شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۸ -


53: جميل‏

نامى براى خداوند متعال مى‏باشد، به دليل اين كه او متصف به صفات جمال و زيبايى مى‏باشد و در عنوان چهارم نيز سخنش گذشت.

54: مُجمل‏

در فرهنگ لغت آمده: ... و اجمل فى الطلب يعنى؛ معتدل و حق آن ادا شده است و زياده‏روى در آن نمى‏شود و دچار كاستى نمى‏گردد.

امام سجاد عليه‏السلام‏(132) فرمود: يا محسن يا مجمل يا منعم.

اى نيكى كننده، اى اعتدال بخشنده و اى روزى دهنده.

يعنى پيش از حاجت و نياز به كسى نمى‏بخشد، تا آن كه سركشى و طغيان كند و نه كمتر از نياز كه باعث بدبختى گردد.

بنابراين، نامى براى خداوند متعال است، به دليل اعتدالى كه او در بخشيدن و امتناع از بخشش دارد، يا به دليل جمع كردن بندگانش از تفرقه، چون بخشش به اندزاه براى دل، كيفيتى حاصل كند كه توجه به او را ممكن مى‏گرداند، به اين مضمون كه انسان، قلب خود را براى طلب و درخواست چيزها و يا در نگهدارى از آن چه كه بيش از اندازه كفايت اوست مشغول نمايد. پس قلب براى ذكر خداوند بلندمرتبه فارغ مى‏ماند.

55: جواد

در فرهنگ لغت آورده: ... و اجاد: يعنى به نيكويى مى‏بخشد.

اين نام براى خداوند متعال است، به دليل اين كه بخشش پروردگار، نيكوترين بخشش است، از اين جهت كه بخششى بدون منت است و قبل از درخواست مى‏بخشد و بخششى بسيار و دائمى است و قبل از بخشش، چيزى در عوض آن نگرفته و بعد از بخشش نيز چيزى درخواست نمى‏نمايد. به اطاعت كننده و گناهكار يكسان مى‏بخشد، شامل مؤمن و كافر مى‏گردد، و شائبه دفع ضرر و يا جلب منفعت براى او، در آن وجود ندارد.

56: مجيب‏

در ادعيه‏(133) آمده است: يا مجيب الدعواة. اجابة الداعى يعنى: پاسخ درخواست، اين اسم از اين رو به خداوند تعلق گرفته كه او پاسخ دهنده و بخشنده درخواست درخواست كنندگان است.

حرف ح‏

57: حبيب‏

حقيقت حب، عبارت از در حجاب و پوشيده ماندن محبوب و معشوقه از توجه حبيب و عاشق به خودش مى‏باشد، و خداوند بلندمرتبه آن زمان كه نور حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را آفريد، براى نورش حجابى از عالم خودش كه براى آن، نامى و يا تصويرى متصور نيست، براى عدم دسترسى ديگران و محبوبيت صرف او - هم چنان كه قبل از خلقتش بود - قرار داد؛ و اين حالت محجوبيت براى تمام چيزهايى كه نسبت به او عشق مى‏ورزند، جارى و سارى ساخت.

اين نام از اين رو متعلق به خداوند تعالى گرديده است، زيرا عالم مخلوقات به دليل عدم بصيرت محض و صرف، از درك او محجوب است و به هيچ وجه قادر به ادراك او نيستند.

58: حسيب‏

باب فعيل از حسبه حسبانا و حسابا: يعنى شمارش و حساب.

اين اسم براى خداوند متعال است، به دليل احاطه‏اش به شماره موجودات، و شماره نفس‏ها و حركات و سكناتشان و حالاتشان، تا نهايت آرزوهايشان و تمام خواسته‏هايشان مى‏باشد.

59: حاسب‏

خداوند بلندمرتبه مى‏فرمايد:

و اءن كان مثقال حبة من خردلٍ أَتينا بها و كفى بنا حاسبين؛

و اگر به اندازه ذره‏اى، دانه خردل باشد، آن را در نظر مى‏گيريم و براى ما اين كه اعمال خلق را به وزن و حساب و شمارش بياوريم، كفايت مى‏كند. (134)

از اين رو اين نام براى خداوند متعال است، به دليل آن كه او اعمال موجودات را براى پاداش روز قيامت، حساب و وزن مى‏كند.

60: محسن‏

احسان: مخالف بدى.

اين نام براى خداوند متعال است، به دليل نيكى معامله با بندگانش، از جمله: گشودن در توبه به روى آن‏ها و قبول توبه‏شان و بخشيدن گناهانشان و پوشاندن عيبهايشان و برداشتن بار سنگين از دوششان و وضع دستورات و تكاليفى به اندازه توانشان و قبول توبه حتى از مُصر بر گناه است. اما اين صفت، غير از بخشش مى‏باشد.

61: حاشر

حشر: يعنى جمع كردن است.

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به اين دليل اين كه او اولين و آخرين را در محشر و در جايگاهى يكسان جمع مى‏نمايد.

62: محصى‏

خداوند متعال مى‏فرمايد:

و كل شى‏ء احصيناه فى امامٍ مبينٍ؛

و تمام چيزها را در برابر پيشوايى آشكار، احصاء و شمارش مى‏نماييم.

در تفسير قمى آمده:(135) در كتاب آشكار است.

اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرموده است:(136)

انا و الله الامام المبين، ابين الحق من الباطل، ورثته عن رسول الله.

قسم به خدا! پيشواى آشكار من هستم، حق را از باطل روشن مى‏نمايم، آن را از رسول خدا به ارث برده‏ام.

امام باقر عليه‏السلام فرمود:(137)

لما نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: و كل شى‏ء احصيناه فى امام مبين، قام ابوبكر و عمر من مجلسهما و قالا: يا رسول الله، هو التوراة؟ قال: لا. قالا: فهو الانجيل؟

قال: لا. قالا: فهو القرآن؟ قال: لا. فاقبل اميرالمؤمنين عليه‏السلام فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: هو هذا، انه الامام اَلّذِى احصى الله تبارك و تعالى:فيه علم كل شى‏ء.

هنگامى كه اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد: و تمام چيزها را در پيشوايى آشكار، احصاء و شمارش مى‏كنيم ابوبكر و عمر از جايشان بر خاستند و گفتند: اى پيامبر خدا، او تورات است ؟ فرمود: نه ، گفتند: پس آن انجيل است ؟ فرمود: نه . گفتند: پس آن قرآن است ؟ فرمود: نه.

در اين لحظه اميرالمؤمنين عليه‏السلام وارد شد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: او همين است، همانا او پيشوايى است كه در او، علم تمام چيزها توسط خداوند تبارك و تعالى احصاء و شمارش مى‏گردد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:(138)

معاشر الناس، ما من علم الا علمنيه ربى، و انا علمته عليّا و قد احصاه الله فىّ و كل علم علمت فقد احصيته فى امام المتقين و ما من علم الا علمته عليا؛ و مقام علىّ عليه‏السلام و مرتبة هو مرتبة الفرقان اَلّذِى يتبين فيه الاشياء بانواعها، يميّز بمنوعاتها.

اى مردم! علمى نيست مگر آن كه پروردگارم آن را به من آموخته و من آن را به على عليه‏السلام آموخته‏ام و خداوند، را در من احصاء مى‏كرد و هر دانشى را كه آموختم، آن را در محضر تقواپيشگان، جدا كننده‏اى است كه همه چيزها را به انواع مختلف در آن روشن‏شده، مى‏توان يافت، و به اين كه هر كدام از چه نوعى است از يكديگر جدا مى‏گردند.

پس معنى احصاء، مشخص شدن اشياء از يكديگر در كتاب آشكار مى‏باشد و جداكنندگى درجه‏اى از كتاب و قرآن مى‏باشد كه آن دو، جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى‏باشند. پس محصى نامى براى خداوند بلندمرتبه است به دليل جدا شدن اشياء به انواعشان در عالم و به دليل ديگر، نزول امور از جهان كتاب به سوى جهان مشيت است كه اختياردار آن، خاندان محمد - صلوات الله عليهم - مى‏باشند.

63: حاضر

قال تعالى خداوند بلندمرتبه مى‏فرمايد:

ما يكون من نحوى ثلاثة الا هو رابعهم؛

هيچ سه نفرى با يكديگر سخن نمى‏گويند، جز اين كه او چهارمى آن‏هاست. (139)

عيسى بن يونس گفت:(140)

قَالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ لاَِبِي عَبْدِ اللّهِ عليه‏السلام فِي بَعْضِ مَا كَانَ يُحَاوِرُهُ:

ذَكَرْتَ اللّهَ فَأَحَلْتَ عَلَى غَائِبٍ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه‏السلام: وَيْلَكَ كَيْفَ يَكُونُ غَائِبا مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شَاهِدٌ، وَ إِلَيْهِمْ أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، يَسْمَعُ كَلَامَهُمْ، وَ يَرَى أَشْخَاصَهُمْ، وَ يَعْلَمُ أَسْرَارَهُمْ.

ابن ابى العوجاء در برخى از گفتگوهايش به امام صادق عليه‏السلام گفت:

خدا را ياد كردى و بر غائب درود فرستادى.

آن حضرت فرمود: واى بر تو! چگونه مى‏شود كسى بر مخلوقاتش شاهد نباشد و نزديكتر از رگ گردن به آنان نباشد و سخنشان را نشنود و آن‏ها را نبيند و رازهايشان را نداند، چگونه مى‏شود كه او غائب باشد.

فَقَالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ: أَ هُوَ فِي كُلّ مَكَانٍ؟ أَ لَيْسَ إِذَا كَانَ فِي السّمَاءِ كَيْفَ يَكُونُ فِي الاَْرْضِ؟ وَ إِذَا كَانَ فِي الاَْرْضِ كَيْفَ يَكُونُ فِي السّمَاءِ؟.

ابن ابى العوجاء گفت: آيا او در همه مكان‏هاست؟ چگونه مى‏شود هنگامى كه او در آسمان است، در زمين هم باشد و در زمانى كه در زمين است، در آسمان هم باشد؟

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه‏السلام: إِنّمَا وَصَفْتَ الْمَخْلُوقَ الّذِي إِذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكَانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكَانٌ وَ خَلَا مِنْهُ مَكَانٌ فَلَا يَدْرِي فِي الْمَكَانِ الّذِي صَارَ إِلَيْهِ مَا يَحْدُثُ فِي الْمَكَانِ الّذِي كَانَ فِيهِ فَأَمّا اللّهُ الْعَظِيمُ الشّأْنِ الْمَلِكُ الدّيّانُ فَلَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكَانٌ وَ لَا يَكُونُ إِلَى مَكَانٍ أَقْرَبَ مِنْهُ إِلَى مَكَانٍ .

امام صادق عليه‏السلام فرمود: هنگامى كه مخلوق را وصف مى‏نماييم، آن كسى است كه هرگاه از يك مكان به مكان ديگرى منتقل مى‏گردد، مكان دوم به وسيله او اشغال مى‏گردد و مكان اول از او خالى مى‏شود، پس در مكانى كه به سوى آن جا حركت نموده است و به آن رسيده است، آن چه كه روايت مى‏شود از مكانى كه در آن بوده، درك نمى‏شود؛ اما خداوند كه منزلت او بزرگ است؛ او پادشاه و جزادهنده مخلوقات است، مكانى از او خالى نمى‏گردد و مكانى به وسيله او اشغال نمى‏شود و به مكانى نسبت به مكان ديگر نزديكتر نمى‏باشد.

64: حق‏

در فرهنگ لغت آمده است كه:(141)

حق از نام‏ها و صفات خداوند بلندمرتبه مى‏باشد، و به قرآن نيز اطلاق مى‏گردد و ضد باطل است.

حق، ضد باطل است، يعنى: ضد هر آن چه كه از بين مى‏رود و به هر يك از چيزهايى كه نام برده مى‏شود، از جهت ثبات و از بين نرفتن، اطلاق مى‏گردد و مشترك لفظى نيست.

پس آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل از بين نرفتن و جدا بودن او از جهت ذات و صفت، از اين كه مانند آفريده‏اش باشد.