210: فالق
در ادعيه(260)
آمده: يا فالق الحب و النوى
اى شكافنده دانه و هسته.
خداوند مىفرمايد: اءنّ الله فالق الحب و النوى:
بى شك خداوند شكافنده دانه و هسته است.
(261)
امام صادق عليهالسلام فرمود: الحب: طينة المؤمنين، القى
الله عليه المحبة، و النوى: طينة الكافرين َالّذِينَ نادا عن كل خير.
حب، ذات مؤمن است و اين را خداوند در ذات او قرار داده است. و النوى: ذات كافر از
هر چيزى خالى است. و از هر خيرى تهى مىباشد.
در فرهنگ لغت آمده است:(262)
فلقه يفلقه: و نوى جمع نواة است كه گذشت. پس فالق اسمى است براى خداوند به اعتبار
شكافتن دانه و تبديل آن به گياه.
به گونهاى كه هيچ يك از صفات خداوند شبيه صفات انسان نيست.
211: فائق
در فرهنگ لغت آمده است: برترى و فوقيت، يارانش را به مرتبه برترى رساند؛ در مجموع
به دليل داشتن شرافت آنها را برترى داد.
اين نام براى خداوند به اعتبار داشتن شرافت صفات و صفات شريفه مىباشد و برترى اين
صفات بر صفات مخلوقات؛ به گونهاى كه هيچ كدام از اين صفات شبيه يكديگر نيستند.
212: مفيد
در فرهنگ لغت آمده است:(263)
و افدت المال: فايده رساند و عطا كرد.
اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه به همه موجودات از نعمت ظاهرى و باطنى عطا
مىكند.
حرف قاف
213: قابض
قبض: ضد بسط است.
اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه اسماء را از مجراى اصيلش مانع مىشود كه
خداوند فرمود: و الله يقبض و يبسط و اليه ترجعون؛
تنگى و گشايش پديد مىآورد و به سوى او باز گردانده مىشويد.
(264)
214: قبيل
گرفته شده از قبل و به معنى جهت.
اسمى براى خداوند تعالى است، به دليل اين كه دورى از هر چه غير اوست، واجب
مىباشد.
215: قابل التوب
قبلا در اسم تواب آورديم و فرق بين اين دو بررسى شد.
216: قدوس
در فرهنگ لغت آمده:(265)
قدس: پاك.
اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه او پاك است از اين كه محدود به صفات شود،
صفات به طور كامل در ذات اوست. در قسمت ششم بيان شد.
217: قدير
حقيقت قدرت اين است كه ازا ابتداء خلق كرد به دليل اين كه به جوانب موجودات تسلط
دارد. چنان كه در امر سوم گذشت.
پس قدير اسمى براى خداوند متعال است، به دليل دوام اين احاطه براى خداوند؛ يعنى
اين كه هميشگى است، نه اين كه زمانى باشد و زمانى نباشد.
218: قادر
اسمى براى خداوند متعال است، به دليل اين كه قدرت خداوند در عالم فعل و به آن چه
كه به آن تعلق دارد، تعلق گرفت.
219: مقتدر
اسمى براى خداوند است، به اين دليل كه آن صفت در اختيار خداوند است.
اسم فاعل از باب افتعال و اقتدار مىباشد.
220: مقدر
اسمى براى خداوند است، چون امور عالم به ترتيب، يكى يكى از عالم اراده به عالم
تقدير فرود آورد. آن، از باب تفعيل است.
221: قديم
قدم: ضد حادث است.
اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه سابقه عدم ندارد؛ چنان چه حضرت على
عليهالسلام فرمود: او قديم است و قبل از هر چيز حتى زمان (قدم زمانى) حادث نيست هر
آغازى كه برايش تصور شود او پيش از آن بوده است.
222: قريب
خداوند فرمود: و نحن اقرب اليه من حبل الوريد؛
ما از رگ گردنش به او نزديكتريم.
(266)
اسمى براى خداوند است، به خاطر اين كه هيچ چيزى وجودش، خالى از خداوند نيست.
223: مقسم
خداوند تعالى فرمود: أَ هُم يَقسمونَ رحمتَ ربكَ نحنُ
قَسمنا بينهُم مَعيشَتُهم؛
مگر آنها تقسيم كننده رحمت پروردگار هستند، حال آن كه ما
معاش آنها را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرديم.
(267)
اسمى براى خداوند است، چون خداوند، روزى انسانها را به تدريج تقسيم مىكند.
224: قاصم
در فرهنگ لغت آمده است:(268)
قصمه يقصمه: شكستن در دعا آمده است كه:(269)
الحمدلله قاصم الجبارين: حمد و سپاس مخصوص خداوندى كه جباران را در هم شكست.
اسمى براى خداوند متعال است، به دليل اين كه كبر سركشان را مىشكند، به گونهاى كه
كبر ايشان را از بين مىبرد، با دليل و برهان روشن اصلاح مىكند.
225: مقنى
در فرهنگ لغت آمده كه:(270)
و القنى - كاءلى - الرضا، اقناه: ارضاه: او را بى نياز كرد.
اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه خداوند خلق را به وسيله آن چه براى او قرار
داده، آرامش بخشيد.
226: مقيت
در فرهنگ لغت آمده:(271)
القوت و القيت و القيتة: به معناى معاش و رزق
مىباشد.
مقيت: به معناى حافظ بر چيزى است، گواه و حاضر بر آن چيز.
اين اسم خداى تعالى است، به دليل حافظيت خداوند بر تمام موجودات از بابت روزى
رساندن به آنها، نه مطلق حفظ و نگاهدارى.
227: قوى
قوى از مظاهر صفات خداوند است، يعنى واسطهاى بين خدا و بين خلقش مىباشد.
اين اسم از اسماء موكلين خداوند براى انجام امور مىباشد (همان طور كه در فصل پنجم
مفصلا دانستيد) چرا كه خداوند قوى از نياز به چيزى منزه مىباشد و اتكاء به ذاتش
براى او از اتكاء به هر چيزى كفايت مىكند.
پس قوى اسم خداى تعالى است، به خاطر اتكاءاش به ذات خود و او از هر چيزى و هر
قدرتى برى مىباشد و به خاطر همين به قدرتمندترين قدرتها و اركانها توصيف شود.
همان طور كه در دعاى عديله فرمود:(272)
كان قويا قبل وجود القوة و القدرة.
او خداى قوى و توانا است، قبل از به وجود آمدن قوت و قدرت.
228: قهار
در فرهنگ لغت آمده است:(273)
قهر: يعنى غلبه و چيرگى.
حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام فرموده: يا من توحد
بالعز و البقا، و قهر عباده بالموت و الفناء.
اين تنها يگانهاى كه عزت و بقا فقط از آن توست و مرگ و فنا را بر بندگان خودش
چيره نمود.
(274)
اين اسمى براى خداوند تبارك و تعالى است، به دليل اين كه ذات مباركش بر مخلوقاتش
غلبه كرده و هم چنين او بر تمام موجوداتش چيرگى و تسلط دارد.