از امام حسين عليهالسلام نقل شده است:
الصمدُ: الذِى انتهى اليه السؤدد، و الصمد الدائم الذى لم
يزل و لا يزال، و اَلّذِى لا جوف له، و اَلّذِى لا يأكل و لا يشرب و لا ينام.
صمد: كسى است كه تمام بزرگىها به او ختم مىشود و صمد هميشگى و دائم، كسى است كه
نه زوال مىبخشد و نه زائل مىشود و كسى است كه درونى ندارد و كسى است كه نه ميخورد
و نه مىآشامد و نه مىخوابد.
از ابوحنيفه نقل شده كه: صمد، كسى است كه قائم به نفس است و بى نياز از ديگران
مىباشد.
از امام سجاد عليهالسلام نقل شده است:
هو اَلّذِى لا شريك له و لا يؤده حفظ شىء، و لا يعزب عنه
شىء.
او كسى است كه شريكى ندارد و نيازى به حفظ چيزى ندارد و چيزى از او دور نمىشود.
از زيد بن على عليهالسلام نقل شده: او كسى است كه اگر وجود چيزى را اراده كند،
مىگويد باش، پس آن چيز موجود مىشود و او كسى است كه چيزها را مثل هم و ضد هم و
بين آن را خلق كرده است.
و از امام باقر عليهالسلام نقل شده:
الصمد: السيد المطاع، اَلّذِى ليس فوته ناه و لا آمر
صمد، مولاى اطاعت شوندهاى است كه امر كننده و نهىكنندهاى فوق او نيست.
گفته شده: صمد، بلندمرتبهاى كه وجودش فساد ندارد و كسى است كه با شواهد عينى،
قابل وصف نباشد.
نتيجه تحقيق عبارت است از اين كه صمد، صفتى از صمد است
به معناى قصد مىباشد (قصد كردن - در واقع مقصود واقع شدن) و جز اين نيست كه اين
صفت فقط برازنده حضرت حق است، زيرا بزرگى و بى نيازى به او منتهى مىشود و هيچ امر
كنندهاى و نهى كنندهاى فوق او وجود ندارد و او مقصد همه موجودات است و كسى است كه
همه عبادتشوندگان (احترام شوندگان) به عبوديت و عظمت او اقرار دارند و هيچ چيزى
نيست كه هنگام حاجت به او روى نياز نكند.
آن چه به عنوان لوازم صمديت ذكر مىشود، همانطور است كه خداوند تفسير مىكند:
لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد؛
نه زائيده و نه زائيده شده است و هيچ كس مثل و مانند او نيست.
(240)
يعنى از صفات خلق خدا خارج است و براى او همانندى نيست و هيچ آمر و ناهى غير از او
وجود ندارد و به جز او هيچ كس مقصد حوائج مخلوقات نيست و او همان كسى است كه از قول
و گفتار امام حسين عليهالسلام و امام زين العابدين عليهالسلام و امام باقر
عليهالسلام برداشت مىشود.
164: صانع
صنعت و صناعت: حرفه و شغل.
اگر كسى عملى را انجام دهد، گفته نمىشود كه آن عمل، حرفه اوست؛ مگر اين كه او
كاملا حاذق و ماهر باشد؛ يعنى قبل از عمل نسبت به آن چه كه آن چيز نياز دارد، عالم
باشد، به نحوى كه نيازى به كمى و زيادى آن علم و يا نيازى به توجه و تأمل جديدى
نباشد.
در فرهنگ لغت(241)
آمده است: ... و مردى ماهر در شكستن و حركت دادن و بسيار ماهر
و استاد و هر دو كاملا حاذق در كار... و زنى استاد و ماهر در كار (همانند ابر) حاذق
و ماهر در كار كردن با دو دست.
صانع اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه او هر آن چه كه انجام مىدهد و
هرگونه صنعتى كه به كار مىبندد، بعد از آن نيازى به كم يإ؛فف زياد نمودن، توجه و
تأمل يا تجربه جديد ندارد؛ و خداى تعالى همه چيز را به وجود آورده است، به نحوى كه
در ريز و درشت عالم چيزى كم نگذاشته و او به علم آن، از ازل كاملا احاطه داشته، تا
اين كه آن را به وجود آورده است.
165: مصور
شكل بخشيدن تصوير شىء، عبارت است از نازل كردن آن شىء از جهان اجمال به جهانهاى
تفصيل؛ و تنظيم استعدادهاى آن براى تأثير گذاشتن و تأثير پذيرفتن؛ مثل نازل نمودن
روح به قواى جسمانى و هماهنگ نمودن اين براى نشان دادن آثار و علائمش.
مصور اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت قرار دادن وهم و خيال در روح و مشخص نمودن
درجات وهم و تربيت قواى خيالى و كلا در مراتب آن، در شنوايى و بينايى و بويايى و
چشايى و لامسه و از اين قبيل شكل بخشيدنه.
حرف ضاد
166: ضارّ
ضرر: شكل دادن بدى و شر.
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت خوددارى و امتناع او از اعمال عذابهاى آسمانى
و عقوبتهاى زمينى و دادن ثروت و قدرت و عزت به دشمنانش اعم از مشركين و كافران، تا
بخورند و بهرهمند شوند و حيران و سرگشته آرزو و اميد گردند معاصى و گناهانشان
افزون شود؛ سپس عذابى دردناك در انتظار ايشان است.
167: مضل
خداوند مىفرمايد: اءنا جعلنا الشياطين أولياء للذين لا
يومنون؛
همانا ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان
نمىآورند.
(242)
و مىفرمايد: و من يعش عن ذكر الرحمن نُقيّض له شيطانا فهو
له قرينٌ؛
و هر كس از ذكر و ياد خداوند رحمان رخ بتابد، شيطانى را براى
او بر مىانگيزيم تا يار هميشگى او گردد.
(243)
مضل، اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت مسلط نمودن شياطين بر كسانى كه ايمان
نمىآورند.
حرف طاء
168: طبيب
طب (فن شفا دادن): علم شناسايى امراض بدن و علاج آن است.
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت احاطه او به مراتب همه موجودات و جايگاه و
امراض آنها و راه علاج آنه.
169: مطاع
حقيقت طاعت عبارت است از مطابقت اعمال و رفتار بنده با اوامر خداوند، به نحوى كه
در رابطه مخلوقات با خداوند ديده مىشود.
تطبيق اعمال مستأجرين به موجرين براى طلب مال الاجاره و تطبيق اعمال مظلومين با
ظالمين به جهت ترس از سياستهاى آنها و ايمن بودن از شكنجههايشان، طاعت تلقى
نمىشود.
پس طاعت فقط به موردى اطلاق مىشود كه عملى از روى علم به مولا بودن مولا و بندگى
بنده سر بزند. بندهاى كه ملكيتش تماما از آن مولا است و لازم است كه بنده آن را در
راه مالك بودن مولا صرف نمايد، يعنى به لحاظ اين كه او مالك آن چيز و منافع آن است.
مطاع، اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت شايستگى او در اين كه همه مخلوقات،
خودشان و اموالشان را در راه او فدا كنند، به جهت اين كه او مولا و مالك ايشان است؛
به تنهايى و بدون اين كه در اين مسير كسى با او شريك باشد، خداوند، تنها خالق هستى
است.
170: متطول
در فرهنگ لغت(244)
آمده است: طول و طائل و طائلة: به معنى فضل و قدرت و بى نيازى و گشايش است.
تطول عليهم: يعنى درشت كرد بر ايشان، بزرگ كرد بر ايشان، گشايش كرد در كار
ايشان.
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت بذل و بخشش بيش از اندازه؛ از خوردنىها و
آشاميدنىهاى لذيذ گرفته تا لباسهاى نفيس و زيب.
171: طهور
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت پاك نمودن بندگان صالح از آلودگى جاهليت و
نادانى، چنان كه مىفرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس
اهل البيت و يطهركم تطهيرا،
اين است و جز اين نيست كه خدا مىخواهد از شما اهل بيت عليهم
السلام هر گونه ناپاكى و آلودگى را بزدايد و شما را پاك گرداند، پاك گرداندنى.
(245)
172: طاهر
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت پاكى و تنزه او از هر گونه كمى و كاستى.
173: طهر
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت تنزه او حتى از كمال و به درستى كه
كمال توحيد، نفى صفات از اوست.
بلكه ذات حضرت بارى تعالى از پذيرفتن صفت، منزه است.
حرف ظاء
174: ظاهر
شرح آن در حرف الف، در اسم اول مرور شد.
175: ظهر اللاجين
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه او پشتيبانى كسى است كه به او پناه
مىبرد.
حرف عين
176: معبود
حقيقت بندگى خالصانه در مالكيت خدا با تمام اجزاء و توابع خود، بنده است و هيچگونه
دخل و تصرفى در نفع و ضرر و حيات و مرگ و حيات مجدد خويش نخواهد داشت.
معبود اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه همه موجودات مملوك او محسوب
مىشوند، يعنى خداوند شايسته مالك بودن است و نه از روى انفاق نمودن به خداوند.
حقيقت عبادت عبارت است از آگاه و بيدار شدن نفس و متذكر نمودن آن به اين معنى،
همراه با تداوم اعمال آن در مقام عمل، لحظه به لحظه و به خاطر همين خداوند تبارك و
تعالى عبادت را منحصر به خود نمود.
خدايى كه يگانه است و شريكى ندارد، و خداوند مىفرمايد: و
قضى ربك أَلّا تعبدوه الا ايّاه؛
و پروردگار تو مقرر فرمود كه جز او را پرستش نكنى.
(246)
بر خلاف طاعت، كه خداوند آن را براى خويش و براى فرستاده خويش پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم و براى اولوالامر (ائمه اطهار و در غياب ايشان ولى فقيه)
قرار داده است، پس در اين رابطه مىفرمايد:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم؛
از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت و پيروى كنيد.
(247)