نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۷ -


فصل هفتم: حديثهايى كه شيعه از امير المؤمنين (عليه السلام) نقل كرده:

على (عليه السلام) فرمايد: مردم سه گونه‏اند: خردمند، احمق، و بى دين.

خردمند آئينش دين است، سرشت و طبيعتش بردبارى است، و فطرتش رأى است (ظاهرا مراد اين است كه در كارها فكر صائب و رأى صحيح دارد) اگر بپرسند جواب دهد، چون لب گشايد سخن درست گويد، چون گوش دهد بفهمد، چون سخن گويد راست گويد و اگر كسى به او مطمئن شود به وى خيانت نكند.

احمق اگر كار خيرى به او پيشنهاد كنند توجه نكند، اگر كار نيكى را گويند ترك كن فرو نهد، و چون وى را به كارهاى جاهلانه دعوت كنند بپذيرد، در گفتار دروغ گويد، سخن را درست درك نكند و اگر بفهمد دقت ننمايد.

بى دين در امانت خيانت كند و موجب سرافكندگى رفيق است، و اگر كسى به او مطمئن شود برايش خيرخواهى نكند.

عقل درختى است كه ريشه‏اش تقوا، شاخه‏اش حيا و ميوه‏اش زهد و پرهيزكارى است. تقوى به سه چيز دعوت كند: آموختن دين، بى اعتنايى به دنيا، بريدن از غير خدا؛ حيا نيز سه صفت به كشاند: يقين، اخلاق خوب، و تواضع، پرهيزكارى هم به سه كار دعوت كند: راستگويى، سرعت در كار خير، و ترك كارهاى شبهه‏ناك.

سه چيز كشنده است: جرأت به خرج دادن در برابر پادشاه، امانت به خائن سپردن و خوردن زهر براى آزمايش.

زن از سه راه حلال مى‏شود: عقد دائم، عقد منقطع (صيغه) و بردگى (كنيزى).

سه چيز مسلمان را به حد كمال رساند: ياد گرفتن و فهميدن دين، اندازه‏گيرى در زندگى، و صبر در پيش آمدهاى ناگوار.

ابن بابويه در كتاب خصال نقل مى‏كند: مردى در حضور امير المؤمنين (عليه السلام) به پاخواست و عرض كرد: پروردگارت را به چه دليل شناختى؟ حضرت فرمود: به درهم ريختن اراده و شكست تصميم حائل شود، تصميم مى‏گيرم، دست تقدير آن را به هم مى‏زند، از اين راه پى مى‏برم تدبير به دست ديگرى است؟

پرسيد: چگونه شكر نعمت پروردگارت گذاشتى؟

حضرت فرمود: ديدم مرا از بلاهايى رهاند كه ديگران دچارند، دانستم كه اين انعام خداوندى است، وظيفه‏ى شكر انجام دادم.

پرسيد: چگونه مشتاق لقاى خدا گشتى؟

حضرت فرمود: ديدم دين ملايكه و انبياى خويش را براى من انتخاب كرده، فهميدم آنكه چنين افتخارى نصيبم كرده فراموشم نخواهد كرد، دوستدار لقايش شدم.

سه چيز كشنده است: بخل، هوس، و خود پسندى. يك سوم ايمان حيا است، و يك سومش وفا (به عهد و پيمان) و يك سومش سخاوت.

در وصيت به محمد بن حنفيه فرمايد: از خود پسندى و بداخلاقى و كم صبرى حذر كن، كه با وجود اين صفات هيچ رفيقى برايت نمى‏پايد، و هميشه مردم از تو كناره گيرند؛ دوستى با مردم را بر خود تحميل كن، در كمك به مردم پابرجا باش، مال و جان را از رفيق دريغ مدار.

با همگان با خوشرويى و محبت رفتار كن، درباره‏ى دشمن عدل و انصاف بده، نسبت به دين و آبروى خود در برابر همه بخيل باش تا هم دينت سالم ماند و هم دنيايت.

در حديث است كه، پس از قتل عثمان و رسيدن خلافت به على (عليه السلام) عرب صحرانشينى آمده گفت: يا امير المؤمنين! سه مرض جان من افتاده: بيمارى تن و تهيدستى و نادانى؛ حضرت فرمود: اى برادر بيمارى تن را بايد به طبيب عرضه كرد، و مرض فقر را به صاحب كرم، و ناخوشى جهل را به عالم؛ گفت: يا امير المؤمنين تو هم طبيبى و هم كريم، و هم عالم؛ حضرت دستور داد سه هزار درهم در معالجه فقر، و هزار درهم در علاج تن مصرف كن. و هزار درهم در معالجه فقر، و هزار درهم در مداواى جهل.

شخصى على (عليه السلام) را به مهمانى دعوت كرد، حضرت فرمود: به شرط اين كه سه كار را عهده دار شوى: چيزى از خارج تهيه نكنى، هر چه دارى مضايقه نكنى، و بر اهل و عيال تنگ نگيرى؛ عرض كرد: پذيرفتم، حضرت هم قبول كرد.

ابن بابويه حديث مفصلى نقل مى‏كند كه ما قسمتى از آن را كه مناسب مقام است نقل مى‏كنيم: على (عليه السلام) در مسجد فرمود: پيش از اين كه مرا نيابيد هر چه مى‏خواهيد بپرسيد، مردى از آخر مسجد برخاست و از لابلاى جمعيت عصا زنان آمد نزديك عرض كرد: يا امير المؤمنين مرا به كارى راهنمايى كن كه اگر انجام دهم خداوند از آتش نجاتم دهد.

فرمود: اى مرد گوش بده و درست بفهم و يقين كن. قوام دنيا به وجود سه كس بسته است: عالم سخنورى كه علمش را بكار بندد، توانگرى كه در پخش مال به مسلمانان بخل نورزد، و مستمندى كه در تحمل فقر صبور و شكيبا باشد؛ پس اگر عالم نشر علم نكرد، و توانگر بخل ورزيد، و درويش صبر از دست داد آنگاه هنگام هلاك و نابودى است، آن زمان است كه خداشناسان مى‏فهمند دوران بعقب برگشته و كفر (و گمراهى) تجديد گشته است، آنروز به زيادى مسجد و اجتماعاتى كه بدنها نزديك و دلها از هم دور است فريب مخور.

مردم سه دسته‏اند: پارسا، بردبار، و حريص به دنيا؛ پارسا نه از آمدن دنيا خرسند شود و نه از آتش رفتنش غمگين، بردبار در دل تمناى آنرا دارد اما در عين حال اگر چيزى يافت صرف نظر مى‏كند، چون سرانجام مال دنيا را مى‏داند؛ اما حريص از حلال به چنگ آورد يا حرام باكى ندارد.

پرسيد، نشانه‏ى مؤمن در آن دوره چيست؟ فرمود: به دقت مى‏نگرد هر حقى كه خدا دستور داده رعايت مى‏كند و از آنچه برخلاف رضاى خداوند است بى زارى مى‏جويد، گرچه مورد علاقه و محبتش باشد، گفت: راست گفتى يا امير المؤمنين، اين جمله را گفت و غايب شد. آنچه گشتند ديگر او را نيافتند حضرت تبسمى كرد و فرمود: دنبال چه مى‏گرديد اين برادرم خضر بود.

امير المؤمنين (عليه السلام) فرمايد: سه چيز جان را مى‏كاهد: تنگدستى، ترس، و اندوه؛ سه چيز روح را زنده كند: سخن علما، ديدار رفقا، گذشتن روزگار بدون گرفتارى.

همه‏ى خيرها در سه چيز جمع شده: تفكر، سكوت، و گفتار؛ اما تفكر بدون عبرت‏گيرى لغو است، خاموشى بى فكر و تأمل غفلت است، و گفتار خالى از ذكر خدا بيهوده است.

خداوند بركت را از كسب سه كس برداشته: فروشنده‏ى انسانها، و كشنده‏ى ماده گاو، و قطع كننده‏ى درخت.

كسى را رفيق نخوانند مگر كه در سه حال رعايت رفيق كند: در بيچارگى، غيبت، و پس از مرگ.

ما خاندان موظفيم: گرسنگان را سير كنيم، فروماندگان را كمك نماييم، و چون مردم به خواب روند نماز بگزاريم.

نزد خدا از همه بهتر باش و در چشم خود از همه بدتر، و در نظر مردم يكى از آنان باش.

عبدالله مسعود از آن حضرت نقل كرده: واجبات الهى را انجام ده تا از همه عابدتر باشى، گناهان را ترك كن تا از همه زاهدتر باشى، به قسمت خدا راضى باش تا از همه بى نيازتر باشى.

به هر كه نيكى كنى سرورش هستى، از هر كه بى نياز باشى با او برابرى، و از هر كه حاجت خواهى زير دستش باشى.

سه چيز حافظه را قوى كند و بلغم را برطرف نمايد: مسواك، روزه، تلاوت قرآن (در خبر ديگرى به جاى روزه كندر ذكر شده).

دنيا: مى‏فريبد، زيان مى‏رساند، و مى‏گذرد.

اى طالب علم! هرچيزى نشانه‏اى دارد كه گواه آن است: علامت دين سه چيز است: ايمان، و اعتقاد به خدا، و ملايكه و انبياء.

علم سه نشانه دارد: شناسايى خدا، و شناسايى چيزهايى كه خدا مى‏خواهد، و چيزهايى كه نمى‏خواهد.

عمل سه نشانه دارد: نماز، روزه، و زكوة.

نشانه‏ى شخص بى حقيقت سه چيز است: با مافوق خود كشمكش مى‏كند، بى اطلاع سخن مى‏گويد، و به دنبال چيزهايى مى‏رود كه به آنها نمى‏رسد.

نشان منافق سه چيز است: زبانش از دلش جداست، گفتارش با كردارش فرق دارد، و نهانش غير از عيان است.

ستمگر سه علامت دارد: از مافوق خود فرمان نبرد، بر زير دست سخت گيرد، ستمگران را كمك دهد. متظاهر (يعنى رياكار) سه نشانه دارد: در تنهايى سنگين و كسل است، در ميان مردم با نشاط است، و هر كارى را بداند مردم مى‏ستايند با عشق و علاقه انجام مى‏دهد.

غافل سه علامت دارد: سهو (يعنى توجه نكردن به وسايل بيدارى)، سرگرمى، و فراموشى.

هر شب خدا سه لشكر دارد: يك لشكر از پشت پدران به رحم مادران وارد مى‏شوند، يكى از رحمها به زمين مى‏رسند، و يكى از دنيا به آخرت كوچ مى‏كنند.

دنيا سه روز است: ديروز، - كه هر چه بود گذشت و بر نمى‏گردد - امروز، - كه بايد آنرا غنيمت شمرد - و فردا - كه معلوم نيست به آن برسى - ديروز، حكيمى ادب‏آموز است (كه تجربه‏ى آن بايد وظيفه‏ى امروز را روشن كند)، امروز دوستى است در حال وداع، و فردا آرزويى بيش نيست (كه شايد به آن برسى).

بهترين صفات زنان بدترين صفات مردان است، يعنى: كبر، و ترس، و بخل (كه اين صفات در زن مايه‏ى حفظ عفت و نگهدارى مال شوهر است، و در مرد موجب بدبختى و عقب افتادگى است).

زنان وفا ندارند، اخلاق پست دارند، شايسته‏شان ناشايسته است، و ناشايسته‏شان رسوا - مگر افراد نادرى كه در پناه خدا از پليدى‏ها مصون‏اند - كارى كه به آنان واگذارى ضايع گردانند، سرى كه به آنها بسپرى فاش كنند، ناچار در زندگى با ايشان اظهار دوستى كن اما دل به آنها نبند، رفيق سرشان پندار، همه‏ى اختيارات و اسرارت را به آنان وامگذار كه امروز دوستند و فردا دشمن.

نسبت به رعيت و زير دستان، خوش نيت و كم طمع، و پرهيزگار باش تا بتوانى به عدالت رفتار كنى.

دورانى بيايد كه سلطنت جز با كشتار و ستم به چنگ نيايد، ثروت جز با بخل جمع نشود، رفاقت جز با پيروى و خواهش رفيق و ترك دين ميسر نگردد، هر كه به اين دوره رسيد و با قدرت بر جمع مال با تنگدستى ساخت، با امكان تحصيل عزت (از راه نامشروع) با خوارى به سر برد، و با تمكن از جلب محبت اشخاص خشم آنها را گزيد، خداوند متعال اجر پنجاه صديق به او عطا فرمايد (صديق كسى است كه گفتار پيغمبران را تصديق كند و كردارش با گفتارش راست آيد).

هر كه هواى زندگى جاويد دارد - با اين كه امكان ندارد - صبح زود غذا بخورد، لباس سبك بپوشد، و با زنان كمتر بياميزد.

به آنچه اميدى ندارى اميدوارتر باش تا به چيزى كه در انتظارش هستى، موسى بن عمران رفت براى همسرش آتشى فراهم كند خدا با او گفتگو كرد و با مقام پيغمبرى برگشت، ملكه‏ى شهر سبا رفت (با سليمان ملاقاتى كند) ايمان آورد (و از گمراهى نجات يافت)، جادوگران فرعون به منظور تقويت دستگاه فرعون رفتند و با عقيده‏ى به خدا مراجعت كردند.

در وصيت به كميل فرمايد: اين دلها ظرف است، از همه بهتر آن است كه گنجايشش بيشتر باشد، آنچه مى‏گويم به خاطر بسپار: مردم سه دسته‏اند: دانشمند خداپرست، دانشجوى سالك راه نجات، و احمق فرومايه كه دنبال هر صدايى برود و به هر بادى به چمد، نور علم نگيرد به پايه‏ى استوارى تكيه نزند؛ كميل! علم از مال برتر است، علم نگهبان تو است و تو نگهبان مال، بذل و بخشش مال را كم كند و علم را زياد، عالم حكمران است و مال مجراى حكم، دوستى عالم جزء دين است خدا در مقابل آن اجر و ثواب مى‏دهد، در زندگى موجب اطاعت مردم و پس از مرگ مايه‏ى خوشنامى است، كميل! ثروت اندوزان در حال حيات هم مرده‏اند، و دانشوران بعد از مرگ نيز زنده‏اند، بدنهاشان از جلو چشمها رفته اما قيافه و هيئتشان در دلها موجود است، آه، اينجا - اشاره به سينه مبارك نمود - علم فراوانى است، اى كاش افراد لايقى مى‏يافتم كه بتوانند بپذيرند، اما دچار كسانى هستنم كه يا زود مى‏آموزند ولى امين نيستند، ابزار دين را در امر دنيا به كار برند، حجتهاى خدا در راه مبارزه‏ى با بندگانش استعمال كنند، نعمتهاى الهى را به ضد آنان صرف نمايند؛ و يا افرادى كه در برابر اهل حق رام اند اما: كورانند و بصيرت و بينايى ندارند، به كوچكترين شبهه به شك مى‏افتد؛ نه اين دسته شايسته تعليم اند نه آن دسته، و گروه سومى هستند كه دلباخته‏ى كامرانى اند، مهار خود به دست شهوات سپرده‏اند، يا ديوانه‏ى مال و ثروت‏اند كه حرمت دين نگه ندارند، آدميت ندارند، به چهار پايان شبيه‏ترند؛ آرى مرگ علم چنين است، عالم كه ناياب شد علم مى‏ميرد، اما چنين نيست كه زمين از حجت خدا خالى بماند، در هر عصر و زمان كسانى هستند كه تعدادشان كم و قذر و مقامشان نزد خدا زياد است، اينان نگهبانان آثار و نشانه‏هاى حق‏اند، خداوند دلايل روشن خود را به وسيله‏ى آنها حفظ مى‏كند تا به دست حجتهاى ديگر بسپارند، و آن بذرها را در دلهاى پاك آنان بيفشانند، علم آنها را بر حقايق امور آگاه كرده روح يقين دارند، مشكلاتى را كه عياشان سخت پندارند آنها آسان شمارند، آنچه مايه‏ى ترس و وحشت بيخردان است براى ايشان اسباب انس و الفت است، بدنهايشان در دنيا و روحشان به عالى‏ترين مكانها آويخته، اينها در زمين جانشينان خدا و مبلغين دين‏اند، آه آه چه مشتاق ديدار آنهايم، خدا من و ترا بيامرزد، اينك اگر مى‏خواهى برخيز.

عالم سه نشانه دارد: علم، بردبارى، و سكوت. عالم نما نيز سه علامت دارد: از مافوق اطاعت نكند، زيردست را به قهر و غلبه بيازارد و با ستمگران همكارى كند.

حديثهايى كه از امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل شده:

سه كس بدون حساب وارد بهشت شوند: پيشواى عادل، تاجر راستگو، و پيرمردى كه عمر عزيز را در طاعت خدا به سر برده. سه كس هم بى حساب به دوزخ درآيند: پيشواى ستمگر، تاجر دروغگو، و پيرمرد زناكار.

سه چيز را خداوند (در قيامت) در حساب مؤمن نياورد: غذايى كه مى‏خورد، لباسى كه مى‏پوشد، و زن شايسته‏اى كه در زندگى مددكار او باشد و از حرام حفظش نمايد (در صورتى كه اين امور از حرام تهيه نشده باشد).

سه كس - روزى كه جز سايه سايه‏اى نيست - در سايه‏ى عرش خدا هستند: كسى كه از خود در حق ديگران انصاف دهد، مردى كه تا نفهمد خدا از كارى راضى است يا نه از قدم از قدم برندارد، و كسى كه تا عيبى را از خود برطرف نكند دگران را به آن سرزنش ننمايد؛ چنين كس هر عيبى را كه رفع كرد عيب ديگرى در نظرش جلوه مى‏كند و هميشه به رفع عيوب خود مى‏پردازد و به عيبجويى دگران نمى‏رسد.

سه كار است اگر مؤمن بياموزد عمرش زياد و نعمتش پايدار گردد، راوى پرسيد: اين سه كار چيست؟ فرمود: طول دادن ركوع و سجود نماز، زياد نشستن سر سفره در حضور مهمان، و خوشرفتارى با خانواده.

سه كس در قيامت تا پايان حساب از همه به خدا نرديكترند: مردى كه با وجود قدرت در هنگام غضب ستم به زير دستان نكند، كسى كه در ميانجيگرى بين اشخاص به قدر جوى طرف ديگرى نكند، و آن كه حق را بگويد چه زيان كند يا سود.

موقعى كه از ترس خدا و ياد گناهان بدنت لرزيد، و اشگت ريخت، و دلت ترسيد اين حالت را مغتنم شمار كه مقصدت نزديك شده.

مردى كه بخل و حسد و ترس دارد ايمان ندارد، مؤمن نه ترسو است، نه حريص، و نه بخيل.

هر كه سه صفت دارد خداوند حورالعين را نصيبش كند به هر صفتى كه بخواهد: خشم را فرو خورد، در برابر شمشير - در راه خدا - صبر كند، و مال حرامى كه به چنگش آيد براى خدا نخورد.

من بر سه كس ترحم مى‏كنم - و جاى ترحم است - عزيزى كه به ذلت افتد، توانگرى كه درويش شود، عالمى كه بى خردان و خاندان خودش به او استخفاف و اهانت كنند.

خداوند، ثروتمند ستمكار، و پيرمرد زناكار، و صعلوك متكبر را دشمن دارد؛ مى‏دانى صلعوك كيست؟ (راوى) گفت: فقير محتاج، فرمود: نه، آن كه مال دارد و در راه خدا نمى‏دهد.

هر كه زبانش راست گويد عملش پاك شود، هر كه خوش نيت باشد خدا روزيش را فراوان كند، هر كه با خاندانش خوشرفتارى كند خدا عمرش را زياد گرداند.

هر كه دل به دنيا بندد به سه چيز پاى بند شده: غصه‏ى بى پايان، آرزوى روا نشدنى، و اميد قطع نشدنى.

سه صفت در مورد غضب خداست: خواب روز، - بدون بيدارى شب - خنده بى سبب، و خوردن در حال سيرى.

ريشه‏هاى كفر سه چيز است: حرص، تكبر، و حسد؛ حرص آدم را واداشت كه از درختى كه خدا جلوگيرى كرده بود بخورد؛ تكبر شيطان را از سجده‏ى بر آدم بازداشت، و حسد پسر آدم را به قتل برادر واداشت.

احمد بن عمر حلبى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم: چه صفتى براى انسان از همه بهتر است؟ فرمود: بزرگى و وقار بدون ايجاد هراس، جود و بخشش بى انتظار عوض، و پرداختن به غير امور دنيا. (يعنى مقصود اصيل انسان حتى در كارهاى دنيا تأمين سعادت جهان ديگر باشد).

سه كار اسراف است: لباس آبرو را در وقت كار پوشيدن، هسته را از چپ و راست پاشيدن (با اينكه قابل استفاده است)، و زيادى آب را ريختن (اسراف درجاتى دارد كه اينها پايه اول آن است).

نحسى در سه چيز است: زن، چهارپا، خانه؛ نحسى زن به سنگينى مهر و ناسازگارى با شوهر است، نحسى حيوان به چموشى و سوارى ندادن است، نحسى خانه به تنگى و بدى همسايه و زيادى عيب آن است.

سه كس (در قيامت) تا پايان حساب در امان خدايند: مردى كه هرگز خيال زنا نكرده، كسى كه ابدا مالش را به ربا نيالوده، و مردى كه هيچگاه واسطه در زنا و ربا نشده.

هر كه سه حالت دارد از سه چيز محروم نيست: هر كه توفيق دعا دارد نعمت اجابت دارد، آن كه خوى سپاسگزارى دارد، زيادى نعمت دارد، و آن كه صفت توكل دارد، تحت كفالت خدا است؛ خداوند فرموده: هر كه بر خدا توكل كند هم او وى را كافى است. اگر شكر گزاريد نعمتتان را زياد مى‏كنم، مرا بخوانيد تا جوابتان دهم.

هر كه داراى سه خوى باشد همه‏ى صفات ايمان را دارد: صبر، فرو خوردن خشم، و عفو از خطا؛ چنين كس را خدا بى حساب وارد بهشت كند و شفاعتش را درباره‏ى جمعيتهاى بسيارى بپذيرد.

هر كه جامه‏ى خويش وصله كند، و كفش خود را پينه زند، و بارش را حمل و نقل كند از تكبر در امان است.

شيطان به لشكريانش گفت: اگر در سه كار بر آدمى زاده مسلط شويد ديگر باكى ندارم هر عملى بكند قبول درگاه خدا نيست: بزرگ شمردن كار خير، فراموشى گناه، و خود پسندى.

و خداوند متعال فرموده: من سه لطف با بندگان كرده‏ام كه بر آنها منت دارم: بوى بد را بعد از مرگ بر بدن آنها مسلط كرده‏ام، اگر نه چنين بود هيچكس بستگانش را دفن نمى‏كرد، مصيبت را از يادشان مى‏برم، وگرنه زندگى بر آنها ناگوار مى‏شد، حشرات را بر گندم و جو مسلط كرده‏ام وگرنه سلاطين (و قدرتمندان) همه را ذخيره مى‏كردند چنان كه طلا و نقره را ذخيره كنند.

خداوند به موسى وحى فرستاد: ميان تمام وسايل تقرب بندگان، سه چيز نزد من از همه محبوب‏تر است. عرض كرد: آنها چيست؟ فرمود: زهد و بى اعتنايى به دنيا، پرهيز از گناه، و گريه‏ى از ترس من. عرض كرد: خدايا! كسى كه اين صفت داشته باشد چه اجرى دارد؟ وحى رسيد: زاهدان در بهشت اند، و گريه كنندگان در عالى‏ترين مقام، و پرهيزگاران در ميان همه مردم از تفتيش عمل معاف‏اند.

امامت و پيشوايى زيبنده نيست جز براى كسى كه سه صفت داشته باشد: تقوايى كه از گناه حفظش كند، حلمى كه بتواند خشم خود را نگهدارد، و دلسوزى به حال رعيت كه چون پدر مهربان باشد.

در پيراهن حضرت يوسف سه نشانه بود كه در قرآن مذكور است: يكى خون دروغين كه خداوند فرمايد: (برادران) پيراهن او را آلوده به خون دروغين (نزد پدر) آوردند، دوم دريدگى از پشت سر كه نشان پاكدامنى او بود چنان كه فرمايد: (يكى از بستگان عزيز مصر شهادت داد) اگر پيراهنش از جلو دريده آن زن راست مى‏گويد (و يوسف دروغ، و اگر از عقب دريده زن دروغ مى‏گويد و يوسف راست) سوم (بويى كه از آن به مشام يعقوب رسيد و اثرى كه در چشمش گذاشت) چنان كه قرآن فرمايد (يوسف گفت): اين پيراهن مرا ببريد (به صورت پدرم بكشيد تا بينا شود).

در حكمت آل داود نوشته: كسى سفر نكند جز براى سه كار: تحصيل توشه‏ى آخرت، اصلاح امور زندگى، و لذت جلال، سپس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: هر كه دل به دنيا بندد خوار شود.

لقمان به پسرش گفت: پسرجان! هر چيز نشانه‏اى دارد كه آنرا معرفى مى‏كند، و نشانه‏ى دين سه چيز است: علم، اعتقاد، و عمل. ايمان سه چيز نشان دارد: شناسايى خدا، و شناسايى چيزهايى كه خدا مى‏پسندد، و چيزهايى كه خدا نمى‏پسندد. خردمند سه علامت دارد: نماز، روزه، و زكات. متظاهر (يعنى كسى كه دانش را براى غير خدا بياموزد) سه علامت دارد: با مافوق خود كشمكش كند، بى علم، و اطلاع سخن گويد، به دنبال چيزهايى رود كه به آن نرسد. ستمگرى سه نشان دارد: از مافوق اطاعت نكند، بر زيردست چيره شود (و اعمال قدرت كند)، و با ستمگران همكارى نمايد. منافق (دورو) سه نشانه دارد: دل و زبانش، قلب و كردارش، و نهان و عيانش همه با هم مخالف است. گنهكار سه علامت دارد: ستم، دروغ، و مخالفت قول. رياكار سه نشانه دارد: در تنهايى (براى عبادت) بى حال است، و در ميان مردم با نشاط، و در هر كار نظرش به مدح و ستايش مردم است.

نشانه‏ى حسود سه چيز است: پشت سر غيبت كند، جلو رو تملق گويد، و در مصيبت شماتت نمايد.

اسراف كار سه علامت دارد: چيز غير لازم مى‏خرد، لباس مافوق شأنش مى‏پوشد، غذاى مازاد بر مقامش مى‏خورد.

تنبل سه نشانه دارد: تا سرحد تقصير سستى مى‏كند، سپس مسامحه مى‏نمايد تا كار از دست برود، و چنان وظيفه را ترك مى‏كند كه به سرحد گناه برسد.

علامت غافل سه چيز است: سرگرمى (به كارهاى بيهوده) اشتباه، و فراموشى.

سپس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: هر يك از نشانه‏ها هم شعبه هايى دارد كه علم به آنها به هزار باب و هزار باب و هزار باب مى‏رسد پس اى حماد (خطاب به راوى حديث) در اثناى شب و روز به دنبال علم باش، اگر روشنى چشم و خير دنيا و آخرت خواهى چشم به دست اين و آن مدوز و ريشه‏ى طمع را برانداز، خود را جزء مردگان شمار، خود را از احدى بالاتر مدان، زبانت را نگهدار چنان كه مالت را حفظ مى‏كنى.

سه كار است كه هيچكس در آنها معذور نيست: رد امانت به نيك و بد مردم، احسان به پدر - خوش عمل باشند يا بد عمل - و وفاى به پيمان با نيك و بد.

هر شب و روز فرشته‏اى فرياد مى‏زند: بندگان خدا! دست از گناه بكشيد كه اگر حيوانات چرنده، و كودكان شيرخوار، و پيران خميده نبودند چنان بلا سرتان مى‏باريد كه استخوانتان در هم شكند.

سه وظيفه بر مردم بسيار سنگين است: گذشت از ديگران، مال را با برادر دينى در ميان گذاردن، و ياد فراوان از خدا.

بهترين اعمال سه چيز است: گذشت از ديگران، مال را با برادر دينى در ميان گذاردن، و ياد فراوان از خدا.

بهترين اعمال سه چيز است: از خود در مورد انصاف دادن به طورى كه هر چه براى خودت مى‏پسندى براى آنها هم به پسندى، با برادران مال را در ميان نهادن، و ذكر خدا در هر حال؛ نه تنها سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله والله اكبر بگويى، بلكه واجبات را انجام دهى و حرامها را ترك كنى.

چنين ديدم كه احسان جز با سه چيز به صلاح نگرايد: كوچك شمردن، پوشاندن، و تعجيل كردن؛ چه اگر كوچكش شمارى در نظر طرف بزرگ جلوه كند، و اگر اظهار نكنى كامل شود، و اگر زودتر انجام دهى گواراتر گردد؛ اما در غير اين صورت ارزش و صفايى ندارد.

عثمان بر در مسجد مدينه نشسته بود، فقيرى عبور كرد دستور داد: پنج درهم به او بدهند، فقير گفت: مرا راهنمايى كن، گفت برو نزد جوانانى كه گوشه‏ى مسجد نشسته‏اند يعنى حضرت امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و عبدالله جعفر. فقير رفت و از آنها درخواست كمك كرد. امام مجتبى (عليه السلام) فرمود: سؤال روا نيست مگر در سه مورد: خونبهاى سنگين، قرض كمرشكن، و فقر طاقت فرسا؛ تو به كدام يك دچار شده‏اى؟ گفت: يكى از همين سه امر. امام حسن (عليه السلام) دستور داد پنجاه دينارش بدهند، و امام حسين (عليه السلام) چهل و نه دينار حواله كرد، و عبدالله جعفر چهل و هشت دينار.

فقير برگشت عثمان پرسيد: چه كردى؟ گفت: من از تو طلب كردم بدون سؤال و جواب پنج درهم دادى، اما چون از آن صاحب گيسوان سؤال كرد چنين پرسيد و من چنان جواب دادم و شرح حال را تا به آخر نقل كرد. عثمان گفت: كجا امثال اين جوانان مى‏يابى اينها سينه‏اى سرشار از علم دارند و دلى انباشته از خير و حكمت.

از درخواست حذر كنيد كه خوارى دنيا، فقر زودرس، و مايه‏ى طولانى‏شدن حساب قيامت است.

پياز بخوريد كه سه خاصيت دارد: بوى دهن را برطرف كند، لثه را محكم نمايد و بر آب پشت و قدرت بيفزايد.

مالى كه از حرام به چنگ آيد خدا بنا و آب و گل را بر آن مسلط فرمايد.

(يعنى غالبا در تعميرات بى نفع يا نامشروع مصرف مى‏شود).

سه چيز مايه‏ى آسايش مؤمن است: خانه‏ى وسيعى كه عيوب و اسرارش را بپوشاند، زن شايسته‏اى كه در كار دنيا و آخرت به او كمك كند، دختر يا خواهرى كه از خانه بيرون رود به مرگ يا ازدواج (زيرا بى شوهر ماندن آنها در خانه انسان سبب ناراحتى فكر است).

وليد بن صبيح گويد: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم قدح خرمايى در حضور او بود، سايلى آمد طلب كرد، مقدارى به او داد باز سايل ديگرى آمد به او هم داد، سومى آمد فرمود: خدا گشايش دهد، سپس فرمود: اگر كسى سى چهل هزار (درهم يا دينار) داشته باشد و همه را در راه صحيحى مصرف كند به طورى كه تهيدست شود مى‏تواند ولى از آن سه نفرى خواهد بود كه دعايشان مستجاب نيست.

گفتم: قربانت شوم، آنها كيستند؟ فرمود: يكى: مردى كه خدا مالى به او عطا كند همه را خرج كند و بگويد: خدايا به من روزى بده؛ جواب آيد: مگر روزى ترا ندادم؛ دوم: مردى كه بر زنش نفرين كند (يعنى در صورتى كه از سازش مايوس شده و وظيفه حتمى جدايى است عوض اقدام به طلاق مشغول به نفرين باشد) خداوند فرمايد: مگر طلاق او را بدست تو ندادم؛ سوم: كسى كه در خانه بنشيند و دعا كند خدايا روزى مرا برسان، خطاب شود: مگر راه تحصيل رزق را در اختيارت نگذاشته‏ام.

خداوند چون بنده‏اى را دوست دارد به او نظر كند، و چون نظر كند يكى از سه تحفه به او عنايت فرمايد: تب، چشم درد، و سردرد؛ پرواضح است كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمايد: خداوند با من سخن گفت و فرمود: يا محمد! من چون بنده‏اى را دوست دارم سه عمل نسبت به او انجام دهم: فلبش را غمگين، تنش را بيمار، دستش را از مال دنيا خالى كنم...

(بدون ترديد اين امور را كه از لوازم زندگى است خدا كيفر گناهان يا وسيله‏ى ارتقاى درجه قرار دهد كه، در نتيجه تحفه و علامت لطف خدا محسوب شود).

ابوحمزه گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم سنت و روش پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) درباره‏ى روزه چيست؟ فرمود: سه روز در هر ماه: اولين پنجشنبه، و چهارشنبه اواسط ماه، و آخرين پنجشنبه؛ روزه اين سه روز ثواب روزه‏ى يك عمر دارد چون خداوند فرموده: هر كه كار نيكى كند ده برابر اجر دارد. و اگر كسى به علت ضعف مزاج قدرت روزه ندارد صدقه دهد كه يك درهم صدقه از يك روزه افضل است.

فصل نهم: احاديثى كه شيعه و سنى از حضرت صادق (عليه السلام) نقل كرده‏اند:

مالك بن انس (امام يكى از چهار مذهب اهل سنت) فقيه مدينه گويد: من خدمت حضرت صادق (عليه السلام) مى‏رسيدم متكايى برايم مى‏گذاشت و احترامم مى‏كرد مى‏فرمود: من ترا دوست دارم، من از اين لطف خرسند مى‏شدم و شكر خدا مى‏كردم، آنجناب خالى از سه امر نبود يا روزه بود، يا نماز مى‏خواند، و يا ذكر مى‏گفت؛ از بزرگان زهاد و عبادى بود كه از خداوند مى‏ترسند، بسيار حديث مى‏كرد، خوش مجلس و پرفايده بود، هر گاه نام پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را مى‏برد رنگش تغيير مى‏كرد: نگاهى زرد و گاهى سبز مى‏شد بطورى كه شناخته نمى‏شد، سالى با او به حج رفتم چون به ميقات رسيد هر چه مى‏خواست لبيك بگويد صداى مباركش در گلو مى‏پيچد و نزديك بود از مركب بيفتد. گفتم: يا ابن رسول الله چاره‏اى نيست بايد لبيك گفت. فرمود: اى پسر ابوعامر با چه جرأت بگويم: لبيك اللهم لبيك - يعنى پروردگارا دعوت ترا اجابت كردم - مى‏ترسم جواب آيد نه لبيك و نه سعديك يعنى خدا مرا نپذيرد.

سفيان ثورى گويد: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم مرا نصيحت كنيد فرمود: سفيان! هر كه عزت بى قوم و قبيله خواهد، و بى نيازى بى‏مال، و جلال و بدون قدرت، از ذلت گناه به عزت طاعت در آيد.

گفتم: يا ابن رسول الله! بيشتر بفرماييد، فرمود: پدرم مرا از سه چيز منع نمود فرمود: پسرجان هر كه با رفيق بد نشيند سالم نماند، هر كه جاهاى نامناسب رود متهم شود، هر كه زبانش را نگه ندارد به گناه مى‏افتد. سپس اين شعر را خواند:

عود لسانك قول الحق تحظ به   ان اللسان لما عودت معتاد
موكل يتقاضى ما سننت له   فى الخير و الشر فانظر كيف تعتاد

زبان را به سخن حق عادت ده تا اهل حق شوى كه، به هر چه عادتش دادى معتاد شود، به هر نيك و بدى كه آشنا شد همان را طلب كند، بنگر به چه روش عادت مى‏نمايى.

هر گاه سه نفر مؤمن پيش يكى از برادرانشان روند برادرى كه از شرش ايمن و از مكرش در امان باشند و اميد خيرى از او داشته باشند اگر - در آن مجلس - دعايى كنند خداوند اجابت فرمايد، اگر چيزى بخواهند عطا نمايد، اگر افزون طلبند زيادش كند، و اگر مسألت نكنند بى دعا عنايت فرمايد (يعنى اجتماع مؤمنين مطلوب و دعاى دسته جمعى آنها مقرون به اجابت است).

هر كه سه بار از تو خشمگين شد و حرف زشتى نزد با او طرح دوستى افكن.

آشنايى با مردم را كم كن. آشنايان را هم نشناخته گير، اگر صد رفيق دارى نود و نه تا را به كنار بگذار و از آن يكى هم برحذر باش (در صورتى كه غالب اهل زمان فاسد و دور از حق باشند).

كمال مؤمن به سه چيز است: بصيرت، صبر در حوادث، و اندازه‏گيرى زندگى.

عمل سه كس را خدا بالا نبرد: بنده‏ى گريخته، زنى كه شوهر از او خشمگين است، و متكبر.

سه چيز در هر دوران كمياب است: برادرى در راه خدا، زن شايسته كه در امور دينى با شوهر همكارى كند، و فرزند رشيد (كه موافق ميل پدر باشد) هر كه يكى از اين سه نعمت را يافت خير دنيا و بخت بلند يافته.

سه صفت است در هر كس نباشد هرگز اميد خيرى به او نيست: ترس از خدا در خلوت، برگشت (از گناه) در پيرى، و شرمسارى از عيب.

هر چشمى در قيامت گريان است جز سه چشم: چشمى كه به حرام نگاه نكرده، يا در راه طاعت نخوابيده، و يا در دل شب از ترس خدا گريسته.

سه چيز است اگر مؤمن بياموزد موجب زيادى عمر و دوام نعمت است، راوى پرسيد: آنها چيست؟ فرمود: طول دادن ركوع و سجود نماز، زياد نشستن بر سر سفره در حضور مهمان، و احسان و نيكى كردن به اهلش يعنى آنها كه شايسته و مستحق احسان‏اند و شايد مراد نيكى با بستگان و اقوام باشد -.

علامت حرامزاده سه چيز است: بد مجلس بودن، تمايل به زنا، دشمنى با ما اهلبيت پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله)

تقوى سه گونه است: 1- براى خدا و در راه خدا، اين عبارت است از ترك قسمتى از حلالها تا چه رسد به شبهه ناك، اين تقواى خاص الخاص است. 2-تقوى از خدا يعنى: ترك شبهه ناك تا چه رسد به حرام، اين تقواى خاص است. 3- تقوى از ترس آتش و عذاب، يعنى: فقط ترك حرام و اين تقواى عام است. تقوى چون نهر جارى است، و اين درجات مانند درختان رنگارنگى است كه كنار نهر كاشته‏اند، همه از يك آب مى‏خورند، اما حقيقت و طعم و لطافت آنها مختلف است و انتفاع مردم هم نسبت به آنها متفاوت است.

شيعيان سه دسته‏اند: 1-دوست دلباخته، اينان از ما هستند. 2- آنها كه ما را زيور خود قرار دهند و البته ما زينت اين گروهيم. 3-كسانى كه ما را به وسيله كسب و كار قرار دهند، هر كه ما را اسباب دست كند مستمند شود.

شيعيان ما را در سه مورد بيازماييد: وقت نماز، ببينيد مواظبت بر وقت دارند يا نه؛ سرپوشى، ببيند اسرارشان را در برابر دشمنان ما حفظ مى‏كنند يا نه، و در امور مالى، دقت كنيد مالشان را با برادران خود در ميان مى‏نهند يا بخل مى‏ورزند.