باب ششم: پندهاى ششگانه:
فصل اول:
حديثهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمايد: اى گروه
مسلمين! از زنا بپرهيزيد كه شش كيفر دارد، سه در دنيا و سه در آخرت: در دنيا زيبايى
را مىبرد، فقر مىآورد، و عمر را كوتاه مىكند؛ و در آخرت موجب غضب خدا، دشوارى
حساب، و ورود در آتش ابدى است؛ سپس حضرت فرمود: نفس آنها (گناه را) در نظرشان جلوه
داد كه خدا بر آنان غضب كرده و در عذاب دايم اند.
بر شما باد به صدقه كه شش خاصيت دارد: سه در
دنيا و سه در آخرت؛ در دنيا: عمر را زياد، روزى را فراوان، و شهرها را آباد كند؛ در
آخرت: ساتر عورت، سايبان قيامت، و جلوگير از آتش باشد.
شش چيز براى من تعهد كنيد تا من بهشت را براى
شما ضامن شوم: دروغ نگوييد، از وعده تخلف نكنيد، در امانت خيانت ننماييد، چشم (از
حرام) بپوشيد، بى عفتى نكنيد، و دست و زبان را نگه داريد؛ اين شش كارى است كه هر كه
بكند وارد بهشت شود.
پس از من پيغمبرى نيست و بعد از شما امتى، پس
خدا را بپرستيد، پنج نماز را بگزاريد، ماه رمضان روزه بگيريد، به زيارت خانهى خدا
رويد، زكات مال را با رغبت بپردازيد و از امامان اطاعت كنيد؛ تا وارد بهشت شويد.
شش صفت از نشانههاى جوانمردى است: سه تا در
سفر و سه تا در وطن؛ در وطن: قرآن خواندن، آباد كردن مسجدهاى خدا، و براى خدا (با
مردان حق) رفاقت كردن؛ در سفر: توشه را در اختيار رفقا نهادن، خوى خوش، و مزاح
حلال.
خداى عز و جل شش كار را براى من و جانشينان من
و پيروانشان نپسنديده: در نماز با چيزى بازى كردن، در حال روزه آميزش كردن، منت پس
از تصدق، با جنابت به مسجد رفتن، در خانههاى مردم سركشى كردن، و خنده در قبرستان؛
(اول و آخر اين شش امر مكروه و باقى حرام است).
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) هر روز از شش چيز
به خدا پناه مىبرد: شك، شرك، تعصب بيجا، غضب، ستم، و حسد، (مراد شك در اصول عقايد
و شرك در معبود و عبادت است).
نخستين وهلهاى كه معصيت خدا شد سببش شش چيز
بود: محبت دنيا، حب رياست، شكم پرستى، علاقهى به زن، ميل مفرط به خواب، و
راحتطلبى.
چهار پا شش حق بر عهده صاحبش دارد: چون منزل
كند اول او را علف دهد، چون به آب رسد بر او عرضه كند، به صورتش نزند - كه تسبيح
خدا مىكند - بر پشت آن در حال توقف نشيند، مگر در راه خدا، (ميدان جنگ و مانند آن)
بيش از قدرت بارش نكند، و بيش از توانايى سرعت از او نخواهد.
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) از جايى مىگذشت
ديد عدهاى جمع شدهاند، پرسيد: چه خبر است؟ گفتند: ديوانهاى است جن زده، فرمود:
اين ديوانه نيست مريض است، مىخواهيد ديوانهى حقيقى را معرفى كنم؟ گفتند: آرى يا
رسول الله! فرمود: مجنون حقيقى كسى است كه با تكبر راه مىرود و با تبختر نگاه
مىكند، متكبرانه به اين سو و آن سو برمىگردد، گناه مىكند و آرزوى بهشت دارد، نه
از شرش در امان اند و نه به خيرش اميدوار؛ او ديوانهى حقيقى است، و اين بيچاره
بيمار است.
شش كس را خدا و هر پيغمبر مستجاب الدعوهاى
لعنت كردهاند: كسى كه در كتاب خدا چيزى زياد كند، يا قضا و قدر را انكار نمايد، يا
سنت مرا واگذارد، يا آنچه را خدا راجع به خاندان من حرام كرده حلال شمارد، يا به
زور بر مردم حكمرانى كند تا عزيزان خدا را ذليل گرداند و ذليلان او را عزيز كند، و
يا اموال مسلمين را حلال شمرده به خود اختصاص دهد.
عالم پرهيزكار نظير عيسى بن مريم (عليه السلام)
اجر دارد، توانگر سخاوتمند مشابه ابراهيم خليل (عليه السلام) ثواب دارد، پاداش فقير
شكيبا همانند ايوب (عليه السلام) پيغمبر است، فرمانرواى عادل با سليمان بن داود
(عليه السلام) در اجر مشابه است، جوان توبه كار مزدش همانند يحيى بن زكريا (عليه
السلام) است، ثواب زن محروم با حضرت مريم (عليه السلام) هم رديف است.
(ظاهرا در نوع پاداش مثل هم هستند نه در
خصوصيات مثلا اگر اجر حضرت ايوب (عليه السلام) خانهى بهشتى است اجر فقير شكيبا نيز
خانه است ولى ممكن است خانهها با هم متفاوت باشد).
منافق چون وعده كند تخلف نمايد، كردارش بد
باشد، در گفتار دروغ گويد، در امانت خيانت ورزد، اگر به نوايى رسد سبكسرى كند، و
اگر تهيدست شود آرام گيرد.
فصل دوم:
حديثهايى كه سنيان از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كردهاند:
شش گروه به شش گناه به دوزخ روند: پادشاهان به
ستم، بيابانىها به تعصب، دهقانان به دروغ، بازرگانان به خيانت، ده نشينان به
نادانى، و دانشمندان به حسد.
مسلمان شش حق بر مسلمان دارد: سلام - در وقت
ملاقات - پذيرفتن دعوت، خيرخواهى و نصيحت، گفتن: يرحمكم الله - در وقت عطسه - عيادت
در حال مرض، تشييع جنازه - پس از مرگ -.
شش چيز در شش جا غريب است: مسجد در محلهى بى
نمازان، كتاب خدا در خانهاى كه نخوانند، قرآن در سينهى فاسق، زن مسلمان در خانهى
مرد بى دين و ستمگر بدخو، مرد مسلمان در دست زن فرومايهى بد اخلاق، و عالم ميان
مردمى كه سخنش را نشنوند؛ خداوند در قيامت به اين شش گروه نظر (رحمت) ننمايد.
مردى به آنجناب عرض كرد: كارى به من بياموزيد
كه هم خدا و هم بندگان مرا دوست بدارند، مالم زياد، بدنم سالم و عمرم دراز گردد، و
با شما (در قيامت) محشور شوم. فرمود: اينها كه مىخواهى شش مطلب است پس بايد شش جهت
مرا اطاعت كنى: اگر خواهى خدا دوستت دارد از او بترس و تقوا پيشه كن؛ اگر خواهى
محبوب مردم باشى، طمع از آنان برگير؛ اگر ميل دارى مالت زياد شود، بسيار صدقه بده،
اگر به سلامت بدن علاقهمندى، زياد روزه بگير؛ اگر عمر دراز خواهى، با خويشان خوش
رفتارى كن؛ اگر دوست دارى قيامت با من باشى، براى خداوند قهار سجده بسيار كن.
پروردگار چون بهشت را آفريد، سه مرتبه فرمود:
خوشا به حال مؤمنان، ملايكه حامل عرش هم كه شنيدند سه بار گفتند، سپس خطاب شد: هر
كه شش صفت داشته باشد از مؤمنان است: راستگويى، وفاى به وعده، اداى امانت، نيكى با
پدر و مادر، صلهى رحم، و عذرخواهى از گناه.
شهيد شش پاداش نزد خدا دارد: همانگاه كه زمين
افتد گناهش آمرزيده شود، جاى خود را در بهشت ببيند، از عذاب قبر ايمن است، از وحشت
قيامت در امان است، تاج وقار بر سرش نهند كه يك دانه ياقوتش از همهى دنيا بهتر
است، هفتاد و دو حورى تزويجش كنند، و شفاعتش را دربارهى هفتاد نفر از بستگانش
بپذيرند.
بندگان من! شش چيز از شماست و شش چيز از من:
توبه از شما و آمرزش از من، طاعت از شما و بهشت از من، شكر از شما و روزى از من،
رضا از شما و قضا از من، صبر از شما و بلا از من، و دعا از شما و اجابت از من.
فصل سوم:
سفارشهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام):
يا على! چون بينى مردم به مستحبات پردازند تو
به واجبات بپرداز؛ چون ديدى دگران به كار دنيا مشغول اند، تو كار آخرت را درياب؛
هنگامى كه مردم را مشغول عيبجويى ديگران بينى، تو در فكر عيوب خود باش وقتى كه ديدى
همه سرگرم تزيين دنيا هستند تو به زينت آخرت پرداز، زمانى كه ببينى همتها همه در
زيادى عمل صرف مىشود، تو به اخلاص در عمل همت گمار، هر گاه بندگان به خلق متوسل
شدند تو دست توسل به جانب خدا دراز كن؛ اى على! دورانى برسد كه هر كس به حق اقرار
كند نجات يابد، پرسيدند: يا رسول الله آنروز عمل كجا است؟ فرمود: عملى نيست، (يعنى
عمل ميسر نمىشود).
اى على! چند توصيه دربارهى شخص خودت دارم
فراموش مكن - خداوندا او را كمك ده - اول: راستگويى، مبادا دروغى از دهانت خارج شود
دوم: تقوا، مبادا جرأت خيانت كنى؛ سوم: ترس از خداوند عزوجل به طورى كه گويا او را
مىبينى؛ چهارم: گريهى زياد از ترس خدا، تا هزار خانه در بهشت برايت بسازد پنجم:
مال و جان را در راه دين فدا كردن؛ ششم: در نماز و روزه و صدقه به روش من رفتار
كردن - بعد سه مرتبه فرمود: نماز شب را از دست مده، - و سه مرتبه فرمود: نماز ظهر
را از دست مده، قرآن را در هر حال تلاوت كن، در حال نماز دستها را بلند كن، مسواك
را هنگام وضو از ياد مبر، اخلاق نيك را رعايت كن و از خويهاى بد گريزان باش، اگر
اين سفارش را به كار نبستى جز خود كسى را ملامت نكن.
هر كه روزش را از دست بدهد بدون اين كه حقى ادا
كند، يا واجبى انجام دهد، يا عملى بياموزد، يا بنياد خيرى تأسيس كند، يا نام نيكى
تحصيل نمايد، يا مجد و عظمتى بنا نهد، به آن روز ستم كرده، و به خويشتن ظلم نموده،
و مستحق كيفر خدايى شده است.
خداوند عزوجل فرمايد: پسر آدم! روزيت هر روز
مىرسد و غمگينى، اما هر روز از عمرت كسر مىشود و خرسندى، مقدار كفايتت مىرسد، و
به دنبال فزونى مىروى كه مايهى طغيان است، نه به كم قانعى، نه از زياد سير
مىشوى.
فصل چهارم:
حديثهايى از امير المؤمنين (عليه السلام):
كسى كه شش خصلت داشته باشد همهى درهاى بهشت به
رويش گشوده است و تمام درهاى جهنم به رويش بسته: خدا را بشناسد و اطاعت كند، شيطان
را بشناسد و مخالفت كند، حق را بشناسد و ترك گويد، و آخرت را بشناسد و طلب كند.
در مسجد كوفه مردى شامى از جا حركت كرد و چند
چيز از امير المؤمنين (عليه السلام) سؤال كرد، از جمله پرسيد: آن شش كه رحم مادر
نديدند چه كسانند؟ فرمود: آدم، حوا، قوچى كه بجاى حضرت اسماعيل قربانى شد، عصاى
موسى، شتر حضرت صالح، و آن شب پرهاى كه حضرت عيسى (با گل) ساخت و در آن دميد و به
اذن خدا پرواز كرد.
خداوند شش گروه را براى تكبر، زمامداران را به
جهت ظلم، فقيهان را به علت حسد، بازرگانان را به سبب خيانت، و روستاييان را به
واسطه جهل.
پول حيوان مردار، و پول سگ، و پول شراب، و مهر
زناكار، و رشوهى در حكم، و دستمزد غيبگو حرام است.
كمال مرد به شش چيز است: دو عضو كوچكش بزرگش و
دو چيز در ساير متعلقاتش؛ اما دو عضو كوچكش: دل است و زبان، در جنگ دل به كار آيد و
در گفتار زبان، اما دو چيز بزرگش: عقل است و ايمان و دو چيز ديگرش مال است و جمال.
از على (عليه السلام) پرسيسدند: بزرگوار كيست؟
فرمود: آن كه دعوت را اجابت كند، چون اطاعتش كنى تلافى كند و چون مخالفش نمايى از
در احسان در آيد، آن را كه رخ بتابد بخواند، آنرا كه رو كند نزديك گرداند، و آنرا
كه بر او اعتماد كند كفايت نمايد.
شش صفت از همه پسنديده است اما از شش دسته
نيكوتر است: عدالت از همه خوب است و از زمامداران خوبتر، صبر از همه پسنديده است و
از مستمندان پسنديدهتر؛ پرهيزگارى از همه زيبنده است و از علما زيبندهتر؛ سخاوت
براى همه نيك است و براى توانگران نيكوتر، توبه از هر گنهكارى شايسته است و از
جوانان شايستهتر؛ حيا از هر كس خوب است و از زنان بهتر؛ زمامدار بى عدالت ابر بى
باران است، فقير ناشكيبا چراغ بى نور است، عالم ناپرهيزگار درخت بى بر است، ثروتمند
بى سخاوت زمين بى گياه است، جوان بى توبه جوى بى آب است، و زن بى حيا غذاى بىنمك
است.
كسى كه داراى شش صفت باشد رفاقت با او خيرى
ندارد: دروغ در گفتار، تكذيب سخن ديگران، خيانت در امانت، تهمت به امين، ناسپاسى از
نعمت ديگران، و منت گذارى در احسان خود.
فصل پنجم:
حديثهاى حضرت صادق (عليه السلام):
به شش كس نبايد سلام كرد: يهودى، مجوسى، نصرانى
(مگر در مورد ضرورت يا آنجا كه وسيلهى هدايت آنها باشد) كسى كه در حال قضاى حاجات
است آنكه بر سر سفرهى شراب نشسته، شاعرى كه به زنان شوهردار نسبتهاى ناروا دهد، و
كسى كه مزاح و خوش طبعيش فحش مادر باشد.
سلمان گفته: از شش چيز در شگفتم سه چيز آنها
موجب گريه و سه چيز مايه خنده است؛ سه چيز باعث گريه: فراق دوستان محمد
(صلىاللهعليهوآله) و اصحابش، وحشت قبر، و ايستادن در برابر خداوند است (در
قيامت) مايهى خنده: دنيا طلب است از راه حرام كه مرگ به دنبال او مىدود (او به
دنبال دنيا)، و انسان غافل كه خدا از او غافل نيست (و او از خدا غافل است)، و آن كه
دهان را از خنده پر كرده اما نمىداند خدا از او راضى است يا نه.
آيين سهل و سادهى محمد (صلىاللهعليهوآله)
نماز است و زكات و روزهى رمضان و حج، و اطاعت امام و پرداختن حق مؤمنان.
مؤمن پس از مرگ از شش چيز دنيا بهره مىبرد:
فرزند صالحى كه برايش استغفار كند، قرآنى كه از او به يادگار مانده و مردم بخوانند،
درختى كه كشت نموده، صدقهى جارى (مانند وقف املاك يا كتاب و امثال آن)، و رسم نيكى
كه از او بماند.
فصل ششم:
احاديث ساير ائمه (عليه السلام) و بزرگان:
حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود: مردم عصر ما شش
طبقهاند: شير، گرگ، روباه، سگ، خوك، و گوسفند؛ شير: سلاطين اند كه هر كدام
مىخواهند بر ديگران غلبه كنند و مغلوب نشوند؛ گرگ: بازرگانانند كه هنگام فروش
تعريف كنند و هنگام خريد مذمت (كه هيچيك از تعريف و مذمت واقعيت نداشته باشد)؛
روباه: متظاهرانى هستند كه براى استفاده و فريب مردم اظهار مسلمانى مىكنند و در
باطن ايمان ندارند؛ خوك: زن صفتان و ساير شهوترانان هستند كه به هر كار زشتى تن
دهند؛ سگ: افراد بدزبانى هستند كه مردم از ترس زبانشان احترامشان كنند؛ گوسفند:
مؤمنى است كه پشمش را مىچينند، گوشتش را مىخورند، استخوانش را در هم مىشكنند،
گوسفند بيچاره ميان يك مشت شير و گرگ و روباه و سگ و خوك چه كند؟
موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: چون حضرت
ابراهيم (عليه السلام) را در منجنيق نهادند جبرئيل غضب كرد. از جانب خدا وحى شد:
براى چه خشمگينى؟ عرض كرد: پروردگارا دوست تو كه در همه روى زمين غير از او كسى
عبادت تو نمىكند، زير دست دشمن تو و دشمن خود واقع شده، جواب آمد: خاموش باش.
بندهاى چون تو ترس دارد كه فرصت از دست برود، اما من هر وقت بخواهم نجاتش مىدهم.
جبرئيل شادمان شد سپس رو كرد به ابراهيم و گفت
حاجتى دارى؟ فرمود: آرى اما نه از تو. آنگاه خداوند انگشترى براى او فرستاد كه شش
كلمه در آن نوشته بود: لا اله الا الله، محمد رسول الله، لا
حول و لا قوة الا بالله، (قدرتى جز با كمك خدا نيست)
فوضت امرى الى الله، (كار خود به خدا واگذارم) اسندت
ظهرى الى الله، (به خدا اتكا كردم) حسبى الله
(خدا مرا بس است) وحى شد: اين انگشتر را در دست كن كه من آتش را براى تو سرد و
سلامت خواهم كرد.
حضرت ابوالحسن (كاظم (عليه السلام)) فرمود:
بيرون ريختن نطفه در شش صورتى مانعى ندارد: زن عقيم باشد، يا پير، يا سليطه (بد
زبان) يا بى حيا، يا از شير دادن بچه امتناع كند، يا كنيز باشد؛ (نطفه در اختيار
مرد است هر جا رجحانى به بيند نظير امور مذكور، يا فرار از مرض و كثرت اولاد
ميتواند بيرون بريزد).
محمد حنفيه گفت: ما شش امتياز داريم كه هيچكس
قبل از ما نداشته و بعد هم نخواهد داشت: محمد (صلىاللهعليهوآله) سرور پيمبران از
ما است، و همچنين على (عليه السلام) سرور اوصياء، و حمزه (عليه السلام) سالار
شهيدان، حسن و حسين (عليه السلام) بزرگ جوانان اهل بهشت، جعفر طيار (عليه السلام)
كه خدا او را به دوبال آراسته، هر كجا بخواهد در بهشت پرواز ميكند، و مهدى (عليه
السلام) اين امت كه عيسى بن مريم (عليه السلام) پشت سرش نماز مىگزارد.
به حضرت موسى (عليه السلام) وحى شد: شش چيز در
شش جا است و مردم جاى ديگر طلب مىكنند و هرگز نمىيابند: من آسايش را در بهشت قرار
دادهام، و مردم در دنيا مىجويند علم را در گرسنگى گذاردهام، در سيرى مىطلبند؛
عزت را در بيدارى شب نهادهام در دربار پادشاهان جستجو مىكنند، رفعت را در فروتنى
گذاشتهام در تكبر مىخواهند؛ مستجاب شدن دعا را در غذاى حلال مقرر كردهام در سر و
صدا مىجويند؛ و بى نيازى را در قناعت قرار دادهام، در زيادى مال طلب مىكنند كه
هيچگاه نخواهند يافت.
به حضرت داوود وحى شد: اى داود هر كه مرا شناسد
يادم كند، هر كه يادم كند به من توجه نمايد، هر كه متوجه من شود مرا بجويد، هر كه
بجويدم بيابدم، هر كه بيابدم نگهداردم، و هر كه مرا نگه دارد بر ديگران ترجيح دهد.
امير المؤمنين (عليه السلام) من بهشت را براى
شش كس عهده دارم: كسى كه در راه صدقه دادن بميرد، كسى كه در راه عيادت مريض جان
دهد، آنكه در طريق جهاد در راه خدا مرگش برسد، مردى كه در راه حج از دنيا برود، كسى
كه در راه نماز جمعه اجلش فرا رسد، و مردى كه براى تشييع جنازهى مسلمانى برود و
مرگ دامنش را بگيرد.
كسى در خدمت امير المؤمنين (عليه السلام) گفت:
استغفر الله (از خدا آمرزش مىخواهم) حضرت فرمود: مادر
برايت بگريد، ميدانى استغفار چيست؟ استغفار درجهى مردان عالى قدر است، اين كلمه شش
معنى در بر دارد: 1-پشيمانى از گذشته. 2-تصميم بر ترك گناه در آينده. 3-پرداختن حق
مردم به طورى كه هنگام مرگ حق احدى به گردنت نباشد 4-جبران واجباتى كه تاكنون از
دست رفته. 5-اندوه زياد به حدى كه گوشتى كه در حال معصيت روييده همه آب شود.
6-چشاندن رنج عبادت به بدن چنانكه شيرينى گناه چشيده؛ پس از اين مقدمات بگو:
استغفرالله (چهار شرط اول واجب و دو شرط اخير مستحب
است و عمل به مجموع درجهى اعلاى توبه است).
گويند: حضرت آدم نشسته بود شش نفر آمدند، سه
نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ، سه سفيد بودند و سه سياه، به يكى از سفيدها
گفت: تو كسيتى؟ گفت: عقل، پرسيد جاى تو كجاست؟ گفت: مغز، از دومى پرسيد: تو كيستى؟
گفت: مهر، پرسيد جاى تو كجاست؟ گفت: دل، از سومى پرسيد: تو كيستى؟ گفت: حيا پرسيد:
جايت كجاست؟ گفت: چشم، سپس به جانب چپ نگريست و از يكى از سياهان سؤال كرد: تو كه
هستى؟ جواب داد: تكبر، پرسيد: محلت كجاست؟ گفت: مغز، گفت: با عقل يكجائيد؟ گفت: من
كه آمدم عقل مىرود، از دومى سؤال كرد: تو كه هستى؟ جواب داد: حسد، محلش را پرسيد:
گفت: چشم، گفت: با حيا يك جا هستيد؟ گفت: چون من داخل شوم حيا خارج شود (ممكن است
آنها فرشتگان يا اجنه بودهاند كه به منظور تعليم حضرت آدم بدان صورت در آمدهاند
يا آنكه تقويت خيال يا خواب روشنى براى تفهيم مطلب بوده).
فصل هفتم: سخنان حكماء و زهاد و عباد:
حكيمى گفت: شش چيز نشانهى نادانى است: خشم بى
جهت، سخن بيهوده، بخشش بى مورد، فاش كردن سر، اطمينان به هر كس، و تميز ندادن دوست
از دشمن.
لقمان به پسرش وصيت كرده: پسرجان! شش سفارش به
تو مىكنم كه خلاصهى علوم اولين و آخرين است: بيش از مدت اقامت در دنيا دل به اين
عالم مبند، براى آخرت به قدر توقف آنجا كار كن، از خدا به قدرى كه به او محتاجى
اطاعت كن، تمام كوشش را در نجات از آتش به كار بر، به اندازهى قدرت بر تحمل آتش
گناه كن، به هنگام معصيت جايى انتخاب كن كه كسى تو را نبيند (يعنى حتى خدا و ملكها
و چون اين امر نشدنى است پس معصيت نكن).
بوذرجمهر گفت: شش چيز معادل همهى دنيا است:
(يعنى هر كه آنها را داشته باشد گويا همهى دنيا را دارد) غذاى گوارا، فرزند صالح،
زن مورد پسند، سخن متين و محكم، عقل كامل، و بدن سالم.
در بعضى از تواريخ نوشته شده: كسرى بر بوذر
جمهر خشمگين شد، دستور داد به زنجيرش كشيدند و در اطاق تاريكى زندانش كردند، چند
روزى گذشت كسى را به سراغ او فرستاد. ديد دلش آرام و فكرش مطمئن است. پرسيد: با اين
سختى و گرفتارى حال خوشى دارى؟ گفت: معجونى از شش ماده تركيب كرده به كار بستم همان
سبب خرمى و شادابى من شد، گفت: آن آميزهها را به ما هم بياموز تا در گرفتاريها از
آن سودمند شويم، گفت: اول: اعتماد و توكل به خدا، دوم: توجه به اين كه مقدرات الهى
حتمى است، سوم: صبر كه بهترين داروى گرفتارى است، چهارم: اگر صبر نكنم چه كنم؟ پس
چون چارهاى نيست با بى تابى بلا را شدت نمىدهم؛ پنجم: از اين سختتر هم ممكن است،
(پس به اين درجه نازل بايد راضى بود) ششم: هر ساعت اميد گشايش و فرج دارم. چون اين
سخنان را براى كسرى نقل كردند آزادش كرد و عزيزش داشت.
حكيمى گفته: هر كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد
به شش كيفر خدائى گرفتار شود، سه تا در دنيا و سه تا در آخرت، در دنيا: آرزوى بى
پايان، حرص و آز شديدى كه به هيچ قانع نشود، نچشيدن شيرينى ايمان در حال عبادت؛ در
آخرت: هول روز قيامت، حساب سخت، حسرت دور و دراز.
ارسطو: در همنشينى با پادشاه بر حذر باش، با
دوست متواضع، با دشمن بدگمان، با دگران خوشرو، با خود مخالف دلخواه (يعنى خواهشهاى
نامشروع) و با خدا پرهيزگار باش.
حكيمى: شش خصلت جز براى شرافتمندان امكانپذير
نيست: آرامش هنگام رسيدن به نعمت بزرگ، صبر در مصيبتهاى سنگين، اتكاى به عقل در
هيجان شهوت، پوشيدن اسرار از دوست و دشمن، تحمل گرسنگى، و تحمل آزار همسايه.
ديگرى: آبادى دنيا به شش چيز است: 1-زيادى
ازدواج وداعى قوى بر زنا شويى در اجتماع، كه اگر رسم نكاح برافتد نسل بشر قطع شود.
2-مهر پدرى كه اگر نباشد تربيت فرزند زوال پذيرد و كودكان فاسد شوند. 3-آرزوى دور و
دراز كه اگر نباشد كارها همه ركود يابد و عمران و آبادى نقصان گيرد. 4-بى اطلاعى از
وقت مرگ كه اگر مردم از آن آگاه شوند آرزو را كوتاه كنند. 5-اختلاف طبقات از نظر
مال و ثروت و احتياج مردم به يكديگر چون در صورت مساوات نظام زندگى از هم مىپاشد.
6-پيشواى عادل كه اگر نباشد مردم به جان يكديگر افتند و تباهى كنند.
عابدى: خدا شش چيز را در شش چيز پنهان كرده:
رضاى خود را در طاعت، غضبش را در معصيت، اسم اعظم را در قرآن، دوستانش را در مردم،
مرگ را در دوران عمر، شب قدر را در رمضان، و نماز وسطى
(برتر) را در نمازهاى پنجگانه.
ديگرى: مؤمن هميشه در شش بيم به سر مىبرد:
1-ترس از خدا كه مبادا نابهنگام او را برگيرد. 2-ترس از نويسندگان اعمال كه گناهانى
را كه مايه رسوايى قيامت است ثبت كنند. 3-ترس از شيطان كه كارهايش را باطل كند.
4-ترس از مرگ كه ناگهان دامنش را بگيرد. 5-بيم از دنيا كه او را بفريبد و از آخرت
غافل كند. 6-هراس از اهل و عيال كه در اثر اشتغال به آنها از آخرت بازماند.
يحيى بن معاذ: علم نشانهى عمل است، فهم ظرف
علم است، عقل پيشرو خير، و هوس مركب گناه است، آرزو توشهى متكبران، و دنيا بازار
آخرت است.
احنف بن قيس: حسود را راحت و دروغگو را
جوانمردى نيست، دوست بخيل و سلطان وفا ندارد، بداخلاق بزرگى و تقدير خدا را
نمىپذيرد.
از احنف پرسيدند: بهترين چيزى كه به بنده
مىدهند چيست؟ گفت: عقل فطرى (كه در سترت او باشد) گفتند: اگر نبود؟ گفت: ادب نيكو،
پرسيدند: اگر نبود؟ گفت: رفيق موافق، گفتند: اگر آن هم نبود؟ گفت: دل مربوط (با
خدا)، گفتند: اگر نبود؟ گفت: سكوت دور و دراز، گفتند: اگر آن هم نبود؟ گفت: مرگ
نقد.
ابوسلمان دارانى: سيرى (يعنى زيادتر از استعداد
مزاج خوردن) شش زيان دارد: نچشيدن به گرسنگان، چون همه را مانند خود سير پندارد،
سنگينى در عبادت، زيادى در شهوت، و بالاخره هنگامى كه مؤمنين گرداگرد مسجد ميگردند،
پرخور بايد اطراف مزبله بگردد.
علامهى دوانى در آخر يكى از رسالههايش به خط
خود نوشته: بعضى گفتهاند: شش چيز را پنهان كن كه اين از كارهاى صالحان و گوهرهاى
پرهيزگاران است: 1-فقر را چنان پوشيده دار كه توانگرت شمارند. 2-صدقه را چنان در
نهان بده كه گويا بخيل هستى. 3-دشمنى را به طورى مخفى كن كه دوستت پندارند. 4-خشم
را آسان در دل گير كه راضيت دانند. 5-نمازهاى نافله و مستحبات را چنان كتمان كن كه
مقصرت شناسند. 6-درد را به قدرى مستور دار كه سالمت خيال كنند (يعنى درديكه اظهارش
نيك و عيب باشد و البته مستور داشتن منافات با معالجه ندارد).
ديگرى: انسان مسافر است، و شش منزل بايد طى كند
كه سه تا را گذرانده و سه تا باقيمانده؛ اما آنها كه رد كرده، اول: پشت پدر چنانكه
خدا فرمايد: (منى) از ميان پشت و استخوانهاى سينه خارج شود،
دوم: رحم مادر چنانكه فرمايد: خداست كه شما را در رحم صورت
بندى ميكند، سوم: از رحم به دنيا.
اما منازلى كه در جلو دارد: اول: قبر، كه در
حديث است قبر اول منزل آخرت و آخر منزل دنيا است، دوم:
قيامت كه قرآن فرمايد: صف كشيده بر خداى تو عرضه شوند،
سوم: بهشت يا جهنم كه خداوند فرموده: گروهى در بهشت و گروهى در
آتش اند؛ اينك ما در راه منزل چهارم هستيم و مدتى كه بايد راه به پيمائيم
همان مدت عمر است، هر روز فرسخى است و هر ساعتى ميلى، و هر نفسى گامى، جمعى چند
فرسخ دارند و عدهاى چند قدم.
خليد: مؤمن را با
شش صفت مخالف مىبينى: عفيف و پرخواهش، عزيز و ذليل، بى نياز و محتاج؛ عفيف است
نسبت به مردم (از كسى چيزى نمىخواهد) پرخواهش است از خدا؛ عزيز است در روح خويش
(كه خود را خوار نمىكند) ذليل است در برابر حق؛ بى نياز است از مردم، محتاج است به
خدا؛ از همه بيشتر كمك مىكند و از همه كمتر خرج بر مىدارد.
ابراهيم ادهم: مهمانانى بر من وارد شدند گمان
بردم از نخبههايند، گفتم: موعظهى بليغى كنيد كه من هم چون شما از خدا بترسم.
گفتند: شش نصيحت به تو مىكنيم: 1- هر كه سخن بسيار گويد اميد نرمى دل نداشته باشد.
2-هر كه زياد خواب رود طمع عبادت شب نكند. 3-آنكه با مردم بسيار آميزد شيرينى عبادت
آرزو نكند. 4-كسى كه ستمگران را اختيار كند استقامت دين طمع نكند. 5-آنكه به غيبت و
دروغ عادت كرده اميد با ايمان مردن نداشته باشد. 6-هر كه خشنودى مردم طلبد رضايت
خدا طمع نكند. چون در اين پندها نگريستم ديدم علم اولين و آخرين در آن موجود است.
حسن بصرى: سختى و قساوت قلب از شش چيز است:
گناه كردن به اميد توبه، فراگرفتن دانش و به كار نبستن آن، عمل بى اخلاص، خوردن و
شكر نكردن، راضى نبودن به تقدير خدا، مردگان را دفن كردن و عبرت نگرفتن.
باب هفتم: پندهاى هفتگانه:
فصل اول: حديثهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) از هفت كار
جلوگيرى كرد، و هفت عمل را دستور داد؛ هفت كار ممنوع عبارت است از: 1-انگشتر طلا به
دست كردن. 2-نوشيدن از ظرف طلا و نقره. فرمود: هر كه دنيا از آنها بنوشد در آخرت
ننوشد. 3-سوارشدن بر دوشكچه ابريشمى روى زين. 4-پوشيدن لباسهاى كتان مخلوط به حرير.
5-پوشيدن حرير. 6-و ديبا. 7-و استبرق (اينها انواع ابريشم است و از اين 7قسم 3و4
مكروه و باقى حرام است).
و هفت كار دستورى عبارت است از: 1-تشييع جنازه.
2-عيادت مريض. 3-تعارف با عطسه كننده (بگويند: يرحمكم الله). 4- يارى مظلوم. 5-به
همه سلام كردن. 6-پذيرفتن دعوت. 7-و برآوردن خواهش قسم دهنده (نوع 4 واجب و باقى
اقسام مستحب است).
هفت كس را خدا روزى كه جز سايهى او سايهاى
نيست، در سايهى خود جا دهد: پيشواى عادل، جوانى كه در عبادت خدا رشد كند، مردى كه
چون از مسجد خارج شود دلش متوجه مسجد باشد تا برگردد، دو مردى كه در راه عبادت
رفاقت كنند، اجتماع و تفرقهشان به همين منظور باشد، كسى كه در خلوت به ياد خدا اشگ
بريزد، مردى كه زن حسب و نسب دار زيبايى به زنا دعوتش كند و او از ترس خدا نپذيرد،
و كسى كه مخفى صدقه دهد به طورى كه دست چپ از راست خبر دار نشود.
ابوذر گويد: پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) به من
وصيت كرد: هميشه به زير دست بنگرم نه بالادست، مستمندان را دوست بدارم و به آنها
نزديك شوم، حق بگويم گرچه تلخ باشد، صلهى رحم كنم هر چند آنها رو گردانند، در كار
خدا از ملامت كسى نترسم، و زياد بگويم: لا حول و لا قوة الا
بالله العلى العظيم كه اين ذكر از گنجهاى بهشت است.
از جمله سفارشهايى كه به على (عليه السلام)
كرده، اى على! هفت صفت در هر كه باشد حقيقت ايمان را به كمال رسانده و درهاى بهشت
همه به رويش گشوده است: شاداب وضو گرفتن، نيكو نماز خواندن، زكات مال پرداختن، خشم
را فرو خوردن، زبان را حبس كردن، از گناه استغفار نمودن، و خير خواهى نسبت به
خاندان پيغمبر (صلىاللهعليهوآله).
هيچ مؤمن ماه رمضان را براى خدا روزه نگيرد جز
اينكه خداوند متعال هفت مزيت به وى عطا كند: گوشت پرورده از حرام در بدنش آب شود،
به رحمت خدا نزديك شود، كفارهى خطا محسوب گردد، سختيهاى مرگ بر او آسان شود، از
تشنگى و گرسنگى قيامت امان يابد، از غذاهاى گواراى بهشت نصيبش شود، از آتش دوزخ
آزاد گردد.
من هفت كس را لعنت كنم كه هم خدا لعنتشان كرده
هم هر پيغمبر مستجاب الدعوهاى پيش از من. پرسيدند: يا رسول الله! آنها كيان اند؟
فرمود: كسى كه چيزى به كتاب خدا بيفزايد، آن كه قضا و قدر را تكذيب كند، كسى كه با
سنت و روش من مخالفت كند، آن كه به عترت من تعدى نمايد، هر كه سلطنت را به زور گيرد
تا عزيزان خدا را ذليل گرداند و ذليلهاى او را عزيز، و جبارى كه اموال عمومى
مسلمانان را به نفع خود ضبط كند و كسى كه حرام خدا را حلال شمارد يا حلالش را حرام
كند.
از حضرت امام حسين (عليه السلام) نقل شده كه
جمعى از يهود خدمت پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) رسيدند، اعلم آنها مسائلى پرسيد: از
جمله گفت: آن هفت مزيتى كه خداوند تنها به تو و امتت داده چيست؟
فرمود: 1-سورهى حمد. 2-اذان. 3- جماعت در مسجد
و روز جمعه. 4-نماز ميت. 5-بلند خواندن سه نماز. 6-تخفيف عبادات در حال مرض و
سفر.7-شفاعت براى اهل گناهان كبيره از امت؛ گفت: راست گفتى.
چون خدا بر جمعى غضب كند و عذابى بر آنها
نفرستد، اجناستان گران، عمرشان كوتاه، تجارتشان بى سود، و ميوههايشان نامرغوب
گردد، باران بر آنها نبارد، نهرها خشك شود، و اشرار بر آنان تسلط يابند.
دوستى من و خاندانم در هفت جاى پر وحشت سودمند
است: وقت مرگ، در قبر، هنگام زندهشدن، موقع تحويل دادن نامههاى اعمال، در وقت
حساب، و سنجش اعمال، و عبور از پل صراط.
به على (عليه السلام) فرمود: من در پيمبرى از
تو برترم كه بعد از من پيغمبرى نيست، و تو در هفت جهت از ديگران برترى كه هيچيك از
قريش در اين صفات با تو قدرت معارضه ندارد: ايمانت از همه زودتر بود، تو در پيمان
از همه وفادارتر، در كار خدا استوارتر، در تقسيم عادلتر، در ميان رعيت دادگرتر، در
قضات بيناتر، و نزد خدا ارجمندترى.
جبرئيل بر من نازل شد و گفت: پروردگار سلامت
مىرساند و مىفرمايد: بين من و امت تو هفت قرار است:
اول: اگر اطاعت كنند طاعتشان را بپذيرم گرچه
مقصر باشند چه، من آن كنم كه درخور كرم خداوندى است و او آن كند كه لايق ضعف بشرى
است.
دوم: اگر توبهاى كنند كه ديگر به گناه
برنگردند آنها را چنان پاك از دنيا بروم كه گويا تازه از مادر زائيدهاند.
سوم: اگر از هفت عضو (زبان، گوش، چشم، دست، پا،
شكم، آلت) آنها يكى درستكار و بقيه گنهكار باشد آن شش عضو را به آن يك به بخشم.
چهارم: هر كس گناهى كند و بداند خداى
آمرزندهاى دارد او را بيامرزم.
پنجم: علل و امراض را بر آنان مسلط كنم تا
كارهاى ناپسندشان را محو كند.
ششم: هر تابستان گرما و هر زمستان سرما بر آنان
بگمارم تا از گرما و سرماى آخرت محفوظ مانند.
هفتم: روزها و ماههاى پر فضيلت تعيين كنم تا
چون در آن ايام عبادت كنند ثواب بيشترشان دهم، گناهانشان را بيامرزم و به رحمت خود
وارد بهشتشان كنم.
فصل دوم:
حديثهاى اهل سنت از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):
غير از كشتگان راه خدا هفت گروه ديگر شهيداند:
مبتلاى به درد دل، سوخته، زيرآوار رفته، غرق شده، مرده به علت سينه پهلو، و بايى، و
زنى كه هنگام زائيدن جان سپارد؛ (يعنى: خداوند از نوع ثواب شهيدان به اين اشخاص
مرحمت كند).
در هفت خانه رحمت نازل نشود: خانهاى كه در آن
زن طلاق گرفته باشد، خانهاى كه در آن زن نافرمان باشد، خانهاى كه در آن به امانت
مردم خيانت كنند، يا آنجا مالى زكات نداده باشد، خانهاى كه در آن وصيت مردهاى
باشد (يعنى ورثه مخالفت كرده اموال مورد وصيت ميت را در آن خانه نگهداشتهاند)، يا
در آن شراب باشد، و يا زنى در آن زندگى كند كه از مال شوهر بدزدد.
روز قيامت خدا به هفت گروه نظر نكند و دستور
دهد آنها را به آتش كشند: لواط دهنده، كسى كه با دست استمنا كند، يا با حيوانى جمع
شود، لواط كننده، زنا كنندهى با دختر زن، يا زن همسايه و همسايه آزار.
خداوند هفت طائفه را سه مرتبه لعنت كرده: اهل
لواط، آميزش كنندهى با حيوان، فحاش نسبت به پدر و مادر، دزد زمين، زنا كننده با
مادر زن، كسى خود را به غير پدر ملحق كند، و آنكه موقع سر بريدن حيوان نام غير خدا
ببرد.
ثواب هفت عمل بعد از مرگ هم در نامهى عمل ثبت
مىشود: درخت نشاندن، چاه كندن، نهر آب جارى كردن، مسجد ساختن، قرآن نوشتن، علمى به
يادگار گذاشتن، فرزند صالحى به جاى گذاشتن كه براى پدر استغفار كند.
در هفت جا سخن گفتن مكروه است: به دنبال جنازه،
در قبرستان، بالاى سر مريض، در مجلس علم، در مسجد، در حال جماع، و در حال مصيبت
(چون حال مصيبت بايد موجب پند و عبرت گردد).
اى على! جبرئيل براى هفت مزيت به شيعيان تو
داده: راحتى هنگام مرگ، آرامش در حال وحشت، روشنايى در وقت تاريكى، امنيت موقع
اضطراب، عدل در سنجش اعمال (شايد مراد تفضل و احسان باشد)، عبور از پل صراط، و
واردشدن به بهشت چهل سال قبل از ديگران.
خداوند متعال هفت خصلت به ما عطا كرده كه در
وجود احدى بعد از ما جمع نخواهد شد: جمال، فصاحت، كرم، شجاعت، علم، بردبارى، و محبت
زنان (يعنى زنان مورد علاقهى ما هستند).
هفت كار است هر يك از امت من انجام دهد خدا او
را با پيمبران و صديقين، و شهيدان و صالحان محشور كند؛ پرسيدند آنها چيست؟ فرمود:
كسى را به حج فرستد، دادخواهى را كمك كند، يتيمى را بپرورد، گمراهى را هدايت كند،
گرسنهاى را سير نمايد، تشنهاى را آب دهد، و در روز گرمى روزه بگيرد.
از جانب خدا وحى شد: اى محمد! نمىدانى چه وقت
بنده عابد مىشود؟ عرض كرد: نه، فرمود: وقتى كه هفت خصلت در او جمع شود: تقوايى
مانع از گناه، سكوتى از سخنان بيهوده، ترسى كه گريه آورد، حيايى كه در تنهايى از من
شرم كند، قناعت به غذاى ضرورى، دشمنى دنيا، براى اينكه من آنرا دشمن دارم، و دوستى
نيكان (مراد از دنيا مال و مقامى است كه از حرام تهيه شود).
هر كه با ميل و رغبت زكات مالش را بدهد، و جز
رضاى خدا مقصدى نداشته باشد: او را در آسمان اول سخاوتمند نامند، در آسمان دوم
بخشنده، در سوم فرمانبر، در چهارم نيك رفتار، در پنجم عطا كننده، در ششم مبارك و
بيمه شده، در هفتم آمرزيده؛ و هر كه زكات نپردازد: در آسمان اول بخيلش نامند، در
دوم لئيم، در سوم ممسك، در چهارم غضب شده، در پنجم چهره درهم كشيده، در ششم بى بركت
كه مالش در خشگى و دريا و كوه بى نگهبان است و در هفتم نماز برگردانده، كه نمازش را
برگردانند و به صورتش بزنند.
دنيا خانهى مردم بى خانمان و مال تهيدستان
است، بيخردان براى آن ثروت اندوزند، نادانان لذتهاى آنرا طلبند، جاهلان براى آن
شكنجه دهند، ناپايداران بر آن رشك برند، و سست يقينان در طلب آن بكوشند (مراد از
دنيا مال و منال و ثروت و مقامى است كه از طريق نامشروع تحصيل شود).
چندان جبرئيل سفارش زنان را كرد كه خيال كردم
طلاقشان حرام است، به قدرى در حق برگردن توصيه كرد كه گمان كردم وقتى تعيين مىكند
كه خود به خود آزاد شوند، به حدى سفارش همسايه را كرد كه تصور كردم او را جزء ورثه
قرار دهند، آنقدر درباره مسواك تأكيد نمود كه گفتم: واجب است، نسبت به نماز جماعت
تا آنجا اصرار كرد كه گمان كردم نماز در غير جماعت قبول درگاه خدا نباشد، دربارهى
ذكر چندان سفارش كرد كه خيال كردم هيچ گفتارى بدون ذكر سود ندهد، و براى نماز شب به
اندازهاى توصيه كرد كه گفتم لابد شب نبايد خوابيد.