12. از دست دادن بسيارى
از كاركردها
يكى ديگر از عواملى كه به اعتقاد جامعه
شناسان ، بيشترين نقش را در كاهش موقعيت و اعتبار شبكه خويشاوندى بازى
كرده و بالطبع ضعف ارتباط يا قطع ارتباط ميان اعضا را موجب شده است ،
از ميان رفتن بسيارى از وظايف و كاركردهايى است كه اين شبكه در گذشته
به صورت خود بسنده و انحصارى و به عنوان تنها تشكيلات غير رسمى مبتنى
بر عادات و رسوم و سنن نا نوشته با هدف پاسخگويى و تاءمين نيازهاى
مختلف اولى و ثانوى اعضا ايفا مى كرده است .
موقعيت بر جسته و ارزش و اعتبار شبكه خويشاوندى در عرف سنتى و تمدن
روستانشينى و نيز اهتمام شديد همگان به رعايت حقوق و وظايف متقابل و
انگيزه وافر براى همسويى و تاءمين اقتضائات عضويت در اين شبكه و نيز
خوف از طرد شدگى ، انزوا و محروم شدن از اين عضويت در نتيجه نا همنوايى
و عدم انجام وظايف و مسؤ وليت هاى محوله و مورد انتظار و... تماما
مرهون آثار و كاركردهاى ضرورى و قابل توجهى بود كه از طريق شبكه عائد
مى شد. نيازهاى عاطفى ، تربيتى ، شغلى ، اقتصادى ، اجتماعى (تحصيل
موقعيت )، تفريحى ، امنيتى ، سياسى ، در گذشته صرفا از طريق شبكه
خويشاوندى به عنوان تنها كانون جانشين ناپذير براى پاسخ يابى و رفع
نيازها و حوايج مختلف فردى و اجتماعى افراد، تاءمين مى شد، در صورتى كه
در نظام هاى شهرى و صنعتى امروز، بسيارى از اين نيازها در سطح و كيفيتى
متناسب با اقتضائات جامعه جديد، از طريق تاءسيسات اجتماعى ديگر تدارك
مى شود و از اين حيث وابستگى و تعلق افراد به شبكه خويشاوندى تا حد
زياد كاهش يافته و به همين ميزان ، ارزش و اعتبار آن نيز در نگاه انسان
فردگراء برخوردار از عقلانيت محاسباتى امروز تنزل يافته است .
اين بخش را با نقل گزيده اى از ديدگاه هاى جامعه شناسان در اين خصوص
به پايان مى بريم :
شبكه هاى دوستى و خويشاوندى داراى كاركردهاى متعدد هستند و علاوه بر
تاءمين حمايت روانى و عاطفى ، امكان دست زدن به مبالات مادى ، كالاها و
خدمات و كسب ارائه راهنمايى هاى مختلف را فراهم مى آورند، به نحوى كه
عملا نوعى اقتصاد غير رسمى امكان ظهور مى يابد. يكى از نمودهاى حياتى
اين شرايط شيوه ساختمان سازى است كه اعضاى خانواده در آن مشاركت دارند.
مردان جوان كه اكثرا كشاورز زاده هستند، قطع زمينى را به ارث مى برند،
سپس با استفاده از تخصص هاى موجود در شبكه خويشاوندى ، گروه هاى
ساختمانى را تشكيل مى دهند كه اعضاى آنها در اوقات فراغت خود، مثلا شب
ها يا در تعطيلات آخر هفته ، به كار پرداخته و تمامى خانه را از
زيرزمين تا شيروانى تكميل مى كنند، بى آن كه از كارگر متخصص دستمزدى
استفاده كرده باشند، مگر اين كه تخصص فوق در گروه خويشاوندى يافت
نشود... شبكه هاى خويشاوندى عملا نهادهاى رابط بين فرد و جامعه هستند،
آنها به كاستن از شدت ضربات ناشى از دگرگونى هاى اجتماعى ، ضرباتى كه
بر فرد وارد مى شوند، كمك مى كنند و به او اين امكان را مى دهند تا در
دنيايى كه بيش از اندازه رسمى و ورود به آن ، دشوار و فضايش مبهم است
به جايگاهى براى خود دست يابند.
(499)
روشن است كه بسيارى از كاركردهاى فوق ، امروزه از طريق تاءسيسات
اجتماعى ديگر حاصل مى شوند و سهم درخور توجهى براى شبكه خويشاوندى در
آن نمى توان جستجو كرد.
نيروى اخلاق در برانگيختن ، كميتى ثابت نيست . اين كميت بسته به اين
است كه خواست اخلاقى تا چه حد با منافع و تجربه زندگى و آگاهى افراد
منطبق باشد. هر قدر محتواى اخلاق بيشتر با شرايط عينى زندگى منطبق
باشد، نقش آن به عنوان عامل تعيين كننده رفتار بيشتر مى شود. برعكس ،
اگر بين خواست هاى اخلاقى با زندگى افراد، همخوانى نباشد و يا بدتر از
آن ، تضاد وجود داشته باشد به ناچار اثر بخشى اخلاق كاهش مى يابد؛ در
چنين صورتى خواست ها و معيارهاى اخلاقى به پند و اندرزهايى تبديل مى
شوند كه هيچ ارتباطى با زندگى واقعى و عمل انسانى ندارند.
(500)
از اين رو كاهش ارزش و اعتبار صله رحم به عنوان يك اخلاق اجتماعى و ضعف
انگيزه هاى فردى در عمل به وظايف مورد انتظار، عمدتا به تنزل موقعيت
اين شبكه و از دست دادن كاركردهايى منجر شده است كه در گذشته ، عامل
مشوق افراد به رعايت حقوق و تكاليف متقابل در خصوص تعلقات خويشاوندى
شمرده مى شد.
(501)
الكسيس كارل در تبيين نقش محبت فارغ از دغدغه هاى سوداگرانه در استحكام
پيوندهاى اجتماعى مى نويسد:
هيچ كارى لازم تر از پايان دادن به اين پراكندگى نيست . براى آن كه
جامعه روى سعادت بيند بايد كه افرادش مانند خشت هاى يك بنا با هم بستگى
داشته باشند ولى با چه سيمانى مى توان مردم را اين چنين به هم نزديك
كرد؟ تنها سيمان مقاوم محبت است ، همان محبتى كه گاهى بين افراد يك
خانواده مى توان ديد ولى به خارج از كانون خانوادگى بسط نمى يابد. به
گفته ارسطو: كسى را دوست داشتن يعنى خوبى او را خواستن . نكته جالب آن
كه بشريت تا امروز نخواسته است بفهمد كه خواستارى خوبى ديگران براى
پيشرفت زندگى اجتماعى لازم است . مع هذا مى داند كه محبت به همنوع و
حتى به دشمنان و پوزش از خطايا و نوع دوستى ، پايه اصلى زندگى اخلاقى
را مى سازد... فقط عشق و محبت مى تواند در اجتماع همان نظمى را برقرار
كند كه غريزه در طول ميليون ها سال در اجتماع مورچه و زنبور عسل به
وجود آورده است .
(502)
13. كوچك شدن فضاى مسكونى
آپارتمان نشينى و كوچك شدن فضاى سكونت خانواده نيز از جمله
عواملى است كه گاه ضعف توجه افراد به خويشاوندان و كاهش برقرارى ارتباط
با ايشان را خصوصا براى كسانى كه در مجاورت هم و در يك محيط جغرافيايى
زندگى مى كنند، توجيه مى كند. در جامعه ما معمولا اين گونه است كه
خويشاوندان و ساير گروه هاى دوستى ، ارتباطات عاطفى خويش را بيشتر در
منزل و در قالب پذيرايى هاى نسبتا تشريفاتى - بسته به ميزان تمكن مالى
، شاءن اجتماعى و انتظارات و توقعات طرفين - ابراز مى دارند. (به خلاف
استفاده از طرق سهل المؤ ونه اى مثل تلفن ، نامه ، تلگراف و...) اين
امر خود در عين دارا بودن آثار مثبت فراوان ، هزينه هاى زيادى را بر
ميزبان تحميل مى كند.
بديهى است مشاركت فعال در اين جريان با هدف همسويى با ديگران و پاسخ به
انتظارات اقارب و دوستان از طريق تدارك ميهمانى و پذيرايى از ايشان ،
خصوصا با توجه به خصيصه تشريفاتى دائم التزايد اين قبيل ارتباطات در
جامعه عاطفى ، مستلزم در اختيار داشتن امكاناتى است كه اهم آن ، خانه
مسكونى مناسب است .
فقدان خانه مسكونى مناسب و مطابق شاءن ميهمان ، اراده فرد را از
برقرارى ارتباط صميمانه و مستحكم با خويشان و همه كسانى كه به ارتباطات
خانوادگى و حضور در منزل و شركت در ميهمانى منتهى مى شود، خصوصا هنگامى
كه در خود امكان مقابله به مثل و دادن پاسخ مناسب را نبيند، تضعيف مى
كند. حضور در خانه ديگران چه در ملاقات ها و ارتباطات عادى ، چه در
قالب مسافرت هايى كه از دور و نزديك براى گذراندن تعطيلات و سياحت و
زيارت به شهر محل سكونت فرد توسط اقوام و دوستان صورت مى پذيرد، هنگامى
كه امكان پذيرايى مناسب از ايشان - كه در اين بخش ، بيشتر فضاى مسكونى
مورد نظر است - در اختيار فرد نباشد، مناسب ترين و عادى ترين شيوه اى
كه معمولا براى رهانيدن خود از اين وضعيت اتخاذ مى شود، كم كردن
ارتباطات از حيث ميزان وقوع ، كاهش كيفيت و بى آب و رنگ كردن آنها،
حركت در مسير كاستن توقعات ديگران و به طور كلى سوق يابى به برخى از
شيوه هاى ارتباطى سهل المؤ ونه و در برخى موارد نيز كه فاصله اجتماعى
زيادى با شبكه خويشاوندان و دوستان احساس كرده و خود را از تدارك پاسخ
مورد انتظار عاجز و مستاءصل ببيند، قطع كامل اين ارتباطات مى باشد.
از اين رو بايسته است ، خويشاوندان علاقه مند به استمرار ارتباطات و
ايفاى صله رحم ، انتظارات و توقعات خويش را متناسب با وضعيت كلى افراد
مربوط تنظيم كند و از هر كس متناسب با شاءن و موقعيت او انتظار مشاركت
داشته باشند و از تحميل هر آنچه شرمندگى و كاهش تمايل افراد به شركت در
برقرارى روابط خويشاوندى را موجب مى شود، به شدت احتراز كنند كه اين ،
نقش بسيار مهمى در استمرار و تقويت اين گونه ارتباطات ايفا مى كند.
گفتنى است كه برخى كارشناسان اجتماعى يكى از علل آسايشگاهى شدن والدين
پير را همين محدوديت فضاى مسكونى و آپارتمان نشينى بر شمرده اند.
14. پر هزينه بودن برخى
از ارتباطات
يكى ديگر از عواملى كه به تبع عامل قبل و در فرايندى مشابه با
آن ، زمينه تضعيف يا قطع ارتباطات خويشاوندى را فراهم مى سازد، پر
هزينه بودن اين قبيل ارتباطات خصوصا در شبكه هاى خويشاوندى پر تراكم مى
باشد. لزوم برپايى ميهمانى هاى پر تشريفات ، شركت در مجالس خويشاوندى ،
دادن هديه و كادو به هر بهانه متناسب با شاءن گيرنده ، مشاركت در برخى
اقدامات هزينه بر و وقت گير فاميل ، تاءمين نيازهاى مختلف والدين به
صورت مستمر، لزوم سرپرستى و بذل كمك مالى به اقارب فقير و... موجب شده
است تا برخى افراد چه به دليل ضعف و ناتوانى در تاءمين اين هزينه ها و
چه به علت برخى روحيات همچون بخل ، خود را از درگير شدن در اين
ارتباطات و تحمل تبعات قهرى آن به ميزان زياد و در مواردى به طور كامل
معاف سازند.
قطع نظر از روحيات و ويژگى هاى شخصى و انگيزه هاى خاص و موقعيت اجتماعى
و اقتصادى افراد، انكار نمى توان كرد كه اين عامل ، يكى از عوامل بسيار
مهم در تضعيف تعلقات خويشاوندى در اين زمان و در جوامع برخوردار از قطب
بندى هاى اجتماعى شمرده مى شود و نبايد از نظر دور داشت كه بسيارى از
سنت ها و رسوم فرهنگى در يك جامعه حدوثا يا بقائا از روحيات نخبگان از
جمله نخبگان اقتصادى متاءثرند و تجارب عينى نشان داده است كه مشاركت
اين افراد در برخى عادات و رسوم فرهنگى با توجه به ويژگى هاى شخصيتى و
اجتماعى ايشان موجب مى شود تا برخى عادات فرهنگى مورد اعتناى همگان
(مثل هديه دادن ) در گذر زمان ، به سبب عوارض تشريفاتى آن ، رغبت عموم
را به رعايت آن رسم ، تحت تاءثير منفى قرار دهد و از سويى ، عادات و
رسومى كه ايشان خود به اقتضاى موقعيت ممتاز اجتماعى شان ابداع كرده و
در گذر زمان با نفوذ در تاءسيسات اشاعه فرهنگ به پيكره فرهنگ عمومى
تزريق مى كنند، الگوها و عادات فرهنگى اكثريت متوسط و ضعيف جامعه را
گرفتار تزلزل و در هم ريختگى مى كنند. ادامه اين وضعيت از يك سو،
فراموشى عادات سنتى و رايج جامعه و از سوى ديگر، عدم امكان انطباق
بسيارى از افراد ناتوان جامعه را با الگوها و عادات تحميلى جديد (خصوصا
در عادات هزينه بر و تشريفاتى ) موجب مى گردد. البته در فهرست عوامل مؤ
ثر در تغييرات فرهنگ و الگوهاى فرهنگى يك جامعه ، نخبگان اقتصادى تنها
يكى از عوامل تاءثير گذار به حساب مى آيند.
به تعبير يكى از روان شناسان اجتماعى : ... مردم
به محاسبه ارزش ها و منافع واقعى و مورد انتظار هر عمل در هر گونه
وضعيت فعلى يا آتى تكيه مى كنند. مردم تا وقتى درگير تعامل اجتماعى با
يكديگر مى شوند كه منافع بالفعل و بالقوه اين اعمال بر هزينه هاى آن
غلبه كنند... انسان ها اساسا تصميم گيران هوشمند و منطقى هستند كه
رفتارهاى اجتماعى خويش را با بررسى بخردانه و سنجش انتخاب هاى ممكن
تنظيم مى كنند.
(503)
15. تجارب اجتماعى
يكى ديگر از عواملى كه تمايل افراد به برقرارى ارتباطات فاميلى
و حركت در مسير تحكيم پيوندهاى اصيل خويشاوندى را متاءثر مى سازد وقوع
برخى رفتارها و تصميمات ناخوشايند است كه اتخاذ آن توسط برخى از افراد
فاميل در يك برهه خاص به مكدر شدن حافظه تاريخى اقارب نسبت به يكديگر
منجر مى شود و در گذر زمان ، ارتباط ايشان را تحت تاءثير منفى قرار
خواهد داد و بالطبع در صورت فعال بودن حضور ذهنى اين رخدادهاى تلخ در
سطح روان افراد، ارتباط نسل هاى بعدى را نيز به شدت متاءثر خواهد ساخت
.
سوء ظن هاى افراد به يكديگر، وقوع جنگ هاى خونين در گذشته در ميان
خويشان ، همكارى با دشمنان در نظام هاى قبيلگى ، بى احترامى علنى به
بزرگان و افراد صاحب نام فاميل ، ظلم و بى عدالتى برخى در حق ديگران ،
بى توجهى به حقوق و وظايف متقابل ، زير پا نهادن ارزش و اعتبار اجتماعى
فاميل خصوصا در جوامع سنتى خرد، همسو نبودن با انتظارات و توقعات
خويشاوندان ، حمايت و مساعدت نكردن از خويشاوندان در برخى رخدادها و
حوادث مهم زندگى ، دورى گزيدن بى دليل و شركت نكردن در برنامه ها و
مناسبت هاى خويشاوندان ، دست يازيدن به برخى فعاليت هاى انحرافى و لكه
دار كردن حيثيت خويشاوندى ، تبعيض ناروا ميان فرزندان يا بستگان ديگر،
تعدد زوجات و وقوع اختلافات ميان زنان و به تبع آن ميان فرزندان ايشان
، زير پا نهادن برخى عقايد و سنن فرهنگى مثل ارتداد از مذهب مورد
احترام خويشاوندان يا جامعه كامل و... از جمله عواملى است كه وقوع آن ،
تضعيف تعلقات و ارتباطات خويشاوندى و در مواردى قطع آن را موجب مى
گردد. اين امر خصوصا در عرف هاى پيشين تاءثير محسوس ترى مى گذاشت ،
زيرا خويشاوندان عمدتا در مجاورت يكديگر زندگى مى كردند و به اقتضاى
ضرورت آن عرف ، ارتباطات ثانوى متعددى را با تكيه بر پيوندهاى طبيعى
خويشاوندى خود به وجود آورده و در ابعاد مختلفى ، سرنوشت خويش را به
يكديگر گره زده بودند.
يكى از جامعه شناسان در حساسيت و ضربه پذيرى بسيار زياد پيوندهاى عاطفى
و فاقد پشتوانه اى رسمى و سازمانى مى نويسد:
يك منشاء اين خشونت (دعواهاى خانوادگى ) در پويايى هاى خانواده براى
دست يافتن به يك محيط صميمى نهفته است ، زيرا روابط صميمى بيشتر احتمال
تضاد و درگيرى را با خود دارد تا روابط غير صميمى ، چرا كه در روابط
صميمى بيشتر احتمال بروز تنش وجود دارد و نيز احتمال بروز عواطف عميق
در آنها بيشتر است . منشاء ديگر خشونت در خارج از خانواده قرار دارد...
.
(504)
16. انحراف و كجروى
يكى ديگر از عواملى كه به تضعيف يا در مواردى به قطع ارتباطات
خويشاوندى منتهى مى شود و علاقه طبيعى افراد به يكديگر را تا پايين
ترين سطح ممكن تنزل داده و در برخى صور نيز به عكس به قهر و دشمنى
خصمانه مبدل مى سازد، دست يازيدن و ابتلا به برخى كجروى ها و انحرافات
اجتماعى است .
بدون شك در هر جامعه متناسب يا معيارهاى متعارف ، تنها افرادى شايسته
براى مصاحبت و قابل براى برقرارى ارتباطات اجتماعى در سطح عام (در كل
جامعه ) يا در سطح خاص (شبكه خويشاوندان ) تشخيص داده مى شوند كه از
اعتبار و وجاهت لازم برخوردار باشند. بخش درخور توجهى از اين اعتبار و
وجهه در همسويى با خصوصيات و ويژگى هاى فرهنگى مقبول همگان تحقق مى
يابد و خود را در قالب هاى گوناگون بينشى و رفتارى به عنوان عادى ترين
تراوشات شخصيتى و بارزترين نمودهاى تربيت و جامعه پذيرى مطلوب متظاهر و
متجلى مى سازد.
از اين رو كسانى كه تحت هر شرايط و با هر انگيزه - بسته به آستانه عفو
و گذشت جامعه - به انحراف و كجروى روى مى آورند، موقعيت اجتماعى خويش
را متزلزل ساخته و خود را از كانون توجهات عاطفى و احساسى خويشاوندان و
امكان بهره گيرى از سرمايه ها و امكانات متنوع جامعه به دور مى دارند،
چه در هر جامعه ، اين تنها رفتار اجتماعى است كه به علت صدور اختيارى ،
مبانى گزينشى و زير ساخت هاى بينشى و روانى آن به عنوان ملموس ترين
جلوه هاى شخصيتى فرد، همواره مناسب ترين معيار براى داورى و ارزيابى در
مورد شخصيت و خصايص و ويژگى هاى او به شمار مى آيد و بدون شك ، توجه يا
بى توجهى به اين مهم ، تاءثيرات مثبت يا منفى كاملا ملموسى را بر روابط
خويشاوندى - خصوصا در جامعه اى كه به اصول و ارزش هاى فرهنگى خويش
احترام وافر مى نهد - از خود به جاى مى گذارد.
روشن است كه حجم انحرافات و تنوع بيش از حد آن در اين زمان ، يكى از
بيمارى هاى تمدنى تلقى مى شود و علت عمده آن ، شهرنشينى ، جامعه پذيرى
ناهمگون ، مهاجرت ، كاهش وجدان جمعى ، بى عدالتى هاى اجتماعى ، ضعف
نظارت و كنترل ، ضعف مديريت هاى اجرايى ، تنزل عقايد مذهبى و ارزش هاى
اخلاقى و... قلمداد مى شود. در مقابل ، جامعه سنتى پيشين به سبب بسته
بودن ساختار، وجدان جمعى شديد، نظارت و كنترل مستقيم ، بازتاب و عكس
العمل شديد در مقابل انحرافات ، فقدان يا كاهش برخى عوامل وسوسه زا،
التزام زياد به آداب و سنن فرهنگى و ارزش هاى اخلاقى ، نبودن انگيزه
براى سوق يابى به برخى گناهان ، عدم امكان دست يازيدن به برخى انحرافات
و... هنجار شكنى و انحرافات كمترى را تجربه مى كرد و به اقتضاى وضعيت
تمدنى خاص آن دوره در مقابل بسيارى از انحرافات اجتماعى رايج امروز
مصونيت داشت .
به طور كلى ، روى آوردن به برخى انحرافات ، بسته به انتظارات و توقعات
جامعه ، آثار و تبعات عمل ، شخصيت و موقعيت فرد خاطى ، كثرت يا قلت
موارد وقوع ، هزينه هاى روانى و اجتماعى متعددى را براى افراد خاطى به
دنبال دارد كه ضعف يا قطع پيوندهاى خويشاوندى از آن جمله است .
يكى از نويسندگان در تاءثير گذارى متقابل عوامل زيستى و اجتماعى كه
بالطبع برآيند آن در جلوه هاى رفتارى خاص ظهور مى كند مى نويسد:
اين تصور كه خويشاوندى صرفا به روابط خونى مربوط است ، برداشتى ساده
انگارانه است و پيچيدگى هاى قضيه خويشاوندى را ناديده مى گيرد... يكى
از حوزه هايى كه در آن طبيعت و جامعه آشكارا تدخل مى يابند، موضوع
خويشاوندى است . اين قضيه در تعريفى كه رادنى
نيدهام از خويشاوندى به دست داده به خوبى بيان شده است .
بررسى خويشاوندى در واقع ، تحقق درباره اين است كه پيوندهاى اجتماعى
مبتنى بر تبار و زناشويى ، چگونه از يك سوى ، استقرار، استحكام و
انسجام مى يابند و از سوى ديگر، چگونه تعديل ، فراموش و نابود مى شوند؛
در ضمن ، اين پيوندهاى اجتماعى ، چه ارتباطى با حوزه هاى ديگر عمل
اجتماعى و شخصى دارند.
(505)
در جامعه ما انحرافاتى همچون قتل ، اعتياد به مواد مخدر، قاچاق فروشى ،
عضويت در باندهاى تبهكار، روابط نامشروع ، سرقت ، كلاهبردارى و خيانت
آشكار، سوء استفاده از موقعيت اجتماعى ، جاسوسى براى بيگانگان ، بى
احترامى به مقدسات مذهبى ، گناهان سياسى همچون تمايلات ضد انقلابى ، بى
اعتنايى به حقوق و وظايف اجتماعى و... كه قبح آن براى همگان مسجل شده
است ، طرد و بى مهرى منحرفان را در اشكال مختلف موجب مى گردد. برخى از
بيمارى ها نيز (خصوصا نوع مسرى آن ) در همين ارتباط هر چند با انگيزه
هاى ديگر تا حد زيادى مايه انزواى افراد بيمار مى گردد؛ براى مثال ،
بيمارى هايى همچون ايدز، سل ، جذام ، سكته هاى فلج كننده ، جنون ادوارى
، جراحات و سوختگى هاى مشمئز كننده ، از دست دادن كنترل ادرار و...
موقعيت فرد را در منظر ديگران ، هر چند ناخواسته ، تنزل مى دهد.
نكته پايانى
نيازى به يادآورى نيست كه صله رحم هر چند در عرف هاى سنتى و
نظام هاى عشيره اى به علت برخى خصوصيات و ويژگى ها همچون گستردگى
خانواده ، مجاورت مكانى ، بسته بودن محيط، امكان دستيابى سريع ، كم
هزينه بودن روابط، قداست و ارزشمندى حفظ تعلقات ، نظام كنترلى قوى ،
سهمگين بودن هزينه هاى ناشى از بى توجهى به تعهدات متقابل ، نيازها و
وابستگى هاى شديد، آثار و كاركردهاى فراوان مترتب بر تعلقات خويشاوندى
، ضرورت ها و اقتضائات متنوع ، وجدان جمعى شديد، عدم امكان تك روى و
تفرد و... به عنوان عادى ترين پديده رفتارى در نظام تعاملات اجتماعى
قلمداد مى شد و از پشتوانه هاى فراوان روانى ، اجتماعى و فرهنگى
برخوردار بود، اما اين سخن هيچ گاه به معناى منحصر ساختن ارزش اين
پديده اجتماعى به عنوان يكى از مبرم ترين اصول مورد نياز در حيات مشترك
انسانى به جوامع با ويژگى هاى فوق نيست .
نظام اجتماعى موجود نيز هر چند به علت وقوع برخى تغييرات ساختارى و
بنيادى ، امكان اجراى اين ارزش مقدس اجتماعى را در سطح و گستره نظام
سنتى پيشين ندارد، اما در عين حال با تمهيد برخى زمينه ها و زير ساخت
هاى روانى و فرهنگى و اجتماعى مناسب و تبيين آثار و كاركردهاى مفيد اين
پديده در زندگى دنيوى و اخروى (خصوصا براى مؤ منين به اديان الهى و
معتقدين به تعاليم آسمانى ) مى توان سطوحى از آن را همواره به عنوان يك
ارزش اجتماعى حيات بخش در جامعه تحت هر شرايط تمدنى تثبيت نمود؛ به
عبارت ديگر، آنچه به عنوان يك ضرورت عقلى و وجوب شرعى مبرم در هر صورت
رعايت آن لازم و ضرورى به نظر مى رسد، ايفاى اصل صله رحم و دورى گزيدن
از قطع آن است و تحولات تمدنى ، هر چند در مصاديق و نمودهاى عينى و
سياست هاى اجرايى آن ، تغييراتى موجب شده است اما از اصل آن به عنوان
يك ارزش مطلق (البته در پرتو تعاليم مقدس و تحت الشعاع پيوندهاى معنوى
مبتنى بر ارزش هاى انسانى و دورى گزيدن از قوم پرستى و قبيله گرايى
جاهلى ) و يك ضرورت انكارناپذير در نظام زندگى اجتماعى نمى توان رفع يد
نمود و به بهانه وقوع تغيير در برخى وسائل و اشكال اجرايى از اتيان اصل
آن ، شانه خالى كرد.
اين وظيفه خصوصا براى جامعه هدفمند و مؤ من ما كه علاوه بر برخوردارى
از تعاليم دين حنيف اسلام و سابقه فرهنگى درخشان خود از آثار و نتايج
تلخ ناشى از بى توجهى به اين ارزش ها در مغرب زمين ، آگاهى و وقوف كامل
دارد، بيشتر سنگينى مى كند.