2. آگاه نبودن به حقوق و تكاليف
متقابل
يكى ديگر از عوامل كم توجهى يا بى توجهى به رعايت
پيوندهاى خويشاوندى ، جهل افراد به اهميت و اعتبار اين پيوندها در زندگى اجتماعى ،
ميزان اهتمام دين (اسلام ) به برقرارى و تحكيم آنها در هر شرايط ممكن ، آثار و
كاركردهاى دنيوى و اخروى اين پيوندها، حقوق و تكاليف متقابل ، چگونگى اداى تكليف
خصوصا در مواقع تزاحم ، تبعات و پيامدهاى ناميمون فردى و اجتماعى اين نوع غفلت ها
و... مى باشد و در برخى روايات نيز بدان اشاره شده است . بدون شك ، ايفاى صله رحم و
متقابلا دورى گزيدن از كم توجهى و بى توجهى و به طور كلى قطع ارحام ، همچون همه
تعاليم اجتماعى ديگر مرهون تدارك زمينه ها و شرايط مختلف مورد نياز براى ايجاد
انگيزه و سوق دادن افراد جامعه به رعايت آن است ؛ براى مثال ، احياى اين سنخ ارزش
هاى فراموش شده ؛ اعطاى آگاهى ها و اطلاعات پايه ، حساس كردن وجدان جمعى و فرهنگ
عمومى ؛ تذكر و تنبه مستمر به نقش و آثار آنها در قالب هاى گوناگون با هدف جامعه
پذير كردن مطلوب و مقبول افراد؛ شكوفا سازى مستمر اين ارزش ها از طريق توجه دادن به
آثار ناخوش آيند ناشى از ترك آنها؛ ايجاد انگيزه كافى جهت سوق دادن همگان به رعايت
آنها و مبارزه ريشه اى و اساسى با برخى عناصر فرهنگى و اجتماع مزاحم كه غفلت در اين
خصوص را زمينه سازى مى كنند؛ بى اعتبار معرفى كردن برخى توجيهات كاذب و بى مقدار كه
بسته به نظام ترجيحات افراد، دستمايه بى توجهى يا قطع اين پيوندها مى شود و... از
جمله عواملى است كه در صورت تحقق و اعمال سياست هاى همه جانبه ، مى تواند جامعه مؤ
منان را تا حد زياد در جهت ايفاى درست اين سنخ وظايف و مسؤ وليت ها، تحرك و تحريض
نمايد و از وضعيت بيمار گونه موجود برهاند.
يكى از نويسندگان در اين باره مى نويسد:
ارزش اجتماعى فرد مخصوصا با ميزان محبت به همنوع بستگى دارد. نفاقى كه در خانواده ،
شهر، اداره ، كارخانه ، كارگاه و در تمام ملت حاكم است از جهل ما به لوازم زندگى
اجتماعى و ناتوانى ما در مواجهى با آن ناشى مى گردد. براى ساختمان يك خانه آجرهاى
محكمى لازم است كه بر روى هم بگذارند و سيمان نيز براى نگهدارى آنها ضرورى است .
اطاعت از قوانين زندگى از بسط انديويدواليسم ، كه مردم را عليه يكديگر بر مى
انگيزد، جلوگيرى مى كند و غرور و حسد و دروغگويى و دورويى را از بين مى برد و خطر
بى ادبى و عصبانيت و بدخلقى و بى اعتنايى به عواطف ديگران را نشان مى دهد و خشونت و
معايبى را كه به يكديگر به وسيله ادب و احسان و نيكويى و محبت و فداكارى مربوط مى
كند. هر فردى كه به احتياجات طبيعت خود آشناست مى داند كه خوشبختى حقيقى او و
فرزندانش با ظرفيت پيروى از نظام هستى بستگى دارد.
(480)
3. تحصيلات و تقسيم كار تخصصى
يكى ديگر از عواملى كه به نوعى در تضعيف علايق افراد به رعايت اقتضائات
وابستگى هاى خويشاوندى مؤ ثر بوده است ، مساءله تحصيلات علمى ، تنوع رشته هاى مختلف
، تخصصى ، سلسله مراتبى بودن سطوح آموزش و به تبع آن ، تفاوت در احراز مشاغل و در
نتيجه ايجاد نظام تقسيم كار در جامعه است .
تنوع بيش از حد حوزه هاى تخصصى (اعم از حوزه هاى معرفتى صرف و معرفتى - مهارتى ) با
هدف تاءمين نيروى انسانى كارا در بخش هاى مختلف نظام اجتماعى بسيار پيچيده در عصر
حاضر با توجه به آثار ذهنى و روانى و اجتماعى اين سنخ اطلاعات از يك سو و موقعيت
هاى گوناگونى كه به علت برخوردارى از هر حوزه تخصصى در سلسله مراتب نظام شغلى امكان
حصول مى يابد، از سوى ديگر، خود پايه و بنيان بسيارى از قطب بندى هاى موجود در يك
جامعه صنعتى به شمار مى آيد.
بدون شك ، تنوع در تخصص ها و موقعيت هاى شغلى و به تبع آن در سبك هاى زندگى ، تنوع
در جهان بينى ها، نگرش ها، ارزش ها، هنجارها، خلق و خوى ها و رفتارها را موجب مى
گردد و دنياهاى رنگارنگ نامرئى تحت حاكميت خرده فرهنگ هاى مختلف براى انسان ها مى
آفريند و اين خود به نوعى به مرز بندى و ايجاد فاصله روانى و اجتماعى ميان انسان ها
و تنزل و جاذبيت هايى كه خود عامل اساسى در برقرارى پيوندهاى اجتماعى است منتهى مى
گردد و همه تعلقات انسانى ديگر از جمله تعلقات طبيعى خويشاوندى را تحت الشعاع قرار
مى دهد.
توسل به يك مثال براى توضيح ادعاى فوق خالى از لطف نيست ؛ براى مثال دو برادر به
رغم تعلقات مستحكم نسبى و خونى ، هنگامى كه به علت برخى زمينه ها و شرايط فردى و
اجتماعى به دو رشته علمى ناهمگون و به تبع آن به دو حيطه شغلى متفاوت سوق مى يابند
يا يكى به يمن بخت سعيد به تحصيل مدارج بالاى علمى توفيق يافته و به تبع آن ،
جايگاه فرازين و ارزشمندى را در نردبان منزلت هاى اجتماعى از آن خويش ساخته و از
عايدات مادى و معنوى آن محظوظ مى گردد و در مقابل ، ديگرى به علت برخى موانع ، در
ميدان مسابقه و رقابت اجتماعى به موقعيت شايانى وصول نمى يابد و به سبب محروميت در
اين بخش ، از دستيابى به بسيارى از امتيازات و امكانات مادى و معنوى در نظام
اجتماعى نيز محروم مى گردد؛ به دو دنياى كاملا متفاوت پاى نهاده اند و به طور قطع ،
اين بيگانگى در كمالات ثانوى ، تعلقات اصيل و طبيعى ايشان را نيز متاءثر ساخته و
علايق آنان را جهت استمرار و تحكيم پيوندهايى كه تعلقات خويشاوندى آن را اقتضا مى
كند، به نازل ترين حد ممكن تنزل مى دهد و در صورت ضعف و عقايد و اخلاق مذهبى به قطع
و گسيختگى كامل اين پيوند منجر مى گردد، چه از ديدگاه روان شناختى ، برقرارى و
استمرار هر گونه رابطه ، در هر سطح از ضرورت ، مرهون نوعى تجانس و همدلى و جاذبيت و
هم زبانى است .
شهيد مطهرى در جايى از كتاب جاذبه و دافعه على عليه السلام مى نويسد:
قسمت عمده اى از دوستى ها و رفاقت ها و يا دشمنى ها و كينه توزى ها، همه مظاهرى از
جذب و دفع انسان است . اين جذب و دفع ها براساس سنخيت و مشابهت و يا ضديت و
منافرت پى ريزى شده است (بر خلاف آنچه در جريان الكتريسيته گفته مى شود كه دو قطب
همنام يكديگر را دفع مى كنند و دو قطب نا همنام يكديگر را جذب مى كنند) و در حقيقت
هلت اساسى جذب و دفع را بايد در سنخيت و تضاد جستجو كرد، همچنان كه از نظر بحث هاى
فلسفى مسلم است كه : السنخية علة الانضمام .
گاهى دو نفر انسان يكديگر را جذب مى كنند و دلشان مى خواهد با يكديگر دوست و رفيق
باشند. اين رمزى دارد و رمزش جز سنخيت نيست . اين دو نفر تا در بينشان مشابهتى
نباشد همديگر را جذب نمى كنند و متمايل به دوستى با يكديگر نخواهند شد و به طور كلى
نزديكى هر دو موجود، دليل بر يك نحو مشابهت و سنخيتى است در بين آنها.
(481)
بر اين اساس ، ضعف يا حتى قطع برخى از ارتباطات خويشاوندى به سبك سنتى آن در جامعه
پر تب و تاب امروز، هر چند با تكيه بر ارزش هاى دينى كاملا مذموم و غير قابل قبول
است ، اما بر اساس تحليل فوق تا حد زياد بايد آن را طبيعى و بازتاب تحولات فرهنگى
جامعه تلقى نمود و بايد سعى كرد به جاى استناد آن به علل مرهوم ، مبانى و زير ساخت
هاى اين تغيير وضعيت و اقتضائات طبيعى و مصنوعى آن را دريافت .
4. تحرك اجتماعى
يكى از تمايزات جامعه جديد از جوامع سنتى پيشين ، مساءله تحرك اجتماعى است .
از منظر جامعه شناختى ، تحرك اجتماعى يعنى امكان انتقال از يك منزلت به منزلت
اجتماعى ديگر به سه صورت در جامعه امروز تحقق مى يابد.
(482)
الف ) سير صعودى از يك منزلت به منزلت اجتماعى بهتر (= برخوردار از حقوق و امتيازات
و امكانات مادى و معنوى بيشتر).
ب ) سير نزولى از يك منزلت به منزلت اجتماعى پايين تر و از دست دادن برخى از حقوق و
امتيازات پيشين .
پ ) سير از يك منزلت به منزلت اجتماعى مشابه با حقوق و امتيازات كم و بيش مساوى .
شدت و ضعف جريان و وقوع تحرك اجتماعى در يك جامعه ، يكى از مهمترين شاخص ها براى
اندازه گيرى ، درجه باز بودن يا بسته بودن آن جامعه به حساب مى آيد. به اعتقاد
جامعه شناسان ، جوامع امروز وضعيتى نسبتا باز داشته و امكان تحرك در آنها براى
همگان بسته به ميزان توفيق در تحصيل خصوصيات و ويژگى هاى اكتسابى وجود دارد، در
مقابل ، جوامع سنتى و بسته و پيشين كه بيشتر به خصوصيات و ويژگى هاى غير اكتسابى
بها داده و بر اساس همين ويژگى ها به قطب بندى و ايجاد نظام سلسله مراتبى مى
پرداختند، شانس تحرك اجتماعى براى همه اعضا به يكسان وجود نداشته و ورود در برخى
حيطه ها براى برخى از اقشار براى هميشه ممنوع و غيرمجاز بوده است .
پس از ذكر اين مقدمه ، بايد گفت : يكى از علل تضعيف پيوندهاى سنتى در جوامع امروز،
سيلان تحرك در نردبان اجتماعى وسيع و به تبع آن ، ايجاد شكاف ميان دارندگان موقعيت
هاى مختلف و در نتيجه حصول فاصله روانى ، اجتماعى ، اقتصادى و... ميان ايشان است و
همان گونه كه در سطور پيشين اشاره شد، تحرك اجتماعى جديد عمدتا مبتنى بر خصوصيات
اكتسابى است كه مهمترين آن ، تحصيلات عالى و احراز شايستگى هاى لازم براى ايفاى مسؤ
وليت ها و اشغال موقعيت هاى شغلى درجه بالاست و هر قدر امكان حصول اين شرايط لازم
براى فردى ميسر شود، شانس تحرك عمودى او نيز ارتقا خواهد يافت .
آنچه با استناد به مطالعات عينى و شواهد ملموس و بدون كمترين ترديد، ادعا مى شود
اين كه جا به جا شدن افراد در سلسله مراتب موقعيت هاى اجتماعى و به تبع آن ، وقوع
تغيير در برخى لوازم و تبعات آن همچون امكان نيل به حقوق و امتيازات بيشتر، بسيارى
از خصلت ها و منش هاى فردى نيز متناسب با وضعيت جديد، دستخوش تغيير خواهد شد و گاه
اختلاف فاصله موقعيتى و دستيابى به امتيازات ناشى از آن به حدى است كه افراد،
ناگزير خود را به دورى گزيدن از ديگران و اتخاذ فاصله به رغم برخوردارى از برخى
تعلقات عميق خويشاوندى با يكديگر راغب مى سازند؛ براى مثال ، پيشرفت درخور توجه يكى
از بستگان به علت برخوردارى از برخى امتيازات شخصى يا شرايط و موقعيت اجتماعى در
تحصيل يكى از موقعيت هاى برجسته جامعه ، در صورتى كه امكان نيل به قدرت اجتماعى ،
ثروت ، پرستيژ، زندگى پر رزق و برق ، ارتباط با خواص و نخبگان ، امكان وصلت و
خويشاوندى با اقشار ممتاز، زندگى در شهرها و محلات پر رونق و... را براى او فراهم
سازند، به طور قهرى ارتباط او و زن و فرزندان وى را با همه افراد مادون ، به رغم
پيوندهاى نزديك خويشاوندى متاءثر مى سازد و در مقابل ، بستگان او نيز به علت كاستى
هاى محسوسى كه در مقايسه با وى در خويش احساس كرده و نمى توانند متناسب با شاءن او
عمل كنند، انگيزه چندانى به استمرار و تحكيم ارتباطات اجتماعى و رعايت مقتضيات
وابستگى هاى خويشاوندى را ندارند.
از اين رو ميزان برترى و انحطاط موقعيت اجتماعى افراد و فاميل و تفاوت آشكار ايشان
در برخوردارى از امكانات و امتيازات متعارف نيز از جمله متغيرهايى است كه در جوامع
امروز، ارتباط ميان شبكه خويشاوندان را متاءثر ساخته و تضعيف يا قطع اين پيوندها را
در برخى موارد موجب شده است .
5. تحرك جغرافيايى
تحرك فيزيكى و مهاجرت ، اعم از داخلى و خارجى نيز از جمله عواملى است كه در
جامعه امروز به تناسب وضعيت و موقعيت تمدنى آن به وفور و در گستره اى وسيع امكان
تحقق يافته است . جامعه شناسان ، مهاجرت روستاييان را اولين و مهمترين اقدام براى
شكل گيرى شهرها (محيطهاى برخوردارى از تنوع قوميت ها، خرده فرهنگ ها، جمعيت بالا،
آزادى بيشتر، وجدان جمعى ضعيف و وابستگى كمتر به يكديگر، تقسيم كار بيشتر و پيچيده
تر و...) و در نتيجه فرو پاشى خانواده گسترده و درگذر زمان ، الگوى تشكيل خانواده
در جامعه امروز قلمداد مى كنند.
وقتى بنا باشد كه خانواده براى جستجوى كار در بازار كار اين سو و آن سو برود، ديگر
نمى تواند همه بستگان خود را با خود ببرد يا حتى با خويشان دور روابط نزديك داشته
باشد و بدين ترتيب ، رشته اتصال ميان اقربا سست مى گردد و نسل هاى محدودى در يك
خانه زندگى مى كنند. زن و شوهرهاى جوان ، بزرگ ترها را پشت سر مى گذارند و به خانه
هاى جديد مى روند. يكى از مشكلاتى كه از اين تغييرات خانوادگى پديد مى آيد وضع و
موقعيت سالخوردگان است ... .
(483)
وقوع مهاجرت هاى پر تنوع به اقتضاى ضرورت هايى همچون كاريابى ، تحصيل ، رهايى از
محدوديت هاى فرهنگى ، فعاليت هاى بازرگانى - تجارى ، مسائل و مشكلات سياسى -
اجتماعى ، ويژگى هاى شغلى در عصر و زمان حاضر يكى از عوامل بسيار مهم در ايجاد
فاصله ميان افراد وابسته به يك شبكه خويشاوندى است . آنچه در اين جدايى ، بيشتر
تعجب انسان را بر مى انگيزاند و بى توجهى افراد خويشاوند را در ايفاى وظيفه صله رحم
توجيه ناپذير معرفى مى كند، كثرت وسايل و امكانات ارتباطى بسيار پيشرفته اى است كه
به يمن تمدن صنعتى جديد، امكان وصول به آن برا همگان ميسور شده و با بذل كمترين
هزينه ، اداى درجاتى از وظيفه صله رحم را براى ايشان ممكن ساخته است ؛ مع ذلك به
مقتضاى اين تجربه روان شناختى كهن كه هر كه از ديده برفت ،
از دل برود ابداع وسايل ارتباطى جديد نيز نتوانست آن گونه كه بايد، فاصله
جغرافيايى ميان افراد را در نورديده و ارتباط ايشان را همچنان ثابت و استوار حفظ
كند.
اصل ديگرى كه حتى در برخى روايات
(484) بدان اشاره شده ، مساءله دور بودن افراد از يكديگر و نقشى كه
اين دورى مكانى در تحكيم ارتباطات خويشاوندى دارد مى باشد. داروى به ظاهر شفابخش
دورى و دوستى نيز على الظاهر در عصر و زمان ما كم
افاقه شده و افراد، هر چه دورى مكانى بيشترى اتخاذ مى كنند، به همين ميزان تعلق
خاطر ايشان نيز به يكديگر تنزل مى يابد. به احتمال زياد، مراد از
دورى مورد اشاره در روايات و نيز عرف مردم طراح مثل
ساير دورى و دوستى ، دورى و فاصله گزينى در مقابل
مجاورت و همسايگى است كه قاعدتا افراد را از اطلاع يابى به اسرار زندگى يكديگر
برحذر مى دارد و چون كمتر به ديدار هم نائل مى شوند، جاذبه و علاقه و اشتياق طبيعى
آنان نيز به علت اشباع ناپذيرى مفرط همواره محفوظ مى ماند و اين با دورى هاى طويل
البعد در اين زمان و فاصله گزينى هاى بسيار زياد كه استعداد فراموشى افراد را از
تعلقات خويشاوندى فزونى مى دهد، كاملا متفاوت است . در عين حال نبايد از نظر دور
داشت كه مجاورت مكانى در صورت تاءمين ساير زمينه ها و شرايط، موقعيت مناسبى براى
تحكيم روابط ميان خويشان فراهم مى سازد، چه همين افراد پس از مهاجرت به محيطهاى
ديگر، هر چند تحت تاءثير محيط به وجود آمده و اقتضائات جامعه مقصد، ارتباط با
خويشان را بر ديگران ترجيح مى دهند.
در پايان اين بخش به نقل منتخباتى از كلمات جامعه شناسان در اين خصوص مى پردازيم :
هر يك از نقش هاى ما، ما را با عده زيادى از كسانى كه با ما در ايفاى نقش شريكند
در تماس مى گذارند، اما در عوض ، احتمال تماس ما را با بسيارى از افرادى كه با ما
هيچ گونه ارتباط و وجه اشتراكى ندارند ضعيف مى سازد. با اين همه ، مجاورت مكانى ،
خود به تنهايى زمينه مساعدى را براى تجاذب طبيعى فراهم مى كند، به عبارت ديگر
همسايگان براى دوستى با يكديگر يا لااقل روابط عاطفى عميق فرصت بيشترى دارند... .
(485)
اگر شخصى به ندرت اين فرصت را پيدا كند كه افراد را ببيند يا با آنها تعامل داشته
باشد، احتمال علاقه مندى او به آنها كم مى شود. بنابراين ميزان زمانى كه افراد با
يكديگر مى گذرانند بر همبستگى آنان تاءثير مى گذارند. وقتى افراد بيشتر با هم باشند
به هم انس مى گيرند و طبيعتا با هم بيشتر گفتگو مى كنند، به هم پاسخ مى گويند و به
اداى حركات و واكنش هاى متقابل خواهند پرداخت .
براى آن كه اعضاى گروه فرصت معاشرت با يكديگر را پيدا كنند، بايد از نظر فيزيكى به
هم نزديك باشند. انتظار مى رود كه اعضاى نزديك به هم داراى روابط نزديك تر از اعضاى
دور از هم باشند... .
(486)
نزديكى فيزيكى از آن جا كه احتمال تماس هاى جزئى را مى افزايد اغلب منجر به جاذبه
مى شود. شايان توجه است كه در معرض ديگرى بودن اغلب به خودى خود علتى كافى براى
افزايش جاذبه است . منحمل ترين تبيين اين اثر آن است كه مكررا در معرض قرار گرفتن ،
منجر به افزايش آشنايى ما مى شود و ما به افراد و موضوعات ناآشنا بيشتر جذب مى
شويم .
(487)
بسيارى از روابط خانوادگى و خويشاوندى را مى توان تحت مقتضيات صنعت نيز حفظ كرد. به
اضافه دلايلى وجود دارد كه نشان مى دهد مهاجران به شهرها نسبت به هم حالتى پيدا مى
كنند كه مى توان آن را برادر خواندگى ناميد. مهاجران
، اغلب در مدتى كه دنبال كار مى گردند و حتى بعد از آن كه كارى پيدا كردند دنبال
اقوام و يا اهل ايل و طايفه خود مى گردند، در مجاورت آنها مسكن مى گزينند، اغلب
زندگى اجتماعى خود را نخست به معاشرت با همين افراد محدود مى كنند.
(488)
6. حاكميت عقايد و باورهاى متعارض
يكى ديگر از ويژگى هاى جامعه جديد در مقايسه با جامعه سنتى پيشين ، طيف وسيع
و تنوع بيش از حد بينش ها، نگرش ها، باورهاى فرهنگى ، خلق و خوى ها، سليقه ورزى ها،
نو گرايى ، مد پرستى و... است كه خود به نوعى ، ناهمگونى ميان افراد جامعه را موجب
شده و فاصله هاى طبيعى ميان ايشان را تشديد مى كند.
كاملا بديهى است كه افراد معمولا به ارتباط با كسانى راغبند كه در جهات فوق يا دست
كم برخى از آنها اشتراك داشته و قرابت و تجانس بيشترى ميان خويش احساس كنند. در
مقابل ، هر گونه ناهمسانى و اختلاف در اين جهات - بسته به زاويه انحراف ، انتظار و
توقع افراد، خصوصيات ذهنى و روانى ايشان ، هاضمه پذيرش و ميزان برخوردارى از خصلت
هاى ليبرال منش - واگرايى ميان آنها را تقويت مى كند.
ما مردمى را كه خصائل پسنديده دارند بيشتر از آنهايى كه واجد خصوصيات نامطلوبند
دوست داريم ، كه به مردمى كه موافقمان باشند بيشتر از كسانى كه با ما مخالفند علاقه
منديم ، كه ما كسانى كه دوستمان دارند بيشتر از آنهايى كه به ما علاقه اى ندارند
دوست داريم ، كه ما به كسانى كه با ما تشريك مساعى كنند بيشتر از آنهايى كه با ما
رقابت به عمل مى آورند دلبستگى داريم ، كه ما به مردمى كه تحسين و تمجيدمان مى كنند
بيشتر از كسانى كه ما را مورد انتقاد قرار مى دهند مهر مى ورزيم و جز اينها. همه
اين جنبه هاى كشش و جاذبه بين مردم مى تواند تحت يك تعميم كلى قرار بگيرند: ما
مردمى را دوست داريم كه رفتارشان بيشترين پاداش را با كمترين خرج برايمان فراهم
كند.
(489)
يكى ديگر از روان شناسان اجتماعى در اين باره مى نويسد:
... ما كسانى را كه با ما در اهداف و شيوه هاى زندگى مشابهند، دوست داريم ... ما
كسانى را تمايلاتى مشابه و به خودمان دارند، دوست داريم ... مشابهت گرايش ها، ارزش
ها و منافع مشترك ما با ديگران خوش آيند بوده و لذا ما با صاحبان اين مشتركات دوست
مى شويم . با درك معيارهاى عينى واقعيت و نه تفسير پاسخ هاى صحيح ، ما تمايل وسيعى
جهت دوستى با افراد مؤ يد عقايدمان در خود مى يابيم ، بنابراين ، اين روابط براى ما
خوش آيند مى گردد... چند دهه قبل نيوكم مدعى شد كه
تشابه جهان بينى ها بيش از تعارض آن به ارتباطات دوستانه منجر مى شود. در واقع ما
از اين تشابه در اهداف ، منافع و گرايش هاى مشترك احساس خوش آيندى به دست مى آوريم
.
(490)
7. خوف از بروز حوادث ناخوش آيند
الگوهاى تربيتى متفاوت ، منش هاى اجتماعى ناهمگون و حساسيت هاى اخلاقى
متفاوت ، يكى ديگر از عوامل موجد فاصله روانى ميان افراد شمرده مى شود. خوف از
سرايت عادات و رويه هاى غير مقبول خصوصا براى بچه ها، ايجاد زمينه ظهور برخى مفاسد
اخلاقى همچون حسادت ، غيبت ، تهمت ، چشم همچشمى ، تكبر ورزى ؛ احياى خاطرات تلخ و
تبعات سوئى كه از رهگذر نشست هاى متعارف خانوادگى حاصل شده و تا مدت ها افكار و
احساسات طرفين را به خود مشغول مى سازد نيز از جمله عواملى است كه رغبت افراد، بسته
به ميزان حساسيت اعتقادى و اخلاقى ايشان را براى تعامل با خويشان تنزل داده و
بالطبع هر قدر آثار و پيامدهاى اين گونه ارتباطات ، دست كم در نگاه خود افراد، منفى
و مضر ارزيابى شود و آثار و سوء آن بر دستاوردهاى مثبت و جنبه هاى مفيد آن رجحان
داده شود، تمايل ايشان براى استمرار اين سنخ ارتباطات به رغم تعلقات نسبى و سببى
كاستى پذيرفته و به حداقل ممكن يعنى ايفاى وظيفه تنها در شرايط خاص و مناسبت هاى
ويژه همچون برگزارى جشن ها، سوگوارى ها و اعياد مرسوم شبكه خويشاوندى كه على الظاهر
منافع آن بر مضراتش مى چريد، منحصر خواهد شد.
از اين رو بالا بودن هزينه روانى در برخى ارتباطات خويشاوندى نيز از جمله عواملى
است كه اراده افراد را در استمرار و تحكيم اين پيوندها تنزل داده و گاه به آستانه
بى تفاوتى و خنثى شدگى مى رساند. مؤ منان علاقه مند به تحكيم اين روابط به مقتضاى
وظيفه امر و نهى از منكر موظفند آثار سوء اين ارتباطات را به صفر رسانده و به
حساسيت هاى درخور و پسنديده افراد مختلف احترام گذارند. اين خود از جمله تمهيداتى
است كه در رغبت افراد را براى صله ارحام ارتقا داده و متقابلا بخشى از زمينه ها و
انگيزه هاى ضعف يا قطع ارتباط را از ميان مى برد.
يكى از نويسندگان در اين خصوص مى نويسد:
همبستگى گروهى عبارت است از كشش و دلبستگى اعضاى گروه نسبت به يكديگر كه منجر به
همصدايى و همنوايى و همراءيى آنان در مسائل مورد بحث و حل مشكلات مى شود. هر گاه
افراد نسبت به يكديگر اعتماد و اطمينان داشته باشند، از همبستگى و وحدت خويش لذت
بسيار خواهند برد. هر چه درجه همبستگى اعضا بيشتر باشد، دوام گروه و صميميت بين
اعضا زيادتر مى شود.
در گروهى كه اعضاى آن همبستگى دارند، احساس يگانگى و تعلق به وجود مى آيد، افراد
گروه در خدمت يكديگر قرار مى گيرند، نيازهاى روانى و عاطفى يكديگر را بر طرف مى
سازند، به ديگران كمك مى كنند و خود نيز كمك دريافت مى دارند، همكارى و صميميت بين
افراد گروه بيشتر مى شود، احساس انزوا و فردگرايى كاهش مى يابد، نياز به تعلق ارضا
مى شود، فرد از بودن در گروه احساس ايمنى و رضايت مى كند، اعضا در انجام كارها با
يكديگر مشورت مى كنند، افراد گروه نسبت به يكديگر نگرش مثبت و مطلوبى دراند و از
حضور يكديگر لذت مى برند، اعضا از تصميمات گروهى اتخاذ شده با رغبت تبعيت مى كنند،
اعضا به جدال و كشمكش نمى پردازند و همگى قوانين و مقررات گروه را مى پذيرند و آنها
را رعايت مى كنند.
(491)
8. كثرت گروه هاى ثانوى
يكى از تغييرات به وجود آمده در جوامع جديد، ظهور گروه هاى متعدد در عرصه
نظام اجتماعى است . جامعه شناسان ، گروه هاى اجتماعى را در يك تقسيم ابتدايى به دو
گروه اولى و ثانوى تقسيم مى كنند
(492) و مصداق بارز گروه هاى اولى يعنى گروه هاى برخوردار از تعلقات
ويژه ، روابط صميمانه ، علائق عاطفى ، مواجهه روياروى ، حقوق و تكاليف خاص متقابل ،
غلبه ماهيت اخلاقى ، همكارى مستمر، ساختار غير رسمى ، انحلال ناپذيرى و استحكام
تعلقات (خصوصا در پوندهاى نسبى ) و... را خانواده و خويشاوندان با رعايت اولويت و
رتبه بندى آنها مى دانند.
در مقابل ، گروه هايى كه از همه يا برخى از خواص فوق برخوردار نباشد، گروه هاى
ثانوى نام مى گيرند. كثرت گروه هاى ثانوى و عضويت هر فرد، بسته به توسعه شخصيت ،
موقعيت اجتماعى و نقش هاى محول به او و خصوصا با توجه به جاذبيت برخى از اين گروه
ها، ضرورت و اهميت آنها در نظام اجتماعى و آثار و دستاوردهاى درخور توجهى كه از اين
رهگذر عايد افراد مى شود، ارتباط با گروه هاى اوليه يعنى اعضاى خانواده و خويشان را
به شدت تحت الشعاع قرار داده و به نوعى احساس استغنا و بى نيازى از برخى رده هاى
خويشاوندى را در افراد به وجود آورده است .
وجود گروه هاى عاطفى (دوستان )، صنفى (افراد هم شغل و وابستگان شغلى )، سياسى
(افراد وابسته به يك حزب يا تشكيلات )، مذهبى (جماعت مؤ منان به يك آيين )، اجتماعى
(مجامعى كه فرد به نوعى از آنها در رابطه قرار مى گيرد) كه عادتا با كمترين هزينه ،
همه نيازهاى روانى و اجتماعى فرد را به شكل مطبوعى ارضا مى كنند، تمايل و علاقه او
را به استمرار و تحكيم ارتباطات پر هزينه خويشاوندى كه معمولا در نگرش هاى كاركرد
گرايانه ، چندان مقرون به صرفه هم ارزيابى نشده يا دست كم ، سود و منافع حاصل از آن
، ملموس و مشهود همگان نيست ، كاهش مى دهد. كثرت اين سنخ گروه ها كه در حقيقت نقش
بديل و جانشين براى گروه خويشاوندى و خانواده گسترده پيشين را ايفا مى كنند،
وابستگى و نياز افراد به شبكه خويشاوندى را به پايين ترين سطح ممكن تنزل داده و آن
را به نوعى رابطه تشريفاتى مبدل ساخته است .
در جامعه هاى بشرى ساده تر، بنيادى ترين نيروى ادغام كننده و يك پارچه ساز در زندگى
اجتماعى همانا گروه خويشاوند بود كه به عنوان يك سازمان همه كاره در سياست و اقتصاد
و آموزش و مذهب و نيازهاى روانى تمام اعضايش تاءثيرى به سزا داشت . اما به همان
نسبت كه اندازه و پيچيدگى ساختارى جامعه ها افزايش مى يافت ، اهميت اين نهاد
اجتماعى نيز رو به كاهش مى رفت . رفته رفته وضع چنان شد كه ديگر تمام روابط شخصى با
ديگر مردمان لزوما در چهارچوب خويشاوندى نمى گنجيد. نقش ها و سازمان هاى اجتماعى
تازه اى پديد مى آمد و در جريان اين فرايند بعضى از عملكردهاى گروه خويشاوندى
تاءثير و قاطعيت خود را از دست مى داد.
(493)
در مباحث بعد، فرايند جانشين شدن برخى از تاءسيسات در جامعه پيچيده امروز به جاى
شبكه خويشاوندى و از ميان رفتن بسيارى از كاركردهاى سنتى پيشين اين شبكه را - كه
خود از مهمترين عوامل موجد همبستگى ميان افراد خويشاوند به شمار مى آمد - مورد
تحليل و ارزيابى قرار خواهيم داد.
اين بخش را با نقل كلامى از يكى جامعه شناسان خانواده به پايان مى بريم :
و... اين واقعيت است كه گروه هاى اجتماعى ما تا آن حد كه بر مبناى ديگرى (چون
گروهسنتى ، طبقه اجتماعى ، رفاقت ، شغل ادارى يا كار در كارخانه ، فعاليت هاى
تفريحى ومانند اينها) اتكا دارد بر خويشاوندى مبتنى نيست . ممكن است ما عضو انجمن
خانه و مدرسه ،كلوپ ، رو تارى ، اتحاديه كارگرى و باشگاه ورزشى باشيم يا صرفا اوقات
فراغتخود را در كنار دوستانمان بگذرانيم ، اما در يك جامعه ابتدايى تر، تمامى اين
زير گروههاى اجتماعى در چارچوب عضويت فرد در يك گروه خويشاوندىشكل گرفته و با آن در
مى آميزند.
9. ازدواج هاى برون فاميلى
(494)
يكى ديگر از تفاوت هاى جامعه جديد با جوامع سنتى پيشين ، كثرت وقوع ازدواج هاى برون
فاميلى و تمايل به وصلت با خانواده هاى غير خويشاوند است . مطالعات انجام شده در
حوزه جامعه شناسى روستايى و نيز مطالعات مردم شناختى نشان مى دهد كه الگوى رايج
ازدواج در عرف هاى پيشين به علت بسته بودن محيط و محدوديت ارتباط با جوامع همجوار و
نيز انگيزه هاى متعددى همچون تحكيم و تقويت پايگاه در ميان قوم و قبيله خود عمدتا
افراد را به ازدواج هاى درون شبكه اى ترغيب مى كرد، اما در جوامع موجود به دليل
شهرنشينى ، تحرك جغرافيايى ، تحرك اجتماعى ، از ميان رفتن برخى اقتضائات عرف پيشين
براى ازدواج هاى فاميلى ، رهايى نسبى از سلطه والدين و خويشان و دستيابى مرد به
آزادى اراده و اختيار در انتخاب فرد مطلوب ، گسترش حضور اجتماعى زنان ، رقيق شدن
حريم زن و مرد در معاشرت هاى اجتماعى ، تغيير ملاك ها و معيارهاى انتخاب همسر و
برخى تغييرات ديگر، ازدواج برون فاميلى شيوع و رواج بيشترى يافته است .
افراد در جامعه امروز بيشتر در مقام احراز ويژگى ها و ملاك هاى مورد نظر خويشند تا
دغدغه تحكيم مجدد پيوندهاى خويشاوندى از طريق ازدواج . آنچه پس از طرح اين مقدمه
توصيفى كاملا روشن و آشكار، بررسى و تحليل آن ضرورى به نظر مى رسد آثار و تبعات اين
تغيير عادت فرهنگى در شبكه خويشاوندان نسبى است . بدون شك ، ازدواج با افراد غير
فاميل و پيوند دادن شبكه هاى مختلف خويشاوندى به يكديگر و در نتيجه توسعه شبكه
فاميلى - در صورتى كه انتخاب و گزينش طرف مقابل بر اساس مطالعه دقيق و احراز از
شرايط و ملاك هاى مقبول صورت پذيرفته باشد - آثار و تبعات بسيار خوش آيندى چه در
زندگى افراد فاميل و چه در سطح كلان در كل جامعه به دنبال دارد كه فعلا از حيطه بحث
ما خارج است . آنچه در اين بخش در جستجوى آنيم توضيح و تشريح يكى از پيامدهاى منفى
اين نوع پيوندها، آن هم در برخى از موارد وقوع (تاءكيد مى شود تنها در برخى از
موارد نه همه ازدواج هاى برون فاميلى ، چه بسيارى از ازدواج هاى برون فاميلى ، نه
تنها واجد اين اثر منفى نيستند كه به تثبيت و تقويت پيوندهاى مختلف خويشاوندى نيز
كمك شايانى مى كنند) آن است . به اعتقاد برخى از محققان ، ورود يك فرد بيگانه
(همسر) به شبكه خويشاوندى ديگر (شبكه خويشاوندى مرد) و متقابلا خروج يك فرد (دختر)
از شبكه خويشاوندى و ورود او به شبكه خويشاوندى ديگر (شبكه خويشاوندى مرد و همسر
او) از جمله عواملى است كه به تضعيف پيوندهاى خويشاوندى منتهى مى شود؛ براى مثال
اگر يك زن به بستگان شوهر خود علاقه مند نباشد و تعلق خاطرى به ايشان احساس نكند -
بسته به ميزان نفوذ و قدرت رهبرى - مى تواند اين بى علاقگى را بر روابط شوهر و به
ميزان وسيع تر بر روابط فرزندان با بستگان پدرى حاكم گرداند يا دست كم رغبت طبيعى
ايشان به جذب و انجذاب متقابل را كاهش دهد و حتى در مواردى آگاهانه يا ناآگاهانه
عملا در جهت قطع آن اقدام كند.
به سر بردن برخى از بزرگسالان (والدين شوهر) در آسايشگاه ها به رغم همه شرايط و
امكانات لازم براى گذراندن زندگى مشترك با ايشان در فضاى آكنده از محبت و عاطفه و
بدون كمترين عارضه نگران كننده و بازدارنده و نيز به رغم ميل قلبى شوهر، صرفا از
اين امر ناشى مى شود كه همسر به آنان به چشم بيگانه نگاه مى كند و ارتباط آنها با
شوهر و فرزندان او براى وى معناى روشنى ندارد و وظيفه و مسؤ وليتى را از اين ناحيه
براى خود احساس نمى كند.
اين موارد هر چند استثنايى و قليل الوقوع ، خصوصا در جامعه مذهبى و عاطفى ما،
واقعيت هاى انكار ناپذيرى است كه در مقام تبيين علل آن ، پاى ازدواج با بيگانه را
نيز به ميان مى كشد، در صورتى كه وقوع اين سنخ پديده ها در ميان خويشاوندان ، كمتر
امكان وقوع دارد، چه والدين شوهر به سبب انتساب خويشاوندى نسبى با همسر خانه ،
جايگاه و اعتبار مضاعفى در اين خانه مى يابند و از شانس بيشترى براى جلب حمايت
اعضاى آن برخوردار مى گردند.
همين تحليل را در مورد ازدواج برون فاميلى دختر نيز جريان داده اند. از اين رو
هنگامى كه يك دختر از شبكه خويشاوندى خود جدا شده و به شبكه خويشاوندى ديگرى مى
پيوندد، به جهت موقعيت درجه دوم و موضع فرمانبرى او كه به طور عادى و به اقتضاى
عادت و رسوم فرهنگى به ناچار بدان سوق يافته و تابعيت شوهر را - بسته به ميزان
مقهوريت و تسليم پذيرى او - مى پذيرد، ارتباط با خويشان او نيز تنها در حدى مجاز
خواهد بود كه شوهر و يا در مواردى والدين و اقارب شوهر بدان ارضا دهند.
بنابراين در صورتى كه ارتباط شوهر يا خويشان او با خويشاوندان زن به عللى به سردى
گراييده يا تمايل چندانى به استمرار و تقويت آن از خود نشان ندهند، اين امر قهرا زن
را نيز در يك همسويى ناخواسته به كاهش ارتباط با خويشانش به رغم ميل باطنى ، سوق
خواهد داد و بالطبع با راه يافتن اين بى مهرى در فرزندان به تنزل رغبت ايشان به
برقرارى ارتباط با خويشان مادرى و در نسل هاى بعد به فراموشى و قطع اين ارتباطات
منتهى خواهد شد. البته انكار نمى توان كرد كه همه اين ايرادها در ظل ايمان و اخلاق
مذهبى ، هنگامى كه در نفس انسان رسوخ يافته باشند، امكان رفع و اصلاح دارد.
10. تكاپوى زياد و كثرت ارتباطات
برونى
يكى ديگر از عواملى كه در مساءله كاهش ارتباطات خويشاوندى جلب توجه مى كند،
تكاپوى زياد، كثرت اشتغال و دل مشغولى فراوان انسان امروز است كه فراغت بال ، آرامش
خاطر و نيز علاقه و اشتياق او به انجام دادن وظايف فوق برنامه همچون صله رحم و
تاءمين حقوق خويشاوندان را به شدت تحت تاءثير قرار داده است . امروز هر چند به يمن
تكنولوژى و امكانات پيشرفته صنعتى ، تقسيم كار، تفكيك وظايف ، تاءسيس مراكز خدماتى
و... بسيارى از اشتغالات توانفرساى انسان در تمدن سنتى از ميان رفته و با محدود شدن
حيطه شغلى ، دستيابى به امكانات و سرمايه هاى اجتماعى ، برخوردارى از حقوق و
امتيازات دولتى ، تاءمين اجتماعى ، امكانات رفاهى و... فراغت خاطر و آسايش و آرامش
بيشترى حاصل شده است ، اما نبايد از نظر دور داشت كه بشر امروز، هر چند در مقايسه
با انسان گذشته از نظر كمى ، كار و مسؤ وليت كمترى به خود متوجه مى بيند اما در عين
حال ، به علت تعدد نقش ها، كثرت ارتباطات متنوع با گروه هاى مختلف اجتماعى ، نو
گرايى لاينقطع ، ايدآل خواهى بى حد و حصر، رفاه زدگى ، طرح نيازهاى ثانوى و
روزافزون ، علاقه وافر به ارضاى تمايلات سيرى ناپذير، آينده گروى و تعالى خواهى ،
درگير شدن در عرصه هاى مختلف رقابت اجتماعى ، تعارض و اصطكاك منافع افراد در زندگى
پيچيده اجتماعى ، كاهش اعتماد، محدوديت بسترهاى موجود در جامعه براى ارضاى مشروع
تمايلات متنوع ، چشم همچشمى زياد، فردگرايى ، عقلانيت محاسباتى ، ضعف اعتقادات دينى
و كاهش دل مشغولى هاى معنوى و حجم انبوه اطلاعات لازم الحصول ، پيچيدگى بيش از حد
نظام اجتماعى و... زندگى بسيار پر تكاپويى را تجربه مى كند و براى تاءمين غايات
مطلوب و تحقق آمال مورد نظر، خود را به كار و فعاليت لاينقطع اعم از فكرى و بدنى
مجبور مى يابد.
گران شدن و ارزشمندى اوقات فراغت ، كمبود اوقات فراغت نيز كه برخى بدان اشاره كرده
اند از جمله نتايج درگير شدن در وضعيتى است كه در بالا به اجمال به توصيف آن
پرداختيم و سنجش و مبادله اوقات و لحظات عمر با نمادهاى ملموس بر پايه معيار كمى ،
دستيابى به امكانات و ايدآل هاى مورد نظر در پرتو بذل وقت ، احساس محدوديت عمر،
سنگينى وظايف و مسؤ وليت هاى محوله ، گذر زمان را براى انسان امروز سرعت داده و
حساسيت بيشترى نسبت به وقت در او ايجاد كرده است .
از اين رو ضعف ارتباطات خويشاوندى و قصور اكثر افراد در پاسخ دهى مناسب به اين سنخ
از انتظارات و توقعات كه در مقايسه با بسيارى از حيطه هاى فعاليت اجتماعى در رتبه
اى متاءخر از اهميت و اعتبار جاى مى گيرند، تا حد زياد به محدوديت وقت افراد - بسته
به ميزان تحرك ، موقعيت اجتماعى ، توسعه شخصيت ، در اختيار داشتن عرصه هاى مختلف
فعاليت اجتماعى ، علاقه مندى به مشاركت - برمى گردد.
نكته ديگرى كه در اين بخش بدان ضرورى است ، چگونگى پر كردن اوقات فراغت افراد در
جامعه شهرى و تمدن صنعتى است . نظام اجتماعى جديد، چه در ناحيه اوقات مفيد براى كار
و تلاش و چه در ناحيه اوقات فراغت افراد اقداماتى را صورت داده كه در هر دو حيطه
كاملا آنها را به خود مشغول ساخته و زندگى ايشان را به اشكال مختلف پوشش داده است .
وجود تاءسيسات و امكاناتى همچون پارك ، سينما، تئاتر، راديو، تلويزيون ، ويدئو،
مطبوعات ، موزه ، امكانات سير و سفر، فعاليت هاى فوق برنامه هنرى ، تفريحى ، ورزشى
و انواع سرگرمى هاى مختلف ، انسان امروز را در ناحيه پر كردن اوقات فراغت نيز به
مشكل كمبود وقت مبتلا ساخته است . از طرفى ، تنزل اعتقادات مذهبى (هر چند در عمل و
رفتار اجتماعى ، نه حيطه نظر و شناخت )، كاهش موقعيت برخى ارزش هاى اخلاقى منبعث از
دين يا برخوردار از پشتوانه هاى حمايتى آن همچون صله رحم و نيز وقوع برخى تغييرات
ساختارى در نظام اجتماعى كه به برخى از آنها در گذشته اشاره شد، كاهش توجه افراد به
رعايت اين وظايف و عدم اتيان آن حتى به عنوان يك فعاليت جانبى و فوق برنامه در ايام
فراغت را موجب شده است .
البته جوامع برخوردار از فرهنگ هاى مذهبى همچون جامعه اسلامى ما در اين امر نيز
تفاوت محسوسى با جوامع صنعتى غرب دارند. مطالعات انجام شده نشان مى دهد كه در
بسيارى از جوامع داراى آميزه هاى فرهنگى سنتى و مذهبى ، ارتباط با خويشان هنوز هم
از جمله فعاليت هايى است كه بيشترين اوقات فراغت افراد را به خود اختصاص مى دهد.
تحقيقى كه از چگونگى گذران اوقات فراغت كاركنان دانشگاه تهران در سال 1358 انجام
گرفته است ، نشان مى دهد كه روابط و معاشرت خويشاوندى و خانوادگى ، سهم عمده اى از
اوقات فراغت افراد مورد مطالعه را به خود اختصاص داده است و شدت و ضعف اين روابط،
به عواملى نظير ميزان تحصيلات ، درآمد ماهيانه ، منطقه محل سكونت بستگى دارد. توضيح
اين كه در صد معاشرت ها و زمان صرف شده در اين رابطه در بين افرادى كه از لحاظ سواد
و بضاعت مالى پايين ترند و همچنين در مناطق مستضعف نشين سكونت دارند بيشتر است ،
يعنى ميزان معاشرت با ارحام و بستگان با ميزان سواد و ثروت و منطقه محل سكونت نسبت
عكس دارد. به معناى روشن تر اين كه متاءسفانه هر اندازه سطح تحصيلات بيشتر مى شود و
يا وضع اقتصادى بهتر مى گردد (در اغلب موارد) به همان نسبت از ميزان معاشرت هاى
خويشاوندى كاسته مى شود.
(495)
نكته شايان توجه ديگر در اين ارتباط، مساءله عدم انطباق اوقات شغلى و بيشتر از آن
اوقات فراغت افراد است كه يكى ديگر از عوامل كاهش توجه به ايفاى تعهدات حقوقى و
اخلاقى در قبال خويشاوندان محسوب مى گردد. تنوع از منه و اوقات اشتغال در محيطهاى
كشاورزى ، مراكز صنعتى و خدماتى ، تقسيم بندى ساعات كار و فعاليت (شيفت بندى ) نيز
در صورت ناهمسانى ، عذر و بهانه ديگرى براى سرپيچى از ارتباطات خويشاوندى و اداى
وظيفه صله رحم ، فراروى انسان هاى بهانه جو قرار مى دهد.
نكته ديگرى كه تذكر آن در پايان اين بخش ضرورى به نظر مى رسد، مساءله تحصيلات بچه
هاست . تحصيلات بچه ها به عنوان يكى از مبرم ترين وظايف و مسؤ وليت هاى فردى و
اجتماعى ايشان ، با توجه به اهميت و اعتبار آن ، تمام ارتباطات آنان و خانواده هاى
ايشان را با محيطهاى برونى خانواده ، تحت تاءثير قرار مى دهد و اگر اوقات فراغت
محدودى نيز باقى باشد
(496)، از قبل براى ديدن و شنيدن برنامه هاى متنوع راديو و تلويزيون
در نظر گرفته شده است . در ايام تابستان نيز بسيارى از خانواده ها به علت مشكلاتى
همچون تجديدى بچه ها، قادر به مسافرت و ديد و بازديد از بستگان خويش نيستند.
از اين رو تنها فرصت مناسب براى ديد و بازديد خويشان و صله رحم به ايام و مناسبت
هاى خاصى منحصر مى گردد كه زمينه ها و شرايط روحى و اجتماعى مهيا شده بر آن مساعدت
نمايد (البته باز هم مشروط به اين كه با كارهاى به ظاهر مهم تر در تعارض و تزاحم
نيفتد).
11. غلبه عقلانيت ابزارى
عقلانيت ابزارى و خلق و خوى سوداگرانه و محاسباتى نيز از جمله بازتاب هاى
ذهنى - روانى تمدن صنعتى در انسان امروز مى باشد كه فرهنگ جامعه و به تبع آن ، همه
ارتباطات اجتماعى را متاءثر ساخته است . اين نگرش ، انسان را به نوعى فردگرايى ،
خود محورى ، منفعت جويى و روحيات استخدام گرى سوق مى دهد. در قاموس انسان صنعتى
امروز، ارزش و اعتبار هر چيز تنها بر اساس ميزان نقش و تاءثيرى كه در ايصال او به
غايات و ايدآل هاى فردى اين جهانى او ايفا مى كند، تعيين مى شود.
از اين منظر، ارزش ها و رسومى كه التزام عملى بدانها نفع درخور توجه محسوسى را به
دنبال نمى آورد و يا پاداش عينى آن با هزينه هاى روانى و مادى ناشى از آن در ترازوى
نسبت سنجى و محاسبه ، برابرى خرد پسندى را به دست نمى دهد. جايگاه و اعتبارى نمى
توان قائل شد. از اين رو بسيارى از ارزش ها و تعاليم اخلاقى كه ارزش فى نفسه داشته
و از آثار و كاركردهاى معنوى و سعادت زا براى اعضاى جامعه در دنيا و آخرت
برخوردارند، همچون مساءله صله رحم - كه با توجه به فقدان ضمانت اجراى خارجى و
ابتناى آن بر پشتوانه هاى اعتقادى در زمره همين تعاليم به شمار مى آيد - براى كسانى
كه فارغ از دغدغه هاى اعتقاد دينى و نگرش هاى انسان مآبانه و ارزش مدارانه ، نتايج
ملموس و محاسبه پذير و منفعتى خويش را جستجو مى كنند و تنها ملاك ارزشمندى يك عمل
يا فضيلت اخلاقى را تاءمين مطالبات محدود خود قلمداد مى كنند، مشمول بى مهرى واقع
خواهند شد و حذف آنها از پيكره فرهنگى و نظام ادارى جامعه و متقابلا جايگزين سازى
ارزش هاى مناسب با اقتضائات دنياى جديد در زمان ، سرنوشت محتوم آنها خواهد بود.
يكى از دين شناسان معاصر در تحليل موقعيت دين در جامعه امروز و حاكميت عقلانيت
ابزارى مى نويسد:
تحرك اجتماعى و جغرافيايى افراد كه به سبب فزونى گرفتن تراكم جمعيت براى پاسخگويى
به نيازهاى توليدى و توزيع دستاوردهاى تكنولوژى يك جامعه ضرورت يافته بود، فردگرايى
را رواج داد و انسان ها را از بافت هاى گروهى ثابت و نظم هاى مستقر نسل هاى پيشين
كه علايق دينى نيز در آن ريشه داشت جدا كرد؛ همزمان با اين تحولات ، وابستگى يا
اتكاى سازمان اجتماعى بر جماعات محلى نيز پيوسته كمتر مى شد. اين نظام اجتماعى نقش
انديش بالضروره و ناگزير ابناى بشر را به اجزا و اعضاى خود تبديل مى كرد، در حالى
كه محيط اجتماعى به دنبال محيط طبيعى و به تاءسى از آن ، هر روزه بيش از پيش مخلوق
انسان مى شد. ساختارهاى عقلانى محيط اجتماعى از رهگذر نظام نقش ها، باعث شكل گيرى
الگوهاى عقلانى عمل ابزاروارانه و غير شخصى گرديد و آن منش هاى شخصى و عاطفيى را كه
دين سنتا در صدد برانگيختن و حفظ آن بود، در رابطه با ديگران ، خنثى و برطرف كرد و
سرانجام حتى روابط شخصى و خصوصى نيز - همچنان فى المثل در مورد كنترل مواليد - به
اشغال و استيلاى فنون غير شخصى درآمد و مسائلى كه روزگارى اساسا متعلق و موضوع ساخت
قدس تلقى مى شدند به موضوعات عقلانى برنامه ريزى هاى محاسبه پذير تبديل گرديدند.
بدين نحو، جريان گسترده تر تحول اجتماعى ، بافت ها و بسترهايى غير دينى را پديد
آورد و باعث شكل گيرى الگوهاى عمل اجتماعى عقلانى و به خصوص تحولاتى در آگاهى افراد
شد كه انديشه ها و مفروضات مربوط به ماوراءالطبيعه و منش هاى ناشى از آن از روح و
ذهن ايشان زدود.
... چون عملى دينى (يعنى عملى كه معطوف به ماوراى طبيعت باشد) امروزه ديگر در مورد
امور دنيايى چندان مؤ ثر و مربوط تلقى نمى گردد، لذا ميزان و محدوده آن رو به كاهش
نهاده است . ديندارى ديگر تكليفى بر عهده اعضاى جامعه نيست و به صورت امرى كاملا
دلخواهانه و داوطلبانه در آمده است ... حضور يافتن در كليسا، عضويت در كليسا، مناسك
گذر (از يك مرحله به مرحله ديگر زندگى همچون بلوغ يا ازدواج )، دعاى هنگام غذا،
نيايش هاى جمعى و عمومى ، زيارت ها، نذر و قربانى ، روزه دارى ، آيين هاى توبه و
اعتراف ، جشن هاى دينى و برگزارى مراسم ازدواج در كليسا، همه و همه هم از نظر دفعات
وقوع و هم از نظر عمق باور به تقدسشان كاستى گرفته اند.
اگر بخواهيم جدا انگارى دين و دنيا را به اجمال تعريف كنيم مى توانيم بگوييم
فرايندى است كه طى آن ، وجدان دينى ، فعاليت هاى دينى و نهادهاى دينى ، اعتبار و
اهميت اجتماعى خود را از دست مى دهند و اين بدان معناست كه دين در عملكرد نظام
اجتماعى به حاشيه رانده مى شود و كاركردهاى اساسى در عملكرد جامعه يا خارج شدن از
زير قيود و نظارت عواملى كه اختصاصا به امر ماوراى طبيعى عنايت دارند، عقلانى مى
گردد.
(497)
خصلت فرد گرايى نيز كه از جمله خصوصيات انسان صنعتى امروز - خصوصا در فرهنگ غرب -
شمرده مى شود، يكى از زير ساخت هاى ويژگى مذكور است . به اعتقاد برخى از جامعه
شناسان و روان شناسان اجتماعى ، يكى از ره آوردهاى تمدنى بشر امروز، درك خود به
عنوان يك موجود فاقدالمثنى ، تافته جدا بافته و برخوردار از خصوصيات و امكانات ويژه
است كه اثر طبيعى آن در خصيصه فردگرايى تجلى يافته است .
انسان امروز به خلاف انسان سنتى پيشين كه بيشتر خود را مستهلك در جمع مى ديد و
هويتى جدا از هويت قومى و قبيله اى براى خود قائل نبود و همواره مغلوب و اسير فرهنگ
و سنت هاى ساخته و پرداخته پيشينيان و مردگان بود و از ابداع و نوآورى و تك روى
گريزان و هراسناك بود، تفاوت ماهوى دارد؛ از اين رو، فرد گرايى و خودخواهى به معناى
خاص آن معلول نوعى خودبينى و تفسير آن در پرتو تجاربى است كه بشر در گذر حيات
اجتماعى خويش بدان نائل آمده است .
خصيصه فرد گرايى و به تبع آن عقلانيت محاسباتى به عنوان دو مشخصه بارز انسان صنعتى
از جمله عواملى است كه ارتباطات اجتماعى انسان ها را وارد مرحله جديدى كرده است .
آنچه از مطالعه واقعيات موجود در نظام روابط اجتماعى جوامع مغرب زمين به دست مى
آيد، تماما از فرو پاشى برخى از الگوهاى ارتباطى پيشين همچون روابط خويشاوندى و صله
رحم كه از آميزهاى ارزشى و عاطفى برخوردار بوده و بر بنيان هاى اعتقاد مذهبى و خلق
و خوى اخلاق مدارانه به عنوان پشتوانه اجرايى قابل اطمينان متكى بودند، حكايت مى
كند. عوامل متعددى در اين جريان مدخليت دارند كه به برخى از آنها به طور اجمال
اشاره شد.
يكى از كارشناسان مسائل اجتماعى در اين باره مى نويسد:
بايد در نظر داشت كه فرهنگ هاى مختلف در مورد خنثى بودن و همدردى با يكديگر تفاوت
بارزى دارند. برخى از فرهنگ ها بيشتر به طرف همدلى و همدردى گرايش داشته و با هر
نوع از تظاهرات خنثى بودن به شدت مواجه مى شوند و برخى از فرهنگ ها در بيشتر موارد
خنثى بودن را آسان تر، پذيرا بوده و از همدردى به شدت گريزان مى باشند. فرهنگ هاى
غربى به معناى وسيع كلمه بر اساس فلسفه حاكم فرد گرايى ( Individualism ) بيشتر
گرايش به نوع دوم داشته و با خنثى بودن و كم و بيش راحت تر برخورد مى كنند. برعكس ،
فرهنگ هاى عاطفى شرقى كه خود در جمع منظم شده و در بيشتر موارد، ماهيت خود را از
دست داده و يا آن را كم رنگ حس مى كند، بى تفاوتى و خنثى بودن كاملا نامطلوب بوده
و نمى تواند به عنوان رفتارى پسنديده مطرح شود.
(498)