190: معيد
اسمى است براى خداوند متعال، به دليل اين كه خداوند آفرينش و خلقت را به مرحله پست
و پايين نازل مىكند و دوباره آن را صورتگرى مىكند.
191: معاذ
معنى و فرق بين معاذ و ملاذ و ملجأ در حروف لام مىآيد.
192: مستعان
اسمى است براى خداوند تعالى، براى اين كه هيچ كس، انسان را كمك نمىكند، مگر اين
كه او را از هدفش دور مىگرداند و فقط خداوند است كه شايسته كمك گرفتن مىباشد.
193: معين
اسمى براى خداوند است، چون هر كس را كه كمك بخواهد، يارى مىكند.
حرف غين
194: غفور
بنده و آن چه متعلق به اوست، ملك خداوند متعال است و او در مال و جان خود تصرفى
نمىتواند بكند، مگر به اجازه خداوند.
حقيقت اطاعت آن است كه بنده مال و جانش را با خواست و اجازه خداوند، در راه رضايت
او صرف كند و حقيقت گناه اين است كه مال و جانش را با خواست خودش، در غير آن چه
اجازه خدا در آن است، هنگامى كه عقوبت خداوند را بر مىانگيزد، صرف كند و خداوند در
عقوبت او عجله نمىكند و اگر بنده عزم به ترك گناه كند، حتما خداوند او را مىبخشد.
پس غفور اسمى براى خداوند متعال است، به دليل اين كه گناهان از طرف بندگانش دوام و
استمرار داشته باشد، گويا كه به اذن خداوند از آنها سر زده، در اين عقوبت و تبعات
ديگرى بر آن مترتب نمىشود.
خداوند متعال فرمود: اءنْ تعدّوا نعمت الله لا تحصوها اءنّ
الله لغفورٌ رحيم؛
و نعمتهاى خداوند آن قدر زياد است كه نمىتوان آن را بر
شمرد، بى شك خداوند بخشنده و مهربان است.
(253)
195: غفار
اسمى براى خداوند است، كه در آن صفت آفريننده بودن به صورت مبالغه بيان شده است.
196: غافر
اسمى براى خداوند است، به اين دليل كه او به آن صفت عمل مىكند، چون خداوند،
خطاپوش است.
197: غالب
غلبه: چيره شدن، پيروز شدن بر دشمن.
اسمى براى خداوند است، به دليل تسلط يافتن خداوند بر دشمنانش.
198: غنى
اسمى براى خداوند است، چون او ذاتا از هر چيزى بى نياز است.
199: مغنى
اسمى براى خداوند است، چون نياز همه موجودات را بر طرف مىسازد و امور آنها را به
ديگرى واگذار نمىكند.
حرف ف
200: فتاح
فتح: متضاد بستن.
اسمى براى خداوند است، به اين دليل كه او درهاى خير را براى بندگانش در دنيا و
آخرت گشوده مىگشايد.
201: فاتح
اسمى براى خداوند است، به واسطه اين كه اين صفت را انجام مىدهد از آن جهت كه
اسباب و وسايل آسمانى از جمله ابر، خورشيد، ماه، ستارگان، گياهان، رعد و برق، خاك،
كوه و غيره كه آن قدر زياد هستند كه نمىشود، حساب كرد، را در جهت گشايش امور خلايق
به كار برد.
202: فاتق
فتق: شكافت.
چنانكه در حرف راء و در اسم راتق، در روايتى از امام باقر عليهالسلام در معنى رتق
و فتق، بيان شد.
پس فاتق اسمى براى خداوند متعال است، به اين دليل كه در هر چيزى ظهور كرده و آثار
او در آن جارى است.
203: فاخر
فخر: افتخار كردن به خصائص نيكو، ستودن صفات.
اسمى براى خداوند تعالى است، به دليل اين كه هر چه ستايش است، سزاوار اوست.
204: فرد
فرد: نظيرى براى او نيست.
اسمى براى خداوند تعالى است، به دليل اين كه بى نظير است و زوجى از جنس او برايش
وجود ندارد.
فرق بين او و وتر اين است كه وتر كسى است كه دومى براى او نيست، اگر چه از غير
همجنس باشد.
و فرد: نصف زوج است مثل زوج و فرد.
205: فارق
حضرت على عليهالسلام در خطبهاى در كتاب كافى فرمود:(254)
ضَادّ النّورَ بِالظّلْمَةِ وَ الْيُبْسَ بِالْبَلَلِ وَ
الْخَشِنَ بِاللّيّنِ وَ الصّرْدَ بِالْصَرُورِ، مُؤَلّفٌ بَيْنَ
مُتَعَادِيَاتِهَا، وَ مُفَرّقٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِهَا، دَالّةً بِتَفْرِيقِهَا
عَلَى مُفَرّقِهَا وَ بِتَأْلِيفِهَا عَلَى مُؤَلّفِهَا، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللّهِ
تَعَالَى وَ مِنْ كُلّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلّكُمْ تَذَكّرُونَ
فَفَرّقَ بَيْنَ قَبْلٍ وَ بَعْدٍ لِيُعْلَمَ أَنْ لَا قَبْلَ لَهُ وَ لَا
بَعْدَ... .
روشنى را ضد تاريكى ساخت و خشكى را ضد ترى آفريد و درشتى را در برابر هم آهنگهاى
آنها را از هم جدا ساخت تا جدا كردن اينها راهنماى جداكننده باشد و آميختن آنها
رهنماى آميزنده، و اين است فرموده خداى تعالى از هر چيز جفت هم
آفريديم شايد شما ياد آور شويد(255)
متذكر شويد بين ما پيش و پس جدايى انداخت، تا دانسته شود براى او، پيش و پسى نيست.
پس فارق اسمى براى خداوند متعال است، به دليل اين كه قيد و روابط چيزها را جدا
مىسازد.
206: فاصل
فضل: حائل بين دو چيز و جدايى بين حق و باطل.
فاضل اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه دو چيز وجود ندارد، مگر اين كه خداوند
در بين آن دو وجود دارد چنان چه خداوند فرمود: ما يكون من
نجوى ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلك و لا اكثر الا
هو معهم؛
هيچ نجوايى ميان سه نفر نيست كه او چهارمين آنها نباشد و پنج
نفرى نيست، مگر اين كه خدا ششمين آنها باشد، نه كمتر از آن و نه بيشتر.
(256)
به دليل آن كه خداوند، جدا كننده حق و باطل در دنيا و آخرت است.
به دليل اين كه خداوند متعال، جداكنندهى بين هر شخصى و شخص ديگر مىباشد، يعنى
جداكننده اصناف و نوعها و جنسها، به گونهاى كه هيچ موجودى شبيه موجودى خصوصيتى
مخصوص به خود دارد كه در ديگرى نيست. به دليل اين كه خصوصياتى دارد كه نمىيابى در
ديگرى.
207: فاضل
در فرهنگ لغت آمده:(257)
افزودن، بر عكس كم و ناقص كردن.
اين اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه داراى همه كمال به كاملترين شكل است.
روايت شده در دعاى بعد از نماز در ماه رجب اين چنين گفته شود:(258)
فانه غير منقوص ما اعطيت فزدنى من فضلك يا كريم.
آن چه را كه ببخشد، از بين نمىرود و ناقص نمىشود؛ اى كريم! فضل و احسانت را بر
ما زياد كن.
پس دريافت شد كه بعد از اين كه تصريح به عدم نقص شد كه مراد از فضل، همان فراوانى
و آثار بخشش خداوند است؛ مثلا فرض كنيد دو فرد ثروتمند كه هر يك هزار درهم دارند،
يكى زندگى راحتى براى خود و فرزندان و همسرش فراهم مىكند و ديگرى بر خود و
خانوادهاش سخت مىگيرد، پس اولى فاضل است و دومى فاضل نيست.
فاضل اسمى براى خداوند است، به دليل آشكار گشتن آثار همه صفاتش به گونهاى كه به
اصلاح همه هستى احاطه دارد.
208: فاطر
در فرهنگ به معنى شكافت، آمده است:(259)
خداوند آفريد ايشان را هم در ابتدا و هم در بالندگى و رشد ايشان.
اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه خلق را به وجود آورد و بزرگ كرد و پروراند.
209: فكاك الرقاب
فك الاسير: او را رها كرد. رقبه: او را آزاد كرد.
اسمى براى خداوند متعال است، به دليل اين كه گرفتار از آتش جهنم را نجات داد و
بندگان گناهكار را از عذاب آزاد كرد.