ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام
درباره كلمه ولايت و مشتقات آن در كتب
محققان لغت چنين آمده است :
ابن اثير در نهاية اللغه مى گويد:
ولى از اسماء خداوند متعال و به معنى
ناصر و يارى كننده است و برخى آنرا به معنى متولى امور عالم و خلائق
دانسته اند و نيز والى از نامهاى گرامى
حضرت بارى تعالى و به معنى مالك همه اشياء و متصرف در آنها است . در
كلمه ولايت مفاهيم تدبرى و قدرت و فعل
متضمن است به اين معنى كه اگر كسى فاقد بعضى و يا جميع خصوصيات فوق
باشد كلمه والى بر او اطلاق نمى شود.
راغب در مفردات خود آورنده است : كلمه
ولايت به كسر اول به معنى نصرت و يارى و
به فتح اول به مفهوم اختيار داشتن و ولى امر بودن است و بعضى اين كلمه
را همچون كلمه دلالت كه با فتح يا كسر
اول معنى واحدى دارد به هر صورت كسر و فتح به يك معنى دانسته اند .
كتاب مجمع البحرين در آيه شريفه
هنا لك الولاية لله الحق كلمه
ولايت را ربوبيت و نصرت معنى كرده و كلمه
ولايت به كسر اول را امارت و فرمانروائى
دانسته است و گويد: اين كلمه را به فتح اول به معنى محبت و به كسر آن
به مفهوم توليت امر و فرمانروائى وسلطنت گفته اند .
بنابر آنچه ياد شد كلمه ولايت در اصل به
معنى فرمانروائى و صاحب اختيارى و در برخى از موارد مفهومش محبت و
دوستى است . همچنين است مشتقات آن مانند كلمات
والى ، ولى و مولى .
ملاى رومى مى گويد:
نام خود وان على مولا نهاد
|
چون به آزادى ولايت هادى است
|
مؤ منان را ز اوليا آزادى است
|
خداوند متعال ، در قرآن مجيد، ولايت بر بربندگان و صاحب اختيارى امور
امت اسلام را به پيامبر اكرم (ص ) تفويض فرموده است النبى اولى بالمؤ
منين من انفسهم
(97) يعنى : ولايت و صاحب اختيارى پيامبر، نسبت
به امور مردم اهل ايمان بيش از خود آنان است .
اين ولايت مطلقه ، بر حسب آيه شريفه
انماوليكم
الله و رسوله والذين امنوالذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم
راكعون . منحصر به خداوند و رسول اكرم و آن مرد با ايمانى است
كه در حال ركوع به مستمندى صدقه داده است و بنابه روايات فراوان از
طريق شيعه و سنى ، نزول اين آيه ، در شاءن حضرت على عليه السلام است كه
در حالت ركوع نماز، انگشترى خويش را به سائل نيازمند مرحمت كرد.
به مفاد صريح آيه كريمه فوق ، ولايت مطلقه انحصارى بر مسلمانان ، مربوط
به خداوند متعال و رسول گرامى و اميرالمؤ منين صلوات الله عليهما است و
اين ولايت در هر سه مورد، از يك گونه و به اين معنى است كه : ولايت و
صاحب اختيارى و حاكميت كه به على عليه السلام تفويض شده هانست كه براى
پيامبر ارجمندعليه السلام مقرر گرديده و اين هر دو، از ولايت عام و
مطلق حق تعالى منشاء گرفته است .
جلوه اى از اين ولايت و اولويت ، در آيه كريمه ذيل ، انعكاس يافته است
:
و ما كان لمؤ من ولا مؤ منة اذ قضى الله و
رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل
ضلالا مبينا
(98) يعنى : چون خداوند و پيامبرش در امرى قضاوت كنند،
هيچ مرد و زن با ايمانى را نمى رسد كه در برابر آن ، اراده و اختيارى
از خود در كارشان ، اعمال كنند و هر آنكس كه نافرمانى خداى و رسولش كند
به گمراهى آشكار در افتاده است .
و در آيه ديگر آمده است :
فلا و ربك لايؤ منون
حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا
تسليما
(99)يعنى :
چنين است قسم به
پروردگار تو كه اينان به حقيقت ، اهل ايمان نمى گردند تا آنكه در خصومت
و نزاعشان ، تنها تو راحاكم و داور قرار دهند، و آنگاه در برابر حكمى
كه به سود و يا زيان ايشان صادر كنى ، اسحاس تنگدلى و دشوارى ننموده و
از دل و جان تسليم و تمكين فرمان تو باشند .
پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله ، در مواقف بسيارى به ولايت اميرالمؤ
منين على عليه السلام و ائمه طاهرين (ع ) اشاره و تصريح فرموده اند
اينك برخى از اين روايات را كه از طرق شيعه و سنى نقل شده و پاره اى از
آنها در حد تواتر است خواهيم آورد. در بازگشت از حجة الوداع ، پيامبر
اكرم از سوى خداوند متعال ، با تاءكيد به معرفى على عليه السلام به
عنوان جانشين و ولى امر مسلمين ماءمور شد خطبه اى طولانى قرائت فرمود
على عليه السلام به عنوان جانشين و ولى امر مسلمين ماءمور شد خطبه اى
طولانى قرائت فرمود على عليه السلام را بر سر دست بلند كرد و فرمود:
من كنت مولاه فهذا على مولاه و همچنين به
ولايت ائمه اسلام از فرزندان على عليه السلام پرداخت و وظائف مسلمانان
را نسبت به آنان برشمرد و به دنبال اين نصب و معرفى بود كه آيه شريفه
اكمال دين و اتمام نعمت از سوى خداوند نازل گرديد.
بريده اسلمى گويد: در جنگى در سرزمين يمن ، همراه على عليه السلام بودم
ولى از رفتار آن حضرت نارضائى در من پيدا شد. چون در بازگشت به مدينه ،
رسول خدا را زيارت كردم ، از على بن ابيطالب شكوه كردم . ناگهان رخسار
مبارك پيامبر متغير شد و به من فرمودند:
يا
بريده الست اولى بالمؤ منين من انفسهم ؟ فقلت : بلى يا رسول الله فقال
: من كنت مولاه فعلى مولاه
(100).
يعنى :
اگر بريده ، مگر به فرمان حق ، تعالى ،
اختيار امر مؤ منين ، بيش از خودشان به دست من نيست ؟ گفتم : آرى اى
رسول خدا فرمود: پس بدان هر كه را من مولا و صاحب اختيارم ، على مولا و
صاحب اختيار اوست .
از زيد بن ارقم ، روايت شده كه گفت : چون رسول خدا صلى الله عليه وآله
و سلم از حجة الوداع بازگشت ، در مكانى به نام
غدير خم
(101) فرود آمد. پس از آن فرمودند:
كانى دعيت فاجيب انى قد تركت فيكم الثقلين
احدهما اكبر من الاخر كتاب الله و عترتى اهل بيتى فانظروا كيف تخلفونى
فيهما فانهما لن يتفرقا حتى يراد على الحوض ثم قال : ان الله عزوجل
مولاى و انا ولى كل مؤ من و مؤ منة . ثم اخذ بيد على فقال : من كنت
وليه فهذا(102)
وليه
يعنى :
من از سوى حق تعالى خوانده شده ام ، و
عنقريب اجابت خواهم كرد. اما در ميان شما دو چيز گران كه يكى از ديگرى
بزرگتر است ، باقى مى گذارم ، كتاب خدا عترت و اهل بيتم . بنگريد كه
چگونه مرا در رعايت و حرمت آن دو، گرامى مى داريد و سفارش مرا محترم مى
شناسيد. بدانيد كه اين دو را از يكديگر جدايى نخواهد بود تا آن هنگام
كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس از آن فرمودند: خداوند عزوجل
مولا و سرور من است و صاحب اختيار هر مرد و زن مسلمانم . سپس دست على
عليه السلام را بگرفت و گفت : هر كس را كه من مولى و سرروم ، اين مرد،
سرور و مولاى اوست .
اخطب خوارزمى از براء روايت كرده است كه : در خدمت رسول خدا صلى الله
عليه وآله از سفر حج بازميگشتيم در محلى ميان مكه و مدينه فرود آمد و
دستور داد كه منادى براى اقامه نماز ندا كند. براء گويد: پيامبر اكرم
در آن هنگام دست على عليه السلام را بگرفت و فرمود:
الست
(103) اولى بالمؤ منين من انفسهم ؟ قالوا: بلى قال :
فهذا ولى من اناوليه الى ان قال براء: فلقيه عمر بن الخطاب بعد ذلك
فقال : هنيئا لك يا ابن ابيطالب اصبحت مولاى و مولا كل مؤ من و مؤ منه
(104)
يعنى :آيا به نص قرآن اختيارامور مؤ منان ، بيش از خودشان با من نيست ؟
گفتند: چرا يا رسول الله فرمودند: پس اين مرد، ولى و سرپرست و صاحب
اختيار هركسى است كه من ولى و صاحب اختيار اويم ... براء گويد: عمربن
الخطاب بعد از اين واقعه به على بن ابيطالب تبريك و تهنيت گفت و اظهار
داشت : تو ديگر مولاى من و مولاى هر مرد و زن مسلمان گرديده اى .
ابن ابى ليلى روايت كرده است كه : پدرم مى گفت : روز جنگ خيبر، رسول
خدا صلى الله عليه وآله بگشود و در روز عيد غدير خم پيامبراكرم ، على
بن ابيطالب عليه السلام را بر پاى داشت و به تمام مردم ، اعلام فرمود
كه او مولاى هر مؤ من و مؤ منه است و پس از آن وى را مخاطب ساخته و گفت
: انت منى و انا منك تقاتل على التاءويل كما قاتلت على التنزيل انت منى
بمنزله هارون من موسى انا سلم لمن سالمت و حرب لمن حاربت انت العروه
الوثقى التى لاانفصام لها انت تبين لهم ما يشتبه عليهم من بعدى انت
امام كل مؤ من و مؤ منه و ولى كل مؤ من و مؤ منه بعدى انت الذى انزل
فيك
و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج
الاكبر انت الاخذ بسنتى و الذاب عن ملتى انا اول من تنشق الارض
عنه و انت معى . انا عندالحوض و انت معى انا اول من يدخل الجنة و انت
معى تدخلها و الحسن و الحسين وفاطمة ان الله وحى الى ان اقوم بفضلك
فقمت به فى الناس و بلغتهم ما امرنى الله بتبليغه وقال له اتق الضغائن
التى لك فى صدور من لايظهرها الا بعد موتى اولئك يلعنهم الله و يلعنهم
اللاعون ثم بكى فقيل مما بكاؤ ك يا رسول الله ؟ فقال : اخبرنى جبرئيل
عليه السلام انهم يظلمونه و يمنعونه حقه و يقاتلونه و يقتلون ولده و
يطلمونهم بعده و اخبرنى جبرئيل عن الله عزوجل ان ذلك الظلم يزول اذا
قام قائمهم و علت كلمتهم و اجتمعت الامة على محبتهم و كان الشانى ء لهم
قليلا و الكاره لهم ذليلا و كثر المادح لهم و ذلك حين تغير البلاد و
ضعف البلاد و الياءس من الفرج فعند ذلك يظهر القائم فيهم
و قال البنى صلى الله عليه وآله :
اسمه كاسمى و
اسم ابيه كاسم ابى هو من ولدا بنتى فاطمة يظهر الله الحق بهم و
يخمدالباطل باسيافهم و يتبعهم الناس راغبا و خائفا منهم قال : و سكن
البكاء عن رسول الله فقال : معاشر الناس ، ابشروا بالفرج فان وعدالله
لايخلف و قضاه لا يرد و هوالحكيم الخبير و ان فتح الله قريب . اللهم
انهم اهلى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا اللهم اكلاءهم و ارعهم و كن
لهم و انصرهم و اعزهم ولاتذلهم و اخلفنى فيهم انك على ما تشاء قدير
(105) .
يعنى : اى على ، تو از منى و من از توام ، تو با بيدينان بر تاءويل
قرآن مى جنگى هم چنانكه من بر تنزيل قرآن با آنان در جنگ بودم . بين تو
و من همان نسبت است كه ميان هارون موسى بود. من با هر كه باتو به صلح
باشى ، در صلحم و با هر كه درجنگ باشى ، در جنگم . تو همان
عروة الوثقى
(106) و آن رشته استوار هستى كه هرگز نخواهد گسست . تو
هستى كه مسائل مشكل و مورد اشتباه اين امت را پس از من ، حل و فصل
خواهى كرد تو امام و پيشواى هر مرد و زن با ايمانى و تو هستى كه پس از
من ، ولى و صاحب اختيار همه اهل ايمان از زن و مردى . تو هستى كه
خداوند آيه مباركه
و اذان من الله و رسوله الى
الناس يوم الحج الاكبر ان الله برى ء من المشركين و رسوله
(107) را در شاءن تو نازل كرد. تو هستى كه سنت و راه و
رسم مرا عمل كرده ، از دين و شريعت من حمايت خواهى كرد من ، نخستين كسى
خواهم بود كه از خاك برخواهم خاست وتو در آن هنگام در كنار منى . در
كنار حوض ، تو با من خواهى بود. من نخستين كسى خواهم بود كه به بهشت
داخل شوم و تو و حسن و حسين و فاطمه ، همگان در كنار منى . در كنار حوض
، تو با من خواهيد بود. خداوند متعال مرا فرمان داد تا فضائل تو را
بازگويم به همين سبب ، درميان مردم بپا خاستم و ايشان را به مكارم تو
آگاه ساختم و به آنچه ماءمور تبليغ آن شده بودم اقدام و سفارش كردم
كه از كينه هاى نهفته در سينه ها كه پس از مرگ من ابراز خواهد شد
بپرهيزند. خداوند آنان را لعنت كند و به لعنت كنندگان دچار سازد.
پس از آن پيامبر اكرم بگريست و چون از سبب گريه اش جويا شدند فرمودند
جبرائيل عليه السلام به من خبر داد كه مردم پس ازمرگ من به على ستم روا
خواهند داشت و او را ازحقوقش منع خواهند كرد و با او به پيكار خواهند
خاست وفرزندان او را خواهند كشت و مورد جفا قرار خواهند داد.نيز
جبرائيل از سوى خداوند به من خبر داد كه چون قائه اهمل بيت قيام كند
اين ظلم وجفا را از ميان برخواهد داشت . در آن هنگام فرمان آنان روا
خواهد شد و امت اسلام بر محبت ايشان اتفاق نظر خواهند داشت . دشمنانشان
اندك و مخالفانشان ذليل و خوار خواهند گرديد و بسيارى ثناگوى آنان
خواهند شد. اين حوادث در آن هنگام رخ خواهد داد كه شهرها و بلاد صورتى
ديگر يافته اند و بندگان خدا مستضعف و ناتوانند و كسى را اميد فرجى در
دل نمانده است . آرى در چنين هنگامه است كه قائم آل محمد ظهور خواهد
كرد.
پيامبر خدا در معرفى
قائم آل محمد فرمود
او همنام من است و پدرش نيز همنام پدرم . او زاده پسران دختمر فاطمه
زهرا است كه خداوند متعال به وسيله ايشان حق را آشكار مى سازد و به
شمشيرشان باطل را از ميان برميدارد. مردم با اشتياق پيرو آنان مى گردند
و يا از ترس تبعيدشان را مى پذيرند. در اين هنگام پيامبر اكرم از گريه
آرام شد و فرمود اى مردم دل خود را به ظهور فرج خوش داريد زيرا كه وعده
خداوند تخلف نميكند و حكم حتمى پروردگار تغيير نخواهد كرد و گشايش
ازسوى حق تعالى نزديك است خداوندا، آنانر اهل بيت
(108) منند بار خدايا رجس و ناپاكى را از ايشان دور
گردان و طهارت و پاكيشان مرحمت فرما. بارالها تو حافظ و نگهدار ايشان
باش و آنان را رعايت و حمايت كن . پروردگارا نصرت و عزتشان ده و هرگز
خوارشان مساز و ايشان را جانشينام من در ادامه حيات معنوى و دين شريعت
من فرما كه تو بر هر چه بخواهى توانايى .
در كتاب
مناقب شهر آشوب آمده است كه شريك
قاضى و عبدالله بن حمادى انصارى نقل كرده اند كه چون اعمش را مرض مرگ
در رسيد: نزد او رفتيم و ابن شبرمه و ابن ابى ليلى و ابوحنيفه نيز در
مجلس حضور داشتند. ابوحنيفه به اعمش گفت : اينك كه در آخرين روزهاى
حيات دنيوى و نخستين روز آخرت خود هستى ، آن به كه از خداى پروا كنى و
از آنچه در مورد على روايت كرده بودى ، توبه نمائى . اعمش گفت : مثلا
از چه توبه كنم ؟ گفت : مثلا از حديث على روايت كرده بودى ، توبه نمائى
اعمش گفت : مثلا از چه توبه كنم ؟ گفت : مثلا از حديث عبايه اسدى كه
نقل كرده است :
على قسمت كننده آتش دوزخ است
اعمش چون اين سخن بشنيد گفت : مرا بنشانيد و به بالشى تكيه ام
دهيد. چون بشنست ، گفت : قسم به خدايى كه سر و كارم با اوست ، موسى بن
طريف ، امام طائفه بنى اسد از عباية بن ربعى براى من روايت كرد كه خود
از على عليه السلام شنيدم كه مى گفت : من قسمت كننده آتش دوزخم من ، به
آتش فرمان خواهم داد كه اين يك را رها كن كه دوست من است و آن ديگر را
فراگير كه از دشمنان من است - در روايتى ديگر نيز ابووائل از ابنعباس
حديث كرده كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:
چون قيامت بر پا شود، خداوند، على را ماءمور فرمايد كه ميان بهشت و
جهنم بايستد و آتش را فرمان دهدكه اين يك را در كام خود فرو گير كه
دشمن من است و از آن ديگر در گذر كه از دوستان من است بارى چون
سخن اعمش به اين جا رسيد ابوحنيفه عباى خويش بر سر كشيد و گفت :
برخيزيد از اينجا برويم وكه چه بسا ابومحمد اعمش ، حرفهائى بزرگتر از
آنچه گفت ، بگويد، در حديث است كه اعمش نيز در همان شب دار فانى را
وداع گفت .
در مجلد يبست وهفتم تفسير امام فخر رازى به نقل از زمخشرى صاحب تفسير
كشاف كه هر دو از علماء بزرگ و مشهور اهل تسنن هستند، در ذيل آيه
مباركه
قل لاساءلكم عليه اجرا الا المودة فى
القربى
(109) چنين آمده است : چون اين آيه بر پيامبر (ص ) نازل
شد، از آن حضرت پرسيدند خويشان تو كه در اين آيه به ارادت و محبت نسبت
به آنان ماءمور شده ايم ، كيانند؟ حضرت در پاسخ فرمود:
على و فاطمه و دو فرزندشان ، و به اين
ترتيب ، معلوم شد كه اقارب و خويشان پيامبر اكرم آن چهار تن هستند و
تعظيم و تكريم خاص در مورد آنان بايد به عمل آيد. پس از آن گويد:
زمخشرى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله ورايت كرده است كه فرمودند:
من مات على حب آل محمد مات شهيدا الاو من مات
على حب ال محمد مات مغفورا له الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا
الا و من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستكمل الايمان الا و من مات
على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير الا و من مات على
حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها الا و من مات
على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة الا و من مات على حب آل
محمد جعل الله قبره مزار ملئكة الرحمة الا و من مات على حب بغض آل محمد
جاء يوم القيامة مكتوبا بين عينيه آيس من رحمة الله الاو من مات
على بغض آل محمد مات كافرا الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائه
الجنة يعنى : هر كس كه با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است ، هركس با
محبت آل محمد بميرد، آمرزيده مرده است . هر كس كه با محبت آل محمد
بيمرد، تائب مرده است . هركس كه با محبت آل محمد بميرد، مؤ من و كامل
الايمان مرده است . هركس با محبت آل محمد بميرد همچون عروس كه به حجله
شوهر بخرامد خرامان به بهشت خواهد رفت هر كس با محبت آل محمد بميرد از
قبرش دو درب به بهشت گشوده مى گردد هر كس كه با محبت آل محمد بميرد،
خداوند، قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار ميدهد. هركس با محبت آل
محمد بميرد، بر سنت پيغمبر از دنيا رفته است اما آنكه كه با بغض و كينه
نسبت به آل محمد بميرد، روز قيامت چنان محشور شود كه بر جبهه اش نوشته
شده :
نااميد از رحمت خداوندى آنكس كه با
دشمنى آل محمد بميرد، كافر مرده است و آنكس كه با بغض آل محمد بميرد،
بوى بهشت به مشامش نخواهد رسيد.
و نيز در كتاب
مناقب خوارزمى از رسول
اكرم صلى الله عليه وآله و سلم روايت شده است كه فرمود:
لايقبل الله ايمان عبد الا بولاية على بن
ابيطالب عليه السلام و البرائة من اعدائه
يعنى :
خداوند، ايمان هيچ بنده اى را نمى پذيرد
مگر آنكه در دلش ولايت على بن ابيطالب و دشمنى و بيزارى نسبت به دشمنان
وى ثابت باشد .
و در همان كتاب از انس بن مالك مرويست كه پيامبر اكرم صلى الله عليه
وآله و سلم فرمود:
من احب عليا قبل الله منه
صلوته و صيامه و قيامه و استجاب دعاءه الا و من احب عليا اعطاه الله
بكل عرق فى بدنه مدينة فى الجنة الا و من احب ال محمد امن من الحساب و
الميزان و الصراط الا و من مات على حب ال محمد فانا كفيله بالجنة مع
الانبياء و من ابغض آل محمد جاء يوم القيامة مكتوبا بين عينيه : ايس من
رحمة الله .
يعنى : آنكس كه دوستدار على عليه السلام باشد، خداوند نماز و روزه و شب
خيزى او را قبول بدارد، و دعا و خواهشش را مستجاب مى سازد.آگاه باشيد
آنكس كه على عليه السلام را دوست بدارد خداوند به عدد رگهاى موجود در
اندامش ، شهرهاى بهشتى به او كرامت مى كند آنكس كه دوستدار اهل بيت
محمد (ص ) باشد از حساب و ميزان و صراط قيامت در امان است . آنكس كه با
محبت خاندان محمد (ص ) از جهان چشم فرو بندد، من بهشت را در جوار
پيامبران خدا براى او ضمانت ميكنم و آگاه باشيد آنكس كه در دلش بغض و
دشمنى نسبت به خاندان محمد (ص ) باشد روز قيامت ، بر ميان دو ديده اش
نوشته شده است :
بى نصيب و نااميد از رحمت حق
.
ولايت اميرالمؤ منين على (ع ) و ائمه طاهرين ، سلام الله عليهم اجمعين
در بسيارى از روايات معتبر از اركان اسلام و ايمان و سبب قبول طاعات و
پذيرش حاجات ، معرفى شده و ايمان و عمل بدون ولايت در پيشگاه پروردگار
متعال بى اثر و نامقبول شناخته شده است . در احاديث فراوان حضرت
اميرالمومين و ائمه طاهرين عليه السلام را واسطه فيض و مجراى ثواب و
عقاب قسيم بهشت و دوزخ اعلام كرده اند .
همچنين آثار فراوانى در متون اصل اسلامى به منظور تحريض اهل اسلام به
محبت و احترام نسبت به اهل بيت پيغمبر اكرم ديده مى شود تا آنجا كه در
آياتى از قرآن مجيد، مهرورزى و عشق و ارادت به خاندان نبوت و ائمه
طاهرين عليهم السلام ، به عنوان مزد پاداش رسالت و مشقات شبانه روزى
حضرت رسول (ص ) معين گرديده است
قل لا اساءلكم
عليه اجرا الا المودة فى القربى
(110)يعنى : بگو اى پيامبر، من در مقابل رنجهائى كه در
راه رسالت راهنمايى شما متحمل شده ام ، انتظار پاداشى از شما ندارم جز
آنكه نسبت به خاندان من به محبت و مودت رفتار كنيد.
بايد توجه داشت كه ارادت و محبت به اهل بيت پيامبر، گرچه پاداش رنج
رسالت حضرت معين شده است اما در حقيقت راه ، رستگارى امت و نقطه جمع
ملت در مقابل پراكندگى است خداوند متعال فرمايد:
قال ما ساءلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله و هو على كل شى ء
شهيد
(111)يعنى : بگو اى پيامبر، مودت و محبت نسبت به اهل
بيت (ع ) كه به عنوان پاداش رنج پيامبرى خود خواستار آن بودم ، سودش به
خودتان باز مى گردد كه پاداش من ، تنها از سوى خداوند است و اوست كه بر
همه چيز گواه است .
ام الائمه ، حضرت زهراء مرضيه صلوات الله عليها در خطابه تاريخى خود در
مسجد مدينه در احتجاج با غاصبان خلافت ، فرمود:
و ولايتنا امانا للفرقة يعنى :
خداوند
متعال ، ولايت ما خاندان رسالت را به منظور امان جمعه اسلام از خطر
تفرقه و بلاى پراكندگى مقر فرمود.
اخبار و احاديث در مساله ولايت و محبت اهل بيت و ائمه اطهار عليهم
السلام نه به اندازه اى است كه بتوان در اين بخش مختصر گرد آورد، ليكن
تبركا برخى از آنها را ذيلا مى نگاريم از خداوند اميدواريم كه ما را
وسعت قلب و سلامت نفس و طهارت مولد كرامت فرموده باشد كه فهم پاره اى
از مشكلات آن احاديث بر ما گران نيايد كه خود فرموده اند:
ان احاديثنا صعب مستعصب لايحتمله الا ملك مقرب
او نبى مرسل او مؤ من امتحن الله قلبه للايمان يعنى : رواياتى
كه درباره ولايت ما است از مسائل دشوار و سختى است كه جز فرشتگان مقرب
و انبياء مرسل و مؤ منانى كه قلوبشان به ايمان آزمايش گرديده است ،
ديگرى آنها را فهم و تحمل نتواند كرد.
و اينك پاره اى از آن احاديث و نساءل الله ان يتفضل علينا بولاية اهل
البيت عليهم السلام :
در روايت مشهور كه علماء شيعه و سنى نقل كرده اند، آمده است كه پيامبر
اكرم (ص ) فرمود:
بنى الاسلام على خمس : الصلوة
و الزكوة و الصوم و الحج و الولاية يعنى : اسلام بر پنج پايه
استوار است : بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت .
حجة الاسلام غزالى در كتاب نصيحت نامه خود خطاب به يكى از شاگردانش
چنين مى گويد: و در حديثهاى ديگر چه گويى :
بنى
الاسلام على خمس : شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و ان
عليا ولى الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و صوم شهر رمضان و حج
البيت من استطاع اليه سبيلا يعنى : اسلام بر پنج مبنا قرار
دارد، يكى گواهى به توحيد و رسالت حضرت محمد (ص ) و ولايت حضرت على
عليه السلام است و ديگر نماز و سوم و چهارم و پنجم : زكوة و روزه و
زيارت خانه خدا براى مستطيعان است .
در كتاب بحار از پيغمبر اكرم (ص ) چنين مرويست
ان الاسلام بنى على خمس دعائم : الصلوة و الزكوة و الصوم و الحج و
ولاية على بن ابى طالب عليه السلام ولم يدخل الجنة حتى يحب الله و
رسوله و على بن ابيطالب و عترته يعنى : اسلام بر پنج پايه نهاده
شده است : نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت على بن ابيطالب عليه السلام
هيچكس به بهشت داخل نتواند شدمگر آنكس كه خدا و پيامبر و على و خاندان
او را دوست بدارد.
در محاسن برقى از زراره آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
بنى الاسلام على خمسه اشياء على الصلوة و الزكوة
و الصوم و الولاية قال زرارة : فاى ذلك افضل ؟ فقال :
الولاية افضل لانها مفتاحهن و الولى هو الدليل
عليهن ... اما لوان رجلا قام ليله و صام نهاره بجميع ماله و حج دهره و
لم يعرف ولاية ولى الله فيواليه و يكون جميع اعماله بدلالته اليه ، ما
كان له على الله حق فى ثواب و لا كان من اهل الايمان يعنى :
اسلام بر پنج چيز بنا شده است نماز و زكات و حج
و روزه و ولايت زراره پرسيد: كدام يك برترند؟ فرمودند: ولايت
برترين آن ها است ، زيرا كه كليد آنها است و
ولى
راهنماى به سوى آنان است بدان كه اگر مردى همه شب بر پا ايستدو
همه روز روزه بدارد و تمام اموال خويش را تصدق كند و در همه عمر خود به
حج مشغول باشد، اما عارف و شناساى ولايت ولى حق نباشد، و اعمالش به
دلالت وى و راهنمايى او نباشد، چنين شخصى از اهل ايمان نيست ، و حقى
براى دريافت ثواب و پاداش از خداوند نخواهد داشت .
در تفسير اين بيت از غزل حافظ مرحوم شيخ قدس سره چنين فرموده اند:
تسبيح و خرقه لذت مستى نبخشد
|
همت در اين عمل طلب از مى فروش كن
|
مراد از اين سخن آنست كه اشتغال مجرد به نماز و روزه و ظواهر شريعت
محمدى صلى الله عليه وآله وقتى همراه باتسمك به ولايت على اميرالمؤ
منين عليه السلام باشد، نفعى براى انسان نخواهد داشت مانند اهل سنت كه
از درك ولايت بى بهره اند بنابراين عامل اصلى وعمده توجه و تسمك به حبل
الله يعنى ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است و آيه شريفه
قل لااسئلكم عليه اجرا الى المودة فى القربى
يعنى :
بگو اى پيامبر كه بر رسالت خود
اجر و مزدى از شما طلب نمى كنم جز دوستى نسبت به اهل بيتم دلالت
بر همين معنا دارد، يعنى غرض اصلى و هدف نهايى از اين رسالت جز دوستى
اهل بيت پيغمبر (ص ) نيست . پس توحيد به منزله ريشه درخت و نبوت همچون
شاخه ها و برگها ولايت به منزله ميوه آن درخت است ، و غرض نهايى از غرس
درخت ، چيزى جز ميوه آن نيست . پس ميوه را بگير و از شكر گزاران باش .
و در روايت حافظ ابونعيم از على عليه السلام منقول است كه فرمود:
ناجيت النبى عشر نجوات لما نزل آيه النجوى فكان
منها منها انى ساءلته ما الحق ؟ قال : الاسلام و القرآن و الولاية اذا
انتهت اليك .
يعنى : آنگاه كه آيه مباركه
نجوى نازل
گرديد، نازل گرديد، من ده نوبت باپيامبر اكرم نجوى كردم و در يكى از
آنها از آن حضرت پرسيدم حق چيست ؟ فرمود: حق عبارتست از اسلام و قرآن و
ولايت آن زمان كه به تو رسد و بر تو قرار گيرد.
و نيز سعيدبن جبير از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله روايت كرده است
كه فرمود:
حجود نعمة الله كفر و جحود ولاية على
عليه السلام كفر لان التوحيد لايبنى الاعلى الولاية يعنى انكار
نعمت خداوندى كفر است و انكار پيامبرى و نبوت من كفر است همچنين انكار
ولايت على عليه السلام نيز كفر خواهد بود، زيرا كه توحيد جز بر پايه
هاى ولايت استوار نمى باشد.
در بسيارى از روايات معتبر آمده است كه انبياء و امم ساله نيز مكلف به
معرفت ولايت على عليه السلام و ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين
بوده اند و از آن جمله در كتاب
بصائر الدرجات
جابر از حضرت ابوجعفر عليه السلام روايت كرده است كه :
ولايتنا ولاية الله التى لم يبعث نبيا قط الابها
يعنى : ولايت ما خاندان رسالت ، ولايت خداوند است كه هيچ پيامبرى از
سوى حق متعال به رسالت مبعوث نشده است مگر آنكه ماءمور به تبليغ ولايت
ما بوده است .
نيز در روايت محمدبن مسلم آمده است كه از حضرت ابا جعفر عليه السلام
شنيدم كه مى فرمود:
ان الله تبارك و تعالى اخذ
ميثاق النبيين على ولاية على يعنى :
خداوند تبارك و تعالى از همه پيامبران نسبت به ولايت على عليه السلام
پيمان گرفته است ..
در كافى از عبدالاعلى مرويست كه از حضرت ابوعبدالله عليه السلام شنيدم
كه فرمود:
ما من نبى جاء قط الا بمعرفة حقنا و
تفضيلنا على من سوانا يعنى : تا كنون پيامبرى نيامده است مگر
آنكه عارف به حق ما بوده است و برترى ما - اهل بيت را بر ديگران باور و
اعتراف داشته است
در كتاب
سفينة الابحار از حضرت ابى الحسن
عليه السلام نقل شده است كه :
ولايت على عليه
السلام مكتوب فى صحف جميع الانبياء و لن يبعث الله رسولا الابنوة محمد
صلى الله عليه وآله و وصيه على عليه السلام يعنى : ولايت على
عليه السلام در كتب آسمانى همه پيامبران الهى نوشته شده است و خداوند
متعال ، پيامبرى را مبعوث به رسالت نفرمودند مگر آنكه او را مكلف به
معرفت نبوت حضرت محمد و وصايت على صلوات الله عليهما نمود.
و در كتاب
اختصاص ابن سنان از مفضل بن
عمر حديث كرده است كه حضرت ابوعبدالله عليه السلام به من فرمود:
ان الله تبارك و تعالى توحد بملكه فعرف عباده
نفسه ثم فوض اليهم الامر و اباح لهم الجنة فمن اراد الله ان يطهر قلبه
من الجن و الانس عرفه ولايتنا و من اراد ان يطمس على قلبه امسك منه
معرفتنا ثم قال : يا مفضل و الله و استوجب آدم ان يخلقه الله بيده و
ينفخ فيه من روحه الا بولاية على عليه السلام و ما كلم الله موسى
تكليما لا بولاية على عليه السلام و لا اقام الله عيسى بن مريم آية
للعالمين الا بالخضوع لعلى عليه السلام ثم قال : اجعل الامر ما استاء
هل خلق من الله النظر اليه الا بالعبودية لنا
يعنى :
خداوند تبارك و تعالى در فرمانروائى
كائنات متوحد و متفرد است خود را به بندگانش شناساند و امر را در
اختيار خودشان نهاد و بهشت را براى ايشان مباح فرمود. مشيت خداوند
هرگاه به پاكى و طهارت قلب بنده اى از جن و انس تعلق گيرد، او را با
ولايت ما آشنا مى سازد و اگر اراده كند كه بر دل كسى راه سعادت بربندد،
معرفت ولايت ما را از او دريغ خواهد نمود. پس از آن گفت : يا مفضل ،
بخدا سوگند كه آدم عليه السلام سزاوار آن نشد كه خداوند او را به دست
خويش بيافريند و بر او از روح خويش بدمد مگر به خاطر ولايت على عليه
السلام و حق تعالى موسى را كليم خويش نفرمود مگر به ولايت على عليه
السلام و عيسى بن مريم را آيت و نشانه بر جهانيان نساخت مگر به خاطر
خضوعى كه وى در برابر على عليه السلام داشت و سپس امام فرمود: خلاصه
آنكه ، هيچكسى شايستگى نظر عنايت حق تعالى را نتواند يافت مگر به وسيله
اطاعت و عبوديت نسبت به ما اهل بيت .
در كتاب
كنز الفوائد از نوشته شيخ
ابوجعفر طوسى در كتاب
مسائل البلدان نقل
شده است كه يكى از اصحاب على عليه السلام گويد: روزى سلمان رضى الله
عنه به حضور اميرالمومين شرفياب شد و درخواست كرد كه آن حضرت راجع به
شخصيت خود بياناتى فرمايد. امام على عليه السلام فرمود:
يا سلمان ان الذى دعيت الامم كلها الى طاعتى
فكفرت فعذبت فى النار و انا خازنها، عليهم حقا اقول ياسلمان انه
لايعرفنى احد حق معرفتى الا كان معى فى الملاء الاعلى قال ثم دخل الحسن
عليهماالسلام فقال ياسلمان هذا شفا عرش رب العالميثن و بهما تشرق
الجنان و امهما خيرة النسوان اخذ الله على الناس الميثاق لى فصدق من
صدق و كذب فهو فى النار و انا الحجة البالغة و الكلمات الباقية و انا
سفير السفراء قال سلمان : يا اميرالمومين لقد وجدتك فى التورية كذلك و
فى الانجيل كذلك بابى انت و امى يا قتيل الكوفان لوكان انت يقول الناس
و اشوقاة رحم الله قاتل سلمان لقلت فيك مقالا تشمئز منه النفوسص لانك
حجة الله الذى به تاب على آدم و بك انجى يوسف من الجب و انت قصة ايوب و
سبب تغير نعمة الهل عليه فقال اميرالمؤ منين : اتدرى ماقصة ايوب و سبب
تغير نعمة الله عليه ؟ قال : الله اعلم و انت يا اميرالؤ منين : قال
لما كان عندالانبعاث للنطلق شك ايوب فى ملكى و تلكاء فقال : هذا خطب
جليل و امر جسيم قال الله عزوجل : يا ايوب تشك فى صورة اقمته انا انى
ابتليت آدم بالبلاء فوهبته له و صفحت عنه بالتسليم عليه بامرة المؤ
منين ثم ادركته السعادة بى يعنى : انه تاب و اذعن بالطاعة
لاميرالمؤ منين عليه السلام و ذريته الطيبين
يعنى : اى سلمان من آنم كه همه امم به اطاعت از فرمان من خوانده شده
اند و چون سر به كفر برداشتند، در آتش دوزخ گرفتار گرديدند و اينك من
خازن و نگهبان جهنم و عذاب آنانم . اى سلمان به تحقيق به تو بگويم كه
هيچكس نيست كه حق مرا بشناسد، مگر آنكه در ملاء اعلى در كنار من خواهد
بود. سلمان گويد: در اين هنگام ، حسنين عليهما السلام وارد شدند
اميرالمؤ منين فرمود: اى سلمان ، اين دو گوشواره هاى عرش پروردگارند و
بهشت به نور ايشان ، روشن مى شود و مادرشان بهترين زنان عالم است
خداوند از همه مردمان بر ولايت من ، پيمان گرفته ؛ گروهى تصديق و گروهى
تكذيب كردند و در آتش معذب شدند. منم حجت بالغه و كلمات جاودانه و منم
سفير سفيران . سلمان عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ، من نيز تو را در
كتب آسمانى تورية و انجيل به همين اوصاف خوانده ام پدر و مادرم فداى ،
اى كشته ديار كوفه ، اگر مردم را تحمل شنيدن بود و نمى گفتند خدا رحمت
كند قاتل سلمان را، درباره تو سخنى به زبان مى آورم كه نفسها از آن
بيزارى مى جويند، زيرا كه تو آن حجت خدائى كه توبه آدم به خاطر تو مورد
قبول حق افتاد و يوسف به واسطه تو از آن چاه ، نجات يافت ، و تويى
داستان ايوب و توئى سبب دگرگونى نعمت بر او. اميرالمؤ منين عليه السلام
فرمود: آيا داستان چ و تغيير نعمت او را ميدانى ؟ عرضه داشت : خداوند و
تو يا اميرالمومين بهتر از من مى دانيد. حضرت على عليه السلام فرمود:
در عالم ذر كه جمله مخلوقات براى اذعان ربوبيت برانگيخته شدند، ايوب در
فرمانروائى من بر جان دچار ترديد گشت و گفت : اين امرى بس گران و بزرگ
است . خداوند عزوجل فرمود: اى ايوب در، عظمت چيزى كه خود به عنايت خويش
بر پاى داشته ام ، ترديد مى كنى ؟ آنگاه كه آدم را به بلائى آزموده و
مبتلا ساختم به خاطر آن كه نسبت به على به عنوان امير مؤ منان ، سر
تسليم فرود آورد، از گناهش درگذشتم و او را بخشودم سپس سعادت به سراغش
باز آمد .
همچنين در كتاب
كنزالفوائد از حضرت
ابوعبدالله عليه السلام نقل شده است كه :
خرج
الحسين بن على عليهما السلام ذات يوم على اصحابه فقال بعد الحمدلله جل
و عز و الصلوة على محمد، يا ايهاالناس ان الله ما خلق العباد الا
لعيرفوه فاذا عرفوه و عبدوه و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من
سواه فقال له رجل بابى انت و امى يابن رسول الله ما معرفة الله ؟ قال :
معرفة اهل كل زمان امامهم الذى يجب عليهم طاعته
يعنى :
روزى حضرت امام حسين عليه السلام نزد
ياران خود، سخن آغاز كرد. پس از حمد و ثناى خداوند و درود بر رسول او،
فرمود: اى مردم ، خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نيافريد. اگر
بنده ، خداى خود را بشناسد بناچار، سر به عبادت او خواهد گذاشت و چون
پرستنده خدا شد، ديگر خود را به پرستش ديگرى نيازمند نخواهد يافت .
مردى از حضرتش پرسيد: اى فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدايت ،
مقصود از معرفت خداوند چيست ؟ فرمود: مقصود آنست كه مردم هر زمان امام
واجب الاطاعة خود را باز شناسند. .
قال على عليه السلام :
كنت وصيا و الادم بين
الماء و الطين يعنى :
على عليه السلام
فرمود: من وصى بودم در حاليكه آدم بين آب و گل بود
قال على عليه السلام :
لو شئت لاءوقرت سبعين
بعيرا من باء بسم الله الرحمن الرحيم يعنى :
اگر مى خواستم هفتاد شتر را از باء بسم الله
الرحمن الرحيم سنگين بار مى كردم .
حنان بن سدير از حضرت ابى جعفر عليه السلام روايت كرده است : ما ثبت
الله حب على عليه السلام فى قلب حد فزلت له قدم الا ثبت قدم اخرى يعنى
:
خداوند محبت على عليه السلام را در دل هيچكس
قرار نداده است ، مگر آنكه اگر گامى از او بلغزد، گام ديگرش را استوار
فرمايد .
ابوخالد كابلى گويد از حضرت ابى جعفر عليه السلام معنى ايه شريفه
فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا
(112) را پرسيدم ، فرمود:
يا
اباخالد و الله ائمه من آل محمد صلى الله عليه وآله يوم القيامة و هم
والله النور الذى انزل و هم الله نور الله فى السموات و فى الارض و
الله يا ابا خالد لنور الامام فى قلوب المومنين انور من الشمس المضية
بالنهار و هم والله ينورون قلوب المؤ منين و يححجب الله عزوجل نور هم
عمن يشاء فتظلم قلوبهم والله يا اباخالد لا يحبنا عبد و يتولانا حتى
يطهر الله قلبه و لا يطهر قلب عبد حتى يسلم لنا و يكون سلما لنا فاذا
تكان سلما سلمه الله من شديد الحساب و امنه من فزع يوم القيامة الاكبر
يعنى :
اى اباخالد، امامان امت ، تا روز قيامت ،
از خاندان محمد مصطفى عليهم السلام خواهند بود و به خدا قسم كه ايشانند
آن نورى كه خدا نازل فرموده است و به خدا كه آنان نور آسمانها و زمين
اند به خدا قسم اى اباخالد، كه نور امام در قلوب مؤ منان ، رخشنده تر
از نور خورشيد در روز است ، و به خدا كه ايشان ، قلوب مؤ منان را روشن
مى سازند، و خداوند كسانى را كه مشيتش باشد از فيض اين نور، محجوب و
مهجور فرمايد و در نتيجه دلهايشان را ظلمت و تاريكى فرا خواهد گرفت به
خدا قسم اى اباخالد، هيچكس به محبت و دوستى ما نائل و هيچكس را ولايت
ماحاصل نمى شود، مگر آنان كه به ما تسليم باشند و چون در برابر ما سر
تسليم فرود آورند خداوند از حساب سخت قيامت ، سلامتشان خواهد داشت و از
فزع روز عظيم رستاخيز امانشان خواهد داد
در كتاب بحارالانوار، جلد 24، صفحه 160 اين روايت نقل شده است : عن ابى
جعفر عليه السلام فى قول الله عزوجل
يا ايها
الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة قال : فى ولايتنا و فى
الارشاد عن جابر عن ابى جعفر عليه السلام قال :
السلم ولاية اميرالمؤ منين و الائمة عليهم السلام يعنى امام
باقر عليه السلام در تفسير كلمه
سلم در
آيه شريفه ياد شده فرمودند: مقصود از آن ولايت اميرالمؤ منين و ائمه
عليهم السلام مى باشد.
امام صادق عليه السلام به پسر نعمان فرمود:
ان
حبنا اهل البيت ينزله الله من السماء له خزائن تحت العرش كخزائن الذهب
و الفضه لاينزله الا بقدر و لا يعطيه الا خيرالخلق و ان له غماما كغمام
المطر فاذا اراد الله ان يختص به من احب من خلقه ، اذن لتلك الغمام
فتهطلت كما تهطل السحاب فتصيب الجنان فى بطن امه
يعنى : محبت ما اهل بيت پيامبر را از آسمان فرو مى فرستد و آن را
خزاينى است در زير عرش پروردگار، همچون خزائن زر و سيم كه جز به مقدار
معين و مقرر نازل نخواهد شد و جز بهترين خلق خدا از آن ، نصيب نخواهد
داشت . محبت ما اهل بيت را ابرى است ، همانند ابرهاى باران زا. آنگاه
كه خداوند، اراده كند كه از فيض ان ، به بهترين بندگان خود، بهره اى
عنايت فرمايد، اجازه مى دهد كه آن ابر، بر آن كس فرو بارد و حتى قلوب
كودكان ، در شكم مادران خود نيز، از اين باران مرحمت ، برخوردار خواهند
شد.
و تزكوا النفوس و تصفوا البحار
|
فحيطان دار ابيه قصار
(113)
|
خوارزمى در كتاب
مناقب از ابن عباس روايت
كرده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:
لو اجتمع الناس عل حب على بن ابيطالب لما خلق الله عزوجل النار
يعنى : اگر تمام مردم محبت و ارادت على بن ابيطالب عليه السلام را در
دل مى داشتند، خداوند عزوجل آتش دوزخ را نمى آفريد صاحب بن عباد عليه
الرحمه سروده است .
جهنم كان الفوز عندى جحيمها
|
و كيف يخاف النار من كان موقنا
|
بان اميرالمومين كان قسيمها
(114).
|
حسن بصرى روايت كرده است كه پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اذا كان يوم القيامة يقعد على بن ابيطالب على
الفردوس و هو جبل قد علاعلى الجنة و فوقه عرش رب العالمين و من سفحه
يتفجر انهار الجنة و تنفرق فى الجنان و هو جالس على كرسى من نور يجرى
بين يديه التسنيم لا يجوز احد الصراط الا ومعه براءة بولايته و ولاية
اهل بيته يشرف على الجنة فيدخل محبيه الجنة و مبغضية النار
(115).
يعنى :
چون قيامت بر پا شود، على بن ابيطالب
عليه السلام بر فردوس كه كوهى است مشرف بر بهشت ، مى نشيند و بر فراز
آن كوه عرش پروردگار قرار دارد و از زير آن جويبار بهشت ، سرچشمه گرفته
است . و در باغهاى جنان روان مى شود. على عليه السلام برتختى از نور،
جلوس كرده است و از پيش روى او، چشمه بهشتى تسنيم جريان دارد هيچكس را
قدرت گذر از صراط نيست مگر آنكه سند ولايت على و محبت اهل بيت او را با
خود داشته باشد. على مشرف بر بهشت آمده است ، دوستداران خود را به بهشت
وارد كند و دشمنانش را به آتش دوزخ مى فرستد .
و در جمله هائى از زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام ماءثور است :
السلام على خليفتك التى بها تعاقب و تثيب و بها
تاءخذ و تعطى السلام على نعمة الله السابغة و نقمته الدامغه و
اشاره به آن است كه هر عقاب و ثواب و هر نقمت و نعمت كه پروردگار متعال
به بندگان خود، اعمال مى فرمايد همه از ناحيه ولايت و به واسطه آن مقام
معظم الهى است .
در كتاب
عدة الداعى از سلمان فارسى روايت
كرده اند كه گفت : از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله شنيدم كه
فرمود:
ان الله عزوجل يقول : يا عبادى اوليس من
له اليكم حوائج كبار لاتجودون بها الا ان يتحمل عليكم بابح الخلق اليكم
تقضوا بها كرامة لشفيعهم الا فاعلموا ان اكرم الخلق عندى و افضلهم لدى
محمد و اخوه على و من بعد الائمة الذين هم الوسائل الى الله ؛ الا فليد
عنى من همته حاجة يريد نفعها او دهته داهية يريد كشف ضرها به محمد و
آله الطاهرين الطيبين اقضها له احسن ما تقضيها من يستشفعون باعز الخلق
اليه فقال قوم من المشركين و هم مستهزؤ ن به يا اباعبدالله فما لك
لاتقترح على الله بهم ان يجعلك اغنى اهل المدينة ؟ فقال سلمان : دعوت
الله و ساءلته ما هو اجل و انفع و افضل من ملك الدنيا باسرها ساءلته
بهم صلى الله عليم ان يهب لى لسانا ذاكرا لتحميده و ثنائه و قلبا شاكرا
لالائه وبدنا صابرا على الدواهى و هو عزوجل قد اجابنى الى ملتمسى من
ذلك و هو افضل من ملك الدنيا بحذافيرها و ما تشتمل من خيراتها مائة الف
الف مرة
يعنى : خداوند عزوجل فرمود:
اى بندگان من ، مگر
چنين نيست كه اگر كسى حاجتى بزرگ از شما بخواهد شما در برآوردن آن حاجت
مضايقه داشته باشيد، هرگاه شخص حاجتمند عزيزترين كسانتان را، شفيع حاجت
خودآورد، حاجت روايش خواهيد ساخت ؟ اينك بدانيد كه گرامى ترين خلايق و
افضل و برتر از همه كس نزد من ، محمد و برادرش ، على و سپس امامان
هستند كه وسائل ارتباط خلق با خالقند، بدانيد هر كس را حاجتى مهم باشد
كه بخواهد از آن بهره مند شود و يا مشكلى بزرگ باشد كه خواهد از گزندش
امان يابد، بايد كه محمد و اهل بيت طاهرين او را، نزد من ، شفيع سازد،
تا به بهترين وجه حاجت روايش كنم و مشكل از پيش پايش بردارم
پس از شنيدن اين گفتار، برخى از مشركان ، به تمسخر، سلمان را گفت : چرا
با اين اوصاف كه گفتى ، آنان را نزد خداوند شفيع نياوردى كه ترا
ثروتمندترين مرد مدينه سازد؟ سلمان در پاسخ گفت : من از اين طريق ،
چيزها از خدا خواسته ام كه هزاران بار سودمندتر و برتر و والاتر از
دنيا و هر آنچه در دنيا است ، من از خداوند مساءلت كرده ام كه به خاطر
اين بزرگواران مرا زبانى مرحمت كند كه حمد وثناى حضرتش گويد و قلبى كه
نعم پروردگار خويش را سپاس گزارد و تنى كه بر سختيها بردبار و صبور
باشد و خداند عزوجل نيز آنچه خواسته ام ، مرحمت فرموده است اينها
چيزهايى است كه از همه اين جهان و مظاهر آن و از همه خيرات اين جهانى
هزاران بار ارجمندتر است .
ننوشت براى ورد روز و شب من
|
گر غير على كسى بود طلب من
|
اى واى من و كيش من و مذهب من
|
از مالك بن انس پيشواى مذهب مالكى اهل تسنن مرويست كه رسول خدا صلى
الله عليه وآله فرمود:
حب على حسنة لايضر معها
سيئة و بغضه سيئة لاتنفع معها حسنة
(116)
يعنى : محبت على حسنه و ثوابى است كه در جنب آن هيچ معصيت و گناهى زيان
نرساند و بغض و دشمنى نسبت به او معصيتى است كه با آن هيچ صواب و حسنه
اى سودمند نخواهد بود.
در كتاب
بحارالانوار، ضمن حديثى طولانى
از يكى از برادران جن نقل شده كه : امام صادق عليه السلام از پيامبر
صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه فرمود:
يا
على ، والذى بعثنى بالحق لايدخل الجنة احد لا من اخذ منك بنسب او سبب
يعنى : يا على ، قسم به خداوندى كه مرا به حق برانگيخت ، هيچكس
از امت من ، به بهشت داخل نخواهد شد مگر آنكه با توبه نسب و يا به سبب
پيوستگى داشته باشد.
در باب
رؤ يا از كتاب
دارالسلام آمده است كه
(117): شيخ اقدم ، حسن بن على بن شعبه در كتاب
تحف العقول و همچنين عالم كامل عمادالدين
محمد بن ابى القاسم طبرى در جزء اول كتاب
بشارة
المصطفى لشيعة المرتضى از شيخ ابوالبقاء ابراهيم بن حسين بن
ابراهيم بصرى از ابيطالب محمد به حسن بن عتبه از ابى الحسن محمد بن
حسين بن احمد از محمد بن رهبان دبيلى از على بن احمد بن كثير عسكرى از
احمد بن مفضل ابوسلمه اصفهانى از ابى على راشد بن ارطاة روايت كرده است
كه گفت : كميل بن زياد را ملاقات و از او درباره فضائل اميرالمؤ منين
على بن ابيطالب پرسش كردم ، گفت : در اين مورد، سفارشهايى كه آن حضرت
به من فرموده ، براى تو باز مى گويم كه از دنيا و مافيها سودمندتر
باشد. پس از آن گفت : روزى اميرالمؤ منين عليه السلام مرا فرمود:
يا كميل بن زياد، سم الله و سم كل يوم باسم الله
و قل لا حول و لاقوة الابالله و توكل على الله و اذكرنا و سم باسمائنا
و صل علينا و استعذ بالله و بنا و ادراء بذلك عن نفسك و و لدك و ما
تحوطه عنايتك تكف شر ذلك اليوم يعنى اى كميل بن زياد، هر روز را
با نام خداوند عزوجل و ذكر
بسم الله الرحمن
الرحيم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم آغاز و بر خدا
توكل كن و ما را به نام ، بر زبان آور و صلوات بفرست و از شرور و بلايا
به خدا و به ما پناه بر و با اينكار، خويشتن و فرزندان و آنچه را كه
مورد توجه تو است ، از شر آن روز نگاهدار.
يا كميل ان رسول الله صلى الله عليه وآله عزوجل
و هو ادبنى و انا اودب المؤ منين و اورث الاداب المكرمين
اى كميل خداوند عزوجل پيامبرخدا را تاءديب فرمود
و او نيز مرا مؤ دب ساخت و من نيز به نوبه خود، تاءديب مردم با ايمان
را به عهده دارم و بندگان گرامى حق را به آداب نيكو آراسته مى سازم
.
يا كميل ما من علم الا و انا افتحه و ما من شى ء
الا و القائم يختمه اى كميل علمى نيست مگر آنكه گشاينده آن منم وختم هر
چيز بدست قائم انجام خواهد پذيرفت .
يا كميل ، ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم
اى كميل ،
قائم از فرزندان من است
كه در قرآن آمده است : ذريد بعضها من بعض
(118).
يا كميل لا تاءخذ الا عنا تكن منا و ما من حركة
الا و انت محتاج فيها الى معرفته اى كميل بايد كه معارف خويش را از ما
اخذ كنى تا از ما محسوب شوى و هيچ كارى نيست مگر آنكه در انجام آن به
معرفت نيازمندى .
يا كميل اذا اكلت الطعام فسم باسما الله الذى
لايضر مع اسمه داء و فيه شفاء من كل الاسواء و لا تبخل عليه فانك لم
ترزق الناس شيئا والله يجزل لك الثواب بذلك
اى كميل ، به هنگام خوردن ، نام خداى را بر زبان
آور، نامى كه با آن هيچ چيز، زيان نرساند، و شفاء هر درد و گرفتارى است
و هرگز نسبت به مردمان از مال ، خود، بخل مورز كه روزى هيچكس به دست
تو نهاده نشده است ، اما با اين كار، ثواب فراوان براى خود خواهى
اندوخت .
يا كميل احسن خلقك و ابسط جليسك و لاتنهر خادمك
اى كميل خلق و خوى خويش را نيكو گردان و با همنشين خود، گشاده روى مباش
و خدمتگزاران خود را به خشم از خويشتن مران .
يا كميل ، اذا انت اكلت فطول اكلك ليستوف من معك
و ترزق منه غيرك اى كميل ، چون به خوردن طعام پرداختى ، مدت آن را دراز
كن تا آنكه هم سفره تو نيز از آن سير شود و روزى خود خورد (و يا
ديگرى نيز از آن غذا بهره مند شود)
يا كميل ، اذا استوفيت طعامك فاحمدالله على ما
رزقك و ارفع بذلك صوتك ليحمده سواك فيعظم بذلك اجرك اى كميل چون از غذا
دست كشيدى ، خداى را سپاس گزار و به صداى رسا به ستايش حق پرداز تا
ديگران نيز به تو تاءسى كنند و اجر و پاداشت افزون گردد .
يا كميل ، لاتوفرن معدتك طعاما ودع فيها للماء
موضعا و للريح مجالا اى كميل معده خويش
از خوراك ، سنگين مساز و جاى آب و نفس در اندرون ، باقى بگذار .
اى كميل لا تنفد طعامك فان رسول الله صلى الله
عليه وآله لم ينفده اى كميل آنچه بر سفره دارى ، تمام مخور كه رسول خدا
صلى الله عليه وآله چنين نمى كرد .
اى كميل لا ترفعن يدك عن الطعام الا و انت
تشتهيه فاذا فعلت ذلك فانت تستمرئه اى كميل پيش از آنكه سير شوى ، دست
از طعام بازگير كه اينكار غذا را در كام تو گواراتر خواهد ساخت
.
يا كميل صحة الجسد من قلة الطعام و لقة الماء يا
كميل البركة فى المال من ايتاء الزكاة و مواساة المؤ منين و صلة
الاقربين و هم الاقربون اى كميل ، سلامت بدن در كم خوردن و كم نوشيدن
است و بركت مال ، در پرداخت زكات و مواسات با مردم با ايمان و پيوستگى
با نزديكان است و بدان كه مؤ منين نزديكان تواند .
يا كميل ، زد قرابتك المؤ من على ما تعطى سواه
من المؤ منين و كن بهم اراءف و عليهم اعطف و تصدق على المساكين اى كميل
عطاء خويش را نسبت به خويشاوندان مؤ من خود، بيش از ديگر مؤ منان ،
قرار ده و با آنان مهربانى افزون تر كن و توجه خود به ايشان ، زياده
گردان و بر مسكينان و نيازمندان ببخش .
يا كميل لاتردن سائلا ولو بشق تمرة او من شطر
عنب اى كميل هيچ خواهنده را از در خويش محروم منما ولو به آنكه پاره اى
خرما يا خوشه اى انگور به وى ببخشى .
يا كميل الصدقة تنمو عند الله تعالى اى كميل
صدقه ، نزد خداوند متعال نمو مى كند و بر آن افزوده مى شود .
يا كميل ، حسن خلق المؤ من من التواضع وجماله
التعفف و شرفه التفقة و عزة ترك القال و القيل اياك و المراء فانك تغرى
بنفسك السفهاء و تفسد الاخاء اى كميل حسن
خلق مرد با ايمان به تواضع اوست و آرايش و جمالش در عفت و خويشتن دارى
و شرف وى در دانش و بينش ومعرفت و عزتش در ترك گفتگوهاى بى مورد است .
از مجادله در سخن ، بپرهيز كه نادانان را در جهل خود، استوارتر مى سازد
و به اخوت و برادرى نيز زيان مى رساند .
يا كميل ، قل الحق على كل حال و ازر المتقين و
اهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لا تصاحب الخائنين
اى كميل در هر حال حق گو باش و با پرهيزگاران
محبت ودوستى كن و از فاسقان و تباهكاران بگريز و از مردمان منافق و دو
رو كناره گير و با خيانت پيشگان مجالست مكن .
يا كميل اياك و تطرق ابواب الظالمين و الاختلاط
بهم و الاكتساب منهم واياك ان تعظمهم او تشهد فى مجالسهم بما يستخط
الله عليك و ان اضطررت الى حضورهم فدوام ذكرالله تعالى و توكل عليه و
استعذ بالله من شرروهم و اطرق عنهم و انكر بقلبك فعلهم و اجهر بتعظيم
الله تعالى لتسمعهم يهابوك فانهم يهابوك و تكفى شرهم
اى كميل هرگز حلقه بر در ستمكاران مكوب و با
آنان مياميز، مبادا كه آنان را بزرگ شمارى و يا آنكه در مجلسى ازمجالس
ايشان شركت جوئى كه موجب خشم خداوند بر تو شود و اگر از حضور در جلسات
كسانى انچنين ناگزير شدى پيوسته به ياد خداوند تعالى باش و بر او توكل
كن و از شرور آنان به پروردگار خود پناه بر و به لب خاموش باش و در دل
اعمال تباه ايشان را انكار كن و آشكارا به تعظيم و تكريم حق تعالى
پرداز بدانگونه كه به گوش آنان رسد تا از تو هراس كنند و شرشان از تو
بازگردد .
يا كميل ان احب ما امتثله العباد الى الله بعد
الاقرار به باوليائه عليهم السلام التحمل و التعفف و الاصطبار
اى كميل محبوب ترين بندگيها و اطاعت ها نزد
پروردگار، بعد از اعتقاد به اقرار به توحيد و اعتراف به ولايت اولياء
خدا عليهم السلام بردبارى و عفت وخويشتن دارى و شكيبائى است .
يا كميل ، لاترى الناس افتقارك و اضطرارك و اصبر
عليه بعز و تستر اى كميل درويشى و فقر و
گرفتارى خود را به ديگران بازمگو و با مناعت طبع و پرده پوشى بر نادارى
و گرفتارى خود صابر و شكيبا باش .