باب يازدهم: خبر و پندهاى يازدهگانه:
حديثى از پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) بدانيد:
هر كه با محبت آل محمد به ميرد، شهيد است؛ (ظاهرا مراد آن محبت است كه وسيله پيروى
در عمل نيز بوده باشد) هر كه با دوستى آل محمد بميرد، آمرزيده است؛ هر كه با حب آل
محمد بميرد، توبه كار است؛ هر كه با حب آل محمد بميرد، مؤمن كامل الايمان است؛ هر
كه با محبت آل محمد از دنيا برود، ملك الموت و نكير و منكر او را به بهشت بشارت
دهند؛ هر كه با محبت آل محمد بميرد، خدا درى از بهشت به قبرش مىگشايد؛ هر كه با
دوستى آل محمد بميرد قبرش زيارتگاه ملائكهى رحمت شود؛ هر كه با دوستى آل محمد
بميرد، به سنت و جماعت مرده (يعنى از سنت پيغمبر دست نكشيده و از اجتماع اسلامى جدا
نگشته)؛ هر كه با دشمنى آل محمد بميرد، روز قيامت بر پيشانيش نوشته: از رحمت خدا
نااميد است؛ هر كه با دشمنى آل محمد بميرد، كافر مرده؛ هر كه با دشمنى آل محمد
بميرد، بوى بهشت را نشنود.
سخنان علما و دانشمندان:
گويند: در يازده مورد سلام مكروه است: 1-به
يهودى و نصرانى. 2-هنگامى كه امام جماعت مشغول خطبه (نماز جمعه) است و مردم گوش
مىدهند. 3-به كسى كه در حمام و غيره برهنه است. 4-به كسى كه مشغول اذان يا اقامه
است. 5-به قارى قرآن. 6-به آنكه به نقل حديث يا بحث علمى مشغول است. 7-به قمار باز
كه سرگرم نرد و شطرنج است. 8-به آوازه خون. 9-به هر كسى كه در حال گناه است. 10-به
كسى كه در حال قضاى حاجات است. 11- به زن نامحرم.
عالمى گفته يازده چيز حافظه را تقويت مىكند:
1- حلال خوردن. 2- شيرينى. 3- گوشت. 4- عدس. 5- خواندن آية الكرسى. 6- وضوى دائم.
7- روبه قبله نشستن. 8- اطاعت پدر و مادر. 9- نگاه به صورت دائم با عمل. 10- گوش
دادن به سخن عالم و عمل به آن. 11- بيدارى شب به عبادت و طاعت.
ديگرى گفته: يازده كار عمر را دراز كند: 1-
صدقهى زياد. 2- دعاى بسيار. 3- اطاعت پدر و مادر. 4- نماز شب. 5- استغفار پيش از
طلوع فجر. 6- مواظبت بر نافلههاى شبانه روزى. 7- نماز جماعت. 8- دعاى به مؤمنان.
9- قرآن خواندن زياد. 10- ياد خدا در نهان و عيان. 11- صلوات فرستادن.
ديگرى گفته: ريشه صفات ناپسند يازده چيز است:
1- پرخورى. 2- پرگويى. 3- خشم. 4- حسد. 5-مال پرستى. 6- جاهپرستى. 7-تكبر. 8-
خودپسندى. 9-ريا. 10- نخوت (كه تقريبا مركب از عجب و تكبر است). 11- بخل.
ريشههاى اخلاق پسنديده يازده چيز است: 1-
توبه. 2- ترس از خدا. 3- اميد 4- پارسايى. 5- بردبارى. 6- شكر. 7- اخلاص. 8-
راستگويى. 9- رضاى به قصا. 10- محبت (با مردم). 11- ياد مرگ.
باب دوازدهم:
پندهاى دوازدهگانه:
پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآله) فرموده: هر
كس در انجام نمازهاى پنجگانه به جماعت سستى كند خداوند او را نزد دوازده كيفر دهد،
سه تا در دنيا، سه تا در قبر، سه تا هنگام مرگ، سه تا در قيامت، اما در دنيا: بركت
كسبش را به گيرد، سيماى خير را از صورتش بردارد، و اهل ايمان را دشمن وى گرداند،
اما در هنگام مرگ: گرسنه و تشنه و با شدت ترس جان دهد؛ اما در قبر: نكير و منكر از
او به سختى پرسش كنند، قبرش تاريك، و لحدش تنگ باشد؛ اما در قيامت: با سختگيرى در
حساب، و خشم خداوند، و آتش دوزخ روبرو شود.
باز در وصيتهايى كه به على (عليه السلام) نموده
مىفرمايد: اى على! دوازده چيز را سزاوار است بر سر سفرهى رعايت كنند: شناختن غذا
(حلال يا حرام) بسم الله گفتن، شكر خدا، و رضايت به
تقدير، بر پاى چپ تكيه كردن، با سه انگشت خوردن، از دم دست خوردن و ليسيدن انگشتان،
لقمهى كوچك برداشتن، خوب جويدن، به اين و آن نگاه كم كردن، و شستن هر دو دست.
على (عليه السلام) فرمود: پرهيزگاران
نشانههايى دارند كه معرف آنهاست: راستگويى، امانت دارى، وفاى به عهد، افتخار
نكردن، صبر، صله رحم، ترحم بر مستمندان، كمتر با زنان موافقت كردن (يعنى در كارهاى
لغو و باطل پيروى از آنها نكردن) احسان، خوشخويى، بردبارى، پيروى از دانش در
كارهايى كه موجب قرب به خدا است؛ اين گروه فرجام نيك دارند.
و نيز فرمود: دوازده آيه از تورات انتخاب كرده
به عربى ترجمه كردم و هر روز سه مرتبه در آنها مىنگرم: 1-پسر آدم! تا سلطنت من
پايدار است از رياستمدارى بيم نكن، و سلطنت من ابدى است. 2- پسر آدم! تا خزانههاى
من پر است به ديگرى اميدوار مباش (و خزائن من پيوسته پر است). 3-اى پسر آدم! تا مرا
مىيابى با ديگرى طرح الفت نينداز كه هر وقت مرا بخواهى به تو نزديك و با تو
مهربانم. 4-آدمى زاده! من ترا دوست دارم تو هم مرا دوست دار. 5-اى آدمى زاده! تا از
پل صراط نگذرى ايمن مباش. 6- همه چيزها را براى تو آفريدم، و ترا براى خودم، تو
چگونه از من ميگريزى. 7-ترا از خاك سپس از نطفه، و آنگاه از مضغه آفريدم و در خلقت
تو در نماندم ، از يك گرده نانى كه مىخورى در مىمانم. 8-به خاطر خود بر من غضب
مىكنى و به خاطر من بر خود خشم نمىگيرى. 9-تكليفهاى من به عهده تو است و رزق تو
به عهدهى من، اگر تو در انجام تكاليف سرپيچى كنى من از بنده پرورى خوددارى نكنم.
10-پسر آدم! همه ترا براى خودشان مىخواهند و من براى خودت، از من مگريز. 11-رزق
فردا را مطالبه نكن چنان كه من هم عمل فردا را از تو نخواهم. 12-اگر به قسمت خود
راضى شوى قلب و بدنت را آسوده كنم و ستوده باشى، و اگر ناراضى شوى دنيا را بر سرت
مسلط كنم تا چون آهوى بيابان مدام به دنبالش بدوى و جز به مقدارى روزى نيابى، و
دچار نكوهش گردى.
على (عليه السلام) نقل مىكند كه پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: بشارت، بشارت باز هم بشارت، امت من چون بارانى است كه
معلوم نيست اولش بهتر است يا آخرش، امت من چون باغى است كه جمعى امسال از ميوهى آن
بخورند و جمعى سال ديگر، و شايد دستهى آخر از همه بيشتر و برتر و پرجمعيتتر باشد،
چگونه ملاك شود امتى كه من در اولش باشم و دوازده نفر سعادتمند و خردمند بعد از من،
و عيسى بن مريم در آخرش (يعنى حضرت عيسى در آخرالزمان همراه حضرت مهدى (عليه
السلام) و زير پرچمش ظاهر خواهد شد) بلى در اين ميان هرج و مرج زادگان (و آشوبگران)
هلاك شوند نه اينها از من اند و نه من از اينها.
عارفى گفته: همهى خير دنيا و آخرت در يك كلمه
خلاصه شده و آن تقوا و پرهيزكارى است. و ما از آثار و
خواص تقوا دوازده فايده را (كه در قرآن مجيد مذكور است) بيان مىكنيم: 1-مدح و
ستايش اگر صبر و تقوا پيشه كنيد اين از كارهاى محتاج به عزم و
تصميم است. 2- و ايمنى از شر دشمن: اگر صبر و تقوا
داشته باشيد نقشهى دشمنان به شما زيانى نرساند. 3-نصرت و ظفر:
خدا با پرهيزگاران است 4-نجات از مشكلات و روزى حلال :
هر كه تقوا پيشه كند راه نجاتى به رويش بگشايد و از راه بى
گمان رزقش را برساند. 5-اصلاح كارها و آمرزش گناه: اى
مؤمنان با تقوا باشيد و سخن محكم و متين گوييد تا كردارتان را اصلاح كند و
گناهانتان را بيامرزد. 6-دوستى خدا: خداوند، متقيان و
پرهيزگاران را دوست دارد. 7-قبولى اعمال: خدا (عمل را)
تنها از اهل تقوا مىپذيرد. 8- بزرگوارى و عزت:
گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما ست 9- مژده هنگام مرگ:
آنها كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند در اين زندگى دنيا و
در آن سراى مژده دارند. 10- آزادى از دوزخ: .... خداوند
آنانرا كه تقوا داشتهاند نجات دهد. 11- بهشت جاويدان:
بهشتى... كه براى پرهيزگاران آمده شده است.
ابن مسعود گويد: پيغمبر (صلىاللهعليهوآله)
فرمود: خلفاى بعد از من دوازده نفرند (مرداد 12 امام (عليه السلام) است).
باب سيزدهم:
پندهاى سيزدهگانه:
على (عليه السلام) فرمايد: از پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) پرسيدم: حيوانات مسخ شده كدامند؟ فرمود: سيزده تا: فيل، خرس،
خوك، ميمون، مارماهى، سوسمار، شب پره (يا پرستو)، كرم سياه آبى، عقرب، عنكبوت،
خرگوش، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است).
پرسيدند: علت مسخ اينها چه بوده؟ فرمود: فيل:
مردى لوطى (اهل لواط) بود.
خرس: مرد مأبونى بود كه مردها را به خود
مىخواند.
خوك: عدهاى نصرانى بودند كه از خدا خواستند
غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواستهشان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور
دينشان ماهى گرفتند.
مارماهى: مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار
مردم مىگذاشت.
سوسمار: باديه نشينى بود كه، سر راه بر حاجيان
مىگرفت و اموالشان را مىربود.
شب پره: دزدى بود كه، خرماهاى مردم را از سر
درختان سرقت مىكرد.
كرم سياه: سخن چينى بود كه، ميان دوستان جدايى
مىانداخت.
عقرب: مرد بدزبانى بود كه هيچكس از نيش زبانش
آسوده نبود.
عنكبوت: زنى بود خيانتكار به شوهر.
خرگوش: زنى بود كه غسل حيض و غيره نمىكرد.
سهيل: گمركچىيى بود در يمن.
زهره: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه
هاروت و ماروت را فريفت.
مرحوم شيخ صدوق فرمود: انسانهايى كه مسخ
مىشوند بيش از سه روز زنده نمىمانند و تناسل هم نمىكنند، حيواناتى كه اينك مسخ
شده ناميم به طور مجاز اين نام بر آنها نهادهاند چون مسخ شدهها به اين شكل
بودهاند، اما اين كه گوشت اينها حرام است براى همان شباهت به مسوخ است، خدا خواسته
از اين گوشتها استفاده نكنند تا عذاب الهى در نظرشان بزرگ جلوه كند.
سيزده فضيلت از
اميرالمؤمنين (عليه السلام):
جابر بن عبدالله گويد: از پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) شنيدم كه مىفرمود: در وجود على (عليه السلام) فضايلى است كه
اگر يكى از آنها در ساير مردم باشد كفايتشان كند:
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) دربارهى او
فرمود: 1- هر كه من فرمانرواى اويم على فرمانرواى او است. 2-على نسبت به من مثل
هارون است نسبت به موسى. 3- على از من است و من از على. 4- به جاى خود من است،
اطاعتش اطاعت من و نافرمانيش نافرمانى من. 5-جنگ با على جنگ با خداست و صلح با او
صلح با خدا. 6- دوست على دوست خداست و دشمنش دشمن او. 7-على حجت خدا و جانشين او در
ميان بندگان است. 8-دوستى على ايمان است و دشمنيش كفر. 9- حزب على حزب خداست، و حزب
دشمنانش حزب شيطان. 10- على با حق است و حق با او، از يكديگر جدا نشوند تا لب حوض
كوثر. 11- على قسمت كنندهى بهشت و دوزخ است. 12- هر كه از على جدا شود از من جدا
شده و هر كه من جدا شود از خدا جدايى گرفته. 13-شيعيان على در قيامت رستگارند.
باب
چهاردهم:: غسل در چهارده موضع است:
حضرت صادق (عليه السلام) فرموده: غسل در چهارده
مورد است: غسل ميت، جنابت، مس ميت، جمعه، عيد فطر و قربان، روز عرفه، براى احرام،
دخول در خانه كعبه، ورود مدينه، دخول حرم، زيارت، شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و
سوم ماه مبارك رمضان (سه قسم اول از اين غسلهاى واجب و باقى مستحب است و سه قسم
ديگر از غسلهاى واجب يعنى غسل حيض، و نفاس، و استحاضه كه مخصوص بانوان است ذكر
نشده).
باب پانزدهم:
روايتهاى پانزدهگانه: هرگاه امت پانزده گناه مرتكب شوند گرفتار بلا شوند
على بن ابيطالب (عليه السلام) از پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) نقل كرده كه فرمود: هر گاه امت من به پانزده گناه آلوده شوند
عذاب بر آنها نازل گردد:
پرسيدند: چه گناهى؟ فرمود:
هنگامى كه غنيمت جنگ ثروت اشخاص شود، امانت
مردم غنيمت به شمار آيد، زكات را غرامت و خسارت گيرند، مرد از زن خود اطاعت كند، به
پدر و مادر جفا كنند، و با رفيق خوشرفتارى نمايند، زمامداران پستترين افراد باشند،
مردم از ترس به آنها احترام گذارند، در مساجد سر و صدا كنند، جامهى ابريشمين
پوشند، كنيزان خواننده تهيه كنند، ساز بزنند، و آخر اين امت اولش را لعنت كند، بايد
در انتظار باد سرخ و فرو رفتن زمين و مسخ (تغيير خلقت) باشند.
حضرت صادق (عليه السلام) فرموده: سنت در نوره
كشيدن پانزده روز يك مرتبه است، هر كس بيست و يك روز گذشت و پول نوره نداشت به حساب
خدا قرض كند، و هر كه چهل روز گذشت و نوره نكشيد كرامتى ندارد.
باب شانزدهم:
شانزده خصلت حكمتآميز:
اصبغ بن نباته گويد: اميرالمؤمنين (عليه
السلام) مىفرمود: راستگويى امانت دارى است، دروغ خيانت است، ادب رياست است، دور
انديشى زيركى است، ميانه روى موجب ثروت است، اسراف مايهى فقر است، فرومايگى ذلت
است، سخاوت باعث آشنايى است، لئيمى موجب غربت است، رقت قلب تواضع است، ناتوانى
زبونى است، هوسرانى كجروى است، وفادارى پيمانه است، خود پسندى سبب تباهى است و صبر
پايه و محور زندگى است.
باب هفدهم تا
سى ام: هفده چيز روزى را زياد مىكند:
على (عليه السلام) فرمود: مىخواهيد اسباب
زيادى رزق را بيان كنم؟ گفتند: آرى يا امير المؤمنين! فرمود: جمع بين دو نماز (مغرب
و عشاء ظهر و عصر) روزى را زياد كند، و همچنين تعقيب خواندن بعد از نماز صبح و عصر،
صلهى رحم، روفتن جلوى خانه، همراهى با برادران دينى براى خدا، صبح زود به دنبال
كسب رفتن، طلب آمرزش، امانت دارى، حقگويى، جواب دادن اذان گو (كه هر چه او مىگويد،
و ممكن است مراد نماز اول وقت باشد چون اذان گو مردم را به نماز دعوت مىكند و
اجابتش رفتن به نماز است) سكوت در بيت الخلا، حرص نزدن، شكر صاحب نعمت، پرهيز از
قسم دروغ، دست شستن قبل از غذا، خوردن ريزههاى غذا كه از سفره مىريزد؛ و هر كس
روزى سى مرتبه تسبيح خدا گويد خداوند هفتاد نوع بلا را از او بگرداند كه از همه
كوچكتر فقر است.
دوستى اهلبيت (عليهم
السلام) بيست خاصيت دارد:
ابو سعيد خدرى گويد: پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: هر كس كه خدا محبت خاندان مرا قسمتش كند، خير دنيا و
آخرت يافته، جاى شك نيست كه اهل بهشت است، چه، دوستى اهلبيت من بيست خاصيت دارد ده
تا در دنيا و ده تا در آخرت (ظاهرا مراد دوستى توأم با انجام وظايف است) در دنيا:
پارسايى، حرص بر علم، پرهيزگارى در امر دين، تمايل به عبادت، توبه پيش از مرگ، نشاط
در نماز شب، نااميدى از مردم، مراعات امر و نهى خدا، دشمنى دنيا، سخاوت؛ در آخرت:
نامهى عملش را نگشايند (يعنى در ميان مردم كه اگر گناهى داشته باشد شرمنده نشود)
ميزان عمل براى او نصب نكنند، نامهاش را به دست راستش دهند، ورقهى آزادى از آتش
برايش بنويسند، صورتش سفيد باشد، از حلههاى بهشتى بر او بپوشانند، شفاعتش دربارهى
صد نفر از بستگانش پذيرفته شود، خداوند نظر رحمت به او كند، تاج بهشتى بر سرش نهند،
و بدون حساب وارد بهشت شود، اى خوشا به حال دوستان خاندان من.
بيست و سه خصلت از صفات
جميلهى امام زين العابدين (عليه السلام):
حمران بن اعين از امام باقر (عليه السلام) نقل
مىكند كه حضرت سجاد (عليه السلام) اول: شبانه روز هزار ركعت نماز مىگذاشت، مثل
اميرالمؤمنين (عليه السلام) پانصد نخل خرما داشت پاى هر نخلى دو ركعت نماز مىخواند
دوم: در حال نماز رنگش تغيير مىكرد، سوم: مانند بندهى ذليلى كه در برابر سلطان با
عظمتى باشد به نماز مىايستاد، چهارم: بدنش در حال نماز مىلرزيد، پنجم: مثل كسى
نماز مىخواند كه نماز آخرش را مىخواند، ششم: روزى در حال نماز، ردا از يك شانهاش
افتاد با همان حال نماز را تمام كرد، يكى از اصحاب پرسيد: چرا ردا را صاف نكردى؟
فرمود: مىدانى در برابر چه كسى بودم؟ چيزى از نماز بنده قبول نمىشود جز آنچه با
حضور قلب باشد. سائل گفت: پس ما هلاك شديم. فرمود: هرگز! خدا نقصها را به وسيلهى
نافلهها جبران مىكند. هفتم: شب تاريك انبانى پر از كيسههاى درهم و دينار - و
گاهى غذا يا هيزم - به دوش مىكشيد و بر در خانهى مستمندان مىبرد، در را مىزد،
هر كه از خانه بيرون مىآمد به او مىداد و مىرفت. هشتم: هنگام عطاى به فقير صورت
را مىپوشاند كه او را نشناسد، فقرا پس از وفات آنجناب فهميدند مسكين نو از شب، على
بن الحسين بوده. نهم: چون بدن مباركش را روى تخت غسالخانه نهادند ديدند پشت مباركش
چون سر زانوى شتر بر آمده. و اين اثر بارهايى بود كه به دوش مىكشيد و به در خانهى
مستمندان مىبرد. دهم: روزى روپوشى از خز (خز حيوانى است كه از پوست آن جامهى
زمستانى تهيه مىشده) به دوش مباركش بود، در راه سايلى رسيد و در رو پوش آويخت،
حضرت جامهى قيمتى را رها كرد و رفت. يازدهم: لباس خز را زمستان مىخريد، تابستان
مىفروخت و پولش را تصدق مىداد. دوازدهم: روز عرفه چشمش افتاد به جمعيتى كه گدايى
مىكردند، فرمود: واى بر شما، چنين روزى از غير خدا سؤال مىكنيد؟ اين روزها چنان
لطف حق همگانى است كه اميد مىرود شامل حال جنينها در شكم مادران هم بشود و خوشبخت
گردند. سيزدهم: از غذا خوردن با مادر خوددارى مىكرد، گفتند: يا ابن رسول الله شما
از همه با مادرتان نكوكارتريد، چرا با او هم خوراك نمىشويد؟ فرمود: دوست ندارم
لقمهاى را بردارم كه مادرم به آن نظر داشته باشد. چهاردهم: مردى عرض كرد: يا ابن
رسول الله من براى خدا شما را سخت دوست دارم. حضرت عرض كرد خداوندا! پناه بر تو كه
مرا در راه تو دوست داشته باشند و تو خود مرا دشمن بدارى. پانزدهم: بيست سفر در راه
حج بر شترى سوار شد و يك تازيانه بر او نزد، چون شتر مرد دستور داد به خاكش سپارند
تا طمعه! درندگان نشود. شانزدهم: از كنيزى شرح حال آنجناب را پرسيدند، گفت: مختصر
بگويم يا مفصل؟ گفتند: مختصر، گفت: هيچ روز غذا برايش نبردم، و هيچ شب بستر برايش
نگستردم. هفدهم: روزى به جمعى رسيد كه غيبت او مىكردند. ايستاد و فرمود: اگر راست
مىگوييد خدا مرا بيامرزد و اگر دروغ مىگوييد خدا شما را بيامرزد. هجدهم: اگر كسى
براى طلب علم خدمتش مىرسيد مىفرمود: آفرين به كسى پيغمبر (صلىاللهعليهوآله)
سفارش او را كرده. نوزدهم: صد خانوار از فقراى مدينه را اداره مىكرد. بيستم: خرسند
مىشد كه يتيم و نابينا و زمينگير و مسكين و بيچاره بر سر سفرهاش حاضر شود و با
دست مبارك به آنان غذا مىداد، و هر كدام عايله داشتند براى عايلهشان هم
مىفرستاد. بيست و يكم: هيچ غذايى نمىخورد مگر اين كه اول همان اندازه صدقه
مىداد. بيست و دوم: سالى هفت پوست از هفت موضع سجدهاش - جدا مىشد - كه از كثرت
نماز اين موضع پينه مىكرد - چون از دنيا رفت آن پينهها را با وى دفن كردند. بيست
و سوم: بيست سال بر پدر بزرگوارش گريست، هيچ غذايى جلوش نمىگذاشتند جز اين كه گريه
مىكرد، يكى از غلامان گفت: يا ابن رسول الله اندوه شما به آخر نرسيده؟ فرمود: واى
بر تو يعقوب پيغمبر دوازده پسر داشت، يكى را خدا از جلو چشمش برد، از بس گريست
چشمانش نابينا و موى سرش سفيد و كمرش خم شد با اين كه پسرش زنده بود، من به چشم خود
ديدم كه پدر و برادر و عمويم با هفده تن ديگر از بستگانم كشته روى خاك افتادهاند،
با اين وصف چگونه غصهام پايان پذيرد؟
آيه مداينه بر بيست و چهار
حكم دلالت مىكند.
خداى متعال مىفرمايد: يا
ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه... - اى مؤمنان
وقتى معامله نسيه و مدت دار مىكنيد آنرا بنويسيد.
(20)
اين آيه شريفه طولانىترين آيه در طولانىترين
سوره قرآن است، و شامل بسيارى از احكام وضعى و تكليفى، واجب و حرام، مولوى و ارشادى
است كه شايد بالغ بر بيست و چهار حكم شود، چنانكه اين سوره (بقره) نيز شامل قريب
پانصد حكم است؛ و اينك احكامى را كه از اين آيه استفاده مىكنيم بر مىشمريم:
1- استحباب نوشتن دين و بدهى هنگام معامله نسيه
و مدت دار؛ بنابر كلام الهى فاكتبوه.... آنرا بنويسيد،
و فرق نمىكند كه آن بدهى از وامخواهى و قرض حاصل شده باشد يا از معامله سلم (= كه
قيمت را بيشتر پرداخته و جنس را بعدا دريافت مىكند)، يا از خريد و فروش نسيه و مدت
دار، يا از اجاره، يا نكاح، يا خلع، و غير آن.
و نيز برخى به وجوب
نوشتن قائل شدهاند، و سزاوارتر آن است كه حمل بر ارشاد شود (وامر فاكتبو... را
ارشادى بدانيم نه مولوى).
2-مطلوبيت تعيين مدت دين و بدهى، به جهت كلام
خداى متعال: الى اجل مسمى - تا مدت معينى
(21).
و اين تعيين مدت در برخى عقود مثل بيع و اجاره،
شرط (صحت عقد) است، و در برخى مثل قرض و مهريه و مانند اين دو، مستحب است.
3-استحباب وكيل گرفتن در نوشتن دين، اگر طلبكار
خودش نوشتن نمىتواند؛ به جهت كلام الهى وليكتب بينكم كاتب
بالعدل - بايد بنويسد ميان شما نويسندهاى طبق عدالت.
4-وجوب عمل عادلانه و رفتار به عدل بر نويسنده؛
و آن عبارت است از درستى در عمل، و منحرف نشدن از حق، و خوددارى از ظلم و كم و زياد
كردن اصل بدهى، و چگونگى، و مقدار، و مدت، و خصوصيات ديگر آن.
و وجوب در اينجا شرطى است كه مىفرمايد
وليكتب... بالعدل - بايد بنويسد... طبق عدالت.
5-حرمت خوددارى نويسنده از نوشتن، يا كراهت
خوددارى او؛ كه لازم است در سندى (مثل چك و سفته) يا نظاير آن بنويسد، و لازم نيست
كه نوشتن رايگان و بى مزد باشد. خداى متعال مىفرمايد: و لا
يأب كاتب أن يكتب كما علمه الله - و نبايد نويسندهاى ابا و خوددارى از
نوشتن نمايد همانطور كه خداوند به او آموخت ، يعنى همانطور كه خداوند نوشتن
با قلم را ياد داد و به نويسنده آنچه نمىدانست تعليم فرمود.
6-استحباب گفتن و ديكته كردن بدهكار كه به زبان
خود اقرار نمايد و به نويسنده بگويد و املاء كند (تا او بنويسد)، به جهت قول خداى
متعال: وليملل الذى عليه الحق - آنكه بدهى بر عهده
اوست بايد بگويد و ديكته كند.
(22)
7- حرمت كم گذاشتن بدهكار و خيانت او در ملاء و
گفتن؛ كه از بدهى بكاهد يا برخى شرائط آن را تغيير دهد، خداى متعال مىفرمايد:
وليتق الله ربه و لا يبخس منه شيئا از خداى متعال
پروردگار خويش بپرهيزيد و از آن - بدهى كه بر عهده او است - چيزى كم نكند.
و بخس به معناى
كاستن و در حق كسى ستم كردن است.
8- لزوم املاء و ديكته كردن ولى (بدهكار) بنا
بر ولايت و سرپرستى، در وقتى كه بدهكار قاصر و ناتوان باشد؛ خداى متعال مىفرمايد:
فان كان الذى عليه الحق سفيها او ضعيفا او لا يستطيع ان يمل
هو فليملل وليه - اگر آنكه بدهى بر عهده اوست سفيه يا ضعيف است يا نمىتواند
و استطاعت ندارد كه املاء كند، ولى و سرپرست او املاء نمايد.
و سفيه ناقص عقل و
نابخرد است، و ضعيف يا ضعيف در بدن است كه منظور صغير و
خردسال مىباشد، يا ضعيف در عقل است كه منظور ديوانه است، و بى
استطاعت عاجز و ناتوان از بيمارى و پيرى و نظاير اينهاست.
9- وجوب آنكه املاء و گفتن ولى و سرپرست مثل
املاء و گفتن خود بدهكار طبق عدالت و بدون كاستن و ستم كردن در اصل بدهى و
ويژگىهاى آن، باشد. خداى متعال مىفرمايد: فليملل وليه
بالعدل - بايد ولى و سرپرستش طبق عدالت املاء كند و بگويد.
10-استجاب شاهد و گواه گرفتن بر بدهى يا وجوب
آن است؛ و اين استشهاد و گواه گرفتن بدين ترتيب است كه يا خود گواه و شاهد شهادت را
بعهده مىگيرد و آن را حفظ مىكند و بخاطر مىسپارد، يا با نوشتن قضيه در برگه
جداگانه، يا بويسله امضاء اسناد گواهى مىدهد. خداى متعال مىفرمايد:
و استشهدوا.... - و گواه بگيريد.
11-اشتراط آنكه گواه چند نفر باشند؛ و حداقل آن
دو نفر است، و محدوديت در طرف كمى است (كه از دو نفر كمتر نباشند) نه بسيارى، خداى
متعال مىفرمايد: و استشهدوا شهيدين - و بگواهى بگيريد
دو شاهد و گواه را.
12-اشتراط آنكه دو گواه، مرد باشند؛ و دو زن
كافى نيست مگر در مواردى كه در كتاب شهادت و غير آن ذكر كردهاند، خداى متعال
مىفرمايد: و استشهدوا شهيدين من رجالكم - و بگواهى
بگيريد دو گواه از مردانتان.
13-اشتراط آنكه دو گواه از مسلمانان باشند؛ و
گواهى كافر كافى نيست، خداى متعال مىفرمايد: ... من رجالكم
-... از مردانتان يعنى از پيروان دين و مسلكتان.
14-اشتراط گواهى دادن يك مرد و دو زن وقتى كه
دو مرد موجود نباشد؛ و دو زن، و يك مرد و يك زن كفايت نمىكند، خداى متعال
مىفرمايد: فان لم يكونا رجلين فرجل و امرئتان - و اگر
دو مرد نباشند پس يك مرد و دو زن (گواه شدند)....
15-اشتراط عادل بودن گواه؛ چه از مردان باشد چه
از زنان، خداى متعال مىفرمايد: ... ممن ترضون من الشهداء - از گواهانى كه
مىپسنديد يعنى دين و امانت و درستكاريش را مىپسنديد و او را به پارسائى و
پاكدامنى مىشناسيد، چنانكه اخبار وارده در اين باب آن را بيان كرده و توضيح داده
است.
و كلام خداى متعال در اين آيه شريفه كه
مىفرمايد: ان تضل احديهما فتذكر احديهما الاخرى - اگر
يكى از آن دو زن گمراه شود (و فراموش كند) ديگرى بياد آورد يعنى اشتراط (گواهشدن)
دو زن براى آن است كه اگر يكى از دو زن گمراه شود يا فراموش كند زن ديگر آن را بياد
آورد، و الاخرى در آيه صفت براى كلمه
احدى دوم است، و مفهوم جمله آن است كه واجب است گواه
گرفتن دو زن از بيم آنكه اگر يكى از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگرى آن را بياد
آورد.
16- حرمت سر باز زدن گواه و خوددارى او از
شهادت و گواهشدن؛ به جهت كلام خداى متعال: و لا يأب الشهداء
اذا مادعواه - خوددارى نكنند گواهان هنگامى كه فرا خوانده شوند، يعنى از
گواهشدن و بعهده گرفتن شهادت خوددارى نكنند وقتى كه فرا خوانده شوند كه ناظر
معامله باشند، يا از اداى شهادت و بيان گواهى خويش خوددارى نكنند وقتى قضيه را
مىدانند، و يا مراد آيه اعم (و شامل هم گواهشدن و هم گواهى دادن) مىباشد و اين
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است.
17- كراهت آزردگى و گرفتگى و خستگى از نوشتن حق
(و بدهى) و ثبت آن در سند و مانند آن، كم باشد يا زياد، چرا كه نوشتن و ثبت كردن آن
به سلامت و جنگ و دعوا نشدن نزديكتر است، خداى متعال مىفرمايد:
و لا تسأموا ان تكتبوه صغيرا او كبيرا الى اجله خسته
نشويد و به ستوه نيائيد از اينكه آن را كم يا زياد با تعيين سر رسيدش بنويسيد.
18- جواز ترك نوشتن در معامله، وقتى معامله
بصورت نقدى و دست به دست باشد؛ خداى متعال مىفرمايد: الا ان
تكون تجارة حاضرة تديرونها بينكم - مگر آنكه معاملهاى نقدى باشد كه ميان
خود (دست به دست) انجام دهيد يعنى معامله حضورى متداول ميان
شما.
19 استحباب گواه گرفتن در معاملات حضورى و نقدى
نيز؛ هر چند نوشته نشود؛ خداى متعال مىفرمايد: و اشهدوا اذا
تبايعتم - و گواه بگيريد وقتى خريد و فروش كرديد و اين كار بويژه در اموال گرانبها
براى جلوگيرى از بروز اختلاف مؤثرتر است.
20- حرمت مضرت رساندن نويسنده و گواه؛ يعنى زيان زدن آن دو به
طلبكار يا بدهكار به اين صورت كه نويسنده يا شاهد بيشتر يا كمتر از آنچه واقعيت
دارد بنويسد يا گواهى دهد، يا نوشتن و گواهى دادن را ترك كنند (و از آن خوددارى
نمايند
(23))،
خداى متعال مىفرمايد: و لا يضار كاتب و لا شهيد - و
نبايد نويسنده و گواهى دهندهاى زيان برساند، و اين در صورتى است كه
لا يضار به صيغه فاعلى (يعنى فعل معلوم) باشد. و احتمال
مىرود كه براى مفعول بنا شده (و فعل مجهول) باشد و در اين صورت معنى آيه آن است كه
ضرر زدن به نويسنده و شاهد جايز نيست كه (مثلا) نويسنده را به نوشتن رايگان و بى
مزد وادارد، يا به نوشتن در غير وقت ملزم سازد، و شاهد را به آمدن و حضور (در محل
معامله) الزام و اكراه نمايد با آنكه حاضرشدن طرفين معامله نزد شاهد مقدور است، و
نظاير اينها. و آن را ادامه آيه تأكيد مىكند كه مىفرمايد:
فان تفعلوا فانه فسوق بكم - پس اگر چنين كنيد همانا گناهى است بر شما و
نافرمانى كردهايد، و لا يضار نهى تحريمى و حاكى از
حرمت است.
21- استحباب وثيقه و گرو گرفتن وقتى نوشتن ممكن نباشد چنانكه در
مسافرت و مانند آن اتفاق مىافتد؛ خداى متعال مىفرمايد: وان
كنتم على سفر ولم تجدوا كاتبا فرهان مقبوضة و اگر در سفر باشيد و نويسندهاى
نيابيد گرو و وثيقهاى گرفته شود، و رهان يعنى چيز
معينى كه به گرو گرفته شود، و مفهوم آيه آن است كه وثيقه و گروئى عوض نوشتن است.
22- اشتراط قبض و اقباض (گرفتن و سپردن) در
گروگيرى؛ خداى متعال مىفرمايد: فرهان مقبوضة - پس گروگانى گرفته شده كه وصف كردن
رهان به اينكه مقبوضه باشد
دلالت دارد كه قبض و اقباض در حكم مدخليت دارد، مضاف بر آنكه اخبار وارده در اين
باب بيانگر آن است.
23- جواز ترك گروگيرى وقتى معامله گران به هم
اعتماد و اطمينان داشته باشند؛ خداى متعال مىفرمايد: فان امن
بعضكم بعضا فليؤد الذى ائتمن امانته - اگر برخى از شما برخى ديگر را امين
دانست پس آنكه امين شمرده شده امانتش را تأديه نمايد و بپردازد يعنى آنكه بدهى بر
عهده اوست هنگامى كه وقت پرداخت فرا رسيد مالى كه بر عهده اوست بدهد و بدهيش را كه
همچون امانتى نزد اوست بپردازد.
24- حرمت كتمان و مخفى داشتن گواهى بر هر فردى
بعد از آنكه شهادت و گواهى را بعهده گرفت، چه در مورد قرض و بدهى و چه در امور
ديگرى گه نياز به گواهى دارد؛ خداى متعال مىفرمايد: و لا
تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه آثم قلبه و الله تعلمون عليم - و گواهى را
پنهان مداريد و كتمان نكنيد، و هر كس آن را پنهان دارد دلش گناهكار است و خداوند به
آنچه انجام مىدهيد داناست.
زيدبن صوحان عبدى -
به حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) عرض كرد: اى اميرالمؤمنين كدام سلطه و قدرت
(يا سلطه گرو پادشاه) چيرهتر و نيرومندتر است؟
فرمود: هواى نفس.
عرض كرد: كدام خوارى ذلتبارتر است؟
فرمود: آزمندى بر دنيا.
عرض كرد: كدام ندارى و بى چيزى سختتر است؟
فرمود: كفر و بى دينى پس از ايمان و ديندارى.
عرض كرد: كدام دعوت گمراهتر است؟
فرمود: دعوتگر به آنچه نمىشود
(24).
عرض كرد: كدام عمل برتر است؟
فرمود: تقوى و پرهيزگارى.
عرض كرد: كدام عمل رستگارتر است؟
فرمود: خواستن آنچه نزد خداى متعال است
(25).
عرض كرد: كدام عمل همنشين بدتر است؟
فرمود: آنكه نافرمانى خداى متعال را براى تو
بيارايد و نيكو جلوه دهد.
عرض كرد: كدام آفريده بدبختتر است؟
فرمود: آنكه دين خود را به دنياى ديگرى بفروشد.
عرض كرد: كدام آفريده نيرومندتر است؟
فرمود: بردبار.
عرض كرد: كدام آفريده بخيلتر است
(26)؟
فرمود: كسى كه از راه نامشروع مال به دست آورد
و در راه نامشروع صرف كند.
عرض كرد: زيركترين مردم كيست؟
فرمود: آنكه رشد و هدايت خود را از گمراهى خويش
تشخيص دهد و به رشد و هدايت خود رو آورد.
عرض كرد: بردبارترين (و فهميدهترين) مردم
كيست؟
فرمود: آنكه خشمگين نمىشود.
عرض كرد: كدام يك از مردم رأى و انديشهاى
استوارتر دارد؟
فرمود: كسى كه مردم او را به خودبينى و غرور
مبتلا نسازند و دنيا با دلربائيش او را نفريبد.
عرض كرد: احمقترين مردم كيست؟
فرمود: فريفته دنيا در حالى كه دگرگونى و
ناپايدارى امور آن را مىبيند.
عرض كرد: پر افسوسترين مردم كيست؟
فرمود: آنكه هم از دنيا و هم از آخرت محروم
ماند، و اين به راستى خسارت و زيانى آشكار است.
عرض كرد: نابيناترين مردم كيست؟
فرمود: آنكه براى غير خدا عمل كند در حالى كه
پاداش عملش را از خداى متعال مىخواهد.
عرض كرد: كدام قناعت برتر است؟
فرمود: كسى كه به آنچه خداى متعال به او عطا
كرده قانع باشد.
عرض كرد: كدام مصيبت سختتر است؟
فرمود: مصيبت در دين.
عرض كرد: كدام عمل نزد خداى متعال محبوبتر است؟
فرمود: انتظار فرج (چشم به راه گشايش بودن
(27))
عرض كرد: بهترين مردم نزد خدا كيست؟
فرمود: خدا ترسترين و پرهيزگارترين و بى
رغبتترين ايشان نسبت به دنيا.
عرض كرد: كدام سخن نزد خداى متعال برتر است؟
فرمود: بسيار ياد او كردن و با دعا و راز و
نياز به پيشگاه او كرنش و اظهار فروتنى نمودن.
عرض كرد: كدام سخن راستتر است؟
فرمود: گواهى به اينكه خدائى جز الله نيست.
عرض كرد: كدام عمل نزد خداى متعال بزرگتر است؟
فرمود: تسليم (در برابر خدا در همه امور سر
فرود آوردن و چون و چرا نكردن) و پارسائى.
عرض كرد: راستگوترين مردم كيست؟
فرمود: آنكه در همه جا و همه امور راست بگويد.