نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۱۲ -


باب ششم: پندهاى ششگانه:

فصل اول: حديثهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمايد: اى گروه مسلمين! از زنا بپرهيزيد كه شش كيفر دارد، سه در دنيا و سه در آخرت: در دنيا زيبايى را مى‏برد، فقر مى‏آورد، و عمر را كوتاه مى‏كند؛ و در آخرت موجب غضب خدا، دشوارى حساب، و ورود در آتش ابدى است؛ سپس حضرت فرمود: نفس آنها (گناه را) در نظرشان جلوه داد كه خدا بر آنان غضب كرده و در عذاب دايم اند.

بر شما باد به صدقه كه شش خاصيت دارد: سه در دنيا و سه در آخرت؛ در دنيا: عمر را زياد، روزى را فراوان، و شهرها را آباد كند؛ در آخرت: ساتر عورت، سايبان قيامت، و جلوگير از آتش باشد.

شش چيز براى من تعهد كنيد تا من بهشت را براى شما ضامن شوم: دروغ نگوييد، از وعده تخلف نكنيد، در امانت خيانت ننماييد، چشم (از حرام) بپوشيد، بى عفتى نكنيد، و دست و زبان را نگه داريد؛ اين شش كارى است كه هر كه بكند وارد بهشت شود.

پس از من پيغمبرى نيست و بعد از شما امتى، پس خدا را بپرستيد، پنج نماز را بگزاريد، ماه رمضان روزه بگيريد، به زيارت خانه‏ى خدا رويد، زكات مال را با رغبت بپردازيد و از امامان اطاعت كنيد؛ تا وارد بهشت شويد.

شش صفت از نشانه‏هاى جوانمردى است: سه تا در سفر و سه تا در وطن؛ در وطن: قرآن خواندن، آباد كردن مسجدهاى خدا، و براى خدا (با مردان حق) رفاقت كردن؛ در سفر: توشه را در اختيار رفقا نهادن، خوى خوش، و مزاح حلال.

خداى عز و جل شش كار را براى من و جانشينان من و پيروانشان نپسنديده: در نماز با چيزى بازى كردن، در حال روزه آميزش كردن، منت پس از تصدق، با جنابت به مسجد رفتن، در خانه‏هاى مردم سركشى كردن، و خنده در قبرستان؛ (اول و آخر اين شش امر مكروه و باقى حرام است).

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هر روز از شش چيز به خدا پناه مى‏برد: شك، شرك، تعصب بيجا، غضب، ستم، و حسد، (مراد شك در اصول عقايد و شرك در معبود و عبادت است).

نخستين وهله‏اى كه معصيت خدا شد سببش شش چيز بود: محبت دنيا، حب رياست، شكم پرستى، علاقه‏ى به زن، ميل مفرط به خواب، و راحت‏طلبى.

چهار پا شش حق بر عهده صاحبش دارد: چون منزل كند اول او را علف دهد، چون به آب رسد بر او عرضه كند، به صورتش نزند - كه تسبيح خدا مى‏كند - بر پشت آن در حال توقف نشيند، مگر در راه خدا، (ميدان جنگ و مانند آن) بيش از قدرت بارش نكند، و بيش از توانايى سرعت از او نخواهد.

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از جايى مى‏گذشت ديد عده‏اى جمع شده‏اند، پرسيد: چه خبر است؟ گفتند: ديوانه‏اى است جن زده، فرمود: اين ديوانه نيست مريض است، مى‏خواهيد ديوانه‏ى حقيقى را معرفى كنم؟ گفتند: آرى يا رسول الله! فرمود: مجنون حقيقى كسى است كه با تكبر راه مى‏رود و با تبختر نگاه مى‏كند، متكبرانه به اين سو و آن سو برمى‏گردد، گناه مى‏كند و آرزوى بهشت دارد، نه از شرش در امان اند و نه به خيرش اميدوار؛ او ديوانه‏ى حقيقى است، و اين بيچاره بيمار است.

شش كس را خدا و هر پيغمبر مستجاب الدعوه‏اى لعنت كرده‏اند: كسى كه در كتاب خدا چيزى زياد كند، يا قضا و قدر را انكار نمايد، يا سنت مرا واگذارد، يا آنچه را خدا راجع به خاندان من حرام كرده حلال شمارد، يا به زور بر مردم حكمرانى كند تا عزيزان خدا را ذليل گرداند و ذليلان او را عزيز كند، و يا اموال مسلمين را حلال شمرده به خود اختصاص دهد.

عالم پرهيزكار نظير عيسى بن مريم (عليه السلام) اجر دارد، توانگر سخاوتمند مشابه ابراهيم خليل (عليه السلام) ثواب دارد، پاداش فقير شكيبا همانند ايوب (عليه السلام) پيغمبر است، فرمانرواى عادل با سليمان بن داود (عليه السلام) در اجر مشابه است، جوان توبه كار مزدش همانند يحيى بن زكريا (عليه السلام) است، ثواب زن محروم با حضرت مريم (عليه السلام) هم رديف است.

(ظاهرا در نوع پاداش مثل هم هستند نه در خصوصيات مثلا اگر اجر حضرت ايوب (عليه السلام) خانه‏ى بهشتى است اجر فقير شكيبا نيز خانه است ولى ممكن است خانه‏ها با هم متفاوت باشد).

منافق چون وعده كند تخلف نمايد، كردارش بد باشد، در گفتار دروغ گويد، در امانت خيانت ورزد، اگر به نوايى رسد سبكسرى كند، و اگر تهيدست شود آرام گيرد.

فصل دوم: حديثهايى كه سنيان از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كرده‏اند:

شش گروه به شش گناه به دوزخ روند: پادشاهان به ستم، بيابانى‏ها به تعصب، دهقانان به دروغ، بازرگانان به خيانت، ده نشينان به نادانى، و دانشمندان به حسد.

مسلمان شش حق بر مسلمان دارد: سلام - در وقت ملاقات - پذيرفتن دعوت، خيرخواهى و نصيحت، گفتن: يرحمكم الله - در وقت عطسه - عيادت در حال مرض، تشييع جنازه - پس از مرگ -.

شش چيز در شش جا غريب است: مسجد در محله‏ى بى نمازان، كتاب خدا در خانه‏اى كه نخوانند، قرآن در سينه‏ى فاسق، زن مسلمان در خانه‏ى مرد بى دين و ستمگر بدخو، مرد مسلمان در دست زن فرومايه‏ى بد اخلاق، و عالم ميان مردمى كه سخنش را نشنوند؛ خداوند در قيامت به اين شش گروه نظر (رحمت) ننمايد.

مردى به آنجناب عرض كرد: كارى به من بياموزيد كه هم خدا و هم بندگان مرا دوست بدارند، مالم زياد، بدنم سالم و عمرم دراز گردد، و با شما (در قيامت) محشور شوم. فرمود: اينها كه مى‏خواهى شش مطلب است پس بايد شش جهت مرا اطاعت كنى: اگر خواهى خدا دوستت دارد از او بترس و تقوا پيشه كن؛ اگر خواهى محبوب مردم باشى، طمع از آنان برگير؛ اگر ميل دارى مالت زياد شود، بسيار صدقه بده، اگر به سلامت بدن علاقه‏مندى، زياد روزه بگير؛ اگر عمر دراز خواهى، با خويشان خوش رفتارى كن؛ اگر دوست دارى قيامت با من باشى، براى خداوند قهار سجده بسيار كن.

پروردگار چون بهشت را آفريد، سه مرتبه فرمود: خوشا به حال مؤمنان، ملايكه حامل عرش هم كه شنيدند سه بار گفتند، سپس خطاب شد: هر كه شش صفت داشته باشد از مؤمنان است: راستگويى، وفاى به وعده، اداى امانت، نيكى با پدر و مادر، صله‏ى رحم، و عذرخواهى از گناه.

شهيد شش پاداش نزد خدا دارد: همانگاه كه زمين افتد گناهش آمرزيده شود، جاى خود را در بهشت ببيند، از عذاب قبر ايمن است، از وحشت قيامت در امان است، تاج وقار بر سرش نهند كه يك دانه ياقوتش از همه‏ى دنيا بهتر است، هفتاد و دو حورى تزويجش كنند، و شفاعتش را درباره‏ى هفتاد نفر از بستگانش بپذيرند.

بندگان من! شش چيز از شماست و شش چيز از من: توبه از شما و آمرزش از من، طاعت از شما و بهشت از من، شكر از شما و روزى از من، رضا از شما و قضا از من، صبر از شما و بلا از من، و دعا از شما و اجابت از من.

فصل سوم: سفارشهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام):

يا على! چون بينى مردم به مستحبات پردازند تو به واجبات بپرداز؛ چون ديدى دگران به كار دنيا مشغول اند، تو كار آخرت را درياب؛ هنگامى كه مردم را مشغول عيبجويى ديگران بينى، تو در فكر عيوب خود باش وقتى كه ديدى همه سرگرم تزيين دنيا هستند تو به زينت آخرت پرداز، زمانى كه ببينى همتها همه در زيادى عمل صرف مى‏شود، تو به اخلاص در عمل همت گمار، هر گاه بندگان به خلق متوسل شدند تو دست توسل به جانب خدا دراز كن؛ اى على! دورانى برسد كه هر كس به حق اقرار كند نجات يابد، پرسيدند: يا رسول الله آنروز عمل كجا است؟ فرمود: عملى نيست، (يعنى عمل ميسر نمى‏شود).

اى على! چند توصيه درباره‏ى شخص خودت دارم فراموش مكن - خداوندا او را كمك ده - اول: راستگويى، مبادا دروغى از دهانت خارج شود دوم: تقوا، مبادا جرأت خيانت كنى؛ سوم: ترس از خداوند عزوجل به طورى كه گويا او را مى‏بينى؛ چهارم: گريه‏ى زياد از ترس خدا، تا هزار خانه در بهشت برايت بسازد پنجم: مال و جان را در راه دين فدا كردن؛ ششم: در نماز و روزه و صدقه به روش من رفتار كردن - بعد سه مرتبه فرمود: نماز شب را از دست مده، - و سه مرتبه فرمود: نماز ظهر را از دست مده، قرآن را در هر حال تلاوت كن، در حال نماز دستها را بلند كن، مسواك را هنگام وضو از ياد مبر، اخلاق نيك را رعايت كن و از خويهاى بد گريزان باش، اگر اين سفارش را به كار نبستى جز خود كسى را ملامت نكن.

هر كه روزش را از دست بدهد بدون اين كه حقى ادا كند، يا واجبى انجام دهد، يا عملى بياموزد، يا بنياد خيرى تأسيس كند، يا نام نيكى تحصيل نمايد، يا مجد و عظمتى بنا نهد، به آن روز ستم كرده، و به خويشتن ظلم نموده، و مستحق كيفر خدايى شده است.

خداوند عزوجل فرمايد: پسر آدم! روزيت هر روز مى‏رسد و غمگينى، اما هر روز از عمرت كسر مى‏شود و خرسندى، مقدار كفايتت مى‏رسد، و به دنبال فزونى مى‏روى كه مايه‏ى طغيان است، نه به كم قانعى، نه از زياد سير مى‏شوى.

فصل چهارم: حديثهايى از امير المؤمنين (عليه السلام):

كسى كه شش خصلت داشته باشد همه‏ى درهاى بهشت به رويش گشوده است و تمام درهاى جهنم به رويش بسته: خدا را بشناسد و اطاعت كند، شيطان را بشناسد و مخالفت كند، حق را بشناسد و ترك گويد، و آخرت را بشناسد و طلب كند.

در مسجد كوفه مردى شامى از جا حركت كرد و چند چيز از امير المؤمنين (عليه السلام) سؤال كرد، از جمله پرسيد: آن شش كه رحم مادر نديدند چه كسانند؟ فرمود: آدم، حوا، قوچى كه بجاى حضرت اسماعيل قربانى شد، عصاى موسى، شتر حضرت صالح، و آن شب پره‏اى كه حضرت عيسى (با گل) ساخت و در آن دميد و به اذن خدا پرواز كرد.

خداوند شش گروه را براى تكبر، زمامداران را به جهت ظلم، فقيهان را به علت حسد، بازرگانان را به سبب خيانت، و روستاييان را به واسطه جهل.

پول حيوان مردار، و پول سگ، و پول شراب، و مهر زناكار، و رشوه‏ى در حكم، و دستمزد غيبگو حرام است.

كمال مرد به شش چيز است: دو عضو كوچكش بزرگش و دو چيز در ساير متعلقاتش؛ اما دو عضو كوچكش: دل است و زبان، در جنگ دل به كار آيد و در گفتار زبان، اما دو چيز بزرگش: عقل است و ايمان و دو چيز ديگرش مال است و جمال.

از على (عليه السلام) پرسيسدند: بزرگوار كيست؟ فرمود: آن كه دعوت را اجابت كند، چون اطاعتش كنى تلافى كند و چون مخالفش نمايى از در احسان در آيد، آن را كه رخ بتابد بخواند، آنرا كه رو كند نزديك گرداند، و آنرا كه بر او اعتماد كند كفايت نمايد.

شش صفت از همه پسنديده است اما از شش دسته نيكوتر است: عدالت از همه خوب است و از زمامداران خوب‏تر، صبر از همه پسنديده است و از مستمندان پسنديده‏تر؛ پرهيزگارى از همه زيبنده است و از علما زيبنده‏تر؛ سخاوت براى همه نيك است و براى توانگران نيكوتر، توبه از هر گنهكارى شايسته است و از جوانان شايسته‏تر؛ حيا از هر كس خوب است و از زنان بهتر؛ زمامدار بى عدالت ابر بى باران است، فقير ناشكيبا چراغ بى نور است، عالم ناپرهيزگار درخت بى بر است، ثروتمند بى سخاوت زمين بى گياه است، جوان بى توبه جوى بى آب است، و زن بى حيا غذاى بى‏نمك است.

كسى كه داراى شش صفت باشد رفاقت با او خيرى ندارد: دروغ در گفتار، تكذيب سخن ديگران، خيانت در امانت، تهمت به امين، ناسپاسى از نعمت ديگران، و منت گذارى در احسان خود.

فصل پنجم: حديثهاى حضرت صادق (عليه السلام):

به شش كس نبايد سلام كرد: يهودى، مجوسى، نصرانى (مگر در مورد ضرورت يا آنجا كه وسيله‏ى هدايت آنها باشد) كسى كه در حال قضاى حاجات است آنكه بر سر سفره‏ى شراب نشسته، شاعرى كه به زنان شوهردار نسبتهاى ناروا دهد، و كسى كه مزاح و خوش طبعيش فحش مادر باشد.

سلمان گفته: از شش چيز در شگفتم سه چيز آنها موجب گريه و سه چيز مايه خنده است؛ سه چيز باعث گريه: فراق دوستان محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و اصحابش، وحشت قبر، و ايستادن در برابر خداوند است (در قيامت) مايه‏ى خنده: دنيا طلب است از راه حرام كه مرگ به دنبال او مى‏دود (او به دنبال دنيا)، و انسان غافل كه خدا از او غافل نيست (و او از خدا غافل است)، و آن كه دهان را از خنده پر كرده اما نمى‏داند خدا از او راضى است يا نه.

آيين سهل و ساده‏ى محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نماز است و زكات و روزه‏ى رمضان و حج، و اطاعت امام و پرداختن حق مؤمنان.

مؤمن پس از مرگ از شش چيز دنيا بهره مى‏برد: فرزند صالحى كه برايش استغفار كند، قرآنى كه از او به يادگار مانده و مردم بخوانند، درختى كه كشت نموده، صدقه‏ى جارى (مانند وقف املاك يا كتاب و امثال آن)، و رسم نيكى كه از او بماند.

فصل ششم: احاديث ساير ائمه (عليه السلام) و بزرگان:

حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود: مردم عصر ما شش طبقه‏اند: شير، گرگ، روباه، سگ، خوك، و گوسفند؛ شير: سلاطين اند كه هر كدام مى‏خواهند بر ديگران غلبه كنند و مغلوب نشوند؛ گرگ: بازرگانانند كه هنگام فروش تعريف كنند و هنگام خريد مذمت (كه هيچيك از تعريف و مذمت واقعيت نداشته باشد)؛ روباه: متظاهرانى هستند كه براى استفاده و فريب مردم اظهار مسلمانى مى‏كنند و در باطن ايمان ندارند؛ خوك: زن صفتان و ساير شهوترانان هستند كه به هر كار زشتى تن دهند؛ سگ: افراد بدزبانى هستند كه مردم از ترس زبانشان احترامشان كنند؛ گوسفند: مؤمنى است كه پشمش را مى‏چينند، گوشتش را مى‏خورند، استخوانش را در هم مى‏شكنند، گوسفند بيچاره ميان يك مشت شير و گرگ و روباه و سگ و خوك چه كند؟

موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) را در منجنيق نهادند جبرئيل غضب كرد. از جانب خدا وحى شد: براى چه خشمگينى؟ عرض كرد: پروردگارا دوست تو كه در همه روى زمين غير از او كسى عبادت تو نمى‏كند، زير دست دشمن تو و دشمن خود واقع شده، جواب آمد: خاموش باش. بنده‏اى چون تو ترس دارد كه فرصت از دست برود، اما من هر وقت بخواهم نجاتش مى‏دهم.

جبرئيل شادمان شد سپس رو كرد به ابراهيم و گفت حاجتى دارى؟ فرمود: آرى اما نه از تو. آنگاه خداوند انگشترى براى او فرستاد كه شش كلمه در آن نوشته بود: لا اله الا الله، محمد رسول الله، لا حول و لا قوة الا بالله، (قدرتى جز با كمك خدا نيست) فوضت امرى الى الله، (كار خود به خدا واگذارم) اسندت ظهرى الى الله، (به خدا اتكا كردم) حسبى الله (خدا مرا بس است) وحى شد: اين انگشتر را در دست كن كه من آتش را براى تو سرد و سلامت خواهم كرد.

حضرت ابوالحسن (كاظم (عليه السلام)) فرمود: بيرون ريختن نطفه در شش صورتى مانعى ندارد: زن عقيم باشد، يا پير، يا سليطه (بد زبان) يا بى حيا، يا از شير دادن بچه امتناع كند، يا كنيز باشد؛ (نطفه در اختيار مرد است هر جا رجحانى به بيند نظير امور مذكور، يا فرار از مرض و كثرت اولاد ميتواند بيرون بريزد).

محمد حنفيه گفت: ما شش امتياز داريم كه هيچكس قبل از ما نداشته و بعد هم نخواهد داشت: محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) سرور پيمبران از ما است، و همچنين على (عليه السلام) سرور اوصياء، و حمزه (عليه السلام) سالار شهيدان، حسن و حسين (عليه السلام) بزرگ جوانان اهل بهشت، جعفر طيار (عليه السلام) كه خدا او را به دوبال آراسته، هر كجا بخواهد در بهشت پرواز ميكند، و مهدى (عليه السلام) اين امت كه عيسى بن مريم (عليه السلام) پشت سرش نماز مى‏گزارد.

به حضرت موسى (عليه السلام) وحى شد: شش چيز در شش جا است و مردم جاى ديگر طلب مى‏كنند و هرگز نمى‏يابند: من آسايش را در بهشت قرار داده‏ام، و مردم در دنيا مى‏جويند علم را در گرسنگى گذارده‏ام، در سيرى مى‏طلبند؛ عزت را در بيدارى شب نهاده‏ام در دربار پادشاهان جستجو مى‏كنند، رفعت را در فروتنى گذاشته‏ام در تكبر مى‏خواهند؛ مستجاب شدن دعا را در غذاى حلال مقرر كرده‏ام در سر و صدا مى‏جويند؛ و بى نيازى را در قناعت قرار داده‏ام، در زيادى مال طلب مى‏كنند كه هيچگاه نخواهند يافت.

به حضرت داوود وحى شد: اى داود هر كه مرا شناسد يادم كند، هر كه يادم كند به من توجه نمايد، هر كه متوجه من شود مرا بجويد، هر كه بجويدم بيابدم، هر كه بيابدم نگهداردم، و هر كه مرا نگه دارد بر ديگران ترجيح دهد.

امير المؤمنين (عليه السلام) من بهشت را براى شش كس عهده دارم: كسى كه در راه صدقه دادن بميرد، كسى كه در راه عيادت مريض جان دهد، آنكه در طريق جهاد در راه خدا مرگش برسد، مردى كه در راه حج از دنيا برود، كسى كه در راه نماز جمعه اجلش فرا رسد، و مردى كه براى تشييع جنازه‏ى مسلمانى برود و مرگ دامنش را بگيرد.

كسى در خدمت امير المؤمنين (عليه السلام) گفت: استغفر الله (از خدا آمرزش مى‏خواهم) حضرت فرمود: مادر برايت بگريد، ميدانى استغفار چيست؟ استغفار درجه‏ى مردان عالى قدر است، اين كلمه شش معنى در بر دارد: 1-پشيمانى از گذشته. 2-تصميم بر ترك گناه در آينده. 3-پرداختن حق مردم به طورى كه هنگام مرگ حق احدى به گردنت نباشد 4-جبران واجباتى كه تاكنون از دست رفته. 5-اندوه زياد به حدى كه گوشتى كه در حال معصيت روييده همه آب شود. 6-چشاندن رنج عبادت به بدن چنانكه شيرينى گناه چشيده؛ پس از اين مقدمات بگو: استغفرالله (چهار شرط اول واجب و دو شرط اخير مستحب است و عمل به مجموع درجه‏ى اعلاى توبه است).

گويند: حضرت آدم نشسته بود شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ، سه سفيد بودند و سه سياه، به يكى از سفيدها گفت: تو كسيتى؟ گفت: عقل، پرسيد جاى تو كجاست؟ گفت: مغز، از دومى پرسيد: تو كيستى؟ گفت: مهر، پرسيد جاى تو كجاست؟ گفت: دل، از سومى پرسيد: تو كيستى؟ گفت: حيا پرسيد: جايت كجاست؟ گفت: چشم، سپس به جانب چپ نگريست و از يكى از سياهان سؤال كرد: تو كه هستى؟ جواب داد: تكبر، پرسيد: محلت كجاست؟ گفت: مغز، گفت: با عقل يكجائيد؟ گفت: من كه آمدم عقل مى‏رود، از دومى سؤال كرد: تو كه هستى؟ جواب داد: حسد، محلش را پرسيد: گفت: چشم، گفت: با حيا يك جا هستيد؟ گفت: چون من داخل شوم حيا خارج شود (ممكن است آنها فرشتگان يا اجنه بوده‏اند كه به منظور تعليم حضرت آدم بدان صورت در آمده‏اند يا آنكه تقويت خيال يا خواب روشنى براى تفهيم مطلب بوده).

فصل هفتم: سخنان حكماء و زهاد و عباد:

حكيمى گفت: شش چيز نشانه‏ى نادانى است: خشم بى جهت، سخن بيهوده، بخشش بى مورد، فاش كردن سر، اطمينان به هر كس، و تميز ندادن دوست از دشمن.

لقمان به پسرش وصيت كرده: پسرجان! شش سفارش به تو مى‏كنم كه خلاصه‏ى علوم اولين و آخرين است: بيش از مدت اقامت در دنيا دل به اين عالم مبند، براى آخرت به قدر توقف آنجا كار كن، از خدا به قدرى كه به او محتاجى اطاعت كن، تمام كوشش را در نجات از آتش به كار بر، به اندازه‏ى قدرت بر تحمل آتش گناه كن، به هنگام معصيت جايى انتخاب كن كه كسى تو را نبيند (يعنى حتى خدا و ملكها و چون اين امر نشدنى است پس معصيت نكن).

بوذرجمهر گفت: شش چيز معادل همه‏ى دنيا است: (يعنى هر كه آنها را داشته باشد گويا همه‏ى دنيا را دارد) غذاى گوارا، فرزند صالح، زن مورد پسند، سخن متين و محكم، عقل كامل، و بدن سالم.

در بعضى از تواريخ نوشته شده: كسرى بر بوذر جمهر خشمگين شد، دستور داد به زنجيرش كشيدند و در اطاق تاريكى زندانش كردند، چند روزى گذشت كسى را به سراغ او فرستاد. ديد دلش آرام و فكرش مطمئن است. پرسيد: با اين سختى و گرفتارى حال خوشى دارى؟ گفت: معجونى از شش ماده تركيب كرده به كار بستم همان سبب خرمى و شادابى من شد، گفت: آن آميزه‏ها را به ما هم بياموز تا در گرفتاريها از آن سودمند شويم، گفت: اول: اعتماد و توكل به خدا، دوم: توجه به اين كه مقدرات الهى حتمى است، سوم: صبر كه بهترين داروى گرفتارى است، چهارم: اگر صبر نكنم چه كنم؟ پس چون چاره‏اى نيست با بى تابى بلا را شدت نمى‏دهم؛ پنجم: از اين سخت‏تر هم ممكن است، (پس به اين درجه نازل بايد راضى بود) ششم: هر ساعت اميد گشايش و فرج دارم. چون اين سخنان را براى كسرى نقل كردند آزادش كرد و عزيزش داشت.

حكيمى گفته: هر كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد به شش كيفر خدائى گرفتار شود، سه تا در دنيا و سه تا در آخرت، در دنيا: آرزوى بى پايان، حرص و آز شديدى كه به هيچ قانع نشود، نچشيدن شيرينى ايمان در حال عبادت؛ در آخرت: هول روز قيامت، حساب سخت، حسرت دور و دراز.

ارسطو: در همنشينى با پادشاه بر حذر باش، با دوست متواضع، با دشمن بدگمان، با دگران خوشرو، با خود مخالف دلخواه (يعنى خواهشهاى نامشروع) و با خدا پرهيزگار باش.

حكيمى: شش خصلت جز براى شرافتمندان امكان‏پذير نيست: آرامش هنگام رسيدن به نعمت بزرگ، صبر در مصيبت‏هاى سنگين، اتكاى به عقل در هيجان شهوت، پوشيدن اسرار از دوست و دشمن، تحمل گرسنگى، و تحمل آزار همسايه.

ديگرى: آبادى دنيا به شش چيز است: 1-زيادى ازدواج وداعى قوى بر زنا شويى در اجتماع، كه اگر رسم نكاح برافتد نسل بشر قطع شود. 2-مهر پدرى كه اگر نباشد تربيت فرزند زوال پذيرد و كودكان فاسد شوند. 3-آرزوى دور و دراز كه اگر نباشد كارها همه ركود يابد و عمران و آبادى نقصان گيرد. 4-بى اطلاعى از وقت مرگ كه اگر مردم از آن آگاه شوند آرزو را كوتاه كنند. 5-اختلاف طبقات از نظر مال و ثروت و احتياج مردم به يكديگر چون در صورت مساوات نظام زندگى از هم مى‏پاشد. 6-پيشواى عادل كه اگر نباشد مردم به جان يكديگر افتند و تباهى كنند.

عابدى: خدا شش چيز را در شش چيز پنهان كرده: رضاى خود را در طاعت، غضبش را در معصيت، اسم اعظم را در قرآن، دوستانش را در مردم، مرگ را در دوران عمر، شب قدر را در رمضان، و نماز وسطى (برتر) را در نمازهاى پنجگانه.

ديگرى: مؤمن هميشه در شش بيم به سر مى‏برد: 1-ترس از خدا كه مبادا نابهنگام او را برگيرد. 2-ترس از نويسندگان اعمال كه گناهانى را كه مايه رسوايى قيامت است ثبت كنند. 3-ترس از شيطان كه كارهايش را باطل كند. 4-ترس از مرگ كه ناگهان دامنش را بگيرد. 5-بيم از دنيا كه او را بفريبد و از آخرت غافل كند. 6-هراس از اهل و عيال كه در اثر اشتغال به آنها از آخرت بازماند.

يحيى بن معاذ: علم نشانه‏ى عمل است، فهم ظرف علم است، عقل پيشرو خير، و هوس مركب گناه است، آرزو توشه‏ى متكبران، و دنيا بازار آخرت است.

احنف بن قيس: حسود را راحت و دروغگو را جوانمردى نيست، دوست بخيل و سلطان وفا ندارد، بداخلاق بزرگى و تقدير خدا را نمى‏پذيرد.

از احنف پرسيدند: بهترين چيزى كه به بنده مى‏دهند چيست؟ گفت: عقل فطرى (كه در سترت او باشد) گفتند: اگر نبود؟ گفت: ادب نيكو، پرسيدند: اگر نبود؟ گفت: رفيق موافق، گفتند: اگر آن هم نبود؟ گفت: دل مربوط (با خدا)، گفتند: اگر نبود؟ گفت: سكوت دور و دراز، گفتند: اگر آن هم نبود؟ گفت: مرگ نقد.

ابوسلمان دارانى: سيرى (يعنى زيادتر از استعداد مزاج خوردن) شش زيان دارد: نچشيدن به گرسنگان، چون همه را مانند خود سير پندارد، سنگينى در عبادت، زيادى در شهوت، و بالاخره هنگامى كه مؤمنين گرداگرد مسجد ميگردند، پرخور بايد اطراف مزبله بگردد.

علامه‏ى دوانى در آخر يكى از رساله‏هايش به خط خود نوشته: بعضى گفته‏اند: شش چيز را پنهان كن كه اين از كارهاى صالحان و گوهرهاى پرهيزگاران است: 1-فقر را چنان پوشيده دار كه توانگرت شمارند. 2-صدقه را چنان در نهان بده كه گويا بخيل هستى. 3-دشمنى را به طورى مخفى كن كه دوستت پندارند. 4-خشم را آسان در دل گير كه راضيت دانند. 5-نمازهاى نافله و مستحبات را چنان كتمان كن كه مقصرت شناسند. 6-درد را به قدرى مستور دار كه سالمت خيال كنند (يعنى درديكه اظهارش نيك و عيب باشد و البته مستور داشتن منافات با معالجه ندارد).

ديگرى: انسان مسافر است، و شش منزل بايد طى كند كه سه تا را گذرانده و سه تا باقيمانده؛ اما آنها كه رد كرده، اول: پشت پدر چنانكه خدا فرمايد: (منى) از ميان پشت و استخوانهاى سينه خارج شود، دوم: رحم مادر چنانكه فرمايد: خداست كه شما را در رحم صورت بندى ميكند، سوم: از رحم به دنيا.

اما منازلى كه در جلو دارد: اول: قبر، كه در حديث است قبر اول منزل آخرت و آخر منزل دنيا است، دوم: قيامت كه قرآن فرمايد: صف كشيده بر خداى تو عرضه شوند، سوم: بهشت يا جهنم كه خداوند فرموده: گروهى در بهشت و گروهى در آتش اند؛ اينك ما در راه منزل چهارم هستيم و مدتى كه بايد راه به پيمائيم همان مدت عمر است، هر روز فرسخى است و هر ساعتى ميلى، و هر نفسى گامى، جمعى چند فرسخ دارند و عده‏اى چند قدم.

خليد: مؤمن را با شش صفت مخالف مى‏بينى: عفيف و پرخواهش، عزيز و ذليل، بى نياز و محتاج؛ عفيف است نسبت به مردم (از كسى چيزى نمى‏خواهد) پرخواهش است از خدا؛ عزيز است در روح خويش (كه خود را خوار نمى‏كند) ذليل است در برابر حق؛ بى نياز است از مردم، محتاج است به خدا؛ از همه بيشتر كمك مى‏كند و از همه كمتر خرج بر مى‏دارد.

ابراهيم ادهم: مهمانانى بر من وارد شدند گمان بردم از نخبه‏هايند، گفتم: موعظه‏ى بليغى كنيد كه من هم چون شما از خدا بترسم. گفتند: شش نصيحت به تو مى‏كنيم: 1- هر كه سخن بسيار گويد اميد نرمى دل نداشته باشد. 2-هر كه زياد خواب رود طمع عبادت شب نكند. 3-آنكه با مردم بسيار آميزد شيرينى عبادت آرزو نكند. 4-كسى كه ستمگران را اختيار كند استقامت دين طمع نكند. 5-آنكه به غيبت و دروغ عادت كرده اميد با ايمان مردن نداشته باشد. 6-هر كه خشنودى مردم طلبد رضايت خدا طمع نكند. چون در اين پندها نگريستم ديدم علم اولين و آخرين در آن موجود است.

حسن بصرى: سختى و قساوت قلب از شش چيز است: گناه كردن به اميد توبه، فراگرفتن دانش و به كار نبستن آن، عمل بى اخلاص، خوردن و شكر نكردن، راضى نبودن به تقدير خدا، مردگان را دفن كردن و عبرت نگرفتن.

باب هفتم: پندهاى هفتگانه:

فصل اول: حديثهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):

پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از هفت كار جلوگيرى كرد، و هفت عمل را دستور داد؛ هفت كار ممنوع عبارت است از: 1-انگشتر طلا به دست كردن. 2-نوشيدن از ظرف طلا و نقره. فرمود: هر كه دنيا از آنها بنوشد در آخرت ننوشد. 3-سوارشدن بر دوشكچه ابريشمى روى زين. 4-پوشيدن لباسهاى كتان مخلوط به حرير. 5-پوشيدن حرير. 6-و ديبا. 7-و استبرق (اينها انواع ابريشم است و از اين 7قسم 3و4 مكروه و باقى حرام است).

و هفت كار دستورى عبارت است از: 1-تشييع جنازه. 2-عيادت مريض. 3-تعارف با عطسه كننده (بگويند: يرحمكم الله). 4- يارى مظلوم. 5-به همه سلام كردن. 6-پذيرفتن دعوت. 7-و برآوردن خواهش قسم دهنده (نوع 4 واجب و باقى اقسام مستحب است).

هفت كس را خدا روزى كه جز سايه‏ى او سايه‏اى نيست، در سايه‏ى خود جا دهد: پيشواى عادل، جوانى كه در عبادت خدا رشد كند، مردى كه چون از مسجد خارج شود دلش متوجه مسجد باشد تا برگردد، دو مردى كه در راه عبادت رفاقت كنند، اجتماع و تفرقه‏شان به همين منظور باشد، كسى كه در خلوت به ياد خدا اشگ بريزد، مردى كه زن حسب و نسب دار زيبايى به زنا دعوتش كند و او از ترس خدا نپذيرد، و كسى كه مخفى صدقه دهد به طورى كه دست چپ از راست خبر دار نشود.

ابوذر گويد: پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به من وصيت كرد: هميشه به زير دست بنگرم نه بالادست، مستمندان را دوست بدارم و به آنها نزديك شوم، حق بگويم گرچه تلخ باشد، صله‏ى رحم كنم هر چند آنها رو گردانند، در كار خدا از ملامت كسى نترسم، و زياد بگويم: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم كه اين ذكر از گنجهاى بهشت است.

از جمله سفارش‏هايى كه به على (عليه السلام) كرده، اى على! هفت صفت در هر كه باشد حقيقت ايمان را به كمال رسانده و درهاى بهشت همه به رويش گشوده است: شاداب وضو گرفتن، نيكو نماز خواندن، زكات مال پرداختن، خشم را فرو خوردن، زبان را حبس كردن، از گناه استغفار نمودن، و خير خواهى نسبت به خاندان پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله).

هيچ مؤمن ماه رمضان را براى خدا روزه نگيرد جز اينكه خداوند متعال هفت مزيت به وى عطا كند: گوشت پرورده از حرام در بدنش آب شود، به رحمت خدا نزديك شود، كفاره‏ى خطا محسوب گردد، سختيهاى مرگ بر او آسان شود، از تشنگى و گرسنگى قيامت امان يابد، از غذاهاى گواراى بهشت نصيبش شود، از آتش دوزخ آزاد گردد.

من هفت كس را لعنت كنم كه هم خدا لعنتشان كرده هم هر پيغمبر مستجاب الدعوه‏اى پيش از من. پرسيدند: يا رسول الله! آنها كيان اند؟ فرمود: كسى كه چيزى به كتاب خدا بيفزايد، آن كه قضا و قدر را تكذيب كند، كسى كه با سنت و روش من مخالفت كند، آن كه به عترت من تعدى نمايد، هر كه سلطنت را به زور گيرد تا عزيزان خدا را ذليل گرداند و ذليلهاى او را عزيز، و جبارى كه اموال عمومى مسلمانان را به نفع خود ضبط كند و كسى كه حرام خدا را حلال شمارد يا حلالش را حرام كند.

از حضرت امام حسين (عليه السلام) نقل شده كه جمعى از يهود خدمت پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) رسيدند، اعلم آنها مسائلى پرسيد: از جمله گفت: آن هفت مزيتى كه خداوند تنها به تو و امتت داده چيست؟

فرمود: 1-سوره‏ى حمد. 2-اذان. 3- جماعت در مسجد و روز جمعه. 4-نماز ميت. 5-بلند خواندن سه نماز. 6-تخفيف عبادات در حال مرض و سفر.7-شفاعت براى اهل گناهان كبيره از امت؛ گفت: راست گفتى.

چون خدا بر جمعى غضب كند و عذابى بر آنها نفرستد، اجناستان گران، عمرشان كوتاه، تجارتشان بى سود، و ميوه‏هايشان نامرغوب گردد، باران بر آنها نبارد، نهرها خشك شود، و اشرار بر آنان تسلط يابند.

دوستى من و خاندانم در هفت جاى پر وحشت سودمند است: وقت مرگ، در قبر، هنگام زنده‏شدن، موقع تحويل دادن نامه‏هاى اعمال، در وقت حساب، و سنجش اعمال، و عبور از پل صراط.

به على (عليه السلام) فرمود: من در پيمبرى از تو برترم كه بعد از من پيغمبرى نيست، و تو در هفت جهت از ديگران برترى كه هيچيك از قريش در اين صفات با تو قدرت معارضه ندارد: ايمانت از همه زودتر بود، تو در پيمان از همه وفادارتر، در كار خدا استوارتر، در تقسيم عادل‏تر، در ميان رعيت دادگرتر، در قضات بيناتر، و نزد خدا ارجمندترى.

جبرئيل بر من نازل شد و گفت: پروردگار سلامت مى‏رساند و مى‏فرمايد: بين من و امت تو هفت قرار است:

اول: اگر اطاعت كنند طاعتشان را بپذيرم گرچه مقصر باشند چه، من آن كنم كه درخور كرم خداوندى است و او آن كند كه لايق ضعف بشرى است.

دوم: اگر توبه‏اى كنند كه ديگر به گناه برنگردند آنها را چنان پاك از دنيا بروم كه گويا تازه از مادر زائيده‏اند.

سوم: اگر از هفت عضو (زبان، گوش، چشم، دست، پا، شكم، آلت) آنها يكى درستكار و بقيه گنهكار باشد آن شش عضو را به آن يك به بخشم.

چهارم: هر كس گناهى كند و بداند خداى آمرزنده‏اى دارد او را بيامرزم.

پنجم: علل و امراض را بر آنان مسلط كنم تا كارهاى ناپسندشان را محو كند.

ششم: هر تابستان گرما و هر زمستان سرما بر آنان بگمارم تا از گرما و سرماى آخرت محفوظ مانند.

هفتم: روزها و ماههاى پر فضيلت تعيين كنم تا چون در آن ايام عبادت كنند ثواب بيشترشان دهم، گناهانشان را بيامرزم و به رحمت خود وارد بهشتشان كنم.

فصل دوم: حديثهاى اهل سنت از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):

غير از كشتگان راه خدا هفت گروه ديگر شهيداند: مبتلاى به درد دل، سوخته، زيرآوار رفته، غرق شده، مرده به علت سينه پهلو، و بايى، و زنى كه هنگام زائيدن جان سپارد؛ (يعنى: خداوند از نوع ثواب شهيدان به اين اشخاص مرحمت كند).

در هفت خانه رحمت نازل نشود: خانه‏اى كه در آن زن طلاق گرفته باشد، خانه‏اى كه در آن زن نافرمان باشد، خانه‏اى كه در آن به امانت مردم خيانت كنند، يا آنجا مالى زكات نداده باشد، خانه‏اى كه در آن وصيت مرده‏اى باشد (يعنى ورثه مخالفت كرده اموال مورد وصيت ميت را در آن خانه نگهداشته‏اند)، يا در آن شراب باشد، و يا زنى در آن زندگى كند كه از مال شوهر بدزدد.

روز قيامت خدا به هفت گروه نظر نكند و دستور دهد آنها را به آتش كشند: لواط دهنده، كسى كه با دست استمنا كند، يا با حيوانى جمع شود، لواط كننده، زنا كننده‏ى با دختر زن، يا زن همسايه و همسايه آزار.

خداوند هفت طائفه را سه مرتبه لعنت كرده: اهل لواط، آميزش كننده‏ى با حيوان، فحاش نسبت به پدر و مادر، دزد زمين، زنا كننده با مادر زن، كسى خود را به غير پدر ملحق كند، و آنكه موقع سر بريدن حيوان نام غير خدا ببرد.

ثواب هفت عمل بعد از مرگ هم در نامه‏ى عمل ثبت مى‏شود: درخت نشاندن، چاه كندن، نهر آب جارى كردن، مسجد ساختن، قرآن نوشتن، علمى به يادگار گذاشتن، فرزند صالحى به جاى گذاشتن كه براى پدر استغفار كند.

در هفت جا سخن گفتن مكروه است: به دنبال جنازه، در قبرستان، بالاى سر مريض، در مجلس علم، در مسجد، در حال جماع، و در حال مصيبت (چون حال مصيبت بايد موجب پند و عبرت گردد).

اى على! جبرئيل براى هفت مزيت به شيعيان تو داده: راحتى هنگام مرگ، آرامش در حال وحشت، روشنايى در وقت تاريكى، امنيت موقع اضطراب، عدل در سنجش اعمال (شايد مراد تفضل و احسان باشد)، عبور از پل صراط، و واردشدن به بهشت چهل سال قبل از ديگران.

خداوند متعال هفت خصلت به ما عطا كرده كه در وجود احدى بعد از ما جمع نخواهد شد: جمال، فصاحت، كرم، شجاعت، علم، بردبارى، و محبت زنان (يعنى زنان مورد علاقه‏ى ما هستند).

هفت كار است هر يك از امت من انجام دهد خدا او را با پيمبران و صديقين، و شهيدان و صالحان محشور كند؛ پرسيدند آنها چيست؟ فرمود: كسى را به حج فرستد، دادخواهى را كمك كند، يتيمى را بپرورد، گمراهى را هدايت كند، گرسنه‏اى را سير نمايد، تشنه‏اى را آب دهد، و در روز گرمى روزه بگيرد.

از جانب خدا وحى شد: اى محمد! نمى‏دانى چه وقت بنده عابد مى‏شود؟ عرض كرد: نه، فرمود: وقتى كه هفت خصلت در او جمع شود: تقوايى مانع از گناه، سكوتى از سخنان بيهوده، ترسى كه گريه آورد، حيايى كه در تنهايى از من شرم كند، قناعت به غذاى ضرورى، دشمنى دنيا، براى اينكه من آنرا دشمن دارم، و دوستى نيكان (مراد از دنيا مال و مقامى است كه از حرام تهيه شود).

هر كه با ميل و رغبت زكات مالش را بدهد، و جز رضاى خدا مقصدى نداشته باشد: او را در آسمان اول سخاوتمند نامند، در آسمان دوم بخشنده، در سوم فرمانبر، در چهارم نيك رفتار، در پنجم عطا كننده، در ششم مبارك و بيمه شده، در هفتم آمرزيده؛ و هر كه زكات نپردازد: در آسمان اول بخيلش نامند، در دوم لئيم، در سوم ممسك، در چهارم غضب شده، در پنجم چهره درهم كشيده، در ششم بى بركت كه مالش در خشگى و دريا و كوه بى نگهبان است و در هفتم نماز برگردانده، كه نمازش را برگردانند و به صورتش بزنند.

دنيا خانه‏ى مردم بى خانمان و مال تهيدستان است، بيخردان براى آن ثروت اندوزند، نادانان لذتهاى آنرا طلبند، جاهلان براى آن شكنجه دهند، ناپايداران بر آن رشك برند، و سست يقينان در طلب آن بكوشند (مراد از دنيا مال و منال و ثروت و مقامى است كه از طريق نامشروع تحصيل شود).

چندان جبرئيل سفارش زنان را كرد كه خيال كردم طلاقشان حرام است، به قدرى در حق برگردن توصيه كرد كه گمان كردم وقتى تعيين مى‏كند كه خود به خود آزاد شوند، به حدى سفارش همسايه را كرد كه تصور كردم او را جزء ورثه قرار دهند، آنقدر درباره مسواك تأكيد نمود كه گفتم: واجب است، نسبت به نماز جماعت تا آنجا اصرار كرد كه گمان كردم نماز در غير جماعت قبول درگاه خدا نباشد، درباره‏ى ذكر چندان سفارش كرد كه خيال كردم هيچ گفتارى بدون ذكر سود ندهد، و براى نماز شب به اندازه‏اى توصيه كرد كه گفتم لابد شب نبايد خوابيد.