نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۱۷ -


اى كميل: درياب و بدان كه ما نپرداختن امانت هيچ آفريده‏اى را اجازه نمى‏دهيم، هر كسى از من در اين مورد جوازى روايت كند خلاف گفته و گناه كرده و كيفر دروغش آتش است، سوگند ياد مى‏كنم كه از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ساعتى پيش از رحلتش شنيدم كه سه بار به من فرمود: اى ابوالحسن امانت را بپردازد به نيكوكار و تبهكار، چه زياد و چه كم، حتى نخ و سوزن را. (يعنى امانتدارى از حقوق انسان بر انسان است هر چند كافر باشد)

اى كميل: جنگ و جهادى جايز نيست مگر همراه امام عادل، و غنيمتى جايز نيست مگر از جانب امام فاضل.

اى كميل: اگر پيامبرى ظهور نمى‏كرد و در زمين مؤمنى پرهيزكار وجود داشت هر آينه در دعوت به سوى خدا خطاكار يا درستكار مى‏بود؟ بلكه به خدا سوگند خطا كار مى‏بود تا خدا او را براى اين كار تعيين و اهليت و شايستگى آن را به او عطا كند.

اى كميل: دين از آن خداست، و خداوند از كسى قيام به امر دين را نمى‏پذيرد مگر آنكه رسول يا نبى يا وصى باشد.

اى كميل: (آن مقام) نبوت و رسالت و امامت است، و بعد از آن جز دوستان پيروى كننده يا كوردلان بدعتگزار نخواهند بود، انما يتقبل الله من المتقين‏ (39) - خداوند فقط از پرهيزكاران مى‏پذيرد.

اى كميل: خداوند؛ بزرگوار، بردبار، با عظمت، مهربان است، ما را به اخلاق خويش رهنمون شد و فرمان داد آن را فرا گيريم و مردم را بر آن سوق دهيم، و ما بدون تخلف آنها را ادا كرديم، و بدور از نفاق گسيل داشتيم، و بى تكذيب و انكار تصديق نموديم، و بى شك و ريب پذيرفتيم.

اى كميل: به خدا سوگند تملق و چاپلوسى نمى‏كنم تا فرمانم ببرند و اطاعتم كنند، و وعده (مال و مقام به كسى) نمى‏دهم كه نافرمانى نكنند، و به اراذل و فرومايگان عرب روى آور نيستم تا اميرالمؤمنين گردم و به اين نام خوانده شوم.

اى كميل: كسى كه بهره‏مند شده به دنيايى فانى و گذرا بهره‏مند شده، و ما به آخرتى پايدار و برقرار كامياب مى‏شويم.

اى كميل: هر يك از اين دو به سوى آخرت مى‏رود، و آنچه ما به آن رغبت داريم رضاى الهى و مقامات بلند بهشتى است كه خداوند به كسى كه پرهيزكار باشد مى‏بخشد.

اى كميل: هر كس ساكن بهشت نشود او را به عذاب دردناك و خوارى پايدار بشارت ده.

اى كميل: من خداى را بر توفيق او و در همه حال مى‏ستايم، هر وقت خواستى برخيز.

خطبه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) در روز غدير

رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) روز غدير فرمان داد كه براى او سنگهايى را به شكل منبر نصب كنند، و بالاى آنها ايستاد و براى مردم خطبه ايراد فرمود، و بيش از پنجاه بار آنان را مخاطب قرار داد، و در مورد ولايت و تعيين حضرت على (عليه السلام) به خلافت و جانشينى سفارش كرد، و اين موضوع را تام و كامل با تأكيد بسيار، ابلاغ نمود؛ و اينك برگزيده‏اى از سخنان گهربار آن گرامى:

1- فرمود: اى مردم، همانا خداوند او على (عليه السلام) را سرپرست و پيشواى شما تعيين فرموده كه اطاعت او بر مهاجر و انصار و تابعان نيكوكار آنان، و بر شهرى و باديه نشين و بر عجم و عرب، و آزاد و برده و كوچك و بزرگ، و بر سپيد و سياه، و بر هر يكتاپرست واجب است؛ حكمش روان و گفتارش روا و فرمانش مطاع است، آنكه با او مخالفت ورزد ملعون و آنكه پيروى او كند مورد رحمت الهى است.

2-اى مردم، اين آخرين جايگاه است كه در آن مى‏ايستم، پس بشنويد و اطاعت كنيد و به فرمان پروردگارتان سر فرود آوريد، كه خداوند يكتا پروردگار و سرپرست شماست، و آنگاه پس از او محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سرپرست شماست، و آنگاه بعد از من على ولى و سرپرست و امام و پيشواى شماست؛ و آنگاه امامت تا روز رستخيز در نسل من از فرزندان اوست، حلالى جز آنچه خدا حلال كرده و حرامى جز آنچه خدا حرام فرموده نيست:

3- اى مردم، هيچ عملى نيست جز آنكه خداوند آن را در من گرد آورده، و هر علمى كه به من آموخته شده من در على گرد آورده‏ام.

4- اى مردم، نسبت به او على (عليه السلام) گمراهى مورزيد، و از او دورى مجوئيد، و از ولايت او سرپيچى نكنيد.

5- اى مردم، او را برترى دهيد كه خداوند او را برترى بخشيده، و او را بپذيريد كه خداوند او را با نصب و تعيين فرموده است.

6- اى مردم، همانا او امام و پيشوائى از سوى خداست، و خداوند هرگز كسى را كه ولايت او را انكار كند نمى‏بخشد و هرگز او را نمى‏آمرزد.

7- اى مردم، خداوند اين فضيلت و برترى را به من عطا فرموده و بر من منت نهاده و به من احسان نموده است.

8- اى مردم، على را برتر داريد و اكرام كنيد كه او پس از من از همه مردم چه مرد و چه زن برتر است؛ خداوند به بركت وجود ما رزق و روزى فرستاد و آفريدگان باقى ماندند و زيستند.

9- اى مردم، همانا او جنب الله است (يعنى ولايت او طاعت و بندگى خداست) كه خداوند در كتاب خويش نازل فرموده: يا حسرتى على فرطت فى جنب الله - آه و افسوس از آنچه در جنب خدا كوتاهى كردم‏. (40)

10- اى مردم، در قرآن دقت و انديشه كنيد، و آيات آن را بفهميد، و به محكمات قرآن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد كه به خدا سوگند جز همين على (عليه السلام) كه من دست او را گرفته‏ام كسى نهى‏هاى آن را براى شما بيان نمى‏كند و معنا و تفسير آن را برايتان توضيح نمى‏دهد.

11- اى مردم، على و پاكيزگان از نسل من ثقل اصغر - شى‏ء گرانمايه و گرانبهاى كوچكتر - و قرآن ثقل اكبر - شى‏ء گرانمايه و گرانبهاى بزرگتر - است، و هر يك از ديگرى خبر مى‏دهد و موافق آن است تا آن هنگام كه در كنار بركه بهشت (حوض كوثر) نزد من آيند.

12- اى مردم، اين على برادر و وصى و دارنده علم من، و خليفه و جانشين من در امت من و در تفسير كتاب خداست؛ به فرمان خدا مى‏گويم: بار خدايا دوست بدار كسى را كه با او دوستى كند، و دشمنى كن با كسى كه با او دشمنى ورزد.

13- اى مردم، همانا خداى عزيز و جليل دينتان را با امامت او كامل ساخت، و كسى كه به او و جانشين او از فرزندان من اقتدا نكند و او و آنان را پيشواى خود نداند از كسانى خواهد بود كه اعمالشان باطل و از درجه اعتبار ساقط شده است.

14- اى مردم، اين على بيش از همه شما مرا يارى كرده و به من از همه شما سزاوارتر و نزديكتر است، و نزد خدا عزيزتر از همه شماست، و خداى عزيز و جليل و من از او راضى و خشنوديم.

15- اى مردم، او ياور دين خدا، و ستيزنده در دفاع از رسول خداست، و او پرهيزكار پاك، و هدايتگر هدايت يافته است؛ پيامبرتان بهترين پيامبر و وصى و جانشينان بهترين وصى و جانشين و فرزندان او بهترين اوصياء و جانشينانند.

16- اى مردم، فرزندان هر پيامبرى از صلب و پشت خود اوست و فرزندان من از صلب على است.

17- اى مردم، همانا ابليس با حسد آدم را از بهشت بيرون راند، پس نسبت به او على (عليه السلام) حسودى نكنيد كه اعمالتان باطل و هدر مى‏شود و گامهايتان مى‏لغزد.

18- اى مردم، به خدا و رسول او و نورى كه همراه او نازل شده ايمان آوريد پيش از آنكه چهره‏هايى را محو كنيم و به پشت سرشان برگردانيم (41).

19- اى مردم، من شما را بيم مى‏دهم و برحذر مى‏دارم؛ من فرستاده خدا به سوى شمايم كه پيش از من پيامبرانى گذشته‏اند، آيا اگر بميرم يا كشته شوم به (كفر و جاهليت) گذشته خويش برمى‏گرديد؟

20- اى مردم، بر خدا منت منهيد كه مسلمان شده‏ايد كه بر شما خشم گيرد و عذابى از نزد خود بر شما فرود آورد كه همانا او در كمين (ستمگران) است.

21- اى مردم، پس از من پيشوايانى خواهند بود كه به آتش دعوت مى‏كنند و روز قيامت يارى نمى‏شوند.

22- اى مردم، خداوند و من از آنان (پيشوايان باطل) بيزاريم.

23- اى مردم، آنان و شيعيان و پيروان و يارانشان در درك اسفل دوزخ خواهند بود.

24- اى مردم، من آنرا (امامت و خلافت را) به عنوان امانت و ميراثى در دنبال خويش تا روز قيامت باز مى‏گذارم، و همانا آنچه مأمور تبليغ آن بودم رساندم، پس آنكه در اينجا حاضر است به آنكه غايب است و حضور ندارد برساند.

25- اى مردم، خداوند شما را بر همين حالى كه هستيد وانمى گذارد تا پليد از پاك مشخص شود، و خداوند شما را بر غيب آگاه نمى‏سازد.

26- اى مردم، هيچ آبادى نيست مگر آنكه خداوند به جهت انكارش (نسبت به خدا و آيات و دستورات الهى) آن را نابود مى‏كند، و همچنين آباديهايى كه ستمگرند نابود مى‏فرمايد چنانكه خدا بيان فرموده است، و او امام و ولى شماست، و او وعده‏هاى الهى است و خداوند آنچه وعده دهد راست مى‏گويد و به آن وفا مى‏كند.

27- اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند، و خداوند پيشينيان را نابود كرده و نابود كننده آيندگان است.

28- اى مردم، ميان دوزخ و بهشت تفاوت بسيار است، دشمن ما كسى است كه خداوند او را نكوهش و لعنت كرده، و دوست ما كسى است كه خداوند او را دوست داشته و ستوده است.

29- اى مردم، همانا من پيامبرم و على وصى و جانشين من است، آگاه باشيد كه آخرين امامان حضرت مهدى قائم از ما است.

30- اى مردم، من برايتان توضيح دادم و به شما فهماندم، و پس از من اين على به شما مى‏فهماند.

31- اى مردم، حج و صفا و مروه و عمره از مراسم الهى است، و هر كس حج خانه خدا گزارد يا عمره بجا آورد اشكالى ندارد كه به آن دو طواف نمايد.

32- اى مردم، حج خانه خدا بجا آوريد كه هيچ خاندانى به آن وارد نشدند جز آنكه دار او بى نياز گرديدند، و از آمدن به حج رو نگردادند مگر آنكه فقير و بى چيز شدند.

33- اى مردم، هيچ مؤمنى در موقف (عرفات) توقف نكرد مگر آنكه خداوند گناه گذشته او را تا آن هنگام آمرزيد و چون حجش پايان يافت عملش را از نو آغاز كرد.

34- اى مردم، حاجيان يارى مى‏شوند و عوض مخارجى كه مى‏كنند به آنان داده مى‏شود، و خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى‏كند.

35- اى مردم، با دين درست، و فهم و دانائى حج خانه خدا را بجا آوريد، و از اماكن مقدس حج جز با توبه و بازدارى خود از گناهان (با: بركندن محبت دنيا از دل) بازنگرديد.

36- اى مردم، نماز بپا داريد و زكات بپردازيد همانطور كه خداوند به شما فرمان داده است، و اگر مدت بر شما طولانى شود و كوتاهى كنيد يا فراموش نمائيد پس على سرپرست شما و بيانگر براى شماست.

37- اى مردم، و هر حلالى كه شما را به آن راهنمائى كرده‏ام و هر حرامى كه شما از آن نهى نموده‏ام، من از آنكه برنگشته و عوض نكرده‏ام (و همچنان به قوت خود باقى است)، و آگاه باشيد كه سرآمد به معروف آن است كه به گفتار من برسيد و آن را به كسى كه حضور نداشته ابلاغ كنيد و او را به پذيرش آن فرمان دهيد و از مخالفت آن نهى نمائيد.

38- اى مردم، قرآن شما را آگاه مى‏سازد كه امامان پس از او على (عليه السلام) فرزندان اويند، و من شما را آگاه كردم كه آنان از من و از اويند، آنجا كه خداوند مى‏فرمايد: و جعلها كلمة باقية فى عقبه‏ (42) - و آن را كلمه‏اى پايدار در نسل او قرار داد ، و گفتم اگر به آن دو (قرآن و عترت) تمسك جوئيد هرگز گمراه نخواهيد شد.

39- اى مردم، تقوى، تقوى، از قيامت حذر كنيد همانطور كه خدا مى‏فرمايد: ان زلزلة الساعة شى‏ء عظيم‏ (43) - همانا زلزله قيامت چيزى بزرگ و هولناك است.

40- اى مردم، نفرات شما بيشتر از آن است كه بتوانيد يكباره و همراه هم به من دست بيعت دهيد، و خداوند به من فرمان داده كه از زبانهاى شما براى آنچه از حكومت و فرماندهى مؤمنان براى على و امامانى كه از من و اويند و بعد از او مى‏آيند قرار دادم، اقرار بگيرم؛ پس همه با هم بگوييد: ما شنيديم و اطاعت مى‏كنيم.

41- اى مردم، چه مى‏گوئيد؟ پس همانا خداوند هر صدائى و پنهان هر نفسى را مى‏داند، هر كس هدايت پذيرد به سود خودش و هر كس گمراهى گزيند به زيان خودش خواهد بود، و هر كس بيعت كند با خدا بيعت كرده است كه يدالله فوق ايديهم - دست خدا بالاى دست ايشان است.

42- اى مردم، از خدا بپرهيزيد و با على و حسن و حسين و امامان بيعت كنيد.

43- اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوئيد، و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد، و بگوئيد شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا آمرزش ترا مى‏خواهيم و بازگشت به سوى توست، و بگوييد ستايش خداى را كه ما را به اين موضوع هدايت فرمود و اگر خدا هدايتمان نمى‏كرد هدايت نمى‏شديم و راه نمى‏يافتيم.

44- اى مردم، همانا فضائل على بن ابيطالب نزد خداوند كه در قرآن بر من نازل فرموده بيشتر از آن است كه در يك مكان برشمرم.

45- اى مردم، هر كس از خدا و رسول او و على و امامانى كه آگاهى يافتيد اطاعت نمايد به رستگارى بزرگى نائل شده است.

46- اى مردم، پيشگامان در بيعت او و دوستدارى او و سلام كردن به او به عنوان اميرالمؤمنين، رستگاران در بهشتهاى پرنعمتند.

47- اى مردم، گفتارى كه خداوند به جهت آن از شما راضى و خشنود شود بگوئيد، و اگر شما و همه اهل زمين كافر شويد هرگز به خداوند هيچ زيانى نمى‏رساند. بار خدايا مردان و زنان با ايمان را بيامرز و بر كافران غضب كن، و ستايش خدا را كه پروردگار جهانيان است.

آنگاه همه خطاب به پيامبر ندا دادند: آرى شنيديم و به فرمان خدا و فرمان رسول او با دلها و زبانها و دستهامان اطاعت مى‏كنيم.

سپس بر رسول خدا و بر على هجوم آورده انبوه شدند و دست به دست آنان زدند و بيعت كردند. (تمام شد با اختصار به نقل از تفسير صافى در ذيل آيه ولايت).

باب پنجاه و بالاتر از آن: پنجاه صفت از صفات مؤمن‏

ابوسليمان حلوانى از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:

صفت مؤمن نيرومندى است در دين، و احتياط است در نرمش، و ايمان است در باور و يقين، و حرص و علاقه شديد در فهم و فقه، و نشاط و جديت در هدايت، و نيكى در پايدارى و استقامت، و چشم پوشى و خوددارى هنگام شهوت و هوس، و دانش در حلم و بردبارى، و شكرگزارى در مدارا، و بخشندگى در حق، و ميانه روى در غنى و بى نيازى، و آراستگى در فقر و بى چيزى، و گذشت در نيرومندى، و طاعت و بندگى در خيرخواهى، و پارسائى در خواهش و ميل، و رغبت شديد در جهاد، و نماز در گرفتارى، و شكيبائى در سختى، و در سختى‏ها با متانت، و در ناخوشايندى‏ها شكيبا، و در رفاه و خوشى‏ها شكرگزار است؛ غيبت نمى‏كند، و تكبر نمى‏ورزد، و تعدى و تجاوز نمى‏نمايد و اگر بر او تعدى و ستمى شود شكيبائى مى‏كند، و از خويشاوند نمى‏برد، و سست و ضعيف، و سخت دل و خشن و بدخلق نيست، نگاهش از كنترل او خارج نمى‏شود، و شكمش او را به رسوائى نمى‏كشاند، و عورتش بر او چيره نمى‏گردد، و به مردم حسد نمى‏ورزد، و سستى نمى‏كند، و تبذير و تلف و اسراف و زياده روى نمى‏نمايد، بلكه ميانه روى مى‏كند، و به ستمديده يارى و به مستمندان مهربانى مى‏نمايد، نفسش از او در زحمت و مردم از او در راحت هستند، در جاه دنيا رغبت و از رنج آن بى تابى نمى‏كند؛ مردم كارى و مهمى دارند (دنيا) كه به آن روى آورده‏اند و او مهم ديگرى دارد (دين و آخرت) كه او را به خود مشغول ساخته است؛ در حلم و بردباريش نقصانى و در رأى و انديشه‏اش سستى و در دينش تباهى ديده نمى‏شود؛ كسى را كه با او مشورت نمايد راهنمائى مى‏كند، و هر كس را كه به او كمك كند يارى مى‏نمايد، از باطل و فحش و جهالت مى‏ترسد و مى‏گريزد؛ و اينهاست صفت مؤمن.

پنجاه و يك حقى كه امام زين‏العابدين (عليه‏السلام) براى يكى از اصحابش نوشت:

ابوحمزه ثمالى گويد: اين رساله را حضرت سجاد (عليه السلام) براى يكى از اصحاب خود مرقوم فرمود:

بدان كه خداى عز و جل حقوقى بر تو دارد كه سر تا پاى ترا فرا گرفته، هر حركت، هر سكون، هر حال، هر مقام، هر عضوى كه به گردانى، هر ابزارى كه به كاربرى همه مشمول اين حقوق است.

بزرگترين حق آن است كه خداوند از خود بر عهده‏ى تو نهاده كه ريشه‏ى همه‏ى حقهاست.

سپس حقى است كه به حكم خدا اعضاى بدن - از فرق سر تا نوك پا - بر تو دارد زبان، گوش، چشم، دست، پا، شكم، آلت، همه‏ى اين اعضاى هفتگانه‏اى كه ابزار كار انسان اند بر تو حق دارند.

آنگاه خدا حقوقى از كارها و اعمالت به عهده‏ى تو نهاده: نماز، روزه، صدقه، قربانى، و ساير افعال همه بر تو حق دارند.

آنگاه نوبت به حقوق ديگران مى‏رسد كه از همه واجب‏تر حق اشخاص مافوق و بالادست است، پس از آن حق رعايا و زيردستان، سپس حق خويشاوندان؛ اينها حقوقى است كه از هر يك چند حق منشعب مى‏شود، حق بالادست سه شعبه است: از همه لازم‏تر آنست كه بوسيله‏ى سلطنت ترا اداره مى‏كند (و قدرتش را در راه حفظ حقوق و دفع دشمنها و اشرار به كار مى‏برد) بعد حق آن كه ترا به وسيله‏ى علم اداره و تربيت مى‏كند، سپس حق مولايى كه ترا به وسيله مالكيت اداره مى‏كند؛ حق رعايا و زيردستان نيز سه شعبه است: از همه واجب‏تر حق زير دست علمى است، چه جاهل رعيت و زير دست عالم است، سپس حق زن و برده است زير دستان هم فراوان و پيوسته‏اند، چون پيوستگى خويشاوندان. كه مقدم بر همه حق مادر است، بعد پدر، سپس فرزند، آنگاه برادر، و پس از آن هر چه نزديكتر مقدم‏تر؛ بعد حق ولى نعمتى است كه قبلا به تو انعام كرده، و بعد آن كه الان نعمتش بر تو جارى است، بعد حق هر كس كه احسانى به تو نموده، و بعد به ترتيب حق مؤذن، امام جماعت، همنشين، همسايه، رفيق، شريك مال، طلبكارى كه مطالبه مى‏كند، معاشر، شاكى، مدعى عليه، مشورت كننده، طرف مشورت، نصيحتخواه، نصيحتگو، بزرگتر، كوچكتر، درخواست كننده، آن كه از او درخواست مى‏كنى، كسى كه عملا يا قولا عمدا يا سهوا به تو بد كرده، همكيش، كافرى كه در پناه تو است، آنگاه حقوقى كه به مقتضاى حالات مختلف و تحولات گوناگون زندگى پديد مى‏آيد، خوشا به حال آن كه خدا در اداى اين حقوق تأييدش كند و استقامت و توفيق نصيبش فرمايد.

1- و اما حق بزرگتر خدا بر تو اين است كه: او را به پرستى و شريكى براى او قائل نشوى، چون از روى اخلاص چنين كنى خداوند كفايت امر دنيا و آخرت ترا به عهده گيرد.

2- و حق نفست اين است كه آنرا در راه اطاعت خدا به كاربرى.

3- و حق زبان آن است كه آنرا از دشنام نگه دارى، به گفتار نيك عادت دهى، سخن بيهوده نگويى، با آن به مردم احسان كنى و درباره‏ى آنها خوشزبان باشى.

4- و حق گوش اين است كه از شنيدن غيبت و ساير محرمات حفظش كنى.

5- حق چشم آن است كه آنرا از حرام بپوشانى و با نگاه آن عبرت بگيرى.

6- حق دست آن است كه به حرام دراز نكنى.

7- حق پا اين است كه به راه حرام نروى كه با همين پا روى پل صراط بايد بايستى، متوجه باش كه ترا نلغزاند و در آتش نيفكند.

8- حق شكم اين است كه آنرا ظرف مال حرام نكنى و بيش از اندازه نخورى.

9- حق آلت اين است كه آنرا از زنا نگه دارى و از ديده‏ها بپوشانى.

10- حق نماز اين است كه بدانى ورود به دربار خداوندى است، و در آن حال برابر خدا ايستاده‏اى، چون اين معنى را دريافتى شايسته است چنان بايستى كه بنده‏ى ذليل بى‏مقدار راغب و ترسان، اميدوار و بيمناك، و بيمناك، و بيچاره‏اى زار، در برابر مولايى پر عظمت ايستد، با كمال آرامش و وقار مى‏ايستى، حضور قلب را رعايت مى‏كنى، و نماز را با كليه‏ى حدود و شرايط انجام مى‏دهى.

11- حق حج اين است كه بدانى بار يافتن به دربار پروردگار است، فرار از گناه و پناه به خداست، موجب قبول توبه و انجام وظيفه‏ى واجب است.

12- روزه اين است كه بدانى پرده‏اى است خدا بر زبان و گوش و چشم و شكم و فرجت آويخته تا از آتش ترا نگه دارد، اگر روزه را ترك كردى پرده را دريده‏اى (و راه دوزخ را بروى خود باز كرده‏اى).

13- حق صدقه اين است كه بدانى ذخيره و امانتى است به خدا مى‏سپارى كه هيچ محتاج شاهد و گواه نيست، اگر اين حقيقت را دريافتى به صدقه سرى مطمئن‏تر خواهى شد از صدقه‏ى علنى، و مى‏فهمى كه در دنيا بلاها و بيماريها را مى‏راند و در آخرت جلوگير آتش است.

14- حق قربانى آنست كه تنها براى خدا انجام دهى، مخلوقى را در نظر نگيرى، جز رحمت خدا و نجات روح - در قيامت - چيزى نخواهى.

15- حق سلطان اين است كه بدانى خدا ترا وسيله‏ى آزمايش او قرار داده، و قدرتى كه خدا به وى داده مايه‏ى امتحان و ابتلاى او است، خود را در معرض خشم وى در نياورى كه خود را به هلاكت افكنده‏اى و با او در اين ستمى كه بر تو مى‏كند شركت كرده‏اى.

16- حق آموزگارت اين است كه او را تعظيم و احترام كنى با توجه سخنانش را گوش دهى، با صداى بلند با او صحبت نكنى، اگر چيزى از او پرسيدند تو جواب ندهى، در محفلش با ديگرى گفتگو نكنى، اگر كسى از او مذمت كرد دفاع كنى، عيبهايش را بپوشى، و كمالاتش را اظهار كنى، با دشمنش ننشينى، با دوستانش دشمنى نكنى، اگر چنين كنى فرشتگان خدا گواهى دهند كه مقصد تو از فرا گرفتن علم و حضور مجلس استاد، خداست نه خلق خدا.

17- حق مالك و مولا اين است كه مطيع وى باشى و نافرمانى نكنى، مگر در كارى كه موجب غضب خداست، چه، در معصيت خدا از احدى نبايد اطاعت كرد.

18- حق زبردستانى كه بر آنها سلطنت مى‏كنى اين است كه بدانى ضعف و ناتوانى آنها و قدرت تو سبب شده كه زير دست واقع شوند، پس بايد با آنها به عدالت رفتار كنى، براى آنان پدر مهربان باشى، از نادانيهاى ايشان چشم بپوشى، در كيفر شتاب نكنى، و بر اين قدرتى كه خدا به تو داده سپاسگزار باشى.

19- حق زير دست علمى و دانش‏آموز اين است كه، بدانى در اين علمى كه خدا به تو داده، و خزائن آنرا به رويت گشوده ترا قيم و سرپرست آنها قرار داده، اگر با خوشخويى و ملايمت با آنان رفتار كنى و ترش رويى نكنى خدا نعمتش را بر تو زياد كند، و اگر از دانش خود بخل ورزيدى، يا با طالبان علم درشتى كردى، سزد كه خدا علم و رونق و صفاى آنرا از تو بگيرد، و موقعيت ترا از دلها برگيرد.

20- حق زن است كه بدانى خداى عز و جل او را مايه آرامش و الفت تو قرار داده، و اين را از جمله نعمتهاى خدا بشمارى از اين رو با او مدارا كنى و احترامش را نگه دارى، هر چند حق بر او بيشتر است، ولى تو هم بايد بر او ترحم نمايى، چه اسير و زير دست است، بايد خوراك و پوشاكش را فراهم كنى، و اگر نادانى‏يى كرد صرف نظر كنى.

21- حق برده اين است كه بدانى مخلوق خداست، پدر و مادر و گوشت و خونش با تو يكى است، مالكيت تو نه از اين رو است كه او را آفريده‏اى، تو عضوى از اعضايش را هم خلق نكرده‏اى، روزى او هم به دست تو نيست، رزقش با خداست تنها خدا او را مسخره تو كرده، امانتى است به تو سپرده تا هر نيكى‏يى به وى كنى برايت حفظ كند، پس چنانكه خدا به تو احسان كرده تو هم با او خوشرفتارى كن، اگر او را نمى‏پسندى تبديلش كن و آفريده‏ى خدا را شكنجه نده، و لا حول و لا قوة الا بالله (قدرتى جز بيارى خدا نيست).

22- حق مادر اين است كه بدانى وقتى ترا حمل و نقل كرده كه هيچكس ديگرى را حمل نمى‏كند، ميوه‏اى از دل خود به تو داده كه احدى به ديگرى نمى‏دهد، با همه‏ى اعضا در حفظ تو كوشيده، باكى نداشته ترا غذا دهد و خود گرسنه بماند، ترا آب دهد و خود تشنه باشد، ترا بپوشاند و خود برهنه به سر برد، سايه بر سر تو افكند و خويشتن در حرارت آفتاب بسوزد، از خواب چشم بپوشد، از سرما و گرما ترا نگه دارد و تنها بهره‏اش از اين همه رنج اين باشد كه فرزندى داشته باشد! تو كه قدرت شكر و سپاس او ندارى جز اينكه خدا كمك كند و توفيق دهد.

23- حق پدر اين است كه بدانى منشأ وجود تو است، اگر او نبود تو هم نبودى، هر چه در وجودت موجب خوش آيندى است بدان كه ريشه‏ى اين نعمت در وجود پدر است، پس خدا را شكر كن و بقدر اين نعمت سپاسگزار باش و لا قوة الا بالله (نيروئى جز بمدد الهى نيست).

24- حق فرزند اين است كه بدانى جزئى از تو است، در دنيا خير و شرش بتو منسوب است؛ در تربيت و ادب و خدا شناسيش مسئوليت دارى، بايد در اطاعت خدا او را كمك كنى، عملت درباره‏ى او مثل كسى باشد كه ميداند اگر نيكى كند، ثواب دارد و اگر بدى نمايد كيفر بيند.

25- حق برادر اين است كه بدانى دست و عزت، و قوت تو است، او را وسيله‏ى گناه و آلت ظلم قرار نده، او را در برابر دشمن يارى كن، خير خواهش باش، اگر مطيع خدا بود (پيشتيبانش باش) وگرنه بايد خدا را از او عزيزتر شمارى، و لا قوة الا بالله.

26- حق مولا و مالكى كه ترا در راه خدا آزاد كرده آن است كه بدانى مالش را در راه تو صرف كرده، ترا از ذلت و وحشت بردگى به عزت و آرامش آزادى رسانده، از اسيرى نجات داده، زنجير بردگى از پايت گشوده، از زندان آزادت كرده ترا مالك خويشتن قرار داده، فراغت عبادت به تو داده، بايد بدانى كه در زندگانى و مرگ از همه مردم به تو سزاوارتر است، با آنچه بتوانى - از جان و غيره - بايد نصرتش دهى؛ و لا قوة الا بالله.

27- حق غلامى كه آزادش كرده‏اى اين است كه بدانى خداى عز و جل آزادى او را موجب قرب خويشتن، و حجاب از آتش قرار داده، و بهره‏ى نقدى كه از او مى‏برى كه اگر خويشاوندى نداشته باشد ميراثش به تو مى‏رسد در برابر هزينه‏اى كه صرف كرده‏اى، و بهره آخرت هم بهشت است.

28- حق كسى كه به تو احسان كرده اين است كه از او تشكر كنى، احسانش را فراموش نكنى، نامش را به نيكى شهرت دهى، بين خود و خدا خالصانه به او دعا كنى، تا در نهان و عيان از وى تشكر كرده باشى، و بايد اگر روزى قدرت يافتى محبتش را تلافى كنى.

29- حق مؤذن اين است كه بدانى ترا بياد خدا مى‏اندازد، به بهره‏گيرى (از عبادت) دعوت ميكند، و در انجام فريضه‏ى الهى كمك مى‏دهد، پس بايد از او همانند سپاسگزارى از هر احسان كننده‏اى تشكر كنى.

30- حق امام جماعت اين است كه بدانى بين تو و خدا حكم سفير را دارد، او از جانب تو سخن مى‏گويد و تو از جانب او نمى‏گويى، او در حق تو دعا مى‏كند بدون اين كه تو درباره او دعا كنى، هول ايستادن در برابر پروردگار را به عهده گرفته، پس خود را سپر تو، و نمازش را سپر نمازت قرار داده به اين مقدار بايد از او تشكر كنى.

31- حق همنشين اين است كه با او نرمى كنى، عادلانه با وى گفتگو كنى، بدون اجازه از مجلس برنخيزى، و كسى كه نزد تو نشيند بدون اجازه‏ى تو مى‏داند برخيزد، بايد لغزشهاى همنشين را فراموش كنى، خوبيهايش را به خاطر سپارى، جز گفتار نيك از تو نشنود.

32- حق همسايه اين است كه (حيثيت) او را در غيابش حفظ كنى، در حضور، احترامش كنى، اگر ظلمى به او شد ياريش نمايى، در جستجوى عيوبش نباشى، عيبش را بپوشانى، اگر نصيحت‏پذير است خصوصى نصيحتش كنى، در هنگام سختى او را تنها نگذارى، از لغزش وى در گذرى، گناهش را ببخشى، با بزرگوارى با او معاشرت كنى؛ و لا قوة الا بالله.

33- حق رفيق اين است كه با كرم و انصاف با او رفتار كنى، همان طور كه احترامت مى‏كند احترامش كنى، اجازه بدهى در فضيلتى بر تو سبقت جويد، اگر سبقت گرفت (و احسانى كرد) جبران كنى، او را دوست بدار چنان كه ترا دوست دارد، اگر خيال گناهى كرد منصرفش كنى، براى او رحمت باشى نه عذاب؛ و لا قوة الا بالله.

34- حق شريك اين است كه در غياب كارش را به عهده‏گيرى، در حضور رعايتش كنى، بدون نظر او حكمى نكنى، بدون مشورت او براى خود عمل ننمايى، مالش را حفظ كنى، در كارهاى كوچك و بزرگ به او خيانت نكنى كه دست خدا بر سر دو شريك هست مادامى كه خيانت نكنند؛ و لا قوة الا بالله.

35- حق مالت اين است كه جز از طريق حلال به دست نيارى نمك نشناس را بر خود ترجيح ندهى. مال را در راه طاعت صرف كنى، بخل نورزى كه حسرت و پشيمانى بار آورد و سبب عذاب الهى گردد؛ و لا قوة الا بالله.

36- حق طلبكارى كه مطالبه مى‏كند اين است كه، اگر قدرت دارى بپردازى، اگر ندارى با زبان خويش رضايتش را فراهم كنى، و با لطف، سخن او را رد كنى.

37- حق معاشر اين است كه فريبش ندهى، و با او تقلب و خدعه نكنى، درباره‏ى او از خداى تبارك و تعالى بپرهيزى.

38- حق طرف دعوى اين است كه اگر ادعاى او حق است تو خود گواه او باشى، به او ستم نكنى، حقش را بپردازى، و اگر دعوى باطل دارد با او مدارا كنى، جز رفق و مدارا با او نكنى، خدا را در كار وى به غضب نياورى؛ و لا قوة الا بالله.

39- حق كسى كه تو بر او ادعا دارى اين است كه اگر ادعاى تو حق است با او با زبان خوش سخن گويى، حقش را انكار نكنى، و اگر باطل است از خدا بترسى، توبه كنى و ادعا را رها كنى.

40- حق مشورت كننده اين است كه اگر رأيى دارى اظهار كنى، و اگر ندارى به صاحبنظرى راهنماييش كنى.

41- حق كسى كه با او مشورت مى‏كنى اين است كه اگر برخلاف ميلت نظر دارد او را متهم نكنى، و اگر رأى موافق داد شكر خداى عز و جل گزارى.

42- حق نصيحتخواه اين است كه وى را پند دهى اما با مهر و مدارا.

43- حق نصيحتگو اين است كه در برابرش نرم و ملايم باشى، به سخنش گوش فرا دهى، اگر بر وفق صواب سخن راند شكر خدا گويى، وگرنه بر او ترحم كنى و متهمش ننمايى، و اگر فهميدى كه اشتباه كرده از او مؤاخذه نكنى، مگر اين كه مستحق ملامت باشد كه در اين صورت به هيچ وجه اعتبارى بر او نيست؛ و لا قوة الا بالله.

44- حق بزرگتر اين است كه به مقتضاى سن احترامش كنى، و به مناسبت سابقه‏ى بيشتر در اسلام تجليلش نمايى، با او ستيزه نكنى، در راه بر او تقدم نجويى؛ پيش از او به راهى نروى، او را نادان نخوانى، اگر يك مرتبه نادانى كرد به جهت حق اسلام و حرمتى كه دارد جانبش را نگاهدارى.

45- حق كوچكتر اين است كه با لطف و مرحمت تعليمش دهى، از خطايش بگذرى، پرده پوشى كنى، با او مدارا كنى و در كارها كمكش دهى.

46- حق درخواست كننده اين است كه به قدر حاجت به او بدهى.

47- حق كسى كه از او درخواست مى‏كنى اين است كه اگر داد بپذيرى. تشكر و حق‏شناسى كنى، اگر خوددارى كرد عذرش را بپذيرى.

48- حق آن كس كه براى خدا ترا خرسند كرده اين است كه نخست شكر خدا كنى، سپس از او تشكر نمايى.

49- حق كسى كه به تو بد كرده اين است كه او را عفو كنى، و اگر بدانى عفو به حالش زيان دارد (و موجب چيرگى او است) از وى انتقام‏گيرى (تا بدين وسيله ادب شود) خداوند متعال فرموده: آن كسى كه چون ظلم بيند انتقام گيرد راه تعرضى بر او نيست.

50- و حق همكيشان تو آن است كه نيت آسايش ايشان را داشته باشى، و با گناهكارشان مهربانى و مدارا نمايى، و الفتشان دهى، و خرابيشان را اصلاح كنى، و نيكوكارشان را سپاس گزارى، و آزار خود از ايشان بازدارى، و براى آنان آنچه براى خود دوست دارى دوست بدارى و آنچه بر خود نمى‏پسندى بر آنان نپسندى، و (در نظر تو) پيرمردانشان به منزله پدرت باشند، و جوانانشان به منزله برادرانت، و پيرزنانشان به منزله مادرت، و خردسالان به منزله فرزندانت.

51- و حق كافر ذمى (كه با شرايط خاص در حمايت اسلام است) آن است كه آنچه خداى عزيز و جليل از ايشان پذيرفته بپذيرى و تا به عهد و پيمان با خدا وفا مى‏كنند به آنان ستم نكنى.