نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۱۴ -


فصل دوم: حديثهاى اهل سنت از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):

مسواك را فراموش نكنيد كه ده خاصيت دارد: دهن را پاكيزه كند، خدا را راضى، و شيطان را خشمگين نمايد، محبت فرشتگانى كه نگهبان انسان هستند جلب كند، لثه را محكم، و بلغم را برطرف نمايد، دهن را خوشبو و صفرا را قطع كند، چشم را روشن و دندان را سفيد گرداند و در حديث ديگرى است كه: چرك دندان را بردارد و سنت پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) است.

ده طائفه از اين امت خود را مؤمن دانند اما در واقع همانند كافراند: قاتل ناحق، ديوث، مانع زكات، شرابخوار، تارك حج با استطاعت، فتنه‏انگيز، فروشنده‏ى اسلحه به دشمن، آنكه با زن نامحرم از غير طريق طبيعى بياميزد، يا با حيوان آميزش كند، و يا با محرم خود زنا كند.

بنده را در آسمان و زمين مؤمن نخوانند تا فضل و كرم داشته باشد، و كرم نيابد تا مسلمان باشد، و مسلمان نيست تا مردم از دست و زبانش آسوده باشند، و مردم از او نياسايند تا عالم شود، و عالم نشود تا به حلم خود عمل كند، و عمل بعلم نتواند تا پارسا و زاهد از دنيا شود، و پارسا نشود تا پرهيزگار از گناه گردد، و پرهيزگار نگردد تا فروتن شود و فروتن نشود تا خود را بشناسد تا عاقل شود.

عاقبت (رستگارى و سلامت) ده گونه است، پنج نوع آن در دنيا و پنج نوعش در آخرت است، اما در دنيا: به تحصيل علم دين، انجام عبادت، رزق حلال، و صبر بر سختى و شكر بر نعمت است؛ اما در آخرت: به آمدن ملك الموت با مهر و ملاطفت، ايمنى از نكير و منكر در قبر، ايمنى از وحشت قيامت، محو گناهان و قبول عبادات، و عبور برق آسا از صراط و ورود به بهشت با سلامت.

ده سنت را پدرتان ابراهيم بيادگار گذاشته: پنج تا در سر و پنج تا در تن.

در سر: مسواك، و مضمضه، و استنشاق (شستن بينى) و كوتاه كردن شارب، و بلند گذاشتن ريش؛ و در تن: ختنه، نوره كشيدن، تطهير مخرج، زايل كردن موى زير بغل، و گرفتن ناخن.

ده طائفه از امت من وارد بهشت نشوند جز اينكه توبه كنند: 1-كسى كه پيشاپيش زمامداران حركت ميكند (اسكرت). 2-قبر شكاف. 3-سخن چين. 4-ديوثى كه غيرت ناموسى ندارد. 5-طبل زن. 6-سارزن. 7-كسى كه از تقصير مردم نميگذرد (و ستم روا ميدارد). 8-حرامزاده (كه پس از بلوغ راه منحرف اختيار كند). 9-كسى كه غيبت مردم مى‏كند. 10-آنكه با پدر و مادر بدرفتارى نمايد.

نماز ده كس قبول نيست: كسى كه در نماز فرادى قرائت نخواند، نمازگزارى كه زكات ندهد، امام جماعتى كه مردم از او ناراضى باشند، غلام فرارى، شرابخوار، زنى كه شب را با خشم شوهر به صبح رساند، زنى كه بدون سرانداز نماز بخواند پيشواى ستمگر، رباخوارى، مردى كه نمازش جلوگير كارهاى زشت و ناپسند نباشد كه اين نماز جز دورى از خدا ثمرى ندارد.

نماز ستون دين است و ده مزيت دارد: زيور صورت است و روشنائى قلب و آسايش تن، و انيس قبر، و محل نزول رحمت، و چراغ آسمان (يعنى در نظر ملكها و اهل آسمان درخشان است) و سنگينى ميزان، و خشنودى خدا و بهاى بهشت، و سد در برابر آتش؛ هر كه نماز را بپا دارد دين را بپا داشته، و هر كه ترك كند دين را ويران كرده است.

هنگامى كه خدا خواهد بهشتيان را وارد بهشت كند، فرشته‏اى را با يك تحفه و لباس بهشتى بفرستد، چون خواستند وارد شوند گويد: بايستيد كه من تحفه‏اى از جانب پروردگار جهانيان آورده‏ام پرسند: چيست؟ گويد: ده انگشتر است، كه بر يكى نقش شده: طبتم فاد خلوها خالدين (پاكيزه هستيد، براى هميشه به بهشت در آئيد)، بر ديگرى نوشته: به سلامت و امنيت؛ بر سوم نوشته: غم و غصه‏هاى شما تمام شد، بر چهارم نوشته: حله و زيور به شما مى‏پوشانيم؛ بر پنجم نوشته: حورالعين براى همسرى شما آماده كرده‏ايم؛ بر ششم نوشته: من در اثر صبرهايى كه كرده‏اند امروز جزايشان دادم؛ بر هفتم ثبت شده: جوانى اى يافتيد كه پيرى ندارد؛ بر نهم نوشته: امانى يافتيد كه ديگر ترسى ندارد؛ بر دهم نوشته: در جوار خداى بخشنده‏ى مهربان صاحب عرش عظيم هستيد؛ سپس ملك گويد: بفرماييد، وارد شوند و گويند: شكر خداى را كه غم و اندوه از دل ما برداشت، كه خداى ما آمرزنده و سپاسگزار است، شكر خداى را كه به وعده خود وفا كرد و اين سرزمين را ميراث ما كرد تا هر گوشه بهشت خواهيم منزل گزينيم، عمل كنندگان چه خوش دستمزدى دارند.

و نيز موقعى كه بنا است دوزخيان وارد جهنم شوند خداوند ملكى با ده انگشتر مى‏فرستد كه بر يكى نوشته: به جهنم در آييد نه مرگى در كار است و نه امكان خروج داريد؛ بر دومى نوشته: در عذاب فرو رويد هيچ آسايش نداريد؛ بر سوم نوشته: از رحمت من نااميد شويد؛ بر چهارم نوشته به غم و غصه سرمدى واريد شويد؛ بر پنجم نوشته: لباستان آتشين است و غذا و آب و بستر و رواندازتان همه آتش است؛ بر ششم نوشته: هميشه در آتش مورد غضب من هستيد؛ بر هفتم نوشته: اين سزاى گناهانى است كه مى‏كرديد؛ بر هشتم نوشته: براى آن گناهان بزرگى كه مى‏كرديد نه توبه كرديد و نه پشيمان شديد، لعنت من بر شما باد؛ بر نهم نوشته: بدنبال شيطان رفتيد، دنيا را گزيديد، آخرت را وا گذاشتيد، اين است كيفر شما: بر دهم نوشته: خود را ملامت كنيد، كه آنچه گفتند نپذيرفتيد و به گناه ادامه داديد در اثر آن خدا نشناسيها اينك عذاب را بچشيد.

روزى پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از ابليس پرسيد: دوستان تو از امت من چقدر اند؟ گفت ده گروه: زمامدار ستمگر، ثروتمند متكبر، حرامخوارى كه باك ندارد از كجا به چنگ آرد و كجا خرج كند، عالمى كه با ظلم زمامدار موافقت كند، بازرگان خائن، متحكر، زنا كار، ربا خوار، بخيل، و كسى كه مال را از هر كجا باشد جمع آورى مى‏كند؛ سپس حضرت پرسيد: دشمنان تو از امت من چقدراند گفت: پانزده كس: اول خودت، دوم: عالم با عمل، سوم: قاريان قرآن كه به آن عمل كنند، و آنكه پنج وقت اذان گويد، چهارم: دوستدار مستمندان و يتيمان، پنجم: انسان دوست مهربان، ششم: متواضع در برابر حق، هفتم: جوانى كه بهار عمر را در طاعت خدا مى‏گذراند، شبانگاه كه همه چشمها خفته او به نماز مشغول است ؛ هشتم: كسى كه از حرام بپرهيزد، نهم: آنكه در راه خدا خيرخواهى كند - و در حديث ديگر ضميمه شده: براى برادران دعا كند و در دل كينه‏اى نداشته باشد - دهم: دايم الوضو، يازدهم: سخاوتمند، دوازدهم: زنان پاكدامن و پوشيده، پانزدهم: كسى كه براى مرگ آماده شده است.

فصل سوم: حديثهاى شيعه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام):

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: خدا را با چيزى برتر از عقل نمى‏توان عبادت كرد، مؤمن تا ده صفت نداشته باشد خردمند نيست: مردم به خويش اميدوار، و از شرش در امان باشند، كار نيك ديگران را زياد شمارد ولو كم باشد، كار نيك خود را كم شمارد ولو زياد باشد، در همه‏ى عمر از تحصيل علم خسته نشود، و از انجام حوائج مراجعين بستوه نيايد، گمنامى و خمول را بيش از شهرت و احترام ظاهرى دوست بدارد، فقر در نظرش محبوب‏تر از توانگرى باشد، از دنيا تنها به يك قوت اكتفا كند، دهم كه حائز اهميت بسيارى است اينكه هر كس را به بيند گويد او از من بهتر و پرهيزگارتر است، چون مردم دو دسته‏اند: يا از او بهترند و يا بدتر، در برابر بهتر تواضع كند تا به او ملحق شود، و نسبت به آن هم كه ظاهر خوشى ندارد گويد: ممكن است باطنش از من بهتر باشد، يا از انحراف بازگردد و عاقبتش بخير شود، اگر كسى اين جهات را رعايت كند مجد و عظمت خود را بازيافته و بر مردم دوران خويش فائق آمده است.

ده گروه از ورود به بهشت ممنوع اند

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: نه شراب خوار وارد بهشت شود، نه ستمكار به پدر و مادر، نه سياه تيره (ظاهرا مراد سياهى دل است از كثرت گناه) نه ديوث، نه مأمور شرطى، نه مخنث (مرديكه لواط دهد)،

نه قبر شكاف، نه باجگير، نه قاطع رحم، نه قدرى (منكر تقدير خداوند)

ده علامت بناچار بايد پيش از قيامت پديد آيد: خروج مردى از آل ابوسفيان، دجال، پديد آمدن دود (در آسمان) دابة (جنبنده‏اى كه از زمين خارج شود و با مردم سخن گويد) خروج امام قائم (عليه السلام)، طلوع خورشيد از مغرب، فرود آمدن حضرت عيسى (عليه السلام) از آسمان، فرو رفتن زمين در مشرق و در جزيرة العرب، و آتشى كه از نواحى دور دست عدن شعله گيرد و مردم را به جانب محشر براند.

معاذ گويد راجع به هول و وحشتهاى قيامت از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سؤالى كردم فرمود: معاذ! مطلب عظيمى پرسيدى، سپس اشك از ديدگان مبارك فرو ريخت و فرمود: ده صنف از امت من به صورتهاى مختلف وارد صحنه‏ى محشر شوند: به صورت ميمون، خوك، سر به پايين و پا به طرف بالا كه صورتشان به زمين مى‏كشد، كور، كرولال بعضى زبانش از دهان در آمده روى سينه آويخته چرك از آن مى‏ريزد به طورى كه همه را ناراحت مى‏كند، بعضى دست و پايشان بريده، بعضى به چوبه‏هاى دار آتشين آويخته‏اند، بعضى از مردار بدبوترند، بعضى پيراهنهاى قيرين بر تن دارند كه به پوست بدنشان چسبيده؛ بوزينگان سخن چينان اند، خوكان حرام خورانند، سرنگونان ربا خوارانند، كوران قضات ستمگرند، كر و لالان خود پسندانند، آنها كه زبان خود مى‏جوند غيبت كنندگان اند، دست و پا بريدگان همسايه آزارها هستند، دار آويختگان سعايتگران اند كه مردم را به چنگال خونين زورمندان ستمگر دچار مى‏كنند، متعفنان كسانى هستند كه عنان نفس عالى بشرى را بدست شهوت و كامرانى سپرده و از پرداخت حقوق الهى خوددارى مى‏نمايند، و دسته‏ى اخير مردم متكبر و فخر فروش اند كه بر بندگان خدا بزرگى مى‏كنند.

در ضمن سفارشهايى، به على (عليه السلام) فرموده: يا على ده طايفه از اين امت گويا به خداى بزرگ ايمان ندارند: سخن چين، جادوگر، ديوث، كسى كه به حرام از غير مجراى طبيعى با زنى بياميزد، آن كه با جوانى در آميزد، كسى كه با محرم خود زنا كند، فتنه‏انگيز، مسلمانى كه به دشمن در حال جنگ اسلحه بفروشد، كسى كه از پرداخت زكات خوددارى كند، و آنها كه با تمكن نروند.

و نيز به آنجناب فرموده: يا على شيعيان و يارانت را (مراد شيعيان و ياران خالص است) به ده امتياز بشارت ده: 1-حلال زادگى. 2-ايمان صحيح. 3-دوستى خدا با آنها. 4-گشادگى قبر. 5-روشنى پل صراط. 6-نترسيدن از فقر و بى نيازى قلب. 7-دشمنى خدا با دشمنانشان. 8-ايمنى از خوره. 9-آمرزش گناهان. 10-و همنشينى با من در بهشت.

على (عليه السلام) فرمايد ده افتخار از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نصيب من شده كه هر كدام را از آنچه خورشيد بر آن مى‏تابد بيشتر دوست دارم: وى به من فرمود: تو در دنيا و آخرت برادر منى، در مال و عيال جانشين منى، در دنيا و آخرت پرچم من به دست تو است، دوست تو دوست من، و دشمنت دشمن من، و دشمن خدا است.

پيغمبر فرموده ده چيز مسرت بخش و نشاط آور است: خواندن سوره‏ى يس، ناخن گرفتن، تراشيدن موى زير شكم، شستشوى بدن، اسب سوارى، مسواك، كمك به مسلمانان، شانه زدن ريش هنگام غسل، و وضو گرفتن.

از آنجناب پرسيدند: چرا دعاى ما مستجاب نمى‏شود با اينكه خداوند فرموده: مرا بخوانيد تا اجابت كنم؟ فرمود: ده چيز دلهاى شما را ميرانده: 1-با اينكه خدا را شناختيد وظيفه‏ى بندگى را انجام نداديد. 2-قرآن را خوانديد و به كار نبستيد. 3-دعوى دوستى پيغمبر كرديد و با فرزندانش دشمنى كرديد. 4-ادعاى عداوت شيطان كرديد و از او پيروى نموديد. 5-گفتيد بهشت را دوست داريم و عملى انجام نداديد. 6-گفتيد از دوزخ مى‏ترسم و بدنهاى خويش را در آن افكنديد. 7-به عيب مردم پرداختيد و از عيوب خود غافل شديد. 8-لاف دشمنى دنيا زديد و به جمع اموال پرداختيد. 9-به مرگ اقرار كرديد و آماده‏ى آن نشديد. 10-مردگان را به خاك سپرديد و عبرت نگرفتيد به اين مناسبات دعاى شما مستجاب نمى‏شود.

احتكار در ده چيز ممنوع است: گندم، جو، خرما، كشمش، ذرت، روغن، عسل، پنير، گردو، زيتون. (احتكار جمع كردن هر چيز است به انتظار گرانى، كه خود استفاده كند ولو ديگران در فشار افتند).

گفتار من شريعت است و كردارم طريقت، و حالاتم حقيقت، سرآمد عقلم معرفت، شايستگى و صلاحم علم، ردايم توكل، گنجم قناعت، منزلم راستى، جايگاهم يقين، افتخارم فقر و همين مايه‏ى فخر من بر پيمبران ديگر است.

على (عليه السلام) فرمود: علم بهترين ميراث است، عقل بالاترين بخشش (الهى) است، ادب بهترين شغل است، تقوى نيكوترين توشه است، عبادت پرسودترين سرمايه است، بردبارى نافع‏ترين ياور است، قناعت بالاترين غنا است، و توفيق بهترين مددكار است.

گويند: على (عليه السلام) گاهى اشعارى را قرائت ميكرد كه مضمون آنها اين است:

عالى‏ترين خويهاى انسانى، اخلاق پاكى است كه اولش عقل است و دومش دين، سومش علم، و چهارمش حلم، پنجمش سخاوت و ششم آن نيكى، هفتمش احسان و هشتمش صبر، نهمش شكر و دهم آن نرمخويى باشد.

فصل چهارم: حديثهاى امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام):

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ده كس را درباره‏ى شراب لعنت كرده: آن كه درختش را (به قصد تهيه شراب) مى‏كارد، كسى كه آن را نگهبانى مى‏كند، آن كه انگورش را مى‏فشارد، خورنده، ساقى، حمال، تحويلدار، فروشنده، مشترى و آنكه پولش را مى‏خورد.

اسلام ده پايه دارد: اقرار به توحيد - كه اساس ملت اسلام است - نماز كه واجب شبانه روزى است، روزه كه سپر از آتش است، زكات كه پاك كننده است (مال و دل هر دو را پاك ميكند)، حج كه اقامه‏ى شرع است، جهاد كه عزت مسلمين است، امر به معروف كه پايدارى در ايمان است، نهى از منكر كه حجت بر گنهكار است، جماعت كه مايه‏اى الفت است، و عصمت (يعنى حفظ نفس) كه حقيقت اطاعت است.

ده چيز است هر كه هنگام مرگ داشته باشد وارد بهشت شود: اقرار به توحيد و نبوت، اعتراف به كتابهاى آسمانى، نماز، زكات، روزه، حج، دوستى دوستان حق، بيزارى از دشمنان خدا، و دورى از هر گناه.

حضرت صادق (عليه السلام) فرموده: (ده كس در ده چيز طمع نكنند) متكبر نبايد در نيكنامى طمع بندد، حيله گر در رفيق زياد، و بى ادب در شرف، بخيل در صله‏ى رحم، مسخره كننده در سلامتى از تعرض، حسود در آسايش قلب، خرده گير در بزرگى، و كم تجربه‏ى خود پسند در رياست.

ده چيز گوسفند را نبايد خورد: خون، سپرز، مغز حرام، غده، نرى، تخم، بچه دان، فرج، و شاه رگهاى گردن.

ده چيز از حيوان مرده پاك است: استخوان، مو، پشم، پر، شاخ، سم، تخم (در شكم پرندگان)، پنير مايه، شير، دندان (اين حكم در هر حيوانى غير از سگ و خوك جارى است چه به دستور شرعى كشته شود يا ميته و مردار باشد).

ده پند: مردى خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض كرد: پدر و مادرم به قربانت مرا موعظه كن، فرمود: اگر خداى متعال ضامن روزى است، غصه خوردن چرا؟ اگر روزى تقسيم شده است، حرص و آز براى چه؟ اگر حساب قيامت حق است، گرد آورى مال (از راه حرام) براى چه؟ اگر خدا عوض انفاق را مى‏دهد، بخل به چه جهت؟ اگر كيفر خدايى آتش است، گناه چرا؟ اگر مرگ حق است، شادى (به باطل و گناه) چرا؟ اگر عرضه اعمال بر خدا صحيح است، نيرنگ يعنى چه؟ اگر عبور از صراط حق است، خود پسندى چيست؟ اگر هرچيزى مقدر است، اندازه براى چه؟ و اگر دنيا ناپايدار است اعتماد بر آن چرا؟

اخلاق عالى انسانى ده تا است اگر بتوانى همه را فراهم كن كه گاهى اين صفات در وجود پدر هست و در پسر نيست، گاهى در پسر هست و در پدر نيست، گاه در غلام هست و در آزاد نيست: درستى در رفتار با مردم، راستگويى، امانتدارى، صله‏ى رحم، مهمان نوازى، غذا دادن به سائل، پاداش احسان، رعايت حقوق همسايه، اداى حق رفيق، و سرآمد همه‏ى اين اخلاق حيا است.

خداوند متعال پيغمبر خود را به اخلاق عالى ممتاز كرده، شما خود را با اين خويها بيازماييد، اگر داشتيد شكر خدا كنيد و در زيادى آنها بكوشيد: يقين، قناعت، صبر، شكر، رضايتمندى، خوشخويى، سخاوت، غيرت، شجاعت، و جوانمردى.

در كتاب قصص الانبياء، حديثى طولانى درباره‏ى معراج نقل مى‏كند كه ما قسمتى از آن را نقل مى‏كنيم: خداوند فرمود: اى محمد! بخواه تا بدهم، عرض كرد: پروردگار! بارهاى سنگين و طاقت فرسا بر دوش مامنه كه ممكن است از حمل آنها سر باز زنيم و اين گناه سبب شود حلالها را بر ما حرام كنى، چنان كه با بنى اسرائيل چنين كردى؛ خطاب شد: سختى و شدت را از امت برداشتم، چنانكه در قرآن فرمايد: خدا در دين بر شما سختگيرى نكرده، خداوند بر شما آسايش و سهولت خواسته، و بنى اسرائيل ده تكليف مشكل داشته‏اند:

1-هر گاه گناهى مى‏كردند غذاى حلالى بر آنها حرام مى‏شد چنان كه در قرآن است: به علت ظلمى كه از يهوديان سر زد غذاهاى پاكيزه‏اى را كه حلال بود بر آنان حرام كرديم. 2-پنجاه نماز (واجب) داشتند. 3-زكاتشان يك چهارم مال بود. 4-اگر جنب يا حيض و نفاس مى‏شدند و آب نداشتند به حال نجاست بايد مى‏ماندند تا آب پيدا كنند و غير از آب وسيله‏ى تطهير نداشتند (اما در اسلام تيمم به خاك هم پاك كننده است). 5-در غير مسجد حق نماز خواندن نداشتند. 6-هنگام روزه اگر نماز شام مى‏خواندند يا خوابشان مى‏برد حق خوردن نداشتند تا شب آينده (و فقط قبل از نماز شام و پيش از خواب مى‏توانستند بخورند). 7-بعد از نماز و بعد از خواب، جماع بر آنها حرام بود. 8-صدقه‏هاى آنها گر رد مى‏شد موجب رسوايى بود چون در صورت قبول‏شدن آتشى مى‏آمد و قسمتى از آنها را مى‏سوزاند و بقيه را به مستمندان مى‏دادند، و اگر قبول نمى‏شد نمى‏سوخت و صاحبش رسوا مى‏شد. 9-اگر لباسشان نجس مى‏شد جز بريدن چاره‏اى نبود و با آب پاك نمى‏شد. 10-گناهانشان هم موجب فضيحت بود: اگر شب معصيتى مى‏كردند صبح بر در خانه‏شان نوشته بود.

ين ده امر مشكل در شريعت موسى بوده كه به دعاى پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از اين امت رفع شده و در مقابل ده حكم آسان جعل شده خطاب شد:

اى محمد! به بركت دعاى تو حلالهاى را در اثر گناه بر امتت حرام نمى‏كنم، و آنچه بر بنى اسرائيل حرام بود بر آنها حلال كردم چنان كه در قرآن فرموده: آن پيغمبر مكى كه نام و نشانش را در تورات و انجيل مى‏يابند آنان را به كارهاى نيك وا مى‏دارد و از كارهاى زشت منع مى‏كند، پاكيزه‏ها را برايشان حلال مى‏نمايد و پليدى‏ها را حرام.

اى محمد! براى دعاى تو پنجاه نماز بر امتت واجب نكنم، و به فضل و كرم خويش خاك را پاك كننده قرار دهم تا در حال جنابت و حيض و نفاس اگر آب نيابند تيمم كنند، چنان كه در قرآن آمده: و اگر مريض بوديد يا مسافر، يا حدثى از شما سر زد، يا جنب شديد و آب نيافتيد بر سطح زمين پاك تيمم كنيد.

اى محمد! به بركت دعاى تو نماز امتت را در غير مسجد باطل نشمارم - چنان كه از بنى اسرائيل باطل بود - و در هر جا نماز گزارند به فضل خود بپذيرم چنان كه در قرآن است: مشرق و مغرب همه از خداست به هر طرف رو كنيد سوى خدا توجه كرده‏ايد پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هم فرموده: همه زمين را براى من سجده‏گاه و پاك كننده قرار داده‏اند.

اى محمد! (در ماه رمضان) غذا و نوشابه را بعد از نماز عشا و بعد از خواب براى امتت حرام نكنم و به كرم خويش خوردن و آشاميدن را تا سفيده‏ى صبح بر آنان مباح كنم، چنان كه قرآن فرموده: بخوريد و بنوشيد تا تارهاى سپيد و سياه از يكديگر تميز داده شود و اگر در ماه رمضان چيزى خوردند بر آنان نشمارم.

اى محمد! به احترام تو آميزش را در شب ماه رمضان تا اذان صبح مباح كردم، و مثل بنى اسرائيل منعشان نكردم. چنان كه در قرآن است: آميزش با زنان در شب ماه رمضان بر شما حلال است... اينك با آنان مباشرت كنيد...

اى محمد! صدقه‏هاى امتت را مايه‏ى رسوايى نكنم و به دست خويش تصدق را بگيرم. چنان كه در قرآن فرموده: ... خدا توبه‏ى بندگان را مى‏پذيرد و صدقات را مى‏گيرد.

اى محمد! آب را براى امتت پاك كننده قرار دادم و مثل بنى اسرائيل دستور بريدن جامه ندادم، چنان كه در قرآن است: از آسمان آب پاك كننده نازل كرديم.

اى محمد! گناه امت ترا بر در خانه‏هايشان ننويسم، و آنانرا رسوا نكنم، و از فضل خود معاصى آنها را از چشم فرشتگان و ساير مردم مستور كنم.

فصل پنجم: آداب دعا:

آداب دعا ده چيز است:

1-غنيمت شمردن وقتهاى شريف مانند: روز عرفه، ماه رمضان، روز جمعه، هنگام سحر چون پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: در ثلث آخر هر شبى خداوند فرشته‏اى به آسمان دنيا مى‏فرستد كه فرياد زند: كيست دعا كند تا مستجاب كنم؟ كيست تقاضا كند تا عطا كنم؟ كيست آمرزش خواهد تا بيامرزم؟

2-رعايت حالات مناسب چنانكه در حديث است: درهاى آسمان هنگام صف كشيدن در ميدان جنگ - در راه خدا - و وقت بارش باران، و موقع انجام نماز واجب، باز است؛ پس دعاى در اين اوقات را غنيمت شماريد. و پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: دعا بين اذان و اقامه رد نمى‏شود. و نيز فرموده: دعاى روزه دار مردود نيست. حال سجده هم به اجابت سزاوار است كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: بنده در حال سجود از همه وقت به خدا نزديكتر است پس در سجده زياد دعا كنيد.

3-رو به قبله باشد و دستها را چنان بلند كند كه زير بغل نمودار گردد. سلمان گويد: پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: خداى شما كريم و با حيا است، اگر بنده‏اش دست به دعا بردارد، حيا مى‏كند كه دستش را خالى برگرداند و در حديث است كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هر وقت دست به دعا بلند مى‏كرد، در خاتمه دست را به صورت مى‏كشيد.

4-آرام - و مخفيانه - دعا كند كه در قرآن فرموده: پروردگارتان را بازارى و به طور خفا بخوانيد.

5-حاجت خود را نام ببرد، امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند از حاجت دعا كنندگان خبردار است اما دوست دارد خواسته‏هاى خود را ذكر كنند و نيز دعاى دسته جمعى كنند كه به اجابت نزديك‏تر است.

6-از روى بيم و اميد دعا كند، خداوند (درباره‏ى حضرت زكريا و يحيى) فرمايد: آنان در كارهاى خير سرعت داشتند، و با اميدوارى و ترس ما را مى‏خواندند.

7-هنگام دعا بلند همت باشد، درخواستهاى عالى كند كه هيچ چيز براى خدا سنگين نيست، با يقين به اجابت دعا كند و بداند كه خدا دعاى دل را غافل را مستجاب نمى‏كند.

8-اصرار كند و خواهش را سه بار تكرار نمايد، ابن مسعود گويد: پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) دعا و خواهش را سه مرتبه مكرر مى‏كرد. تعجيل هم نكند كه آن جناب فرموده: دعا مستجاب مى‏شود مادامى كه تعجيل هم نكنيد، نگوييد من دعا كردم و مستجاب نشد، بسيار دعا كنيد كه خداوند كريم را مى‏خوانيد.

9-پيش از دعا ذكر خدا گويد، و در حديثى است كه نبى اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: هر گاه حاجتى از خدا خواستيد اول بر من صلوات فرستيد، خدا كريم‏تر از اين است كه دو حاجت از او بخواهند يكى را مستجاب كند و ديگرى را رد نمايد (چون صلوات را مستجاب مى‏كند).

10-رعايت آداب باطنى دعا را بكند كه پايه و اساس همانها است از قبيل: توبه‏ى از گناه، پرداخت حقوق مردم، توجه كامل به ذات مقدس حق، چه اسباب نزديك در اجابت دعا همينها است.

فصل ششم: كلمات حكما:

حكيمى گفته: عاقل ده صفت دارد، پنج صفت ظاهر: سكوت، خوشخويى، فروتنى، راستگويى، و عمل نيك؛ و پنج صفت باطن: تفكر، عبرت‏گيرى، خضوع، كوچك شمردن خويش، و ياد مرگ.

ديگرى گفته: ده صفت را خدا از ده كس خوش ندارد: بخل از توانگر، تكبر از فقير، طمع از عالم، بى حيايى از زن، دنيا پرستى از پير، تنبلى از جوان، تندخويى از سلطان، ترس از جنگجو، خودپسندى از زاهد، و رياكارى از عابد.

لقمان به فرزندش گفته: پسرجان! حكمت ده هنر دارد: دلهاى مرده را زنده كند، درويش را در محفل سلاطين نشاند، بى مقدار را شرف بخشد، غلام را آزاد گرداند، غريب را جا دهد، نيازمند را توانگر نمايد، بر شرف شريفان و عظمت بزرگان بيفزايد، از مال برتر است، امان از ترس است، زره ميدان جنگ و سرمايه پر سود (هنگام صلح) است آنجا كه هول و هراس رخ دهد حكمت در رفعش بكوشد، در پيمودن راه يقين دليل راه است، و گاهى كه جامه نباشد به جاى لباس عيبها را بپوشد.

گويند: پادشاهى پنج نفر حكيم گرد آورد و دستور داد هر يك سخن حكمت‏آميزى بگويد. هر كدام دو مطلب حكيمانه گفتند كه مجموع ده پند شد، يكى گفت: ترس از خدا امن است و امن از عذاب او كفر؛ ايمنى از خلق خدا آزادى است و ترس از آنان بردگى؛ دومى گفت: اميد به خدا توانگرى‏يى است كه درويشى ندارد؛ و نااميدى از او فقرى است كه بى نيازى ندارد؛ سومى گفت: اگر دل غنى شد و كيسه خالى ضرر ندارد، چنان كه اگر قلب نيازمند بود كيسه پر سودى نچشد؛ چهارمى گفت: سخاوتمند را غناى قلب جز توانگرى نيفزايد، و تهى كيسه را غناى دل جز رنج ثمرى ندهد، پنجمى گفت: گرفتن خير اندك، از واگذاشتن شر زياد بهتر است؛ و واگذاشتن همه شرها از گرفتن خير كم بهتر است؛ (مطلب اول اين حكيم درست نيست زيرا مسلما واگذاشتن شر زياد از گرفتن خير اندك بهتر است، بلكه عده‏اى در خير و شر متساوى هم دفع ضرر را مقدم داشته‏اند).

حكيمى گفته: سرانجام دنيا زوال است، سرانجام زندگى مرگ است سرانجام غذا مزبله است، عاقبت جمع مال حساب است، عاقبت آبادى ويرانى است، عاقبت ظالم عذاب است، آخر اجتماع پراكندگى است، پايان توبه آمرزش است، پايان گناه خوارى است، پايان زهد رضايت خداست، پايان هر موجود مرگ است به جز ذات مقدس خدا كه هر چيز جز ذات او نابود شدنى است، فرمان به دست او و بازگشت همه به سوى او است.

افلاطون گويد: ده كس هميشه خوارند: بدهكار، سخن چين، دروغگو، حسود، عاشق، محتاج، طمعكار، اسير، متهم، و نادان.

فصل هفتم: سخنان زهاد:

زاهدى گفته: بيهوده‏ترين چيزها ده چيز است: عالمى كه از او استفاده نكنند، علمى كه به كار نبندند؛ رأى صحيحى كه نپذيرند، حربه‏اى كه به كار نرود، مسجدى كه تعطيل باشد، قرآنى كه نخوانند، مالى كه انفاق نكنند، اسبى كه سوار نشوند، علمى كه در سينه‏ى دنيا دوست باشد، و عمر درازى كه توشه‏ى سفر در آن برنگيرند.

توجه: سزاوار است براى كسى كه سعادت ميخواهد دفترى داشته باشد كه صفات بنيان كن و خصال نجات بخش و گناهان و عبادات را يادداشت كند و هر روز خود را بر آنها عرضه نمايد اما از صفات بنيان كن ده چيز كافى است كه اگر از اينها سالم ماند از بقيه نيز سالم مى‏ماند: بخل، تكبر، خودپسندى، ريا، حسد، عصبانيت شديد، حرص به خوراك، حرص به جماع، مال دوستى، و جاه پرستى.

از صفات نجاتبخش نيز ده تا كفايت كند: پشيمانى از گناه، صبر بر بلا، رضاى به قضا، شكر نعمت، تعادل خوف و رجا، پارسايى در دنيا، اخلاص در عبادت، خوشخويى با مردم، محبت خدا، خضوع در برابر او؛ اين بيست صفت، ده صفت پسنديده و ده خصلت ناپسند ريشه و اساس ساير صفات نيك و بد است.

وصيتهاى ده گانه مولاى رومى:

مولاى رومى به يكى از اصحابش گفت: به تو وصيت مى‏كنم كه در پنهان و آشكار از خدا بترس، كم بخور و كم به خواب، در گفتار زياده روى نكن، از گناه دورى كن، گرد شهوات نگرد، مواظب روزه باش، نماز را هيچگاه از كف مده، با جور و جفاى مردم بساز، از مردم بى عقل و عامى بگريز، و با افراد صالح و بزرگوار رفاقت كن.

گويند: در بنى اسرائيل عابدى بود فرشته‏اى از خداوند اجازه گرفت و به ملاقات وى آمده به عابد گفت: مرا موعظه كن، گفت: ده وصيت به تو مى‏كنم درست فرا گير: عالم و جاهل باش، دوست و دشمن باش؛ فرشته توضيح خواست، عابد گفت: خدا را بشناس و ديگران را نشناس، دوستان خدا را دوست بدار و دشمنانش را دشمن، به دنيا بى علاقه باش و به آخرت علاقه‏مند، در متاع دنيا سخاوتمند باش و در امر آخرت بخيل (از هيچ ثوابى صرف نظر نكن). در اطاعت حق شجاع باش و در گناه ناتوان، برخيز خدا حفظت كند، مرا از عبادت خدا بازداشتى.

(لابد فرشته به صورت انسان آمده و عابد او را نشناخته كه اينگونه سفارش كرده).

فصل هشتم: سخنى در غيبت:

غيبت عبارت است از بدگويى و اظهار عيب يا گناه مؤمنى در نزد شخصى كه اطلاع ندارد در صورتى كه آن عيب و زشتى در آن مؤمن باشد ولى از اظهارش ناراضى است و اگر عيبى را كه در او نسبت بدهد بهتان است نه غيبت.

كليه اسبابى كه موجب غيبت ميشود ده چيز است كه امام صادق (عليه السلام) در حديثى بيان فرموده: اين ده علت را كه در حديث مجملا آمده ما با شرح و تفصيل بيان مى‏كنيم:

اول: هنگامى كه رفتار كسى موجب هيجان خشم گردد، و غضب به جوش آيد براى تسكين خاطر بدگويى مى‏كند.

دوم: در جايى كه رفقا براى تفريح و مطايبه نام مردم را مى‏برند و اشخاص را هتك مى‏كنند، غيبت كننده هم به منظور اينكه رفقا نرنجند و آزرده خاطر نشوند با آنها هم آهنگى مى‏كند.

سوم: وقتى كه پيش بينى مى‏كند كسى خيال حمله به او دارد، يا مى‏خواهد صاحب نفوذى را به او بدبين كند، يا شهادت دروغى درباره‏ى او بدهد، به عنوان پيش‏گيرى شروع به بدگويى مى‏كند تا عمل آينده‏ى او را خنثى كند.

چهارم: گاهى براى تبرئه از اتهامى مى‏گويد: من نبوده‏ام فلان بوده، يا براى تخفيف جرم و عذر تراشى مى‏گويد: من تنها بودم فلان هم بود.

پنجم: براى اينكه مقام خود را بالا ببرد ديگرى را نكوهش مى‏كند، مى‏گويد: فلان كس نادان و كودن است، بى پايه سخن مى‏گويد، و غرض اين است كه خود را دانا و متين معرفى كند، يا مى‏ترسد مردم او را هم احترام كنند و در رتبه‏ى وى شمارند مذمت مى‏كند تا كسى در مقام با وى شريك نشود.

ششم: چون مى‏بيند كسى مورد علاقه و احترام است و براى اسقاط او چاره‏اى ديگرى ندارد به مقتضاى حسد، زبان انتقاد مى‏گشايد تا آبروى او را ببرد، و از احترامش بكاهد.

هفتم: به منظور شوخى و مطايبه و گذراندن مجلس به خنده و مزاح، كسى را دست مياندازد در رفتار يا گفتار از او تقليد مى‏كند.

هشتم: براى تحقير و كوچك كردن اشخاص حضورا يا غيابا عيوب مردم را ذكر مى‏كند و آنها را مسخره مى‏نمايد و منشأ اين عمل حس تكبر و خودخواهى است كه مى‏خواهد همه را از خود پست‏تر معرفى كند.

نهم - گاهى كسى عمل ناپسندى كرده، غيبت كننده براى دلسوزى و اظهار نگرانى شرح غصه را مى‏گويد غافل از اينكه بردن نام او جايز نيست، البته ممكن است قصدى نداشته باشد و صرفا نظرش دلسوزى باشد اما معرفى كردن او و شرح دادن جريانى كه وى راضى نيست فاش شود موجب غيبت خواهد بود.

دهم: غضب براى خدا از گناهى كه از كسى سر زده، و با اينكه جنبه‏ى نهى از منكر ندارد شخص را صريحا نام مى‏برد و گمان مى‏كند اگر براى خدا غضب كرد و از عمل حرام بر آشفت ديگر ذكر مشخصات طرف اشكالى ندارد، و اين علت نيز گاهى از عوام به خواص سرايت مى‏كند.

اكنون كه علل و اسباب غست روشن شد جهاتى را هم كه مجوز غيبت است شرح مى‏دهيم، علما ده جهت براى تجويز غيبت بيان فرموده‏اند:

اول: دادخواهى، مثلا اگر كسى به كسى ستم كرد و حقش را پامال نمود مظلوم مى‏تواند به مقامى كه قدرت رفع ظلم دارد شكايت كند و رفتار او را شرح دهد - در صورتى كه راه چاره منحصر به همان باشد - زيرا پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: حقدار حق سخن و عرض حال دارد، و باز فرمود: كسى كه بى جهت حقدار را معطل كند كيفر و اهانتش جايز است.

دوم: استمداد براى جلوگيرى از گناه و اصلاح حال مفسدين كه عمل زشت و گناه او را نزد بعضى اظهار مى‏كند به قصد اينكه از مستمع يا از فاش‏شدن گناه بترسد و ترك كند.

سوم: مسأله پرسيدن، مثل اين كه به مجتهد مى‏گويد: پدرم يا برادرم به من ظلم كرده راه فرار از اين ظلم چيست؟ (در جايى كه بدون ذكر نام نمى‏تواند به هدف سؤال برسد).

چهارم: در جواب مشورت و بيدار باش از خطرى كه به مسلمانى متوجه شده، چنان كه اگر مرد فاسق و فاجرى با تظاهر و ريا كسى را فريفته و ممكن است او را به كارهاى نامشروع بكشاند تنبه دادن و بيان حال آن مرد فاسد غيبت كردن از او جايز است.

پنجم: انتقاد از شاهد يا راوى (اگر فاسقى شهادتى در دادگاه شرع داده يا روايتى نقل كرده كه موجب پامال‏شدن حقى يا اشتباه‏شدن حكمى است، جايز است او را معرفى كنند ولو غيبت او شود).

ششم: متجاهر به فسق كه علنا معصيت كند، پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: هر كه پرده‏ى حيا را بدرد غيبت ندارد.

هفتم: درباره‏ى كسى كه به لقب اهانت‏آميزى مشهور باشد مانند: شل، شب كور، يك چشم و امثال آنها (در جايى كه طرف سخن مطلع است و گوينده به قصد اهانت نمى‏گويد).

هشتم: در مورد شهادت بر گناهى كه حد دارد، مثل اينكه به بيند كسى زنا مى‏كند يا شراب مى‏خورد، جايز است نزد قاضى با حضور متهم شهادت دهد.

نهم: بعضى گويند اگر دو نفر به بيند كسى مشغول گناه است مى‏توانند آنچه ديده‏اند با يكديگر مذاكره كنند.

دهم: در صورتى كه به بيند كسى غيبت مى‏كند و احتمال دهد از موارد جواز غيبت باشد، بايد عمل او را حمل به صحت كند و منع كردن او اگر موجب اهانت و هتك احترام باشد جايز نيست.

در خاتمه‏ى اين باب، مطالبى را به عنوان فايده بيان مى‏كنيم و بحث را با ذكر اين فوايد تكميل مى‏نماييم:

فايده اول: در اين آيه خداوند ده نشانه از نشانه‏هاى توحيد را بيان فرموده: 1- در آفرينش آسمانها. 2-زمين. 3-رفت و آمد شب. 4-روز. 5-كشتيهايى كه به نفع مردم در دريا حركت مى‏كنند. 6-آبى كه خدا از آسمان مى‏فرستد. 7-زمينهاى مرده را زنده مى‏كند. 8-انواع جنبندگان را در هر گوشه زمين مى‏پراكند. 9-در گردش بادها. 10- ابرى كه ميان زمين و آسمان تسخير شده، (در اين نمونه‏ها) براى مردم عاقل نشانه‏هايى است (كه خدا را به آنان معرفى مى‏كند. (19))

خداوند ده چيز در قرآن نور ناميده: 1-ذات مقدس خود را: خدا نور آسمانها و زمين است 2-پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله): از جانب خدا نور و كتابى روشن براى شما آمده. 3-قرآن: .... و از آن نورى كه با اين پيغمبر آمد متعابت كنند.... 4-ايمان: مى‏خواهند نور خدا را خاموش كنند 5-عدل الهى: در زمين به نور پروردگارش روشن و تابناك شود. 6-ماه: ماه را نور قرار داد 7-روز: ... تاريكيها و نور آفريد. 8-بينات (شواهد صدق انبيا): ما تورات را كه مشتمل بر هدايت و نور بود فرستاديم 9- پيغمبران: نورى بالاى نورى. 10- معرفت (و شناسايى حق): مثل نور خدا مانند روزنه‏اى است كه....

فايده دوم: نجاسات ده چيز است: بول و غايط حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد، منى حيوان كه خون جهنده دارد، چه حلال گوشت و چه حرام گوشت، و همچنين مردار و خون از همان حيوان، سگ، خوك، كافر، مشروبات مست كننده، و آبجو.

فايده سوم: مطهرات (پاك كننده‏ها) هم ده چيز است: 1-آب. 2-آفتاب. 3-زمين پاك - البته شامل سنگ هم مى‏شود - 4-آتش. 5-استحاله (كه چيز نجسى هويت اصلى خود را از دست بدهد) مثل اين كه غايط يا خون تبديل به خاك شود يا منى و علقه يا خونى كه در تخم مرغ است تبديل به موجود زنده شود، يا آب نجس را حيوان حلال گوشتى بخورد و در مزاجش تبديل به بول شود، يا خون مبدل به چرك گردد. 6-اسلام آوردن كافر. 7-انتقال خون از بدن انسان و امثال آن به بدن پشه و كك و غيره. 8-كم‏شدن دو ثلث آب انگور به وسيله آتش يا حرارت خورشيد. 9- تبديل شراب يا آب انگور جوش آمده، به سركه اگر چه به وسيله‏اى باشد (مانند نمك). 10-برطرف‏شدن عين نجاست در چند مورد: 1-بدن حيوان (اگر بدن حيوانى نجس شد و عين نجاست از بين رفت پاك مى‏شود). 2-باطن بدن انسان مثل داخل چشم، بينى، دهان، سوراخ گوش، آلتهاى تناسلى كه هر يك از اينها به محض اين كه عين نجاست زايل گرديد پاك مى‏شود.

فايده چهارم: شاعرى اسباب سعادت را منحصر در ده چيز دانسته كه مضمون اشعارش اين است: هميشه خوشبختى در سايه‏ى ده خصلت است، و چه خوش خصالى است! علم، حلم، تقواى خالص، سلامت تن، مال حلال، فرزند خوشرفتار، همسايه‏ى موافق، همسر پاكدامن و زيبا، امنيتى كه بيم و ترسى در آن نباشد و از همه بالاتر عمل صالحى كه سر آمد كمالات است.