106: رشيد
رشد: استقامت بر راه حق كه همراه با كوشش و جديت مىباشد.
رشيد، اسم خداى متعال است به دليل عدم امكان خروجش از استقامت و اِعمال دائمى در
راه حق.
107: مرشد
اسم خداى تعالى است به دليل بودن رشد در قلبهاى بندگان مؤمن.
108: راشد
اسم خداى تعالى است به دليل اعمال رشد در كارهايش.
109: راصد
اسم خداى تعالى است به دليل مراقبت بر رفتار بندگانش كه چه وقت مرتكب گناه
مىشوند، پس اعمال آنان را محاسبه مىكند يا كفايت مىنمايند.
خداوند مىفرمايد: اءنّ ربك لبالمرصاد؛
البته خداى تو در كمين گاه است.
(201)
110: رصيد
اسم خداى تعالى است به دليل مرتبه سوم از اين ماده.
111: رضوان
خداوند مىفرمايد: رضى الله عنهم و رضوا عنه؛
خدا از آنها راضى مىباشد و آنها از خدا راضى هستند.
(202)
رضاى بنده، آرامش نفس او در نزد وجدانش مىباشد، وجدانى كه راضى از او باشد،
شادمانى به افعالش مىرسد. و از خداى تعالى، اعمال اسماء حسنىاش در حق بنده
مىباشد.
پس آن اسم خداى تعالى است، به دليل مبالغه خداوند در اجراء اسماء حسنى بر بندگان
مؤمنش، در مقام بذل حول و قوه.
112: رضى
اسم خداى تعالى است، به دليل دوام اين معنى بر خداى تعالى، بدون وقفه.
113: راضى
اسم خداى تعالى است، به دليل اعمال اين صفت در مقام فعل براى مؤمنين
114: مرضى
اسم خداى تعالى است به دليل شادكامى مؤمنين به كردار خداوند و آن چه براى آنها در
نظر گرفته و به وسيله اين آرامش پيدا كردهاند.
115: رافد
رفد: عطايى كه از آن انتظار احسان مىرود و البته معطى نااميد نمىكند كسى را كه
چيزى مىخواهد. پس آن اسم خدا به واسطه همين دليل كه ذكر شد.
116: رفيق
رفق: يعنى مدارا و نرمى.
آن، اسم خداى تعالى است به دليل آرامش بخشى به كينهها و قلوب مؤمنين.
در كافى از قول يكى از امامان عليهالسلام(203)
آمده:
اءنّ الله رفيق يحب الرفق و من رفقه بكم تسلية اضغانكم و
مضادة قلوبكم، فانه ليريد تحويل العبد عن الامر، فيتركه عليه حتى يحو بالناسخ،
كراهية تثاقل الحق عليه.
خداوند رفيقى است كه نرمى كردن را دوست دارد. و از رفق او بر شما، كينههاى
قلوبتان آرامش مىيابد؛ البته خداوند مىخواهد كه بندهاش از اين كار روى گرداند،
پس آن را دور مىكند بر او تا اين كه برگردانده شود به باطل كننده، كراهتى را كه حق
بر او سنگينى مىكرد.
117: رفيع
آن صفتى بلندمرتبه و اشرف صفاتش مىباشد.
آن اسم خداى تعالى است، به دليل اين كه صفات خداوند علت شرافت آنها است به طورى
كه ادراكشان ممكن نيست و بالاتر از وصف هستند، پس هيچ گاه صاحب آن صفات، ضايع
نمىشود.
118:رفيع الدرجات
جمع درجه است. المرقاة: بالامرتبه و مراد از آن، صفات و اسماء او به درجاتشان
مىباشد.
پس آن اسم خداى تعالى است، به دليل بلندى درجات صفاتش، كه بى شك نفس صفاتش درك
نمىشوند، آن چنان كه بايد درك شوند.
همان طور كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در خطبهاى در كافى(204)
مىفرمايند:
و حال دون غيبه المكنون حجب من الغيوب تاهت فى ادنى ادانيها
طامحات العقول فى لطيفات الامور.
ميان غيب مستتر او حجابهايى از نوع غيب، حايل شده است كه عقلهاى بلندنظر در
لطايف امور گمراه شده و در پستترين پستىها سقوط مىكنند.
119: رافع الدرجات
اسم خداى تعالى است، به دليل بلندى درجات بندگان مؤمن خدا به واسطه اعمال اسماء
حسنى مىباشد كه آنها را طبق روايات بى شمار، وارد بهشت مىكند.
120: مرتاح
در فرهنگ لغت آمده است:(205)
ارتياح: شادى و رحمت.
خداوند به واسطه رحمتش به او رحم كرد و بلاها را از او گرفت.
پس آن اسم خداى تعالى است، به دليل غلبه رحمت خداوند بر غضبش و آن نشاط خداى تعالى
از صفتهاى مخلوقين مىباشد.
121: رقيب
اسم خداى تعالى است، به دليل مراقبت بر عطا كردن به بندگانش و عدم اشتغال از
آنه.
122: مريد
اسم خداى تعالى است، به دليل نزول اشياء بر جهان اراده از جهانهاى هفت گانه كه جز
به وسيله او چيزى در زمين و آسمان نمىباشد. پس حقيقت اراده او انجام خصوصيات اين
مرحله است، و لذا اميرالمؤمنين عليهالسلام(206)
مىفرمايند: مريد لا بهمة. اراده مىكند، بدون اين كه
تلاشى داشته باشد.
حرف الزاء
123: زارع
اسم خداى تعالى است، به دليل رشد گياهان.
124: زكى
اسم خداى تعالى است، به دليل پاك بودن خداوند از حدود صفات و خصوصيات آن.
حرف سين
125: مسبب الاسباب
سبب، چيزى است كه در مقام تأثر به آن نسبت داده مىشود، يعنى واسطه در ثبوت است.
بنابراين اشكال مىشود كه خداوند اگر قدرتش بر اشياء بلاواسطه غلبه داشته باشد، پس
قاعدهاى براى ترتيب اسباب نمىباشد و اگر قدرتش بر اشياء غلبه نداشته باشد مگر به
وسيله اسباب، پس اين سخن خلاف است، چون قدرت خداوند، نسبت به همه اشياء مساوى است و
غلبهاش بدون واسطه است.
در نتيجه قدرت خداوند احتياج به واسطه ندارد، بلكه بر همه اشياء غلبه دارد. خداوند
در قرآن مىفرمايد: انمّا أمره اذا اراد شيئا أن يقول له كن
فيكون؛
فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند تنها به آن
مىگويد موجود باش آن نيز بى درنگ موجود مىشود.
آيا آدم عليهالسلام را از خاك خلق نكرد، بدون اين كه پدر و مادرى داشته باشد و
حضرت عيسى عليهالسلام را بدون پدر خلق كرد و ناقه حضرت صالح را از كوه متولد كرد و
اشياء را از طبيعت شأن جلوگيرى كرد، مثل جلوگيرى آتش از سوزاندن حضرت ابراهيم و آب
از جريانش بر روى زمين براى حضرت موسى و از منع اظهار اثرى كه از مقتضايش نمىباشد،
مثل تبديل شدن عصاى حضرت موسى عليهالسلام به اژدها و تبديل دستش به يد بيضاء براى
نگاهكنندگان بدون هيچ ضررى و هم چنين مثالهاى ديگر.
و لكن خداوند اسباب را براى مصالح قرار داد:
از جمله: خلق را امتحان كرده، چون اگر همه امور بلاواسطه دست خداوند باشد، از كجا
حال مطيع از عاصى، ظاهر و مشخص شود؟ و از كجا شر بودن باطن قاتل النفس و زناكار و
مستكبر و حسود و دروغگو و منافق و مانع زكات و غيره را بدانيم. مثلا اگر طعام را
واسطهاى براى سير شدن شكم بدانيم و شكم خلق بدون واسطه طعام پر نمىشد، پس از كجا
حال انفاق كننده از حال بخيل براى ما آشكار مىشد.
از جمله: اگر اسباب به ترتيب نباشند، كمالات خداوند به وسيله مراتب و شؤون كمالش
ظاهر نمىشد، چون همه اشياء به كليات و جزئياتشان، هر يك براى مرتبهاى از صفات خدا
مظهر و آيهاى هستند يا حاكى است براى بيان مرتبه از صفات و موجود لذاته است و
مطلوب بنفسه است، و براى هر يك اصل اصيل و طريق خاصى به سوى خداوند تعالى است، كه
واسطهاى بين موجود و بين پروردگارش نمىباشد، اگر چه اكثر مردم اين را نمىداند.
خداوند مىفرمايد:
فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور؛
چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمىشود، بلكه قلب هايى كه در
سينهها است، كور مىشود.
(207)
و چگونگى كسى كه نزديك هست به همه چيزها از هر چيز ديگر نياز به واسطه داشته باشد
بلكه هيچ شيئى از خداوند تعالى خالى نمىباشد.