حرف ب
14: مبدىء
مخالف معيد ، نامى براى خداوند متعال است، به دليل شروع
كردن آفرينش توسط او؛ يعنى از غير تصويرشان بار ديگر مىآفريند.
6:
اله الآلهة
- در دعاى ادريس عليهالسلام آمده است:(66)
يا اله الالهة الرفيع جلاله.
اى اله الآلهه كه جلال او بلند مرتبه است.
و در دعاى عرفه از صحيفه سجاديه نقل شده:(67)
اللهم لك الحمد، بديع السماوات و الارض ذالجلال و الاكرام،
رب الارباب، و اله كل مألوه... .
خداوندا! ستايش از آن توست، پديدآورنده آسمانها و زمين و دارنده جلال و كرامت،
پروردگار پروردگاران، و اله تمام ناتوانان از درك چيستى و چگونگىهايش... .
در ادعيه، لفظ اله الآلهه آمده است و معنى آن بر
كلمهاى غير از نيرومند مطابقت نمىكند،(68)
اله الآلهه آن نامى براى خداوند بلندمرتبه به اعتبار نامش كه به خود اختصاص
دارد، چيزى كه نه فرشته مقرب و نه پيامبر فرستادهشدهاى مىداند. چه مىباشد، كه
از او همه روشنايىها روشن مىشوند، ناميده شده همه نامها و شروع مرجعشان مىباشد.
7:
الله
امام باقر عليهالسلام در روايت اول فرمود:(69)
الله معناه المعبود اَلّذِى اله الخلق عن درك مائيته، و
الاحاطة بكيفيته.
معناى الله معبودى است كه مخلوقات از درك چيستى و
احاطه به چگونگىاش ناتواناند.
عرب مىگويد: هنگامى كه دانش به چيزى احاطه نداشته باشد متحير گشته، ناتوان
مىشود. تا اين كه گفت:(70)
الله يكى است يعنى هر معبودى كه مخلوقات از درك و
احاطه به كيفيتش ناتوان مىشوند.
نام الله مرتبه خاصى از نام اله
مىباشد، از جهت اين كه اله نامى براى مرتبهاى از هستى
است، و امكان درك از چگونگىاش، وجود ندارد، و اگر چيزى را درك كنند باطل خواهد
بود؛ يعنى در حقيقت چيز ديگرى را درك كردهاند.
گفتيم كه انتهاى آفرينش به الله ممكن مىشود، آن چنان
كه در قرآن مجيد، آفرينش، روزى، زنده كردن، مرگ و ديگر تصرفاتى كه در عالم امكان
روى مىدهد، جز به الله نسبت داده نمىشود، نه اين كه
به اله نسبت داده شود. و لذا امام آن را به معبودى كه
مخلوقات از درك چيستى و ماهيت و احاطه به چگونگىاش ناتواناند مقيد كرد.
در روايت هشام.
(71)
امام صادق عليهالسلام پس از سؤالش از او عليهالسلام در مورد اين كه
الله از چه چيزى مشتق شده است، فرمود: انه مشتق من
اله، و اله يقتضى مألوها.
الله از اله مشتق شده است
و اله را حقيقت شايستهى پرستش بايسته است.
پس مرتبه اله برتر از مرتبه الله
مىباشد و منظور از ايجاد معبودى كه آفريدهشدگان
ناتواناند... احتياج همه نامها به اوست، از جهت اين كه قائم به او
مىباشند، شروعشان از آن و بازگشتشان به آن است، امام صادق عليهالسلام(72)
تصريح كردهاند كه او نامى است كه از اله مشتق شده است
و كسى كه تنها او را عبادت كند، به راستى كفر ورزيده است و كسى كه آن را با چيزى كه
با اين نام ناميده شده، عبادت كند، به درستى كه شرك ورزيده است.
آن چه كفعمى از شهيد رحمهم الله نقل مىكند، جاى تعجب
است او گفت:(73)
شهيد گفته است: الله نامى براى
ذات مىباشد، براى جريان توصيفاتى كه به سوى اوست. و گفت: آن نامى براى ذات يا همه
صفات الهى مىباشد، پس هنگامى كه الله مىگوييم، معنايش
ذاتى است كه به صفات خاص موصوف است و آن صفات كمال و اوصاف جلال مىباشد، نيز گفت:
اين مفهوم كسى است كه عبادتش مىكنيم و توحيدش مىگوييم و او را از شريك، نظير،
مثل، مانند و ضد، برى مىدانيم.
در پايان سخنش كه در آن نكات دقيق است؛ اول، در عنوان هفتم دانستيم كه براى ذات
نام و تصويرى وجود دارد.
دوم، اين كه فرمود: نامى براى ذات با همه صفات الهى...
ذات خداوند بلندمرتبه غير از موصوف يا وصف مىباشد، هر موصوفى ساختگى است و چيزهايى
مىسازد كه توصيف و معانى آنها به طور دقيق با آن چه نامگذارى شده و آنها، آن را
وصف مىكنند، مطابقت نمىنمايد؛ آن چنان كه در عنوان دوم روايتش از امام صادق
عليهالسلام گذشت.
اميرمؤمنان عليهالسلام فرمود:(74)
و كمال توحيده نفى الصفات عنه، لشهادة كل صفة أنها غير
الموصوف، و شهادة كل موصوف أنه غير الصفة، و شهادتهما جميعا بالتثنيه الممتنع منها
الأزل، فمن وصفه فقد حدّه، و من حدّه فقد عدّه، و من عدّه فقد ابطل أزله.
نهايت توحيدش نفى همه صفات از اوست، براى اين كه شهادت همه صفتها غير از آن چيزى
است كه آنها مىخواهند وصف كنند، و شهادت تمامى آن چه وصف شده، غير از صفت است، و
در مجموع شهادت هر دو به دو تا كردن است كه از ابتدا از او دور بودهاند؛ پس كسى كه
او را وصف كند، او را محدود كرده و كسى كه او را محدود كند، او را به شماره در
آورده است و كسى كه او را به شماره در آورد، از ابتدا او را باطل كرده است.
سوم، فرمود: اين مفهوم اوست، كسى كه عبادتش مىكنيم.
در كافى(75)
از امام صادق عليهالسلام در بخش معبود به استناد از
ايشان فرمود:
مَنْ عَبَدَ اللّهَ بِالتّوَهّمِ فَقَدْ كَفَرَ، وَ مَنْ
عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ
الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الاَْسْمَاءِ
عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ
نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرّ أَمرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ، فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ
أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليهالسلام حَقّ
هر كه خدا را به صرف توهم بپرستد كافر است، هر كه نام او را بىمسمى بپرستد، كافر
است، هر كه نام و صاحب نام را همراه هم بپرستد كافر است، هركه صرف معنى را بپرستد و
به تطبيق اسماء و صفاتى كه خدا را بدان ستوده و دل بدان دهد و در نهان و آشكار ورد
زبان سازد همانها به راستى اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسلام مىباشد.
نيز در حديث ديگرى فرمود: اولئك هم المومنون حقا.
انها به يقين از مؤمنين هستند.
و اين كه گفت: من عبدالله بالتوهم؛ مىخواهد بگويد،
چگونه ممكن است آن چيزى كه با وهمش درك كرده است مفاهيم و كلماتى مىباشد كه آفريده
اوست و با وهمش احاطه به آن دارد، عبادت كند.
مفاهيمى آفريده شده هستند. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد:
اءنّ عبادة الاسماء التى هى مخلوقة له تعالى كفر بالله العظيم.
عبادت نامهايى كه آفريده خداوند بلندمرتبه مىباشند، كفر به خداوند بزرگ است،
بله، وسيله قرار دادن نامها براى توجه به خداوند بلندمرتبه به عنوان وسيلهاى
حرفى، واجب باشد؛ مانند اين كه تو گفتهاى: زيد. منظور چيزى است كه نام زيد بر آن
قرار گرفته و در اين حال با نگاه نكردن به صورت او با گفتن كلمه زيد، به غير از اين
كه آيينهاى براى توجه به آن چه نام زيد بر آن قرار گرفته است، از گفتن كلمه زيد
مقصود ديگرى نداشتهاى، و منظور از گفته اميرمؤمنان و من
عبَد المسمى بايقاع الاسماء عليه بصفاته التى وصف بها نفسه... مىباشد.
نام الله نامى براى خداوند بلند مرتبه است، نه به
اعتبار چيزى از صفات و نه به اعتبار نيستىاش؛ آن چنان كه تفصيلش در عنوان هفتم
آمد. پس صفتى براى ذات كه بيانگر چيستى آن باشد، و صفتى كه مشخص كننده ذات باشد،
وجود ندارد و آن چه وصف مىكنيد، با شناخت امكانپذير است؛ پس به درستى كه در
آشكارى و شناخت به جايى رسيده كه آن، هر چيز شناختهشدهاى شناخته مىشود، و
همزهاش به سبب استعمال زياد افتاده است، نه اين كه از وقتى كه به وجود آمده، همزه
وصل نداشته باشد.
معنى لا اله الا الله اين است كه هيچ الهى نيست مگر
اين كه در جايگاهى عبادت شود يا در مرتبهاى از مراتبش عبادت گردد، جز در مرتبه
الله كه او معبود هر نام و جايگاهى است و رساندن و باز داشتن آنها شروعشان
و بازگشتشان به اوست، پس به درستى كه عبادت در غير اين مرتبه امكان ندارد.
8:
ال
در فرهنگ لغت و الالّ - به كسر - عهد و پيمان(76)
است.
پروردگار، نام خداوند بلندمرتبه، و هر نامى كه پايان آن ال
يإ؛33 ايل باشد، به نام خداوند متعال اضافه مىشود.
در علل الشرايع در حديث يعقوب(77)
از امام صادق عليهالسلام آمده است:
هو اسرائيل، و معنى اسرائيل: عبدالله، لأن اءسرى هو العبد
بو اءيل هو الله.
او اسرائيل است و اسرائيل، بنده خدا مىباشد، اسراى همان بنده، و ايل خداوند
مىباشد.
و در روايت ديگرى آمده است: اءسرى هو القوة، و ايل هو الله.
اسرى همان نيرو، و ايل خداوند مىباشد.
پس اگر آن اسم، به زبان عربى و نامى براى خداوند متعال باشد به اعتبار خلق نوع
خاصى از ملائكه، براى قرار گرفتن اضافه نامهاى ملائكه بر او مىباشد.
9:
مؤمن
امان نامى براى خداوند متعال است، به اعتبار اين كه
بندگانش را در آرامش خود وارد مىكند و يا از آمن
مىباشد، به معنى پذيرفتن يا تصديق كردن، امن نام
خداوند متعال است، به اعتبار پذيرفتن و تصديق بندگانش در روز قيامت، از اين جهت
ادعا مىكنند كه، در مورد خداوند گمان نمىكردهاند، تا آنها را عذاب كند، يا به
اعتبار اين كه شهادتشان را براى برادرانشان امضا كنند كه آنان از برادرانشان جز
نيكويى نمىدانند؛ يعنى براى همديگر شهادت بدهند با اين كه مىدانند كه دروغ
مىگويند.
10: امين
نام خداوند متعال است، به اعتبار اين كه خداوند به بندگانش اختيارى نمىدهد، امر و
نهى نمىكند، چيزى را از آنان نمىگيرد و نمىدهد، مگر براى اين كه سودى به آنان
برساند، يا ضررى را از آنها دفع گرداند.
11: اوّاب
در فرهنگ لغت و الاوبُ...: بازگشت. و الاوب: ابر و باد.
(78)
اواب نامى براى خداوند متعال است، به اعتبار اين كه
خداوند، مراقبت بسيارى از بندگانش مىكند، يا براى اين كه او ابر و باد را بر
مىانگيزد، كه به اين نام خوانده شده است.
12: اول
خداوند متعال فرمود: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطل؛
او ابتدا و پايان و آشكار و نهان همه چيز است.
(79)
به درستى كه نام الله نامى براى خداوند متعال است، نه
به اين شرط كه چيزى از صفات در آن باشد يا نباشد؛ او از مقيد شدن به چيزى از حدود
صفتها پاك است و به مجموعه همه آنها احاطه دارد، مانند احاطه دريا به قطرههاى بى
پايان آب، كه امكان اثبات آنها در او، به حدودشان وجود ندارد و نمىتوان وجودشان
را در او رد كرد، پس او به همه نامهايى كه پديدآورندگان همه موجودات مىباشند،
احاطه دارد؛ يعنى همان باطنشان كه به دست خداوند بلند مرتبه مىباشد و خداوند متعال
در قرآن به آن اشاره كرده است:
فسبحان اَلّذِى بيده ملكوت كل شىء اليه ترجعون؛ پس
پاك و منزه است كسى كه به دست او باطن هر چيز مىباشد و به سوى او باز مىگرديد.
(80)
او ابتداى هر چيز است، به خاطر احاطه به باطن آنها، كه به دست اوست؛ اول و پايان
هر چيزى است، به خاطر اين كه محل بازگشت باطن تمام چيزهاست؛ ظاهر هر چيزى است، به
خاطر اين كه مراتبى براى آنها وجود دارد و درجهاى از باطن مىباشد كه به تدريج
آشكار، و باطن و درون هر چيزى، به دليل احاطهاش به باطن تمام چيزها است.
13: مؤيّد
خداوند بلندمرتبه فرمود: و ايدهم بروح منه و به روح
قدس الهى آنها را نيرومند كردى.
در فرهنگ لغت .... و ايدته...: او را نيرومند كرد.
(81)