فصل دهم:
سخنان حكيمانهى امير المؤمنين على بن ابيطالب (عليه السلام):
ايمان شخص را از قسمهاش بايد شناخت. برادر كسى
است كه در سختى برادرى كند. اظهار توانگرى جزء شكر است. ادب مرد بهتر از طلاى اوست.
پرداخت قرض از دين است. زن و فرزند را ادب كن
تا به آنها سود رسانده باشى. با بدان نيكى كن تا از بدى آنها جلوگيرى كنى.برادران
اين دوره جاسوس عيوباند. آسايش مردم در نااميدى (از مال مردم) است.
پنهان داشتن سختيها از جوانمردى است. نيكى با
پدر و مادر خيرى است كه پيش فرستاده مىشود. پس از صبر، خود را به پيروزى بشارت ده
بركت مال به زكات دادن است. دنيا را با آخرت سودا كن تا سود ببرى.
گريه مؤمن از ترس خدا باعث روشنى چشم است. با
نيكى، آزادها بنده مىشوند. كار خير را زود انجام ده تا كامياب شوى. شكم انسان دشمن
او است. صبح شنبه و پنجشنبه بركت است.
بركت عمر در كار نيك است. بلاى انسان در زير
زبان است. باقيماندهى عمر قيمت ندارد. كار نيك را با منت باطل مكن. خوشرويى (هنگام
بخشش) بخشش ديگرى است.
به خدا توكل كن، كفايتت مىكند. تأخير كار،
بداقبالى است. آنچه اول عمر از دست رفته در پايان زندگى جبران كن. كسالت و بى حالى
در نماز از ضعف ايمان است. ورود دستهاى زياد در سفره بركت است.
از كارهاى ناپسند تغافل كن تا محترم شوى.
هشيارى و زيركى خود را در ترك گناه قرار ده. فروتنى انسان به كرم او است. گودال حرص
را جز خاك چيزى پر نكند. رخنهى دين به مرگ علماء است.
جامهى سلامت كهنه نمىشود. دوام سلطنت، در
سايهى عدالت است. احسان را با عذرخواهى تكرار كن (اگر از ناقابلى عذرخواهى كنى
چنان است كه دوباره نسبت به او احسان كردهاى). ثواب آخرت از نعمت دنيا بهتر است.
بقاى جان به غذا است، و بقاى روح به فنا (و انتقال از اين جهان) است.
جولان باطل يك ساعت است، و دولت حق تا قيامت.
زيبايى سخن به كوتاهى و اختصار است. همنشين نيك غنيمتى است. با مستمندان همنشينى كن
تا شكرت زياد شود. آنكه مرگ (و نيستى) ندارد بزرگوار است.
علم انسان ياور اوست. زيور زنان طلاست. حياى
انسان پردهاى است (بر اعمال زشتش). ترشى غذا بهتر از ترشى سخن است. تندمزاجى، مرد
را به هلاكت مىدهد.
وفا از مردم بى اصل و نسب ممتنع است. شغل انسان
گنج است. خوش خويى غنيمت است. از خدا بترس، از ديگران در امان باش.
بهترين رفيق آن است كه به كار خير رهبريت كند.
با نفس مخالفت كن تا آسوده شوى. معاملهى آنكه
دين به دنيا فروشد سراپا زيان است. رفيق انسان، دليل خرد او است. خالى بودن دل (از
غصه) بهتر از پر بودن كيسه است. بهترين زنان آن است كه بچه آور و مهربان باشد.
بهترين مالها آن است كه در راه خدا صرف شود. داروى قلب رضايت به قضا و قدر است. درد
نفس در حرص است، و درمانش در جلوگيرى از آن.
نشانهى عقل انسان، گفتار او است. علامت گوهر
انسان، رفتار او است. دوام خوشى به ديدار دوستان است. دولت افراد پست و نالايق، آفت
مردان است. دينار بخيلان سنگ است.
دين انسان گفتار او است. دولت پادشاهان به
عدالت است. هميشه خشم را فرو نشان كه سرانجام نيك بيابى. طغيانگران را بگذار در
طغيان خود بمانند (يعنى جز انجام وظيفه نهى از منكر چيزى به عهده تو نيست). يك گناه
زياد است و هزار طاعت كم.
ذراقهى شاهان لبها
را مىسوزاند (ذراقه گياه خوشبويى بوده و مراد اين است كه استفاده از سلاطين خطرناك
است). ذلت انسان در طمع است. آن كه ذلت فقر دارد، نزد خدا عزيز است. ياد جوانى،
حسرت است. روانى زبان، سرمايهاى است.
ياد مرگ، جلاى قلب است. ديدار دوست، جلاى چشم
است. پدرت را مراعات كن، تا پسرت ترا مراعات كند. رفاه زندگى در سايهى امنيت است.
رتبهى علم بالاترين رتبههاست.
روزى خود به دنبال تو مىدود، آسوده باش. تولد،
قاصد مرگ است. نقل حديث، موجب نسبت پيدا كردن با پيغمبر - صلىاللهعليهوآلهوسلم
- است. هنگام غلبهى هواى نفس، حق را مراعات كن. رفيق شخص، نشانهى عقل او است.
مردم را به ميزانشان وزن كنيد (يعنى با هر كسى
در حدود عقل و معرفت وى رفتار كنيد). زحمت مردان صالح، رحمت است. زوال علم، از مرگ
علما آسانتر است (چه آن كه اگر كتابى از علم مثلا نابود شد، علما با تحقيق و زحمت
آنرا زنده كنند، ولى بدون علماء دانش و كتاب نفعى ندهد). هر كس را به قدرى كه
احترامت مىكند ديدن كن. زاويههاى دنيا پر از مصيبت است.
ديدن رفيق، ستايشى از محبتهاى او است. ديدن
ضعيفان، از تواضع است. زيور باطن از زينت ظاهر بهتر است. بدگمانى، از كارهاى حرام
است. خوشى دنيا، فريبى است.
بدخويى وحشتى است كه راه گريز ندارد. روش هر كس
معرفت باطن او است. سلامت انسان در نگهدارى زبان است. خاموشى زبان سلامتى انسان است
(در مواردى كه حرف زدن وظيفه و لازم نباشد).
بزرگان امت فقيهانند.
حربهى ضعيفان شكايت است. بالا رفتن انسان به
فروتنى است. عيب علم، خودپسندى است. براى تحصيل بهشت، دامن همت به كمر زن. اندكى
معرفت، به از بسيارى عمل است.
موى سفيد قاصد مرگ است. شفاى قلب به قرائت قرآن
است. توانگر بخيل، از مستمند سخاوتمند درويشتر است. شرط دوستى، ترك رنج و تكلف
است. بدترين خلق كسى است كه مردم از او بترسند.
صدقه مايهى نجات است. صدقهى بدن روزه است.
صبر موجب ظفر است. نماز شب روشنايى روز است. مصلحت انسان به حفظ زبان است.
با نيكان رفتار كن، تا از شر اشرار در امان
باشى. سكوت نادان، عيب پوش او است. با خويشان نيكى كن، حاميانت زياد مىشوند. صلاح
دين به تقواست، و فسادش به طمع. هر كه به غير از خدا اميد بندد، رنجش بيهوده است.
خدا روزى هر كس را ضمانت كرده است. كتك دوست
دردناكتر است. روشنى دل از خوردن حلال است. ضربهى زبان از ضربت نيزه سختتر است.
روشنى دل از خوردن حلال است. ضربهى زبان از ضربت نيزه سختتر است. هر كه به اشرار
اعتماد كند گمراه است. هر كه دين به دنيا فروشد گمراه است.
تنگى قلب از تنگى دست مشكلتر است. هر كه دستش
تنگ (و ممسك) است سينهاش تنگ است. دنيا بر اهل بغض و دشمنى تنگ است. خوشا به حال
آنكه عافيت نصيبش شد. عمر دراز با عبادت، از امتيازات پيمبرانست.
هر كه رنجش كم است عمرش زياد است. تحصيل ادب به
از تحصيل زر است. هر كه اميدش كوتاه است عمرش دراز است. اطاعت از دشمن نابودى است.
خوشا به حال آن كه اهل و عيال (ناصالح) ندارد.اطاعت خدا غنيمت است. ظلم، انسان را
به خاك هلاك مىافكند مظلمهى ستمديدگان از بين نمىرود. ظلم، ستمگر را به نابودى
مىدهد. عطش مال از عطش آب سختتر است.
تاريكى ستم، ايمان را تيره مىكند. سايهى
واليان حق، سايهى خداوند است سايهى عمر ستمگر كوتاه است. سايهى كريمان پهنا و
است. با قناعت زيست كن تا پادشاهى كنى.
بلند همتى از ايمان است. عيب سخن، درازى آن
است، سرانجام ظلم وخيم است. دشمن دانا به از نادان دوست. گرفتارى آخرت دشوار است،
وسيلهى سهولت را فراهم كن.
در حفظ (علوم) بكوش نه در جمع كتاب. كيفر
ستمكار مرگ زودرس است. به دنبال هر شبى روزى است. هر كه سالم است غنيمت برده
متوكلان گران قدراند.
كشاكش مرگ، از همنشينى ناجنس آسانتر است. جوان
خردمند، از پير بى خرد است. آن كه ترا به بدرفتارى دلالت كند فريبت داده هر كه ترا
بيجا به خشم آورد خيانت كرده. از مطلب حق غضب كردن زشت است.
غنمت مؤمن، به چنگ آوردن حكمت است. هر كه دين
به دست آورده، رستگار شده. افتخار به فضيلت، به از فخر به نژاد است. هر كه از شر
نفس سالم ماند رستگار است. زيركى انسان دليل اصالت اوست.
نجات در راستى است. هر دلى به چيزى مشغول است.
ناسپاس نعمتش دوام ندارد. گفتار هر كس معرف ضمير او است. پذيرفتن حق از دين است.
قوت قلب اثر ايمان صحيح است. حرص، قاتل حريص
است. كار را به اندازه و تدبير انجام ده، تا از لغزش برهى. ارزش هر كسى به اندازهى
دانش اوست. همنشين هر كس دليل دين او است.
نزديكشدن به اشرار، زيان بخش است. سخت دلى از
سيرى است. ارزش هر كس، به قدر همت اوست. كلام خدا، داروى دلهاست. كافر سخاوتمند از
مؤمن بخيل به بهشت نزديكتر است.
ناسپاسى نعمت را زوال دهد. پير را درد پيرى بس
است. حسود را درد حسد بس است كمال علم به حلم است. تكميل بخشش به عذرخواهى است.
اين عيب براى دنيا بس كه وفا ندارد. علم به
مرگ، غصهاى كافى است. موى سفيد براى اعلام مرگ كافى است. چنان كه رحم كنى رحمت
كنند. هر چه بكارى بدروى
گفتار نرم زنجير دلهاست. سخن نرم گو، تا محبوب
شوى. دوران پيرى جزء عمر نيست. حسود آسايش ندارد. سلطنت دانش، زوالپذير نيست.
هر دشمنى علت و مصلحتى دارد، جز دشمنى حسود. هر
كه همت بلند دارد اندوهش طولانى است. پرحرف، ملامتگر زياد دارد. آبشخور شيرين و
گوارا، مورد هجوم است (يعنى طالبين حضور صاحبان كمال زياداند) محفل علم باغستان
بهشت است.
همنشينى اشرار، چون سفر دريا (خطرناك) است. آن
كه لب فرو بندد، پشيمانى نبيند. مجلس بزرگواران، جاى آموختن سخنان (نيك) است. فضيلت
انسان، زير زبانش نهفته است. همنشينى با احزاب و دستههاى مختلف دين را تباه كند.
نور مؤمن از نماز شب است. فراموشى مرگ، زنگار
قلب است. دل را با نماز در تاريكى، روشن كن. چون موى سر سفيد شود، خبر مرگت رسيده.
نرمترين بستر براى خواب امنيت است.
رسيدن به آرزوها، در سايهى توانگرى است. آتش
فراق از آتش جهنم سوزندهتر است. طراوت و خرمى چهره، در اثر راستگويى است. نيكى بى
مورد ظلم است. گناه صدقهى منت گذار، از ثوابش بيشتر است.
زمامدارى احمق زودگذر است. واى بر آن كه اخلاقش
بد، و رويش زشت است. تنهايى از همنشين بد بهتر است. آن كه بدى ترا ناديده گيرد
برادرى كرده. آن كه با تو دشمنى نورزد دوستى كرده.
واى بر حسود از شر حسد. خدا رزق سرپرست كودك را
مىرساند. واى بر آن كه بر آزادگان ستم كند. اندوه هر كس به قدر همت او است. هيهات
از نصيحت دشمن.
همت سعادتمند در امر آخرت است، و همت شقاوتمند
در دنيا. تباهى انسان به خودپسندى است. فرار از خويشتن (يعنى فرار از هواهاى نفسانى
و خواستههاى نامشروع خويش) سودمندتر است تا فراز از شير. حريص، هلاك شده و خبر
ندارد. هر چه دارى بيار تا شناخته شوى. ارزش هر كس به قدر همت او است. مقدرات خواهد
رسيد. سخن چين، فتنهى چند ماهه را يك ساعته بر پا مىكند. صدقه، رزق را زياد
مىكند. رزق به دنبال تو مىدود، چنان كه تو به دنبال او.
بيمناك چون در خطر واقع شود دلش آرام مىشود.
صابر، عاقبت به مراد مىرسد. انسان با راستى به مرتبهى بزرگان مىرسد. شخص در اثر
احسان به قبيله، مهتر آنان مىشود. نااميدى راحتى جان است. همنشينى سعادتمندان موجب
ترقى است.
قسمتى ديگر از سخنان امير
المؤمنين (عليه السلام) به بيانى ديگر:
حلم رفيقى است كه اشتباه نمىكند. قناعت شمشيرى
است كه كند نمىشود. بالاترين ذخيره براى روز سختى صبر است. هر كه صبر را ياور خود
قرار دهد از هيچ حادثهاى باك ندارد.
مؤمن، در دنيا راستگو و بيدار دل است، حدود را
رعايت مىكند، صندوق علم است، عقلى كامل و قلبى سالم و حلمى ثابت دارد، دست باز و
بخشنده است، درب خانهاش براى احسان گشوده است، لبخندش زياد و اندوه باطنش هميشگى
است، متفكر، كم خواب، كم خنده و خوش طبع است، طمع را كشته و هوى را نابود كرده، به
دنيا بى علاقه، به آخرت علاقمند است، سائل را محروم نمىكند، عيادت بيمار و تشييع
جنازه مىكند، حرمت قرآن را مىشناسد، با خدا راز و نياز دارد، بر گناهان خود
مىگريد، امر به معروف و نهى از منكر مىنمايد، تا گرسنه يا تشنه نشود نمىخورد،
مؤدب حركت مىكند، با غضب (يعنى جديت) سخن مىگويد، با رفق و مدارا موعظه مىكند،
از غير خدا بيم ندارد. و به غير او اميدوار نيست، جز به حمد و ثناى حق نمىپردازد،
در نماز سستى نمىكند، تكبر ندارد، به مال نمىنازد، به عيب خويشتن مشغول است و از
عيب ديگران فارغ، روشنى چشمش در نماز و حرفهاش روزه، و عادتش راستى، و شكر مايهى
بركت او است، رهبرش عقل و توشهاش تقواست، دنيا براى او دكان (مركز كسب) و قبر
سرمنزل است، سرمايهاش شب و روز (:عمر) و منزل و مأوايش بهشت، معاشرش قرآن است،
محمد - صلىاللهعليهوآلهوسلم - شفيع - گناهانش - و خداى عز و جل انيس او است.
فصل يازدهم: گفتار بعضى از علما:
هر كه دينش واعظ او نباشد موعظه سودش ندهد. هر
كه فساد را خوش دارد، قيامت را ناخوش دارد. هر كس كشتهى خويش مىدرود و جزاى عمل
خود مىبيند. به سلامت تن و آسايش ديروز مغرور مشو، كه مدت عمر كوتاه است و دوام
سلامت محال.
هر كه پيروى هوا كند، دين به دنيا فروخته.
ثمرهى دانشها عمل است. برترين مردم كسى است كه شهوت، دينش را تباه نكند. بهترين
مردم كسى است كه حرص را از دل براند و در اطاعت حق با هواى نفس مخالفت كند. بخيل
نگهبان نعمت خويش و انباردار وارث است. هر كه گرفتار طمع شود از تقوا بى بهره است.
هر كه چون نعمتى يابد و زياد خوشحال شود، به
هنگام مصيبت بسيار بى تاب گردد. از گفتار بيهوده بپرهيز كه عيب نهفته را آشكار، و
دشمن خفته را بيدار مىكند. گفتار هر كس معرف عقل و فضيلت او است، پس اگر نيكو گفت
اعانتش كن؛ و به سخن اندك قانع باش. مرد را به گفتار شناسند و به عمل توصيف كنند.
سخن را محكم و عمل را ستوده گردان. آدم پرحرف ملامت آور است و سائل سمج محروم.
هر كه دوستان را تحقير كند تنها ماند. و هر كه
نسبت به سلطانى جرى شود كشته گردد. هر كه همسايگان را خوار كند عزت نيابد، و هر كه
برادران را محروم كند سعادت نيابد. آبرومندترين عطا آن است كه پيش از سؤال داده
شود. آنكه روى سؤال ندارد، از همه سزاوارتر است. هر كه صفاى خوشى دارد لايق دوستى و
رفاقت است.
هر كه با سخنان نكوهيده ترا خشمگين كرد، با حلم
نيك او را موعظه كن. هر كه از مصرف مال براى خود بخل ورزد، سخاوتمندانه آنرا در
اختيار شوهر زن مىنهد. چون احسانى به كسى كنى مخفى دار، و چون ديگرى به تو احسان
كند آشكار كن. هر كه با كريمان همسايه شود، از تهى دستى ايمن گردد. هر كه اصلش پاك
است فرعش هم پاك خواهد بود.
هر كه احسان مردم را انكار كند مستحق قطع احسان
است. هر كه در كار خير منت نهد شكرش لازم نيست. هر عملى كه عجب آورد، اجر ندارد. هر
كه به رفتار بد خويش راضى باشد، به پستى خود گواهى داده. هر كه عطيه خود بازگيرد در
خست مبالغه كرده.
هر كه از نردبان همت بالا رود در نظر مردم بزرگ
شود. آدم بدخو، تنگ روزى است. هر كس مال را وقعى نگذارد، سيل اميد به جانب او رود.
هر كه از مال بگذرد عزيز شود، و هر كه از آبرو بگذرد ذلت بيند. بهترين مال آن است
كه از حلال بدست آيد و در حلال مصرف شود.
بدترين مال آن است كه از حرام به چنگ آيد و در
گناه صرف شود. بهترين كار خير، فريادرسى، دادخواهان است. تكميل جوانمردى به اين است
كه حق خود را فراموش كنى، و حق دگران را بخاطر سپارى؛ چون به كسى بد كنى بزرگ دانى،
و چون به تو بد كنند كوچك شمارى. سخاوت مايهى محبت دوستان است، و بخل موجب دشمنى
ايشان، با آنكه به تو احسان كرده بدى نكن. و كسى را در ضرر به صاحب نعمت خود يارى
نكن. هر كه مدتى دراز تجاوز و ستمش زياد شد، نابوديش نزديك شده.
بدترين مردم آنست كه از ستمگر پشتيبانى كند و
ستمديده را واگذارد. هر كه در راه برادرش چاهى بكند خود در آن افتد. لكنتى كه موجب
سلامت باشد، از سخنورى اى كه پشيمانى آرد بهتر است. آن كه ناشايسته گويد ناپسند
بشنود. هر كه شهوت خود را بكشد جوانمردى را زنده كرده.
هر كه شمشير عدوان بكشد، در مغز سرش غلاف شود.
هر كه عطايش زياد باشد، دوستان فراوان دارد. از ظلم بگريز كه مردان را در هم
مىشكند، و عمرها را كوتاه مىكند. قناعت، آسايش تن است. تجربهى زياد، مايهى
افزايش عقل است.
دور و نزديك از سخن چين حذر كنند. هر كه با
زنان مشورت كند، عقلش تباه شود، هر كه حلم دارد، بزرگ مىشود. هر كه عزت خويش
خواهد، پول را خوار كند. هر كه از راه رود نلغزد.
بندهى حق آزاد است. هر كه بخشى از عنايتش را
عايد تو كند، همهى شكرت را نثار وى كن. تأنى و آرامش، سبب وصول به آرزو است. براى
نگهدارى علم، هيچ چيز چون بذل آن به اهلش نيست. گاهى عطا خطا است، و عنايت جنايت.
اگر شمشير نبود كجروى زياد بود. راستى اگر مجسم
شود به صورت شير در آيد، و دروغ به صورت روباه. اگر نادانان سكوت كنند، اختلاف از
ميان برخيزد. هر كه كارها را بسنجد به اسرار واقف باشد هر كه نتواند يك كلمهى
ناهنجار را تحمل كند كلمات چندى خواهد شنيد.
هر كه عيب خويش جويد روحش پاك شود. هر كه به
منتهاى آرزو رسد، بايد منتظر نهايت نگرانى باشد. هر كه در عزت دنيا با سلاطين شركت
كند، در ذلت آخرتشان نيز شريك شود. فقر، زبان زيرك را مىبندد. مرض، زندان تن است و
غصه زندان روح.
هديه بلاى دنيا را مىگرداند، و صدقه بلاى آخرت
را. طمع، آزاد را بنده مىكند و قناعت، برده را آزاد. فرصت تند مىرود و كند بر
مىگردد. زبان حجمش كوچك و گناهش بزرگ است. روز عدالت، بر ظالم سختتر از روز ظلم
بر مظلوم است.
از سنت پيغمبر - صلىاللهعليهوآلهوسلم -
پيروى كن و بدعت مگذار. آنرا كه بدون احتياج ترا حفظ مىكند مراعات كن. از آنها
نباش كه در عيان، شيطان را لعنت مىكنند و در نهان با او طرح دوستى دارند. دوست تو
كسى است كه به تو راست گويد نه تصديقت كند. در خير اسراف نيست، چنان كه در اسراف
خيرى نيست.
تهيدستى كه بضاعت ناچيز خود را انفاق مىكند به
از توانگرى است كه كمتر از تمكن بذل كند و پوزش خواهد. طمع، فقر است و مناعت
توانگرى. هر كه چشم از مال مردم بپوشد، از آنان بى نياز است. زندگى عبارت است: از
ساعتى كه مىگذرد و ناملايماتى كه تكرار مىشود.
ابن مسعود گويد: هر روز فرشتهاى فرياد مىزند:
اى پسر آدم! اندكى كه به قدر كفايت باشد، به از بسيار طغيان آور است.
اويس قرنى گفته: هيچ يك از گفتار حكيمان چندان
مرا سود نداده كه اين جمله: با يك رو سازگار خويش باش تا ترا از روهاى ديگر بى نياز
كند. با خدا دمساز شو تا احتياج ترا از دگران قطع كند.
فصل دوازدهم: گفتار حكيمان:
حكيمى به ديگرى نوشت: هركه
به حساب خود برسد سود ببرد، و هر كه از خويش غافل شود زيان كند.
به لقمان گفتند: تو غلام فلان قبيله نيستى؟
گفت: چرا، گفتند: از چه رو به اين مقام رسيدهاى؟ گفت: راستگويى، امانت دارى، كار
بيهوده نكردن پوشيدن چشم، نگهدارى زبان، و مناعت طبع، هر كه از اين پايه كمتر باشد،
از من پايينتر است و هر كه بيشتر باشد بالاتر، و هر كه در اين رتبه باشد مثل من
است.
در وصيت به فرزندش گفته: پسرجان! شر با شر
خاموش نشود، چنان كه آتش با آتش. بلكه شر را خير فرو مىنشاند و آتش را آب.
به مرگ كسى شادى مكن. گرفتار را مسخره مكن. خير
خود را دريغ مدار.
پسرجان! امين باش تا توانگر شوى.
فرزند عزيز! تو آنگاه كه از مادر زاده شدى پشت
به دنيا و رو به آخرت داشتى، و هر روز كه از عمرت مىگذرد، از دنيا دورتر و به آخرت
نزديكتر مىشوى.
پسرجان! تقوا را تجارت خود قرار ده، تا بى
سرمايه، سودها به جانب تو سرازير شود، و هر گاه خطايى كردى، به دنبالش صدقهاى فرست
تا شعلهاش را خاموش كند.
پسرجان! پذيرش موعظه چنان بر بى خردان مشكل است
كه بالا رفتن براى پيران فرتوت.
فرزند عزيز! براى آنكه ظلمش كردهاى زارى مكن،
بلكه براى جنايتهايى كه به خود كردهاى گريه كن، اگر روزى قدرتت ترا به جانب ستم
بكشد، قدرت خدا را به ياد بيار.
پسرجان! آنچه نمىدانى از علما فراگير، و آنچه
مىدانى به مردم بياموز. و نيز در وصيت ديگرى به فرزندش چنين گفت: پسرجان! در
سختىها خويشتن دار باش، و در ناملايمات شكيبا، و در رفاه شكرگزار، نماز را با خشوع
انجام ده و آنرا تأخير مينداز، آن را كه اطاعت حق كند تحقير نكن و معصيتكاران را
محترم نشمار مالى كه از تو نيست ادعا نكن حقى كه بر تو دارند انكار نكن، معترض باطل
نشو، از حق شرم كن، آنچه نمىدانى نگو، كارى كه نمىتوانى بر خود تحميل نكن.
پسرجان! علم فراگير، هر چند از آن بهرهاى
نبرى. چه روزگار را براى تو نكوهش كنند (كه فرصت نداده) به از آن است كه تو مايه
ننگ دوران باشى.
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه از جمله
موعظههاى لقمان به فرزندش اين است كه: مردمان پيش از تو براى
فرزندانشان مالها گرد آوردند اما اندوختهها باقى نماند، تو بنده مزدورى، ترا براى
عملى اجير كردهاند و وعدهاى اجرت دادهاند، كار را تمام انجام ده و مزد را كامل
بگير. در دنيا چون گوسفندى نباش كه در مرغزارى بچرد چندان كه فربه گردد، و همان
فربهى مايهى مرگش شود. دنيا را پلى حساب كن. كه بايد بگذارى و بگذرى، تا ابد
بازنگردى.
و نيز امام صادق (عليه السلام) نقل است كه
دربارهى حكمت لقمان فرموده: به خدا حكمت لقمانى بر اثر جاه و
مال، يا اهل و عيال، يا برازندگى در جسم و جمال نبود؛ بر اثر اين بود كه وى مردى
بود در كارهاى خدايى نيرومند، در دين پرهيزگار، آرام و با وقار، نظرى عميق، فكرى
طولانى، و بينشى دقيق داشت؛ هيچگاه روز نمىخوابيد، در محفل جمعى خواب نمىرفت،
نقالى نمىكرد، عيبجويى از كسى نمىنمود، هيچكس او را هنگام غذاى حاجت يا غسل
نمىديد، چه بسيار مستور و عميق النظر و محافظه كار بود، هرگز از چيزى نخنديد و
خشمگين نشد، چه بسيار مىترسيد گناهكار شود، با كسى شوخى نمىكرد؛ نه از اقبال دنيا
خرسند مىشد و نه از ادبارش اندوهگين. هر سخنى از كسى مىشنيد و مىپسنديد تفسير و
توضيحش را مىپرسيد؛ بسيار در محفل حكيمان حاضر مىشد و در برابر آنها تواضع
مىكرد، با قضات و سلاطين آميزش داشت، اما بحال قضات مىگريست كه مقام خطرناكى را
اشغال كردهاند، و بر سلاطين ترحم و دلسوزى مىكرد كه به مهلت الهى مغرور شدهاند و
به دنيا مطمئن و متمايلاند. و جلوهى دنيا آنان را فريفته، در اين باره فكر مىكرد
و عبرت مىگرفت.
اين تجربهها او را در
مبارزهى با هواى نفس و مخالفت شيطان نيرومند مىكرد.
جز به سخن سودمند گوش
نمىداد، و جز گفتار لازم نمىگفت، از اين رو به مقام حكمت نائل شد و فيض عصمت يافت.
نيمه روزى كه چشمها در
خواب بود، خداوند متعال دستور داد چند گروه فرشته وى را ندا كردند - به طورى كه صدا
را مىشنيد و گوينده را نمىديد - كه اى لقمان آيا مىخواهى خدا ترا جانشين خود
گرداند تا در ميان مردم حكومت كنى؟ گفت: اگر پروردگار فرمان داده سمعا و طاعة، چه
در اين صورت او خوديارى و فرياد رسى كند و راه و رسم كار بياموزد، و از لغزش و خطا
نگه دارد، و اگر اختيار با من است من آسايش و سلامت را انتخاب مىكنم. گفتند: چرا؟
گفت: براى اين كه حكومت بين مردم در منطق لحاظ دين از هر پست و مقامى بدتر است،
فتنه و گرفتاريش بيشتر است. حاكم يار و ياور ندارد، ظلم اطرافش را احاطه مىكند، و
بر سر دو راهى است: اگر به حق حكم كند ممكن است سالم رهد، و اگر خطا كند راه بهشت
را به خطا رفته. و آن كه در دنيا بين مردم خوار و بى مقدار باشد در آخرت خوارتر و
خفيفتر باشد، و هر كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد هر دو را باخته. اين يك را از دست
مىدهد و به آن يك هم نمىرسد
فرشتگان از حكمت لقمان در
شگفت شدند، و خدا منطق وى را پسنديد، شبانگاه چون در بستر آرميد خدا حكمت بر او
نازل كرد، چنان كه سراپايش را گرفت. چون بيدار شد از همه مردم روى زمين حكيمتر بود.
از امام باقر (عليه السلام) نقل است كه، لقمان
در مقام اندرز به پسرش گفته: من از وقتى كه پا به دنيا نهاده
پشت به دنيا و رو به آخرت داشتهام، خانهاى كه تو بسوى آن ميروى نزديكتر از
خانهاى است كه از آن دور مىشوى.
پسرجان! كارى را كه ادبار
كرده تعقيب نكن، و از كارى كه اقبال كرده رو مگردان، كه رأى را فاسد و عقل را معيوب
مىكند.
پسرجان! در راه پيروزى بر
دشمن از اين دستورها استمداد كن: از گناه كنار بگير و جوانمردى را نگه دار. روح پاك
خود را ارجمند شمار، و آنرا به نافرمانى خدا و اخلاق نكوهيده و رفتار زشت آلوده
نكن. سر خود را بپوش. سيرت و باطن خويش زيبا كن، كه اگر چنين كنى در امان خدا هستى.
دشمن قدرت ندارد به سر حدات تو تجاوز كند يا ترا بلغزاند، اما در عين حال از مكر او
ايمن مباش. نفع بسيار را اندك شمار و ضرر اندك را زياد.
پسرجان! در همنشينى با
مردم بر خلاف رويهى آنان رفتار نكن، چيزى كه طاقت ندارند بر آنان تحميل نكن، چه در
اين صورت رفيقى كه بايد يار و ياور تو باشد كناره مىگيرد، و در ميان جامعه تنها
مىمانى، نه رفيق همدمى دارى و نه برادر مددكارى، چون تنها شدى بى پناه و ذليل
مىشوى. در برابر كسى كه پوزشپذير نيست عذر نياور. در كارها از آن كه دوست
نمىدارد مزد بگيرد كمك نخواه، چون آن كه مزد مىگيرد كار ترا چون كار خويش با جديت
انجام مىدهد آن مزد براى او سود دنيا است و براى تو ذخيرهى آخرت. ياران و
برادرانى كه از آنها كمك مىخواهى بايد اهل محبت باشند، به قدر كفاف خويش داشته
باشند آبرومند و عفيف باشند، در حضور شكرگزار و در غياب بياد تو باشند.
پسرجان! چون با عدهاى سفر
كنى زياد با آنها مشورت كن. بسيار در رويشان بخند. دعوتشان را بپذير. اگر كمك
خواستند كمك كن. و در نكوكارى و نماز و سخاوتمندى بر آنان سبقت گير. مركب و مال و
توشهى خود را در اختيارشان گذار. اگر حركت كردند حركت كن. اگر كار كردند كار كن.
از بزرگتر اطاعت كن. اگر بتوانى تا از غذا صدقه ندهى نخور. تا سوار مركبى تلاوت
قرآن كن. و مادامى كه مشغول كارى هستى تسبيح گوى. و هنگامى كه كارى ندارى دعا
بخوان..
پسر جان! زود رنج و بد
اخلاق و بى صبر نباش، كه با اين صفات هيچ رفيقى برايت نمىماند. خود را به صبر و
تأنى در كارها وادار.
پسرجان! اگر مال نداشتى كه
صلهى رحم و نوازش رفيق كنى، خوى خوش و روى باز داشته باش، كه هر كس خلق خوش داشته
باشد نيكان دوستش دارند و بدان مال خود از وى دريغ ندارند. به قسمت الهى قانع شو،
تا تيرگى برطرف شود. اگر همهى عزت دنيا خواهى چشم از دست مردم برگير، كه پيمبران و
صديقان را قطع طمع به آن مقامات عالى رساند..
حديث ديگرى در آداب سفر از لقمان نقل شده كه به
فرزندش فرموده: چون با كاروانى سفر كنى در كارها زياد با آنها
مشورت كن. در صورت آنان بسيار لبخند بزن. توشهى خود را سخاوتمندانه در ميان بگذار.
دعوتشان را بپذير. اگر كمك خواستند يارى كن. در سه چيز بر آنان غلبه جوى: نماز
زياد، گذشت از مركب و مال و توشه. اگر شهادت حقى خواستند مضايقه نكن. رأى خويش
بكاربند. در مشورت جواب نده مگر وقتى كه دربارهى آن بينديشى. اگر رفقا حركت كردند
تو هم حركت كن، اگر مشغول كارى شدند كمك كن، اگر صدقه دادند همراهى كن، فرمان
بزرگتر را ببر..
پسرجان! چون وقت فرا رسد
نماز را تأخير ميندازد. وظيفه را انجام ده و خود را آسوده كن، دينى است كه بايد ادا
شود، در حال سوارى نخواب. براى منزل كردن جايى را انتخاب كن كه رنگش بهتر و خاكش
نرمتر و گياهش بيشتر باشد، و چون پياده شدى دو ركعت نماز بگزار. وقت حركت با آن
زمين و اهلش وداع كن و بر آنها درود بفرست كه در هر زمينى جمعى از ملائكه هستند،
اگر بتوانى هيچ غذايى را نخور تا مقدارى از آن صدقه دهى، تا سوارهاى قرآن بخوان.
در حال اشتغال به كار ذكر بگو، موقع بيكارى به دعا پرداز..
از بوذرجمهر پرسيدند: نعمتى سراغ دارى كه بر آن
رشگ نبرند، يا بلايى كه بر صاحبش ترحم نكنند؟ گفت: آرى، آن نعمت تواضع است و آن بلا
تكبر.
هنگام مرگ به بوذرجمهر گفتند: وصيت كن، گفت چه
وصيت كنم، جاهل به دنيا آمدم و با اكراه مىروم. آن خانه كه بندهى جاهل وارد شود و
مكره خارج شود سزاوار است كه دل به آن نبندند.
حكيمى: كودكان را پيش از تراكم مشغله به تحصيل
واداريد.
ارسطو: كريمان را با سخن نرم مىتوان فريفت. هر
كه از چيزى بترسد از آن مىگريزد، اما هر كه از خدا بترسد به او پناه مىبرد. آموزش
احمق عمر هدر دادن است.
لقمان: هر كه خوراكش كم است عمرش زياد است.
جالينوس: غذا را سبك كن تا از مرض ايمن شوى.
بليناس حكيم: صرف نظر كردن از حاجت، بهتر از
خواهش از نااهلان است.
از حكيمى پرسيدند: تواضع چيست؟ گفت: تكبر با
توانگران. و هم او گفته: مشورت مايهى راحت و رنج ديگران است.
سقراط: هر كه تميز نيك و بد ندهد، ملحق به چهار
پايان است. و هم او گويد: سرآمد حكمتها، خوى خوش است.
افلاطون گويد: با مردم بد سرشت و شرور رفاقت
نكن. كه بر تو منت مىنهند كه از شرشان راحت باشى. و نيز او گويد: پيرى ابرى است
مرض بار.
بقراط: عجب از كسانى است كه بزرگى مىكنند، با
اينكه دو مرتبه از مجراى بول عبور كردهاند.
ديگرى: عجب از كسانى است كه غلامان را با مال
ميخرند، اما آزادگان را با كرم نمىخرند.
بقراط: سخاوتمند آن است كه مال خود به رايگان
دهد، و به مال دگران دست نيالايد.
ابن سينا: هر كه دنيا خواهد علم آموزد، و هر كه
آخرت خواهد در عمل كوشد.
بقراط: از آن قوم نباش كه آشكارا شيطان را لعن
كنند و در نهان فرمانش برند.
حكيمى: بدترين زمامداران آن است كه از مستمندان
دورتر است، و بدترين مستمندان آن است كه به زمامداران نزديكتر است.
سقراط: داروى خشم خاموشى است.
بقراط: همنشينى با مردم ناجنس تب روح است. زنان
بر مردان - چه بزرگوار و چه فرومايه - چيره مىشوند. همدمى موافقتر از صحت و دشمنى
بدتر از مرض نيست. با تلخى مرض به شيرينى سلامت پى مىبرند. از كمى عطاى خود شرم
نكن كه محروميت از آن كمتر است. آينهى عاقبت نما به دست مردم تجربه ديده است.
حكيمى: هر كه تلخى دوا تحمل نكند، شيرينى شفا
نچشد.
بوذرجمهر: بخيل براى ثروت خود نگهبان است و
براى وارث انباردار.
لقمان: هر كس با خودش بد است رزقش تنگ است، هر
كه كم راست گويد كم رفيق يابد.
ديگرى: سود سكوت از سود سخن بيشتر، و زيان سخن
از زيان خاموشى بيشتر است. نشانهى عاقل سكوت زياد است و نشانهى جاهل حرف زياد. سر
كسى را فاش نكن چنان كه نمىخواهى سرت فاش شود.
افلاطون: ناتوانترين مردم آن است كه نتواند سر
خويش نگه دارد، نيرومندترين مردم آن است كه خشم خويش نگه دارد. از همه صابرتر كسى
است كه تهى دستى را كتمان كند؛ از همه قانعتر كسى است كه به آنچه ميسر شود بسازد.
جاهل دشمن خويش است، چگونه دوست ديگرى مىشود! مرد را هنگام غضب آزمايش كن، نه
هنگام خشنودى؛ و در حال قدرت نه وقت ذلت.
لقمان: هيچ سخن، خيرى ندارد مگر ذكر خدا؛ هيچ
سكوت، خيرى ندارد مگر تفكر در امر معاد. با محبت دوستان خدا و بغض دشمنانش به وى
تقرب جوى. كفران نعمت فرومايگى است. همنشينى جاهل شوم است. بدترين مصيبت شماتت دشمن
است، و از آن بدتر احتياج به دشمن.
مثلهاى حكيمان:
شب سپر فراريان است. قلم هم زبانى ديگر است. هر
كه ادب نياموخته نسب سودش ندهد. هر كه ساعتى ذلت آموختن علم نكشد، يك عمر ذلت
نادانى بچشد. دعا كليد رحمت است.
شيرينى دنيا تلخى آخرت است، و تلخى دنيا شيرينى
آخرت. از شاعر بگريز كه براى دروغ مزد مىخواهد. هر كه در عزت دنياى سلاطين شريك
باشد در ذلت آخرتشان هم شريك است. راستى سود بى سرمايه است.
لباس بپوش كه مايه سرافكندگى نباشد. بهترين
ستايش آن است كه مناسب حال طرف باشد. اگر گوشت گران است صبر ارزان است. صبر بر
مصيبت، مصيبتى است بر شماتت كنندگان. هر كه خوى نيك دارد، هم خودش آسوده است هم
معاشرش.
در دنيا سخاوتمندان بزرگاند و در آخرت
پرهيزكاران. كريم براى اندك شكر گزارد و لئيم براى بسيار سپاس نگزارد. شوخى بزرگى
را مىبرد. هر كه از غضب اطاعت كند، از ادب چشم پوشيده. اول غضب ديوانگى است و آخرش
پشيمانى. سختترين جهاد، نبرد با خشم است. ستمكارترين مردم آن است كه مردم را به
نفع ديگرى بيازارد. خيانتكار، بى مقدار است.
دوستان را درياب كه زيور آسايشاند و ذخيره
گرفتارى. ديدار دوستان، شفاى بيماران است. از افلاطون پرسيدند: به چه وسيله ميتوان
از دشمن انتقام گرفت، گفت: به فضل و كرم.
از حكيمى پرسيدند، آن چيست كه نفعش همگانىتر
است، گفت: فقدان مردم شرور. از ديگرى پرسيدند: چه چيز چهار پا را فربه ميكند؟
گفت: چشم صاحبش. بقراط گفته، انسانيت: تواضع در
حال دولت، و عفو هنگام قدرت، و سخاوت در تنگدستى، و عطاى بى منت است. هر كه با
دانشمندان نشيند بارور شود، و هر كه با بى خردان نشيند بى ارج شود.
هر كه عقلش كم است مزاحش زياد است. ادب مال است
و بكار بستنش كمال. نادانى زيان بارترين رفيق است. هر كه دنيا را آباد كند مالش را
بباد داده، و هر كه آخرت را آباد كند به آرزوى خويش رسيده. هر كه حساب خود كند سالم
ماند، و هر كه دينش را نگهدارد غنيمت برد.
حكيمان گفتهاند:
فقرخوارى است. هر كه مالش كم است پيوندش كم
است. باطل ابر تابستانى است، دوام ندارد. هر كس به قدر بينش خود چيزها را مىنگرد.
آن كه عقلش سالم است حقيقت بين است، و آن كه
نفس حيوانى دارد هر چيز را به طبع خود مىبيند.
شاعرى گفته: ستاره به چشم كوچك مىنمايد اما
اين گناه چشم است نه كوچكى ستاره.
باز حكيمان گفتهاند:
هر كه دوست فراوان دارد. برگردن دشمنان سوار
شود. ابرباردار به هنگام رعد مىبارد و مرد راستگو به هنگام وعده، وعده براى كريمان
به حكم بدهى است.
كريم مىبخشد هر چند تأخير اندازد. عزت دنيا به
جود است و عزت آخرت به سجود.
هنگامى كه جالينوس مرد در جيبش كاغذى يافتند كه
در آن نوشته بود:
آنچه به اقتصاد بخورى عايد تن شود. آنچه صدقه
دهى عايد روح شود. آنچه بگذارى بدست دگران رسد. نكوكار زنده است، گرچه از خانهاى
بخانهى ديگر منتقل شود، بدرفتار مرده است گرچه در دنيا باشد. قناعت سد راه فقر
است، تدبير اندك را بسيار كند. آدمى زاده، چيزى سودمندتر از توكل به خدا ندارد.