229: قاهر
قاهر اسم خداى تعالى است، به خاطر اين كه اين صفت را در عالم فعل انجام داده است.
230: مقيل
در دعا بسيار آمده: يا مقيل العثرات. كه از عثر،
عثرا است: يعنى بر صورت سرازير شد. و عثرة در اين جا به
معنى گناه آمده است.
سبب از مسبب اراده شده، به اين معنى كه گناهكار را به صورت به آتش جهنم
مىاندازند. اقاله: به معنى فسخ بيع و معامله مىباشد.
پس اين كلام، استعاره است از اين كه گويا گناهكار با خدا معامله كرده، معاملهاى
كه گناهكار در آن با گناهش متضرر شده و از خداوند تعالى مىخواهد كه معامله را
اقاله و فسخ بنمايد.
پس اين اسم خداى تعالى است، به اعتبار اين كه فرض شود گناهى از گناهكار صادر نشده
بعد از خواهش گناهكار براى دورى از آن گناه.
231: قيوم
بر وزن فيعول از قام اهله آمده است. زمانى كه قيام
به شأن آنها باشد (اين كلمه متعدى به نفس او مىباشد).
پس اين اسم خداى تعالى است، به دليل اين كه خداوند براى امور مهم مخلوقاتش قيام
كرده، قيام نفس به صورتهاى مختلفى كه در خيال بگنجد.
خداوند مىفرمايد: أَ فَمَن هوَ قائمٌ على كلّ نفس بما
كسبَت و جَعلُوا للهِ شُركاءَ؛ آيا كسى را كه نگهبان
همه نفوس با آثارشان است، فراموش كردند و براى خدا شريكانى قرار دادهاند.
(275)
در كتاب كافى(276)
اين حديث را اميرالمؤمنين على عليهالسلام فرموده:
اءنّ جاثَلِيقُ سَأَلهُ عَنِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى:
يَحْمِلُ الْعَرْشَ، أَمِ الْعَرْشُ يَحْمِلُهُ
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السّلامُ: اللّهُ
عَزّ وَ جَلّ حَامِلُ الْعَرْشِ.
جاثليق درباره خداوند تبارك و تعالى پرسيد: او عرش را حمل مىكند يا عرش او را حمل
مىكند؟
حضرت على عليهالسلام فرمود: خداوند عز وجل حامل عرش است.
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليهالسلام: إِنّ الْعَرْشَ
خَلَقَهُ اللّهُ تَعَالَى مِنْ أَنْوَارٍ أَرْبَعَةٍ نُورٍ أَحْمَرَ مِنْهُ
احْمَرّتِ الْحُمْرَةُ، وَ نُورٍ أَخْضَرَ مِنْهُ اخْضَرّتِ الْخُضْرَةُ وَ نُورٍ
أَصْفَرَ مِنْهُ اصْفَرّتِ الصّفْرَةُ وَ نُورٍ أَبْيَضَ مِنْهُ ابْيَضّ الْبَيَاضُ
وَ هُوَ الْعِلْمُ الّذِي حَمّلَهُ اللّهُ الْحَمَلَةَ وَ ذَلِكَ نُورٌ مِنْ
عَظَمَتِهِ فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ
بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ
ابْتَغَى مَنْ فِي السّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ خَلَائِقِهِ إِلَيْهِ
الْوَسِيلَةَ بِالاَْعْمَالِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَدْيَانِ الْمُشْتَبِهَةِ
فَكُلّ مَحْمُولٍ يَحْمِلُهُ اللّهُ بِنُورِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ لَا
يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ ضَرّا وَ لَا نَفْعا وَ لَا مَوْتا وَ لَا حَيَاةً وَ لَا
نُشُورا فَكُلّ شَيْءٍ مَحْمُولٌ وَ اللّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْمُمْسِكُ
لَهُمَا أَنْ تَزُولَا وَ الْمُحِيطُ بِهِمَا مِنْ شَيْءٍ وَ هُوَ حَيَاةُ كُلّ
شَيْءٍ وَ نُورُ كُلّ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمّا يَقُولُونَ عُلُوّا
كَبِيرا.
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: به راستى خداى تعالى عرش را از چهار نور آفريده
است:
1 - نور سرخ كه از آن سرخى، رنگ سرخ به خود گرفته است.
2 - نور سبز كه از آن سبزى، رنگ سبز به خود گرفته است.
3 - نور زرد كه از آن زردى، رنگ زرد به خود گرفته است.
4 - نور سپيد كه از آن سپيدى، رنگ سپيد به خود گرفته است.
و آن دانشى است كه خدا به حاملان عرش فدا داده است و آن از نور بزرگوارى اوست، به
بزرگى و نورش دلهاى مؤمنان را بينا كرده و به خاطر بزرگى و نورش نادانان با او
دشمن آغازند و به بزرگى و نورش هر كه در آسمانها و زمين است از همه آفريدگان
درخواست دارند با كردارهاى مختلف و دينهاى مشتبه همه اينها در محل خدا هستند و
خدا به وسيله نور و بزرگوارى و نيروى خود آنها را حمل مىكند و اينها براى خود
قدرت به زيان و سود و مرگ و زندگى ندارند، هر چيزى از آنها در توان خود دارد و
خداى تبارك و تعالى است كه آنها را فرا گرفته است و در آنها است و همان خدا است
كه آنها را فرا گرفته است و در آنها است و همان خدا است زندگى هر چيز و روشنى هر
چيز مبرا و برتر است از آن چه به ناحق گويند بسيار بسيار.
پس او هر آن چه در آسمان و زمين است را بر پا داشت و وسيلهاى براى ايشان از پايين
آمد: و لئن زالتا اءنْ امسكهما من احد من بعده؛
و اگر به زوال گرايند، كسى جز او قادر نيست، آنها را حفظ كند.
(277)
232: قائم
اسمى براى خداوند است، به اين دليل (مرتبه چهارم) كه تفصيل آن در امر سوم گذشت.
حرف كاف
233:اكبر
عن ابى عبدالله عليهالسلام(278)
قال رجل عنده: الله اكبر؛ فقال: الله اكبر من اى شىء؟
فقال ابوعبدالله عليهالسلام: حددته.
فقال الرجل: كيف اقول؟
قال: قل: الله اكبر من أن يوصف.
مردى در حضور امام صادق عليهالسلام گفت: الله اكبر. امام فرمود: خدا بزرگتر از چه
چيزى است؟
مرد گفت: از هر چيزى.
امام فرمود: او را محدود كردى.
مرد گفت: چه بگويم؟
امام فرمود: بگو خدا از اين كه وصف شود، بزرگتر است.
عن جميع بن عمير(279)
قال: و قال ابوعبدالله عليهالسلام: اى شىء الله اكبر؟
فقلت: الله اكبر من كل شىء.
فقال: و كان ثم شىء فيكون اكبر منه؟
فقلت: فما هو؟
قال: الله من أن يوصف.
جميع بن عمير گفت: امام صادق عليهالسلام فرمود: خدا از چه چيزى بزرگتر است؟
گفتم: خداوند از هر چيزى بزرگتر است.
فرمود: هر چيزى كه باشد، خداوند از آن بزرگتر مىباشد.
گفتم: پس چه بگويم؟ فرمود: خدا از آن چه وصف شود، بزرگتر است.
كبر دو قسم است: اين كه از لحاظ دايره وجود، بزرگتر باشد، نسبت به آن چه كه
دايرهاش كوچكتر است و اين لازمهاش محدود بودن موصوف است و در اين صورت وجود
موصوف نمىتواند، جدا باشد، به طورى كه ممكن نباشد كه پايان و التهابى حاصل شود، پس
بگو: او بزرگ است، به گونهاى كه نهايت و پايانى براى او نيست.
امام، كبر را به معنى اول از خداوند متعال نفى مىكند، به خاطر اين كه در اين
تعريف، ممتنع از اين است كه اندازه و حدى براى آن از ازل قائل شويم.
فرمود: خداوند بزرگتر از آن است كه وصف شود. بزرگ است يا عظمت؛ يعنى در شرف و
عظمت و تسلط بر خلق برترين است و بزرگى او دور است از اين كه توصيف شود يا حدى براى
آن قرار داد.
پس اكبر اسمى براى خداوند تعالى است، به دليل اين كه در يعنى اول منزه از محدود
باشد.
234: كبير
اسمى براى خداوند متعال است، به دليل معنى دوم، يعنى كبر ذاتى او است؛ نه اين كه
گاهى باشد و گاهى نباشد.
235: متكبر
اسمى براى خداوند متعال است، به دليل اين كه از آن صفت، دست كشيده مثل اين كه آن
را ترك كرده و حواس پنج گانه، آن را حس نمىكند.
236: كريم
كرم و كرامت: چيزى كه به خاطر رتبه و زيادتى كه در آن است، تمام باشد. بر عكس پستى
است و صفت خاصى نيست؛ پس براى همه اشياء وصف مىشود، مثل:
ملك كريم: فرشته كريم(280)
و رسول كريم: فرستاده كريم(281)
و زوج كريم ؛ زوج كريم
(282) رزق كريم رزق كريم
(283) القى الىّ كتاب كريم: نامه
پرارزشى نزد من انداخته شده است.
(284)
و و زروع و مقامٍ كريمٌ: كشتزارها و جايگاه كريم(285)
و انه لقرآن كريم: اين قرآنى كريم است(286)
و له اجر كريم؛ براى او اجرى
كريم است.
(287)
اين اسمى براى خداوند است، به دليل اين صفت كامل در وصف و عمل و ذات.
237: كاره
خداوند متعال فرمود: وَ لو أرادُوا الخروجَ لَاَعَدّوا له
عُدّة و لكن كره النبعائهم فثبطهم؛
انها اگر مىخواستند، خارج شوند، وسيلهاش را فراهم
مىكردند، ولى خدا از حركت آنها كراهت داشت، لذا آنها را باز داشت.
(288)
اسمى براى خداوند است، چون خدا نمىخواهد به آنان قدرت و توانايى انجام كارهايشان
را بدهد.
238: كاسر
در فرهنگ لغت آمده است:(289)
كسر من طرفه: كمى و كم گرديد مال او.
پس اسمى براى خداوند تعالى است، به دليل اين كه نسبت به گناه بنده، چشمپوشى
مىكند و فرض بر اين مىگذارد كه اصلا نديده است.
ولى با وجود كفر مشركين، توجه به آنها مىشود و از متاع دنيا در اختيار آنها
است.
با وجود كفر ايشان و درويشان از قرب خدا، اين بذل خدا است و منزه و چقدر كرم و
رحمت او روشن و وسيع است.
239: كافل
سرپرست و عيالوار.
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه صاحب و مالك خلق است و رزق و روزى
مخلوقات به دست او است و نيازهاى خلق به دست او مرتفع مىشود.