65: حكيم
خداوند متعال فرمود: لا اله الا هو العزيز الحكيم؛
خدايى نيست، جز او كه منزه از صفت و ولايتدار مخلوقات مىباشد.
(142)
دانسته شد كه عزيز صفتى براى خداوند متعال است، به
دليل جهان عدم كه آن جهان، دور كردن صفات از اوست؛ پس حكيم نامى براى خداوند متعال
است، به اعتبار جهان هستى از جهت ولايت مطلقى كه شامل ولايت نورى و ولايت ظلمانى
مىگردد.
پس توصيف خداوند متعال به نام حكيم، بعد از توصيفش به صفت عزت مىباشد، با دلالت
به اين كه خداوند متعال با وجود دوريش از صفات، كسى است كه سرپرستى كارهاى بندگانش
را از پشت حجاب، به وسيله ذاتش بر عهده مىگيرد، با افاضهاش بر مؤمنين كه از
سرچشمه نام خداوند، و بر كافرين از سرچشمههاى طاغوت مىنمايد، همچنان كه فرمود:
الله ولىّ الّذِينَ آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و
َالّذِينَ كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات؛(143)
خداوند سرپرست كسانى كه ايمان آوردهاند، مىباشد: آنان را از
تاريكىها به سوى روشنايى بيرون مىآورد و كسانى كه كفر ورزيدند، سرپرستهاى آنها
طاغوت مىباشد، آنان را از روشنايى به سوى تاريكى مىآورند.
پس حكيم نامى براى خداوند متعال مىباشد، به دليل سرپرستى مطلقش و به دليل بخش سوم
از صفات.
66: حاكم
نامى براى خداوند متعال به دليل بخش چهارم مىباشد و شرحش در عنوان سوم گذشت.
67: حليم
حقيقت حلم: دورى از دشنام مىباشد كه ناجوانمردى است؛ بر اساس فرمودهاش
عليهالسلام در دعاى شب نيمه شعبان در صفات حضرت حجت (عج) كه فرمود:(144)
و ذوالحلم لا يصبو.
دارنده حلم كسى است كه دشنام نمىگويد.
لازمه نكات و ديگر معنىهايى كه گفته شد، اين است كه حليم، نامى براى خداوند
مىباشد، به خاطر دورى هميشگىاش از ناجوانمردى در تمام كارهايش، از جمله: در
مجازات و روى برگرداندن از گناهكاران، و قطع نعمتهايش از كسانى كه شكر نمىكنند، و
آشكار كردن عيب كسانى كه او را دوست نمىدارند، و پخش كردن نفاق منافقين، و از آن
چه كه افراد نادان انجام مىدهند، و از حالات بدى كه دارند.
68: حميد
حقيقت حمد، عبارت است از سرچشمه صفات جمال خداوند، پس حمد به خداوند تعالى اختصاص
دارد و ستايش و درود براى او است؛ پس هر آن چه از موجودات كه ستايش و درود بر آنها
تعلق مىگيرد، از آثاريست كه خدا در آنها به امانت گزارده است.
پس هنگامى كه كسى را ستايش مىكنيم، در حقيقت خدا را ستايش كردهايم پس ستايش براى
به وديعه گذارندهاش مىباشد، نه براى آن كه نزد او به وديعه گذاشته شده است،
همانطور كه اميرالمؤمنين عليهالسلام(145)
در اين مورد فرموده است:
و كم من ثناء جميل لستُ اهلا له نشرته؛
چه بسيار ستايش زيبايى كه لايق آن نبودم و تو آن را بين مردم گسترش دادى.
پس به خاطر به وديعه نهاده شدن اين صفت به شكل كامل در حقيقت خاتم پيامبران صلى
الله عليه و آله و سلم او را احمد ناميده و به خاطر اين
كه اين صفت ابتداى همه ستايشها مىباشد، براى اين كه هيچ ستايشى نيست، جز اين كه
قطرهاى از قطرات آن مىباشد، او را محمد ناميد؛ همچنان
كه در زيارتنامه روز ولادت آمده است،(146)
كه امام عليهالسلام خطاب به آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
الاحمد من الاوصاف، المحمد لسائر الاشراف
احمد از صفتهاست، محمد براى ديگر شرافتها مىباشد.
آن، پرچمى است كه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم در قيامت عطا مىگردد و او آن
را به اميرالمؤمنين عليهالسلام مىدهد، براى اين كه ولايتش صلى الله عليه و آله و
سلم به او عليهالسلام آشكار گرديده، و آن پرچم حمد
مىباشد كه درباره آن رواياتى نقل شده است.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:
(147) أتانى جبرئيل و هو فرح مستبشر، فقلت:
حبيبى جبرئيل مع ما أنت فيه من الفرح، ما منزلة اخى و ابن عمى علىّ بن ابى طالب عند
ربه؟
فقال: و اَلّذِى بعثك بالنبوة واصطفاك بالرسالة، ما هبطت فى
وقتى هذا الّا لهذا، يا محمد، العلى الاعلى يقرؤكما السلام و قال: محمد نبى رحمتى،
مقيم حجتى، لا اُعذّب من والاه و اءنْ عصانى و لا ارحمن من عاداه و اءنْ اطاعنى: -
قال - اذا كان يوم القيامة يأتينى جبرئيل و معه لواء الحمد - و هو سبعون شقة، الشقة
منه اوسع من الشمس و القمر - و أنا على على كرسىّ من كراسىّ الرضوان، فوق منبر من
منابر القدس، فآخذه و ادفعه الى على بن ابى طالب.
فوثب عمر بن الخطاب فقال: يا رسول الله! و كيف يطيق علىّ حمل
اللواء و قد ذكرت أنه سبعون شقّة، الشقة منه اوسع من الشمس و القمر؟
فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: اذا كان يوم القيامة
يعملى الله عليّا من القوة مثل قوة جبرئيل عليهالسلام...
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل در حالى كه شاد بود، نزد من
آمد، گفتم: جبرئيل دوست من! براى چه شادمانى، آيا در مورد برادر و پسر عمويم، على
بن ابى طالب عليهالسلام نزد پروردگارش مطلبى مىباشد؟
جبرئيل گفت: قسم به كسى كه تو را به پيامبرى مبعوث نمود و به رسالت انتخاب كرد، در
اين زمان، جز براى اين امر نازل نشدم؛ اى محمد! خداوند علىّ اعلى؛ به شما درود
مىفرستد و مىفرمايد:
محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر من و على عليهالسلام
حجت من است، هر كس او را دوست بدارد، عذاب نمىشود، حتى اگر گناه مرا انجام داده
باشد و كسى كه دشمن او باشد، بخشيده نمىشود حتى اگر مرا اطاعت نموده باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامى كه روز قيامت مىشود، جبرئيل
نزد من مىآيد، در حالى كه پرچم حمد همراه او مىباشد و آن هفتاد قسمت دارد كه هر
قسمتى از آن، وسيعتر از ماه و خورشيد مىباشد و من بر تختى از تختهاى بهشت و بر
بالاى منبرى از منبرهاى قدس الهى قرار دارم، پس آن را مىگيرم و به على بن ابى طالب
عليهالسلام مىسپارم.
عمر بن خطاب در اين لحظه وارد شد و گفت: اى پيامبر خدا! چگونه على عليهالسلام حمل
پرچم حمد را به عهده مىگيرد، و حال آن كه تو گفتى كه همانا آن هفتاد قسمت دارد كه
هر قسمتى از آن وسيعتر از خورشيد و ماه مىباشد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامى كه روز قيامت مىشود، خداوند به
على عليهالسلام توانايى مانند توانايى جبرئيل عليهالسلام مىبخشد.
پس حميد نامى براى خداوند متعال است به اين خاطر كه هر آن چه از ستايش لازم است،
ذاتا براى اوست؛ بلكه او كسى است كه ستايش تنها به او اختصاص دارد.
69:حامد
نامى براى خداوند متعال است، به خاطر عمل كردن به اين صفت، همچنان كه در عنوان سوم
معرفى گرديد.
70:حنان
در فرهنگ لغت آمده كه: حنان (مانند شداد): كسى كه بر
چيزى اصرار دارد، و نامى براى خداوند متعال است، كه به معناى رحيم نيز مىباشد؛ يا
به معنى كسى كه رو مىآورد به آن كه از او دورى مىكند.
پس آن نامى براى خداوند متعال است، به خاطر بسيارى روى آوردنش به هر كسى كه از او
دورى مىكند.
71: حى
حيات هر چيزى، باطن آن مىباشد كه به وسيله آن همه درجاتش استوار مىگردد؛ و
احيايش، ايجاد باطنش مىباشد؛ پس در تمام درجاتى كه باطنش در او ايجاد مىگردد، او
در آن درجهها حى مىباشد و در تمام درجاتى كه باطنش ايجاد نمىگردد، او در آن
درجهها مرده مىباشد.
پس حى، نام خداوند متعال است، به خاطر بىنيازيش از اين كه، باطنى غير از ذاتش،
براى او باشد.
72: محيى
نام خداوند متعال است، به خاطر ايجاد باطن مخلوقاتش.
73: محيط
خداوند متعال فرمود: و أنّ الله قد احاط بكل شىء علما؛
و همانا دانش خداوند به تمام چيزها احاطه دارد.
(148)
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود:(149)
و لكنه سبحانه احاط بها علمه و اتقنها صنعه.
و ليكن او كه منزه است، به وسيله دانشش احاطه به آن دارد و آن را استوار و محكم
درست كرده است.
يعنى به چيزها، در مقدمه سوم دانسته شد كه احاطه ددانش خداوند بلندمرتبه به تمام
چيزها، به صورت گسترده و معتدل مىباشد، به اين معنى كه حقائق تمام چيزها و نه
حدودشان، را شامل مىشود؛ به صورتى كه نمىتوان حقائق آن را از او نفى كرد و
نمىتوان به حدودشان، آنها را در او ثابت نمود.
پس محيط، نامى براى خداوند متعال است، به اين خاطر كه نفى حقايق چيزها از دانش او
امكان ندارد و اثباتشان در جهانى ديگر به اين صورت كه دانشش خالى از چيزها مىباشد،
حقايق آنها را از او نمىتوان نفى كرد، هم چنان كه حدودشان را از او مىتوان نفى
كرد.
و به عبارت ديگر؛ احاطه يعنى اين كه يك چيز، چيزهاى ديگر را شامل مىشود، به طورى
كه بتوان چيزى را كه در او آخر قرار گرفته، اول قرار داد و فرق بين او و بين گشادگى
و وسعت اين است كه گشادگى امكان شامل شدن چيزى به چيزى ديگر به دليل از بين رفتن
فشردگىاش مىباشد. پس محيط، نامى براى خداوند بلندمرتبه به اين دليل مىباشد.
حرف خ
74: خبير
خبير: كسى است كه به موضوعات خبرها و اين كه به چه چيزى حمل مىشوند و به نسبتشان
احاطه دارد. به اين مضمون كه موضوعى را اشتباها به جاى موضوع ديگر و محمولى را به
جاى محمول ديگر و اين كه نسبتى با يكديگر داشته باشند را به جاى وقتى كه نسبتى با
يكديگر ندارند، قرار ندهد.
پس خبير، نامى براى خداوند متعال است، به اين خاطر كه احاطه او به تمام موضوعات و
محمولات و نسبتها براى او ذاتى است، نه اين كه در زمانى كمتر از زمان ديگر باشد.
75: مخترع
اختراع: به چيزى شروع كردن و تفاوتش با ابتداع اين است كه:
اختراع، شروع به چيزى، غير از ماده مىباشد و ابتداع، شروع به چيزى، غير از مثال
مىباشد. همچنان كه اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود:(150)
فكان ابتدع ما خَلَق بلا مثال سبق.
پس به آن چه كه خلق نمود، آغاز كرد، بدون اين كه نمونهاى در گذشته داشته باشد.
اين روايت در مورد مُبتدع بيان شد.
عن محمد بن زيد
(151) قال: جئت الى الرضا عليهالسلام اسأله
عن التوحيد، فأملى علىّ:
الحمدلله فاطر الاشياء انشاء، و مبتدعها، ابتداعا بقدرته و
حكمته، لا من شىء فيبطل الاختراع؛ و لا لعلة، فلا يصح الابتداع...
محمد بن زيد گفت: نزد امام رضا عليهالسلام رفتم و از او در مورد توحيد پرسيدم؛ به
من فرمود كه بنويسم: ستايش خداى را سزاست كه چيزها را با
برانگيختن پديد مىآورد و با ابتداع به توانايى و داناييش مبتدعشان بود، نه از
چيزى؛ پس در آن صورت اختراع باطل مىگردد و نه به دليلى، كه در آن صورت ابتداع درست
نخواهد بود....
مراد از علت؛ علت ظاهريست، همچنان كه فرموده اميرالمؤمنين عليهالسلام بر آن دلالت
مىكند.
76: خفير
در قاموس آمده كه: خفر و يخفر و يخفر، خفرا: او را نجات داد و از او بازداشت و
ايمن گردانيد.
(152)
براى من از خشم و عظمتت بازدارندهاى نيست، پس آن چه تو را
باز مىدارد، عزت تو مىباشد.
آن نامى براى خداوند متعال است، به دليل بازداشتنش از هر بدى، از اين جهت كه
بازدارندهاى غير از او در دنيا و آخرت نمىباشد.
بى شك اين كه از اين معانى بازدارنده را اختيار كرديم،
به خاطر تفاوتى است كه بين آن و ايمن كننده و
نجات دهنده مىباشد.