151: شاكر
اسمى براى خداى تعالى است، به دليل اين كه اعمال آن صفت، در مقام عمل و وعده جزا
دادن بر همه عملها و براى هر احسانى، احسانى است.
152: شامخ
در فرهنگ لغت(231)
شمخ الجبل: به معنى بلندمرتبه و طولانى.
پس آن اسم خداى تعالى است، به دليل بلندمرتبگى خداوند بر همه چيزهايى كه غير خودش
است.
153: شهيد
خداوند تعالى مىفرمايد:
و كذلك جعلنا امة وسطا لتكونا شهداء على الناس و تكون
الرسول عليكم شهيدا؛
ما هم چنان شما مسلمين را به آيين اسلام هدايت كرديم و با
اخلاق معتدل و سيرت نيكو بياراستيم، تا گواه مردم باشيد، چنان چه پيغمبر را گواه
شما كرديم.
(232)
يوسف بن ابى سعيد مىگويد:(233)
كنت عند ابى عبدالله عليهالسلام ذات يوم، فقال لى:
اذا كان يوم القيامة و جمع الله تبارك و تعالى الخلائق، كان
نوح عليهالسلام اول من يدعى به، فيقال له: هل بلغت؟ فيقول: نعم. فيقال: من يشهد
لك؟ فيقول: محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم.
فيخرج نوح عليهالسلام فيتخطى الناس حتى يجىء الى محمد صلى
الله عليه و آله و سلم و هو كيثب المسك و معه على عليهالسلام و هو قوله عز و جل:
فلما راوه زلفةً سيئت وجوه َالّذِينَ كفروا فيقول نوح عليهالسلام: يا محمد! اءنّ
الله تبارك و تعالى سألنى هل بلّغت؟ فقلت: نعم، فقال: من يشهد لك؟ فقلت: محمد صلى
الله عليه و آله و سلم، فيقول: يا جعفر و يا حمزة، اذهبا و اشهدا له انه قد بلّغ.
فقال ابوعبدالله عليهالسلام: فجعفر و حمزة هما الشاهدان
للانبياء بما بلغوا.
فقلت: جعلت فداك فعلى عليهالسلام اين هو؟
فقال: هو اعظم منزلة من ذلك.
نزد امام صادق عليهالسلام بودم؛ پس حضرت به من فرمودند:
وقتى روز قيامت شود و خداوند تبارك و تعالى خلائق را جمع مىكند، حضرت نوح
عليهالسلام اولين كسى است كه او را مىخواهند، پس به نوح گفته مىشود: آيا تبليغ
كردى؟ مىگويد: بله، پس مىگويند: چه كسى براى تو شهادت مىدهد؟ حضرت نوح مىگويد:
محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم.
پس نوح عليهالسلام خارج ميشود و مردم به خطا مىافتند تا اين كه به محمد صلى الله
عليه و آله و سلم مىرسد، در حالى كه آن حضرت همراه على عليهالسلام بر راهى ضخيم و
استوار خواهد بود و فرموده خداوند عز و جل است كه مىفرمايد:
فلما راوه زلفةً سيئت وجوه َالّذِينَ كفروا؛
چون كافران، عذاب سخت را نزديك خود به چشم مشاهده كنند، رخسار
آنها از (خوف) زشت و سياه شود.
(234)
نوح عليهالسلام مىگويد: اى محمد! خداوند تبارك و تعالى از من سؤال كرد: آيا
تبليغ كردى؟ من گفتم: بله، فرمود: چه كسى به نفع تو شهادت مىدهد؟ گفتم: محمد صلى
الله عليه و آله و سلم.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى جعفر و اى حمزه برويد و شهادت دهيد كه
حضرت نوح تبليغ كرده است.
امام صادق عليهالسلام فرمود: جعفر و حمزه، اين دو نفر شاهد بر انبياء هستند، به
آن چه كه تبليغ كرده و رساندهاند.
راوى گفت: من فداى شما بشوم! پس على عليهالسلام كجاست؟
حضرت فرمود: على عليهالسلام جايگاهش بالاتر از آن است.
پس حقيقت شهادت، عبارت است از كشف حجاب بين شاهد و مشهود و احضار شاهد، مشهود را
در عالم او و احاطه شاهد بر مشهود و الا جعفر و حمزه (بلكه اميرالمؤمنين
عليهالسلام و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم) در زمان حضرت نوح عليهالسلام
نبودند و آن جا حاضر نبودند.
پس شهيد اسمى است براى خداوند تعالى به دليل عدم حجاب بين خود و ما ديگران.
154: شاهد
اسمى است براى خداوند تعالى به دليل فعليت آن صفت به نسبت به همه موجودات.
155: شايى
اميرالمؤمنين عليهالسلام در خطبهاى كه در كتاب كافى(235)
روايت شده، مىفرمايد:
شاء الاشياء لا بهمة، درّاك لا بخديعة.
خداوند اشياء را مىخواهد، ولى نه با همتش و اشيا را درك مىكند، نه با خيالش.
براى اشياء، جهانهايى است: اولين جهان كه اطلاق شىء بر آن صحيح است، جهان مشيت
است كه اول ظهورش در جهان امكان است و جهان مشيت، جهان بساطت و جهان احديت است،
امكان اطلاق شىء بر آن نيست، مگر اطلاق وجود.
اين اسم خداوند متعال به اعتبار اين كه كليدهاى غيبى - كه در عالم امكان اطلاق شى
بر آنها وجود ندارد - شىء بشوند و انزال به عالم مشيت.
حرف صاد
156: صبور
حقيقت صبر: تحمل كردن سختىها و مشكلات و فشارها؛ و لازمه آن، شكيبايى و استقامت و
ناله نكردن است. در حضرت بارى تعالى صبر به صورت عدم انفعال در مقابل عصيان و سركشى
بندگان (مخلوقات) و كافر شدن بندگان و يا مشكوك شدن ايشان تجلى مىيابد.
صبور اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه اين صفت از صفات ذاتى خداست و نه
صفتى كه گاهى بروز كند و گاهى سقوط.
157: صبار
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه اين صفت به صورتى شديد و افراطى در او
بروز و ظهور مىكند.
158: صابر
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اعمال صفت صبر و ترتيب دادن لوازم آن از جمله
شكيبايى در مقابل گناهان بندگان و عدم انتقال در عين قدرتمند بودن.
159: صادق
حقيقت صدق (راستى و درستى) عبارت است از راستى و درستى هر چيزى؛ پس راستى و درستى
ناطق در خبر دادن صحيح و حقيقى است و صداقت خبر، در بردارنده حقيقت امر و واقعيت
است.
در اين باره حضرت حق مىفرمايد: يوم ينفع الصادقين صدقهم؛
روزى كه راستى و درستى درستكاران به ايشان سود رساند(236)
مشخص است كه در روز قيامت، تنها چيزى كه مايه نزول بركت است، اعتقاد به وحدانيت
حضرت حق و نبوت پيامبران و امامت ائمه اطهار، منتصب از سوى خداوند است و نه چيز
ديگر، حتى اگر اعتقادى باشد كه مطابقت زيادى با اين اعتقاد داشته باشد.
صادق، اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه خداوند مگر به حقيقت و راستى خبر
نمىدهد.
160: صدوق
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت شدت وجود صفت صدق در او.
161: صريخ المستصرخين
صريخ: فريادرس.
مستصرخ: فريادخواه.
اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت فريادرسى از فريادخواهان.
162: صافح
صفح: ترك عقاب و عذاب؛ كه شايسته عقوبت است، البته نه به صورت جزمى و قطعى.
صافح اسمى از اسامى حضرت حق است، به جهت اين كه به گناهكاران، اميد بخشش و عفو مى
دهد، اگر بخواهد آنها را عذاب مىكند و اگر بخواهد آنها را مىبخشد. در اين باره
خداوند مىفرمايد:
و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اءنّ
الساعة لآتية فاصفح الصفح الجميل؛
و ما آسمانها و زمين و آن چه بين آنها است را جز به حق
(حكمت) خلق نكرديم و به درستى كه آن زمان (قيامت) خواهد آمد. پس بگذر، گذشتنى زيب.
(237)
از محتواى اين آيه شريفه دريافت مىشود كه آنها شايسته عذاب الهى هستند، ولى
عذابشان به زمانى ديگر به تأخير مىافتد؛ به خلاف عفو، كه عبارت است از بخشش
گناهكار به صورت كاملا قطعى و يقينى.
163: صمد
صمد: قصد.
صمد، صفت مشبههاى از مصدر مذكور است؛ خداوند كسى است كه در حوائج مهم به او روى
مىكنند.
كفعمى در كتاب مصباحش(238)
نقل مىكند:
عن ابى عبدالله الحسين عليهالسلام، اءنّ بعث اهل البصرة
اليه عليهالسلام يسألونه عن الصمد، فقال:
اءنّ الله قد فسرّه: لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد
لم يخرج منه شىء: كثيف كالولد، و لا لطيف كالنفس و لا ينبعث منه البدوات كالنوم و
الغم و الرجاء و الرغبة و الشبع و الخوف و اضدادها و كذا هو لا يخرج من كثيف
كالحيوان و النبات و لا لطيف كالبصر و سائر الآلات.
اهالى بصره، نزد امام حسين عليهالسلام شرفياب شده و در مورد صمد سؤال كردند. آن
حضرت فرمود:
خداوند آن را تفسير نموده است: نه زائيده
و نه زائيده شده است و هيچ كس مثل و مانند او نيست(239)
از او چيز كثيفى مثل فرزند و چيز لطيفى مثل روح خارج نمىشود و نه چيزى همانند خواب
از او سر مىزند و نه مسائلى هم چون اندوه و اميدوارى و رغبت و بى ميلى و ترس و بر
عكس اينها ندارد و همچنين او از چيز كثيفى مثل حيوان و گياه و نه از چيز لطيفى مثل
روح و ساير چيزهاى ديگر خارج نمىشود.