نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۱۱ -


فصل چهارم: حديثهايى از امير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده:

اگر پنج جهت نبود، مردم همه صالح و شايسته بودند: قناعت به نادانى، حرص دنيا، بخل از زياديها، تظاهر و ريا، خود پسندى در رأى و عقيده.

من دوستى بهتر از حفظ زبان، لباسى زيباتر از تقوا، مالى ارزنده‏تر از قناعت، احسانى برتر از رحم و مهربانى، و غذايى گواراتر از صبر نيافتم.

در خاتمه‏ى تورات پنج جمله است كه من دوست دارم هر بامداد مطالعه كنم: عالم بى عمل با شيطان برابر است، سلطان بى عدالت با فرعون يكسان است، فقير طمعكارى كه در برابر توانگران خضوع كند، با سگ همانند است، ثروتى كه از آن سودى نبرند با آجر مساوى است، و زنى كه بدون ضرورت و احتياج از خانه بيرون رود با كنيز هم رديف است.

پنج نصيحت از من فرا گيريد كه اگر در طلب آنها با شتر دور دنيا بگرديد شتر از پا در آيد و شما به مقصد نرسيد: 1- هيچ كس به غير خدا اميد نبندد. 2-و از غير گناه نترسد. 3-هيچ جاهل از سؤال شرم نكند. 4-هيچ عالم در جواب مسأله‏اى كه نمى‏داند از گفتن الله علم يعنى خدا داناتر است، خجالت نكشد 5- صبر نسبت به ايمان مانند سر است نسبت به تن، آن كه صبر ندارد ايمان ندارد.

از آنجناب پرسيدند بندگى چيست؟ فرمود: بندگى به پنج چيز است: خالى نگهداشتن شكم، خواندن قرآن، نماز شبانگاه، تضرع و زارى صبحگاه، و گريه از ترس خدا.

خداوند پنج امتياز به ما داده: فصاحت، جمال، كرم، بزرگى، و احترام در نظر مردم.

علم با جز پنج چيز به دست نيايد: سؤال بسيار، اشتغال زياد، پاكى كردار، خدمت مردان، (يعنى علما) و كمك خواستن از خداوند ذوالجلال.

در جهنم آسيايى است كه مى‏چرخد، نمى‏پرسيد چه خرد مى‏كند؟ گفتند: چه خرد مى‏كند؟ فرمود: عالم فاجر، فقير فاسق، فرمانرواى ظالم، وزير خائن، و عريف (كدخداى) دروغگو.

و نيز در جهنم شهرى است به نام حصينه نمى‏پرسيد در آن شهر چيست؟ گفتند: چيست؟ فرمود: ايادى بيعت شكنان.

به فرمانداران خود نوشت: قلمها را نازك كنيد، سطرها را نزديك به هم بنويسيد. كلمات زايد را بيندازيد. عمده‏ى توجهتان به معنى باشد، و از زياده روى بپرهيزيد كه اموال مسلمانان تاب زياده روى ندارد.

كسى كه روز را در غير اين پنج كار مصرف كند در حق آن روز ستم كرده: اداى حقى، يا انجام واجبى، يا تحصيل نام نيكى، يا تأسيس كار خيرى، و يا فرا گرفتن دانشى.

فصل پنجم: احاديثى از امام جعفر صادق (عليه السلام):

پنج چيز از پنج كس محال است: نصيحت از حسود، مهر از دشمن، احترام از فاسق، وفا از زن، و مهابت از فقير.

پنج چيز تخلف‏پذير نيست: بخيل آسايش ندارد، حسود لذت ندارد، زودرنج وفا ندارد، دروغگو جوانمردى ندارد، و كم خرد بزرگى نخواهد داشت.

كسانى كه بسيار گريستند پنج تن بودند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه (عليه السلام) دختر محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و امام چهارم حضرت امام سجاد (عليه السلام).

آدم از فراق بهشت چندان گريست كه اشك مثل سيلاب بر صورتش جارى مى‏شد، يعقوب از فراق يوسف آنقدر گريه كرد كه به او گفتند به خدا تو يوسف را از ياد نمى‏برى تا سخت بيمار شوى يا به هلاكت افتى، يوسف از دورى پدر بقدرى اشك ريخت كه زندانيان به تنگ آمده گفتند: يا شب گريه كن روز آرام باش يا روز گريه كن شب بياساى، عاقبت يكى از دو پيشنهاد را پذيرفت؛ حضرت زهرا (عليه السلام) بر فرقت پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) چنان گريه مى‏كرد كه اهل مدينه اظهار نگرانى كردند ناچار مى‏رفت بر سر قبر شهدا مى‏گريست، و حضرت سجاد (عليه السلام) بيست سال يا چهل سال بر پدر گريان بود.

در كتاب على (عليه السلام) ديديم كه گناهان بزرگ پنج است: شرك به خدا، ظلم به پدر و مادر، رباخوارى پس از اطلاع بر حكم خدا، فرار از جنگ، و برگشتن به شهر كفار پس از مهاجرت به شهر مسلمين؛ (در صورتى كه قادر بر انجام فرايض دينى نباشد).

عبيد بن زراره مى‏گويد: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: گناهان كبيره را بيان كنيد فرمود: پنج گناه است كه خدا وعده‏ى آتش بر آنها داده: 1-مال يتيم خوردن، خدا فرموده: آنها كه مال يتيمان مى‏خورند آتش در شكم مى‏ريزند و به زودى وارد دوزخ مى‏شوند. 2-ربا، خدا فرمود: اى مؤمنان از خدا بترسيد و دست از باقيمانده ربا بكشيد تا آخر آيه. 3-فرار از جنگ، خدا فرموده: اى مؤمنان هنگامى كه در ميدان جنگ با كفار روبرو شويد فرار نكنيد تا آخر آيه. 4-تهمت به زنهاى شوهر دار عفيف زدن. 5-كشتن عمدى مؤمن، (گناهان كبيره زياد است لكن در هر موردى به مناسبت محل و شخص چند عدد آن ذكر شده).

رفاقت شرايط و حدودى دارد، هر كه رعايت اين حدود را نكرد او را رفيق كامل مشمار، و كسى كه به كلى از اين حدود خارج شد نان رفيق بر او مگذار: بايد عيان و نهانش يكى باشد، (آبروى او آبروى تو و خفت او خفت تو باشد،) مال و مقام مراتب مودتش را تغيير ندهد، و در گرفتاريها ترا تنها نگذارد. هر كسى داراى يكى از اين پنج صفت نباشد كسى از او بهره‏ى چندان نبرد: وفا، تدبير، حيا، خوى خوش، و آزادمنشى كه مشتمل بر همه‏ى آن صفات است.

پنج نعمت است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد هيچگاه زندگى خوشى ندارد، و هميشه عقل پريده و به خود مشغول است: سلامت بدن، امنيت، رزق وسيع، انيس موافق.

راوى گويد پرسيدم: انيس موافق كيست؟ فرمود: زن صالح، فرزند صالح، و رفيق صالح و پنجم كه همه‏ى آنها را در بردارد، آرامش خاطر است.

آنچه از همه كمتر در بين مردم قسمت شده پنج چيز است: يقين، قناعت، صبر، شكر، و عقل كه همه‏ى آنها را در بر دارد.

شيطان گفته: همه‏ى مردم در قبضه‏ى من اند به جز پنج كس: 1-كسى كه با نيت صحيح در هر كار بر خدا توكل كند. 2-آن كه شبانه روز بسيار ذكر گويد. 3-كسى كه هر چه براى خود مى‏خواهد براى برادر مؤمنش هم بخواهد. 4-آن كه به هنگام مصيبت صبر كند. 5-كسى كه به قسمت بسازد و غم رزق نخورد.

به پنج كس نبايد زكات داد: فرزند، پدر، مادر، زن، و غلام؛ زيرا مخارج اينها به عهده‏ى خود انسان است.

پنج ميوه‏ى بهشتى در دنيا هست: انار، سيب، به، انگور، و رطب.

ابو اسامه گويد حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: مى‏خواهيد پنج چيزى را كه غير از خدا كسى نمى‏داند معرفى كنم؟ گفتم: آرى، اين آيه را خواند: 1- علم قيامت نزد خداى عز و جل است. 2-خدا باران مى‏فرستد 3-و مى‏داند در رحمها چيست. 4-كسى كه نمى‏داند فردا چه مى‏كند. 5-هيچكس خبر ندارد در كدام سرزمين مى‏ميرد، خداوند دانا و آگاه است‏ (18).

حضرت سجاد (عليه السلام) فرموده: نشانه‏ى كامل بودن دين پنج چيز است: سخن بيهوده نگفتن (در بحث) كمتر جدل كردن، بردبارى، شكيبايى، و خوى خوش.

شيعه‏ى من كسى است كه: شكم و فرج خود را نگه دارد، (در راه دين) سخت كوشا باشد، براى خدا كار كند، به ثواب او اميدوار، و از عذابش بيمناك باشد؛ اگر چنين كسان را ديدى بدان كه شيعه‏ى امام جعفر صادق‏اند.

پيش از ظهور امام قائم (عليه السلام) پنج مطلب حتمى است: خروج مردى يمنى و يكى از آل ابوسفيان، نداى آسمانى، فرو رفتن قسمتى از سرزمين بيداء (كه بين مكه و مدينه) و كشته‏شدن مردى پاك.

در كارهايى كه دين اجازه مشورت داده با كسى شور كن كه پنج صفت دارد: عقل، علم، تجربه، خيرخواهى، و تقوى؛ اگر چنين كسى نيافتى خود رعايت اين پنج جهت را بكن، سپس تصميم بگير، و به خدا توكل كن، راه راه خواهى يافت.

فصل ششم: حديثهاى ساير ائمه (عليهم السلام):

حضرت باقر (عليه السلام) اسلام پنج پايه دارد: نماز، زكات، حج، روزه‏ى ماه رمضان، ولايت و دوستى ما اهلبيت؛ در آن چهار تا رخصت و ارفاق هست - چنان كه فقير نبايد زكات بدهد، غير مستطيع واجب نيست حج برود، مريض نشسته نماز مى‏گذارد، و روزه را مى‏خورد - اما ولايت از هيچكس ساقط نيست، مريض، سالم، ثروتمند و فقير بر همه لازم است.

حضرت باقر (عليه السلام) به ابى بكر حضر فرمود: مى‏دانى چند نماز بر ميت خوانده مى‏شود؟ گفت: نه، فرمود: پنج تكبير از پنج نماز يوميه گرفته شده، از هر نمازى يك تكبير، (پس گويا پنج نماز بر او خوانده شده).

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: حضرت آدم هوس ميوه كرد، (فرزندش) هبة الله رفت تا ميوه فراهم كند در بين راه جبرئيل به او برخورد و پرسيد: كجا مى‏روى؟ گفت: آدم مريض است، هوس ميوه كرده، گفت برگرد كه خداوند روحش را گرفت، برگشت ديد پدر مرده است، سپس ملايكه او را غسل دادند و جبرئيل به هبة الله دستور داد جلو بايستد بر بدن او نماز بگذارد تا ملايكه هم اقتدا كنند، و از طرف خدا وحى آمد: پنج تكبير بگويد سپس به آرامى بدن را بردارد و وارد قبر كند و قبر را صاف نمايد، آنگاه فرمود: با همه‏ى مردگانتان چنين كنيد.

حضرت باقر (عليه السلام) گروهى از مشركان را نزد پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آوردند، دستور داد آنها را بكشند، به جز يك نفر، آن فرد پرسيد: به چه مناسبت مرا آزاد كرديد؟ فرمود: جبرئيل خبر داد كه تو پنج صفت نيكو دارى كه خدا و پيغمبر آن‏ها را دوست دارند: غيرت زياد نسبت به ناموس، سخاوت، خوش اخلاقى، راستگويى و شجاعت. مشرك با شنيدن اين مطلب اسلام آورد و ثابت ماند تا در يكى از جنگها در ركاب پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شهيد شد.

حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) از امير المؤمنين (عليه السلام) در تفسير اين آيه: بهره‏ى خويش را از دنيا فراموش مكن فرمود: صحت مزاج، فراغت، جوانى و نشاط خود را در راه آخرت فراموش كن.

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: مالك (زياد بر حسب غالب) جز با پنج صفت گرد نيايد: بخل شديد، آرزوى دراز، حرص مرد افكن، قطع رحم، و ترجيح دنيا بر آخرت.

خداوند به يكى از پيغمبران وحى كرد: فردا صبح، اول چيزى كه ديدى بخور، دومى را بپوشان، سومى را بپذير، چهارمى را نااميد مكن، و از پنجمى بپرهيز، صبحگاه از جا حركت كرد در اولين وهله به كوه بزرگ سياهى برخورد، متحير ايستاد كه چه كنم، سپس با خود گفت: خدا دستور محال نمى‏دهد، به قصد خوردن كوه جلو رفت، هر چه جلوتر رفت كوه كوچكتر شد تا به صورت لقمه‏اى در آمد، چون خورد ديد گواراترين خوراك است؛ از آنجا گذشت طشت طلايى ديد، طبق دستور گودالى كند و آنرا پنهان كرد، اندكى رفت و پشت سر نگاه كرد، ديد طشت خود به خود بيرون افتاده، گفت: من آنچه بايد بكنم كرده‏ام؛ سپس به مرغى برخورد كه يك باز شكارى آن را تعقيب مى‏كرد، مرغ آمد دور او چرخيد، پيغمبر گفت: من مأمورم او را بپذيرم، آستين گشود، مرغ وارد آستين شد، باز گفت شكارى را كه چند روز در تعقيب بودم ربودى، گفت: خدا به من دستور داده اين را هم نااميد نكنم قطعه‏اى از ران شكار گرفت و نزد باز افكند؛ از آنجا گذشت گوش مردارى يافت كه بو گرفته و كرم در آن افتاده بود، طبق وظيفه از آن گريخت.

پس از طى اين مراحل برگشت، شب در خواب به او گفتند: تو مأموريت خويش را انجام دادى، اما فهميدى مقصد چه بود؟ گفت: نه، گفتند: آن كوه، غضب بود، انسان در وقت خشم خود را در مقابل كوهى مى‏بيند، اگر موقعيت خويش بشناسد و پابرجا به ماند كم كم غضب آرام شود و سرانجام به صورت لقمه‏اى گوارايى در آيد كه آنرا فرو دهد؛ اما آن طشت كنايه از كار خير و عمل صالح بود، كه اگر مخفى كنى خدا به هر طريق باشد آنرا در برابر كسانى ظاهر كند كه صاحبش را جلوه دهند، علاوه بر ثوابى كه در آخرت دارد؛ اما آن مرغ، كنايه از نصيحت كننده است كه بايد راهنماييش را بپذيرى، و باز شكارى حاجتمند است كه نبايد نااميدش كنى؛ و گوشت گنديده غيبت است، از آن بگريز.

حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود: نشانه‏ى مؤمن پنج است: خدا ترسى در خلوت، صدقه در تنگدستى، صبر در مصيبت، حلم هنگام غضب، و راستگويى در وقت ترس.

پنج صفت چون در مؤمن جمع شود سزاوار است كه خدا وارد بهشتش كند: روشنى دل، فهم مطالب اسلام، تقوا، دوستى با مردم، و سيماى خوش؛ (چهره‏اى كه آثار رشد و صلاح در آن پديدار باشد).

حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: پنج رسم اسلامى درباره‏ى سر هست، و پنج رسم ديگر در ساير اعضا: در قسمت سر: مسواك، كوتاه كردن سبيل، دسته كردن مو، مضمضه، (شستن دهان) و استنشاق؛ (شستن بينى) و در ساير اعضا: ختنه، تراشيدن زير شكم، برطرف كردن موى زير بغل، ناخن گرفتن، و استنجا؛ (تنظيف مخرج).

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: نماز را جز در پنج صورت نبايد اعاده كرد: از دست رفتن طهارت، وقت، قبله، ركوع، و سجده؛ حمد و سوره سنت است، تشهد سنت است و سنت فريضه را باطل نمى‏كند؛ (يعنى آن پنج قسمت واجبات اصلى نماز است كه به هر يك خللى برسد نماز باطل، مى‏شود، و ساير واجبات از سنت و روش پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ثابت شده كه واجب غير ركنى است و اگر سهوا خراب شود به نماز زيانى نرسد).

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: خروس سفيد پنج صفت از صفات پيغمبران دارد: وقت‏شناسى، غيرت، سخاوت، (كه غذاى خود را به مرغان مى‏دهد) شجاعت، و آميزش زياد؛ (كه سبب بقاى نسل و در انسان جلوگير از شهوترانى حرام است).

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: پيغمبران اولوالعزم پنج نفرند: نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، و محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) (اولوالعزم يعنى پيغمبرى كه صاحب دين مستقل و ناسخ دين قبلى باشد).

حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود: گفتار نيك مال را زياد كند، و رزق را فراوان، و عمر را طولانى، موجب محبوبيت در خانواده و دخول بهشت است. امام هفتم (عليه السلام) فرمود: مؤمن هميشه پنج چيز دارد: مسواك، شانه، سجاده، تسبيح سى و چهار دانه، و انگشتر عقيق؛ (يعنى اينها جزء زينتهاى مؤمن است نه اين كه كسى كه نداشته باشد مؤمن نيست).

حضرت عسگرى (عليه السلام) فرمود: علامت مؤمن پنج است: پنجاه و يك ركعت نماز (واجب و مستحب) در شبانه روز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى به خاك نهادن، و بسم الله را بلند گفتن.

شخصى خدمت امام حسن (عليه السلام) عرض كرد: من در گناه بى تابم و قدرت خوددارى ندارم، مرا موعظه‏اى كنيد، فرمود: پنج كار بكن و هر چه خواهى گناه كن: رزق خدا را نخور، جاى خلوتى پيدا كن كه خدا ترا نبيند. از تحت فرمان و قدرت خدا خارج شو، موقعى كه عزرائيل آمد او را از خود دور كن، و هنگامى كه مأمور جهنم خواست ترا به آتش بكشد نرو؛ اگر قدرت بر اين كارها دارى هر چه مى‏خواهى معصيت كن.

حضرت امام حسين (عليه السلام) به جابربن يزيد جعفى فرمود:

اى جابر! پنج سفارش به تو مى‏كنم: اگر به تو ظلم كردند تو ستم نكن، اگر خيانت كنند تو امانت را از دست مده، اگر تكذيبت كنند خشمگين مشو، به مدح اين و آن شاد نشو، و از مذمتشان بى تابى نكن؛ چون سخنى درباره‏ى تو گويند بسنج، اگر راست گويند و تو غضب كنى ساقطشدن از نظر خدا - به علت رنجيدن از حرف حق - بالاتر است از افتادن از چشم مردم، و اگر دروغ مى‏گويند تو ثوابى بدون رنج به دست آورده‏اى.

امام باقر (عليه السلام) فرمود: پدرم سفارش كرد: با پنج كس همنشينى و رفاقت نكن حتى در بين راه: 1-فاسق، كه ترا به يك لقمه بلكه كمتر مى‏فروشد. گفتم: پدر جان! كمتر از لقمه چيست؟ فرمود: به طمع لقمه‏اى كه به آن هم نمى‏رسد. 2- بخيل، زيرا در سخت‏ترين مواقع احتياج مالش را از تو دريغ مى‏كند. 3-دروغگو، كه چون سراب، دور را نزديك و نزديك را دور مى‏نمايد. 4- احمق، كه گاهى مى‏خواهد نفع برساند ضرر مى‏زند. 5-كسى كه با خويشان خود ناسازگارى مى‏كند، كه خدا او را در سه جاى قرآن لعنت كرده است.

فصل هفتم: حديثهايى كه در معراجنامه ديدم:

خداوند متعال به پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) خطاب كرد: اى احمد! مى‏دانى چه وقت بنده، خدا را به راستى خواهد پرستيد، عرض كرد: نه پروردگارا فرمود: هنگامى كه پنج صفت داشته باشد: تقوايى كه از گناه حفظش كند، سكوتى كه از بيهوده بازش دارد، ترسى كه هر روز گريه‏اش را زياد كند، جايى كه در تنهايى از خدا شرم كند، و دشمنى دنيا و دوستى نيكان به جهت دوستى من با آنها.

پنج صفت در هر كه باشد به زيان او است: بيعت شكنى، تجاوز، حيله، فريب، ستم؛ اما بيعت شكنى: خداوند فرمايد: هر كه (بيعت را) بشكند به ضرر خود شكسته؛ اما حيله: خدا مى‏فرمايد: حيله‏ى بد پاپيچ كسى نمى‏شود جز صاحبش؛ اما تجاوز: باز قرآن مى‏گويد: اى مردم! تجاوزتان به زيان خودتان است؛ اما فريب: خدا فرموده: با خدا و پيغمبر خدعه مى‏كنند ولى جز خود را نفريبند؛ اما ظلم: خدا فرمايد: ما به آنان ستم نكرديم، آنها خود به خويشتن ظلم كردند.

فصل هشتم: سخنان علما، زهاد، و حكما:

عالمى: پنج چيز نشانه‏ى پرهيزگار است: 1-جز با كسى كه در اصلاح دين به او كمك كند ننشيند. 2-شهوت و زبان را كنترل كند. 3-مصيبتهاى بزرگ دنيايى را وبال (و كيفر گناه) داند و بر مصيبت كوچك دينى غمگين شود. 4-شكم را از حلال انباشته نكند مبادا دچار حرام گردد. 5-مردم را رستگار و خود را مقصر ببيند.

عالم ديگرى: خداوند آدم را برگزيد و پنج امتياز به او داد: زيبايى فوق العاده ، تعليم نامها، سجده‏ى فرشتگان، سكونت در بهشت، و مقام پدرى براى همه‏ى نسل بشر.

نوح را نيز پنج امتياز داد: 1-او را ابوالبشر دوم قرار داد - چون همه‏ى مردم غرق شدند و تنها نسل او باقى ماند - 2-عمرش را طولانى كرد - گويند خوشا به حال كسى كه عمرش دراز و عملش نيك باشد - 3- دعاى او را درباره‏ى مؤمنين و نفرينش را در حق كافران مستجاب كرد 4-او را بر كشتى سوار كرد. 5-و براى نخستين بار دين سابق را به دست او نسخ كرد.

حضرت ابراهيم را هم به پنج امتياز تشريف داد: 1-پدر بودن براى همه‏ى پيامبران بعد از خود - كه در حديث آمده، خدا هزار پيغمبر از نسل او آفريد كه در فاصله‏ى بين ابراهيم و محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مبعوث شدند - 2-مقام دوستى و خليل خدا بودن. 3-نجات از آتش. 4-امامت و پيشوايى مردم، (كه سنتهاى او تا ابد مورد عمل و احترام است) 5-آزمايش‏هايى كه همه را به خوبى انجام داد (مانند آتش نمرود، و فرمان قربانى اسماعيل و غيره).

بعضى گفته‏اند: زشت‏ترين صفتها پنج است: عشق بازى پيران، تندى پادشاهان، دروغ والاگهران، بخل توانگران، و حرص دانشمندان.

عالمى: فكر پنج گونه است: 1-فكر در آيات و نشانه‏هاى خدا كه توحيد و يقين آورد. 2-فكر در نعمتهاى خدا كه موجب شكر و محبت خدا شود. 3-تأمل در عذاب حق كه مايه‏ى ترس گردد 4- انديشه در ثواب الهى كه موجب رغبت شود 5-و تفكر در تقصير در اطاعت خدا در مقابل اين همه الطاف كه سبب شرم و حيا گردد.

ديگرى: هر كه علم خواهد بر پنج چيز مواظبت كند: پرهيزگارى در عيان و نهان، خواندن آية الكرسى، وضوى دايم، خواندن نماز شب ولو دو ركعت، و غذا خوردن به منظور نيرو گرفتن، نه شكم پر كردن.

سفيان ثورى: در اين دوران ثروت فراهم نشود جز با پنج چيز: آرزوى دراز، حرص فراوان، بخل شديد، كمى تقوا، و فراموشى آخرت.

حاتم اصم (كه از زهاد بوده) گفته: عجله از شيطان است جز در پنج مورد كه سنت پيغمبر است: غذا براى مهمان آوردن، دفن ميت، شوهر دادن دختر پس از بلوغ، پرداخت قرض سر وعده، و توبه از گناه.

محمد دورى: ابليس به پنج علت بدبخت شد: اقرار به گناه نكرد، از كرده پشيمان نشد، خود را ملامت نكرد، تصميم توبه نگرفت، و از رحمت خدا نااميد شد؛ آدم نيز به پنج سبب سعادتمند شد: اقرار به گناه، پشيمانى، سرزنش خود، تعجيل در توبه، و اميد به رحمت حق.

ابوزيد: نشانه‏ى تنبه و بيدارى پنج است: چون به ياد خود افتد احساس احتياج كند، چون به ياد خدا افتد آمرزش طلبد، هر گاه متوجه دنيا شود عبرت گيرد، هنگامى كه ياد آخرت كند خرسند شود، و وقتى كه خدا را در نظر آورد (به بندگى او) افتخار كند.

شقيق بلخى: پنج خصلت را رعايت كرد: به قدر احتياج به خدا عبادت كنيد، به مقدار عمرتان از دنيا برگيريد، به اندازه‏ى طاقتتان بر عذاب گناه كنيد، به اندازه‏ى توقف در قبر توشه برداريد، و به قدرى كه مى‏خواهيد در بهشت بمانيد براى آن كار كنيد.

مستمندان (يعنى فقرايى كه تسليم قضا و راضى به فقر خود باشند) پنج چيز گزيده‏اند، و توانگران هم پنج چيز: فقرا راحت جان، فراغت دل، بندگى خدا، آسانى حساب و درجه‏ى عالى را اختيار كرده‏اند؛ و ثروتمندان (يعنى مردمى كه همت به جمع مال گماشته‏اند چه از حلال باشد يا حرام): بلاى جان، آشفتگى فكر، بندگى دنيا، سختى حساب، و درجه پست را انتخاب كرده‏اند.

شفيق بن ابراهيم: پنج مسأله از هفتصد عالم پرسيدم همه يك جواب دادند: پرسيدم عاقل كيست؟ گفتند: آن كه دل به دنيا نبندد؛ سؤال كردم: زيرك كيست؟ جواب دادند: آن كه دنيا مغرورش نكند، گفتم: بى نياز كيست؟ گفتند: كسى كه به آنچه خدا داده رضا دهد، گفتم: فقير كيست؟ گفتند: آن كه دايم در فكر زياد كردن است، پرسيدم بخيل كيست؟ جواب دادند: آن كه حق خدا را ندهد.

ديگرى: دنيا سراسر زيادى است به جز پنج چيز، (كه لازم و ضرور است): نانى كه رفع گرسنگى كند، آبى كه عطش را فرو نشاند، جامه‏اى كه تن را بپوشاند، مسكنى كه در آن بياسايند، و علمى كه بكار بندند.

ذوالنون مصرى: نشانه‏ى بهشتيان پنج چيز است: روى نيكو (يعنى قيافه باز و خندان)، خوى خوش، احسان به خويشان، زبان نرم، و دورى از گناه؛ علامت اهل آتش هم پنج چيز است: بداخلاقى، دل سختى، گناهكارى، زبان خشن، و روى در هم كشيده.

انطاكى: پنج چيز داروى دل است: همنشينى شايستگان، تلاوت قرآن، فارغ بودن قلب، خواندن نماز شب، زارى به درگاه خدا هنگام تندرستى.

حكيمى: هر كه از خدا نترسد، از لغزش زبان نجات نيابد؛ هر كه از ورود بر خدا نهراسد، از حرام و شبهه خلاص نگردد، هر كه از مردم نااميد نشود، از ريا سالم نماند، و آن كه براى محافظت قلبش به خدا توكل نكند، از حسد مصونيت ندارد.

ديگرى: حكيمان سنجيده‏اند رنج و مصيبت دنيا در پنج چيز است: بيمارى در غربت، تنگدستى در پيرى، مرگ در جوانى، كورى پس از بينايى، گمنامى بعد از سرشناسى.

ديگرى: اطباى هند و روم و ايران متفق اند كه سرچشمه‏ى همه‏ى بيماريها پنج چيز است: پرخورى، آميزش زياد، خواب بسيار در روز، كم خوابى شب، آب خوردن نيمه شب.

صاحب كتاب تهافت الفلاسفه: درباره‏ى معاد پنج قول بيش ممكن نيست كه هر كدام را جمعى اختيار كرده‏اند:

1-معاد جسمانى فقط: قائلين اين قول روحى مجرد علاوه بر بدن نمى‏شناسد و گويند در قيامت تنها همين بدن است كه زنده شود.

2-روحانى فقط: اين عقيده‏ى فيلسوفهاى الهى است كه انسان را همان روح نفس ناطقه دانند و بدن را مركب وى شناسد كه براى زندگى در اين دنيا به آن محتاج است.

3-روحانى و جسمانى با هم: اين رأى آن عده از علماى اسلام است كه روحى غير از بدن قايل اند.

4-انكار معاد مطلقا هم جسمانى و هم روحانى: اين نظر طبيعيين است كه هم از جهت عقيده بى اعتبارند و هم از جهت فلسفه.

توقف: از جالينوس حكايت كنند كه در بستر مرگ مى‏گفت: من عاقبت نفهميدم كه روح همين مزاج است كه با مرگ نابود مى‏شود و برگشتنش محال است، يا موجودى است كه پس از مرگ و نابودى بدن باقى مى‏ماند و در اين صورت معاد امكان‏پذير است؟

فصل نهم: مطالب متفرقه:

گويند: در خزانه‏ى انوشيروان لوحى از زبرجد يافتند كه پنج سطر در آن نوشته بود: 1-آن كه پسر ندارد نور چشم ندارد. 2-هر كه برادر ندارد، بازو ندارد. 3-كسى كه ازدواج نكند لذتى نبرد. 4-هر كه مال ندارد مقامى ندارد. 5-كسى كه هيچيك از اينها را ندارد غصه‏اى ندارد.

كسرى گفته: آن كه بتواند از پنج چيز بپرهيزد رأيش هيچ عيب و خللى ندارد: حرص، آرزو، خودپسندى، هواپرستى، و سستى؛ زيرا حرص حيا را مى‏برد، خودپسندى مايه‏ى دشمنى است، هواپرستى رسوايى آرد، و سستى باعث پشيمانى است.

حسن بصرى: پنج كلمه در تورات نوشته: بى نيازى در قناعت است، سلامت در گوشه‏گيرى از بدان است، آزادى در ترك دنيا است، بهره مندى در مدت دراز است، (يعنى آخرت كه نتيجه‏ى كرده‏ها به دست آيد) و صبر در دوره‏اى كوتاه (يعنى دنيا).

ديگرى: قناعت آسايش تن است، تجربه بسيار تكامل عقل است،

سخن‏چين مورد تهديد دور و نزديك است، مشورت با زن باعث فساد رأى است، و بردبار بزرگى يابد.

در كتاب الرياض الزاهرة نقل مى‏كند كه: حضرت آدم پنج وصيت به فرزندش شيث كرد و دستور داد او هم اين وصيتها را به فرزندانش بكند: 1-به دنيا مطمئن نشويد كه من به بهشت جاويد اطمينان يافتم، خدا اين اطمينان را نپسنديد و بيرونم كرد. 2-بر رأى زنان رفتار نكنيد كه من به ميل زن عمل كردم از درخت خوردم و پشيمان شدم 3-هر كارى مى‏خواهيد بكنيد از اول عاقبتش را بنگريد كه من اگر عاقبت انديشى كرده بودم به اين مصيبت دچار نمى‏شدم. 4-كارى را كه دل در انجامش آرام ندارد نكنيد كه من هنگام خوردن از آن درخت دلم مى‏لرزيد، اما اعتنا نكردم و خوردم و پشيمانى ديدم. 5-در كارها مشورت كنيد كه اگر من با ملائكه مشورت كرده بودم گرفتار نمى‏شدم.

صدقه دهندگان پنج امتياز دارند: بر آمدن حاجت‏ها، نجات از سختى‏ها، وسعت روزى، نجات از مرگ بد، آمرزش گناهان، و طول عمر با رزق فراوان. و حديث در فضيلت صدقه زياد است، از جمله از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نقل شده كه: راجع به صدقه از شيطان پرسيدم كه چرا جلوگيرى مى‏كنى؟ گفت: اى محمد! چون ببينم كسى صدقه مى‏دهد گويا اره بر سر من نهاده‏اند و مانند چوب مى‏برند، پرسيدم: چرا؟ گفت: صدقه پنج خاصيت دارد: مال را زياد كند، بيمار را شفا دهد، بلا را بگرداند، صاحبش چون برق جهنده از پل صراط بگذرد، و بى حساب وارد بهشت شود، (در جايى كه حقوق مردم ذمه‏اش نباشد) گفتم: خدا عذابت را زياد كند.

در حديث ديگرى است كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: چون صدقه از دست صاحبش بيرون رود پنج كلمه گويد: من فانى بودم جاويدم كردى، كوچك بودم بزرگم كردى، دشمن تو بودم دوستم كردى، تو مرا حفظ مى‏كردى اينك من تا قيامت نگهبان تو هستم.

صدقه پنج قسم است: 1-صدقه‏ى مقام، يعنى: مايه گذاشتن آبرو براى شفاعت اشخاص. پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: بهترين صدقه، صدقه‏ى زبان است. پرسيدند: صدقه‏ى زبان چيست؟ فرمود: شفاعت، كه به وسيله‏ى آن اسيرى را نجات بخشد، خونى را حفظ كند، نفعى به كسى برساند، شرى از مسلمانى بگرداند. بعضى گفته‏اند: در اختيار گذاشتن مال و مقام حرز دوام آنها است، (يعنى مانند دعايى است كه براى حفظ از آفت با خود دارند) 3-صدقه‏ى عقل و رأى، يعنى: مشورت چنان كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمايد: به برادر خود صدقه دهيد، به علمى كه راهنماييش كند، يا رأيى كه استوارش گرداند. 4-صدقه‏ى زبان: يعنى: ميانجيگرى براى خاموش كردن آتش فتنه، يا اصلاح بين مردم؛ خداوند فرمايد: بيشتر سخنان در گوشى اينان خيرى ندارد جز اين كه دستور صدقه يا كار نيك يا اصلاح بين مردم دهند 5-صدقه‏ى علم، يعنى: نشر آن در ميان مستحقان؛ پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: از جمله صدقات فرا گرفتن علم و به ديگران آموختن است، و نيز فرموده: زكات علم آموختن به جاهل است.

اصولى كه در هر دينى بايد مراعات شود، (و كليه‏ى اديان به آنها احترام كرده‏اند) پنج است: حفظ جان به وسيله‏ى قصاص، حفظ دين با كشتن مرتد (كسى كه از دين برگردد)، حفظ مال با بريدن دست دزد، حفظ عقل با حد زدن شرابخوار، و حفظ نسب با حد زدن زنا كار.

اصول دين پنج است: توحيد، عدل، نبوت، امامت، و معاد.

پايه‏هاى دين پنج است: خداشناسى، قناعت به موجودى، تجاوز نكردن از حد و مرز دين، وفاى به عهد، و صبر بر گمشده (مال باشد يا جان يا چيز ديگر).

شاعرى گويد:

لى خمسة اطفى بهم حر الجحيم الحاطمة   المصطفى و المرتضى و ابناهما و الفاطمة

يعنى من پنج شفيع دارم كه بوسيله‏ى آنها آتش سوزان دوزخ را فرو نشانم: پيغمبر، على، دو فرزندشان و فاطمه (عليه السلام).

شافعى گويد: (ولى بعضى اين شعرها را به حضرت امير (عليه السلام) نسبت داده‏اند).

تغرب عن الاوطان فى طلب العلى   و سافر ففى الاسفار خمس فوائد
تفرج هم و اكتساب معيشة   و علم و آداب و صحبة ماجد
فان قيل فى الاسفار ذل و غربة   و كثرة هم و ارتكاب الشدائد
فموت الفتى خير له من حياته   بدار هو ان بين واش و حاسد

ترجمه: 1-براى تحصيل شرف و رفعت از وطن دورى گزين و مسافرت كن كه پنج غنيمت به دست آرى.

2-تفريح و برطرف‏شدن غصه، يافتن روزى، تحصيل علم، تحصيل ادب و پيدا كردن رفقاى نيك.

3-(كوته فكران) گويند: سفر خوارى و غربت دارد، غم‏انگيز است، و رنج خيز.

4-اما اگر جوانمرد با مرگ روبرو شود بهتر است تا در وطن ذليل باشد و در ميان مردم فتنه‏انگيز و حسود به سر برد.

در حديثى است كه هر كه بهشت خواهد دست از پنج چيز نكشد: 1-ترك گناه از ترس خدا، قرآن مى‏فرمايد: اما آن كه از مقام پروردگارش بترسد و از هواى نفس دست بردارد بهشت منزل و مأواى او خواهد بود. 2- قناعت از دنيا به آنچه شكم را سير كند و بدن را بپوشاند كه گفته‏اند: بهاى بهشت ترك متاع دنياست. 3- حرص بر اطاعت و عبادت و هر چه گمان برد مورد رضاى خدا و پيغمبر است، خداوند فرموده: اين بهشتى است كه در مقابل اعمالتان به شما ارزانى شده.

4- همنشينى اهل علم و صلاح و دوستدارى فقرا كه انسان به هر كه علاقه و محبت دارد با او محشور شود 5-ادامه‏ى تضرع و زارى و دعا كه در حديثى است: هر كه سه مرتبه از خدا طلب بهشت كند بهشت گويد: خداوند! او را به من و مرا به او برسان.

در حديث ديگرى است: شخصى از پيغمبر خواست كارى به او بياموزد كه سبب دخول بهشت شود، فرمود: نمازهاى پنجگانه را بخوان، روزه ماه رمضان را بگير، غسل جنابت كن، على و فرزندان معصومش را دوست بدار، و از هر درى خواهى وارد بهشت شو؛ به آن خدايى كه مرا با مقام وحى و نبوت مبعوث كرده اگر هزار نماز بگذارى و هزار حج بروى و در دل محبت على و اولادش را نداشته باشى با ساير دوزخيان وارد جهنم شوى. حاضران به غايبان اطلاع دهند من اين سخن را جز به دستور جبرئيل نگويم و او هم جز به فرمان خدا نگفته. و جبرئيل در عالم برادرى اختيار نكرده جز على، هر كه خواهد او را دوست دارد و هر كه خواهد دشمن، خداوند متعال سوگند ياد كرده كه تا دوستان على در بهشت به سر مى‏برند دشمنان او را از آتش نجات ندهد.