15: بدىء
نام خداوند متعال است، به دليل اين كه خلقت اوليه هر چيزى با اوست
در حقيقت آغاز رسيدن به مقدمات هستى پس از گذشت زمان ساخت آن، مقدمات چيز ديگر
مىباشد؛ و اين به فهميدن دو چيز بستگى دارد:
اول: نازل شدن چيزها از جهانى كه در آن چيزى نيست كه از آن آفريده شدهاند به جهان
آشكارى كه همه چيز را در آن جا مىبينند و اين جز گذشتن از هفت منزل امكان ندارد:
جهان مفاتيح، كه خداوند متعال در قرآن به آن اشاره مىكند:
و عنده مفاتح الغيب الا يعلمها الا هو؛
و نزد او كليدهاى پنهانىاى وجود دارد كه جز او كسى آنها را
نمىداند.
(82)
جهان ام الكتاب، كه خداوند بلندمرتبه به آن اشاره كرده است:
يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب؛
خداوند هر چه را بخواهد ناپديد مىكند و هر چه را بخواهد
استوار مىسازد و نزد او اهل كتاب مىباشد(83)
پس اولين جهانها و منازل، جهان كتاب مىباشد.
پس از اين جهان كه حق ميباشد، ابتداى جهان آفرينش، يعنى جهان مشيت است، پس از آن
جهان اراده، بعد قَدَر، قضا جهان اذن يا امضا و بعد از آن جهان اجل قرار دارد كه در
فرمايش خداوند به آن اشاره شده است: لكل اجل كتاب؛
هر امرى را وقتى معين است.
(84)
پس هر امرى با رسيدن، به سوى جهان اجل، تمام مىشود و در جهان اعيان ظاهر مىگردد
و در اين جهان جداى از شؤون كل موجودات تمام مىشود؛ حتى مجارى تمام اسمها تمام
مىشود و به سمتى مىرود كه با تمام فعليتش در اعيان موجود، گردد.
در مورد اين مطلب، بابى در كافى از امام صادق عليهالسلام و امام كاظم عليهالسلام
در نظر گرفته شده است.
(85)
در اين جهان، اشيا قابليت بداء دارند، مگر جهان كتاب، كه به علم خداى تعالى مختص
است و مىفرمايد:
يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب؛
خداوند هر چه بخواهد محو يا ثابت مىكند، و نزد او كتاب مشيت اوست.
(86)
يعنى محو امور و ثبوت غير، در مكان، و آن چه او رد عالم مشيت و مادون آن نازل كرده
است؛ اما جهان كتاب كه در آن بداء نيست. محو و اثبات شده است؛ به تحقيق هر دو
اينها - محو امور و ثبوت غير - در جهان كتاب ثابتاند و آن لوح محفوظى مىباشد كه
از محو اثبات حفظ شده است، به طورى كه در آن تغيير و تبديلى نيست.
دوم،: براى انتقال امور، از جهانى به جهان ديگر شرايط و موانعى وجود دارد، اخبارى
كه بر خواص اشيا دلالت مىكند و تبيين كننده آن است، همان طور كه صله رحم عمر را
زياد و قطع آن، عمر را كم مىكند؛ مثالى براى اين قضيه مىباشد. هم چنين صدقه و دعا
كه رد بلاست؛ نيز انفاق كه بر مال مىافزايد و امثال اين موارد كه براى منافع و
ضررهاى افعال در روايات آمده است.
در روايتى آمده است(87)
كه: پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم به مرگ يك يهودى خبر داد؛ ولى آن يهودى
از صحرا سالم برگشت. يهودى از حضرت پرسيد، پس ايشان از يهودى پرسيد: امروز چه كار
كردى؟ گفت: در نزد من دو گرده نان بود، يكى را خوردم و ديگرى را صدقه دادم.
صدقه دادن او در مقابل خواست خداوند، كه به مرگ او تعلق گرفته بود، جلوگيرى كردن
از جهان اراده به جهان قدر نزول كرد.
علت بداء: بعد از نزول امور به جهان مشيت يا بالاتر از آن جهانهايى كه عينى
نمىباشند، بداء افعال، براى بندگان، از شرايط اختيارى اجرايى امور، از عالمى به
عالم ديگر است و از موانع آن امور حدوث علم جديد براى خداوند تعالى كه بلندمرتبه و
بزرگ است نمىباشد.
جهان كتاب محفوظ است، محو و اثبات در آن نيست؛ چرا كه محو و اثبات در جهان مشيت و
بالاتر از آن به جهان اجل مىباشد و اگر حضرت محمد و خاندان پاكش صلى الله عليه و
آله و سلم باشند آن را مشيت خداوند مىخوانند، و آن چه در عالم مشيت بر آنان ظاهر
شود، از آن خبر مىدهند، به آن چه مشيت اوست، نه به آن چه در اعيان واقع است.
هم چنين بعد از انتقال امور، از جهان مشيت به جهان اراده؛ پس به هر جهان كه
برايشان ظاهر مىشود، و از آن چه در آن عالم است، خبر مىدهند، نه از آن چه در
اعيان واقع شده است.
لذا در اخبار ائمه(88)
آمده است:
و الله لو لا آية فى كتاب الله لحدثناكم بما يكون الى أن
تقوم الساعة يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عندهام الكتاب.
(89)
به خدا قسم! اگر اين آيه در كتاب خدا نبود، خبر مىداديم از آن چه تا آخر زمان
قرار است، واقع شود.
پس جز جهان كتاب، از جهانهاى هفت گانه، بداء را قبول مىكنند و اگر در اعيان يافت
شود، بداء نيست.
آن چه از اخبار به دست مىآيد اين است كه بداء در آن چه به
انبيا و ائمه عليهم السلام ارتباط دارد، واقع نمىشود، همچنين در ملائكه، چرا كه
خداوند، انبيا، رسل و ملائكهاش را تكذيب نمىكند.
(90)
بداء بعد از رسيدن اشيا به جهان عينى صورت مىپذيرد، اخبار زيادى بر اين دلالت
دارد، كه برترين علوم ائمه، رفته رفته، و يكى پس از ديگرى برايشان ايجاد مىشود.
(91)
16: بديع
خداوند مىفرمايد: بديع السماوات و الارض،
او آفريننده آسمانها و زمين است.
(92)
در فرهنگ لغت آمده است: البديع: المبتديع، و المبتدع.
(93)
بديع صفت از بدع است
هنگامى كه امر جديد مىآيد؛ امر به اينكه آسمان و زمين را خداوند پديد آورده است
شكل مىگيرد.
بديع به مبدع تعبير شده، به سبب اين كه مبدع، اشتقاق
ذاتى موصوف است.
تفصيل و جدايى امكان دارد؛ زيرا وجود ممكنات نه وجود ممتد؛ بلكه وجود انقطاعى است
و اين به علت دگرگونى و تغيير در لحظات است.
براى مثال انسان را در حال جوانى و فرض كنيد پيرىاش؛ انسان در حال جوانى، با تمام
كيفيت و مشخصات گوناگونش وجود واحدى است؛ يعنى موجودات متعدد با وجود واحد؛ در حال
پيرى، مريضى، سلامتى و كل حالات هم همينطورند فرض اين است كه حالات گوناگون تغيير
مىكنند و از بين مىروند.
اگر بگوييم كه وجود، معروض باقى بماند؛ اين غير ممكن است. او با هر كيفيت، وجود
ابتدايى منقطع است؛ اما به سبب شدت اتصال، آن را وجود واحد ممتدى مىشماريم. خداى
تعالى آفريننده آسمانها و زمين، بلكه به وجود آورنده همه چيز است، ملكوت همه چيز
به دست اوست، مىميراند و در مرحله بعد زنده مىگرداند، در شأنى مىميراند و در شأن
ديگر زنده مىگرداند، همان طور كه مىفرمايد:
كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فأحياكم ثم يميتكم ثم
يحييكم ثم اليه ترجعون؛
يعنى چگونه به خدا كافر مىشويد و حال آن كه مرده بوديد و
زنده كرد و ديگر بار مىميراند و باز زنده كند و عاقبت به سوى او باز خواهيد گشت.
(94)
افعال با لفظ مضارع بيان شده است كه دلالت بر استمرار و تجدد دارد و مىفرمايد:
كل يوم هو فى شأن؛ او هر روز در كارى است.
(95)
بديع اسم خداى تعالى است، به دليل وجود بخشيدن براى كل
موجودات، كه وجودى جديد و لحظه به لحظه است.
17: مبتدع
نام خداى تعالى است به دليل اين كه همه چيز را خلق كرده است، بدون اين كه در گذشته
الگويى داشته باشد. همانطور كه حضرت امير عليهالسلام در خطبهاى در كافى
مىفرمايد:
فكان ابتداع ما خلق بلا مثال سبق.
(96)
پس خلق را بدون مثال و الگويى در گذشته آفريد.
امام باقر عليهالسلام در كافى(97)
در تفسير اين حديث مىفرمايد:
ابتدع الاشياء كلها بعلمه على غير مثال كان قبله، فابتدع
السماوات و الارض و لم يكن قبلهن سماوات و لا ارضون، اما تسمع لقوله تعالى: و كان
عرشه على الماء.
همه اشيا را با علمش به صورتى آفريد كه الگويى، قبل از آن نداشت و زمين و آسمان را
خلق كرد در حالى كه قبل از آنها زمين و آسمانهايى نبود، همانطور كه در فرموده خدا
مىشنوى: عرش با عظمت او، بر آب قرار يافت.
(98)
يعنى قبل از اين كه كسى در ابداع اين صورت سبقت بگيرد خداوند تعالى از آن تبعيت
كرد. او در آفرينش نوع، تصنيف و تشخيص آن اشياء اولين است.
18: مبدّل
حقيقت تبديل، تغيير شىء با اعراض و كيفيت آن مىباشد، تعويض ايشان از لحاظ ماده و
كيفيت شىء را تغيير مىدهد. خداوند مىفرمايد: يبدل الله
سيئاتهم حسناتٍ؛ خداوند گناهانش را تبديل به ثواب كرد.
(99)
و در عيون الرضا عليهالسلام(100)
آمده است:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: اذا كان يوم
القيامة لتجلّى الله لعبده المؤمن فيقفه على ذنوبه ذنبا ذنبا، ثم يغفر له، لا يطلع
الله على ذلك ملكا مقربا و لا نبيا مرسلا، و يستر عليه ما يكره أن يقف عليه احد، ثم
يقول للسيئات: كونى حسنات.
رسول اعظم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اگر روز قيامت
خداوند بر بنده مؤمنش تجلى كند، بر گناهانِ بدنبالِ همِ او واقف مىشود؛ سپس
گناهانش را بر او مىبخشد؛ به گونهاى كه به غير از خدا، نه مَلك مقرب و نه نبى
مرسلى بر آن اطلاع پيدا نمىكند. و آن چه را كراهت دارد كسى بداند، بر او مىپوشاند
سپس به گناهان مىگويد كه تبديل به حسنات شويد.
پس اين طور نيست كه تبديل گناهان به خوبىها، با انجام زنا و نوشيدن شراب تبديل به
نماز شود؛ كه اعضاى بدن بنده كه ملك خداوند است، بدون اذن خدا مىباشد، همان اعضايى
كه مُلك خداست؛ بنابراين هنگامى كه زنا فرض شود انگار كه به اذن او واقع شده است؛
پس معصيت نيست. در آينده تحقيق اين مسئله در اسم غفور
مىآيد.
19: باذخ
در فرهنگ لغت آمده است: البذخ الكبر،... و شرف باذخ: عال.
(101)
باذخ ، به دليل بزرگى، غير متناهى بودن اسم و شرف صفاتش
نام خداى تعالى مىباشد. نيز به سبب صفات بلندمرتبهاش كه بر همه ذى صفتهاى
بلندمرتبه قرار دارد.
20: باذل
در فرهنگ لغت آمده است: البذل بذله و يبذله و يبذله:
بخشش و جديت به چيزى. و الابتذال: عكس صيانت و نگهدارى.
(102)
باذل اسم خداى تعالى است، به دليل سخاوت خداوند در
اشيا و كثرت آن در شهرها و روستاها، به طورى كه امكان تناول آن براى همه باشد، پس
حمد و شكر شايسته اوست.
21: برّ و بارّ
البر - به فتحه - صفت مشبهه از برّ - به كسره و به معنى صله و خير و گشادى در
احسان مىباشد.
برّ صفت خداى تعالى مىباشد. به دليل اين كه نياز همه
موجودات را بر آورده مىكند و خير خداوند تعالى براى آنها وسيع است، احسان خداوند،
امرى ذاتى است و بين گروههاى مختلف فرقى نمىكند.
بار اسم خداى تعالى، به اعتبار تعداد و استعدادش براى
خير رساندن به خلائق و ظهورش در عالم فعل است. آن چنان كه در امر سوم دانستيد.
23: برىء
خداوند تعالى مىفرمايد: و أذان من الله و رسوله الى الناس
يوم الحج الاكبر أَن الله برىء من المشركين؛
برائت از خداوند تعالى عبارت است از اين كه آنها به سوى طاغوت و شياطين كشيده
شوند. همانطور كه در آيه ديگرى مىفرمايد: وَ الّذِينَ
كَفَروا اوليائهم الطاغوت؛ كسانى كه كافر شدند، يارشان
طاغوت است . و در آيه ديگر آمده: انا جعلنا الشياطين
اولياء للذين لا يومنون؛ ما شياطين را، دوستدار آنان كه به خدا ايمان
نمىآورند، قرار داديم.
بنابراين برىء ، به دليل مرحله چهارم از صفات، آن چنان
كه در امر سوم شناختيد، اسم خداى تعالى است.