شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۲۷ -


امام صادق عليه‏السلام فرمود: واى بر تو! چگونه كسى كه با خلقش به چشم مى‏آيد (و شاهد است) غائب مى‏شود، او به آن‏ها از رگ گردن نزديك‏تر است، كلام آنان را مى‏شنود و تك تك آن‏ها را مى‏بيند و اسرار آن‏ها را مى‏داند؟!

ابن ابى العوجاء گفت: آيا او همه جا هست؟ چگونه وقتى كه در آسمان هست، در زمين هم هست؟ و چگونه وقتى كه در زمين است در آسمان است؟.

حضرت فرمود: تو، مخلوقى را وصف كردى كه هرگاه از مكانى به مكان ديگر منتقل شود، مكان دوم از او پر مى‏شود و مكان اول از او خالى مى‏گردد، پس آن چه كه در مكان سابق حادث مى‏شود را در مكان بعدى (مكانى كه به سويش رفته) در نمى‏يابد؛ ولى خداوند بزرگ و عظيم الشأن و متعال، مكانى از او خالى نمى‏شود، و مكانى او را در بر نمى‏گيرد و نيست به مكان، نزديك‏تر از او به مكان و او از همه به هر مكانى نزديك‏تر است (يعنى او از همه به هر مكانى نزديك‏تر است).

در كافى نيز در خطبه‏اى از اميرالمؤمنين على عليه‏السلام آمده است:(366)

فى الاشياء كلها غير متمازج بها و لا بائن منها.

در همه اشياء بدون آميختگى با آن‏ها وجود دارد و اين در حالى است كه از آن‏ها دور نيست و با ايشان فاصله‏اى ندارد.

در خطبه ديگرى مى‏فرمايد:(367) و من قال: أين فقد غيّاه، و من قال على ما فقد اخلى منه.

كسى كه گفت: كجاست همانا (بقيه مكان‏ها را) او را در جاى خاصى فرض كرده (قرار داده) و كسى كه گفت: فلان جا همانا از او خالى نموده است. و اين مضمون در خطبه آن حضرت بسيار است.

و در كافى نقل شده كه احمد بن محمد البرقى روايت نموده است كه:(368)

جاثليق از اميرالمؤمنين على عليه‏السلام پرسيد: به من بگو كه خداوند عز و جل كجاست؟

حضرت على عليه‏السلام فرمود: او همين جا و همين جا و بالاى ما و در ميان ما و محيط بر ما (احاطه دارد بر ما) و همراه ماست. و اين، در كلام حضرت بارى تعالى منعكس شده است كه فرمود: هيچ رازى سه كس با هم نگويند، جز آن كه خدا چهارم آن‏ها و نه پنج كس، جز آن كه خدا ششم آن‏ها و نه كمتر از آن و نه بيشتر، جز آن كه هر كجا باشند او با آن‏ها است. (369)

پس يا من هو اقرب الىّ من حبل الوريد اسمى براى حضرت بارى تعالى است، به جهت عدم خالى بودن چيزى از وجود او، على‏رغم اين كه وجود الهى او از سنخ وجود امكان نيست، پس حواسى از ممكنات او را درك نخواهد كرد (زيرا از جنس او نيستند) و به خاطر همين خداوند در همه چيز وجود دارد و نه به صورت آميخته شدن، و خارج شدن از همه چيز است، نه به صورت مطلق (نه به صورتى كه فاصله‏اى بين او و اشياء باشد).

306: يا من هو بكل مكان‏

معناى آن را از آن چه كه گذشت، فهميدى.

307: يا من لا يشغله شأن عن شأن‏

هرگاه در خودت تأمل نمايى، در مى‏يابى كه به تمام اجزاى بدنت احاطه دارى (از سر تا پا) به نحوى كه چيزى از آن، از تو جدا نمى‏شود.

ولذا ظاهر و باطن خويش را از اجزاء محسوس و مراتب باطنت را مجموعه منظمى كه نمى‏توان از آن‏ها غافل شد، مى‏پندارى، كه بايد مواد غذايى لازم به آن برسد، سلامتى آن حفظ شود و تمام آثارش ظاهر شود، پس تو (نفس) به خاطر احاطه‏اى كه به تمام اجزائت دارى، داخل آن هستى و نه به صورت آميخته شدن و خارج از آن هستى، نه به صورتى كه فاصله‏اى بين تو و اجزائت باشد.

پس على رغم احاطه‏اش به همه اجزائت، نه چشم، نه گوش، نه گوشت، نه استخوان، نه خون، نه رگ‏ها، نه صورت، و نه چيز ديگرى است.

نه داخل اجزاست و نه خارج از آن‏ها، و اين در حالى است كه به همه آن‏ها احاطه دارد (نفس) و با وجود نفسانى همراه همه آن‏ها است، نه با وجود بصرى، نه با وجود سمعى، نه گوشتى و نه استخوانى. در هر جزئى آثار جزء را آشكار مى‏كند (در شنيدن شنيدنى‏ها و در ديدن دينى‏ها و...) هيچ عملى او را (نفس را) از عمل ديگر منع نمى‏كند، ديدن از شنيدن، شنيدن از چشيدن، و چشيدن از بو كردن و بو كردن از لمس نمودن.

نفس خلقى از مخلوقات حضرت بارى تعالى است و اثرى از آثار آفرينش او؛ پس خالق آن (نفس)، داراى اولويت و سابق‏تر و كامل‏تر است؛ بنابراين لا يشغله شأن عن شأن (پرداختن به امرى، او را از امر ديگر منع نمى‏كند) پرداختن به زمين او را از آسمان، و آسمان او را از زمين و چيزى او را از چيز ديگر منع نمى‏كند. آن، به دلايل فوق اسمى از اسامى حضرت بارى تعالى است.

308: يا من هو كل يوم فى شأن‏

نام‏هاى خداوند بلندمرتبه، از جهت عناوين محدود مى‏باشند، براى مثال: عليم و قدير، نام‏هايى به دلايل مختلف دانش و توانايى هستند و ليكن آن‏ها از جهت دانستنى‏ها و توانستنى‏ها نامتناهى مى‏باشند، به اين معنى كه دانش و توانايى پايانى ندارند، به اين جهت كه به دانشش برترى نمى‏توان يافت و به توانايى‏اش دست اندازى نمى‏توان كرد.

پس براى هر نامى، جايگاههايى بى نهايت وجود دارد و جهان موجودات با همه مراتبش چه به صورت فردى، و چه به صورت مركب، از مظاهر نام‏هاى خداوند بلندمرتبه مى‏باشد؛ و هنگامى كه به تركيب برخى، يا برخى ديگر، يا با مرتبه‏اى، مرتبه‏هاى نام ديگر، يا جايگاهى از جايگاه‏هايش لحاظ كرديم به آن چه كه نهايتى براى آن وجود ندارد، دست نخواهيم يافت.

و آن فرموده خداوند منزه و بلندمرتبه است كه:

وَ لَوْ أَنّمَا فِي الاَْرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مّإ؛غغ نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللّهِ إِنّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ،

و اگر هر درخت روى زمين قلم شود و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مداد گردد، باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند كه همانا خدا داراى اقتدار و حكمت است. (370)

و فرموده خداوند بلند مرتبه:

قُل لّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا،

(اى رسول ما به امت) بگو كه: اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، پيش از آن كه كلمات الهى به آخر رسد دريا خشك خواهد شد، هر چند دريايى ديگر باز ضميمه آن‏ها كنند. (371)

هر روزى كه مى‏آيد، ارزاق تبديل مى‏شوند و زندگان در آن مى‏ميرند و متولدين در آن به دنيا مى‏آيد و افراد سالم در آن بيمار مى‏گردند و بيماران شفا مى‏يابند و مانند آن در هر روز ديگر اتفاق مى‏افتد، همانا آن چه آن براى تبديل نام‏هاى عمل كننده در رسيدگى به جهان موجودات و بازداشتن از آن مى‏باشد.

پس هيچ روزى نيست، مگر اين كه آن مظهر جديدى براى نام‏ها مى‏باشد، بلكه هر لحظه، جايگاهى غير از جايگاه لحظه ديگر دارد، پس هر روزى، او در جايگاهى است، بله در هر لحظه براى او جايگاهى است و براى همين به بديع البدايع ناميده شده (تحقيقش در حرف ب در نام بديع گذشت) و از اين دانسته مى‏شود كه در جهان، تكرار وجود ندارد، بلكه هر روز او در جايگاهى است.

پس آن نامى براى خداوند بلندمرتبه به اين دليل مى‏باشد، پس اى صاحبان بصيرت عبرت بگيريد.

309: يا من هو بالمنظر الاعلى و بالافق المبين‏

خداوند بلندمرتبه فرمود: و لقد رآهُ بالأُفق المبين، و او اين وحى جبرئيل را در افق اعلاى مشرق درست مشاهده كرد(372) و خداوند فرمود: و هو بالأفق الأَعلى ثم دنا فتدلّى، و آن رسول، در افق اعلاى كمال دو مشرق انسانيت بود و آن گاه نزديك آمد و بر او (وحى نازل) گرديد. (373)

در خصال از امام صادق عليه‏السلام سؤال شد:(374)

عن الصادق عليه‏السلام سئل: ما الافق المبين؟ قال: قاع بين يدى العرش، فيه انهار تطرد فيه من القدحان عدد النجوم.

افق مبين چيست؟

فرمود: جاى هموارى است كه در جلوى عرش واقع شده است، در آن رودهايى است كه در آن از جام‏ها به شماره ستارگان عبور مى‏كند.

در فرهنگ لغت آمده است كه:(375) افق: ناحيه . و در آن: نظره: به او نگاه كرد، به وسيله چشمش به دقت به او نگاه مى‏كند.

پس منظور از منظر الاعلى : جايى است كه در آن احوال هيچ چيزى فراموش نمى‏گردد، براى اشرافى كه بر غير خودش دارد، پس آن، كنايه از اولين تجلى خداوند ستوده شده و بلندمرتبه مى‏باشد؛ يعنى حقيقت محمديه كه احاطه به همه چيز به صورت گسترده و به اندازه دارد، بزرگترين تجلى اوست، آن چنان كه در دعاى شب مبعث آمده است: (376) كه اولش اين است:

اللهم انى اسئلك بالتجلى الاعظم فى هذه الللية من الشهر المكرم

پروردگارا! همانا من به بزرگترين تجليت در اين شب، از ماه باكرامت، از تو درخواست مى‏كنم.

منظور از افق مبين: ناحيه‏اى است كه در آن هم چيزها آشكار هستند. برخى از برخى ديگر، آشكار مى‏گردند، به نحوى كه هيچ چيزى به چيز ديگر شبيه نيست. پس آن، كنايه از تجلى ابتدائى‏اش به دليل مرتبه ولايتش مى‏باشد، آن چنان كه اين روايت از امام صادق عليه‏السلام به اين مطلب اشاره مى‏كند:

عن الصادق عليه‏السلام فالمراد بالعرش: هو الحقيقة المحمدية و المراد بالقاع: هو مرتبة و لايتها و المراد بالانهار: مراتب الولاية و المراد بالقدحان: شؤونها.

پس منظور از عرش: حقيقت محمديه است، و منظور از جايگاه هموار: مرتبه ولايتش مى‏باشد، و منظور از رودها: مراتب ولايتش مى‏باشد، و منظور از جام‏ها: جايگاههايش است.

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل احاطه‏اش به همه چيز و عدم خفاى آن‏ها از او. مانند كسى كه اشراف به چيزى دارد، به وسيله چشمش به دقت در آن مى‏نگرد، و در ناحيه‏اى كه همه چيزهايى كه پايين‏تر از اوست آشكار مى‏باشد وجود دارد.

پس به وسيله حقيقت محمديه به موادش احاطه دارد، مانند كسى كه پس از ديدن سياهى چيزى از دور، آن را تشخيص مى‏دهد: به اين وسيله صورتش براى او مشخص شد، و در مرتبه ولايت صورتش به دقت آشكار مى‏گردد، و بنابراين براى هر دو فقره نام يكسانى قرار داد با اين كه همانا آن دو به منزله دو اسم هستند.

310: يا من احاط بكل شى‏ء علمه‏

در نام محيط در گذشته تفسير اين نام را آورديم.

311: يا من وسعت كل شى‏ء رحمته‏

فرق بين احاطه و گشايش در نام محيط گذشت. حقيقت دانش و حقيقت رحمت از آن‏ها با مراجعه به نام عليم و رحمان پرده برداشته مى‏شود.

312: يا من يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور

در لغت نامه آمده است: خائنة الاعين: آن چه به وسيله نگاه دزديده مى‏شود، در آن چه كه حلال نيست يا اين كه با شك نگاه در چيزى بنماييم . و در آن: صدر اعلى، پيش از هر چيز و اولش مى‏باشد.

حقيقت دانش آفرينش، همان خلق اول مى‏باشد به اين دليل كه آن، علت ابتدايى براى همه چيزهاست، پس معنى يعلم همان جدا كردن چيزها به وسيله علت‏هاى اوليه‏شان مى‏باشد، يعنى كدام در مواد تشكيل دهنده يك چيز وجود دارد پس آن يك چيز مشخص مى‏شود، سپس به ديگر نام‏ها ديگر جايگاههايش كامل مى‏گردد، و به درستى كه شناخته شد همانا آن فعليست كه انجام مى‏گيرد، نه اين كه صفت باشد و به عبارت ديگر قرار گرفتن صفت، بر چيزى كه صفت به آن تعلق دارد كه آن غير از صفت است.

منظور از صدر اول مراتب انسانى است كه چه به اسلام و چه به كفر گشوده مى‏شود.منظور از ما يخفى آن چه به مراتب او به صورت گسترده احاطه دارد، مى‏باشد.

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل تشخيص مراتب ديدن و شؤون آن، به وسيله ماده‏هاى خاص هر كدام، سپس جدا كردن آن چه به همه صدور احاطه دارند به تدريج به ماده‏هايشان و علت‏هاى اوليه‏اش همگى در محله ايشان و ابتداى فعليت‏شان مى‏باشد.

313: يا من لا يخفى عليه خافية

خافيه: متضاد آشكار و علنى است.

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل نبود امكان پوشيده ماندن چيزى از او؛ براى اين كه او با همه چيز است، و به وسيله دانش و توانايى و خواست و اراده اوست كه به چيزها پنهان شده‏اند، پس چگونه مى‏شود كه براى او پنهان باشند.

314: يا من يحول بين المرء و قلبه‏ (377)

خداوند بلند مرتبه فرمود:

يَا أَيّهَا الّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَ لِلرّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ،

اى اهل ايمان! چون خدا و رسول شما را به ايمان دعوت كنند، اجابت كنيد تا به حيات ابد رسيد و بدانيد كه خدا در ميان شخص و قلب او حايل است و همه به سوى او محشور خواهيد شد. (378)

امام باقر عليه‏السلام‏(379) فرمود: يحول بين المؤمن و معصيته أن تقوده الى النار، و بين الكافر و طاعته أن يستكمل به الايمان.

قال: واعلموا اءنّ الأعمال بخواتيمها.

او، بين مؤمن و گناهش حائل مى‏شود از اين كه در آتش جاى گيرد و بين كافر و فرمانبردارى‏اش حائل مى‏شود از اين كه به وسيله آن‏ها ايمانش كامل شود.

فرمود: و بدانيد كه همانا كارها، به پايانشان سنجيده مى‏شوند.

امام صادق عليه‏السلام فرمود: يحول بينه و بين أن يعلم اءنّ الباطل حق.

ميان او و ميان اين كه بداند كه همانا باطل حق است حائل مى‏شود.

در مجمع البيان و تفسير عياشى آمده كه:(380) تا به ابد يقين پيدا نكند كه همانا حق، باطل مى‏باشد و تا به ابد قلب يقين پيدا نكند كه همانا باطل، حق مى‏باشد.

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل مهيا كردن كسى كه قلبش براى نيكى‏ها پاسخ دهد و متوجه ساختن او به سوى حق و نابينا ساختن قلب كسى كه به او و به فرستاده‏اش صلى الله عليه و آله و سلم از نيكى‏هإ؛كك پاسخ نمى‏دهد و منصرف كردنش از آن.