باب دو: پندهاى دوگانه
فصل اول: احاديث شيعه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):
روزى نيست كه خورشيد طلوع كند جز اين كه دو ملك
كنار آن فرياد زنند: - بطورى كه غير از جن و انس همه موجودات بشنوند - مردم! بسوى
خدا بشتابيد. مالى كه اندك و به قدر كفاف باشد، بهتر است از ثروت فراوانى كه غفلت
آرد.
دو كار است كه دوست ندارم كسى - در انجام آن -
به من كمك كند: وضو - چه وضو جزء نماز محسوب است - و صدقهاى كه از دست خود بسائل
مىدهم - چون صدقه بدست خدا مىرسد -.
دو سخن، نامأنوس است حقش را رعايت كنيد: گفتار
نيكى كه ابلهى گويد بپذيريد، و از سخن ابلهانهاى كه از حكيمى سر زند صرف نظر كنيد.
دو طبقه از امت من اند كه اگر شايسته باشند همه
به صلاح آيند، و اگر فاسد باشند همه به فساد گرايند.
گفتند: يا رسول الله آنها كيانند؟ فرمود: فقها
و زمامداران.
بوى بهشت پانصد سال راه مىرود اما به مشام عاق
پدر و مادر و ديوث نمىرسد. پرسيدند: ديوث كيست؟ فرمود: آنكه بداند زنش با بيگانه
سر و كار دارد (و چارهاى نينديشد).
و نيز فرمود: منافق دورو، با دو زبان به عرصهى
محشر آيد: يكى از پشت سر، و ديگرى از جلو رو آويخته، چنان آتش از آنها مىبارد كه
بدنش را مىگدازد، و او را چنين معرفى مىكنند: اين است كه در دنيا دو زبان و دو رو
داشت.
هر كه در دنيا دورو باشد در قيامت دو زبان
آتشين دارد.
و نيز فرمود: مردم هنگام مرگ دو دستهاند: جمعى
راحت مىشوند و عدهاى ديگران را راحت مىكنند؛ دسته اول مؤمنان اند، از گرفتاريهاى
دنيا آسوده مىگردند. و دستهى دوم كافران، كه درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم
از شرشان راحت مىشوند.
مؤمن حقيقى كسى است كه مالش را با مستمندان در
ميان نهد و دربارهى مردم انصاف دهد.
مؤمن كسى است كه مالش را با مستمندان در ميان
نهد و دربارهى مردم انصاف دهد.
مؤمن كسى است كه از كار نيكش خرسند و از كار
بدش ناراحت شود.
و از امير المؤمنين - (عليه السلام) نقل شده كه
پيغمبر - صلىاللهعليهوآلهوسلم - ضمن گفتارى فرمود: علما دو طبقهاند: يكى از
آنان كه به علم عمل مىكنند، اينان رستگارند؛ ديگر آنان كه عمل نمىكنند، اينها
نجات ندارند، و دوزخيان از تعفن آنها رنج ميبرند. بالاترين حسرت و ندامت براى عالمى
است كه كسى را به خدا به خواند، او دعوتش را بپذيرد و از راه طاعت خدا وارد بهشت
شود، اما آن عالم در اثر مخالفت علم و هواپرستى به دوزخ رود.
آنگاه على (عليه السلام) فرمود: آنچه بيشتر از
همه بر شما مىترسم دو چيز است: هواپرستى و آرزوى دراز، پيروى هوا سد راه حق است، و
آرزوى دراز آخرت را از ياد مىبرد، دنيا در طريق رفتن است و آخرت در راه آمدن، و
فرزندان هر كدام به دنبالش در حركتاند اگر بتوانيد فرزند آخرت باشيد نه دنيا. شما
امروز در سراى عمليد و حسابى در كار نيست، فردا براى حساب مىرويد و عملى نخواهد
بود.
و فرمود: بدون عذر ايستاده بول كردن، و با دست
راست خود را شستن جفا كارى (و خلاف نزاكت اخلاقى) است.
و نيز از آنجناب نقل مىكنند كه فرمود: حيا دو
قسم است: يكى از ضعف نفس و ديگرى از قوت ايمان است (اولى حيا از آموختن مسائل لازم،
و دومى حيا از خدا در وقت گناه است).
و نيز فرمود: فرزند آدم كه پير شود دو صفت در
او جوان گردد: حرص و آرزوى دراز.
امام حسين (عليه السلام) نقل مىكند كه پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: علاقه به دنيا و غم و اندوه را زياد مىكند، و پارسايى
قلب و بدن را آسايش مىبخشد.
و نيز فرمود: انسان دو چيز را ناخوش دارد: يكى
مرگ - با اين كه موجب نجات مؤمن از گرفتارى است - ديگر كمى كمال - در صورتى كه
حسابش سادهتر است -
دو خصلت هرگز در دل مسلمان نگنجد: بخل و بد
اخلاقى. بخل و ايمان هرگز در يك دل نگنجد.
و نيز فرمود: جز بر دو كس نبايد رشگ برد: يكى
آن كه خدايش مال داده و گاه به بگاه شب و روز انفاق مىكند، ديگر آن كه نعمت آشنايى
با قرآن يافته، شب و روز به آن مشغول است.
حضرت زهرا (عليه السلام) به پدر بزرگوارش عرض
كرد: حسن و حسين فرزندان تواند به آنها عطيهاى ببخش.
فرمود: به حسن (عليه السلام) مهابت و بزرگوارى
خود را بخشيدم؛ و به حسين (عليه السلام) كرم و شجاعتم را (يعنى از خدا درخواست كردم
كه آنها را بدين صفات مزين سازد).
و به نقل صفوان، پيامبر - صلىاللهعليهوآله -
فرمود: به حسن هيبت و بردبارى انعام كردم، و به حسين جود و مهربانى.
و نيز فرموده: بيدارى پس از نماز عشا جز براى
دو كس سزاوار نيست: نمازگزار و مسافر (يعنى شب نشينى بى نتيجه يا توأم با گناه
سزاوار نيست).
عمده چيزى كه امت مرا به آتش مىكشد اين دو
ميان تهى است: فرج و دهان. و عمده چيزى كه به بهشتيان مىبرد پرهيزگارى و خوش خويى
است.
خداوند فرموده: به عزت و جلالم سوگند! نه دو
ترس را در دل بندهام جمع كنم نه دو آرامش را، هر كه در دنيا از من باك نداشت (و
آرام بود) در آخرت او را مىترسانم؛ و هر كه در دنيا ترسيد قيامت ايمنش دارم.
اصلاح اول اين امت به پارسايى و يقين بود، و
هلاك آخرش به بخل و آز خواهد شد.
فصل دوم:
احاديث سنيان از پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم):
پيغمبر فرموده: هر كه دو چيز را نگهدارد خدا او
را از دو چيز حفظ مىكند: هر كه زبان از آبروى مردم باز دارد، خدايش از لغزش
نگهدارد؛ و هر كه خشمش را جلوگيرد، خدا عذاب خود از او بردارد. محبت دنيا و دوستى
خدا هرگز در يك دل نگنجد.
جلاى دلها به ياد خدا و تلاوت قرآن است.
در حديثى آمده كه: هر وقت دو نان خورش در
سفرهى پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) بود به يكى قناعت ميكرد، و ديگرى را صدقه
مىداد.
و فرموده: مال اندك بقدر كفاف بهتر است از ثروت
غفلت زا، حساب صاحب دو درهم از صاحب يك درهم طولانىتر است.
و نيز فرموده: ميانه رو محتاج نگردد، قناعت،
مالى تمام نشدنى است.
آن كه طمعش اندك است، بدنى سالم و دلى با صفا
دارد، طماع جسمى رنجور و قلبى سنگين دارد.
براى دنيا چنان كار كن كه گويى مدام زندهاى، و
براى آخرت چنان بكوش كه گويى روز آخر عمر است. - يعنى در كار دنيا تعجيل نكن و در
امر آخرت، تأخير روا مدار كه، اگر به فردا افتد شايد مرگ مهلت ندهد.
و به اصحاب خود فرمود: به شما نگويم بزرگترين
گناه كبيره چيست؟ عرض كردند: چرا، يا رسول الله، فرمود: شك به خدا و ستم به پدر و
مادر، سپس راست نشست و فرمود: توجه كنيد! و دروغ و شهادت دروغ، و به قدرى اين جمله
را تكرار كرد كه گفتند: اى كاش بس مىكرد.
دوطبقهى امت از شفاعت من محروماند: زمامدار
ستمكار و گناهكار آشكار.
و پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود: على و
فاطمه دو درياى عميق علماند
(11).
ميانشان حايلى است - كه من باشم - تا تجاوز
نكنند
(12)
از آنها لؤلو و مرجان - يعنى حسن و حسين - پديد آيد
(13).
ايمان و حيا را به يك رشته بستهاند، هرگاه يكى
رفت آن ديگر هم خواهد رفت.
هر كه دو گام در راه تحصيل علم بردارد، و دو
ساعت در حضور عالم بنشيند، و دو كلمه از او بشنود، خدايش دو بهشت عطا كند كه هر يك
دو برابر دنيا باشد.
مردم (قابل توجه) دو دستهاند: دانشمند و دانش
طلب، و ديگران چون پشهاند كه خيرى در وجودشان نيست (يعنى كسانى كه به مذهب پشت پا
زدهاند).
هر كه به دنبال علم باشد بهشت به دنبال او است؛
و هر كه به جستجوى دنيا باشد آتش در طلب او است (يعنى كسانى كه همتشان جمع دنيا
بوده باكى از حلال و حرام آن ندارند).
ثواب دو عبادت از همه زودتر مىرسد: احسان به
خويشاوند و يارى ستمديده؛ و كيفر دو گناه از همه سريعتر داده مىشود، از خويشان
بريدن و به مردم ستم كردن.
پرهيزكارى را رعايت كن ولو درجهى نازل آن
باشد، و ميان خود و خدا پردهاى بيفكن ولو نازك (يعنى بكلى پرده درى مكن).
چه بسيار فرق است ميان كارى كه لذتش برود و
گناهش بماند! و كارى كه رنجش بگذرد و اجرش اندوخته شود (اولى كارهاى حرام و دومى
عملهاى صالح است).
دادرسى مظلوم، رفع غصه اندوهگين، از كفارههاى
گناهان بزرگ است. عامل خير، از خود خير بهتر است. و فاعل شر از خود شر بدتر.
از رفاقت احمق بپرهيز، كه چون خواهد سود بخشد
زيان مىرساند، و با دروغگو دمساز مشو كه چون سراب، دور را در نظر نزديك و نزديك را
دور مىنمايد.
هر كه تواضع كند، خدا او را تا آسمان هفتم بالا
برد، و هر كه كبر ورزد، خدايش تا زمين هفتم فرو برد.
در برابر فروتنان تواضع كنيد و مقابل متكبران
تكبر نماييد.
با اهل تواضع متواضع باشيد كه اين فروتنى صدقه
است، و با گردنكشان بزرگى كنيد كه اين تكبر عبادت است.
بالاترين تواضع اين است كه به هر مسلمان سلام
كنيد و به پايين مجلس تن دهيد.
هر نعيمى مورد حسد است جز صاحب تواضع، افتادگى
از اخلاق پيمبران است و كبر از صفات كافران و فرعون منشان.
مبادا براى توانگران خضوع كنيد، كه هر كس برابر
ثروتمندى (براى ثروتش) كرنش كند بهرهى بهشتش از كف برود.
و در حديث ديگر است كه فرمود: هر كه دوست دارد
مردم برابرش بايستند بايد در آتش جاى گيرد.
روز قيامت، عملى بهتر از جاى خوش خلقى در ميزان
كس ننهد، پرهيزكارى و خوى خوش، بيش از هر چيز مرا به بهشت مىبرد.
نيكخويى و خوش همسايگى، خانهها را آباد و
عمرها را دراز مىكنند.
هر كه عهده دار دهان و فرج خود شود، من بهشت را
براى او ضمانت مىكنم.
گفتار فرزند آدم همه بر ضرر او است، به جز امر
به معروف و نهى از منكر و ذكر خدا.
خداوند عطسه را خوش دارد و خميازه را ناخوش.
بيشتر مردم دربارهى دو نعمت مغبوناند: سلامت
و فراغت (يعنى آنها را بدون استفاده از دست مىدهند).
دو چشم از آسيب آتش در امانند: يكى آن كه
نيمههاى شب از ترس خدا بگريد، و ديگر آنكه در راه خدا شب نگهبانى كند.
ابوسعيد خدرى گويد: پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) در خطبهاى فرمود: مردم! من دو امانت نفيس در ميان شما به
يادگار مىگذارم، كه اگر به آنها چنگ بزنيد هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا - كه
رشتهاى است از آسمان به زمين كشيده - و عترتم يعنى خاندانم؛ اين دو از هم جدا
نخواهند شد تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. اين حديث را ثعلبى و احمد حنبل نقل
كردهاند.
دو خصلت است در هر كه باشد در ديوان خدا شاكر و
صابر محسوب شود: در امر دين به بالا دست بنگرد و از او پيروى كند، و در كار دنيا به
زيردست نظر كند و نعمتى كه دارد شكر گزارد. و هر كه در كار دين به زيردست نگاه كند
و در امر دنيا به بالادست و بر آنچه ندارد حسرت خورد، خدا او را شاكر و صابر
ننويسد.
چون فرزند آدم پير شود دو صفت در او جوان گردد،
عشق مال و حرص بقا. سرشت انسان بر اين است كه هر كه را به او نيكى كند دوست دارد و
هر كه را بدى كند دشمن، قلم تقدير شقاوتمند و سعادتمند را ثبت كرده.
دنيا و آخرت چون شرق و غرب است، به هر يك نزديك
شوى از ديگرى دور خواهى شد.
حريص كوشا و قانع پارسا هر دو رزق خود بى كم و
كاست مىخورند، پس اين همه (پروانه وار) به آتش ريختن چرا؟!
در حديثى نقل شده كه پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) از قبرستان بقيع عبور مىكرد، بر سر قبرى ايستاد و فرمود: هم
اكنون او را نشاندند و سؤالاتى از او كردند، به آن خدايى كه مرا به راستى نبوت داد،
گرزى آتشين بر او نواختند كه شعلهى آن از قلبش زبانه كشيد، اگرنه اين بود كه دلهاى
شما از جا كنده مىشود از خدا مىخواستم صداى اين عذابها را به گوشتان برساند، چنان
كه به گوش من مىرسد.
گفتند: يا رسول الله عمل اينها چه بوده؟
فرمود: يكى سخن چين بود؛ و ديگرى استبراء از
بول نمىكرد (يعنى آلودگى داشت).
در كسب روزى ميانه روى كنيد، آنچه نصيب شما
باشد تندتر از شما به دنبالتان مىدود، و آنچه نصيب نباشد هر چه بكوشيد به آن
نمىرسيد.
و فرمود: هر كه در دنيا قيراطى (يك بيست و يكم
مثقال) به اهل بيت من كمك كند در آخرت قنطارى (بقدر پوست گاو پر از زر) به او عوض
دهم.
دو برادر چون دو دستاند، يكى ديگرى را
مىشويد.
خدا براى هر كه خير خواهد رفيق شايستهاى نصيبش
كند، كه اگر خدا را فراموش كرد به يادش آورد، و اگر به ياد خدا بود او را كمك دهد.
اول چيزى كه در ترازوى عمل مىنهند اخلاق نيك و
سخاوت است، هنگامى كه خدا ايمان را آفريد ايمان از خدا خواست كه نيرويش دهد، خداوند
به خوى نيك و سخا او را تقويت كرد، و چون كفر را آفريد آن هم خواهش كمك كرد، خداوند
به بخل و بدخويى او را قوت بخشيد. (خواستن ايمان و كفر از راه مثال است يعنى: ايمان
اقتضاى آن دو صفت و كفر اقتضاى اين دو صفت را دارد).
اخلاق خوش گناه را آب مىكند چنان كه آفتاب يخ
را.
خوى خوش چون رشته (اى كه در بينى شتر كشتند) به
دماغ صاحبش آويخته، سررشته به دست فرشتهاى است كه او را به راه خير مىكشد و خير
او را به سوى بهشت مىكشاند؛ خلق بد نيز رشتهوار در بينى صاحبش آويخته، سر رشته به
دست فرشتهاى است كه او را به راه خير مىكشد و خير او را به سوى بهشت مىكشاند؛
خلق بد نيز رشته وار در بينى صاحبش آويخته، سررشته به دست شيطان است، شيطان او را
به سوى شر مىكشد، و شر هم به جانب دوزخ.
هر كه بامداد پدر و مادر از او راضى باشند دو
در از بهشت به رويش باز است، و همچنين هنگام عصر. و اگر يكى از آنها از وى راضى
باشد يك در به رويش باز است؛ و هر فرزندى كه بامداد يا پسين پدر و مادر از او
خشمگين باشند دو در از جهنم به رويش باز است، و اگر يك كدام ناراضى باشد يك در.
بوى بهشت از پانصد سال راه بوييده مىشود، و به
مشام عاق پدر و مادر و قاطع رحم نمىرسد.
هر كه مىخواهد بداند نزد خدا چه مقامى دارد،
به بيند خدا در نظر او چه منزلتى دارد، اگر چون كار دنيا پردازد براى خدا مقامى
نشناسد.
كوبندهى لذتها (مرگ) را فراوان ياد كنيد، اگر
در تنگناى زندگى باشيد به شما گشايش داده و راضى خواهيد شد، و اگر در ثروت و رفاه
باشيد موجب بغض مال گردد، به ناچار انفاق كنيد و به ثواب رسيد، زيرا مرگ رشته
آرزوها را پاره مىكند و شبهاى عمر اجل را نزديك مىكند.
انسان مدام ميان دو روز است: روز گذشته كه عملش
ثبت گرديده و مهر شده، و روز آينده كه شايد به آن نرسد.
انسان هنگام رفتن جان و سرازيرشدن در خاك
مىبيند كه آنچه فرستاده جزايش آماده است، و آنچه نهاده ثمر ندارد، به خصوص كه از
راه نامشروع به دست آورده، يا حقوقش را نپرداخته باشد.
فصل سوم:
احاديث ديگرى از طريق شيعه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده:
عالمى از يك ده يا شهر اسلامى عبور كند، خداوند چهل روز عذاب از قبور آنها بردارد
هر چند از يك طرف وارد و از طرف ديگر خارج شود و از اطعام و آب آنها هم نخورد.
علماى اين امت دو طبقهاند: يكى آنها كه علم خدا داده را بى طمع نشر كنند، دانش
خويش به نان و آب نفروشند. بر اين طائفه ماهى دريا، و جانور زمين، و پرندهى هوا
استغفار كنند، بزرگوار و شرافتمند بر خدا وارد شوند، و با پيمبران همنشين باشند؛
دوم آنها كه علم را احتكار نمايند و با مال مبادله كنند، اينان در قيامت با لگام
آشتين مهار شوند و كسى فرياد زند: اينها هستند كه خداى متعالى علمشان داده بود و در
نشر آن بخل ميورزيدند، و آنرا به بها مىفروختند، اين سخن تا موقع فراغت مردم از
حساب تكرار شود (مراد از آنان قضاتى است كه براى قضاوت لازم مزد ستانند يا علمايى
كه براى آموختن واجب اجرت گيرند و اما گرفتن اجرت براى وعظ و روضه اشكالى ندارد
خصوصا در صورت احتياج گوينده).
علم دو نوع است: يكى آن كه در قلب جا گرفته،
اين علم سودمند است؛ ديگر آن كه تنها بر زبان است و براى صاحبش اتمام حجت است.
من بر امتم از شر مؤمن و مشرك بيم ندارم، زيرا
مؤمن را ايمان مانع فساد است؛ و مشرك را همان شرك نابود مىكند، تنها از عالم منافق
مىترسم كه گفتارى زيبا و كردارى زشت دارد.
بدترين اشرار: عالم شرير است؛ و بهترين نيكان:
دانشمند نيكو.
كسى كه دو حديث فرا گيرد تا خود عمل كند، يا به
ديگران بياموزد تا به كار بندند، براى او از شصت سال عبادت بهتر است.
اين علم و هدايتى كه خدا مرا به آن مبعوث كرده،
چون بارانى است كه بر زمينهاى مختلف مىبارد، قسمتى حاصلخيز است آب را مىگيرد و
گياه فراوان مىروياند، و ضمنا آب را جذب مىكند و در منابع زير زمينى ذخيره
مىنمايد، به اين وسيله خدا مردم را نفع مىرساند كه آب ذخيره شده صرف خوراك و
زراعت مىشود، قسمتى هم بيابانهاى بايرى است كه نه حاصل مىدهد آب نگه مىدارد.
مردم نيز عدهاى علم دين مىآموزند و عمل مىكنند، و نشر مىدهند، عدهاى نه عمل
مىكنند نه تعليم مىدهند.
جز بر دو كس نبايد حسرت خورد: يكى مردى كه خدا
به او مال داده در راه حق خرج مىكند، و ديگر كسى كه خدايش حكمت عطا فرموده با آن
قضاوت مىكند و به مردم مىآموزد.
هر كه مردم را به راه راستى دعوت كند به قدرى
كه از او پيروى كنند اجر دارد، بدون اين كه از اجر آنها كاسته شود؛ و هر كه به راه
ضلالتى دعوت نمايد، به اندازه همهى تابعانش گناه دارد، بدون اين كه از گناه آنان
كسر شود.
عالم و طالب علم هر دو اجر دارند، و در مردم
ديگر خيرى نيست.
هر كه علم زياد كند و زهد نيفزايد نسبت به خدا
جز دورى نيفزوده است.
سهل بن سعد گويد: مردى خدمت پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) عرض كرد: كارى به من بياموزيد كه در نظر خدا و مردم محبوب
شوم؛ فرمود: دل از دنيا برگير تا محبوب خدا شوى، چشم از مال مردم بردار تا ترا دوست
دارند.
و نيز پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) فرموده: روز
قيامت خدا به جمعى از امت من بالها عطا كند كه از قبر به بهشت پرواز كنند، و آنجا
به طور دلخواه بگردند و از نعمتها بهره گيرند، ملائكه مىپرسند: شما امت چه كسى
هستيد؟
ميگويند: امت محمد (صلىاللهعليهوآله)
مىپرسند شما را به خدا عملتان در دنيا چه بوده؟ پاسخ مىدهند؟ دو خصلت داشتيم كه
سبب شد خدا به فضل و رحمتش اين مقام را به ما عطا كند: در خلوت از معصيت خدا شرم
مىكرديم، و به كم قانع بوديم؛ ملائكه گويند آرى شما شايستهى اين مقام هستيد.
و نيز فرمود: دو نصيحت كننده در ميان شما
مىگذارم: يكى گويا و ديگرى خاموش؛ گويا قرآن است و خاموش مرگ.
فصل چهارم:
احاديثى كه شيعه از على بن ابيطالب (عليه السلام) روايت كرده:
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده: دو كس
دربارهى من گمراه شوند - و
گناه از من نيست - دوست تندرو و دشمن كندرو.
مرحوم صدوق در كتاب امالى پس از نقل اين حديث مىفرمايد: اين سخن را از در اعتذار
فرموده تا اهل غلو و افراطيان بدانند آنجناب از اين عقايد بيزار است.
به جان خودم سوگند! اگر عيسى هم در برابر
ياوههاى نصارى خاموش مىنشست خدا او را عذاب مىكرد.
صبر دو قسم است: شكيبايى به هنگام بلا، اين كار
بسيار نيكو است؛ اما از اين بهتر صبر در مقابل عمل حرام است.
ذكر (ياد خدا) نيز دو قسم است: يكى در وقت
مصيبت، و از اين بالاتر ياد خدا موقع گناه است كه جلوگير معصيت شود.
از على - (عليه السلام) پرسيدند: خير چيست؟
فرمود: خير اين نيست كه مال جلوگير معصيت شود.
از على (عليه السلام) پرسيدند: خير چيست؟
فرمود: خير اين است كه مال و فرزندت بسيار شود، بلكه آن است كه علمت زياد و علمت
كامل گردد، و خداوند به عبادت تو مباهات كند؛ اگر خوبى كنى سپاس خداگزارى و اگر بد
كردى توبه نمايى.
در دنيا جز بر دو كس خيرى نيست: آن كه گناهان
خويش با توبه جبران كند، و آن كه در كارهاى خير سرعت گيرد؛ هيچ عبادتى با تقوى اندك
نيست، عملى كه قبول درگاه خداست چطور اندك است؟!
دوست محمد (صلىاللهعليهوآله) كسى است كه
فرمان خدا ببرد گرچه در نسب دور باشد، دشمن محمد كسى است كه گناه كند ولو خويشاوند
آن جناب باشد.
به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرموده: پسر
جان از خدا بترس كه اگر با عبادت همهى مردم وارد شوى مطمئن به قبول نباشى، و چندان
به او اميدوار باش كه اگر با گناه اهل زمين وارد شوى به اميد عفو باشى.
دنيا گذرگاه است و آخرت منزلگاه، مردم در دنيا
دو دستهاند: يكى خود را (به دنيا) مىفروشد و هلاك مىكند، و يكى جان خويش مىخرد
و آزاد مىگرداند.
دنيا و آخرت دو دشمن ناسازگار و دو راه
مختلفاند، هر كه دوستى دنيا گيرد دشمنى آخرت گزيده؛ دنيا و آخرت چون شرق و
غرباند، به هر يك نزديك شوى از ديگرى دور خواهى شد.
قناعت و اطاعت موجب بىنيازى و عزتاند، و گناه
و حرص مايهى بدبختى و ذلت.
به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرمود:
پسرجان، بزرگزادهى والاتبار را گرامى دار، برگشت دوران و خرابى حال او ترا نفريبد،
روزگار شكستهها را جبران مىكند، و جوش خوردهها را مىشكند.
كريم زاده چو مفلس شود در او آويز |
|
كه شاخ گل چو تهى گشت بارور گردد |
(مترجم)
پسر عزيز بدان! نعمت دوام ندارد اگر دچار حاجت شدى و تنگدستى دامنت
را گرفت، از پاك گوهرى كه پس از سيرى گرسنه شده، (و جلال ظاهر از كف داده) استمداد
كن، كه خير و سعادت آنجا تضمين شده است.
به خدا! من دست خود در دهان اژدها فرو مىبرم ولى به جانب تازه
بدوران رسيده دراز نمىكنم، چه كريم آنچه به چنگ آرد حقير شمارد (و بيدريغ عطا كند)
بسان خورشيد كه هر چند پشت ابر باشد نفع خويش مضايقه نكند؛ و لئيم مانند حنطل
(هندوانه ابوجهل) است هر چه بزرگتر شود تلخ گردد.
به يكى از اصحاب فرمود: مبادا عمدهى همت را در راه زن و فرزند
بكار برى، اگر دوست خدايند، خدا دوستش را وانگذارد، و اگر دشمن خدايند چرا به دشمن
حقپردازى (يعنى بيش از وظيفه دينى و اخلاقى درباره آنان مكوش).
به فرزندش امام مجتبى (عليه السلام) فرمود: پسرجان! مال براى نهادن
نيندوز (مراد كوشيدن در جمع آن است ولو از راه نامشروع) زيرا وارث تو يكى از دو كس
است: يا مال را صرف طاعت كند و همانچه مايهى رنج و شقاوت تو بوده موجب نيكبختى او
شود، يا صرف گناه نمايد و ذخائر تو كمك عصيان او گردد؛ در هر صورت سزاوار نيست او
را بر خود ترجيح دهى، و بار او را به دوش كشى.
در نكوهش دنيا فرمايد: از اين دنيا چه گويم كه اولش رنج است و آخرش
نيستى، حلالش حساب دارد و حرامش عقاب، بى نياز در آن به رنج است و محتاج محزون، از
آن كه دنبالش رود گريزد و به آن كه فرو نشيند رو آرد، هر هر كه را چشم بصيرت بگشايد
بينا كند، و هر كه را چشم بدان دوزد كور گرداند.
عقل كه زياد شد سخن كم ميشود.
عقل دو قسم است: فطرى (كه در سرشت است) و كسبى، (كه از تجربه است)
اگر عقل فطرى در كار نباشد كسبى سودى نبخشد چنان كه نور خورشيد به حال نابينا نفعى
ندارد.
از گفتار حكمتآميز دم فرو بستن خيرى ندارد، چنان كه در گفتار
جاهلانه.
فصل پنجم: احاديثى كه شيعه و سنى
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل كردهاند:
دو كس پشت مرا شكستند: عالم بى بند و بار، و جاهل عبادت پيشه؛ آن
با پرده درى به عقائد مردم آسيب مىرساند، و اين با عبادت ابلهانه مردم را
مىفريبد.
از همه بى ارزشتر، از همه نادانتر است، چه ارزش هر كس به قدر
دانش او است.
در شرف علم يقين بس كه هر كه ندارد ادعا كند، و اگر او به او نسبت
دهند خرسند شود؛ و در پستى جهل همين بس كه آن كه دارد از آن بيزارى جويد، و چون به
او نسبت دهند خشمگين گردد.
عقل دو قسم است: ذاتى و تجربى، هر دو سودمندند، ولى اطمينان به
خردمند متدين است؛ هر كه عقل و جوانمردى را از دست داد سرمايهاش گناه است.
دوست هر كس عقل اوست و دشمنش نادانى او.
عاقل آن نيست كه تنها خير و شر را بازشناسد، آن است كه هنگام
گرفتارى بين دو شر آنرا كه بهتر است تميز دهد.
همنشينى خردمندان شرف افزايد. عقل كامل طبع سركش را مهار كند،
خردمند بايد عيبهاى دينى، فكرى، اخلاقى، و ادبى خود را يك يك به خاطر بسپارد يا
بنويسد، سپس در رفع آنها بكوشد.
خواستههاى انسان دو قسم است: قسمتى از دسترسى او خارج است، نه
قبلا به آن دست يافته نه بعدا دست خواهد يافت، و قسمتى قابل تناول است، اما وقت
معينى دارد، كه اگر اهل آسمان و زمين كمك كنند پيش از وقت قابل درك نيست، پس كار
اين بشر چه شگفت آور است! بيافتن چيزى شادمان شود كه هرگز از دست نمىرود، و از
فقدان چيزى بد دل شود كه اصلا به دست نمىآيد، اگر ديده بگشايد بداند كه تدبير به
دست خداست، ناچار به آنچه فراهم گردد قناعت كند، و دست به آنجا كه نرسد دراز نكند،
تا قبلش از رنج مشكلات بياسايد.
آنچه مىتوانيد به اندك بسازيد، اما فقر خويش را پوشيده نگهداريد.
باطنى درويش و ظاهرى توانگر داشته باشيد. خداى متعال بندگانش را نيكو ادب آموخته،
(در وصف تهى دستان آبرومند) مىفرمايد: اشخاص غافل از فرط مناعت توانگرشان پندارند،
آنان را به سيمايشان مىشناسى به اصرار از مردم سؤال نمىكنند.
فصل ششم: قسمت ديگرى از احاديث:
على (عليه السلام) فرمايد: دو چيز مايهى امان مردمان بود: پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) كه از دست رفت، و توبه و استغفار كه هنوز باقى است.
و هم اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمايد: سنت (پيغمبر
(صلىاللهعليهوآله) )دو نوع است: يكى در واجبات دين، كه عمل به آن هدايت و تركش
گمراهى و ضلالت است، و ديگر سنت مستحب، انجامش فضيلت است و واگذاشتنش گناه نيست.
امام باقر (عليه السلام) فرمايد: يكى در واجبات دين، كه عمل به آن
هدايت و تركش گمراهى و ضلالت است، و ديگر سنت مستحب، انجامش فضيلت است و واگذاشتنش
گناه نيست.
امام باقر (علسيه السلام) فرمايد: مردى در بصره حضور على (عليه
السلام) به پا خاست و راجع به حقوق رفقا و برادران ايمانى سؤال كرد، حضرت فرمود:
رفيق دو نوع است: خالص واقعى، و صورى ظاهرى؛ رفيق با اخلاص (در برابر حوادث) پنجهى
محكم است، پرو بال و اهل و عيال و مال است، اگر به رفيقى اطمينان كردى از مال و جان
در راهش دريغ مكن، با هر كه صفا بود صفا باش، با دشمنش عداوت ورز، راز و عيبش بپوش،
حسن و كمالش را اظهار كن، ولى بدان كه اين طبقه از ياقوت سرخ كمياب ترند.
اما رفيق ظاهرى: چون از دوستيش بهرهور شوى از او جدا نشو ولى خلوص
باطن خود را از او چشم مدار، تو هم چون او خوش زبان و گشادهرو باش.
و نيز على (عليه السلام) فرمايد: دو چيز مردم را هلاك كرده: ترس
فقر، و طلب فخر.
دو كس پشت مرا شكستند: عالم فاسق زبان دار، و جاهل عبادت پيشه. آن
با زبان گناهش را مىپوشد، و اين با عبادت جهلش را. به ناچار در ميان علما از فاسق
حذر كنيد، و در ميان عبادت پيشهها از جاهل. چه اينان دام هر غافل فريب خوارند.
پيغمبر (صلىاللهعليهوآله) مىفرمود: يا على هلاك اين امت به دست منافقان زبان
باز است.
به فرزندان گراميش فرمود: عزيزانم، از دشمنى با مردم بپرهيزيد،
دشمن اگر عاقل باشد مكر و حيله انديشد، و اگر نادان باشد به كار ناشايسته بشتابد
(در جواب بيخردان خاموش باشيد) حرف نر است و جواب ماده چون به هم آيند (دشمنى و
كينه) زايند.
يكى از علما نقل مىكند كه: حجاج بن يوسف ثقفى - لعنة الله عليه -
به چهار تن از علماى عامه: حسن بصرى، عمرو بن عبيد، و اصل بن عطا، و عامر شعبى؛
نوشت كه آنچه دربارهى قضا و قدر مىدانند بنويسند.
(اين همان مسألهى جبر و اختيار است كه در آن زمان مسألهى روز
بوده و جنگ و نزاعها بر سر آن شده، عدهاى معتقد بودند كه انسان از خود اختيار
ندارد و در هر كارى كه انجام دهد - گناه يا ثواب - چون تيشهى دست نجار است، اراده
خداست كه او را به اينطرف و آن طرف مىكشد).
حسن بصرى جواب داد: بهترين جواب اين سؤال همان است كه از
اميرالمؤمنين - (عليه السلام) شنيدهام؛ او فرمود: تو پندارى خدايى كه از گناه تو
را منع كرده ترا به عصيان واداشته؟! نه، فرج و شكم تو را به اين كار گماشته، و خدا
از آن بيزار است.
عمرو نوشت: عالىترين سخنى كه در اين باره شنيدهام گفتار على بن
ابيطالب (عليه السلام) است كه فرموده: اگر جرم و جنايت تقدير حتمى خدا بود قصاص
جانى ستم بود.
و اصل جواب داد: نفيسترين حل اين شبهه آن است كه اميرالمؤمنين
(عليه السلام) فرموده: مگر ميشود خدا راه را نشان دهد و خود سد راه گردد؟! اين توهم
در عقل نگنجد.
شعبى نگاشت: از كلام على (عليه السلام) زيباتر سراغ ندارم، اين
فرمودهى اوست هر كارى كه بايد از آن توبه كرد از طرف بنده است و هر چه بايد بر آن
شكر كرد از ناحيه خدا - چون نامهها بحجاج رسيد. با آن همه دشمنى كه با على (عليه
السلام) داشت - گفت: الحق كه از چشمهى زلالى گرفتهاند.
فصل هفتم: احاديث شيعه از امام
صادق (عليه السلام):
حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد: دربارهى دو ناتوان از خدا
بترسيد؛ يعنى: يتيم و زن.
هر كه دو دختر، يا دو عمه، يا دو خاله را اداره كند از آتش محفوظ
ماند.
از پدر بزرگوارش امام باقر (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمود:
خداوند به موسى وحى كرد: به زيادى مال خرسند مشو و مرا در هيچ حال فراموش مكن، چه
مال بسيار، گناهان را از ياد ببرد، و غفلت از خدا دل را سخت كند.
و نيز امام ششم (عليه السلام) فرمايد: هر جمعه ناخن گرفتن و سبيل
زدن، امان از خوره است.
موسى بن اكيل گويد: حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: كسى به مقام
فقاهت نرسد تا از لباس به دو جامهى كهنه، و از غذا به هر چه شكم را سير كند، قناعت
نمايد (و همت خود را همه در علم دين مصروف دارد.)
و نيز امام ششم (عليه السلام) فرمايد: دنيا جز بر دو كس خيرى
ندارد: يكى آن كه هر روز به احسان و نكوكارى افزايد، و ديگر آن كه گناهان گذشته را
به توبه جبران نمايد، اما چه توبه؟ به خدا! اگر سجده را طول دهد كه گردنش خرد شود
بدون ولايت ما خدا توبه را از او نپذيرد.
هر كاسبى جنس خوب فروشد يا بد، مردم دو دعا در حق او مىكنند، اگر
خوب باشد گويند؛ خدا به تو فروشنده بركت دهد؛ و اگر بد باشد گويند: خدا بركت را از
تو و آن كه به تو و آن كه اين جنس را به تو فروخته برگيرد. هر مسلمانى كه بين خود و
خدا كلاهش را قاضى كند: آنچه از حقوق خداوندى ادا كرده و نكرده تعيين نمايد، خدا دو
پاداش به وى عطا كند: رزقى كه به آن قانع باشد، و رضايتى كه موجب رستگاريش گردد.
چون حضرت نوح (عليه السلام) از كشتى پياده شد شيطان آمد و گفت: هيچ
كس روى زمين به قدر تو بر من منت ندارد، با يك نفرين مرا از شر اين همه فاسق و فاجر
آسوده كردى، من در مقابل اين خدمت دو پند به تو مىدهم: از حسد بپرهيز كه با من هر
چه كرد حسد كرد، و از حرص و آز حذر كن كه هر چه به سر آدم آمد از حرص بود.
(به مفضل بن يزيد فرمايد) ترا از دو خوى بد - كه مردم را به هلاكت
افكنده - منع مىكنم: باطل را در دين خود وارد مكن، و به حكمى كه نمىدانى فتوى
مده.
دو گرسنه هرگز سير نشوند. گرسنهى علم و گرسنهى مال.
از حقايق ايمان اين است كه حق را همه جا بر
باطل ترجيح دهى ولو حق به ضرر و باطل به نفعت باشد، و گفتارت از حدود دانشت تجاوز
نكند.
شستشوى ظرف، و جاروب جلو خانه روزى را زياد
كند.
به پدران نيكى كنيد تا پسرانتان به شما نيكى
كنند، به زنان مردم خيانت نكنيد تا زنانتان پاكدامن باشند.