شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۱۳ -


106: رشيد

رشد: استقامت بر راه حق كه همراه با كوشش و جديت مى‏باشد.

رشيد، اسم خداى متعال است به دليل عدم امكان خروجش از استقامت و اِعمال دائمى در راه حق.

107: مرشد

اسم خداى تعالى است به دليل بودن رشد در قلب‏هاى بندگان مؤمن.

108: راشد

اسم خداى تعالى است به دليل اعمال رشد در كارهايش.

109: راصد

اسم خداى تعالى است به دليل مراقبت بر رفتار بندگانش كه چه وقت مرتكب گناه مى‏شوند، پس اعمال آنان را محاسبه مى‏كند يا كفايت مى‏نمايند.

خداوند مى‏فرمايد: اءنّ ربك لبالمرصاد؛

البته خداى تو در كمين گاه است. (201)

110: رصيد

اسم خداى تعالى است به دليل مرتبه سوم از اين ماده.

111: رضوان‏

خداوند مى‏فرمايد: رضى الله عنهم و رضوا عنه؛

خدا از آن‏ها راضى مى‏باشد و آن‏ها از خدا راضى هستند. (202)

رضاى بنده، آرامش نفس او در نزد وجدانش مى‏باشد، وجدانى كه راضى از او باشد، شادمانى به افعالش مى‏رسد. و از خداى تعالى، اعمال اسماء حسنى‏اش در حق بنده مى‏باشد.

پس آن اسم خداى تعالى است، به دليل مبالغه خداوند در اجراء اسماء حسنى بر بندگان مؤمنش، در مقام بذل حول و قوه.

112: رضى‏

اسم خداى تعالى است، به دليل دوام اين معنى بر خداى تعالى، بدون وقفه.

113: راضى‏

اسم خداى تعالى است، به دليل اعمال اين صفت در مقام فعل براى مؤمنين‏

114: مرضى‏

اسم خداى تعالى است به دليل شادكامى مؤمنين به كردار خداوند و آن چه براى آن‏ها در نظر گرفته و به وسيله اين آرامش پيدا كرده‏اند.

115: رافد

رفد: عطايى كه از آن انتظار احسان مى‏رود و البته معطى نااميد نمى‏كند كسى را كه چيزى مى‏خواهد. پس آن اسم خدا به واسطه همين دليل كه ذكر شد.

116: رفيق‏

رفق: يعنى مدارا و نرمى.

آن، اسم خداى تعالى است به دليل آرامش بخشى به كينه‏ها و قلوب مؤمنين.

در كافى از قول يكى از امامان عليه‏السلام‏(203) آمده:

اءنّ الله رفيق يحب الرفق و من رفقه بكم تسلية اضغانكم و مضادة قلوبكم، فانه ليريد تحويل العبد عن الامر، فيتركه عليه حتى يحو بالناسخ، كراهية تثاقل الحق عليه.

خداوند رفيقى است كه نرمى كردن را دوست دارد. و از رفق او بر شما، كينه‏هاى قلوبتان آرامش مى‏يابد؛ البته خداوند مى‏خواهد كه بنده‏اش از اين كار روى گرداند، پس آن را دور مى‏كند بر او تا اين كه برگردانده شود به باطل كننده، كراهتى را كه حق بر او سنگينى مى‏كرد.

117: رفيع‏

آن صفتى بلندمرتبه و اشرف صفاتش مى‏باشد.

آن اسم خداى تعالى است، به دليل اين كه صفات خداوند علت شرافت آن‏ها است به طورى كه ادراكشان ممكن نيست و بالاتر از وصف هستند، پس هيچ گاه صاحب آن صفات، ضايع نمى‏شود.

118:رفيع الدرجات‏

جمع درجه است. المرقاة: بالامرتبه و مراد از آن، صفات و اسماء او به درجاتشان مى‏باشد.

پس آن اسم خداى تعالى است، به دليل بلندى درجات صفاتش، كه بى شك نفس صفاتش درك نمى‏شوند، آن چنان كه بايد درك شوند.

همان طور كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام در خطبه‏اى در كافى‏(204) مى‏فرمايند:

و حال دون غيبه المكنون حجب من الغيوب تاهت فى ادنى ادانيها طامحات العقول فى لطيفات الامور.

ميان غيب مستتر او حجاب‏هايى از نوع غيب، حايل شده است كه عقل‏هاى بلندنظر در لطايف امور گمراه شده و در پست‏ترين پستى‏ها سقوط مى‏كنند.

119: رافع الدرجات‏

اسم خداى تعالى است، به دليل بلندى درجات بندگان مؤمن خدا به واسطه اعمال اسماء حسنى مى‏باشد كه آن‏ها را طبق روايات بى شمار، وارد بهشت مى‏كند.

120: مرتاح‏

در فرهنگ لغت آمده است:(205) ارتياح: شادى و رحمت.

خداوند به واسطه رحمتش به او رحم كرد و بلاها را از او گرفت.

پس آن اسم خداى تعالى است، به دليل غلبه رحمت خداوند بر غضبش و آن نشاط خداى تعالى از صفت‏هاى مخلوقين مى‏باشد.

121: رقيب‏

اسم خداى تعالى است، به دليل مراقبت بر عطا كردن به بندگانش و عدم اشتغال از آن‏ه.

122: مريد

اسم خداى تعالى است، به دليل نزول اشياء بر جهان اراده از جهان‏هاى هفت گانه كه جز به وسيله او چيزى در زمين و آسمان نمى‏باشد. پس حقيقت اراده او انجام خصوصيات اين مرحله است، و لذا اميرالمؤمنين عليه‏السلام‏(206) مى‏فرمايند: مريد لا بهمة. اراده مى‏كند، بدون اين كه تلاشى داشته باشد.

حرف الزاء

123: زارع‏

اسم خداى تعالى است، به دليل رشد گياهان.

124: زكى‏

اسم خداى تعالى است، به دليل پاك بودن خداوند از حدود صفات و خصوصيات آن.

حرف سين‏

125: مسبب الاسباب‏

سبب، چيزى است كه در مقام تأثر به آن نسبت داده مى‏شود، يعنى واسطه در ثبوت است. بنابراين اشكال مى‏شود كه خداوند اگر قدرتش بر اشياء بلاواسطه غلبه داشته باشد، پس قاعده‏اى براى ترتيب اسباب نمى‏باشد و اگر قدرتش بر اشياء غلبه نداشته باشد مگر به وسيله اسباب، پس اين سخن خلاف است، چون قدرت خداوند، نسبت به همه اشياء مساوى است و غلبه‏اش بدون واسطه است.

در نتيجه قدرت خداوند احتياج به واسطه ندارد، بلكه بر همه اشياء غلبه دارد. خداوند در قرآن مى‏فرمايد: انمّا أمره اذا اراد شيئا أن يقول له كن فيكون؛

فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند تنها به آن مى‏گويد موجود باش آن نيز بى درنگ موجود مى‏شود.

آيا آدم عليه‏السلام را از خاك خلق نكرد، بدون اين كه پدر و مادرى داشته باشد و حضرت عيسى عليه‏السلام را بدون پدر خلق كرد و ناقه حضرت صالح را از كوه متولد كرد و اشياء را از طبيعت شأن جلوگيرى كرد، مثل جلوگيرى آتش از سوزاندن حضرت ابراهيم و آب از جريانش بر روى زمين براى حضرت موسى و از منع اظهار اثرى كه از مقتضايش نمى‏باشد، مثل تبديل شدن عصاى حضرت موسى عليه‏السلام به اژدها و تبديل دستش به يد بيضاء براى نگاه‏كنندگان بدون هيچ ضررى و هم چنين مثال‏هاى ديگر.

و لكن خداوند اسباب را براى مصالح قرار داد:

از جمله: خلق را امتحان كرده، چون اگر همه امور بلاواسطه دست خداوند باشد، از كجا حال مطيع از عاصى، ظاهر و مشخص شود؟ و از كجا شر بودن باطن قاتل النفس و زناكار و مستكبر و حسود و دروغگو و منافق و مانع زكات و غيره را بدانيم. مثلا اگر طعام را واسطه‏اى براى سير شدن شكم بدانيم و شكم خلق بدون واسطه طعام پر نمى‏شد، پس از كجا حال انفاق كننده از حال بخيل براى ما آشكار مى‏شد.

از جمله: اگر اسباب به ترتيب نباشند، كمالات خداوند به وسيله مراتب و شؤون كمالش ظاهر نمى‏شد، چون همه اشياء به كليات و جزئياتشان، هر يك براى مرتبه‏اى از صفات خدا مظهر و آيه‏اى هستند يا حاكى است براى بيان مرتبه از صفات و موجود لذاته است و مطلوب بنفسه است، و براى هر يك اصل اصيل و طريق خاصى به سوى خداوند تعالى است، كه واسطه‏اى بين موجود و بين پروردگارش نمى‏باشد، اگر چه اكثر مردم اين را نمى‏داند.

خداوند مى‏فرمايد:

فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور؛

چرا كه چشم‏هاى ظاهر نابينا نمى‏شود، بلكه قلب هايى كه در سينه‏ها است، كور مى‏شود. (207)

و چگونگى كسى كه نزديك هست به همه چيزها از هر چيز ديگر نياز به واسطه داشته باشد بلكه هيچ شيئى از خداوند تعالى خالى نمى‏باشد.