نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۴ -


باب دو: پندهاى دوگانه‏

فصل اول: احاديث شيعه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):

روزى نيست كه خورشيد طلوع كند جز اين كه دو ملك كنار آن فرياد زنند: - بطورى كه غير از جن و انس همه موجودات بشنوند - مردم! بسوى خدا بشتابيد. مالى كه اندك و به قدر كفاف باشد، بهتر است از ثروت فراوانى كه غفلت آرد.

دو كار است كه دوست ندارم كسى - در انجام آن - به من كمك كند: وضو - چه وضو جزء نماز محسوب است - و صدقه‏اى كه از دست خود بسائل مى‏دهم - چون صدقه بدست خدا مى‏رسد -.

دو سخن، نامأنوس است حقش را رعايت كنيد: گفتار نيكى كه ابلهى گويد بپذيريد، و از سخن ابلهانه‏اى كه از حكيمى سر زند صرف نظر كنيد.

دو طبقه از امت من اند كه اگر شايسته باشند همه به صلاح آيند، و اگر فاسد باشند همه به فساد گرايند.

گفتند: يا رسول الله آنها كيانند؟ فرمود: فقها و زمامداران.

بوى بهشت پانصد سال راه مى‏رود اما به مشام عاق پدر و مادر و ديوث نمى‏رسد. پرسيدند: ديوث كيست؟ فرمود: آنكه بداند زنش با بيگانه سر و كار دارد (و چاره‏اى نينديشد).

و نيز فرمود: منافق دورو، با دو زبان به عرصه‏ى محشر آيد: يكى از پشت سر، و ديگرى از جلو رو آويخته، چنان آتش از آنها مى‏بارد كه بدنش را مى‏گدازد، و او را چنين معرفى مى‏كنند: اين است كه در دنيا دو زبان و دو رو داشت.

هر كه در دنيا دورو باشد در قيامت دو زبان آتشين دارد.

و نيز فرمود: مردم هنگام مرگ دو دسته‏اند: جمعى راحت مى‏شوند و عده‏اى ديگران را راحت مى‏كنند؛ دسته اول مؤمنان اند، از گرفتاريهاى دنيا آسوده مى‏گردند. و دسته‏ى دوم كافران، كه درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم از شرشان راحت مى‏شوند.

مؤمن حقيقى كسى است كه مالش را با مستمندان در ميان نهد و درباره‏ى مردم انصاف دهد.

مؤمن كسى است كه مالش را با مستمندان در ميان نهد و درباره‏ى مردم انصاف دهد.

مؤمن كسى است كه از كار نيكش خرسند و از كار بدش ناراحت شود.

و از امير المؤمنين - (عليه السلام) نقل شده كه پيغمبر - صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم - ضمن گفتارى فرمود: علما دو طبقه‏اند: يكى از آنان كه به علم عمل مى‏كنند، اينان رستگارند؛ ديگر آنان كه عمل نمى‏كنند، اينها نجات ندارند، و دوزخيان از تعفن آنها رنج ميبرند. بالاترين حسرت و ندامت براى عالمى است كه كسى را به خدا به خواند، او دعوتش را بپذيرد و از راه طاعت خدا وارد بهشت شود، اما آن عالم در اثر مخالفت علم و هواپرستى به دوزخ رود.

آنگاه على (عليه السلام) فرمود: آنچه بيشتر از همه بر شما مى‏ترسم دو چيز است: هواپرستى و آرزوى دراز، پيروى هوا سد راه حق است، و آرزوى دراز آخرت را از ياد مى‏برد، دنيا در طريق رفتن است و آخرت در راه آمدن، و فرزندان هر كدام به دنبالش در حركت‏اند اگر بتوانيد فرزند آخرت باشيد نه دنيا. شما امروز در سراى عمليد و حسابى در كار نيست، فردا براى حساب مى‏رويد و عملى نخواهد بود.

و فرمود: بدون عذر ايستاده بول كردن، و با دست راست خود را شستن جفا كارى (و خلاف نزاكت اخلاقى) است.

و نيز از آنجناب نقل مى‏كنند كه فرمود: حيا دو قسم است: يكى از ضعف نفس و ديگرى از قوت ايمان است (اولى حيا از آموختن مسائل لازم، و دومى حيا از خدا در وقت گناه است).

و نيز فرمود: فرزند آدم كه پير شود دو صفت در او جوان گردد: حرص و آرزوى دراز.

امام حسين (عليه السلام) نقل مى‏كند كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: علاقه به دنيا و غم و اندوه را زياد مى‏كند، و پارسايى قلب و بدن را آسايش مى‏بخشد.

و نيز فرمود: انسان دو چيز را ناخوش دارد: يكى مرگ - با اين كه موجب نجات مؤمن از گرفتارى است - ديگر كمى كمال - در صورتى كه حسابش ساده‏تر است -

دو خصلت هرگز در دل مسلمان نگنجد: بخل و بد اخلاقى. بخل و ايمان هرگز در يك دل نگنجد.

و نيز فرمود: جز بر دو كس نبايد رشگ برد: يكى آن كه خدايش مال داده و گاه به بگاه شب و روز انفاق مى‏كند، ديگر آن كه نعمت آشنايى با قرآن يافته، شب و روز به آن مشغول است.

حضرت زهرا (عليه السلام) به پدر بزرگوارش عرض كرد: حسن و حسين فرزندان تواند به آنها عطيه‏اى ببخش.

فرمود: به حسن (عليه السلام) مهابت و بزرگوارى خود را بخشيدم؛ و به حسين (عليه السلام) كرم و شجاعتم را (يعنى از خدا درخواست كردم كه آنها را بدين صفات مزين سازد).

و به نقل صفوان، پيامبر - صلى‏الله‏عليه‏وآله - فرمود: به حسن هيبت و بردبارى انعام كردم، و به حسين جود و مهربانى.

و نيز فرموده: بيدارى پس از نماز عشا جز براى دو كس سزاوار نيست: نمازگزار و مسافر (يعنى شب نشينى بى نتيجه يا توأم با گناه سزاوار نيست).

عمده چيزى كه امت مرا به آتش مى‏كشد اين دو ميان تهى است: فرج و دهان. و عمده چيزى كه به بهشتيان مى‏برد پرهيزگارى و خوش خويى است.

خداوند فرموده: به عزت و جلالم سوگند! نه دو ترس را در دل بنده‏ام جمع كنم نه دو آرامش را، هر كه در دنيا از من باك نداشت (و آرام بود) در آخرت او را مى‏ترسانم؛ و هر كه در دنيا ترسيد قيامت ايمنش دارم.

اصلاح اول اين امت به پارسايى و يقين بود، و هلاك آخرش به بخل و آز خواهد شد.

فصل دوم: احاديث سنيان از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم):

پيغمبر فرموده: هر كه دو چيز را نگهدارد خدا او را از دو چيز حفظ مى‏كند: هر كه زبان از آبروى مردم باز دارد، خدايش از لغزش نگهدارد؛ و هر كه خشمش را جلوگيرد، خدا عذاب خود از او بردارد. محبت دنيا و دوستى خدا هرگز در يك دل نگنجد.

جلاى دلها به ياد خدا و تلاوت قرآن است.

در حديثى آمده كه: هر وقت دو نان خورش در سفره‏ى پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بود به يكى قناعت ميكرد، و ديگرى را صدقه مى‏داد.

و فرموده: مال اندك بقدر كفاف بهتر است از ثروت غفلت زا، حساب صاحب دو درهم از صاحب يك درهم طولانى‏تر است.

و نيز فرموده: ميانه رو محتاج نگردد، قناعت، مالى تمام نشدنى است.

آن كه طمعش اندك است، بدنى سالم و دلى با صفا دارد، طماع جسمى رنجور و قلبى سنگين دارد.

براى دنيا چنان كار كن كه گويى مدام زنده‏اى، و براى آخرت چنان بكوش كه گويى روز آخر عمر است. - يعنى در كار دنيا تعجيل نكن و در امر آخرت، تأخير روا مدار كه، اگر به فردا افتد شايد مرگ مهلت ندهد.

و به اصحاب خود فرمود: به شما نگويم بزرگترين گناه كبيره چيست؟ عرض كردند: چرا، يا رسول الله، فرمود: شك به خدا و ستم به پدر و مادر، سپس راست نشست و فرمود: توجه كنيد! و دروغ و شهادت دروغ، و به قدرى اين جمله را تكرار كرد كه گفتند: اى كاش بس مى‏كرد.

دوطبقه‏ى امت از شفاعت من محروم‏اند: زمامدار ستمكار و گناهكار آشكار.

و پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: على و فاطمه دو درياى عميق علم‏اند (11).

ميانشان حايلى است - كه من باشم - تا تجاوز نكنند (12) از آنها لؤلو و مرجان - يعنى حسن و حسين - پديد آيد (13).

ايمان و حيا را به يك رشته بسته‏اند، هرگاه يكى رفت آن ديگر هم خواهد رفت.

هر كه دو گام در راه تحصيل علم بردارد، و دو ساعت در حضور عالم بنشيند، و دو كلمه از او بشنود، خدايش دو بهشت عطا كند كه هر يك دو برابر دنيا باشد.

مردم (قابل توجه) دو دسته‏اند: دانشمند و دانش طلب، و ديگران چون پشه‏اند كه خيرى در وجودشان نيست (يعنى كسانى كه به مذهب پشت پا زده‏اند).

هر كه به دنبال علم باشد بهشت به دنبال او است؛ و هر كه به جستجوى دنيا باشد آتش در طلب او است (يعنى كسانى كه همتشان جمع دنيا بوده باكى از حلال و حرام آن ندارند).

ثواب دو عبادت از همه زودتر مى‏رسد: احسان به خويشاوند و يارى ستمديده؛ و كيفر دو گناه از همه سريع‏تر داده مى‏شود، از خويشان بريدن و به مردم ستم كردن.

پرهيزكارى را رعايت كن ولو درجه‏ى نازل آن باشد، و ميان خود و خدا پرده‏اى بيفكن ولو نازك (يعنى بكلى پرده درى مكن).

چه بسيار فرق است ميان كارى كه لذتش برود و گناهش بماند! و كارى كه رنجش بگذرد و اجرش اندوخته شود (اولى كارهاى حرام و دومى عملهاى صالح است).

دادرسى مظلوم، رفع غصه اندوهگين، از كفاره‏هاى گناهان بزرگ است. عامل خير، از خود خير بهتر است. و فاعل شر از خود شر بدتر.

از رفاقت احمق بپرهيز، كه چون خواهد سود بخشد زيان مى‏رساند، و با دروغگو دمساز مشو كه چون سراب، دور را در نظر نزديك و نزديك را دور مى‏نمايد.

هر كه تواضع كند، خدا او را تا آسمان هفتم بالا برد، و هر كه كبر ورزد، خدايش تا زمين هفتم فرو برد.

در برابر فروتنان تواضع كنيد و مقابل متكبران تكبر نماييد.

با اهل تواضع متواضع باشيد كه اين فروتنى صدقه است، و با گردنكشان بزرگى كنيد كه اين تكبر عبادت است.

بالاترين تواضع اين است كه به هر مسلمان سلام كنيد و به پايين مجلس تن دهيد.

هر نعيمى مورد حسد است جز صاحب تواضع، افتادگى از اخلاق پيمبران است و كبر از صفات كافران و فرعون منشان.

مبادا براى توانگران خضوع كنيد، كه هر كس برابر ثروتمندى (براى ثروتش) كرنش كند بهره‏ى بهشتش از كف برود.

و در حديث ديگر است كه فرمود: هر كه دوست دارد مردم برابرش بايستند بايد در آتش جاى گيرد.

روز قيامت، عملى بهتر از جاى خوش خلقى در ميزان كس ننهد، پرهيزكارى و خوى خوش، بيش از هر چيز مرا به بهشت مى‏برد.

نيكخويى و خوش همسايگى، خانه‏ها را آباد و عمرها را دراز مى‏كنند.

هر كه عهده دار دهان و فرج خود شود، من بهشت را براى او ضمانت مى‏كنم.

گفتار فرزند آدم همه بر ضرر او است، به جز امر به معروف و نهى از منكر و ذكر خدا.

خداوند عطسه را خوش دارد و خميازه را ناخوش.

بيشتر مردم درباره‏ى دو نعمت مغبون‏اند: سلامت و فراغت (يعنى آنها را بدون استفاده از دست مى‏دهند).

دو چشم از آسيب آتش در امانند: يكى آن كه نيمه‏هاى شب از ترس خدا بگريد، و ديگر آنكه در راه خدا شب نگهبانى كند.

ابوسعيد خدرى گويد: پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در خطبه‏اى فرمود: مردم! من دو امانت نفيس در ميان شما به يادگار مى‏گذارم، كه اگر به آنها چنگ بزنيد هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا - كه رشته‏اى است از آسمان به زمين كشيده - و عترتم يعنى خاندانم؛ اين دو از هم جدا نخواهند شد تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. اين حديث را ثعلبى و احمد حنبل نقل كرده‏اند.

دو خصلت است در هر كه باشد در ديوان خدا شاكر و صابر محسوب شود: در امر دين به بالا دست بنگرد و از او پيروى كند، و در كار دنيا به زيردست نظر كند و نعمتى كه دارد شكر گزارد. و هر كه در كار دين به زيردست نگاه كند و در امر دنيا به بالادست و بر آنچه ندارد حسرت خورد، خدا او را شاكر و صابر ننويسد.

چون فرزند آدم پير شود دو صفت در او جوان گردد، عشق مال و حرص بقا. سرشت انسان بر اين است كه هر كه را به او نيكى كند دوست دارد و هر كه را بدى كند دشمن، قلم تقدير شقاوتمند و سعادتمند را ثبت كرده.

دنيا و آخرت چون شرق و غرب است، به هر يك نزديك شوى از ديگرى دور خواهى شد.

حريص كوشا و قانع پارسا هر دو رزق خود بى كم و كاست مى‏خورند، پس اين همه (پروانه وار) به آتش ريختن چرا؟!

در حديثى نقل شده كه پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از قبرستان بقيع عبور مى‏كرد، بر سر قبرى ايستاد و فرمود: هم اكنون او را نشاندند و سؤالاتى از او كردند، به آن خدايى كه مرا به راستى نبوت داد، گرزى آتشين بر او نواختند كه شعله‏ى آن از قلبش زبانه كشيد، اگرنه اين بود كه دلهاى شما از جا كنده مى‏شود از خدا مى‏خواستم صداى اين عذابها را به گوشتان برساند، چنان كه به گوش من مى‏رسد.

گفتند: يا رسول الله عمل اينها چه بوده؟

فرمود: يكى سخن چين بود؛ و ديگرى استبراء از بول نمى‏كرد (يعنى آلودگى داشت).

در كسب روزى ميانه روى كنيد، آنچه نصيب شما باشد تندتر از شما به دنبالتان مى‏دود، و آنچه نصيب نباشد هر چه بكوشيد به آن نمى‏رسيد.

و فرمود: هر كه در دنيا قيراطى (يك بيست و يكم مثقال) به اهل بيت من كمك كند در آخرت قنطارى (بقدر پوست گاو پر از زر) به او عوض دهم.

دو برادر چون دو دست‏اند، يكى ديگرى را مى‏شويد.

خدا براى هر كه خير خواهد رفيق شايسته‏اى نصيبش كند، كه اگر خدا را فراموش كرد به يادش آورد، و اگر به ياد خدا بود او را كمك دهد.

اول چيزى كه در ترازوى عمل مى‏نهند اخلاق نيك و سخاوت است، هنگامى كه خدا ايمان را آفريد ايمان از خدا خواست كه نيرويش دهد، خداوند به خوى نيك و سخا او را تقويت كرد، و چون كفر را آفريد آن هم خواهش كمك كرد، خداوند به بخل و بدخويى او را قوت بخشيد. (خواستن ايمان و كفر از راه مثال است يعنى: ايمان اقتضاى آن دو صفت و كفر اقتضاى اين دو صفت را دارد).

اخلاق خوش گناه را آب مى‏كند چنان كه آفتاب يخ را.

خوى خوش چون رشته (اى كه در بينى شتر كشتند) به دماغ صاحبش آويخته، سررشته به دست فرشته‏اى است كه او را به راه خير مى‏كشد و خير او را به سوى بهشت مى‏كشاند؛ خلق بد نيز رشته‏وار در بينى صاحبش آويخته، سر رشته به دست فرشته‏اى است كه او را به راه خير مى‏كشد و خير او را به سوى بهشت مى‏كشاند؛ خلق بد نيز رشته وار در بينى صاحبش آويخته، سررشته به دست شيطان است، شيطان او را به سوى شر مى‏كشد، و شر هم به جانب دوزخ.

هر كه بامداد پدر و مادر از او راضى باشند دو در از بهشت به رويش باز است، و همچنين هنگام عصر. و اگر يكى از آنها از وى راضى باشد يك در به رويش باز است؛ و هر فرزندى كه بامداد يا پسين پدر و مادر از او خشمگين باشند دو در از جهنم به رويش باز است، و اگر يك كدام ناراضى باشد يك در.

بوى بهشت از پانصد سال راه بوييده مى‏شود، و به مشام عاق پدر و مادر و قاطع رحم نمى‏رسد.

هر كه مى‏خواهد بداند نزد خدا چه مقامى دارد، به بيند خدا در نظر او چه منزلتى دارد، اگر چون كار دنيا پردازد براى خدا مقامى نشناسد.

كوبنده‏ى لذتها (مرگ) را فراوان ياد كنيد، اگر در تنگناى زندگى باشيد به شما گشايش داده و راضى خواهيد شد، و اگر در ثروت و رفاه باشيد موجب بغض مال گردد، به ناچار انفاق كنيد و به ثواب رسيد، زيرا مرگ رشته آرزوها را پاره مى‏كند و شبهاى عمر اجل را نزديك مى‏كند.

انسان مدام ميان دو روز است: روز گذشته كه عملش ثبت گرديده و مهر شده، و روز آينده كه شايد به آن نرسد.

انسان هنگام رفتن جان و سرازيرشدن در خاك مى‏بيند كه آنچه فرستاده جزايش آماده است، و آنچه نهاده ثمر ندارد، به خصوص كه از راه نامشروع به دست آورده، يا حقوقش را نپرداخته باشد.

فصل سوم: احاديث ديگرى از طريق شيعه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم):

پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده: عالمى از يك ده يا شهر اسلامى عبور كند، خداوند چهل روز عذاب از قبور آنها بردارد هر چند از يك طرف وارد و از طرف ديگر خارج شود و از اطعام و آب آنها هم نخورد. علماى اين امت دو طبقه‏اند: يكى آنها كه علم خدا داده را بى طمع نشر كنند، دانش خويش به نان و آب نفروشند. بر اين طائفه ماهى دريا، و جانور زمين، و پرنده‏ى هوا استغفار كنند، بزرگوار و شرافتمند بر خدا وارد شوند، و با پيمبران همنشين باشند؛ دوم آنها كه علم را احتكار نمايند و با مال مبادله كنند، اينان در قيامت با لگام آشتين مهار شوند و كسى فرياد زند: اينها هستند كه خداى متعالى علمشان داده بود و در نشر آن بخل ميورزيدند، و آنرا به بها مى‏فروختند، اين سخن تا موقع فراغت مردم از حساب تكرار شود (مراد از آنان قضاتى است كه براى قضاوت لازم مزد ستانند يا علمايى كه براى آموختن واجب اجرت گيرند و اما گرفتن اجرت براى وعظ و روضه اشكالى ندارد خصوصا در صورت احتياج گوينده).

علم دو نوع است: يكى آن كه در قلب جا گرفته، اين علم سودمند است؛ ديگر آن كه تنها بر زبان است و براى صاحبش اتمام حجت است.

من بر امتم از شر مؤمن و مشرك بيم ندارم، زيرا مؤمن را ايمان مانع فساد است؛ و مشرك را همان شرك نابود مى‏كند، تنها از عالم منافق مى‏ترسم كه گفتارى زيبا و كردارى زشت دارد.

بدترين اشرار: عالم شرير است؛ و بهترين نيكان: دانشمند نيكو.

كسى كه دو حديث فرا گيرد تا خود عمل كند، يا به ديگران بياموزد تا به كار بندند، براى او از شصت سال عبادت بهتر است.

اين علم و هدايتى كه خدا مرا به آن مبعوث كرده، چون بارانى است كه بر زمينهاى مختلف مى‏بارد، قسمتى حاصلخيز است آب را مى‏گيرد و گياه فراوان مى‏روياند، و ضمنا آب را جذب مى‏كند و در منابع زير زمينى ذخيره مى‏نمايد، به اين وسيله خدا مردم را نفع مى‏رساند كه آب ذخيره شده صرف خوراك و زراعت مى‏شود، قسمتى هم بيابانهاى بايرى است كه نه حاصل مى‏دهد آب نگه مى‏دارد. مردم نيز عده‏اى علم دين مى‏آموزند و عمل مى‏كنند، و نشر مى‏دهند، عده‏اى نه عمل مى‏كنند نه تعليم مى‏دهند.

جز بر دو كس نبايد حسرت خورد: يكى مردى كه خدا به او مال داده در راه حق خرج مى‏كند، و ديگر كسى كه خدايش حكمت عطا فرموده با آن قضاوت مى‏كند و به مردم مى‏آموزد.

هر كه مردم را به راه راستى دعوت كند به قدرى كه از او پيروى كنند اجر دارد، بدون اين كه از اجر آنها كاسته شود؛ و هر كه به راه ضلالتى دعوت نمايد، به اندازه همه‏ى تابعانش گناه دارد، بدون اين كه از گناه آنان كسر شود.

عالم و طالب علم هر دو اجر دارند، و در مردم ديگر خيرى نيست.

هر كه علم زياد كند و زهد نيفزايد نسبت به خدا جز دورى نيفزوده است.

سهل بن سعد گويد: مردى خدمت پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) عرض كرد: كارى به من بياموزيد كه در نظر خدا و مردم محبوب شوم؛ فرمود: دل از دنيا برگير تا محبوب خدا شوى، چشم از مال مردم بردار تا ترا دوست دارند.

و نيز پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرموده: روز قيامت خدا به جمعى از امت من بالها عطا كند كه از قبر به بهشت پرواز كنند، و آنجا به طور دلخواه بگردند و از نعمتها بهره گيرند، ملائكه مى‏پرسند: شما امت چه كسى هستيد؟

ميگويند: امت محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مى‏پرسند شما را به خدا عملتان در دنيا چه بوده؟ پاسخ مى‏دهند؟ دو خصلت داشتيم كه سبب شد خدا به فضل و رحمتش اين مقام را به ما عطا كند: در خلوت از معصيت خدا شرم مى‏كرديم، و به كم قانع بوديم؛ ملائكه گويند آرى شما شايسته‏ى اين مقام هستيد.

و نيز فرمود: دو نصيحت كننده در ميان شما مى‏گذارم: يكى گويا و ديگرى خاموش؛ گويا قرآن است و خاموش مرگ.

فصل چهارم: احاديثى كه شيعه از على بن ابيطالب (عليه السلام) روايت كرده:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده: دو كس درباره‏ى من گمراه شوند - و

گناه از من نيست - دوست تندرو و دشمن كندرو. مرحوم صدوق در كتاب امالى پس از نقل اين حديث مى‏فرمايد: اين سخن را از در اعتذار فرموده تا اهل غلو و افراطيان بدانند آنجناب از اين عقايد بيزار است.

به جان خودم سوگند! اگر عيسى هم در برابر ياوه‏هاى نصارى خاموش مى‏نشست خدا او را عذاب مى‏كرد.

صبر دو قسم است: شكيبايى به هنگام بلا، اين كار بسيار نيكو است؛ اما از اين بهتر صبر در مقابل عمل حرام است.

ذكر (ياد خدا) نيز دو قسم است: يكى در وقت مصيبت، و از اين بالاتر ياد خدا موقع گناه است كه جلوگير معصيت شود.

از على - (عليه السلام) پرسيدند: خير چيست؟ فرمود: خير اين نيست كه مال جلوگير معصيت شود.

از على (عليه السلام) پرسيدند: خير چيست؟ فرمود: خير اين است كه مال و فرزندت بسيار شود، بلكه آن است كه علمت زياد و علمت كامل گردد، و خداوند به عبادت تو مباهات كند؛ اگر خوبى كنى سپاس خداگزارى و اگر بد كردى توبه نمايى.

در دنيا جز بر دو كس خيرى نيست: آن كه گناهان خويش با توبه جبران كند، و آن كه در كارهاى خير سرعت گيرد؛ هيچ عبادتى با تقوى اندك نيست، عملى كه قبول درگاه خداست چطور اندك است؟!

دوست محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كسى است كه فرمان خدا ببرد گرچه در نسب دور باشد، دشمن محمد كسى است كه گناه كند ولو خويشاوند آن جناب باشد.

به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرموده: پسر جان از خدا بترس كه اگر با عبادت همه‏ى مردم وارد شوى مطمئن به قبول نباشى، و چندان به او اميدوار باش كه اگر با گناه اهل زمين وارد شوى به اميد عفو باشى.

دنيا گذرگاه است و آخرت منزلگاه، مردم در دنيا دو دسته‏اند: يكى خود را (به دنيا) مى‏فروشد و هلاك مى‏كند، و يكى جان خويش مى‏خرد و آزاد مى‏گرداند.

دنيا و آخرت دو دشمن ناسازگار و دو راه مختلف‏اند، هر كه دوستى دنيا گيرد دشمنى آخرت گزيده؛ دنيا و آخرت چون شرق و غرب‏اند، به هر يك نزديك شوى از ديگرى دور خواهى شد.

قناعت و اطاعت موجب بى‏نيازى و عزت‏اند، و گناه و حرص مايه‏ى بدبختى و ذلت.

به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرمود: پسرجان، بزرگزاده‏ى والاتبار را گرامى دار، برگشت دوران و خرابى حال او ترا نفريبد، روزگار شكسته‏ها را جبران مى‏كند، و جوش خورده‏ها را مى‏شكند.

كريم زاده چو مفلس شود در او آويز   كه شاخ گل چو تهى گشت بارور گردد

(مترجم)

پسر عزيز بدان! نعمت دوام ندارد اگر دچار حاجت شدى و تنگدستى دامنت را گرفت، از پاك گوهرى كه پس از سيرى گرسنه شده، (و جلال ظاهر از كف داده) استمداد كن، كه خير و سعادت آنجا تضمين شده است.

به خدا! من دست خود در دهان اژدها فرو مى‏برم ولى به جانب تازه بدوران رسيده دراز نمى‏كنم، چه كريم آنچه به چنگ آرد حقير شمارد (و بيدريغ عطا كند) بسان خورشيد كه هر چند پشت ابر باشد نفع خويش مضايقه نكند؛ و لئيم مانند حنطل (هندوانه ابوجهل) است هر چه بزرگتر شود تلخ گردد.

به يكى از اصحاب فرمود: مبادا عمده‏ى همت را در راه زن و فرزند بكار برى، اگر دوست خدايند، خدا دوستش را وانگذارد، و اگر دشمن خدايند چرا به دشمن حق‏پردازى (يعنى بيش از وظيفه دينى و اخلاقى درباره آنان مكوش).

به فرزندش امام مجتبى (عليه السلام) فرمود: پسرجان! مال براى نهادن نيندوز (مراد كوشيدن در جمع آن است ولو از راه نامشروع) زيرا وارث تو يكى از دو كس است: يا مال را صرف طاعت كند و همانچه مايه‏ى رنج و شقاوت تو بوده موجب نيكبختى او شود، يا صرف گناه نمايد و ذخائر تو كمك عصيان او گردد؛ در هر صورت سزاوار نيست او را بر خود ترجيح دهى، و بار او را به دوش كشى.

در نكوهش دنيا فرمايد: از اين دنيا چه گويم كه اولش رنج است و آخرش نيستى، حلالش حساب دارد و حرامش عقاب، بى نياز در آن به رنج است و محتاج محزون، از آن كه دنبالش رود گريزد و به آن كه فرو نشيند رو آرد، هر هر كه را چشم بصيرت بگشايد بينا كند، و هر كه را چشم بدان دوزد كور گرداند.

عقل كه زياد شد سخن كم ميشود.

عقل دو قسم است: فطرى (كه در سرشت است) و كسبى، (كه از تجربه است) اگر عقل فطرى در كار نباشد كسبى سودى نبخشد چنان كه نور خورشيد به حال نابينا نفعى ندارد.

از گفتار حكمت‏آميز دم فرو بستن خيرى ندارد، چنان كه در گفتار جاهلانه.

فصل پنجم: احاديثى كه شيعه و سنى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل كرده‏اند:

دو كس پشت مرا شكستند: عالم بى بند و بار، و جاهل عبادت پيشه؛ آن با پرده درى به عقائد مردم آسيب مى‏رساند، و اين با عبادت ابلهانه مردم را مى‏فريبد.

از همه بى ارزش‏تر، از همه نادان‏تر است، چه ارزش هر كس به قدر دانش او است.

در شرف علم يقين بس كه هر كه ندارد ادعا كند، و اگر او به او نسبت دهند خرسند شود؛ و در پستى جهل همين بس كه آن كه دارد از آن بيزارى جويد، و چون به او نسبت دهند خشمگين گردد.

عقل دو قسم است: ذاتى و تجربى، هر دو سودمندند، ولى اطمينان به خردمند متدين است؛ هر كه عقل و جوانمردى را از دست داد سرمايه‏اش گناه است.

دوست هر كس عقل اوست و دشمنش نادانى او.

عاقل آن نيست كه تنها خير و شر را بازشناسد، آن است كه هنگام گرفتارى بين دو شر آنرا كه بهتر است تميز دهد.

همنشينى خردمندان شرف افزايد. عقل كامل طبع سركش را مهار كند، خردمند بايد عيبهاى دينى، فكرى، اخلاقى، و ادبى خود را يك يك به خاطر بسپارد يا بنويسد، سپس در رفع آنها بكوشد.

خواسته‏هاى انسان دو قسم است: قسمتى از دسترسى او خارج است، نه قبلا به آن دست يافته نه بعدا دست خواهد يافت، و قسمتى قابل تناول است، اما وقت معينى دارد، كه اگر اهل آسمان و زمين كمك كنند پيش از وقت قابل درك نيست، پس كار اين بشر چه شگفت آور است! بيافتن چيزى شادمان شود كه هرگز از دست نمى‏رود، و از فقدان چيزى بد دل شود كه اصلا به دست نمى‏آيد، اگر ديده بگشايد بداند كه تدبير به دست خداست، ناچار به آنچه فراهم گردد قناعت كند، و دست به آنجا كه نرسد دراز نكند، تا قبلش از رنج مشكلات بياسايد.

آنچه مى‏توانيد به اندك بسازيد، اما فقر خويش را پوشيده نگهداريد. باطنى درويش و ظاهرى توانگر داشته باشيد. خداى متعال بندگانش را نيكو ادب آموخته، (در وصف تهى دستان آبرومند) مى‏فرمايد: اشخاص غافل از فرط مناعت توانگرشان پندارند، آنان را به سيمايشان مى‏شناسى به اصرار از مردم سؤال نمى‏كنند.

فصل ششم: قسمت ديگرى از احاديث:

على (عليه السلام) فرمايد: دو چيز مايه‏ى امان مردمان بود: پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كه از دست رفت، و توبه و استغفار كه هنوز باقى است.

و هم اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمايد: سنت (پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) )دو نوع است: يكى در واجبات دين، كه عمل به آن هدايت و تركش گمراهى و ضلالت است، و ديگر سنت مستحب، انجامش فضيلت است و واگذاشتنش گناه نيست.

امام باقر (عليه السلام) فرمايد: يكى در واجبات دين، كه عمل به آن هدايت و تركش گمراهى و ضلالت است، و ديگر سنت مستحب، انجامش فضيلت است و واگذاشتنش گناه نيست.

امام باقر (علسيه السلام) فرمايد: مردى در بصره حضور على (عليه السلام) به پا خاست و راجع به حقوق رفقا و برادران ايمانى سؤال كرد، حضرت فرمود: رفيق دو نوع است: خالص واقعى، و صورى ظاهرى؛ رفيق با اخلاص (در برابر حوادث) پنجه‏ى محكم است، پرو بال و اهل و عيال و مال است، اگر به رفيقى اطمينان كردى از مال و جان در راهش دريغ مكن، با هر كه صفا بود صفا باش، با دشمنش عداوت ورز، راز و عيبش بپوش، حسن و كمالش را اظهار كن، ولى بدان كه اين طبقه از ياقوت سرخ كمياب ترند.

اما رفيق ظاهرى: چون از دوستيش بهره‏ور شوى از او جدا نشو ولى خلوص باطن خود را از او چشم مدار، تو هم چون او خوش زبان و گشاده‏رو باش.

و نيز على (عليه السلام) فرمايد: دو چيز مردم را هلاك كرده: ترس فقر، و طلب فخر.

دو كس پشت مرا شكستند: عالم فاسق زبان دار، و جاهل عبادت پيشه. آن با زبان گناهش را مى‏پوشد، و اين با عبادت جهلش را. به ناچار در ميان علما از فاسق حذر كنيد، و در ميان عبادت پيشه‏ها از جاهل. چه اينان دام هر غافل فريب خوارند. پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مى‏فرمود: يا على هلاك اين امت به دست منافقان زبان باز است.

به فرزندان گراميش فرمود: عزيزانم، از دشمنى با مردم بپرهيزيد، دشمن اگر عاقل باشد مكر و حيله انديشد، و اگر نادان باشد به كار ناشايسته بشتابد (در جواب بيخردان خاموش باشيد) حرف نر است و جواب ماده چون به هم آيند (دشمنى و كينه) زايند.

يكى از علما نقل مى‏كند كه: حجاج بن يوسف ثقفى - لعنة الله عليه - به چهار تن از علماى عامه: حسن بصرى، عمرو بن عبيد، و اصل بن عطا، و عامر شعبى؛ نوشت كه آنچه درباره‏ى قضا و قدر مى‏دانند بنويسند.

(اين همان مسأله‏ى جبر و اختيار است كه در آن زمان مسأله‏ى روز بوده و جنگ و نزاعها بر سر آن شده، عده‏اى معتقد بودند كه انسان از خود اختيار ندارد و در هر كارى كه انجام دهد - گناه يا ثواب - چون تيشه‏ى دست نجار است، اراده خداست كه او را به اينطرف و آن طرف مى‏كشد).

حسن بصرى جواب داد: بهترين جواب اين سؤال همان است كه از اميرالمؤمنين - (عليه السلام) شنيده‏ام؛ او فرمود: تو پندارى خدايى كه از گناه تو را منع كرده ترا به عصيان واداشته؟! نه، فرج و شكم تو را به اين كار گماشته، و خدا از آن بيزار است.

عمرو نوشت: عالى‏ترين سخنى كه در اين باره شنيده‏ام گفتار على بن ابيطالب (عليه السلام) است كه فرموده: اگر جرم و جنايت تقدير حتمى خدا بود قصاص جانى ستم بود.

و اصل جواب داد: نفيس‏ترين حل اين شبهه آن است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده: مگر ميشود خدا راه را نشان دهد و خود سد راه گردد؟! اين توهم در عقل نگنجد.

شعبى نگاشت: از كلام على (عليه السلام) زيباتر سراغ ندارم، اين فرموده‏ى اوست هر كارى كه بايد از آن توبه كرد از طرف بنده است و هر چه بايد بر آن شكر كرد از ناحيه خدا - چون نامه‏ها بحجاج رسيد. با آن همه دشمنى كه با على (عليه السلام) داشت - گفت: الحق كه از چشمه‏ى زلالى گرفته‏اند.

فصل هفتم: احاديث شيعه از امام صادق (عليه السلام):

حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد: درباره‏ى دو ناتوان از خدا بترسيد؛ يعنى: يتيم و زن.

هر كه دو دختر، يا دو عمه، يا دو خاله را اداره كند از آتش محفوظ ماند.

از پدر بزرگوارش امام باقر (عليه السلام) نقل مى‏كند كه فرمود: خداوند به موسى وحى كرد: به زيادى مال خرسند مشو و مرا در هيچ حال فراموش مكن، چه مال بسيار، گناهان را از ياد ببرد، و غفلت از خدا دل را سخت كند.

و نيز امام ششم (عليه السلام) فرمايد: هر جمعه ناخن گرفتن و سبيل زدن، امان از خوره است.

موسى بن اكيل گويد: حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: كسى به مقام فقاهت نرسد تا از لباس به دو جامه‏ى كهنه، و از غذا به هر چه شكم را سير كند، قناعت نمايد (و همت خود را همه در علم دين مصروف دارد.)

و نيز امام ششم (عليه السلام) فرمايد: دنيا جز بر دو كس خيرى ندارد: يكى آن كه هر روز به احسان و نكوكارى افزايد، و ديگر آن كه گناهان گذشته را به توبه جبران نمايد، اما چه توبه؟ به خدا! اگر سجده را طول دهد كه گردنش خرد شود بدون ولايت ما خدا توبه را از او نپذيرد.

هر كاسبى جنس خوب فروشد يا بد، مردم دو دعا در حق او مى‏كنند، اگر خوب باشد گويند؛ خدا به تو فروشنده بركت دهد؛ و اگر بد باشد گويند: خدا بركت را از تو و آن كه به تو و آن كه اين جنس را به تو فروخته برگيرد. هر مسلمانى كه بين خود و خدا كلاهش را قاضى كند: آنچه از حقوق خداوندى ادا كرده و نكرده تعيين نمايد، خدا دو پاداش به وى عطا كند: رزقى كه به آن قانع باشد، و رضايتى كه موجب رستگاريش گردد.

چون حضرت نوح (عليه السلام) از كشتى پياده شد شيطان آمد و گفت: هيچ كس روى زمين به قدر تو بر من منت ندارد، با يك نفرين مرا از شر اين همه فاسق و فاجر آسوده كردى، من در مقابل اين خدمت دو پند به تو مى‏دهم: از حسد بپرهيز كه با من هر چه كرد حسد كرد، و از حرص و آز حذر كن كه هر چه به سر آدم آمد از حرص بود.

(به مفضل بن يزيد فرمايد) ترا از دو خوى بد - كه مردم را به هلاكت افكنده - منع مى‏كنم: باطل را در دين خود وارد مكن، و به حكمى كه نمى‏دانى فتوى مده.

دو گرسنه هرگز سير نشوند. گرسنه‏ى علم و گرسنه‏ى مال.

از حقايق ايمان اين است كه حق را همه جا بر باطل ترجيح دهى ولو حق به ضرر و باطل به نفعت باشد، و گفتارت از حدود دانشت تجاوز نكند.

شستشوى ظرف، و جاروب جلو خانه روزى را زياد كند.

به پدران نيكى كنيد تا پسرانتان به شما نيكى كنند، به زنان مردم خيانت نكنيد تا زنانتان پاكدامن باشند.