53: جميل
نامى براى خداوند متعال مىباشد، به دليل اين كه او متصف به صفات جمال و زيبايى
مىباشد و در عنوان چهارم نيز سخنش گذشت.
54: مُجمل
در فرهنگ لغت آمده: ... و اجمل فى الطلب يعنى؛ معتدل
و حق آن ادا شده است و زيادهروى در آن نمىشود و دچار كاستى نمىگردد.
امام سجاد عليهالسلام(132)
فرمود: يا محسن يا مجمل يا منعم.
اى نيكى كننده، اى اعتدال بخشنده و اى روزى دهنده.
يعنى پيش از حاجت و نياز به كسى نمىبخشد، تا آن كه سركشى و طغيان كند و نه كمتر
از نياز كه باعث بدبختى گردد.
بنابراين، نامى براى خداوند متعال است، به دليل اعتدالى كه او در بخشيدن و امتناع
از بخشش دارد، يا به دليل جمع كردن بندگانش از تفرقه، چون بخشش به اندزاه براى دل،
كيفيتى حاصل كند كه توجه به او را ممكن مىگرداند، به اين مضمون كه انسان، قلب خود
را براى طلب و درخواست چيزها و يا در نگهدارى از آن چه كه بيش از اندازه كفايت اوست
مشغول نمايد. پس قلب براى ذكر خداوند بلندمرتبه فارغ مىماند.
55: جواد
در فرهنگ لغت آورده: ... و اجاد: يعنى به نيكويى مىبخشد.
اين نام براى خداوند متعال است، به دليل اين كه بخشش پروردگار، نيكوترين بخشش است،
از اين جهت كه بخششى بدون منت است و قبل از درخواست مىبخشد و بخششى بسيار و دائمى
است و قبل از بخشش، چيزى در عوض آن نگرفته و بعد از بخشش نيز چيزى درخواست
نمىنمايد. به اطاعت كننده و گناهكار يكسان مىبخشد، شامل مؤمن و كافر مىگردد، و
شائبه دفع ضرر و يا جلب منفعت براى او، در آن وجود ندارد.
56: مجيب
در ادعيه(133)
آمده است: يا مجيب الدعواة. اجابة الداعى يعنى: پاسخ
درخواست، اين اسم از اين رو به خداوند تعلق گرفته كه او پاسخ دهنده و بخشنده
درخواست درخواست كنندگان است.
حرف ح
57: حبيب
حقيقت حب، عبارت از در حجاب و پوشيده ماندن محبوب و معشوقه از توجه حبيب و عاشق به
خودش مىباشد، و خداوند بلندمرتبه آن زمان كه نور حضرت محمد صلى الله عليه و آله و
سلم را آفريد، براى نورش حجابى از عالم خودش كه براى آن، نامى و يا تصويرى متصور
نيست، براى عدم دسترسى ديگران و محبوبيت صرف او - هم چنان كه قبل از خلقتش بود -
قرار داد؛ و اين حالت محجوبيت براى تمام چيزهايى كه نسبت به او عشق مىورزند، جارى
و سارى ساخت.
اين نام از اين رو متعلق به خداوند تعالى گرديده است، زيرا عالم مخلوقات به دليل
عدم بصيرت محض و صرف، از درك او محجوب است و به هيچ وجه قادر به ادراك او نيستند.
58: حسيب
باب فعيل از حسبه حسبانا و حسابا: يعنى شمارش و حساب.
اين اسم براى خداوند متعال است، به دليل احاطهاش به شماره موجودات، و شماره
نفسها و حركات و سكناتشان و حالاتشان، تا نهايت آرزوهايشان و تمام خواستههايشان
مىباشد.
59: حاسب
خداوند بلندمرتبه مىفرمايد:
و اءن كان مثقال حبة من خردلٍ أَتينا بها و كفى بنا حاسبين؛
و اگر به اندازه ذرهاى، دانه خردل باشد، آن را در نظر
مىگيريم و براى ما اين كه اعمال خلق را به وزن و حساب و شمارش بياوريم، كفايت
مىكند.
(134)
از اين رو اين نام براى خداوند متعال است، به دليل آن كه او اعمال موجودات را براى
پاداش روز قيامت، حساب و وزن مىكند.
60: محسن
احسان: مخالف بدى.
اين نام براى خداوند متعال است، به دليل نيكى معامله با بندگانش، از جمله: گشودن
در توبه به روى آنها و قبول توبهشان و بخشيدن گناهانشان و پوشاندن عيبهايشان و
برداشتن بار سنگين از دوششان و وضع دستورات و تكاليفى به اندازه توانشان و قبول
توبه حتى از مُصر بر گناه است. اما اين صفت، غير از بخشش مىباشد.
61: حاشر
حشر: يعنى جمع كردن است.
پس آن نامى براى خداوند متعال است، به اين دليل اين كه او اولين و آخرين را در
محشر و در جايگاهى يكسان جمع مىنمايد.
62: محصى
خداوند متعال مىفرمايد:
و كل شىء احصيناه فى امامٍ مبينٍ؛
و تمام چيزها را در برابر پيشوايى آشكار، احصاء و شمارش
مىنماييم.
در تفسير قمى آمده:(135)
در كتاب آشكار است.
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرموده است:(136)
انا و الله الامام المبين، ابين الحق من الباطل، ورثته عن
رسول الله.
قسم به خدا! پيشواى آشكار من هستم، حق را از باطل روشن مىنمايم، آن را از رسول
خدا به ارث بردهام.
امام باقر عليهالسلام فرمود:(137)
لما نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه و آله و
سلم: و كل شىء احصيناه فى امام مبين، قام ابوبكر و عمر من مجلسهما و قالا: يا رسول
الله، هو التوراة؟ قال: لا. قالا: فهو الانجيل؟
قال: لا. قالا: فهو القرآن؟ قال: لا. فاقبل اميرالمؤمنين
عليهالسلام فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: هو هذا، انه الامام اَلّذِى
احصى الله تبارك و تعالى:فيه علم كل شىء.
هنگامى كه اين آيه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد:
و تمام چيزها را در پيشوايى آشكار، احصاء و شمارش مىكنيم ابوبكر و عمر از
جايشان بر خاستند و گفتند: اى پيامبر خدا، او تورات است ؟
فرمود: نه ، گفتند: پس آن انجيل است ؟
فرمود: نه . گفتند: پس آن قرآن است ؟
فرمود: نه.
در اين لحظه اميرالمؤمنين عليهالسلام وارد شد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
فرمود: او همين است، همانا او پيشوايى است كه در او، علم تمام
چيزها توسط خداوند تبارك و تعالى احصاء و شمارش مىگردد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:(138)
معاشر الناس، ما من علم الا علمنيه ربى، و انا علمته عليّا
و قد احصاه الله فىّ و كل علم علمت فقد احصيته فى امام المتقين و ما من علم الا
علمته عليا؛ و مقام علىّ عليهالسلام و مرتبة هو مرتبة الفرقان اَلّذِى يتبين فيه
الاشياء بانواعها، يميّز بمنوعاتها.
اى مردم! علمى نيست مگر آن كه پروردگارم آن را به من آموخته و من آن را به على
عليهالسلام آموختهام و خداوند، را در من احصاء مىكرد و هر دانشى را كه آموختم،
آن را در محضر تقواپيشگان، جدا كنندهاى است كه همه چيزها را به انواع مختلف در آن
روشنشده، مىتوان يافت، و به اين كه هر كدام از چه نوعى است از يكديگر جدا
مىگردند.
پس معنى احصاء، مشخص شدن اشياء از يكديگر در كتاب آشكار مىباشد و جداكنندگى
درجهاى از كتاب و قرآن مىباشد كه آن دو، جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
مىباشند. پس محصى نامى براى خداوند بلندمرتبه است به دليل جدا شدن اشياء به
انواعشان در عالم و به دليل ديگر، نزول امور از جهان كتاب به سوى جهان مشيت است كه
اختياردار آن، خاندان محمد - صلوات الله عليهم - مىباشند.
63: حاضر
قال تعالى خداوند بلندمرتبه مىفرمايد:
ما يكون من نحوى ثلاثة الا هو رابعهم؛
هيچ سه نفرى با يكديگر سخن نمىگويند، جز اين كه او چهارمى
آنهاست.
(139)
عيسى بن يونس گفت:(140)
قَالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ لاَِبِي عَبْدِ اللّهِ
عليهالسلام فِي بَعْضِ مَا كَانَ يُحَاوِرُهُ:
ذَكَرْتَ اللّهَ فَأَحَلْتَ عَلَى غَائِبٍ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليهالسلام: وَيْلَكَ كَيْفَ
يَكُونُ غَائِبا مَنْ هُوَ مَعَ خَلْقِهِ شَاهِدٌ، وَ إِلَيْهِمْ أَقْرَبُ مِنْ
حَبْلِ الْوَرِيدِ، يَسْمَعُ كَلَامَهُمْ، وَ يَرَى أَشْخَاصَهُمْ، وَ يَعْلَمُ
أَسْرَارَهُمْ.
ابن ابى العوجاء در برخى از گفتگوهايش به امام صادق عليهالسلام گفت:
خدا را ياد كردى و بر غائب درود فرستادى.
آن حضرت فرمود: واى بر تو! چگونه مىشود كسى بر مخلوقاتش شاهد نباشد و نزديكتر از
رگ گردن به آنان نباشد و سخنشان را نشنود و آنها را نبيند و رازهايشان را نداند،
چگونه مىشود كه او غائب باشد.
فَقَالَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ: أَ هُوَ فِي كُلّ
مَكَانٍ؟ أَ لَيْسَ إِذَا كَانَ فِي السّمَاءِ كَيْفَ يَكُونُ فِي الاَْرْضِ؟ وَ
إِذَا كَانَ فِي الاَْرْضِ كَيْفَ يَكُونُ فِي السّمَاءِ؟.
ابن ابى العوجاء گفت: آيا او در همه مكانهاست؟ چگونه مىشود هنگامى كه او در
آسمان است، در زمين هم باشد و در زمانى كه در زمين است، در آسمان هم باشد؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليهالسلام: إِنّمَا وَصَفْتَ
الْمَخْلُوقَ الّذِي إِذَا انْتَقَلَ عَنْ مَكَانٍ اشْتَغَلَ بِهِ مَكَانٌ وَ خَلَا
مِنْهُ مَكَانٌ فَلَا يَدْرِي فِي الْمَكَانِ الّذِي صَارَ إِلَيْهِ مَا يَحْدُثُ
فِي الْمَكَانِ الّذِي كَانَ فِيهِ فَأَمّا اللّهُ الْعَظِيمُ الشّأْنِ الْمَلِكُ
الدّيّانُ فَلَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا يَشْتَغِلُ بِهِ مَكَانٌ وَ لَا
يَكُونُ إِلَى مَكَانٍ أَقْرَبَ مِنْهُ إِلَى مَكَانٍ .
امام صادق عليهالسلام فرمود: هنگامى كه مخلوق را وصف مىنماييم، آن كسى است كه
هرگاه از يك مكان به مكان ديگرى منتقل مىگردد، مكان دوم به وسيله او اشغال مىگردد
و مكان اول از او خالى مىشود، پس در مكانى كه به سوى آن جا حركت نموده است و به آن
رسيده است، آن چه كه روايت مىشود از مكانى كه در آن بوده، درك نمىشود؛ اما خداوند
كه منزلت او بزرگ است؛ او پادشاه و جزادهنده مخلوقات است، مكانى از او خالى
نمىگردد و مكانى به وسيله او اشغال نمىشود و به مكانى نسبت به مكان ديگر نزديكتر
نمىباشد.
64: حق
در فرهنگ لغت آمده است كه:(141)
حق از نامها و صفات خداوند بلندمرتبه مىباشد، و به قرآن نيز
اطلاق مىگردد و ضد باطل است.
پس آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل از بين نرفتن و جدا بودن او از جهت ذات
و صفت، از اين كه مانند آفريدهاش باشد.