نيش و نوش
(نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان )

شكيبا سادات جوهرى

- ۲ -


راست گويى سبب تزكيه و پاكى كردار آدمى مى شود. امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: من صدق لسانه زكى عمله (47)؛ كسى كه زبانش راست بگويد، عملش تزكيه مى شود. هم چنين فرمود: يا فضيل ! ان الصادق اول من يصدقه الله عزوجل (48) اى فضيل ! همانا راست گو، نخستين كسى است كه خداوند، او را تصديق مى كند. امام باقر (عليه السلام ) نيز فرموده است : تعلموا الصدق قبل الحديث (49)؛ پيش ‍ از سخن گفتن ، راست گويى را بياموزيد.
زبان راست گو، رفتار آدمى را دگرگون مى سازد. يكى از اهداف بعثت پيامبران نيز، حاكيت راست گويى و حفظ امانت در جامعه انسانى بوده است . زير بناى همه آموزش ها، آراسته شدن به زيور راست گويى است تا آدمى از هر نظر براى حركت به سوى تكامل و قرب الهى ، آماده شود. در غير اين صورت ، اگر زبان به سويى حركت كند و رفتار، چيز ديگرى باشد، در حقيقت ، به سوى اوصاف منافقان گام بر مى دارد و خود از آن غافل است .

سلام و تحيت
خداوند در قرآن كريم درباره آراسته شدن زبان به سلام ، مى فرمايد: و اذا حييتم بتحيه فحيوا باءحسن منها اءو ردوها(50)؛ زمانى كه شما مورد (احترام ) و سلام قرار گرفتيد، بهتر از آن را پاسخ دهيد.
زبان ساكنان بهشت نيز به سنت نيك سلام آراسته شده است : و تحيتهم فيها سلام (51) ؛ و درود مؤمنان در بهشت ، سلام است . بشارت دهندگان الهى نيز با نواى سلام ، مژده خويش را به مؤمنان مى رسانند: و الملائكه يد خلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار(52)؛
فرشتگان از هر درى بر آنان (بهشتيان ) وارد مى شود (و مى گويند:) سلام و درود بر شما به آنچه صبر كرديد. سراى جاودان آخرت زيباست .
در آيه اى ديگر آمده است :
و سيق الذين اتقوا ربهم الى الجنه زمرا حتى اذا جاوها و فتحت اءبوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فاد خلوها خالدين (53)؛
كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند، به صورت گروهى به سوى بهشت حركت داده مى شود. زمانى كه به بهشت رسيدند و درهاى آن باز شد، ماءموران بهشتى به آنها مى گويند: سلام بر شما (خوشا به حال شما) گواراى وجودتان . براى هميشه به صورت جاودانه به بهشت داخل شويد.
سلام ، كلامى از سوى پروردگار مهربان است : سلام قولا من رب رحيم (54). سلام ، شعار اسلام و مسلمانان و بهترين كلمه در معاشرت هاى اجتماعى است و زبان مؤمنان بايد به آن عادت كند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
اذا دخلتم بيوتكم فسلموا على اءهلها فان الشيطان اذا سلم احد كم لم يدخل معه فى بيته (55)؛
زمانى كه به خانه هايتان وارد مى شويد، به اهل آن سلام كنيد. وقتى يكى از شما سلام كند، شيطان با او وارد خانه اش نمى شود.
ايشان در سخن ديگر مى فرمايد:
اذا دخل اءحد كم بيته فليسلم فانه ينزله البركه و تؤ نسه الملائكه (56)؛
وقتى يكى از شما وارد خانهاش شد، بايد سلام كند. به راستى سلام بركت مى آورد و انس با فرشتگان را به همراه دارد.
امام صادق (عليه السلام ) نيز درباره پى آمدهاى مثبت سلام چنين مى فرمايد:
ان من موجبات المغفره بذل السلام و حسن الكلام (57)؛
همانا از عوامل آمرزش ، سلام كردن و نيكسخن گفتن است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در روايتى زيبا، بهترين رفتار آدمى را اظهار سلام مى داند و مى فرمايد:
الا اخبر كم بخير اخلق اهل الدنيا و الاخره ؟ (قالوا: بلى يا رسول الله ). فقال : افشاء السلام فى العالم (58)؛
آيا شما را به بهترين اخلاق اهل دنيا و آخرت آگاه نسازم ؟ گفتند: بله ، اى رسول خدا فرمود: اظهر سلام در جهان .
صداى خوش اذان
اذا: تشعار اسلام است كه قرن هاست از گل دسته مسجدها در همه جهان طنين افكن شده است . رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
يحشر المؤ ذنون من امتى مع النبيين و الصديقين و الشهداء(59)؛
گويندگان اذا: از امت من ، با سه گروه انبياء الهى و راست گويان و شهيدان محشور مى شوند.
هم چنين آمده است :
ان الموذن فى سبيل الله مادام فى اذانه كشهيد يتقلب فى دممه و شهد له بذلك كل رطب و يا بس بلغ صوته و اذا مات ما تعرضته هو ام الارض فى قبره (60)؛
به درستى كه اذان گو در راه خدا، تا زمانى كه در حال اذان گفتن است ، مانند شهيدى است كه در خون خودش مى غلتد و هرتر و خشكى كه صداى او را مى شنود، گواه و شاهدى براى اوست . زمانى كه مرد و او را در قبر قرا دادند، جانوران زمين در قبر آزارش نمى دهند.
امام زين العابدين (عليه السلام ) مى فرمايد:
حق الموذن ان تعلم انه مذكر لك ربك عزوجل و داع لك الى حظك و عونك على قضاء فرض الله عليك فاشكره على ذلك شكرا للمحسنين اليك (61)؛
حق اذان گو اين است كه بدانى او ياد آور پروردگار توست و دعوت كننده تو به سوى بهره ورى و ياورت بر انجام دادن آنچه خداوند بر تو واجب كرده است . پس از او تشكر كن ؛ شكرى كه نيكوكاران به محضر تو دارند.
اذان ، نور الهى است كه بر قلب آدمى مى تابد و موجب فرود آمدن فرشتگان مى شود. زبانى كه اذان مى گويد، ارزشمند است و بدن اذان گو در برزخ سالم مى ماند.

يك زبانى و يك دلى
زبان بايد از دورويى و دو گونه بودن به دور باشد و در ظاهر و پنهان ، يك سان سخن بگويد. انديشه مؤمن بايد سخن و رفتارش هم آهنگ باشد تا از راست گويان به شمار آيد. امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
من لقى المسلمين بو جهين و لسانين جاء يوم القيامه و له لسانان من نار(62)؛
كسى كه با مسلمانان با دو چهر و دو زبان بر خورد كند، روز قيامت در حالى وارد محشر مى شود كه براى او دو زبان از آتش است .
در روايتى ديگر آمده است :
قال الله تبرك و تعالى لعيسى بن مريم يا عيسى ! ليكن لسانك فى السر و العلاييه لسنا و احدا و كذلك قلبك انى احذرك نفسك و كفى بى خبيرا لايصلح لسانان فى فم واحد و لاسيفان غمد واحد و لاقلبان فى صدر واحد و كذلك الاذهان (63)؛
خداوند سبحان خطاب به حضرت عيسى (عليه السلام ) فرمود: اى عيسى ! زبان تو بايد در پنهان و آشكار، زبانى واحد و دل تو نيز واحد باشد. به درستى كه من تو را از خودت مى ترسانم و براى آگاه كردنت كافى هستم . مصلحت نيست دو زبان در يك دهان و دو شمشير در يك غلاف و دو دل در يك سينه و دو ذهن در وجود يك انسان باشد.
امام باقر (عليه السلام ) نيز مى فرمايد:
بئسن العبد يكوان ذاوجهين و ذالسانين يطرى اءخاه شاهدا يا كله غائبا ان اعطى حسده و ان ابتلى خذله (64)؛
بنده اى كه دو چهره و دو زبان دارد، بد بنده اى است ، در حضور برادرش از او ستايش مى كند و در غياب ، او را مى خورد. اگر به او عطا شود، حسادت مى كند و اگر مبتلا شود، او را خوار مى كند.
غيبت ، تهمت ، دروغ و اهانت ، عامل دو چهره شدن هستند. اگر همه وجود انسان رنگ الهى مى گرفت ، آدمى به كمال خويش نزديك مى گشت .
صبغه الله و من اءحسن من الله صبغه (65)؛
نگارگرى الهى ، و خوش نگارتر از خدا كيست ؟
در روز قيامت ، شخص منافق و دورو را در عرصه محشر حاضر مى كنند، در حالى كه يك زبان از پس سر او و زبانى ديگر از پيش روى او آويخته شده است ، هر دو زبان ، مثل آتش افروخته ، شعله ور است ، به گونه اى كه هر لحظه ممكن است اين دو زبان آتشين ، همه پيكرش را در كام خود فرو برند و بسوزانند. در اين هنگام ، با اشاره به او، به مردمان گفته مى شود: ((اين شخص همان كسى است كه در دنيا، دو رو و دو زبان بود، ولى حالا به مكافات و مجازات آن صفت زشت ، به اين صورت در عرصه قيامت محشور شده است و انگشت نما و شناخته مى شود(66))).
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و اله )مى فرمايد:
و اءما علامه المنافق فاءربعه : فاجر دخله ، يخالف لسانه قبله و قوله فعله و سر يرته علانيته فويل للمنافق من النار(67)؛ نشانه هاى منافق چهار چيز است : نهادش پليد است ؛ زبان و دلش دو تاست ؛ گفتارش غير از رفتار و باطنش جز ظاهر او است . پس واى بر منافق از آتش دوزخ .
هم چنين مى فرمايد:
من كان ذالسانين فى الدنيا جعل الله له لسانين من نار يوم القيامه (68)؛
هر كس در دنيا دو رو و دو زبان باشد، خداوند در روز قيامت براى او در زبان از آتش قرار خواهد داد.

ويژگى هاى زبان
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
اءيها الناس فى الانسان عشر حضال يظهرها لسانه : شاهد يخبر عن الضمير و خاكم يفصل بين الخطاب و ناطق يرد به الجواب و شافع تدرك به الخاجه و واصف تعرف به الاءشياء و اءمير ياءمر بالحسن و واعظ يهنى عن القبيح و معز تسكن به الاءحزان و حامد تجلى به الضغائن و مونق و يلهى الاءسماع (69)؛
همانا در انسان ، ده صفت است كه زبان آن را اظهار مى كند:
1. زبان ، شاهدى است كه از باطن انسان خبر مى دهد و وجود او را معرفى مى كند؛
2. زبان ، حاكمى است كه حكم كردن ميان افراد و دشمنان : مسائل و اختلافات را حل مى كند؛
3. زبان ، گوينده اى است كه به وسيله آن پاسخ ‌ها داده مى شود؛
4. زبان ، شفاعت كننده اى است كه نياز انسان از راه آن برآورده مى شود؛
5. زبان ، وصف كننده اى است كه هر چيزى با آن شناخته و از ابهام خارج مى شود؛
6. زبان ، فرمانده اى است كه به نيكى ها دستور مى دهد؛
7. زبان ، موعظه كننده اى است كه انسان را از زشتى ها باز دارد؛
8. زبان ، تسليت گوينده اى است كه غم و غصه ها به وسيله آن تسكين مى يابد؛
9. زبان ، ستايشگرى است كه كينه به وسيله آن آشكار مى شود؛
10. زبان شادكننده اى است كه گوش ها از آن لذت مى برند.
زبان ، عضوى است كه در گستره زندگى آدمى ، در جنگ و صلح ، حكومت دارى ، امور خانواده ، آموزش و تربيت دخالت دارد. خداوند در بدترين كدورت ها و دشمنى ها با گفت وگو به دوستى و هم دلى تبديل مى شود و غم و غصه انسان ها با واژگانى كه از زبان جارى مى گردد، جاى خود را به شادى مى دهد. بنابراين ، كاركردها زبان فراوان است . پس پاسداشت آن نيز دقت و اهميت زيادى مى طلبد.

احترام با گفتار
شايسته است فرد مسلمان هنگام سخن گفتن با ديگران ، سخنان نيك و سنجيده بگويد و با زبانى خوش ، آنان را بخواند. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: و قولو اللناس حسنا(70)؛ با مردم به خوبى سخن بگوييد. از سوى ديگر بر گفتار كريمانه تاءكيد فراوان دارد، چنان كه درباره احترام گفتارى به پدر و مادر مى فرمايد: و قل لهما قولا كريما(71)؛ با لحنى لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو. درباره اى برخورد با نيازمندان آمده است اگر نمى توانى نيازشان را بر طرف كنى ، فقل لهم قولا ميسورا(72)؛ با آنان همراه با احترام ، نيك سخن بگو. امام سجاد (عليه السلام ) نيز درباره اى در گفتار با آموزگار مى فرمايد:
صدايت را از صداى او بلندتر نكن و هر گاه كسى از او چيزى پرسيد، تو در پاسخ پيش دستى نكن و در محضرش با كسى سخن نگو(73).
از جمله نعمت هاى ارزشمندى كه خداوند به انسان ها بخشيده ، قدرت بيان است . نعمت سخن گفتن ، عامل مهمى در تكامل انسان ها به شمار مى آيد. در پرتو اين نعمت ، علوم نظرى و تجربه هاى علمى انسان ها به يك ديگر منتقل مى شود. خداى حكيم هم بعد از آفرينش ، از آن ياد كرده است : الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان (74).
انسان با قدرت بيان و از راه سخن گفتن ، نهفته هاى درونى خود را آشكار و به ديگران منتقل مى كند. از اين رو، مى توان گفت : سخن ، همانند پلى است كه ديدگاه هاى جدا از هم را به يك ديگر پيوند مى زند و كالاى ارزشمند دانش را مى آورد و ديگران را نيز آگاه مى كند.
از امام سجاد (عليه السلام ) پرسيدند: از سخن و سكوت ، كدام يك بر ديگرى برترى دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود:
براى هر يك از اين دو، آفت هايى است ، ولى اگر از آفت ، در امان باشند، سخن ، برتر است ؛ زيرا خداوند هيچ يك از پيامبرانش را به سكوت مبعوث نكرده است ، بلكه آنها ماءموريت داشتند با مردم سخن بگويند و با بيان خود، آنان را به صلاح و رستگارى دعوت كنند. هم چنين هيچ كس با سكوت سزاوار راه يابى به بهشت و شايسته ولايت الهى نمى شود و از عذاب دوزخ در امان نمى ماند. دست يابى به رحمت الهى و نجات از عذاب او در پرتو سخن گفتن است . من هرگز ماه را نظير آفتاب قرار نمى دهم (75).

فصل دوم : آسيب شناسى زبان

روشن است كه نعمت بيان ، به همان ميزان كه در رشد آدمى مؤ ثر است ، در صورت كنترل نشدن ، موجب تباهى او مى شود. از امام على (عليه السلام ) پرسيدند: زيباترين مخلوقات خدا كدام است ؟ فرمود: سخن گفتند: زشت ترين آن كدام است ؟ باز هم فرمود: سخن سپس فرمود: بالكلام ابيضت الوجوه و بالكلام اسودت الوجوه (76)؛ چهره ها با سخن ، سفيد مى شوند و با سخن سياه مى گردند.
اين سخن ، بيانگر آن است كه عده اى به دليل سخن سنجيده و وزين خود، رو سفيد مى شوند و گروهى به دليل بيهوده گويى ، پر گويى ، غيبت ، درروغ و مانند آن ، روسياه و سرافكنده مى گردند. پس بايد توجه داشت كه قدرت بيان با آن كه از نعمت هاى گران قدر خداوند و از ويژگى هاى انسان است و فوايد بسيارى در راه رشد آدمى از نظر نشر معاونت دينى ، گسترش علوم ، اندرزهاى حكيمانه ، تذكرهاى دوستانه و برآوردن نيازهاى زندگى دارد: ولى مى تواند سرچشمه بسيارى از زيان هاى مادى و معنوى نيز باشد و بدبختى هاى جبران ناپذيرى به بار آورد. شخصى از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) خواست وى را نسيحت كند، حضرت فرمود: زبانت را حفظ كن و تا سه بار همان نصيحت را تكرار كرد(77).
آفت ها و آسيب هاى زبان ، از مسائل مهمى است كه بايد به طور جدى به آن توجه كرد. بد زبانى ، يكى از مهمترين آسيب هاى زبان و نشانه پستى و انحطاط اخلاقى است . در سخنان اولياى دين بر آثار روانى ، اجتماعى و عقوبت اخروى اين صفت نكوهيده تصريح شده است . حضرت على (عليه السلام ) در اين باره فرمود:
اياك و مايستهجن من الكلام فانه يجلس عليك اللئام و ينفر عنك الكرام (78)؛
از سخن زشت و ركيك بپرهيز؛ زيرا زشت گويى ، فرومايگان را در اطرافت نگاه مى دارد و عناصر شريف و بزگوار را از گردت مى پراكند. بدبختانه بعضى افراد بر اثر هم نشينى با اشخاص بد زبان ، چنان به بدزبانى و دشنام گويى خو مى گيرند كه حتى در ديدارهاى عادى و احوال پرسى نيز واژگان ناپسندى بر زبان مى آورند. به اينان بايد توجه داد كه تمام اين سخنان در نامه اعمالشان ثبت مى شود و در قيامت باز خواست مى شوند.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
من لم يحسب كلامه من علمه كثرت خطاياه و حضر عذابه (79)؛
كسى كه سخن خود را جزو اعمالش به حساب نياورد (و بى پروا حرف بزند)، لغزش هايش بسيار و عذابش نزديك شده است .
اكنون هشت مورد از آسيب هاى زبان را بر مى شماريم :

1. عيب جويى
عيب جويى ، يكى از آفت هاى زبان است . به راستى نازيباست كه فردى زبان به طعنه و عيب جويى بگشايد. نام گذارى يكى از سوره هاى قرآن به نام همزه (بسيار عيب جو) ولحن آيه ولا تطع كل حلاف مهين همار مشاء بنهيم (80)؛
آز بسيار سوگند خورنده پست و بسيار عيب جويى كه فراوان در پى سخن چينى است ، اطاعت مكن ؛ نشان دهنده نفرت و بيزارى خداوند متعال از اين خلق بد است . بنابراين هشدار مى دهد: ويل لكن همزه لمزه (81)؛ واى بر حال هر شخصى بسيار عيب جو و طعنه زن !
عيب گويى چه درحضور شخص يا در غياب او، چه صريح و چه با اشاره چشم و سر، چه كم و چه زياد، پسنديده نيست ، به ويژه اين كه اگر ميان جمع باشد، اثر منفى آن بيشتر مى شود. هم چنين آدمى نبايد از عيب هاى خود غافل شود و تنها درباره عيب ديگران كنجكاو بينا باشد.

عيب خود نايافتن ، بالاترين عيب ها ست   جاهلان منفعل از جهل را جاهل مخوان (82)

امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
شر الناس من كان متتبعا لعيوب الناس عيما عن معايبه (83)؛
بدترين مردم كسى است كه عيب هاى مردم را برسى و جست وجو كند در حالى كه از عيب هاى خويش غافل و نابيناست .
در جايى ديگر امام مى فرمايد: اءكبر بالعيب اءن تعيب مافيك مثله (84)
بزرگترين عيب اين است كه بر ديگرى عيب جويى كنى و به آنچه همانند آن در خودت هست .
عيب جويان هيچ گاه ويژگى هاى مثبت اطرافيان را نمى بينند؛ چون به دنبال نقاط ضعف ديگرانند، عيب و نقصى بيابند.

همه عيب خلق ديدن ، به مروت است و مردى   نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى (85)
؛
شايسته است آدمى به جاى پى جويى عيوب ديگران ، به دنبال ضعف هاى خود و اصلاح آنها باشد. چگونه انسان ، خود را كه نقص هاى فراوان دارد از ياد مى برد و نمى ترسد از اين كه خداوند نيز به كيفر و مكافات عمل زشتش ، او را در دنيا و آخرت نزد خلايق ، رسوا و بد نام كند.

ديده بدبين بپوشان اى كريم عيب پوش   زين دليرى ها كه من در كنج خلوت مى كنم

در حديث معراج نقل شده است كه نبى اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
وقتى به امر پروردگار به آسمان ها عروج كردم ، گروهى از مردم راديدم كه گوشت بدنشان را از پهلويشان قطع مى كنند و به آنها مى خورانند و به ايشان گفته مى شود: بخوريد به دليل آنچه از گوشت برادر مسلمان خود [در دنيا] مى خورديد! وقتى اين صحنه را ديدم ، از جبرئيل پرسيدم : اينها چه كسانى اند؟ جبرئيل در پاسخ من گفت : هؤ لاء الهمازون من اءمتك اللمازون (86)؛ اينها سخن چينان و عيب جويانند.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) در تفسير آيه ويل لكل همزه لمزه فرمود:
الهمزه الذى يطعن فى الوجه بالعيب و اللمزه التى يعتاب عند الغيبه (87)؛
همزه ، كسى است كه رويارو، عيب را بگويد و طعنه زند و لمزه كسى است كه عيب را پشت سر بگويد (در غيب انسان بدگويى و عيب جويى و غيبت كند).

الف ) تفاوت ميان عيب جويى و باز گويى عيب براى اصلاح
عيب جويى ، غير از اصلاح است . در پاره اى موارد، لازم است برخى از عيب ها براى اصلاح گفته شود. البته بايد در تمجيد و سرزنش افراد، اعتدال را ر عايت كرد. مؤمنان بايد آيينه يك ديگر باشند و عيب ها را به هم ديگر بنمايانند. ميان عيب جويى و بيان عيب ها براى اصلاح ، تفاوت وجود دارد. عيب جو، فقط عيب رامى بيند و با هدف لكه دار كردن شخصيت ديگران وارد ميدان مى شود، ولى اصلاح ، با هدف خير خواهانه صورت مى گيرد. اين براى صعود و تعالى است ، ولى آن براى سقوط و تنزل . اصلاح كننده همچون آيينه است . هم زيبايى ها را مى بيند و هم زشتى ها را و بدون زياده روى ، آن را به صاحبش مى نماياند، ولى عيب جو از ديدن زيبايى ها، ناتوان است و تنها عيب را مى بيند يا به قصد تحقير، عيب تراشى مى كند. زبانى كه به قصد عيب گويى مى كوشد، نتيجه اى جز كينه جويى و نااميدى نمى گيرد، ولى كسى كه براى هدايت و اصلاح سخن مى گويد، مودت و محبت را تحكيم مى بخشد.
حضرت على (عليه السلام ) درباره عيب نمايى براى اصلاح مى فرمايد: شر اخوانك من ذاهنك فى نفسك و ساترك عيبك (88)؛
بدترين برادرانت كسى است كه در خواهش نفس با تو مدار كند و عيبت را بر تو بپوشاند.
دل سوز واقعى كسى است كه عيب ها را براى اصلاح مى گويد و در بيان آن ، با نرمى و ظرافت خاصى عمل مى كند، تا شنونده از در لجاجت در نيايد و آثار اصلاح را زودتر از انتظار مشاهده كند.

ب ) عوامل گرايش به عيب جويى
يك ) از ياد بردن خطاپوشى خداوند
امام على (عليه السلام ) در حديثى مى فرمايد:
فكيف بالعائب الذى عاب اءخاه و عيره ببلواه اءما ذكر موضع ستر الله عليه من ذنوبه مما هو اعظم من الذانب الذى عابه به ؟ و كيف يذمه بذنب قدر كب مثله (89)؛
چگونه شخص عيب جو بر برادرش عيب مى گيرد و او را به مشكلى كه دچار گشته است ، ملامت و نكوهش مى كند! آيا پرده پوشى خداوند بر گناهان خود را فراموش كرده است ؛ گناهانى بزرگتر از گناهى كه بر ديگرى عيب مى گرد؟ چگونه او را بر گناهى كه خود همانند آن را مرتكب شده است ، سرزنش مى كند.
حال كه خالق خطا بين خطاپوش ، عيوب بندگان را ناديده مى انگارد، چه بهتر كه آدمى هم خدا گونه شود و مانند او حتى در صورت آگاهى از عيب ديگران ، پرده پوشى كند. بنابراين ، سزاوار نيست آدمى در پى عيب يابى و تجسس از عيب ديگران باشد.

پير دردى كش ما گرچه ندارد زر و زور   خوش عطابخش و خطاپوش خداى دارد(90)

دو) سود شخصى
در بسيارى از موارد، عامل اساسى عيب جويى ، نفع شخصى است . انسان بى ايمان اگر نسبت به موقيعت خود احساس خطر كند، مى كوشد با تخريب ديگران ، ره تثبيت جايگاه خود بپردازد. اين در حالى است كه همه چيز را بر اساس منافع خود مى سنجد. در اين حال ، ناسپاسى و شكايات او از آنچه ندارد، بيشتر از سپاس و رضايتى است كه از داشته هايش دارد، چنان كه خداوند در قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره مى كند:
و منهم من يلمزك فى الصدقات فان اعطو امنها رضوا و ان لم يعطوا منها اذا هم يسخطون (91)؛
برخى از ايشان در تقسيم صدقات يا غنايم بر تو عيب مى گيرند. پس اگر از صدقات به آنان داده شود، راضى و خشنود مى شوند و اگر از آن به ايشان داده نشود، خشم مى گيرند.
البته اين اشخاص تنها در دوران پيامبر نيستند، بلكه در هر عصرى ، چنين افرادى يافت مى شوند كه اعمال ديگران را با محك سود و زيان خود مى سنجند و بر اين اساس ، كار ديگران را عيب مى شمارند و بر عدالت ديگران خرده مى گيرند.
سه ) خود فراموشى
يكى از عوامل عيب جويى ، فراموش كردن خويشتن و غفلت از عيوب خود است . امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
شر الناس من كان متتبا لعيوب الناس عيما عن معايبه (92)؛
بدترين مردم كسى است كه به دنبال عيب هاى مردم است ، ولى عيب هاى خود را نمى بيند و در مورد عيب هاى خود كور و نابيناست . داستان زير از دفتر دوم مثنوى معنوى ، گوياى اين امر است :

چار هندو در يكى مسجد شدند   بهر طاعت ، راكع و ساجد شدند
هر يكى با نيتى تكبير كرد   در نماز آمد به مسكينى و درد
مؤ ذن آمد، زان يكى لفظى بجست   كاى مؤ ذن بانگ كردى وقت هست
گفت آن هندوى ديگراز نياز   هى سخن گفتى و باطل شد نماز
آن سوم گفت آن دوم را اى عمو   چه زنى طعنه ، برو خود را بگو
آن چهارم گفت حمدلله كه من   در نيفتادم به چه چون آن سه تن
پس نماز هر چهاران شد تباه   عيب گويان بيشتر گم كرده راه
اى خنك جانى كه عيب خويش ديد   هر كه عيبى گفت آن بر خود خريد(93)

نماز گزاران دوم و سوم و چهارم ، دقيقا مرتكب همان عيبى شدن كه اولى را به دليل ارتكاب آن سرزنش كردند. نماز او را باطل مى دانستند و نماز خويش را قبول ؛ غافل از اين كه از هيچ يك پذيرفته نيست . پس انسان پيش ‍ از ديگران ، عيب بين خود باشد.