فصل دوم:
حديثهاى اهل سنت از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):
مسواك را فراموش نكنيد كه ده خاصيت دارد: دهن
را پاكيزه كند، خدا را راضى، و شيطان را خشمگين نمايد، محبت فرشتگانى كه نگهبان
انسان هستند جلب كند، لثه را محكم، و بلغم را برطرف نمايد، دهن را خوشبو و صفرا را
قطع كند، چشم را روشن و دندان را سفيد گرداند و در حديث ديگرى است كه: چرك دندان را
بردارد و سنت پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) است.
ده طائفه از اين امت خود را مؤمن دانند اما در
واقع همانند كافراند: قاتل ناحق، ديوث، مانع زكات، شرابخوار، تارك حج با استطاعت،
فتنهانگيز، فروشندهى اسلحه به دشمن، آنكه با زن نامحرم از غير طريق طبيعى
بياميزد، يا با حيوان آميزش كند، و يا با محرم خود زنا كند.
بنده را در آسمان و زمين مؤمن نخوانند تا فضل و
كرم داشته باشد، و كرم نيابد تا مسلمان باشد، و مسلمان نيست تا مردم از دست و زبانش
آسوده باشند، و مردم از او نياسايند تا عالم شود، و عالم نشود تا به حلم خود عمل
كند، و عمل بعلم نتواند تا پارسا و زاهد از دنيا شود، و پارسا نشود تا پرهيزگار از
گناه گردد، و پرهيزگار نگردد تا فروتن شود و فروتن نشود تا خود را بشناسد تا عاقل
شود.
عاقبت (رستگارى و سلامت) ده گونه است، پنج نوع
آن در دنيا و پنج نوعش در آخرت است، اما در دنيا: به تحصيل علم دين، انجام عبادت،
رزق حلال، و صبر بر سختى و شكر بر نعمت است؛ اما در آخرت: به آمدن ملك الموت با مهر
و ملاطفت، ايمنى از نكير و منكر در قبر، ايمنى از وحشت قيامت، محو گناهان و قبول
عبادات، و عبور برق آسا از صراط و ورود به بهشت با سلامت.
ده سنت را پدرتان ابراهيم بيادگار گذاشته: پنج
تا در سر و پنج تا در تن.
در سر: مسواك، و مضمضه، و استنشاق (شستن بينى)
و كوتاه كردن شارب، و بلند گذاشتن ريش؛ و در تن: ختنه، نوره كشيدن، تطهير مخرج،
زايل كردن موى زير بغل، و گرفتن ناخن.
ده طائفه از امت من وارد بهشت نشوند جز اينكه
توبه كنند: 1-كسى كه پيشاپيش زمامداران حركت ميكند (اسكرت). 2-قبر شكاف. 3-سخن چين.
4-ديوثى كه غيرت ناموسى ندارد. 5-طبل زن. 6-سارزن. 7-كسى كه از تقصير مردم نميگذرد
(و ستم روا ميدارد). 8-حرامزاده (كه پس از بلوغ راه منحرف اختيار كند). 9-كسى كه
غيبت مردم مىكند. 10-آنكه با پدر و مادر بدرفتارى نمايد.
نماز ده كس قبول نيست: كسى كه در نماز فرادى
قرائت نخواند، نمازگزارى كه زكات ندهد، امام جماعتى كه مردم از او ناراضى باشند،
غلام فرارى، شرابخوار، زنى كه شب را با خشم شوهر به صبح رساند، زنى كه بدون سرانداز
نماز بخواند پيشواى ستمگر، رباخوارى، مردى كه نمازش جلوگير كارهاى زشت و ناپسند
نباشد كه اين نماز جز دورى از خدا ثمرى ندارد.
نماز ستون دين است و ده مزيت دارد: زيور صورت
است و روشنائى قلب و آسايش تن، و انيس قبر، و محل نزول رحمت، و چراغ آسمان (يعنى در
نظر ملكها و اهل آسمان درخشان است) و سنگينى ميزان، و خشنودى خدا و بهاى بهشت، و سد
در برابر آتش؛ هر كه نماز را بپا دارد دين را بپا داشته، و هر كه ترك كند دين را
ويران كرده است.
هنگامى كه خدا خواهد بهشتيان را وارد بهشت كند،
فرشتهاى را با يك تحفه و لباس بهشتى بفرستد، چون خواستند وارد شوند گويد:
بايستيد كه من تحفهاى از جانب پروردگار جهانيان آوردهام
پرسند: چيست؟ گويد: ده انگشتر است، كه بر يكى نقش شده: طبتم
فاد خلوها خالدين (پاكيزه هستيد، براى هميشه به بهشت در آئيد)، بر ديگرى
نوشته: به سلامت و امنيت؛ بر سوم نوشته: غم و غصههاى شما تمام شد، بر چهارم نوشته:
حله و زيور به شما مىپوشانيم؛ بر پنجم نوشته: حورالعين براى همسرى شما آماده
كردهايم؛ بر ششم نوشته: من در اثر صبرهايى كه كردهاند امروز جزايشان دادم؛ بر
هفتم ثبت شده: جوانى اى يافتيد كه پيرى ندارد؛ بر نهم نوشته: امانى يافتيد كه ديگر
ترسى ندارد؛ بر دهم نوشته: در جوار خداى بخشندهى مهربان صاحب عرش عظيم هستيد؛ سپس
ملك گويد: بفرماييد، وارد شوند و گويند: شكر خداى را كه غم و اندوه از دل ما
برداشت، كه خداى ما آمرزنده و سپاسگزار است، شكر خداى را كه به وعده خود وفا كرد و
اين سرزمين را ميراث ما كرد تا هر گوشه بهشت خواهيم منزل گزينيم، عمل كنندگان چه
خوش دستمزدى دارند.
و نيز موقعى كه بنا است دوزخيان وارد جهنم شوند
خداوند ملكى با ده انگشتر مىفرستد كه بر يكى نوشته: به جهنم در آييد نه مرگى در
كار است و نه امكان خروج داريد؛ بر دومى نوشته: در عذاب فرو رويد هيچ آسايش نداريد؛
بر سوم نوشته: از رحمت من نااميد شويد؛ بر چهارم نوشته به غم و غصه سرمدى واريد
شويد؛ بر پنجم نوشته: لباستان آتشين است و غذا و آب و بستر و رواندازتان همه آتش
است؛ بر ششم نوشته: هميشه در آتش مورد غضب من هستيد؛ بر هفتم نوشته: اين سزاى
گناهانى است كه مىكرديد؛ بر هشتم نوشته: براى آن گناهان بزرگى كه مىكرديد نه توبه
كرديد و نه پشيمان شديد، لعنت من بر شما باد؛ بر نهم نوشته: بدنبال شيطان رفتيد،
دنيا را گزيديد، آخرت را وا گذاشتيد، اين است كيفر شما: بر دهم نوشته: خود را ملامت
كنيد، كه آنچه گفتند نپذيرفتيد و به گناه ادامه داديد در اثر آن خدا نشناسيها اينك
عذاب را بچشيد.
روزى پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) از ابليس
پرسيد: دوستان تو از امت من چقدر اند؟ گفت ده گروه: زمامدار ستمگر، ثروتمند متكبر،
حرامخوارى كه باك ندارد از كجا به چنگ آرد و كجا خرج كند، عالمى كه با ظلم زمامدار
موافقت كند، بازرگان خائن، متحكر، زنا كار، ربا خوار، بخيل، و كسى كه مال را از هر
كجا باشد جمع آورى مىكند؛ سپس حضرت پرسيد: دشمنان تو از امت من چقدراند گفت:
پانزده كس: اول خودت، دوم: عالم با عمل، سوم: قاريان قرآن كه به آن عمل كنند، و
آنكه پنج وقت اذان گويد، چهارم: دوستدار مستمندان و يتيمان، پنجم: انسان دوست
مهربان، ششم: متواضع در برابر حق، هفتم: جوانى كه بهار عمر را در طاعت خدا
مىگذراند، شبانگاه كه همه چشمها خفته او به نماز مشغول است ؛ هشتم: كسى كه از حرام
بپرهيزد، نهم: آنكه در راه خدا خيرخواهى كند - و در حديث ديگر ضميمه شده: براى
برادران دعا كند و در دل كينهاى نداشته باشد - دهم: دايم الوضو، يازدهم: سخاوتمند،
دوازدهم: زنان پاكدامن و پوشيده، پانزدهم: كسى كه براى مرگ آماده شده است.
فصل سوم:
حديثهاى شيعه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام):
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود: خدا را با
چيزى برتر از عقل نمىتوان عبادت كرد، مؤمن تا ده صفت نداشته باشد خردمند نيست:
مردم به خويش اميدوار، و از شرش در امان باشند، كار نيك ديگران را زياد شمارد ولو
كم باشد، كار نيك خود را كم شمارد ولو زياد باشد، در همهى عمر از تحصيل علم خسته
نشود، و از انجام حوائج مراجعين بستوه نيايد، گمنامى و خمول را بيش از شهرت و
احترام ظاهرى دوست بدارد، فقر در نظرش محبوبتر از توانگرى باشد، از دنيا تنها به
يك قوت اكتفا كند، دهم كه حائز اهميت بسيارى است اينكه هر كس را به بيند گويد او از
من بهتر و پرهيزگارتر است، چون مردم دو دستهاند: يا از او بهترند و يا بدتر، در
برابر بهتر تواضع كند تا به او ملحق شود، و نسبت به آن هم كه ظاهر خوشى ندارد گويد:
ممكن است باطنش از من بهتر باشد، يا از انحراف بازگردد و عاقبتش بخير شود، اگر كسى
اين جهات را رعايت كند مجد و عظمت خود را بازيافته و بر مردم دوران خويش فائق آمده
است.
ده گروه از ورود به بهشت
ممنوع اند
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرموده: نه شراب
خوار وارد بهشت شود، نه ستمكار به پدر و مادر، نه سياه تيره (ظاهرا مراد سياهى دل
است از كثرت گناه) نه ديوث، نه مأمور شرطى، نه مخنث (مرديكه لواط دهد)،
نه قبر شكاف، نه باجگير، نه قاطع رحم، نه قدرى
(منكر تقدير خداوند)
ده علامت بناچار بايد پيش از قيامت پديد آيد:
خروج مردى از آل ابوسفيان، دجال، پديد آمدن دود (در آسمان)
دابة (جنبندهاى كه از زمين خارج شود و با مردم سخن گويد) خروج امام قائم
(عليه السلام)، طلوع خورشيد از مغرب، فرود آمدن حضرت عيسى (عليه السلام) از آسمان،
فرو رفتن زمين در مشرق و در جزيرة العرب، و آتشى كه از نواحى دور دست عدن شعله گيرد
و مردم را به جانب محشر براند.
معاذ گويد راجع به هول و وحشتهاى قيامت از
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) سؤالى كردم فرمود: معاذ! مطلب عظيمى پرسيدى، سپس اشك
از ديدگان مبارك فرو ريخت و فرمود: ده صنف از امت من به صورتهاى مختلف وارد صحنهى
محشر شوند: به صورت ميمون، خوك، سر به پايين و پا به طرف بالا كه صورتشان به زمين
مىكشد، كور، كرولال بعضى زبانش از دهان در آمده روى سينه آويخته چرك از آن مىريزد
به طورى كه همه را ناراحت مىكند، بعضى دست و پايشان بريده، بعضى به چوبههاى دار
آتشين آويختهاند، بعضى از مردار بدبوترند، بعضى پيراهنهاى قيرين بر تن دارند كه به
پوست بدنشان چسبيده؛ بوزينگان سخن چينان اند، خوكان حرام خورانند، سرنگونان ربا
خوارانند، كوران قضات ستمگرند، كر و لالان خود پسندانند، آنها كه زبان خود مىجوند
غيبت كنندگان اند، دست و پا بريدگان همسايه آزارها هستند، دار آويختگان سعايتگران
اند كه مردم را به چنگال خونين زورمندان ستمگر دچار مىكنند، متعفنان كسانى هستند
كه عنان نفس عالى بشرى را بدست شهوت و كامرانى سپرده و از پرداخت حقوق الهى خوددارى
مىنمايند، و دستهى اخير مردم متكبر و فخر فروش اند كه بر بندگان خدا بزرگى
مىكنند.
در ضمن سفارشهايى، به على (عليه السلام)
فرموده: يا على ده طايفه از اين امت گويا به خداى بزرگ ايمان ندارند: سخن چين،
جادوگر، ديوث، كسى كه به حرام از غير مجراى طبيعى با زنى بياميزد، آن كه با جوانى
در آميزد، كسى كه با محرم خود زنا كند، فتنهانگيز، مسلمانى كه به دشمن در حال جنگ
اسلحه بفروشد، كسى كه از پرداخت زكات خوددارى كند، و آنها كه با تمكن نروند.
و نيز به آنجناب فرموده: يا على شيعيان و
يارانت را (مراد شيعيان و ياران خالص است) به ده امتياز بشارت ده: 1-حلال زادگى.
2-ايمان صحيح. 3-دوستى خدا با آنها. 4-گشادگى قبر. 5-روشنى پل صراط. 6-نترسيدن از
فقر و بى نيازى قلب. 7-دشمنى خدا با دشمنانشان. 8-ايمنى از خوره. 9-آمرزش گناهان.
10-و همنشينى با من در بهشت.
على (عليه السلام) فرمايد ده افتخار از پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) نصيب من شده كه هر كدام را از آنچه خورشيد بر آن مىتابد
بيشتر دوست دارم: وى به من فرمود: تو در دنيا و آخرت برادر منى، در مال و عيال
جانشين منى، در دنيا و آخرت پرچم من به دست تو است، دوست تو دوست من، و دشمنت دشمن
من، و دشمن خدا است.
پيغمبر فرموده ده چيز مسرت بخش و نشاط آور است:
خواندن سورهى يس، ناخن گرفتن، تراشيدن موى زير شكم، شستشوى بدن، اسب سوارى، مسواك،
كمك به مسلمانان، شانه زدن ريش هنگام غسل، و وضو گرفتن.
از آنجناب پرسيدند: چرا دعاى ما مستجاب نمىشود
با اينكه خداوند فرموده: مرا بخوانيد تا اجابت كنم؟ فرمود: ده چيز دلهاى شما را
ميرانده: 1-با اينكه خدا را شناختيد وظيفهى بندگى را انجام نداديد. 2-قرآن را
خوانديد و به كار نبستيد. 3-دعوى دوستى پيغمبر كرديد و با فرزندانش دشمنى كرديد.
4-ادعاى عداوت شيطان كرديد و از او پيروى نموديد. 5-گفتيد بهشت را دوست داريم و
عملى انجام نداديد. 6-گفتيد از دوزخ مىترسم و بدنهاى خويش را در آن افكنديد. 7-به
عيب مردم پرداختيد و از عيوب خود غافل شديد. 8-لاف دشمنى دنيا زديد و به جمع اموال
پرداختيد. 9-به مرگ اقرار كرديد و آمادهى آن نشديد. 10-مردگان را به خاك سپرديد و
عبرت نگرفتيد به اين مناسبات دعاى شما مستجاب نمىشود.
احتكار در ده چيز ممنوع است: گندم، جو، خرما،
كشمش، ذرت، روغن، عسل، پنير، گردو، زيتون. (احتكار جمع كردن هر چيز است به انتظار
گرانى، كه خود استفاده كند ولو ديگران در فشار افتند).
گفتار من شريعت است و كردارم طريقت، و حالاتم
حقيقت، سرآمد عقلم معرفت، شايستگى و صلاحم علم، ردايم توكل، گنجم قناعت، منزلم
راستى، جايگاهم يقين، افتخارم فقر و همين مايهى فخر من بر پيمبران ديگر است.
على (عليه السلام) فرمود: علم بهترين ميراث
است، عقل بالاترين بخشش (الهى) است، ادب بهترين شغل است، تقوى نيكوترين توشه است،
عبادت پرسودترين سرمايه است، بردبارى نافعترين ياور است، قناعت بالاترين غنا است،
و توفيق بهترين مددكار است.
گويند: على (عليه السلام) گاهى اشعارى را قرائت
ميكرد كه مضمون آنها اين است:
عالىترين خويهاى انسانى، اخلاق پاكى است كه
اولش عقل است و دومش دين، سومش علم، و چهارمش حلم، پنجمش سخاوت و ششم آن نيكى،
هفتمش احسان و هشتمش صبر، نهمش شكر و دهم آن نرمخويى باشد.
فصل چهارم: حديثهاى امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام):
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) ده كس را دربارهى
شراب لعنت كرده: آن كه درختش را (به قصد تهيه شراب) مىكارد، كسى كه آن را نگهبانى
مىكند، آن كه انگورش را مىفشارد، خورنده، ساقى، حمال، تحويلدار، فروشنده، مشترى و
آنكه پولش را مىخورد.
اسلام ده پايه دارد: اقرار به توحيد - كه اساس
ملت اسلام است - نماز كه واجب شبانه روزى است، روزه كه سپر از آتش است، زكات كه پاك
كننده است (مال و دل هر دو را پاك ميكند)، حج كه اقامهى شرع است، جهاد كه عزت
مسلمين است، امر به معروف كه پايدارى در ايمان است، نهى از منكر كه حجت بر گنهكار
است، جماعت كه مايهاى الفت است، و عصمت (يعنى حفظ نفس) كه حقيقت اطاعت است.
ده چيز است هر كه هنگام مرگ داشته باشد وارد
بهشت شود: اقرار به توحيد و نبوت، اعتراف به كتابهاى آسمانى، نماز، زكات، روزه، حج،
دوستى دوستان حق، بيزارى از دشمنان خدا، و دورى از هر گناه.
حضرت صادق (عليه السلام) فرموده: (ده كس در ده
چيز طمع نكنند) متكبر نبايد در نيكنامى طمع بندد، حيله گر در رفيق زياد، و بى ادب
در شرف، بخيل در صلهى رحم، مسخره كننده در سلامتى از تعرض، حسود در آسايش قلب،
خرده گير در بزرگى، و كم تجربهى خود پسند در رياست.
ده چيز گوسفند را نبايد خورد: خون، سپرز، مغز
حرام، غده، نرى، تخم، بچه دان، فرج، و شاه رگهاى گردن.
ده چيز از حيوان مرده پاك است: استخوان، مو،
پشم، پر، شاخ، سم، تخم (در شكم پرندگان)، پنير مايه، شير، دندان (اين حكم در هر
حيوانى غير از سگ و خوك جارى است چه به دستور شرعى كشته شود يا ميته و مردار باشد).
ده پند: مردى خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض
كرد: پدر و مادرم به قربانت مرا موعظه كن، فرمود: اگر خداى متعال ضامن روزى است،
غصه خوردن چرا؟ اگر روزى تقسيم شده است، حرص و آز براى چه؟ اگر حساب قيامت حق است،
گرد آورى مال (از راه حرام) براى چه؟ اگر خدا عوض انفاق را مىدهد، بخل به چه جهت؟
اگر كيفر خدايى آتش است، گناه چرا؟ اگر مرگ حق است، شادى (به باطل و گناه) چرا؟ اگر
عرضه اعمال بر خدا صحيح است، نيرنگ يعنى چه؟ اگر عبور از صراط حق است، خود پسندى
چيست؟ اگر هرچيزى مقدر است، اندازه براى چه؟ و اگر دنيا ناپايدار است اعتماد بر آن
چرا؟
اخلاق عالى انسانى ده تا است اگر بتوانى همه را
فراهم كن كه گاهى اين صفات در وجود پدر هست و در پسر نيست، گاهى در پسر هست و در
پدر نيست، گاه در غلام هست و در آزاد نيست: درستى در رفتار با مردم، راستگويى،
امانتدارى، صلهى رحم، مهمان نوازى، غذا دادن به سائل، پاداش احسان، رعايت حقوق
همسايه، اداى حق رفيق، و سرآمد همهى اين اخلاق حيا است.
خداوند متعال پيغمبر خود را به اخلاق عالى
ممتاز كرده، شما خود را با اين خويها بيازماييد، اگر داشتيد شكر خدا كنيد و در
زيادى آنها بكوشيد: يقين، قناعت، صبر، شكر، رضايتمندى، خوشخويى، سخاوت، غيرت،
شجاعت، و جوانمردى.
در كتاب قصص الانبياء، حديثى طولانى دربارهى
معراج نقل مىكند كه ما قسمتى از آن را نقل مىكنيم: خداوند فرمود: اى محمد! بخواه
تا بدهم، عرض كرد: پروردگار! بارهاى سنگين و طاقت فرسا بر دوش مامنه كه ممكن است از
حمل آنها سر باز زنيم و اين گناه سبب شود حلالها را بر ما حرام كنى، چنان كه با بنى
اسرائيل چنين كردى؛ خطاب شد: سختى و شدت را از امت برداشتم، چنانكه در قرآن فرمايد:
خدا در دين بر شما سختگيرى نكرده، خداوند بر شما آسايش و سهولت خواسته، و بنى
اسرائيل ده تكليف مشكل داشتهاند:
1-هر گاه گناهى مىكردند غذاى حلالى بر آنها
حرام مىشد چنان كه در قرآن است: به علت ظلمى كه از يهوديان سر زد غذاهاى پاكيزهاى
را كه حلال بود بر آنان حرام كرديم. 2-پنجاه نماز (واجب) داشتند. 3-زكاتشان يك
چهارم مال بود. 4-اگر جنب يا حيض و نفاس مىشدند و آب نداشتند به حال نجاست بايد
مىماندند تا آب پيدا كنند و غير از آب وسيلهى تطهير نداشتند (اما در اسلام تيمم
به خاك هم پاك كننده است). 5-در غير مسجد حق نماز خواندن نداشتند. 6-هنگام روزه اگر
نماز شام مىخواندند يا خوابشان مىبرد حق خوردن نداشتند تا شب آينده (و فقط قبل از
نماز شام و پيش از خواب مىتوانستند بخورند). 7-بعد از نماز و بعد از خواب، جماع بر
آنها حرام بود. 8-صدقههاى آنها گر رد مىشد موجب رسوايى بود چون در صورت قبولشدن
آتشى مىآمد و قسمتى از آنها را مىسوزاند و بقيه را به مستمندان مىدادند، و اگر
قبول نمىشد نمىسوخت و صاحبش رسوا مىشد. 9-اگر لباسشان نجس مىشد جز بريدن
چارهاى نبود و با آب پاك نمىشد. 10-گناهانشان هم موجب فضيحت بود: اگر شب معصيتى
مىكردند صبح بر در خانهشان نوشته بود.
ين ده امر مشكل در شريعت موسى بوده كه به دعاى
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) از اين امت رفع شده و در مقابل ده حكم آسان جعل شده
خطاب شد:
اى محمد! به بركت دعاى تو حلالهاى را در اثر
گناه بر امتت حرام نمىكنم، و آنچه بر بنى اسرائيل حرام بود بر آنها حلال كردم چنان
كه در قرآن فرموده: آن پيغمبر مكى كه نام و نشانش را در تورات
و انجيل مىيابند آنان را به كارهاى نيك وا مىدارد و از كارهاى زشت منع مىكند،
پاكيزهها را برايشان حلال مىنمايد و پليدىها را حرام.
اى محمد! براى دعاى تو پنجاه نماز بر امتت واجب
نكنم، و به فضل و كرم خويش خاك را پاك كننده قرار دهم تا در حال جنابت و حيض و نفاس
اگر آب نيابند تيمم كنند، چنان كه در قرآن آمده: و اگر مريض
بوديد يا مسافر، يا حدثى از شما سر زد، يا جنب شديد و آب نيافتيد بر سطح زمين پاك
تيمم كنيد.
اى محمد! به بركت دعاى تو نماز امتت را در غير
مسجد باطل نشمارم - چنان كه از بنى اسرائيل باطل بود - و در هر جا نماز گزارند به
فضل خود بپذيرم چنان كه در قرآن است: مشرق و مغرب همه از خداست
به هر طرف رو كنيد سوى خدا توجه كردهايد پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) هم
فرموده: همه زمين را براى من سجدهگاه و پاك كننده قرار دادهاند.
اى محمد! (در ماه رمضان) غذا و نوشابه را بعد
از نماز عشا و بعد از خواب براى امتت حرام نكنم و به كرم خويش خوردن و آشاميدن را
تا سفيدهى صبح بر آنان مباح كنم، چنان كه قرآن فرموده: بخوريد
و بنوشيد تا تارهاى سپيد و سياه از يكديگر تميز داده شود و اگر در ماه رمضان
چيزى خوردند بر آنان نشمارم.
اى محمد! به احترام تو آميزش را در شب ماه
رمضان تا اذان صبح مباح كردم، و مثل بنى اسرائيل منعشان نكردم. چنان كه در قرآن
است: آميزش با زنان در شب ماه رمضان بر شما حلال است... اينك
با آنان مباشرت كنيد...
اى محمد! صدقههاى امتت را مايهى رسوايى نكنم
و به دست خويش تصدق را بگيرم. چنان كه در قرآن فرموده: ... خدا
توبهى بندگان را مىپذيرد و صدقات را مىگيرد.
اى محمد! آب را براى امتت پاك كننده قرار دادم
و مثل بنى اسرائيل دستور بريدن جامه ندادم، چنان كه در قرآن است:
از آسمان آب پاك كننده نازل كرديم.
اى محمد! گناه امت ترا بر در خانههايشان
ننويسم، و آنانرا رسوا نكنم، و از فضل خود معاصى آنها را از چشم فرشتگان و ساير
مردم مستور كنم.
فصل پنجم: آداب دعا:
آداب دعا ده چيز است:
1-غنيمت شمردن وقتهاى شريف مانند: روز عرفه،
ماه رمضان، روز جمعه، هنگام سحر چون پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرموده: در ثلث
آخر هر شبى خداوند فرشتهاى به آسمان دنيا مىفرستد كه فرياد زند: كيست دعا كند تا
مستجاب كنم؟ كيست تقاضا كند تا عطا كنم؟ كيست آمرزش خواهد تا بيامرزم؟
2-رعايت حالات مناسب چنانكه در حديث است: درهاى
آسمان هنگام صف كشيدن در ميدان جنگ - در راه خدا - و وقت بارش باران، و موقع انجام
نماز واجب، باز است؛ پس دعاى در اين اوقات را غنيمت شماريد. و پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) فرموده: دعا بين اذان و اقامه رد نمىشود. و نيز فرموده: دعاى
روزه دار مردود نيست. حال سجده هم به اجابت سزاوار است كه پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) فرموده: بنده در حال سجود از همه وقت به خدا نزديكتر است پس
در سجده زياد دعا كنيد.
3-رو به قبله باشد و دستها را چنان بلند كند كه
زير بغل نمودار گردد. سلمان گويد: پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود: خداى شما
كريم و با حيا است، اگر بندهاش دست به دعا بردارد، حيا مىكند كه دستش را خالى
برگرداند و در حديث است كه پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) هر وقت دست به دعا بلند
مىكرد، در خاتمه دست را به صورت مىكشيد.
4-آرام - و مخفيانه - دعا كند كه در قرآن
فرموده: پروردگارتان را بازارى و به طور خفا بخوانيد.
5-حاجت خود را نام ببرد، امام صادق (عليه
السلام) فرمود: خداوند از حاجت دعا كنندگان خبردار است اما دوست دارد خواستههاى
خود را ذكر كنند و نيز دعاى دسته جمعى كنند كه به اجابت نزديكتر است.
6-از روى بيم و اميد دعا كند، خداوند (دربارهى
حضرت زكريا و يحيى) فرمايد: آنان در كارهاى خير سرعت داشتند، و
با اميدوارى و ترس ما را مىخواندند.
7-هنگام دعا بلند همت باشد، درخواستهاى عالى
كند كه هيچ چيز براى خدا سنگين نيست، با يقين به اجابت دعا كند و بداند كه خدا دعاى
دل را غافل را مستجاب نمىكند.
8-اصرار كند و خواهش را سه بار تكرار نمايد،
ابن مسعود گويد: پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) دعا و خواهش را سه مرتبه مكرر مىكرد.
تعجيل هم نكند كه آن جناب فرموده: دعا مستجاب مىشود مادامى كه تعجيل هم نكنيد،
نگوييد من دعا كردم و مستجاب نشد، بسيار دعا كنيد كه خداوند كريم را مىخوانيد.
9-پيش از دعا ذكر خدا گويد، و در حديثى است كه
نبى اكرم (صلىاللهعليهوآله) فرموده: هر گاه حاجتى از خدا خواستيد اول بر من
صلوات فرستيد، خدا كريمتر از اين است كه دو حاجت از او بخواهند يكى را مستجاب كند
و ديگرى را رد نمايد (چون صلوات را مستجاب مىكند).
10-رعايت آداب باطنى دعا را بكند كه پايه و
اساس همانها است از قبيل: توبهى از گناه، پرداخت حقوق مردم، توجه كامل به ذات مقدس
حق، چه اسباب نزديك در اجابت دعا همينها است.
فصل ششم:
كلمات حكما:
حكيمى گفته: عاقل ده صفت دارد، پنج صفت ظاهر:
سكوت، خوشخويى، فروتنى، راستگويى، و عمل نيك؛ و پنج صفت باطن: تفكر، عبرتگيرى،
خضوع، كوچك شمردن خويش، و ياد مرگ.
ديگرى گفته: ده صفت را خدا از ده كس خوش ندارد:
بخل از توانگر، تكبر از فقير، طمع از عالم، بى حيايى از زن، دنيا پرستى از پير،
تنبلى از جوان، تندخويى از سلطان، ترس از جنگجو، خودپسندى از زاهد، و رياكارى از
عابد.
لقمان به فرزندش گفته: پسرجان! حكمت ده هنر
دارد: دلهاى مرده را زنده كند، درويش را در محفل سلاطين نشاند، بى مقدار را شرف
بخشد، غلام را آزاد گرداند، غريب را جا دهد، نيازمند را توانگر نمايد، بر شرف
شريفان و عظمت بزرگان بيفزايد، از مال برتر است، امان از ترس است، زره ميدان جنگ و
سرمايه پر سود (هنگام صلح) است آنجا كه هول و هراس رخ دهد حكمت در رفعش بكوشد، در
پيمودن راه يقين دليل راه است، و گاهى كه جامه نباشد به جاى لباس عيبها را بپوشد.
گويند: پادشاهى پنج نفر حكيم گرد آورد و دستور
داد هر يك سخن حكمتآميزى بگويد. هر كدام دو مطلب حكيمانه گفتند كه مجموع ده پند
شد، يكى گفت: ترس از خدا امن است و امن از عذاب او كفر؛ ايمنى از خلق خدا آزادى است
و ترس از آنان بردگى؛ دومى گفت: اميد به خدا توانگرىيى است كه درويشى ندارد؛ و
نااميدى از او فقرى است كه بى نيازى ندارد؛ سومى گفت: اگر دل غنى شد و كيسه خالى
ضرر ندارد، چنان كه اگر قلب نيازمند بود كيسه پر سودى نچشد؛ چهارمى گفت: سخاوتمند
را غناى قلب جز توانگرى نيفزايد، و تهى كيسه را غناى دل جز رنج ثمرى ندهد، پنجمى
گفت: گرفتن خير اندك، از واگذاشتن شر زياد بهتر است؛ و واگذاشتن همه شرها از گرفتن
خير كم بهتر است؛ (مطلب اول اين حكيم درست نيست زيرا مسلما واگذاشتن شر زياد از
گرفتن خير اندك بهتر است، بلكه عدهاى در خير و شر متساوى هم دفع ضرر را مقدم
داشتهاند).
حكيمى گفته: سرانجام دنيا زوال است، سرانجام
زندگى مرگ است سرانجام غذا مزبله است، عاقبت جمع مال حساب است، عاقبت آبادى ويرانى
است، عاقبت ظالم عذاب است، آخر اجتماع پراكندگى است، پايان توبه آمرزش است، پايان
گناه خوارى است، پايان زهد رضايت خداست، پايان هر موجود مرگ است به جز ذات مقدس خدا
كه هر چيز جز ذات او نابود شدنى است، فرمان به دست او و بازگشت همه به سوى او است.
افلاطون گويد: ده كس هميشه خوارند: بدهكار، سخن
چين، دروغگو، حسود، عاشق، محتاج، طمعكار، اسير، متهم، و نادان.
فصل هفتم:
سخنان زهاد:
زاهدى گفته: بيهودهترين چيزها ده چيز است:
عالمى كه از او استفاده نكنند، علمى كه به كار نبندند؛ رأى صحيحى كه نپذيرند،
حربهاى كه به كار نرود، مسجدى كه تعطيل باشد، قرآنى كه نخوانند، مالى كه انفاق
نكنند، اسبى كه سوار نشوند، علمى كه در سينهى دنيا دوست باشد، و عمر درازى كه
توشهى سفر در آن برنگيرند.
توجه: سزاوار است براى كسى كه سعادت ميخواهد
دفترى داشته باشد كه صفات بنيان كن و خصال نجات بخش و گناهان و عبادات را يادداشت
كند و هر روز خود را بر آنها عرضه نمايد اما از صفات بنيان كن ده چيز كافى است كه
اگر از اينها سالم ماند از بقيه نيز سالم مىماند: بخل، تكبر، خودپسندى، ريا، حسد،
عصبانيت شديد، حرص به خوراك، حرص به جماع، مال دوستى، و جاه پرستى.
از صفات نجاتبخش نيز ده تا كفايت كند: پشيمانى
از گناه، صبر بر بلا، رضاى به قضا، شكر نعمت، تعادل خوف و رجا، پارسايى در دنيا،
اخلاص در عبادت، خوشخويى با مردم، محبت خدا، خضوع در برابر او؛ اين بيست صفت، ده
صفت پسنديده و ده خصلت ناپسند ريشه و اساس ساير صفات نيك و بد است.
وصيتهاى ده گانه مولاى
رومى:
مولاى رومى به يكى از اصحابش گفت: به تو وصيت
مىكنم كه در پنهان و آشكار از خدا بترس، كم بخور و كم به خواب، در گفتار زياده روى
نكن، از گناه دورى كن، گرد شهوات نگرد، مواظب روزه باش، نماز را هيچگاه از كف مده،
با جور و جفاى مردم بساز، از مردم بى عقل و عامى بگريز، و با افراد صالح و بزرگوار
رفاقت كن.
گويند: در بنى اسرائيل عابدى بود فرشتهاى از
خداوند اجازه گرفت و به ملاقات وى آمده به عابد گفت: مرا موعظه كن، گفت: ده وصيت به
تو مىكنم درست فرا گير: عالم و جاهل باش، دوست و دشمن باش؛ فرشته توضيح خواست،
عابد گفت: خدا را بشناس و ديگران را نشناس، دوستان خدا را دوست بدار و دشمنانش را
دشمن، به دنيا بى علاقه باش و به آخرت علاقهمند، در متاع دنيا سخاوتمند باش و در
امر آخرت بخيل (از هيچ ثوابى صرف نظر نكن). در اطاعت حق شجاع باش و در گناه ناتوان،
برخيز خدا حفظت كند، مرا از عبادت خدا بازداشتى.
(لابد فرشته به صورت انسان آمده و عابد او را
نشناخته كه اينگونه سفارش كرده).
فصل هشتم:
سخنى در غيبت:
غيبت عبارت است از بدگويى و اظهار عيب يا گناه
مؤمنى در نزد شخصى كه اطلاع ندارد در صورتى كه آن عيب و زشتى در آن مؤمن باشد ولى
از اظهارش ناراضى است و اگر عيبى را كه در او نسبت بدهد بهتان است نه غيبت.
كليه اسبابى كه موجب غيبت ميشود ده چيز است كه
امام صادق (عليه السلام) در حديثى بيان فرموده: اين ده علت را كه در حديث مجملا
آمده ما با شرح و تفصيل بيان مىكنيم:
اول: هنگامى كه رفتار كسى موجب هيجان خشم گردد،
و غضب به جوش آيد براى تسكين خاطر بدگويى مىكند.
دوم: در جايى كه رفقا براى تفريح و مطايبه نام
مردم را مىبرند و اشخاص را هتك مىكنند، غيبت كننده هم به منظور اينكه رفقا نرنجند
و آزرده خاطر نشوند با آنها هم آهنگى مىكند.
سوم: وقتى كه پيش بينى مىكند كسى خيال حمله به
او دارد، يا مىخواهد صاحب نفوذى را به او بدبين كند، يا شهادت دروغى دربارهى او
بدهد، به عنوان پيشگيرى شروع به بدگويى مىكند تا عمل آيندهى او را خنثى كند.
چهارم: گاهى براى تبرئه از اتهامى مىگويد: من
نبودهام فلان بوده، يا براى تخفيف جرم و عذر تراشى مىگويد: من تنها بودم فلان هم
بود.
پنجم: براى اينكه مقام خود را بالا ببرد ديگرى
را نكوهش مىكند، مىگويد: فلان كس نادان و كودن است، بى پايه سخن مىگويد، و غرض
اين است كه خود را دانا و متين معرفى كند، يا مىترسد مردم او را هم احترام كنند و
در رتبهى وى شمارند مذمت مىكند تا كسى در مقام با وى شريك نشود.
ششم: چون مىبيند كسى مورد علاقه و احترام است
و براى اسقاط او چارهاى ديگرى ندارد به مقتضاى حسد، زبان انتقاد مىگشايد تا آبروى
او را ببرد، و از احترامش بكاهد.
هفتم: به منظور شوخى و مطايبه و گذراندن مجلس
به خنده و مزاح، كسى را دست مياندازد در رفتار يا گفتار از او تقليد مىكند.
هشتم: براى تحقير و كوچك كردن اشخاص حضورا يا
غيابا عيوب مردم را ذكر مىكند و آنها را مسخره مىنمايد و منشأ اين عمل حس تكبر و
خودخواهى است كه مىخواهد همه را از خود پستتر معرفى كند.
نهم - گاهى كسى عمل ناپسندى كرده، غيبت كننده
براى دلسوزى و اظهار نگرانى شرح غصه را مىگويد غافل از اينكه بردن نام او جايز
نيست، البته ممكن است قصدى نداشته باشد و صرفا نظرش دلسوزى باشد اما معرفى كردن او
و شرح دادن جريانى كه وى راضى نيست فاش شود موجب غيبت خواهد بود.
دهم: غضب براى خدا از گناهى كه از كسى سر زده،
و با اينكه جنبهى نهى از منكر ندارد شخص را صريحا نام مىبرد و گمان مىكند اگر
براى خدا غضب كرد و از عمل حرام بر آشفت ديگر ذكر مشخصات طرف اشكالى ندارد، و اين
علت نيز گاهى از عوام به خواص سرايت مىكند.
اكنون كه علل و اسباب غست روشن شد جهاتى را هم
كه مجوز غيبت است شرح مىدهيم، علما ده جهت براى تجويز غيبت بيان فرمودهاند:
اول: دادخواهى، مثلا اگر كسى به كسى ستم كرد و
حقش را پامال نمود مظلوم مىتواند به مقامى كه قدرت رفع ظلم دارد شكايت كند و رفتار
او را شرح دهد - در صورتى كه راه چاره منحصر به همان باشد - زيرا پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) فرموده: حقدار حق سخن و عرض حال دارد، و باز فرمود: كسى كه بى
جهت حقدار را معطل كند كيفر و اهانتش جايز است.
دوم: استمداد براى جلوگيرى از گناه و اصلاح حال
مفسدين كه عمل زشت و گناه او را نزد بعضى اظهار مىكند به قصد اينكه از مستمع يا از
فاششدن گناه بترسد و ترك كند.
سوم: مسأله پرسيدن، مثل اين كه به مجتهد
مىگويد: پدرم يا برادرم به من ظلم كرده راه فرار از اين ظلم چيست؟ (در جايى كه
بدون ذكر نام نمىتواند به هدف سؤال برسد).
چهارم: در جواب مشورت و بيدار باش از خطرى كه
به مسلمانى متوجه شده، چنان كه اگر مرد فاسق و فاجرى با تظاهر و ريا كسى را فريفته
و ممكن است او را به كارهاى نامشروع بكشاند تنبه دادن و بيان حال آن مرد فاسد
غيبت كردن از او جايز است.
پنجم: انتقاد از شاهد يا راوى (اگر فاسقى
شهادتى در دادگاه شرع داده يا روايتى نقل كرده كه موجب پامالشدن حقى يا اشتباهشدن
حكمى است، جايز است او را معرفى كنند ولو غيبت او شود).
ششم: متجاهر به فسق كه علنا معصيت كند، پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) فرموده: هر كه پردهى حيا را بدرد غيبت ندارد.
هفتم: دربارهى كسى كه به لقب اهانتآميزى
مشهور باشد مانند: شل، شب كور، يك چشم و امثال آنها (در جايى كه طرف سخن مطلع است و
گوينده به قصد اهانت نمىگويد).
هشتم: در مورد شهادت بر گناهى كه حد دارد، مثل
اينكه به بيند كسى زنا مىكند يا شراب مىخورد، جايز است نزد قاضى با حضور متهم
شهادت دهد.
نهم: بعضى گويند اگر دو نفر به بيند كسى مشغول
گناه است مىتوانند آنچه ديدهاند با يكديگر مذاكره كنند.
دهم: در صورتى كه به بيند كسى غيبت مىكند و
احتمال دهد از موارد جواز غيبت باشد، بايد عمل او را حمل به صحت كند و منع كردن او
اگر موجب اهانت و هتك احترام باشد جايز نيست.
در خاتمهى اين باب، مطالبى را به عنوان
فايده بيان مىكنيم و بحث را با ذكر اين فوايد تكميل
مىنماييم:
فايده اول: در اين آيه خداوند ده نشانه از
نشانههاى توحيد را بيان فرموده: 1- در آفرينش آسمانها.
2-زمين. 3-رفت و آمد شب. 4-روز. 5-كشتيهايى كه به نفع مردم در دريا حركت مىكنند.
6-آبى كه خدا از آسمان مىفرستد. 7-زمينهاى مرده را زنده مىكند. 8-انواع جنبندگان
را در هر گوشه زمين مىپراكند. 9-در گردش بادها. 10- ابرى كه ميان زمين و آسمان
تسخير شده، (در اين نمونهها) براى مردم عاقل نشانههايى است (كه خدا را به
آنان معرفى مىكند.
(19))
خداوند ده چيز در قرآن نور ناميده: 1-ذات مقدس
خود را: خدا نور آسمانها و زمين است 2-پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله): از جانب خدا نور و كتابى روشن براى شما
آمده. 3-قرآن: .... و از آن نورى كه با اين پيغمبر آمد
متعابت كنند.... 4-ايمان: مىخواهند نور خدا را خاموش
كنند 5-عدل الهى: در زمين به نور پروردگارش روشن و
تابناك شود. 6-ماه: ماه را نور قرار داد 7-روز:
... تاريكيها و نور آفريد. 8-بينات (شواهد صدق انبيا):
ما تورات را كه مشتمل بر هدايت و نور بود فرستاديم 9-
پيغمبران: نورى بالاى نورى. 10- معرفت (و شناسايى حق):
مثل نور خدا مانند روزنهاى است كه....
فايده دوم: نجاسات ده چيز است: بول و غايط
حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد، منى حيوان كه خون جهنده دارد، چه حلال گوشت و
چه حرام گوشت، و همچنين مردار و خون از همان حيوان، سگ، خوك، كافر، مشروبات مست
كننده، و آبجو.
فايده سوم: مطهرات (پاك كنندهها) هم ده چيز
است: 1-آب. 2-آفتاب. 3-زمين پاك - البته شامل سنگ هم مىشود - 4-آتش. 5-استحاله (كه
چيز نجسى هويت اصلى خود را از دست بدهد) مثل اين كه غايط يا خون تبديل به خاك شود
يا منى و علقه يا خونى كه در تخم مرغ است تبديل به موجود زنده شود، يا آب نجس را
حيوان حلال گوشتى بخورد و در مزاجش تبديل به بول شود، يا خون مبدل به چرك گردد.
6-اسلام آوردن كافر. 7-انتقال خون از بدن انسان و امثال آن به بدن پشه و كك و غيره.
8-كمشدن دو ثلث آب انگور به وسيله آتش يا حرارت خورشيد. 9- تبديل شراب يا آب انگور
جوش آمده، به سركه اگر چه به وسيلهاى باشد (مانند نمك). 10-برطرفشدن عين نجاست در
چند مورد: 1-بدن حيوان (اگر بدن حيوانى نجس شد و عين نجاست از بين رفت پاك مىشود).
2-باطن بدن انسان مثل داخل چشم، بينى، دهان، سوراخ گوش، آلتهاى تناسلى كه هر يك از
اينها به محض اين كه عين نجاست زايل گرديد پاك مىشود.
فايده چهارم: شاعرى اسباب سعادت را منحصر در ده
چيز دانسته كه مضمون اشعارش اين است: هميشه خوشبختى در سايهى ده خصلت است، و چه
خوش خصالى است! علم، حلم، تقواى خالص، سلامت تن، مال حلال، فرزند خوشرفتار،
همسايهى موافق، همسر پاكدامن و زيبا، امنيتى كه بيم و ترسى در آن نباشد و از همه
بالاتر عمل صالحى كه سر آمد كمالات است.