نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۱۵ -


باب يازدهم: خبر و پندهاى يازده‏گانه:

حديثى از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بدانيد: هر كه با محبت آل محمد به ميرد، شهيد است؛ (ظاهرا مراد آن محبت است كه وسيله پيروى در عمل نيز بوده باشد) هر كه با دوستى آل محمد بميرد، آمرزيده است؛ هر كه با حب آل محمد بميرد، توبه كار است؛ هر كه با حب آل محمد بميرد، مؤمن كامل الايمان است؛ هر كه با محبت آل محمد از دنيا برود، ملك الموت و نكير و منكر او را به بهشت بشارت دهند؛ هر كه با محبت آل محمد بميرد، خدا درى از بهشت به قبرش مى‏گشايد؛ هر كه با دوستى آل محمد بميرد قبرش زيارتگاه ملائكه‏ى رحمت شود؛ هر كه با دوستى آل محمد بميرد، به سنت و جماعت مرده (يعنى از سنت پيغمبر دست نكشيده و از اجتماع اسلامى جدا نگشته)؛ هر كه با دشمنى آل محمد بميرد، روز قيامت بر پيشانيش نوشته: از رحمت خدا نااميد است؛ هر كه با دشمنى آل محمد بميرد، كافر مرده؛ هر كه با دشمنى آل محمد بميرد، بوى بهشت را نشنود.

سخنان علما و دانشمندان:

گويند: در يازده مورد سلام مكروه است: 1-به يهودى و نصرانى. 2-هنگامى كه امام جماعت مشغول خطبه (نماز جمعه) است و مردم گوش مى‏دهند. 3-به كسى كه در حمام و غيره برهنه است. 4-به كسى كه مشغول اذان يا اقامه است. 5-به قارى قرآن. 6-به آنكه به نقل حديث يا بحث علمى مشغول است. 7-به قمار باز كه سرگرم نرد و شطرنج است. 8-به آوازه خون. 9-به هر كسى كه در حال گناه است. 10-به كسى كه در حال قضاى حاجات است. 11- به زن نامحرم.

عالمى گفته يازده چيز حافظه را تقويت مى‏كند: 1- حلال خوردن. 2- شيرينى. 3- گوشت. 4- عدس. 5- خواندن آية الكرسى. 6- وضوى دائم. 7- روبه قبله نشستن. 8- اطاعت پدر و مادر. 9- نگاه به صورت دائم با عمل. 10- گوش دادن به سخن عالم و عمل به آن. 11- بيدارى شب به عبادت و طاعت.

ديگرى گفته: يازده كار عمر را دراز كند: 1- صدقه‏ى زياد. 2- دعاى بسيار. 3- اطاعت پدر و مادر. 4- نماز شب. 5- استغفار پيش از طلوع فجر. 6- مواظبت بر نافله‏هاى شبانه روزى. 7- نماز جماعت. 8- دعاى به مؤمنان. 9- قرآن خواندن زياد. 10- ياد خدا در نهان و عيان. 11- صلوات فرستادن.

ديگرى گفته: ريشه صفات ناپسند يازده چيز است: 1- پرخورى. 2- پرگويى. 3- خشم. 4- حسد. 5-مال پرستى. 6- جاه‏پرستى. 7-تكبر. 8- خودپسندى. 9-ريا. 10- نخوت (كه تقريبا مركب از عجب و تكبر است). 11- بخل.

ريشه‏هاى اخلاق پسنديده يازده چيز است: 1- توبه. 2- ترس از خدا. 3- اميد 4- پارسايى. 5- بردبارى. 6- شكر. 7- اخلاص. 8- راستگويى. 9- رضاى به قصا. 10- محبت (با مردم). 11- ياد مرگ.

باب دوازدهم: پندهاى دوازده‏گانه:

پيغمبر اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: هر كس در انجام نمازهاى پنجگانه به جماعت سستى كند خداوند او را نزد دوازده كيفر دهد، سه تا در دنيا، سه تا در قبر، سه تا هنگام مرگ، سه تا در قيامت، اما در دنيا: بركت كسبش را به گيرد، سيماى خير را از صورتش بردارد، و اهل ايمان را دشمن وى گرداند، اما در هنگام مرگ: گرسنه و تشنه و با شدت ترس جان دهد؛ اما در قبر: نكير و منكر از او به سختى پرسش كنند، قبرش تاريك، و لحدش تنگ باشد؛ اما در قيامت: با سختگيرى در حساب، و خشم خداوند، و آتش دوزخ روبرو شود.

باز در وصيتهايى كه به على (عليه السلام) نموده مى‏فرمايد: اى على! دوازده چيز را سزاوار است بر سر سفره‏ى رعايت كنند: شناختن غذا (حلال يا حرام) بسم الله گفتن، شكر خدا، و رضايت به تقدير، بر پاى چپ تكيه كردن، با سه انگشت خوردن، از دم دست خوردن و ليسيدن انگشتان، لقمه‏ى كوچك برداشتن، خوب جويدن، به اين و آن نگاه كم كردن، و شستن هر دو دست.

على (عليه السلام) فرمود: پرهيزگاران نشانه‏هايى دارند كه معرف آنهاست: راستگويى، امانت دارى، وفاى به عهد، افتخار نكردن، صبر، صله رحم، ترحم بر مستمندان، كمتر با زنان موافقت كردن (يعنى در كارهاى لغو و باطل پيروى از آنها نكردن) احسان، خوشخويى، بردبارى، پيروى از دانش در كارهايى كه موجب قرب به خدا است؛ اين گروه فرجام نيك دارند.

و نيز فرمود: دوازده آيه از تورات انتخاب كرده به عربى ترجمه كردم و هر روز سه مرتبه در آنها مى‏نگرم: 1-پسر آدم! تا سلطنت من پايدار است از رياستمدارى بيم نكن، و سلطنت من ابدى است. 2- پسر آدم! تا خزانه‏هاى من پر است به ديگرى اميدوار مباش (و خزائن من پيوسته پر است). 3-اى پسر آدم! تا مرا مى‏يابى با ديگرى طرح الفت نينداز كه هر وقت مرا بخواهى به تو نزديك و با تو مهربانم. 4-آدمى زاده! من ترا دوست دارم تو هم مرا دوست دار. 5-اى آدمى زاده! تا از پل صراط نگذرى ايمن مباش. 6- همه چيزها را براى تو آفريدم، و ترا براى خودم، تو چگونه از من ميگريزى. 7-ترا از خاك سپس از نطفه، و آنگاه از مضغه آفريدم و در خلقت تو در نماندم ، از يك گرده نانى كه مى‏خورى در مى‏مانم. 8-به خاطر خود بر من غضب مى‏كنى و به خاطر من بر خود خشم نمى‏گيرى. 9-تكليفهاى من به عهده تو است و رزق تو به عهده‏ى من، اگر تو در انجام تكاليف سرپيچى كنى من از بنده پرورى خوددارى نكنم. 10-پسر آدم! همه ترا براى خودشان مى‏خواهند و من براى خودت، از من مگريز. 11-رزق فردا را مطالبه نكن چنان كه من هم عمل فردا را از تو نخواهم. 12-اگر به قسمت خود راضى شوى قلب و بدنت را آسوده كنم و ستوده باشى، و اگر ناراضى شوى دنيا را بر سرت مسلط كنم تا چون آهوى بيابان مدام به دنبالش بدوى و جز به مقدارى روزى نيابى، و دچار نكوهش گردى.

على (عليه السلام) نقل مى‏كند كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: بشارت، بشارت باز هم بشارت، امت من چون بارانى است كه معلوم نيست اولش بهتر است يا آخرش، امت من چون باغى است كه جمعى امسال از ميوه‏ى آن بخورند و جمعى سال ديگر، و شايد دسته‏ى آخر از همه بيشتر و برتر و پرجمعيت‏تر باشد، چگونه ملاك شود امتى كه من در اولش باشم و دوازده نفر سعادتمند و خردمند بعد از من، و عيسى بن مريم در آخرش (يعنى حضرت عيسى در آخرالزمان همراه حضرت مهدى (عليه السلام) و زير پرچمش ظاهر خواهد شد) بلى در اين ميان هرج و مرج زادگان (و آشوبگران) هلاك شوند نه اينها از من اند و نه من از اينها.

عارفى گفته: همه‏ى خير دنيا و آخرت در يك كلمه خلاصه شده و آن تقوا و پرهيزكارى است. و ما از آثار و خواص تقوا دوازده فايده را (كه در قرآن مجيد مذكور است) بيان مى‏كنيم: 1-مدح و ستايش اگر صبر و تقوا پيشه كنيد اين از كارهاى محتاج به عزم و تصميم است. 2- و ايمنى از شر دشمن: اگر صبر و تقوا داشته باشيد نقشه‏ى دشمنان به شما زيانى نرساند. 3-نصرت و ظفر: خدا با پرهيزگاران است 4-نجات از مشكلات و روزى حلال : هر كه تقوا پيشه كند راه نجاتى به رويش بگشايد و از راه بى گمان رزقش را برساند. 5-اصلاح كارها و آمرزش گناه: اى مؤمنان با تقوا باشيد و سخن محكم و متين گوييد تا كردارتان را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد. 6-دوستى خدا: خداوند، متقيان و پرهيزگاران را دوست دارد. 7-قبولى اعمال: خدا (عمل را) تنها از اهل تقوا مى‏پذيرد. 8- بزرگوارى و عزت: گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما ست 9- مژده هنگام مرگ: آنها كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند در اين زندگى دنيا و در آن سراى مژده دارند. 10- آزادى از دوزخ: .... خداوند آنانرا كه تقوا داشته‏اند نجات دهد. 11- بهشت جاويدان: بهشتى... كه براى پرهيزگاران آمده شده است.

ابن مسعود گويد: پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: خلفاى بعد از من دوازده نفرند (مرداد 12 امام (عليه السلام) است).

باب سيزدهم: پندهاى سيزده‏گانه:

على (عليه السلام) فرمايد: از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پرسيدم: حيوانات مسخ شده كدامند؟ فرمود: سيزده تا: فيل، خرس، خوك، ميمون، مارماهى، سوسمار، شب پره (يا پرستو)، كرم سياه آبى، عقرب، عنكبوت، خرگوش، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است).

پرسيدند: علت مسخ اينها چه بوده؟ فرمود: فيل: مردى لوطى (اهل لواط) بود.

خرس: مرد مأبونى بود كه مردها را به خود مى‏خواند.

خوك: عده‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏شان عملى شد بر كفر خود افزودند.

ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند.

مارماهى: مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى‏گذاشت.

سوسمار: باديه نشينى بود كه، سر راه بر حاجيان مى‏گرفت و اموالشان را مى‏ربود.

شب پره: دزدى بود كه، خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى‏كرد.

كرم سياه: سخن چينى بود كه، ميان دوستان جدايى مى‏انداخت.

عقرب: مرد بدزبانى بود كه هيچكس از نيش زبانش آسوده نبود.

عنكبوت: زنى بود خيانتكار به شوهر.

خرگوش: زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى‏كرد.

سهيل: گمركچى‏يى بود در يمن.

زهره: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت.

مرحوم شيخ صدوق فرمود: انسانهايى كه مسخ مى‏شوند بيش از سه روز زنده نمى‏مانند و تناسل هم نمى‏كنند، حيواناتى كه اينك مسخ شده ناميم به طور مجاز اين نام بر آنها نهاده‏اند چون مسخ شده‏ها به اين شكل بوده‏اند، اما اين كه گوشت اينها حرام است براى همان شباهت به مسوخ است، خدا خواسته از اين گوشتها استفاده نكنند تا عذاب الهى در نظرشان بزرگ جلوه كند.

سيزده فضيلت از اميرالمؤمنين (عليه السلام):

جابر بن عبدالله گويد: از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شنيدم كه مى‏فرمود: در وجود على (عليه السلام) فضايلى است كه اگر يكى از آنها در ساير مردم باشد كفايتشان كند:

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) درباره‏ى او فرمود: 1- هر كه من فرمانرواى اويم على فرمانرواى او است. 2-على نسبت به من مثل هارون است نسبت به موسى. 3- على از من است و من از على. 4- به جاى خود من است، اطاعتش اطاعت من و نافرمانيش نافرمانى من. 5-جنگ با على جنگ با خداست و صلح با او صلح با خدا. 6- دوست على دوست خداست و دشمنش دشمن او. 7-على حجت خدا و جانشين او در ميان بندگان است. 8-دوستى على ايمان است و دشمنيش كفر. 9- حزب على حزب خداست، و حزب دشمنانش حزب شيطان. 10- على با حق است و حق با او، از يكديگر جدا نشوند تا لب حوض كوثر. 11- على قسمت كننده‏ى بهشت و دوزخ است. 12- هر كه از على جدا شود از من جدا شده و هر كه من جدا شود از خدا جدايى گرفته. 13-شيعيان على در قيامت رستگارند.

باب چهاردهم:: غسل در چهارده موضع است:

حضرت صادق (عليه السلام) فرموده: غسل در چهارده مورد است: غسل ميت، جنابت، مس ميت، جمعه، عيد فطر و قربان، روز عرفه، براى احرام، دخول در خانه كعبه، ورود مدينه، دخول حرم، زيارت، شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم ماه مبارك رمضان (سه قسم اول از اين غسلهاى واجب و باقى مستحب است و سه قسم ديگر از غسلهاى واجب يعنى غسل حيض، و نفاس، و استحاضه كه مخصوص بانوان است ذكر نشده).

باب پانزدهم: روايتهاى پانزده‏گانه: هرگاه امت پانزده گناه مرتكب شوند گرفتار بلا شوند

على بن ابيطالب (عليه السلام) از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نقل كرده كه فرمود: هر گاه امت من به پانزده گناه آلوده شوند عذاب بر آنها نازل گردد:

پرسيدند: چه گناهى؟ فرمود:

هنگامى كه غنيمت جنگ ثروت اشخاص شود، امانت مردم غنيمت به شمار آيد، زكات را غرامت و خسارت گيرند، مرد از زن خود اطاعت كند، به پدر و مادر جفا كنند، و با رفيق خوشرفتارى نمايند، زمامداران پست‏ترين افراد باشند، مردم از ترس به آنها احترام گذارند، در مساجد سر و صدا كنند، جامه‏ى ابريشمين پوشند، كنيزان خواننده تهيه كنند، ساز بزنند، و آخر اين امت اولش را لعنت كند، بايد در انتظار باد سرخ و فرو رفتن زمين و مسخ (تغيير خلقت) باشند.

حضرت صادق (عليه السلام) فرموده: سنت در نوره كشيدن پانزده روز يك مرتبه است، هر كس بيست و يك روز گذشت و پول نوره نداشت به حساب خدا قرض كند، و هر كه چهل روز گذشت و نوره نكشيد كرامتى ندارد.

باب شانزدهم: شانزده خصلت حكمت‏آميز:

اصبغ بن نباته گويد: اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمود: راستگويى امانت دارى است، دروغ خيانت است، ادب رياست است، دور انديشى زيركى است، ميانه روى موجب ثروت است، اسراف مايه‏ى فقر است، فرومايگى ذلت است، سخاوت باعث آشنايى است، لئيمى موجب غربت است، رقت قلب تواضع است، ناتوانى زبونى است، هوسرانى كجروى است، وفادارى پيمانه است، خود پسندى سبب تباهى است و صبر پايه و محور زندگى است.

باب هفدهم تا سى ام: هفده چيز روزى را زياد مى‏كند:

على (عليه السلام) فرمود: مى‏خواهيد اسباب زيادى رزق را بيان كنم؟ گفتند: آرى يا امير المؤمنين! فرمود: جمع بين دو نماز (مغرب و عشاء ظهر و عصر) روزى را زياد كند، و همچنين تعقيب خواندن بعد از نماز صبح و عصر، صله‏ى رحم، روفتن جلوى خانه، همراهى با برادران دينى براى خدا، صبح زود به دنبال كسب رفتن، طلب آمرزش، امانت دارى، حقگويى، جواب دادن اذان گو (كه هر چه او مى‏گويد، و ممكن است مراد نماز اول وقت باشد چون اذان گو مردم را به نماز دعوت مى‏كند و اجابتش رفتن به نماز است) سكوت در بيت الخلا، حرص نزدن، شكر صاحب نعمت، پرهيز از قسم دروغ، دست شستن قبل از غذا، خوردن ريزه‏هاى غذا كه از سفره مى‏ريزد؛ و هر كس روزى سى مرتبه تسبيح خدا گويد خداوند هفتاد نوع بلا را از او بگرداند كه از همه كوچكتر فقر است.

دوستى اهلبيت (عليهم السلام) بيست خاصيت دارد:

ابو سعيد خدرى گويد: پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: هر كس كه خدا محبت خاندان مرا قسمتش كند، خير دنيا و آخرت يافته، جاى شك نيست كه اهل بهشت است، چه، دوستى اهلبيت من بيست خاصيت دارد ده تا در دنيا و ده تا در آخرت (ظاهرا مراد دوستى توأم با انجام وظايف است) در دنيا: پارسايى، حرص بر علم، پرهيزگارى در امر دين، تمايل به عبادت، توبه پيش از مرگ، نشاط در نماز شب، نااميدى از مردم، مراعات امر و نهى خدا، دشمنى دنيا، سخاوت؛ در آخرت: نامه‏ى عملش را نگشايند (يعنى در ميان مردم كه اگر گناهى داشته باشد شرمنده نشود) ميزان عمل براى او نصب نكنند، نامه‏اش را به دست راستش دهند، ورقه‏ى آزادى از آتش برايش بنويسند، صورتش سفيد باشد، از حله‏هاى بهشتى بر او بپوشانند، شفاعتش درباره‏ى صد نفر از بستگانش پذيرفته شود، خداوند نظر رحمت به او كند، تاج بهشتى بر سرش نهند، و بدون حساب وارد بهشت شود، اى خوشا به حال دوستان خاندان من.

بيست و سه خصلت از صفات جميله‏ى امام زين العابدين (عليه السلام):

حمران بن اعين از امام باقر (عليه السلام) نقل مى‏كند كه حضرت سجاد (عليه السلام) اول: شبانه روز هزار ركعت نماز مى‏گذاشت، مثل اميرالمؤمنين (عليه السلام) پانصد نخل خرما داشت پاى هر نخلى دو ركعت نماز مى‏خواند دوم: در حال نماز رنگش تغيير مى‏كرد، سوم: مانند بنده‏ى ذليلى كه در برابر سلطان با عظمتى باشد به نماز مى‏ايستاد، چهارم: بدنش در حال نماز مى‏لرزيد، پنجم: مثل كسى نماز مى‏خواند كه نماز آخرش را مى‏خواند، ششم: روزى در حال نماز، ردا از يك شانه‏اش افتاد با همان حال نماز را تمام كرد، يكى از اصحاب پرسيد: چرا ردا را صاف نكردى؟ فرمود: مى‏دانى در برابر چه كسى بودم؟ چيزى از نماز بنده قبول نمى‏شود جز آنچه با حضور قلب باشد. سائل گفت: پس ما هلاك شديم. فرمود: هرگز! خدا نقصها را به وسيله‏ى نافله‏ها جبران مى‏كند. هفتم: شب تاريك انبانى پر از كيسه‏هاى درهم و دينار - و گاهى غذا يا هيزم - به دوش مى‏كشيد و بر در خانه‏ى مستمندان مى‏برد، در را مى‏زد، هر كه از خانه بيرون مى‏آمد به او مى‏داد و مى‏رفت. هشتم: هنگام عطاى به فقير صورت را مى‏پوشاند كه او را نشناسد، فقرا پس از وفات آنجناب فهميدند مسكين نو از شب، على بن الحسين بوده. نهم: چون بدن مباركش را روى تخت غسالخانه نهادند ديدند پشت مباركش چون سر زانوى شتر بر آمده. و اين اثر بارهايى بود كه به دوش مى‏كشيد و به در خانه‏ى مستمندان مى‏برد. دهم: روزى روپوشى از خز (خز حيوانى است كه از پوست آن جامه‏ى زمستانى تهيه مى‏شده) به دوش مباركش بود، در راه سايلى رسيد و در رو پوش آويخت، حضرت جامه‏ى قيمتى را رها كرد و رفت. يازدهم: لباس خز را زمستان مى‏خريد، تابستان مى‏فروخت و پولش را تصدق مى‏داد. دوازدهم: روز عرفه چشمش افتاد به جمعيتى كه گدايى مى‏كردند، فرمود: واى بر شما، چنين روزى از غير خدا سؤال مى‏كنيد؟ اين روزها چنان لطف حق همگانى است كه اميد مى‏رود شامل حال جنينها در شكم مادران هم بشود و خوشبخت گردند. سيزدهم: از غذا خوردن با مادر خوددارى مى‏كرد، گفتند: يا ابن رسول الله شما از همه با مادرتان نكوكارتريد، چرا با او هم خوراك نمى‏شويد؟ فرمود: دوست ندارم لقمه‏اى را بردارم كه مادرم به آن نظر داشته باشد. چهاردهم: مردى عرض كرد: يا ابن رسول الله من براى خدا شما را سخت دوست دارم. حضرت عرض كرد خداوندا! پناه بر تو كه مرا در راه تو دوست داشته باشند و تو خود مرا دشمن بدارى. پانزدهم: بيست سفر در راه حج بر شترى سوار شد و يك تازيانه بر او نزد، چون شتر مرد دستور داد به خاكش سپارند تا طمعه! درندگان نشود. شانزدهم: از كنيزى شرح حال آنجناب را پرسيدند، گفت: مختصر بگويم يا مفصل؟ گفتند: مختصر، گفت: هيچ روز غذا برايش نبردم، و هيچ شب بستر برايش نگستردم. هفدهم: روزى به جمعى رسيد كه غيبت او مى‏كردند. ايستاد و فرمود: اگر راست مى‏گوييد خدا مرا بيامرزد و اگر دروغ مى‏گوييد خدا شما را بيامرزد. هجدهم: اگر كسى براى طلب علم خدمتش مى‏رسيد مى‏فرمود: آفرين به كسى پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سفارش او را كرده. نوزدهم: صد خانوار از فقراى مدينه را اداره مى‏كرد. بيستم: خرسند مى‏شد كه يتيم و نابينا و زمينگير و مسكين و بيچاره بر سر سفره‏اش حاضر شود و با دست مبارك به آنان غذا مى‏داد، و هر كدام عايله داشتند براى عايله‏شان هم مى‏فرستاد. بيست و يكم: هيچ غذايى نمى‏خورد مگر اين كه اول همان اندازه صدقه مى‏داد. بيست و دوم: سالى هفت پوست از هفت موضع سجده‏اش - جدا مى‏شد - كه از كثرت نماز اين موضع پينه مى‏كرد - چون از دنيا رفت آن پينه‏ها را با وى دفن كردند. بيست و سوم: بيست سال بر پدر بزرگوارش گريست، هيچ غذايى جلوش نمى‏گذاشتند جز اين كه گريه مى‏كرد، يكى از غلامان گفت: يا ابن رسول الله اندوه شما به آخر نرسيده؟ فرمود: واى بر تو يعقوب پيغمبر دوازده پسر داشت، يكى را خدا از جلو چشمش برد، از بس گريست چشمانش نابينا و موى سرش سفيد و كمرش خم شد با اين كه پسرش زنده بود، من به چشم خود ديدم كه پدر و برادر و عمويم با هفده تن ديگر از بستگانم كشته روى خاك افتاده‏اند، با اين وصف چگونه غصه‏ام پايان پذيرد؟

آيه مداينه بر بيست و چهار حكم دلالت مى‏كند.

خداى متعال مى‏فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه... - اى مؤمنان وقتى معامله نسيه و مدت دار مى‏كنيد آنرا بنويسيد. (20)

اين آيه شريفه طولانى‏ترين آيه در طولانى‏ترين سوره قرآن است، و شامل بسيارى از احكام وضعى و تكليفى، واجب و حرام، مولوى و ارشادى است كه شايد بالغ بر بيست و چهار حكم شود، چنانكه اين سوره (بقره) نيز شامل قريب پانصد حكم است؛ و اينك احكامى را كه از اين آيه استفاده مى‏كنيم بر مى‏شمريم:

1- استحباب نوشتن دين و بدهى هنگام معامله نسيه و مدت دار؛ بنابر كلام الهى فاكتبوه.... آنرا بنويسيد، و فرق نمى‏كند كه آن بدهى از وامخواهى و قرض حاصل شده باشد يا از معامله سلم (= كه قيمت را بيشتر پرداخته و جنس را بعدا دريافت مى‏كند)، يا از خريد و فروش نسيه و مدت دار، يا از اجاره، يا نكاح، يا خلع، و غير آن.

و نيز برخى به وجوب نوشتن قائل شده‏اند، و سزاوارتر آن است كه حمل بر ارشاد شود (وامر فاكتبو... را ارشادى بدانيم نه مولوى).

2-مطلوبيت تعيين مدت دين و بدهى، به جهت كلام خداى متعال: الى اجل مسمى - تا مدت معينى‏ (21).

و اين تعيين مدت در برخى عقود مثل بيع و اجاره، شرط (صحت عقد) است، و در برخى مثل قرض و مهريه و مانند اين دو، مستحب است.

3-استحباب وكيل گرفتن در نوشتن دين، اگر طلبكار خودش نوشتن نمى‏تواند؛ به جهت كلام الهى وليكتب بينكم كاتب بالعدل - بايد بنويسد ميان شما نويسنده‏اى طبق عدالت.

4-وجوب عمل عادلانه و رفتار به عدل بر نويسنده؛ و آن عبارت است از درستى در عمل، و منحرف نشدن از حق، و خوددارى از ظلم و كم و زياد كردن اصل بدهى، و چگونگى، و مقدار، و مدت، و خصوصيات ديگر آن.

و وجوب در اينجا شرطى است كه مى‏فرمايد وليكتب... بالعدل - بايد بنويسد... طبق عدالت.

5-حرمت خوددارى نويسنده از نوشتن، يا كراهت خوددارى او؛ كه لازم است در سندى (مثل چك و سفته) يا نظاير آن بنويسد، و لازم نيست كه نوشتن رايگان و بى مزد باشد. خداى متعال مى‏فرمايد: و لا يأب كاتب أن يكتب كما علمه الله - و نبايد نويسنده‏اى ابا و خوددارى از نوشتن نمايد همانطور كه خداوند به او آموخت ، يعنى همانطور كه خداوند نوشتن با قلم را ياد داد و به نويسنده آنچه نمى‏دانست تعليم فرمود.

6-استحباب گفتن و ديكته كردن بدهكار كه به زبان خود اقرار نمايد و به نويسنده بگويد و املاء كند (تا او بنويسد)، به جهت قول خداى متعال: وليملل الذى عليه الحق - آنكه بدهى بر عهده اوست بايد بگويد و ديكته كند. (22)

7- حرمت كم گذاشتن بدهكار و خيانت او در ملاء و گفتن؛ كه از بدهى بكاهد يا برخى شرائط آن را تغيير دهد، خداى متعال مى‏فرمايد: وليتق الله ربه و لا يبخس منه شيئا از خداى متعال پروردگار خويش بپرهيزيد و از آن - بدهى كه بر عهده او است - چيزى كم نكند.

و بخس به معناى كاستن و در حق كسى ستم كردن است.

8- لزوم املاء و ديكته كردن ولى (بدهكار) بنا بر ولايت و سرپرستى، در وقتى كه بدهكار قاصر و ناتوان باشد؛ خداى متعال مى‏فرمايد: فان كان الذى عليه الحق سفيها او ضعيفا او لا يستطيع ان يمل هو فليملل وليه - اگر آنكه بدهى بر عهده اوست سفيه يا ضعيف است يا نمى‏تواند و استطاعت ندارد كه املاء كند، ولى و سرپرست او املاء نمايد.

و سفيه ناقص عقل و نابخرد است، و ضعيف يا ضعيف در بدن است كه منظور صغير و خردسال مى‏باشد، يا ضعيف در عقل است كه منظور ديوانه است، و بى استطاعت عاجز و ناتوان از بيمارى و پيرى و نظاير اينهاست.

9- وجوب آنكه املاء و گفتن ولى و سرپرست مثل املاء و گفتن خود بدهكار طبق عدالت و بدون كاستن و ستم كردن در اصل بدهى و ويژگى‏هاى آن، باشد. خداى متعال مى‏فرمايد: فليملل وليه بالعدل - بايد ولى و سرپرستش طبق عدالت املاء كند و بگويد.

10-استجاب شاهد و گواه گرفتن بر بدهى يا وجوب آن است؛ و اين استشهاد و گواه گرفتن بدين ترتيب است كه يا خود گواه و شاهد شهادت را بعهده مى‏گيرد و آن را حفظ مى‏كند و بخاطر مى‏سپارد، يا با نوشتن قضيه در برگه جداگانه، يا بويسله امضاء اسناد گواهى مى‏دهد. خداى متعال مى‏فرمايد: و استشهدوا.... - و گواه بگيريد.

11-اشتراط آنكه گواه چند نفر باشند؛ و حداقل آن دو نفر است، و محدوديت در طرف كمى است (كه از دو نفر كمتر نباشند) نه بسيارى، خداى متعال مى‏فرمايد: و استشهدوا شهيدين - و بگواهى بگيريد دو شاهد و گواه را.

12-اشتراط آنكه دو گواه، مرد باشند؛ و دو زن كافى نيست مگر در مواردى كه در كتاب شهادت و غير آن ذكر كرده‏اند، خداى متعال مى‏فرمايد: و استشهدوا شهيدين من رجالكم - و بگواهى بگيريد دو گواه از مردانتان.

13-اشتراط آنكه دو گواه از مسلمانان باشند؛ و گواهى كافر كافى نيست، خداى متعال مى‏فرمايد: ... من رجالكم -... از مردانتان يعنى از پيروان دين و مسلكتان.

14-اشتراط گواهى دادن يك مرد و دو زن وقتى كه دو مرد موجود نباشد؛ و دو زن، و يك مرد و يك زن كفايت نمى‏كند، خداى متعال مى‏فرمايد: فان لم يكونا رجلين فرجل و امرئتان - و اگر دو مرد نباشند پس يك مرد و دو زن (گواه شدند)....

15-اشتراط عادل بودن گواه؛ چه از مردان باشد چه از زنان، خداى متعال مى‏فرمايد: ... ممن ترضون من الشهداء - از گواهانى كه مى‏پسنديد يعنى دين و امانت و درستكاريش را مى‏پسنديد و او را به پارسائى و پاكدامنى مى‏شناسيد، چنانكه اخبار وارده در اين باب آن را بيان كرده و توضيح داده است.

و كلام خداى متعال در اين آيه شريفه كه مى‏فرمايد: ان تضل احديهما فتذكر احديهما الاخرى - اگر يكى از آن دو زن گمراه شود (و فراموش كند) ديگرى بياد آورد يعنى اشتراط (گواه‏شدن) دو زن براى آن است كه اگر يكى از دو زن گمراه شود يا فراموش كند زن ديگر آن را بياد آورد، و الاخرى در آيه صفت براى كلمه احدى دوم است، و مفهوم جمله آن است كه واجب است گواه گرفتن دو زن از بيم آنكه اگر يكى از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگرى آن را بياد آورد.

16- حرمت سر باز زدن گواه و خوددارى او از شهادت و گواه‏شدن؛ به جهت كلام خداى متعال: و لا يأب الشهداء اذا مادعواه - خوددارى نكنند گواهان هنگامى كه فرا خوانده شوند، يعنى از گواه‏شدن و بعهده گرفتن شهادت خوددارى نكنند وقتى كه فرا خوانده شوند كه ناظر معامله باشند، يا از اداى شهادت و بيان گواهى خويش خوددارى نكنند وقتى قضيه را مى‏دانند، و يا مراد آيه اعم (و شامل هم گواه‏شدن و هم گواهى دادن) مى‏باشد و اين از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است.

17- كراهت آزردگى و گرفتگى و خستگى از نوشتن حق (و بدهى) و ثبت آن در سند و مانند آن، كم باشد يا زياد، چرا كه نوشتن و ثبت كردن آن به سلامت و جنگ و دعوا نشدن نزديكتر است، خداى متعال مى‏فرمايد: و لا تسأموا ان تكتبوه صغيرا او كبيرا الى اجله خسته نشويد و به ستوه نيائيد از اينكه آن را كم يا زياد با تعيين سر رسيدش بنويسيد.

18- جواز ترك نوشتن در معامله، وقتى معامله بصورت نقدى و دست به دست باشد؛ خداى متعال مى‏فرمايد: الا ان تكون تجارة حاضرة تديرونها بينكم - مگر آنكه معامله‏اى نقدى باشد كه ميان خود (دست به دست) انجام دهيد يعنى معامله حضورى متداول ميان شما.

19 استحباب گواه گرفتن در معاملات حضورى و نقدى نيز؛ هر چند نوشته نشود؛ خداى متعال مى‏فرمايد: و اشهدوا اذا تبايعتم - و گواه بگيريد وقتى خريد و فروش كرديد و اين كار بويژه در اموال گرانبها براى جلوگيرى از بروز اختلاف مؤثرتر است.

20- حرمت مضرت رساندن نويسنده و گواه؛ يعنى زيان زدن آن دو به طلبكار يا بدهكار به اين صورت كه نويسنده يا شاهد بيشتر يا كمتر از آنچه واقعيت دارد بنويسد يا گواهى دهد، يا نوشتن و گواهى دادن را ترك كنند (و از آن خوددارى نمايند (23))، خداى متعال مى‏فرمايد: و لا يضار كاتب و لا شهيد - و نبايد نويسنده و گواهى دهنده‏اى زيان برساند، و اين در صورتى است كه لا يضار به صيغه فاعلى (يعنى فعل معلوم) باشد. و احتمال مى‏رود كه براى مفعول بنا شده (و فعل مجهول) باشد و در اين صورت معنى آيه آن است كه ضرر زدن به نويسنده و شاهد جايز نيست كه (مثلا) نويسنده را به نوشتن رايگان و بى مزد وادارد، يا به نوشتن در غير وقت ملزم سازد، و شاهد را به آمدن و حضور (در محل معامله) الزام و اكراه نمايد با آنكه حاضرشدن طرفين معامله نزد شاهد مقدور است، و نظاير اينها. و آن را ادامه آيه تأكيد مى‏كند كه مى‏فرمايد: فان تفعلوا فانه فسوق بكم - پس اگر چنين كنيد همانا گناهى است بر شما و نافرمانى كرده‏ايد، و لا يضار نهى تحريمى و حاكى از حرمت است.

21- استحباب وثيقه و گرو گرفتن وقتى نوشتن ممكن نباشد چنانكه در مسافرت و مانند آن اتفاق مى‏افتد؛ خداى متعال مى‏فرمايد: وان كنتم على سفر ولم تجدوا كاتبا فرهان مقبوضة و اگر در سفر باشيد و نويسنده‏اى نيابيد گرو و وثيقه‏اى گرفته شود، و رهان يعنى چيز معينى كه به گرو گرفته شود، و مفهوم آيه آن است كه وثيقه و گروئى عوض نوشتن است.

22- اشتراط قبض و اقباض (گرفتن و سپردن) در گروگيرى؛ خداى متعال مى‏فرمايد: فرهان مقبوضة - پس گروگانى گرفته شده كه وصف كردن رهان به اينكه مقبوضه باشد دلالت دارد كه قبض و اقباض در حكم مدخليت دارد، مضاف بر آنكه اخبار وارده در اين باب بيانگر آن است.

23- جواز ترك گروگيرى وقتى معامله گران به هم اعتماد و اطمينان داشته باشند؛ خداى متعال مى‏فرمايد: فان امن بعضكم بعضا فليؤد الذى ائتمن امانته - اگر برخى از شما برخى ديگر را امين دانست پس آنكه امين شمرده شده امانتش را تأديه نمايد و بپردازد يعنى آنكه بدهى بر عهده اوست هنگامى كه وقت پرداخت فرا رسيد مالى كه بر عهده اوست بدهد و بدهيش را كه همچون امانتى نزد اوست بپردازد.

24- حرمت كتمان و مخفى داشتن گواهى بر هر فردى بعد از آنكه شهادت و گواهى را بعهده گرفت، چه در مورد قرض و بدهى و چه در امور ديگرى گه نياز به گواهى دارد؛ خداى متعال مى‏فرمايد: و لا تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه آثم قلبه و الله تعلمون عليم - و گواهى را پنهان مداريد و كتمان نكنيد، و هر كس آن را پنهان دارد دلش گناهكار است و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد داناست.

زيدبن صوحان عبدى - به حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) عرض كرد: اى اميرالمؤمنين كدام سلطه و قدرت (يا سلطه گرو پادشاه) چيره‏تر و نيرومندتر است؟

فرمود: هواى نفس.

عرض كرد: كدام خوارى ذلتبارتر است؟

فرمود: آزمندى بر دنيا.

عرض كرد: كدام ندارى و بى چيزى سخت‏تر است؟

فرمود: كفر و بى دينى پس از ايمان و ديندارى.

عرض كرد: كدام دعوت گمراه‏تر است؟

فرمود: دعوتگر به آنچه نمى‏شود (24).

عرض كرد: كدام عمل برتر است؟

فرمود: تقوى و پرهيزگارى.

عرض كرد: كدام عمل رستگارتر است؟

فرمود: خواستن آنچه نزد خداى متعال است‏ (25).

عرض كرد: كدام عمل همنشين بدتر است؟

فرمود: آنكه نافرمانى خداى متعال را براى تو بيارايد و نيكو جلوه دهد.

عرض كرد: كدام آفريده بدبخت‏تر است؟

فرمود: آنكه دين خود را به دنياى ديگرى بفروشد.

عرض كرد: كدام آفريده نيرومندتر است؟

فرمود: بردبار.

عرض كرد: كدام آفريده بخيل‏تر است‏ (26)؟

فرمود: كسى كه از راه نامشروع مال به دست آورد و در راه نامشروع صرف كند.

عرض كرد: زيرك‏ترين مردم كيست؟

فرمود: آنكه رشد و هدايت خود را از گمراهى خويش تشخيص دهد و به رشد و هدايت خود رو آورد.

عرض كرد: بردبارترين (و فهميده‏ترين) مردم كيست؟

فرمود: آنكه خشمگين نمى‏شود.

عرض كرد: كدام يك از مردم رأى و انديشه‏اى استوارتر دارد؟

فرمود: كسى كه مردم او را به خودبينى و غرور مبتلا نسازند و دنيا با دلربائيش او را نفريبد.

عرض كرد: احمق‏ترين مردم كيست؟

فرمود: فريفته دنيا در حالى كه دگرگونى و ناپايدارى امور آن را مى‏بيند.

عرض كرد: پر افسوس‏ترين مردم كيست؟

فرمود: آنكه هم از دنيا و هم از آخرت محروم ماند، و اين به راستى خسارت و زيانى آشكار است.

عرض كرد: نابيناترين مردم كيست؟

فرمود: آنكه براى غير خدا عمل كند در حالى كه پاداش عملش را از خداى متعال مى‏خواهد.

عرض كرد: كدام قناعت برتر است؟

فرمود: كسى كه به آنچه خداى متعال به او عطا كرده قانع باشد.

عرض كرد: كدام مصيبت سخت‏تر است؟

فرمود: مصيبت در دين.

عرض كرد: كدام عمل نزد خداى متعال محبوبتر است؟

فرمود: انتظار فرج (چشم به راه گشايش بودن‏ (27))

عرض كرد: بهترين مردم نزد خدا كيست؟

فرمود: خدا ترس‏ترين و پرهيزگارترين و بى رغبت‏ترين ايشان نسبت به دنيا.

عرض كرد: كدام سخن نزد خداى متعال برتر است؟

فرمود: بسيار ياد او كردن و با دعا و راز و نياز به پيشگاه او كرنش و اظهار فروتنى نمودن.

عرض كرد: كدام سخن راست‏تر است؟

فرمود: گواهى به اينكه خدائى جز الله نيست.

عرض كرد: كدام عمل نزد خداى متعال بزرگتر است؟

فرمود: تسليم (در برابر خدا در همه امور سر فرود آوردن و چون و چرا نكردن) و پارسائى.

عرض كرد: راستگوترين مردم كيست؟

فرمود: آنكه در همه جا و همه امور راست بگويد.