنچه پيش از اين ذكر گرديد دانسته شد و از همه اينها بزرگتر خطرهايى است كه پيش رو دارد كه عبارتند از نفخه صور، برانگيخته شدن از گور در روز نشور، عرض اعمال بر خداوند جبار، سوال از كم و بسيار، نصب ميزان براى شناختن مقادير اعمال ، گذر از صراط با همه باريكى و تيزى آن و سپس انتظار اعلام صدور حكم الهى به اين كه اهل سعادت است يا شقاوت اينها حالات و بيم و هراسهايى است كه انسان ناگزير بايد آنها را بداند و سپس به طور قطع و يقين به آنها ايمان داشته باشد، پس از آن درباره آنها بسيار بينديشد تا انگيزه هاى آمادگى براى آنها در دلش برانگيخته شود.
ايمان به روز واپسين به عمق دل بيشتر مردم راه نيافته ودر سويداى قلبآنها نگرفته است دليل بر اين امر آن است كه براى گرماى تابستان و سرماى زمستان خود را سخت آماده مى كنند ليكن درباره گرما و سرماى جهنم با همه سختيها و هراسهايى كه در بر دارد سستى مى ورزند بلى هرگاه در باره روز قيامت از آنها پرسش شود زبانش بدان گويا مى شود، ليكن دلشان از آن غافل است چه اگر به كسى خبر دهند كه در پيش روى او خوراك مسمومى است و او گفتار خبر دهنده را تصديق ليكن پس از آن دست دراز كند تا از آن بخورد به زبان او را تصديق و به عمل او را تكذيب كرده است و تكذيب عملى شديدتر از تكذيب زبانى است ، از پيامبر صل الله عليه واله روايت شده كه خداوند فرموده است : ((پسر آدم مرا دشنمام داد و او را نسزد كه به من دشنام دهد، و مرا تكذيب كرد و نبايد او مرا تكذيب كند اما دشنام او به من اين است كه مى گويد: مرا فرزندى است ، و تكذيب او اين كه مى گويد: مرا چنان كه در اول افريد هرگز باز نخواهد گردانيد))(710)
اين ضعف يقين و سستى تصديق در باره روز رستاخيز ناشى از كمى فهم در اين دنيا نسبت به امثال اين امور است چه اگر انسان توالد حيوانات را نديده بود و به او گفته مى شد: خدا صانعى است كه از نطفه كثيف انسانى مصور، خردمند، سخنور و مقتدر مى سازد باطنش از تصديق آن بشدت تنفر داشت ، بدين سبب خداوند فرموده است : اولم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين (711) ؛ و نيز: ايحسب الانسان ان يترك سدى ، الم يك نطفة من منى يمنى (712) ؛ زيرا در آفرينش انسان با توجه به شگفتيهاى بسيارى كه در اوست و اختلاف تركيب اعضايش عجايبى است كهاز برانگيختن و باز گردانيدن او در قيامت بسيار شگفت انگيزتر است ، از كسى كه اين همه قدرت را در صنع خداوند مشاهده مى كند چگونه مى تواند قدرت و حكمت خداوند را در مسائل قيامت انكار كند؛ و اگر درايمان تو فتورى است با توجه به آفرينش نخست خود نظر كن كه آفرينش دوم نظير آن بلكه آسانتراز آن است ؛ و اگر ايمان تو به آن قوى است دلت را به اين هولها و خطرها كه در پيش رو دارى متوجه كن و در آنها بينديش و عبرت گيرتا آسايش و قرار از دلت رخت بندد و به آمادگى براى عرض اعمال به پيشگاه خداوند جبار بپردازد؛ و نخست در اين بينديش كه چگونه از شدت نفخه صور كه يك صيحه بيش نيست و گوش ساكنان گورها را مى كوبد قبرها از روى مردگان شكافته شده و مردگان يكباره برانگيخته مى شوند.
اكنون تصور كن كه تو با چهره اى دگرگون و تنى سراسر خاك آلود از گور برجسته اى در حالى كه از شدت اين صيحه بهت زده شده و چشمان را به سوى آن خيره كرده اى ، و خلايق يكباره ازگورهايشان كه در آنها بلاهاى طولانى ديده اند برخاسته اند و علاوه بر غم و اندوه بسيار و شدت انتظار براى دانستن سرانجام كار خود از كثرت بيم و هراس زبانشان بند آمده است ، چنان كه خداوند مى فرمايد: و نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض الا من شاءالله نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون (713) ؛ و نيز: فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون (714) ؛ و نيز فاذا نقر فى الناقور، فذلك يومئذ يوم عسير(715) ؛ و نيز: و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ما ينظرون الا سيحة واحدة تاخذهم و هم يخصمون ، فلا يستطيعون توصية و لا اهلهم يرجعون ، و نفخ فى الصور فاذاهم من الاجداث الى ربهم ينسلون ، قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ماوعد الرحمان و صدق المرسلون (716) . و اگر در پيش روى مردگان جز هراس از همين نفخه وجود نداشت باز سزاوار بود كه انسان بسيار بيمناك باشد، چه آن نفخه وصيحه اى است كه بر اثر آن همه اهل آسمانها و زمين مدهوش مى شوند، يعنى مى ميرند جز كسانى كه خدا بخواهد و آنها برخى از فرشتگانند، از اين رو پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((چگونه بيا سايم در حالى كه صاحب صور، صور را در دهان گرفته ، و پيشانى را كج كرده ، و گوش فرا داده منتظر است كه ى دستور داده مى شود تا در آن بدمد))(717)
مقاتل گفته است : صور شاخى (ميان تهى ) است و اسرافيل دهانش را بر آن نهاده به شكل بوقى كه در آن بدمند و دهانه آن به اندازه پهناى اسمانها و زمين است و او به عرش اليه چشم دوخته و منتظر است كه كى به او دستور داده مى شود تا نفخه نخستين را بدمدهنگامى كه در آن بدمد همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از هوش مى روند يعنى از شدت هراس مى ميرند جز كسانى كه خدا بخواهد، و آنها جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل و فرشته مرگ مى باشند سپس خداوند به فرشته مرگ امر مى كند كه جان جبرئيل و پس از او جان ميكائيل و بعد جان اسرافيل را بگيرد؛ آنگاه به فرشته مرگ امر مى شود كه بميرد و او مى ميرد.
پس از دميدن نفخه نخست چهل سال خلايق در برزخ خواهند ماند سپس ‍ خداوند اسرافيل رازنده مى كند و به او دستور مى دهد كه نفخه دوم را بدمد، چنان كه فرموده است : ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون (718) ، يعنى بر پاى مى ايستند و به برانگيخته شدن مردگان مى نگرند پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((هنگامى كه برانگيخته شويم به صاحب صور امر مى شود و او شاخ (ميان تهى ) را به سوى دهن مى برد و يك پايش را جلو و پاى ديگر را عقب مى گذارد و انتظار مى كشد كه كى در صور بدمد، هان از اين نفخه بترسيد))(719)
بنابر اين درباره خلايق و خوارى و شكستگى و فروتنى آنان به هنگام برانگيخته شدن از قبر و هراسشان از اين نفخه و انتظارشان در اين كه به سعادت يا شقاوت آنها حكم مى شود بينديش چه تو هم مانند آنان شكسته و حير تزده در ميان آنان خواهى بود هر چند در دنيا از مرفهان و توانگران متنعم باشى زيرا پادشاهان زمين در آن روز از همه اهل محشر خوارتر و كوچكتر و حقير ترند به طورى كه خلايق آنها را مانند مورچه در زير پاهاى خود لگد مال مى كنند در اين هنگام حيوانات وحشى از بيابانها و كوههاى در حالى كه سر به زير انداخته اند به صحراى مشحر رو مى آورند و پس از توحش و رميدن از مردم با ان ها آميخته مى شوند، و بى آن كه به گناهى آلوده باشند براى روز نشور خوار و سرافكنده اند و اين به سبب آناست كه شدت صيحه و هول نفخه آنها را از گريز از مردم و رميدن از آنها باز داشته است چنان كه خداوند فرموده است : و اذا الوحوش حشرت (720)
سپس شياطين سركش پس از تمردها و خيره سريهاى خود به صحراى محشر رو مى آورند در حالى كه از هيبت عرض اعمال بر حق تعالى خاضع و تسليم اند، چنان كه حق تعالى فرموده است : فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ثم لنحضر نهم حول جهنم جثيا(721) پس در حال خود و احوال دل خويش در آن جا بينديش .

 

next page

fehrest page

back page