نصايح
سخنان چهارده معصوم

مرحوم آية الله علی‌اکبر مشکینی‌اردبیلی

- ۳ -


فصل دهم: سخنان حكيمانه‏ى امير المؤمنين على بن ابيطالب (عليه السلام):

ايمان شخص را از قسمهاش بايد شناخت. برادر كسى است كه در سختى برادرى كند. اظهار توانگرى جزء شكر است. ادب مرد بهتر از طلاى اوست.

پرداخت قرض از دين است. زن و فرزند را ادب كن تا به آنها سود رسانده باشى. با بدان نيكى كن تا از بدى آنها جلوگيرى كنى.برادران اين دوره جاسوس عيوب‏اند. آسايش مردم در نااميدى (از مال مردم) است.

پنهان داشتن سختيها از جوانمردى است. نيكى با پدر و مادر خيرى است كه پيش فرستاده مى‏شود. پس از صبر، خود را به پيروزى بشارت ده بركت مال به زكات دادن است. دنيا را با آخرت سودا كن تا سود ببرى.

گريه مؤمن از ترس خدا باعث روشنى چشم است. با نيكى، آزادها بنده مى‏شوند. كار خير را زود انجام ده تا كامياب شوى. شكم انسان دشمن او است. صبح شنبه و پنجشنبه بركت است.

بركت عمر در كار نيك است. بلاى انسان در زير زبان است. باقيمانده‏ى عمر قيمت ندارد. كار نيك را با منت باطل مكن. خوشرويى (هنگام بخشش) بخشش ديگرى است.

به خدا توكل كن، كفايتت مى‏كند. تأخير كار، بداقبالى است. آنچه اول عمر از دست رفته در پايان زندگى جبران كن. كسالت و بى حالى در نماز از ضعف ايمان است. ورود دستهاى زياد در سفره بركت است.

از كارهاى ناپسند تغافل كن تا محترم شوى. هشيارى و زيركى خود را در ترك گناه قرار ده. فروتنى انسان به كرم او است. گودال حرص را جز خاك چيزى پر نكند. رخنه‏ى دين به مرگ علماء است.

جامه‏ى سلامت كهنه نمى‏شود. دوام سلطنت، در سايه‏ى عدالت است. احسان را با عذرخواهى تكرار كن (اگر از ناقابلى عذرخواهى كنى چنان است كه دوباره نسبت به او احسان كرده‏اى). ثواب آخرت از نعمت دنيا بهتر است. بقاى جان به غذا است، و بقاى روح به فنا (و انتقال از اين جهان) است.

جولان باطل يك ساعت است، و دولت حق تا قيامت. زيبايى سخن به كوتاهى و اختصار است. همنشين نيك غنيمتى است. با مستمندان همنشينى كن تا شكرت زياد شود. آنكه مرگ (و نيستى) ندارد بزرگوار است.

علم انسان ياور اوست. زيور زنان طلاست. حياى انسان پرده‏اى است (بر اعمال زشتش). ترشى غذا بهتر از ترشى سخن است. تندمزاجى، مرد را به هلاكت مى‏دهد.

وفا از مردم بى اصل و نسب ممتنع است. شغل انسان گنج است. خوش خويى غنيمت است. از خدا بترس، از ديگران در امان باش.

بهترين رفيق آن است كه به كار خير رهبريت كند.

با نفس مخالفت كن تا آسوده شوى. معامله‏ى آنكه دين به دنيا فروشد سراپا زيان است. رفيق انسان، دليل خرد او است. خالى بودن دل (از غصه) بهتر از پر بودن كيسه است. بهترين زنان آن است كه بچه آور و مهربان باشد. بهترين مالها آن است كه در راه خدا صرف شود. داروى قلب رضايت به قضا و قدر است. درد نفس در حرص است، و درمانش در جلوگيرى از آن.

نشانه‏ى عقل انسان، گفتار او است. علامت گوهر انسان، رفتار او است. دوام خوشى به ديدار دوستان است. دولت افراد پست و نالايق، آفت مردان است. دينار بخيلان سنگ است.

دين انسان گفتار او است. دولت پادشاهان به عدالت است. هميشه خشم را فرو نشان كه سرانجام نيك بيابى. طغيانگران را بگذار در طغيان خود بمانند (يعنى جز انجام وظيفه نهى از منكر چيزى به عهده تو نيست). يك گناه زياد است و هزار طاعت كم.

ذراقه‏ى شاهان لبها را مى‏سوزاند (ذراقه گياه خوشبويى بوده و مراد اين است كه استفاده از سلاطين خطرناك است). ذلت انسان در طمع است. آن كه ذلت فقر دارد، نزد خدا عزيز است. ياد جوانى، حسرت است. روانى زبان، سرمايه‏اى است.

ياد مرگ، جلاى قلب است. ديدار دوست، جلاى چشم است. پدرت را مراعات كن، تا پسرت ترا مراعات كند. رفاه زندگى در سايه‏ى امنيت است. رتبه‏ى علم بالاترين رتبه‏هاست.

روزى خود به دنبال تو مى‏دود، آسوده باش. تولد، قاصد مرگ است. نقل حديث، موجب نسبت پيدا كردن با پيغمبر - صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم - است. هنگام غلبه‏ى هواى نفس، حق را مراعات كن. رفيق شخص، نشانه‏ى عقل او است.

مردم را به ميزانشان وزن كنيد (يعنى با هر كسى در حدود عقل و معرفت وى رفتار كنيد). زحمت مردان صالح، رحمت است. زوال علم، از مرگ علما آسان‏تر است (چه آن كه اگر كتابى از علم مثلا نابود شد، علما با تحقيق و زحمت آنرا زنده كنند، ولى بدون علماء دانش و كتاب نفعى ندهد). هر كس را به قدرى كه احترامت مى‏كند ديدن كن. زاويه‏هاى دنيا پر از مصيبت است.

ديدن رفيق، ستايشى از محبتهاى او است. ديدن ضعيفان، از تواضع است. زيور باطن از زينت ظاهر بهتر است. بدگمانى، از كارهاى حرام است. خوشى دنيا، فريبى است.

بدخويى وحشتى است كه راه گريز ندارد. روش هر كس معرفت باطن او است. سلامت انسان در نگهدارى زبان است. خاموشى زبان سلامتى انسان است (در مواردى كه حرف زدن وظيفه و لازم نباشد).

بزرگان امت فقيهانند.

حربه‏ى ضعيفان شكايت است. بالا رفتن انسان به فروتنى است. عيب علم، خودپسندى است. براى تحصيل بهشت، دامن همت به كمر زن. اندكى معرفت، به از بسيارى عمل است.

موى سفيد قاصد مرگ است. شفاى قلب به قرائت قرآن است. توانگر بخيل، از مستمند سخاوتمند درويش‏تر است. شرط دوستى، ترك رنج و تكلف است. بدترين خلق كسى است كه مردم از او بترسند.

صدقه مايه‏ى نجات است. صدقه‏ى بدن روزه است. صبر موجب ظفر است. نماز شب روشنايى روز است. مصلحت انسان به حفظ زبان است.

با نيكان رفتار كن، تا از شر اشرار در امان باشى. سكوت نادان، عيب پوش او است. با خويشان نيكى كن، حاميانت زياد مى‏شوند. صلاح دين به تقواست، و فسادش به طمع. هر كه به غير از خدا اميد بندد، رنجش بيهوده است.

خدا روزى هر كس را ضمانت كرده است. كتك دوست دردناك‏تر است. روشنى دل از خوردن حلال است. ضربه‏ى زبان از ضربت نيزه سخت‏تر است. روشنى دل از خوردن حلال است. ضربه‏ى زبان از ضربت نيزه سخت‏تر است. هر كه به اشرار اعتماد كند گمراه است. هر كه دين به دنيا فروشد گمراه است.

تنگى قلب از تنگى دست مشكل‏تر است. هر كه دستش تنگ (و ممسك) است سينه‏اش تنگ است. دنيا بر اهل بغض و دشمنى تنگ است. خوشا به حال آنكه عافيت نصيبش شد. عمر دراز با عبادت، از امتيازات پيمبرانست.

هر كه رنجش كم است عمرش زياد است. تحصيل ادب به از تحصيل زر است. هر كه اميدش كوتاه است عمرش دراز است. اطاعت از دشمن نابودى است. خوشا به حال آن كه اهل و عيال (ناصالح) ندارد.اطاعت خدا غنيمت است. ظلم، انسان را به خاك هلاك مى‏افكند مظلمه‏ى ستمديدگان از بين نمى‏رود. ظلم، ستمگر را به نابودى مى‏دهد. عطش مال از عطش آب سخت‏تر است.

تاريكى ستم، ايمان را تيره مى‏كند. سايه‏ى واليان حق، سايه‏ى خداوند است سايه‏ى عمر ستمگر كوتاه است. سايه‏ى كريمان پهنا و است. با قناعت زيست كن تا پادشاهى كنى.

بلند همتى از ايمان است. عيب سخن، درازى آن است، سرانجام ظلم وخيم است. دشمن دانا به از نادان دوست. گرفتارى آخرت دشوار است، وسيله‏ى سهولت را فراهم كن.

در حفظ (علوم) بكوش نه در جمع كتاب. كيفر ستمكار مرگ زودرس است. به دنبال هر شبى روزى است. هر كه سالم است غنيمت برده متوكلان گران قدراند.

كشاكش مرگ، از همنشينى ناجنس آسان‏تر است. جوان خردمند، از پير بى خرد است. آن كه ترا به بدرفتارى دلالت كند فريبت داده هر كه ترا بيجا به خشم آورد خيانت كرده. از مطلب حق غضب كردن زشت است.

غنمت مؤمن، به چنگ آوردن حكمت است. هر كه دين به دست آورده، رستگار شده. افتخار به فضيلت، به از فخر به نژاد است. هر كه از شر نفس سالم ماند رستگار است. زيركى انسان دليل اصالت اوست.

نجات در راستى است. هر دلى به چيزى مشغول است. ناسپاس نعمتش دوام ندارد. گفتار هر كس معرف ضمير او است. پذيرفتن حق از دين است.

قوت قلب اثر ايمان صحيح است. حرص، قاتل حريص است. كار را به اندازه و تدبير انجام ده، تا از لغزش برهى. ارزش هر كسى به اندازه‏ى دانش اوست. همنشين هر كس دليل دين او است.

نزديك‏شدن به اشرار، زيان بخش است. سخت دلى از سيرى است. ارزش هر كس، به قدر همت اوست. كلام خدا، داروى دلهاست. كافر سخاوتمند از مؤمن بخيل به بهشت نزديكتر است.

ناسپاسى نعمت را زوال دهد. پير را درد پيرى بس است. حسود را درد حسد بس است كمال علم به حلم است. تكميل بخشش به عذرخواهى است.

اين عيب براى دنيا بس كه وفا ندارد. علم به مرگ، غصه‏اى كافى است. موى سفيد براى اعلام مرگ كافى است. چنان كه رحم كنى رحمت كنند. هر چه بكارى بدروى‏

گفتار نرم زنجير دلهاست. سخن نرم گو، تا محبوب شوى. دوران پيرى جزء عمر نيست. حسود آسايش ندارد. سلطنت دانش، زوال‏پذير نيست.

هر دشمنى علت و مصلحتى دارد، جز دشمنى حسود. هر كه همت بلند دارد اندوهش طولانى است. پرحرف، ملامتگر زياد دارد. آبشخور شيرين و گوارا، مورد هجوم است (يعنى طالبين حضور صاحبان كمال زياداند) محفل علم باغستان بهشت است.

همنشينى اشرار، چون سفر دريا (خطرناك) است. آن كه لب فرو بندد، پشيمانى نبيند. مجلس بزرگواران، جاى آموختن سخنان (نيك) است. فضيلت انسان، زير زبانش نهفته است. همنشينى با احزاب و دسته‏هاى مختلف دين را تباه كند.

نور مؤمن از نماز شب است. فراموشى مرگ، زنگار قلب است. دل را با نماز در تاريكى، روشن كن. چون موى سر سفيد شود، خبر مرگت رسيده. نرم‏ترين بستر براى خواب امنيت است.

رسيدن به آرزوها، در سايه‏ى توانگرى است. آتش فراق از آتش جهنم سوزنده‏تر است. طراوت و خرمى چهره، در اثر راستگويى است. نيكى بى مورد ظلم است. گناه صدقه‏ى منت گذار، از ثوابش بيشتر است.

زمامدارى احمق زودگذر است. واى بر آن كه اخلاقش بد، و رويش زشت است. تنهايى از همنشين بد بهتر است. آن كه بدى ترا ناديده گيرد برادرى كرده. آن كه با تو دشمنى نورزد دوستى كرده.

واى بر حسود از شر حسد. خدا رزق سرپرست كودك را مى‏رساند. واى بر آن كه بر آزادگان ستم كند. اندوه هر كس به قدر همت او است. هيهات از نصيحت دشمن.

همت سعادتمند در امر آخرت است، و همت شقاوتمند در دنيا. تباهى انسان به خودپسندى است. فرار از خويشتن (يعنى فرار از هواهاى نفسانى و خواسته‏هاى نامشروع خويش) سودمندتر است تا فراز از شير. حريص، هلاك شده و خبر ندارد. هر چه دارى بيار تا شناخته شوى. ارزش هر كس به قدر همت او است. مقدرات خواهد رسيد. سخن چين، فتنه‏ى چند ماهه را يك ساعته بر پا مى‏كند. صدقه، رزق را زياد مى‏كند. رزق به دنبال تو مى‏دود، چنان كه تو به دنبال او.

بيمناك چون در خطر واقع شود دلش آرام مى‏شود. صابر، عاقبت به مراد مى‏رسد. انسان با راستى به مرتبه‏ى بزرگان مى‏رسد. شخص در اثر احسان به قبيله، مهتر آنان مى‏شود. نااميدى راحتى جان است. همنشينى سعادتمندان موجب ترقى است.

قسمتى ديگر از سخنان امير المؤمنين (عليه السلام) به بيانى ديگر:

حلم رفيقى است كه اشتباه نمى‏كند. قناعت شمشيرى است كه كند نمى‏شود. بالاترين ذخيره براى روز سختى صبر است. هر كه صبر را ياور خود قرار دهد از هيچ حادثه‏اى باك ندارد.

مؤمن، در دنيا راستگو و بيدار دل است، حدود را رعايت مى‏كند، صندوق علم است، عقلى كامل و قلبى سالم و حلمى ثابت دارد، دست باز و بخشنده است، درب خانه‏اش براى احسان گشوده است، لبخندش زياد و اندوه باطنش هميشگى است، متفكر، كم خواب، كم خنده و خوش طبع است، طمع را كشته و هوى را نابود كرده، به دنيا بى علاقه، به آخرت علاقمند است، سائل را محروم نمى‏كند، عيادت بيمار و تشييع جنازه مى‏كند، حرمت قرآن را مى‏شناسد، با خدا راز و نياز دارد، بر گناهان خود مى‏گريد، امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايد، تا گرسنه يا تشنه نشود نمى‏خورد، مؤدب حركت مى‏كند، با غضب (يعنى جديت) سخن مى‏گويد، با رفق و مدارا موعظه مى‏كند، از غير خدا بيم ندارد. و به غير او اميدوار نيست، جز به حمد و ثناى حق نمى‏پردازد، در نماز سستى نمى‏كند، تكبر ندارد، به مال نمى‏نازد، به عيب خويشتن مشغول است و از عيب ديگران فارغ، روشنى چشمش در نماز و حرفه‏اش روزه، و عادتش راستى، و شكر مايه‏ى بركت او است، رهبرش عقل و توشه‏اش تقواست، دنيا براى او دكان (مركز كسب) و قبر سرمنزل است، سرمايه‏اش شب و روز (:عمر) و منزل و مأوايش بهشت، معاشرش قرآن است، محمد - صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم - شفيع - گناهانش - و خداى عز و جل انيس او است.

فصل يازدهم: گفتار بعضى از علما:

هر كه دينش واعظ او نباشد موعظه سودش ندهد. هر كه فساد را خوش دارد، قيامت را ناخوش دارد. هر كس كشته‏ى خويش مى‏درود و جزاى عمل خود مى‏بيند. به سلامت تن و آسايش ديروز مغرور مشو، كه مدت عمر كوتاه است و دوام سلامت محال.

هر كه پيروى هوا كند، دين به دنيا فروخته. ثمره‏ى دانشها عمل است. برترين مردم كسى است كه شهوت، دينش را تباه نكند. بهترين مردم كسى است كه حرص را از دل براند و در اطاعت حق با هواى نفس مخالفت كند. بخيل نگهبان نعمت خويش و انباردار وارث است. هر كه گرفتار طمع شود از تقوا بى بهره است.

هر كه چون نعمتى يابد و زياد خوشحال شود، به هنگام مصيبت بسيار بى تاب گردد. از گفتار بيهوده بپرهيز كه عيب نهفته را آشكار، و دشمن خفته را بيدار مى‏كند. گفتار هر كس معرف عقل و فضيلت او است، پس اگر نيكو گفت اعانتش كن؛ و به سخن اندك قانع باش. مرد را به گفتار شناسند و به عمل توصيف كنند. سخن را محكم و عمل را ستوده گردان. آدم پرحرف ملامت آور است و سائل سمج محروم.

هر كه دوستان را تحقير كند تنها ماند. و هر كه نسبت به سلطانى جرى شود كشته گردد. هر كه همسايگان را خوار كند عزت نيابد، و هر كه برادران را محروم كند سعادت نيابد. آبرومندترين عطا آن است كه پيش از سؤال داده شود. آنكه روى سؤال ندارد، از همه سزاوارتر است. هر كه صفاى خوشى دارد لايق دوستى و رفاقت است.

هر كه با سخنان نكوهيده ترا خشمگين كرد، با حلم نيك او را موعظه كن. هر كه از مصرف مال براى خود بخل ورزد، سخاوتمندانه آنرا در اختيار شوهر زن مى‏نهد. چون احسانى به كسى كنى مخفى دار، و چون ديگرى به تو احسان كند آشكار كن. هر كه با كريمان همسايه شود، از تهى دستى ايمن گردد. هر كه اصلش پاك است فرعش هم پاك خواهد بود.

هر كه احسان مردم را انكار كند مستحق قطع احسان است. هر كه در كار خير منت نهد شكرش لازم نيست. هر عملى كه عجب آورد، اجر ندارد. هر كه به رفتار بد خويش راضى باشد، به پستى خود گواهى داده. هر كه عطيه خود بازگيرد در خست مبالغه كرده.

هر كه از نردبان همت بالا رود در نظر مردم بزرگ شود. آدم بدخو، تنگ روزى است. هر كس مال را وقعى نگذارد، سيل اميد به جانب او رود. هر كه از مال بگذرد عزيز شود، و هر كه از آبرو بگذرد ذلت بيند. بهترين مال آن است كه از حلال بدست آيد و در حلال مصرف شود.

بدترين مال آن است كه از حرام به چنگ آيد و در گناه صرف شود. بهترين كار خير، فريادرسى، دادخواهان است. تكميل جوانمردى به اين است كه حق خود را فراموش كنى، و حق دگران را بخاطر سپارى؛ چون به كسى بد كنى بزرگ دانى، و چون به تو بد كنند كوچك شمارى. سخاوت مايه‏ى محبت دوستان است، و بخل موجب دشمنى ايشان، با آنكه به تو احسان كرده بدى نكن. و كسى را در ضرر به صاحب نعمت خود يارى نكن. هر كه مدتى دراز تجاوز و ستمش زياد شد، نابوديش نزديك شده.

بدترين مردم آنست كه از ستمگر پشتيبانى كند و ستمديده را واگذارد. هر كه در راه برادرش چاهى بكند خود در آن افتد. لكنتى كه موجب سلامت باشد، از سخنورى اى كه پشيمانى آرد بهتر است. آن كه ناشايسته گويد ناپسند بشنود. هر كه شهوت خود را بكشد جوانمردى را زنده كرده.

هر كه شمشير عدوان بكشد، در مغز سرش غلاف شود. هر كه عطايش زياد باشد، دوستان فراوان دارد. از ظلم بگريز كه مردان را در هم مى‏شكند، و عمرها را كوتاه مى‏كند. قناعت، آسايش تن است. تجربه‏ى زياد، مايه‏ى افزايش عقل است.

دور و نزديك از سخن چين حذر كنند. هر كه با زنان مشورت كند، عقلش تباه شود، هر كه حلم دارد، بزرگ مى‏شود. هر كه عزت خويش خواهد، پول را خوار كند. هر كه از راه رود نلغزد.

بنده‏ى حق آزاد است. هر كه بخشى از عنايتش را عايد تو كند، همه‏ى شكرت را نثار وى كن. تأنى و آرامش، سبب وصول به آرزو است. براى نگهدارى علم، هيچ چيز چون بذل آن به اهلش نيست. گاهى عطا خطا است، و عنايت جنايت.

اگر شمشير نبود كجروى زياد بود. راستى اگر مجسم شود به صورت شير در آيد، و دروغ به صورت روباه. اگر نادانان سكوت كنند، اختلاف از ميان برخيزد. هر كه كارها را بسنجد به اسرار واقف باشد هر كه نتواند يك كلمه‏ى ناهنجار را تحمل كند كلمات چندى خواهد شنيد.

هر كه عيب خويش جويد روحش پاك شود. هر كه به منتهاى آرزو رسد، بايد منتظر نهايت نگرانى باشد. هر كه در عزت دنيا با سلاطين شركت كند، در ذلت آخرتشان نيز شريك شود. فقر، زبان زيرك را مى‏بندد. مرض، زندان تن است و غصه زندان روح.

هديه بلاى دنيا را مى‏گرداند، و صدقه بلاى آخرت را. طمع، آزاد را بنده مى‏كند و قناعت، برده را آزاد. فرصت تند مى‏رود و كند بر مى‏گردد. زبان حجمش كوچك و گناهش بزرگ است. روز عدالت، بر ظالم سخت‏تر از روز ظلم بر مظلوم است.

از سنت پيغمبر - صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم - پيروى كن و بدعت مگذار. آنرا كه بدون احتياج ترا حفظ مى‏كند مراعات كن. از آنها نباش كه در عيان، شيطان را لعنت مى‏كنند و در نهان با او طرح دوستى دارند. دوست تو كسى است كه به تو راست گويد نه تصديقت كند. در خير اسراف نيست، چنان كه در اسراف خيرى نيست.

تهيدستى كه بضاعت ناچيز خود را انفاق مى‏كند به از توانگرى است كه كمتر از تمكن بذل كند و پوزش خواهد. طمع، فقر است و مناعت توانگرى. هر كه چشم از مال مردم بپوشد، از آنان بى نياز است. زندگى عبارت است: از ساعتى كه مى‏گذرد و ناملايماتى كه تكرار مى‏شود.

ابن مسعود گويد: هر روز فرشته‏اى فرياد مى‏زند: اى پسر آدم! اندكى كه به قدر كفايت باشد، به از بسيار طغيان آور است.

اويس قرنى گفته: هيچ يك از گفتار حكيمان چندان مرا سود نداده كه اين جمله: با يك رو سازگار خويش باش تا ترا از روهاى ديگر بى نياز كند. با خدا دمساز شو تا احتياج ترا از دگران قطع كند.

فصل دوازدهم: گفتار حكيمان:

حكيمى به ديگرى نوشت: هركه به حساب خود برسد سود ببرد، و هر كه از خويش غافل شود زيان كند.

به لقمان گفتند: تو غلام فلان قبيله نيستى؟ گفت: چرا، گفتند: از چه رو به اين مقام رسيده‏اى؟ گفت: راستگويى، امانت دارى، كار بيهوده نكردن پوشيدن چشم، نگهدارى زبان، و مناعت طبع، هر كه از اين پايه كمتر باشد، از من پايين‏تر است و هر كه بيشتر باشد بالاتر، و هر كه در اين رتبه باشد مثل من است.

در وصيت به فرزندش گفته: پسرجان! شر با شر خاموش نشود، چنان كه آتش با آتش. بلكه شر را خير فرو مى‏نشاند و آتش را آب.

به مرگ كسى شادى مكن. گرفتار را مسخره مكن. خير خود را دريغ مدار.

پسرجان! امين باش تا توانگر شوى.

فرزند عزيز! تو آنگاه كه از مادر زاده شدى پشت به دنيا و رو به آخرت داشتى، و هر روز كه از عمرت مى‏گذرد، از دنيا دورتر و به آخرت نزديكتر مى‏شوى.

پسرجان! تقوا را تجارت خود قرار ده، تا بى سرمايه، سودها به جانب تو سرازير شود، و هر گاه خطايى كردى، به دنبالش صدقه‏اى فرست تا شعله‏اش را خاموش كند.

پسرجان! پذيرش موعظه چنان بر بى خردان مشكل است كه بالا رفتن براى پيران فرتوت.

فرزند عزيز! براى آنكه ظلمش كرده‏اى زارى مكن، بلكه براى جنايتهايى كه به خود كرده‏اى گريه كن، اگر روزى قدرتت ترا به جانب ستم بكشد، قدرت خدا را به ياد بيار.

پسرجان! آنچه نمى‏دانى از علما فراگير، و آنچه مى‏دانى به مردم بياموز. و نيز در وصيت ديگرى به فرزندش چنين گفت: پسرجان! در سختى‏ها خويشتن دار باش، و در ناملايمات شكيبا، و در رفاه شكرگزار، نماز را با خشوع انجام ده و آنرا تأخير مينداز، آن را كه اطاعت حق كند تحقير نكن و معصيتكاران را محترم نشمار مالى كه از تو نيست ادعا نكن حقى كه بر تو دارند انكار نكن، معترض باطل نشو، از حق شرم كن، آنچه نمى‏دانى نگو، كارى كه نمى‏توانى بر خود تحميل نكن.

پسرجان! علم فراگير، هر چند از آن بهره‏اى نبرى. چه روزگار را براى تو نكوهش كنند (كه فرصت نداده) به از آن است كه تو مايه ننگ دوران باشى.

از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه از جمله موعظه‏هاى لقمان به فرزندش اين است كه: مردمان پيش از تو براى فرزندانشان مالها گرد آوردند اما اندوخته‏ها باقى نماند، تو بنده مزدورى، ترا براى عملى اجير كرده‏اند و وعده‏اى اجرت داده‏اند، كار را تمام انجام ده و مزد را كامل بگير. در دنيا چون گوسفندى نباش كه در مرغزارى بچرد چندان كه فربه گردد، و همان فربهى مايه‏ى مرگش شود. دنيا را پلى حساب كن. كه بايد بگذارى و بگذرى، تا ابد بازنگردى.

و نيز امام صادق (عليه السلام) نقل است كه درباره‏ى حكمت لقمان فرموده: به خدا حكمت لقمانى بر اثر جاه و مال، يا اهل و عيال، يا برازندگى در جسم و جمال نبود؛ بر اثر اين بود كه وى مردى بود در كارهاى خدايى نيرومند، در دين پرهيزگار، آرام و با وقار، نظرى عميق، فكرى طولانى، و بينشى دقيق داشت؛ هيچگاه روز نمى‏خوابيد، در محفل جمعى خواب نمى‏رفت، نقالى نمى‏كرد، عيبجويى از كسى نمى‏نمود، هيچكس او را هنگام غذاى حاجت يا غسل نمى‏ديد، چه بسيار مستور و عميق النظر و محافظه كار بود، هرگز از چيزى نخنديد و خشمگين نشد، چه بسيار مى‏ترسيد گناهكار شود، با كسى شوخى نمى‏كرد؛ نه از اقبال دنيا خرسند مى‏شد و نه از ادبارش اندوهگين. هر سخنى از كسى مى‏شنيد و مى‏پسنديد تفسير و توضيحش را مى‏پرسيد؛ بسيار در محفل حكيمان حاضر مى‏شد و در برابر آنها تواضع مى‏كرد، با قضات و سلاطين آميزش داشت، اما بحال قضات مى‏گريست كه مقام خطرناكى را اشغال كرده‏اند، و بر سلاطين ترحم و دلسوزى مى‏كرد كه به مهلت الهى مغرور شده‏اند و به دنيا مطمئن و متمايل‏اند. و جلوه‏ى دنيا آنان را فريفته، در اين باره فكر مى‏كرد و عبرت مى‏گرفت.

اين تجربه‏ها او را در مبارزه‏ى با هواى نفس و مخالفت شيطان نيرومند مى‏كرد.

جز به سخن سودمند گوش نمى‏داد، و جز گفتار لازم نمى‏گفت، از اين رو به مقام حكمت نائل شد و فيض عصمت يافت.

نيمه روزى كه چشمها در خواب بود، خداوند متعال دستور داد چند گروه فرشته وى را ندا كردند - به طورى كه صدا را مى‏شنيد و گوينده را نمى‏ديد - كه اى لقمان آيا مى‏خواهى خدا ترا جانشين خود گرداند تا در ميان مردم حكومت كنى؟ گفت: اگر پروردگار فرمان داده سمعا و طاعة، چه در اين صورت او خوديارى و فرياد رسى كند و راه و رسم كار بياموزد، و از لغزش و خطا نگه دارد، و اگر اختيار با من است من آسايش و سلامت را انتخاب مى‏كنم. گفتند: چرا؟ گفت: براى اين كه حكومت بين مردم در منطق لحاظ دين از هر پست و مقامى بدتر است، فتنه و گرفتاريش بيشتر است. حاكم يار و ياور ندارد، ظلم اطرافش را احاطه مى‏كند، و بر سر دو راهى است: اگر به حق حكم كند ممكن است سالم رهد، و اگر خطا كند راه بهشت را به خطا رفته. و آن كه در دنيا بين مردم خوار و بى مقدار باشد در آخرت خوارتر و خفيف‏تر باشد، و هر كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد هر دو را باخته. اين يك را از دست مى‏دهد و به آن يك هم نمى‏رسد

فرشتگان از حكمت لقمان در شگفت شدند، و خدا منطق وى را پسنديد، شبانگاه چون در بستر آرميد خدا حكمت بر او نازل كرد، چنان كه سراپايش را گرفت. چون بيدار شد از همه مردم روى زمين حكيم‏تر بود.

از امام باقر (عليه السلام) نقل است كه، لقمان در مقام اندرز به پسرش گفته: من از وقتى كه پا به دنيا نهاده پشت به دنيا و رو به آخرت داشته‏ام، خانه‏اى كه تو بسوى آن ميروى نزديك‏تر از خانه‏اى است كه از آن دور مى‏شوى.

پسرجان! كارى را كه ادبار كرده تعقيب نكن، و از كارى كه اقبال كرده رو مگردان، كه رأى را فاسد و عقل را معيوب مى‏كند.

پسرجان! در راه پيروزى بر دشمن از اين دستورها استمداد كن: از گناه كنار بگير و جوانمردى را نگه دار. روح پاك خود را ارجمند شمار، و آنرا به نافرمانى خدا و اخلاق نكوهيده و رفتار زشت آلوده نكن. سر خود را بپوش. سيرت و باطن خويش زيبا كن، كه اگر چنين كنى در امان خدا هستى. دشمن قدرت ندارد به سر حدات تو تجاوز كند يا ترا بلغزاند، اما در عين حال از مكر او ايمن مباش. نفع بسيار را اندك شمار و ضرر اندك را زياد.

پسرجان! در همنشينى با مردم بر خلاف رويه‏ى آنان رفتار نكن، چيزى كه طاقت ندارند بر آنان تحميل نكن، چه در اين صورت رفيقى كه بايد يار و ياور تو باشد كناره مى‏گيرد، و در ميان جامعه تنها مى‏مانى، نه رفيق همدمى دارى و نه برادر مددكارى، چون تنها شدى بى پناه و ذليل مى‏شوى. در برابر كسى كه پوزش‏پذير نيست عذر نياور. در كارها از آن كه دوست نمى‏دارد مزد بگيرد كمك نخواه، چون آن كه مزد مى‏گيرد كار ترا چون كار خويش با جديت انجام مى‏دهد آن مزد براى او سود دنيا است و براى تو ذخيره‏ى آخرت. ياران و برادرانى كه از آنها كمك مى‏خواهى بايد اهل محبت باشند، به قدر كفاف خويش داشته باشند آبرومند و عفيف باشند، در حضور شكرگزار و در غياب بياد تو باشند.

پسرجان! چون با عده‏اى سفر كنى زياد با آنها مشورت كن. بسيار در رويشان بخند. دعوتشان را بپذير. اگر كمك خواستند كمك كن. و در نكوكارى و نماز و سخاوتمندى بر آنان سبقت گير. مركب و مال و توشه‏ى خود را در اختيارشان گذار. اگر حركت كردند حركت كن. اگر كار كردند كار كن. از بزرگتر اطاعت كن. اگر بتوانى تا از غذا صدقه ندهى نخور. تا سوار مركبى تلاوت قرآن كن. و مادامى كه مشغول كارى هستى تسبيح گوى. و هنگامى كه كارى ندارى دعا بخوان..

پسر جان! زود رنج و بد اخلاق و بى صبر نباش، كه با اين صفات هيچ رفيقى برايت نمى‏ماند. خود را به صبر و تأنى در كارها وادار.

پسرجان! اگر مال نداشتى كه صله‏ى رحم و نوازش رفيق كنى، خوى خوش و روى باز داشته باش، كه هر كس خلق خوش داشته باشد نيكان دوستش دارند و بدان مال خود از وى دريغ ندارند. به قسمت الهى قانع شو، تا تيرگى برطرف شود. اگر همه‏ى عزت دنيا خواهى چشم از دست مردم برگير، كه پيمبران و صديقان را قطع طمع به آن مقامات عالى رساند..

حديث ديگرى در آداب سفر از لقمان نقل شده كه به فرزندش فرموده: چون با كاروانى سفر كنى در كارها زياد با آنها مشورت كن. در صورت آنان بسيار لبخند بزن. توشه‏ى خود را سخاوتمندانه در ميان بگذار. دعوتشان را بپذير. اگر كمك خواستند يارى كن. در سه چيز بر آنان غلبه جوى: نماز زياد، گذشت از مركب و مال و توشه. اگر شهادت حقى خواستند مضايقه نكن. رأى خويش بكاربند. در مشورت جواب نده مگر وقتى كه درباره‏ى آن بينديشى. اگر رفقا حركت كردند تو هم حركت كن، اگر مشغول كارى شدند كمك كن، اگر صدقه دادند همراهى كن، فرمان بزرگتر را ببر..

پسرجان! چون وقت فرا رسد نماز را تأخير ميندازد. وظيفه را انجام ده و خود را آسوده كن، دينى است كه بايد ادا شود، در حال سوارى نخواب. براى منزل كردن جايى را انتخاب كن كه رنگش بهتر و خاكش نرم‏تر و گياهش بيشتر باشد، و چون پياده شدى دو ركعت نماز بگزار. وقت حركت با آن زمين و اهلش وداع كن و بر آنها درود بفرست كه در هر زمينى جمعى از ملائكه هستند، اگر بتوانى هيچ غذايى را نخور تا مقدارى از آن صدقه دهى، تا سواره‏اى قرآن بخوان. در حال اشتغال به كار ذكر بگو، موقع بيكارى به دعا پرداز..

از بوذرجمهر پرسيدند: نعمتى سراغ دارى كه بر آن رشگ نبرند، يا بلايى كه بر صاحبش ترحم نكنند؟ گفت: آرى، آن نعمت تواضع است و آن بلا تكبر.

هنگام مرگ به بوذرجمهر گفتند: وصيت كن، گفت چه وصيت كنم، جاهل به دنيا آمدم و با اكراه مى‏روم. آن خانه كه بنده‏ى جاهل وارد شود و مكره خارج شود سزاوار است كه دل به آن نبندند.

حكيمى: كودكان را پيش از تراكم مشغله به تحصيل واداريد.

ارسطو: كريمان را با سخن نرم مى‏توان فريفت. هر كه از چيزى بترسد از آن مى‏گريزد، اما هر كه از خدا بترسد به او پناه مى‏برد. آموزش احمق عمر هدر دادن است.

لقمان: هر كه خوراكش كم است عمرش زياد است.

جالينوس: غذا را سبك كن تا از مرض ايمن شوى.

بليناس حكيم: صرف نظر كردن از حاجت، بهتر از خواهش از نااهلان است.

از حكيمى پرسيدند: تواضع چيست؟ گفت: تكبر با توانگران. و هم او گفته: مشورت مايه‏ى راحت و رنج ديگران است.

سقراط: هر كه تميز نيك و بد ندهد، ملحق به چهار پايان است. و هم او گويد: سرآمد حكمتها، خوى خوش است.

افلاطون گويد: با مردم بد سرشت و شرور رفاقت نكن. كه بر تو منت مى‏نهند كه از شرشان راحت باشى. و نيز او گويد: پيرى ابرى است مرض بار.

بقراط: عجب از كسانى است كه بزرگى مى‏كنند، با اينكه دو مرتبه از مجراى بول عبور كرده‏اند.

ديگرى: عجب از كسانى است كه غلامان را با مال ميخرند، اما آزادگان را با كرم نمى‏خرند.

بقراط: سخاوتمند آن است كه مال خود به رايگان دهد، و به مال دگران دست نيالايد.

ابن سينا: هر كه دنيا خواهد علم آموزد، و هر كه آخرت خواهد در عمل كوشد.

بقراط: از آن قوم نباش كه آشكارا شيطان را لعن كنند و در نهان فرمانش برند.

حكيمى: بدترين زمامداران آن است كه از مستمندان دورتر است، و بدترين مستمندان آن است كه به زمامداران نزديك‏تر است.

سقراط: داروى خشم خاموشى است.

بقراط: همنشينى با مردم ناجنس تب روح است. زنان بر مردان - چه بزرگوار و چه فرومايه - چيره مى‏شوند. همدمى موافق‏تر از صحت و دشمنى بدتر از مرض نيست. با تلخى مرض به شيرينى سلامت پى مى‏برند. از كمى عطاى خود شرم نكن كه محروميت از آن كمتر است. آينه‏ى عاقبت نما به دست مردم تجربه ديده است.

حكيمى: هر كه تلخى دوا تحمل نكند، شيرينى شفا نچشد.

بوذرجمهر: بخيل براى ثروت خود نگهبان است و براى وارث انباردار.

لقمان: هر كس با خودش بد است رزقش تنگ است، هر كه كم راست گويد كم رفيق يابد.

ديگرى: سود سكوت از سود سخن بيشتر، و زيان سخن از زيان خاموشى بيشتر است. نشانه‏ى عاقل سكوت زياد است و نشانه‏ى جاهل حرف زياد. سر كسى را فاش نكن چنان كه نمى‏خواهى سرت فاش شود.

افلاطون: ناتوان‏ترين مردم آن است كه نتواند سر خويش نگه دارد، نيرومندترين مردم آن است كه خشم خويش نگه دارد. از همه صابرتر كسى است كه تهى دستى را كتمان كند؛ از همه قانع‏تر كسى است كه به آنچه ميسر شود بسازد. جاهل دشمن خويش است، چگونه دوست ديگرى مى‏شود! مرد را هنگام غضب آزمايش كن، نه هنگام خشنودى؛ و در حال قدرت نه وقت ذلت.

لقمان: هيچ سخن، خيرى ندارد مگر ذكر خدا؛ هيچ سكوت، خيرى ندارد مگر تفكر در امر معاد. با محبت دوستان خدا و بغض دشمنانش به وى تقرب جوى. كفران نعمت فرومايگى است. همنشينى جاهل شوم است. بدترين مصيبت شماتت دشمن است، و از آن بدتر احتياج به دشمن.

مثلهاى حكيمان:

شب سپر فراريان است. قلم هم زبانى ديگر است. هر كه ادب نياموخته نسب سودش ندهد. هر كه ساعتى ذلت آموختن علم نكشد، يك عمر ذلت نادانى بچشد. دعا كليد رحمت است.

شيرينى دنيا تلخى آخرت است، و تلخى دنيا شيرينى آخرت. از شاعر بگريز كه براى دروغ مزد مى‏خواهد. هر كه در عزت دنياى سلاطين شريك باشد در ذلت آخرتشان هم شريك است. راستى سود بى سرمايه است.

لباس بپوش كه مايه سرافكندگى نباشد. بهترين ستايش آن است كه مناسب حال طرف باشد. اگر گوشت گران است صبر ارزان است. صبر بر مصيبت، مصيبتى است بر شماتت كنندگان. هر كه خوى نيك دارد، هم خودش آسوده است هم معاشرش.

در دنيا سخاوتمندان بزرگ‏اند و در آخرت پرهيزكاران. كريم براى اندك شكر گزارد و لئيم براى بسيار سپاس نگزارد. شوخى بزرگى را مى‏برد. هر كه از غضب اطاعت كند، از ادب چشم پوشيده. اول غضب ديوانگى است و آخرش پشيمانى. سخت‏ترين جهاد، نبرد با خشم است. ستمكارترين مردم آن است كه مردم را به نفع ديگرى بيازارد. خيانتكار، بى مقدار است.

دوستان را درياب كه زيور آسايش‏اند و ذخيره گرفتارى. ديدار دوستان، شفاى بيماران است. از افلاطون پرسيدند: به چه وسيله ميتوان از دشمن انتقام گرفت، گفت: به فضل و كرم.

از حكيمى پرسيدند، آن چيست كه نفعش همگانى‏تر است، گفت: فقدان مردم شرور. از ديگرى پرسيدند: چه چيز چهار پا را فربه ميكند؟

گفت: چشم صاحبش. بقراط گفته، انسانيت: تواضع در حال دولت، و عفو هنگام قدرت، و سخاوت در تنگدستى، و عطاى بى منت است. هر كه با دانشمندان نشيند بارور شود، و هر كه با بى خردان نشيند بى ارج شود.

هر كه عقلش كم است مزاحش زياد است. ادب مال است و بكار بستنش كمال. نادانى زيان بارترين رفيق است. هر كه دنيا را آباد كند مالش را بباد داده، و هر كه آخرت را آباد كند به آرزوى خويش رسيده. هر كه حساب خود كند سالم ماند، و هر كه دينش را نگهدارد غنيمت برد.

حكيمان گفته‏اند:

فقرخوارى است. هر كه مالش كم است پيوندش كم است. باطل ابر تابستانى است، دوام ندارد. هر كس به قدر بينش خود چيزها را مى‏نگرد.

آن كه عقلش سالم است حقيقت بين است، و آن كه نفس حيوانى دارد هر چيز را به طبع خود مى‏بيند.

شاعرى گفته: ستاره به چشم كوچك مى‏نمايد اما اين گناه چشم است نه كوچكى ستاره.

باز حكيمان گفته‏اند:

هر كه دوست فراوان دارد. برگردن دشمنان سوار شود. ابرباردار به هنگام رعد مى‏بارد و مرد راستگو به هنگام وعده، وعده براى كريمان به حكم بدهى است.

كريم مى‏بخشد هر چند تأخير اندازد. عزت دنيا به جود است و عزت آخرت به سجود.

هنگامى كه جالينوس مرد در جيبش كاغذى يافتند كه در آن نوشته بود:

آنچه به اقتصاد بخورى عايد تن شود. آنچه صدقه دهى عايد روح شود. آنچه بگذارى بدست دگران رسد. نكوكار زنده است، گرچه از خانه‏اى بخانه‏ى ديگر منتقل شود، بدرفتار مرده است گرچه در دنيا باشد. قناعت سد راه فقر است، تدبير اندك را بسيار كند. آدمى زاده، چيزى سودمندتر از توكل به خدا ندارد.