فصل دهم:
حديثهايى كه از ساير امامان (عليهم السلام) نقل شده:
حضرت رضا (عليه السلام) مىفرمايد: روزى كه
ابوحنيفه (امام يكى از چهار مذهب اهل سنت) از حضور امام صادق (عليه السلام) بر
مىگشت به حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) برخورد، عرض كرد: پسرجان، گناه از طرف
كيست
(14)؟
فرمود: از سه حال خارج نيست: يا فقط از ناحيهى
خداست و بنده هيج مداخلهاى ندارد، در اين صورت سزاوار نيست خداى كريم بنده را به
جرمى مؤاخذه كند كه در اختيار او نبوده؛ يا از طرف خدا و بنده با هم سرزده، باز هم
نبايد شريك قوى ضعيف و ناتوان را بيازارد؛ يا فقط از جانب بنده است - و البته هم از
اوست - (چون خدا حتى راضى به گناه هم نيست) در اين صورت اگر خدا كيفر دهد به علت
خطايى است كه از او سر زده، و اگر ببخشد از كرم و بخشش خداوندى است.
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: كسى را مؤمن
نگويند تا سه خوى در او باشد: روشى از خداوند، سنتى از پيغمبر (صلىاللهعليهوآله)
و رويهاى از امامان (عليه السلام) روش خدايى سرپوشى است - چنان كه در قرآن فرموده:
(خدا) داناى غيب است، كس را از غيب خويش آگاه نكند مگر پيامبرى را كه دوست دارد -
سنت پيغمبر مداراست كه خدا به او دستور داده چنان كه مىفرمايد: عفو را پيشه كن، به
كار نيك امر كن و از مردم نادان اعراض كن؛ و رويه امامان صبر در سختى و مرض و هنگام
جنگ است - كه خدا مىفرمايد: ايناناند كه راست گفتهاند و هم اينها پرهيزگارانند.
امام هفتم (عليه السلام) فرمود: ريشهى اطاعت
خدا سه چيز است: ترس، اميد، و دوستى؛ نشانهى ترس، ترك گناه است؛ علامت اميد، ميل
به طاعت است؛ و دليل دوستى خدا شوق و توبه.
حضرت امام محمد تقى (عليه السلام) فرمود: سه
چيز مايهى جلب محبت است: انصاف در معاشرت، همدردى در حال سختى، با دل سالم (بى
كينه و بدخواهى) با مردم روبرو شدن.
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: خداوند سه
امتياز به مؤمن داده: عزت دنيا، رستگارى آخرت، و عظمت در دل ستمكاران.
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: خداوند بهشتى
دارد كه جز سه كس را در آن راه ندهد. مردى كه به ضرر خود حق را بگويد، كسى كه براى
خدا بديدن برادر مؤمن رود، و آنكه براى خدا مؤمنى را بر خود ترجيح دهد.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: اى
هشام بن حكم! هر كه سه چيز را بر سه چيز مسلط كند گويا به درهم كوبيدن عقل خود كمك
كرده: نور فكر را به آرزوى درازه تيره كند، مطالب حكمتآميز را با سخنان زايد و
بيهوده باطل كند، نورپندگيرى و عبرت را با پيروى شهوات خاموش نمايد؛ چنين كس هوس
خويش را بر كوبيدن عقل مسلط كرده، و هر كه عقلش تباه شد دين و دنيايش تباه است.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: سه چيز بلندى
درجه است، سه چيز كفاره گناه، و سه چيز كشنده، و سه چيز نجات بخش؛ اما بلندى مقام:
در سلام كردن به همهى افراد، مهمانى كردن، و نماز نيمه شب است.
و اما كفاره: در زمستان شاداب وضو گرفتن، شب و
روز به مسجد رفتن، و مواظبت بر جماعت است.
و اما كشنده: بخلى كه از آن پيروى كنند، هوى و
هوسى كه دنبالش روند، و خودپسندى.
و اما نجات بخش: ترس از خدا در نهان و عيان،
اقتصاد در توانگرى و فقر، و سخن عادلانه در خرسندى و خشم.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: بنده هميشه بين
سه چيز است: بلا، قضا و قدر، و نعمت؛ در برابر بلايى كه از جانب خدا مىرسد، صبر
واجب است؛ و در برابر قضا و قدر تسليم؛ و در مقابل نعمت، شكر.
حضرت موسى بن جعغر (عليه السلام) فرمود: خدا سه
امتياز به پيغمبران و فرزندان و پيروانشان داده: بيمارى
(15)،
ترس از سلطان، و تنگدستى. (چون آنها در اطاعت فرمان حتى بدون پروا اقدام مىكنند در
نتيجه بيش از ديگران گرفتار اين امور مىشوند).
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: وحشتناكترين
مراحل زندگى انسان سه موقع است: هنگام تولد كه تازه چشم به دنيا مىگشايد وقت مرگ
كه دنياى ديگر و اهل آن را مىبيند، و روز قيامت كه از قبر برميخيزد و اوضاع
تازهاى مشاهده مىكند، و خداوند در اين سه مورد بر حضرت يحيى سلام فرستاده:
سلام بر او و روز ميلاد، و هنگام مرگ، و وقتى كه زنده از جا
حرت كند و نيز در همين سه مرحله عيسى بن مريم بر خود درود فرستاده و وحشت
خود را تسكين داده: سلام بر من روزى كه متولد شدم، و زمانى كه
مىميرم، و آنگاه كه زنده بر مىخيزم.
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: هر كه در غربت
مرا زيارت كند روز قيامت سه موقع به فريادش رسم، و از هول و وحشت نجاتش دهم: هنگام
پرواز نامههاى عمل از سمت چپ و راست (كه نامه عدهاى بدست راست و نامهى گروهى
بدست چپ داده شود)، در وقت عبور از پل صراط، و موقع سنجش اعمال.
حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود: ستمگر، و كسى
كه او را كمك كند، و هر كه به كار وى راضى باشد هر سه در ظلم شريكاند.
حضرت زين العابدين (عليه السلام) فرمود: از
جمله سفارشهاى خضر به موسى بن عمران (عليه السلام) اين بود: هيچكس را به گناه سرزنش
نكن، محبوبترين كارها نزد خدا سه چيز است: ميانه روى در توانگرى، گذشت در حال
قدرت، و ارفاق با بندگان خدا؛ هيچكس در دنيا به كسى ارفاق نكند جز اينكه خدا در
آخرت به او ارفاق نمايد، و سرآمد حكمتها ترس خداست.
ابو مالك گويد به حضرت سجاد (عليه السلام) عرض
كردم: همهى برنامههاى دين را بيان فرماييد، فرمود: حقگويى، حكم عادلانه، و وفاى
به عهد و پيمان، سر جمع برنامههاى دين است.
باز هم امام چهارم (عليه السلام) فرمود:
سختترين ساعتهاى زندگى سه ساعت است: هنگام ديدن ملك الموت (فرشتهى مرگ)، هنگام
حركت از قبر، و ساعتى كه در برابر خدا مىايستد يا فرمان بهشت صادر شود، يا دستور
جهنم.
امام باقر (عليه السلام): هر يك از افراد اين
امت كه حق ما را بشناسد اميد نجات براى او هست جز سه كس: دربارى پادشاه ستمكار،
هواپرست، و گناهكار علنى.
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: پس از اينكه
نوح درباره امتش نفرين كرد شيطان آمد و گفت: تو به من احسانى كردهاى مىخواهم عوض
آنرا بدهم. نوح فرمود: پناه بر خدا كه من به تو خدمتى كرده باشم، چه احسانى به تو
كردهام؟ گفت: آرى تو نفرين كردى خدا قومت را غرق كرد و ديگر كسى نماند كه من رنج
گمراه كردنش را تحمل كنم، و تا قرن بعدى بيايد من راحتم.
حضرت نوح فرمود: اينك چه پاداشى مىخواهى بدى؟
گفت: مرا در سه جا ياد كن كه در اين سه مورد من از هر وقت به انسان نزديكترم: وقت
غضب، هنگام حكم بين دو نفر، و موقعيكه با زن نامحرمى نشستهاى و ديگرى نيست.
امام پنجم (عليه السلام) فرمود: خداوند
مىفرمايد: اى پسر آدم سه لطف در حق تو كردهام: گناهانى را پوشاندهام كه اگر
بستگانت بفهمند دفنت نكنند، به تو گشايش داده سپس قرض خواستهام، اما تو از ذخيرهى
آخرت مضايقه دارى، يك سوم مالت را براى بعد از مرگ در اختيار خودت گذاردهام ولى تو
پيش نمىفرستى.
باز هم امام باقر (عليه السلام) فرمود: خداوند
سه امتياز به مؤمن داده: عزت دنيا، و رستگارى آخرت، عظمت و مهابت در دلها، - سپس
اين آيه را خواند: - عزت براى خدا و رسول مؤمنين است
(16)
مؤمنان رستگار شدند....
(17).
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: خداوند سه چيز
را با سه چيز ديگر واجب كرده: نماز را با زكوة - هر كه نماز بخواند و زكات ندهد
نمازش قبول درگاه او نيست - شكر خود را با شكر پدر و مادر، - هر كه از پدر و مادر
قدردانى و تشكر نكند شكر خدايش قبول نشود - تقوى را با صله رحم، - آنكه با خويشان
خوشرفتارى نكند تقوى ندارد -.
حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) فرمود:
سرگرمى (و تفريح) مؤمن در سه چيز است: كامرانى با زن، مزاح با برادران، و نماز شب.
امام پنجم (عليه السلام) فرمود: ظلم سه گونه
است: قابل آمرزش، غير قابل بخشش ، و ظلمى كه صرف نظر نمىشود؛ اول ظلم به نفس است
كه گناهانى بكند بين خود و خدا، دوم شرك (و پرستش غير خدا) است سوم حقوق مردم.
گفتار زهاد و حكما و امثال
آنان:
لقمان به پسرش فرمود: پسرجان! انسان سه قسمت
است: يكى مال خدا، ديگرى براى خودش، و سوم بهرهى كرم؛ سهم خدا روح است (كه به جانب
حق پرواز كند) و نصيب خودش علم است (كه از آن لذت برد) و بهره كرم بدن است.
حكيمى گفته: رفقا سه دستهاند: گروهى مانند غذا
چارهاى از آنها نيست، اينها برادران دينى اند؛ جمعى بسان دار و گاهى مورد نيازاند،
اينان ياران وقت گرفتارىاند؛ و عدهاى هرگز بدرد نمىخورند، اينها طمعكارانند.
زاهدى گويد: مردم سه گونهاند: مردم تمام، نيمه
مرد، و نامرد؛ مرد تمام آن است كه از خود رأى دارد، از رأى و نظر او استفاده
مىشود؛ نيمه مرد كسى است كه، از خود رأيى ندارد اما از صاحبان فكر نظر مىخواهد، و
از عقيدهى آنها پيروى مىكند، نامرد آن است كه نه از خود انديشه دارد و نه از رأى
متفكران بهره مىگيرد.
ديگرى گويد: جز بر سه چيز دنيا افسوس نخورم:
برادر دينى كه عيوبم را بى پرده بنمايد، دانشمندى كه چون كج شوم راستم كند، و چون
نادانى كنم هشدارم دهد، و رزقى كه نه منت مخلوق در آن باشد و نه عذاب خالق.
سهل بن عبدالله گويد: تا سه حالت در كسى جمع
نشود لايق رياست نيست: با مردم به حماقت و نادانى رفتار نكند، از نادانى آنها صرف
نظر كند، به مال آنان چشم ندوزد، بلكه مال خويش را در اختيارشان گذارد.
حكيمى گفته: اگر خواهى وفاى كسى را بدانى، ببين
به فكر دوستان مىافتد يا نه، ياد وطن مىكند يا نه، بر گذشته مىگريد يا نه.
ديگرى گويد: روش خوش، كم حرفى، و معتدل راه
رفتن از صفات پيمبران است؛ چنان كه روش بد، پرحرفى (مراد حرفهاى بى نفع و نامشروع
است)، و متكبرانه راه رفتن از صفات اشقيا و بدبختان است.
عاقلى گويد: سه چيز پايان ندارد: امنيت، سلامت،
روزى به قدر كفاف (لابد غرض اين است كه عظمت اين سه نعمت را نمىتوان اندازهگيرى
كرد).
حكيمى گويد: در سه مورد هيچ مرد محترمى نبايد
بزرگى كند اگر چه سلطان باشد: برخاستن جلوى پاى پدر و مادر، استفادهى از عالم در
كار آخرت، و پذيرايى مهمان.
ابن عباس گويد: همنشين سه حق بر من دارد: چون
رو كند چشم به او دوزم، چون بشيند جايش دهم، هنگام گفتار به سخنش گوش كنم. همنشينى
احمق خطرناك است، و برخاستن از كنار او پيروزى و موفقيت.
ابن عباس گويد: هرگز شيطان مثل سه وقت ناله و
فرياد نكرده: هنگام رسيدن لعنت خدا و اخراج از آسمان، در وقت تولد پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) موقع نازلشدن سورهى حمد كه آغازش بسم الله الرحمن الرحيم
است.
غزالى گويد: توبه راست نيايد مگر به سه شرط:
ترك گناهان، تصميم بر ترك آن در آينده، و جبران گذشته.
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) از عدهاى از
اصحاب پرسيد: شما چه هستيد؟ گفتند: مؤمن؛ فرمود: نشانهى ايمانتان چيست؟ گفتند: در
گرفتارى صبر كنيم، در رفاه شكر گزاريم، و به قضا و قدر تن دهيم، فرمود: به خداى
كعبه شما مؤمن هستيد.
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود: هر مردى كه
سه فرزند نابالغش بميرند، و هر زنى كه داغ سه اولاد ببيند، از آتش جهنم در امان است
(مشروط است به اينكه مسلمان از دنيا بروند).
ابوذر از پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) نقل كرده
كه: هر پدر و مادر مسلمانى كه سه فرزند نابالغشان بميرند، خداوند به فضل و كرمش
آنها را وارد بهشت كند.
ديگرى گفته: هر كه از خدا بترسد، خشم خويش فرو
نشاند؛ هر كه جانب خدا نگهدارد، براى خواهش نفس اقدام نكند، آنكه از حساب ترسد هر
چه جلو بيايد نخورد، بلكه مراقب حلال و حرام باشد.
معاويه از خالد بن معمر پرسيد: به چه مناسبت
على را دوست دارى؟ گفت: چون داراى سه امتياز بود: در وقت غضب بردبار بود، در گفتار
راست مىگفت، و در زمان حكومت و خلافت رعايت عدالت مىكرد.
حسن بصرى گفته: معاويه سه كار نابود كننده كرد:
خلافت را غضب كرد، در صورتى كه جمعى از اصحاب پيغمبر (كه شايستگى اين مقام را
داشتند) هنوز زنده بودند، پسرش يزيد را بر مردم مسلط كرد كه، هميشه مست شراب بود،
لباس ابريشم مىپوشيد و ساز مىزد، زياد را برادر خود
خواند و فرماندار عراق كرد.
حكيمى گويد: دنيا را براى يكى از سه چيز طلب
كنند: بى نيازى، عزت، و راحت، در صورتى كه عزت در سايهى اعراض از دنيا است، و بى
نيازى به قناعت است، و آسايش در پرتو رنج اندك.
احنف بن قيس گويد: هر كه با من درافتاد يكى از
سه معامله را با او كردم: اگر بالاتر بود به احترام مقامش از او صرف نظر كردم، اگر
پايينتر بود براى حفظ آبروى خويش تعقيبش نكردم، اگر هماورد بود بر او منت نهادم.
محمد بن سماك گويد: سالها به دنبال مال ميدويدم
تا وقتى كه به ياد قارون افتادم (كه با آن همه ثروت چه سرانجام بدى پيدا كرد) ديدم
هيچ چيزى مرا بهتر از سه چيز به خدا نزديك نمىكند: قلب پرهيزگار، زبان راستگو، و
تن صبر پيشه.
يحيى بن معاذ گويد: حرص شير است، و مردم نسبت
به آن سه گونهاند: جمعى آنرا آزاد گذاشتهاند، اينها دنيا پرستانند؛ گروهى در بندش
كردهاند اينها زاهدانند؛ عدهاى سرش را بريدهاند؛ اينان دوست خدا (از قبيل
پيغمبران) و پيروان آنانند.
پيشينيان درباره سه چيز به يكديگر سفارش
مىكردند و در مكاتبات به هم مىنوشتند: هر كه براى آخرت كار كند خدا كار دنيايش را
كفايت فرمايد، هر كه باطنش را اصلاح نمايد خدا ظاهرش را بيارايد، هر كه ما بين خودش
را با خدا اصلاح كند خدا ما بين او را با مردم به صلاح آورد.
ابن عباس گفته: كلمه زهد از سه حرف تركيب شده:
ز. ه. د. ز زادالمعاد (يعنى توشه آخرت) است،
ه هدايت در دين است، و د
دوام در طاعت خدا.
از ابن عباس پرسيدند: بهترين روزها، و بهترين
ماهها، و بهترين علمها كدام است؟ گفت: بهترين روزها جمعه است، بهترين ماهها ماه
رمضان است، و بهترين اعمال نمازهاى پنجگانه در اول وقت. اين سخن را براى على (عليه
السلام) نقل كردند فرمود: اگر از تمام علماى مشرق تا مغرب عالم بپرسند غير از اين
جواب ندهند، اما من مىگويم: بهترين عملهاى آن است كه قبول درگاه خدا شود، و بهترين
ماهها ماهى است كه در آن از گناه توبه كنى، و بهترين روزها روزى است كه با ايمان
به سوى خدا روى.
يكى از حكماى يونان گويد: سه چيز براى كسى ننگ
نيست: بيمارى، فقر، و مرگ.
وهب گويد: در تورات نوشته: آدم حريص فقير است،
گر چه همه دنيا را مالك شود؛ مطيع خدا فرمانروا است، هر چند غلام باشد؛ و قانع بى
نياز اگر چه گرسنه باشد.
خداوند به يكى از پيغمبران وحى كرد: قلب خاشع
(و نرم)، روح متواضع، و چشم گريان بيار و دعا كن تا مستجاب كنم.
بعضى گفتهاند: نشانهى منافق سه چيز است:
خيانت در امانت، دروغ، و خلف وعده.
گويند مردى به ديدن حكيمى رفت، گفت: فلان دوست
شما فلان سخن ناپسند را درباره شما گفته، حكيم گفت: برادر، تو پس از مدتى كه به
ديدن من آمدى سه جنايت در حقم كردى: رفيقى را در نظرم مبغوض كردى، قلب پاكم را
آلودى، خودت را مورد سوء ظن قرار دادى (كه نمىدانم راست گويى يا دروغ و از اين سخن
چينى چه منظور دارى؟).
حكيمى گويد: سه صفت در هر كه باشد عقلش كامل
است: اختيار زبانش را داشته باشد، به اوضاع زمان آشنا باشد، و به كار خود پردازد (و
بيهوده عمر را مصرف نكند).
ديگرى در مناجات گويد: (خدايا) بزرگترين طاعت
قلب من اميد به تو است، شيرينترين سخنم مدح و ثناى تو است، بهترين ساعتها در نظرم
ساعت ديدار تو است.
در حديث است كه جبرئيل به پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) عرض كرد: اگر عبادت ما روى زمين بود سه كار را ترك نمىكرديم:
آب دادن به مسلمانان، كمك به عائله داران، پوشاندن گناه مردمان.
مردى از امام حسن مجتبى (عليه السلام) حاجتى
طلبيد، حضرت تكيه داده بود، راست نشست و فرمود: پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود:
هر كس را جاى خودش بنشانيد من سه مسأله را از تو مىپرسم اگر جواب دادى سيصد دينار
به تو مىدهم.
گفت: بپرسيد ولا قوة الا
بالله (يعنى به حول و قوه خدا جواب مىدهم).
- زيور مرد چيست؟
- علمى كه همراهش حلم باشد.
- اگر آنرا نداشت؟
- كرمى كه با تقوى قرين باشد.
- اگر آن هم نبود؟
- فقرى كه با صبر توأم باشد.
- اگر آن هم نبود؟
آتشى از آسمان بيايد پوست و استخوان را در هم
ريزد. حضرت لبخندى زد و دو برابر آنچه مىخواست به او داد.
حكيمى گفته: هر كس سه چيز بدون سه چيز ادعا كند
بدان كه شيطان او را مسخره كرده: چشيدن شرينى ذكر، بدون ترك دنيا؛ رضايت خدا بدون
خشم بر خود؛ اخلاص بدون ترك علاقه به ستايش مردم.
به ابراهيم ادهم گفتند: به چه مناسبت زهد
اختيار كردى؟ گفت: به سه جهت: 1-ديدم قبر وحشتناك است و انيسى ندارم. 2-راه دراز
است و توشهاى ندارم. 3-قاضى محكمهى قيامت خداى جبار است و عذرى ندارم.
از حضرت ابراهيم خليل پرسيدند: به چه سبب
خداوند ترا به دوستى گرفت؟ فرمود: به سه علت: فرمان خدا را بر دستور ديگران ترجيح
دادم، بر چيزى كه خدا كفايت كرده بود (مانند روزى) همت نگماشتم، (يعنى بيش از حد
كفايت را نطلبيدم و دور حرامش نگشتم) و هرگز بدون مهمان غذا نخوردم.
بعضى گفتهاند: خوشبختترين مردم كسى است كه
قلب دانا، بدن شكيبا، و روح قانع داشته باشد.
و نيز گفتهاند: هر كه سه صفت ندارد فضل و كمال
ندارد: حلمى كه بتواند تا بخردى جاهلان را تحمل كند، تقوايى كه وى را از گناه باز
دارد، و اخلاق خوشى كه با مردم بسازد.
و نيز گفتهاند: سه كس را جز در سه جا نتوان
شناخت: سخاوتمند را در قحطى، شجاع را در جنگ، بردبار را هنگام خشم.
از حضرت رسول (صلىاللهعليهوآله) پرسيدند:
مؤمن را چگونه بشناسيم؟ فرمود: به وقار، و نرمخويى، و راستگويى.
اديبى نزد سلطان رفت، اجازهى سخن خواست، سلطان
گفت: به يك شرط، گفت: چه شرطى؟ گفت: روبرو مرا نستايى كه من خود را بهتر از تو
مىشناسم، برخلاف قلبت حرفى نزنى، و از كسى غيبت نكنى.
بعضى گفتهاند: در سه مورد كوچكان بر بزرگان
سبقت بگيرند: راه رفتن شبانگاه، ورود در سيل، مقابلهى با دشمن.
و نيز گفتهاند: ثروتمند بخيل چون الاغ و استر
و شتر است كه بار طلا و نقره دارند، ولى كاه و جو مىخورند.
و نيز گفتهاند: اعراض از سه چيز جزء حكمت (و
خردمندى) است: از نادانى جاهل، لغزش عاقل، و اشتباه غافل.
بعضى گفتهاند: سه كس را جز در سه جا نشناسد:
بردبار را هنگام غضب، شجاع را وقت ترس، و برادر را موقع احتياج.
حضرت عيسى (عليه السلام) فرموده: هر كه علم
دارد و عمل كند و به ديگران هم بياموزد، در آسمانها بزرگ شمرده شود.
و هم آنجناب فرموده: حق مىگويم، چنان كه مريض
از ناچارى غذا مىخورد اما لذت آنرا نمىبرد، دنيا دار هم كه كام از دنيا شيرين
كرده هرگز شيرينى عبادت را نمىچشد؛ حق مىگويم، چنان كه اگر از مال سوارى نگيرند
چموش شود و فرمان نبرد، اگر دل را هم به ياد مرگ و رنج عبادت رام نكنند سخت و سنگين
گردد؛ حق مىگويم، چنانكه اگر مشك پاره نباشد ممكن است ظرف عسل شود همچنين قلب اگر
به پيروى شهوات ندرد، و به پليدى طمع نيالايد، و به غرقشدن در نعمت سخت نشود،
صندوق حكمت گردد.
بعضى گفتهاند: دينداران از آتش بيم دارند،
بزرگان از ننگ، و خردمندان از شر، هر كه دين و بزرگى و عقل، هر سه را دارد از آتش و
ننگ و شر در امان است.
جالينوس گويد: اگر بدن از بيماريهاى كه مانع
نوشتن و خواندن و آموختن است سالم باشد، و عقلى بى عيب، و رزق كافى باشد غصه خوردن
براى چيزهاى ديگر بى جا است.
از احمد بن محمد زاهد سرخسى نقل كنند: خندهى
بى جهت، خوردن در حال سيرى، و سخن غير لازم گفتن.
افلاطون گويد: به ديدن كسى كه با تو سر سنگين
است نرو، با كسى كه سخنت را تكذيب كند گفتگو مكن، و براى كسى كه گوش ندهد حرف مزن.
باز هم افلاطون گويد: روحيهى اشخاص در سه مورد
عوض شود: هنگام نزديكى و تقرب به سلاطين، پس از ازدواج، وقت رسيدن به مال؛ اگر كسى
در يكى از اين مراحل خود را نباخت و اخلاقش عوض نشد قضاوتش صحيح و معاملهاش درست
است.
حكيمى گويد: مساحت علم سه وجب است، هر كه وارد
وجب اول شود تكبر كند، هر كه به وجب دوم رسيد فروتن شود، هر كه به آخرين مرحله رسيد
بداند كه هيچ نداند.
مؤلف گويد: خداوند سه مطلب عجيب در سه سورهى
قرآن پشت سرهم بيان كرده: در سوره بنى اسرائيل معراج جسمانى پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) را ذكر مىفرمايد كه از مكه به مسجد اقصى حركت كرد، در سوره
كهف را نقل مىكند كه سيصد و چند سال خوابيدند، در سوره مريم تولد حضرت عيسى (عليه
السلام) را بدون پدر شرح مىدهد.
حكيمى گفته: در سه چيز مينديش: در فكر تنگدستى
مباش كه غصهات زياد شود، انديشهى عمر دراز در سر نپرور كه همه عمر را در جمع آورى
مال تباه خواهى كرد، به فكر ستم به آنها كه به تو ظلم كردهاند مباش كه دلت سخت و
خشمت زياد گردد.
ابوذر فرمايد: دنيا سه ساعت است: ساعت گذشته،
ساعت موجود، و ساعت آينده كه خبر ندارى به آن مىرسى يا نه؛ پس در حقيقت بيش از يك
ساعت ندارى زيرا مرگ ساعت به ساعت نرديك مىشود.
حكيمى گويد: بهترين چيزها سه چيز است: زندگى،
دو برابر زندگى، و چيزى كه بهتر از زندگى است؛ زندگى عبارت است از آسايش و خوشى، دو
برابر زندگى نام نيك است، بهتر از زندگى رضايت خدا و بهشت است. بدترين چيزها هم سه
چيز است: مرگ، دو برابر مرگ، و آنچه بدتر از مرگ است؛ مرگ فقر و تنگدستى است، دو
برابر مرگ بدنامى است، بدتر از مرگ غضب خداست؛ پناه بر خدا.
لقمان به پسرش گفته: پسرجان! چون معده پر شد
فكر به خواب رود، حكمت از كار بيفتد، و بدن از عبادت بماند.
مرحوم محقق در كتاب اخلاق ناصرى از حكيمى نقل
كرده كه: عبادت سه گونه است: 1-عيادت بدن يعنى: نماز، روزه، و رفتن به عبادتگاهها.
2-عبادت روح يعنى: اعتقاد صحيح به توحيد و صفات
خدا و فكر دربارهى وجود و حكمت خدا و توسعهى معارف دينى. 3-عبادت در معاشرت با
مردم يعنى: معامله، مزارعه، ازدواج، رد امانت، خيرخواهى، كمك به مسلمانان، جهاد با
دشمن، دفاع از ناموس، و حمايت از حوزه (يعنى از مراكز دينى و علمى.)
صبر از نظر لغت عبارت است از: خوددارى از بى
تابى، و استقامت در ناملايمات، و اين سه قسم است: 1-صبر عوام به منظور حفظ آبرو نزد
مردم. 2- صبر زاهدان و عابدان به منظور ثواب آخرت. 3-و صبر عارفان كه گاه از
تلخكامى لذت برند اگر بدانند مورد رضايت پروردگار است خداوند در هفتاد و چند جاى
قرآن صابران را ستوده و اخبار در مدح صبر بى شمار است.
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمايد: به هر كه
سه چيز دادهاند خير دو دنيا دادهاند: رضاى به قضا و قدر خدا، صبر در بلا، و دعا
به هنگام رفاه.
و نيز فرمايد: صبر سه گونه است: صبر در مصيبت،
صبر در عبادت، و صبر براى خوددارى از گناه.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد: سه چيز است
كمش هم زياد است: آتش، فقر، و قرض.
خالد بن صفوان گويد: سه چيز چاره ندارد: فقر
آميختهى با تنبلى، دشمنى آميخته به حسد، و بيمارى دوران پيرى.
بعضى گفتهاند: صفاى زندگى در سه چيز است: منزل
وسيع، پيشخدمت زياد، زن دلخواه؛ و با سه كس بايد مدارا كرد: سلطان، بيمار، و زن.
سه چيز آسايش را سلب مىكند: دندان دردناك سست،
غلام سرپيچ، و زن نافرمان.
خليل (بن احمد نحوى) گويد: مال را براى سه كس
مىاندوزند كه هر سه دشمناند: شوهرزن، زن پسر، و شوهر دختر.
حارث محاسبى گفته: سه چيز كمياب يا ناياب است:
زيبايى با عفت، خوش خويى با ديانت، و انجام وظيفه برادرى با امانت دارى.
حكيمى گفته: نخستين واجب - از نظر فلسفه -
اطاعت خداست، آنگاه نيكى به پدر و مادر، و سپس احترام به مردم با فضيلت؛ هر كه اين
سه واجب را ادا كند خدا او را محترم و با شكوه و بزرگوار كند.
از پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) نقل شده كه: هر
كه دنيا خواهد تجارت كند، هر كه آخرت خواهد زهد ورزد، و هر كه دنيا و آخرت خواهد
علم آموزد.
به شافعى (رئيس يكى از چهار مذهب اهل سنت)
گفتند: درباره على (عليه السلام) چه ميگويى؟ جواب داد: چه گويم در حق كسى كه سه صفت
در وجودش با سه صفت ديگر جمع شده بود كه در هيچ آدمى زاده جمع نشود: فقر و سخاوت،
شجاعت و عقل، علم و عمل.
باب چهارم: پندهاى چهارگانه:
فصل اول:
حديثهايى كه شيعه از پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) نقل كرده:
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرموده: من چهار
كس را در قيامت شفاعت كنم، اگر چه با گناه همهى مردم وارد شوند: كسى كه اهلبيت مرا
يارى كند، يا در دقت بيچارگى حاجتشان را روا كند، يا با دل و زبان دوستشان دارد، يا
با دست از آنها دفاع كند. اين حديث را على (عليه السلام) نقلكرده است.
در وصيت به على (عليه السلام) فرمايد: هر كه به
فرمان زنش باشد خدا او را به رو در آتش افكند، امير المؤمنين عرض كرد: در چه كارى؟
فرمود در رفتن به حمامها (البته حمامهاى مخصوصى بوده كه موجب فساد اخلاق مىشده) و
عروسىها و نوحه گرىها، و پوشيدن لباس نازك.
باز در وصيت به على (عليه السلام) فرمايد: خدا
دعاى چهار كس را برنگرداند: امام عادل، دعاى پدر در حق فرزند، دعاى مؤمن در حق
برادر دينى - پشت سرش - و دعاى مظلوم؛ كه خطاب شود: به عزت و جلالم، انتقام ترا
خواهم گرفت اگر چه مدتى بگذرد.
پايهى ايمان چهارچيز است: خداشناسى، شناسايى
نعمتهاى خدا، معرفت به احكام دين، و دانستن چيزهايى كه موجب خروج از دين است.
پايههاى كفر چهارچيز است: طمع، ترس، نارضايتى،
و خشم (طمع به بندگان خدا، ترس از قدرتهاى موهوم، نارضايتى از تقديرهاى ناگوار، و
پىگيرى از غضب كار را به كفر خواهد كشيد).
تا كسى به چهار چيز ايمان نياورد مؤمن نيست:
يگانگى خدا، پيغمبرى من، عالم بعد از مرگ، و قضا و قدر.
خدا چهار امتياز به من داده: 1- زمين را برايم
سجده گاه و پاك كننده قرار داده، هر يك از امتم هنگام نماز آب نيابد بر زمين تيمم و
سجده مىكند. 2-به وسيلهى ترس ياريم كرده كه به هر طرف حركت كنم ترس جلوتر رفته و
دلها را از جا كنده. 3-غنيمت جنگ را براى امتم حلال فرموده. 4-مرا به راهنمايى و
دعوت همه مردم فرستاده.
خدا در قيامت به چهار كس نظر (رحمت) نفرمايد:
عاق پدر و مادر، منت گذار، تكذيب كنندهى قضا و قدر، و شرابخوار.
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود: بهترين
زنان اهل بهشت: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد، مريم دختر عمران، و آسيه دختر
مزاحم - زن فرعون است -.
به على (عليه السلام) فرمايد: چهار چيز پشت را
مىشكند: پيشواى گنهكارى كه مورد اطاعت مردم باشد، زنى كه شوهرش در حفظ وى بكوشد و
او به شوهر خيانت كند، فقرى كه راه علاج نداشته باشد، و همسايهى بد در خانه دايمى.
و نيز به آنجناب فرمايد: اى على! خداوند نظرى
به دنيا افكند و مرا بر همهى مردم ترجيح داد، سپس نظر ديگرى فرمود و ترا برگزيد، و
در نظر سوم امامهايى را كه از نسل تو به وجود آيند بر همهى دنيا ترجيح داد، و در
نظر چهارم فاطمه را بر همهى زنان عالم امتياز داد.
چهار صفت در هر كه باشد در نور خداى بزرگ به سر
برد: 1-به سبب ايمان به خدا و رسول از گناه خوددارى كند. 2-در مصيبتها كلمهى
انا الله و انا اليه راجعون را از ياد نبرد (يعنى
متوجه باشد كه همه آفريدهى خدا هستند و پس از مرگ به او باز مىگردند، و اين خود
هم تسلاى خاطر است و هم ذكر خدا). 3-چون خيرى به او برسد گويد:
الحمدلله رب العالمين (يعنى سرچشمهى خيرات را خدا
بداند). 4-اگر گناهى از او سر زند گويد: استغفرالله و اتوب
اليه (يعنى فورا توبه كند).
در خطبهى آخرين جمعه ماه شعبان فرموده: مردم!
ماهى بر سر شما سايه افكنده كه يكى از شبهاى آن هزار ماه بهتر است يعنى: ماه رمضان.
در اين ماه از چهار عمل بىنياز نيستيد كه دو تا موجب رضايت خدا، و دو تا سبب رسيدن
به مقاصد خودتان است. دوتاى اول: شهادت به يگانگى خدا، و پيغمبرى محمد
(صلىاللهعليهوآله) است - دوتاى دوم: طلب كردن حاجتها و بهشت و سلامت، و پناه
بردن از آتش است.
به اصحاب فرموده: مىخواهيد كارى به شما
بياموزم كه اگر انجام دهيد شيطان به قدر فاصلهى مشرق و مغرب از شما دور شود؟
گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمود: روزه چهرهى شيطان را سياه كند، صدقه پشتش را
بشكند، دوستى در راه خدا و همكارى در كار خير ريشهاش را بر اندازد، توبه و
استغفار، رگ قلبش را پاره كند؛ هرچيزى زكاتى دارد: زكات بدن روزه است (شايد مراد
اين باشد كه شيطان از اين عملها به شدت ناراحت مىشود).
هر مردى از امت من كه از چهار چيز سالم بماند
اهل بهشت است: فرو رفتن در دنيا، هوى پرستى، شكمپرستى، و شهوترانى (در امور جنسى)؛
و هر يك از زنان امت هم بر چهار چيز مراقبت كند اهل بهشت است: حفظ عفت، اطاعت شوهر،
نمازهاى پنجگانه، و روزهى ماه رمضان.
چهار چيز دل را مىميراند: گناه پىدرپى،
گفتگوى زياد با زنان، مجادله با احمق - او بگويد و تو بگويى به جايى هم نرسد - و
همنشينى مردگان؛ پرسيدند: اى رسول الله! مردگان كيانند؟ فرمود: ثروتمندان عياش.
به على (عليه السلام) فرموده: اى على! چهار چيز
كيفرش از هر گناهى زودتر مىرسد: بدى در مقابل نيكى، ظلم به بىگناه، خيانت با
وفادار، و قطع رحم با خويشاوندان خوشرفتار؛ اى على! هر كه پريشانى خاطر بر او غلبه
كند راحتى از او رخت بر بندد.
چهار كس مايهى اذيت و آزار دوزخيان اند، با
اينكه اهل جهنم آب جوشان مىخورند، و آه و فريادشان بلند است: از اولى پرسند تو
بدبخت چه كردهاى كه چنين عذابى دارى؟ گويد: اموالى از مردم خوردهام و حقوق آنها
را رده نكردهام؛ و از دومى سبب عذاب را پرسند گويد: من از بول اجتناب نمىكردم
(يعنى در نتيجه با نماز و عبادت هم سر و كار نداشتم)، از سومى پرسند گويد: من از
روى مسخره كلمات زشتى را كه اشخاص مىگفتند تقليد مىكردم (يعنى هتك عرض و آبروى
مردم مىكردم) از چهارمى پرسند گويد: كار من غيبت و سخن چيزى بود.
موى سفيد جلو سر مبارك است، در گونههاى چپ و
راست علامت سخاوت، و در دوطرف پيشانى نشانهى شجاعت، و پشت سر نامبارك است.
على (عليه السلام) فرمايد: پيغمبر از سلام به
چهار كس منع كرده: مست، مجسمه ساز، نردباز، و قمارباز؛ و من پنجمى را اضافه مىكنم
كه به شطرنج باز هم سلام نكنيد (يعنى در حال اشتغال به اين گناهان سلام نكنيد شايد
سبب تنبه و انزجار شود).
امت من بايد در چهار چيز رعايت حق كنند: توبه
كار را دوست دارند، بر ناتوان ترحم كنند، نكوكاران را كمك دهند، و براى گنهكاران
طلب آمرزش كنند.
زنان چهار دستهاند: 1-پر خير و بركت و خوش
روزى. 2-آن كه بچهاى در دامن و بچهاى در شكم دارد. 3-بداخلاق نسبت به شوهر.
4-اذيت كار.
چهار چيز سنت و روش پيغمبران است: عطر، ازدواج،
مسواك، و حنا.
نشانهى بدبختى چهار چيز است: خشكى چشم، سختى
دل، حرص در تحصيل روزى، و اصرار به گناه.
به على (عليه السلام) فرمايد: اى على! چهار صفت
از آثار بدبختى است: خشكى چشم، سنگينى قلب، درازى آرزو، و محبت بقاى در دنيا؛ و به
روايتى محبت مال.
اى على! در چهار معامله چانه نزن: خريد قربانى،
كفن، غلام، و كرايهى سفر مكه.
بيمار چهار امتياز دارد: قلم از او برداشته شود
(يعنى آن واجبى كه در تركش و آن حرامى كه در فعلش مضطر است مؤاخذه ندارد) خداوند
دستور دهد عبادتى كه در حال سلامت مىكرده برايش بنويسند، مرض در هر عضوى رفت، گناه
آنرا بيرون كند، و از گناه بيرون رود، بميرد آمرزيده است، و بماند آمرزيده (آمرزش
مربوط به حق الله است و اما حقوق مردم با بيمارى ساقط نمىشود).
روز قيامت كسى را نگذارند قدم از قدم بردارد تا
به چهار سؤال جواب دهد: عمر را در چه راهى صرف كردى، جوانى را در چه كارى پايان
دادى، مال را از چه طريق بدست آوردى و كجا خرج كردى، و از محبت ما اهلبيت.
خدا دستور داده چهار نفر از اصحابم را دوست
دارم و خدا هم آنان را دوست دارد، پرسيدند: اى رسول خدا اينها كيانند ما هر كدام
مايليم جزء آنها باشيم؟ فرمود: على يكى از آنها است سپس اندكى صبر كرد و باز فرمود
يكى از آنها على است، و بقيه: ابوذر، سلمان فارسى، و مقداد.
على (عليه السلام) فرمايد: به پيغمبر از شر
حسودان شكايت كردم، فرمود: تو خرسند نيستى كه نخستين چهار دستهاى كه وارد بهشت
مىشوند من و تو هستيم و فرزندانمان پشت سر ما، شيعيانمان در چپ و راستمان.
چهار كس چون از قبر برخيزند بى حساب به دوزخ
روند: آنان كه صبح بخوابند، يا شب را به غفلت گذرانند، يا زكات ندهند، يا در گناه
اصرار ورزند (مراد از صبح ترك نماز صبح است و از غفلت شب، شب نشينيهاى توأم با
گناهان).
چهار چيز كمش هم زياد است: فقر، درد، دشمنى، و آتش.
پابرجايى دين به چهار كس است: عالم با عمل،
جاهل بى تكبر از پرسش، بخشندهى بى منت، و فقيرى كه آخرت به دنيا نفروشد.
بداخلاقى نامبارك است، اطاعت از زن مايهى
پشيمانى است، اخلاق نيك زينت و شكوه است، صدقه از مرگ بد جلوگيرى كند.
مردم چهار دستهاند: سخاوتمند، كريم، بخيل، و
لئيم؛ سخاوتمند آن است كه مىخورد و مىبخشد، كريم آن است كه خود نمىخورد و به
ديگران مىدهد، بخيل كسى است كه مىخورد و نمىدهد، لئيم كسى است كه نه مىخورد و
نه مىبخشد.
چهار صفت، يا يكى از آنها در هر كه باشد منافق
است، دروغ، خلف وعده، پيمانشكنى، و فجور در كشمكش و دشمنى (يعنى در مقام خورد كردن
دشمن از توسل به هر گناهى مضايقه ندارد).
مؤمن از عذاب خدا تا چهار خوى را ترك نكند نجات
نيابد: بخل، دروغ، بدگمانى به خدا، و تكبر.
و در دعاهاى پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) است:
خداوندا از آن دوست به تو پناه مىبرم كه با من نيرنگ بازى مىكند، چشمش مرا
مىنگرد و دلش در انديشهى من است، اگر نيكى ببيند بپوشاند، و اگر بدى ببيند فاش
كند.