يا كميل لا باءس بان تعلم اخاك سرك و من اخوك ؟
اخوك الذى الى يخذ لك عند الشدة و لا يقعد عنك عند الجريرة و لا يخدعك
حتى تساءله و لا يتركك و امرك حتى تعلمه فان كان جميلا اصلحه اى كميل ،
باكى نيست كه راز خود را به برادر خود، بازگشائى ليكن بنگر كه برادر تو
كيست ؟ برادر تو كسى است كنه به هنگام گرفتارى تو را به خوارى وانگذارد
و چون به گناهى آلوده گردى ترا به حال خود رها نكند، و در پاسخ به
درخواست تو، ترا وا نگذارد، و تو را با گرفتاريهايت رها نكند تا آنكه
از وضع و حالت او را آگاهى كنى تا اگر دسترس دارد، مشكل ترا حل نمايد .
يا كميل ، المؤ من مرآة المؤ من لانه يتاءمله و يسد فاقته و يجمل حالته
اى كميل مؤ منان يكديگر را هم چون آينه اند كه در وضع هم به دقت مى
انديشند و در رفع فقر و گرفتارى يكديگر مى كوشند ودر اصلاح حال هم
اقدام مى كنند .
يا كميل ، المؤ منون اخوة و لا شى ء آثر عند كل اخ من اخيه اى كميل مؤ
منان با يكديگر برادرند و هيچ چيز نزد برادر از برادر عزيزتر نيست
يا كميل ان لم تحب اخاك فلست اخاه اى كميل اگر احساس مى كنى كه نسبت به
برادر خود، محبت ندارى ، در حقيقت برادر او نيستى
يا كميل ان المؤ من من قال بقولنا فمن تخلف عنا
قصر عنا و من قصر عنا لم يلحق بنا و من لم يكن معنا ففى الدرك الاسفل
من النار اى كميل مؤ من كسى است
كه باور و گفتارش با ما يكى باشد پس آنكس كه چنين نباشد، در حق ما
تقصير و كوتاهى روا داشته است وكسانى چنين نتوانند در كنار ما باشند و
آنكس كه با ما نباشد، در درك اسفل جهنم جاى خواهد داشت .
يا كميل كل مصدور ينفث فمن نفث اليك منا باءمر
فاستره و اياك ان تبديه فليس لك من ابدائه توبة فاذا لم تكن توبة
فالمصير الى لظى اى كميل هر كس كه سينه از سرى و غمى تنگ دارد، مى
خواهد كه با ديگرى از آن غم سخن بگويد حال اگر كسى سر محبت ما را نزد
تو باز گفت ، مبادا كه آن راز را به ديگرى بازگشائى كه گناه اين كار را
توبه نيست و چون توبه از گناهى ميسر و مقبول نباشد، سر و كار آدمى با
شعله هاى آتش خواهد بود
(119).
يا كميل اذعة سر آل محمد عليهم السلام لايقبل
الله تعالى منها و لايحتمل احد عليها و ما قالوه لك مطلقا فلا تعلمه
الا مؤ منا موافقا يا كميل لا تعلموا الكفار من اخبارنا فيزيدوا عليها
فيبدوكم بها الى يوم يعاقبون عليها اى
كميل فاش كردن اسرار آل محمد عليهم السلام گناهى است كه توبه از آن
مورد قبول خداوند واقع نخواهد شد و هر كسى را توانائى تحمل اين اسرار
نيست آنچه خاندان رسالت بدون قيد و شرط به تو ابراز داشته اند، به
ديگران باز مگو مگر آنكه مؤ منى موافق باشد. اى كميل ، اخبار ما را به
كفار تعليم نكند، كه آنها از خود چيزى بر آن بيفزايد و در ميان مردم
پراكنده مى سازند و بالاخره روزى شما را دچار عقاب و زحمت مى كنند
.
يا كميل لابد لماضيكم من اوبة و لا بدلنا فيكم
غلبة يا كميل سيجيع الله تعالى لكم خيرالبدء و العاقبة اى كميل بى شك ،
پيشينيان ، شما را بازگشتى است و فرمانروايى و پيروزى آينده از آن ماست
و خداوند متعال خير آغاز و انجام براى شما پيروان ما مقرر خواهد فرمود
.
يا كميل انتم ممنوعون باعداء كم تطربون و
تشربوعن بشربهم و تاءكلون باكلهم و تدخلون مداخلم وربما غلبتم على
نعمتهم على اكراه منهم لذلك ولكن الله عزوجل ناصركم و خاذلهم فاذا كان
والله يومكم و ظهر صاحبكم لم ياءكلوا والله معكم و لم يردوا مواردمك و
لم يقرعوا ابوابكم و لم ينالوا نعمتكم اذ له خائبين اينما ثقفوا اخذوا
و قتلوا شيعيان ما با دشمنانتان در شادى و غم و در خوردن و آشاميدن و
آميزش و رفت و آمد، درآميخته ايد و چه بسا كه اكراه داشته باشند كه شما
نيز از نعمت هاى آنان بهره مند شويد، ليكن خداوند عزوجل شما را يارى و
ايشان را خوار خواهد ساخت . به خدا قسم آنروز كه هنگام ظفر شما فرا رسد
و ولى و صاحب امرتان ظاهر گردد، ديگر آن دشمنان ، حق شركت در خورد و
خوراك و مجال آميزش با شما را نخواهند يافت و اجازه نمى يابند، كه حلقه
بر درهاى شما زنند، و بر نعمتهاى شما دست برند، ذليلانى محروم خواهند
بود كه هر جا يافت شوند، گرفتار و به خوارى كشته شوند تو و تمام مؤ
منين خداى تعالى را بر آن پيروزى و بر هر نعمتى ، سپاسگزار باشيد
.
يا كميل قل عند كل شدة لاحول و لا قوة الا بالله
العلى العظيم تكفها و قل عند كل نعمة الحمدلله تزداد منها و اذا ابطاءت
الارزاق عليك فاستغفر الله يوسع عليك فيها
اى كميل ، به هنگام بروز شدائد و سختيها بگو لا
حول و لاقوة الا بالله العلى العظيم تا شر آن از تو دفع شود وبه وقت
نعمت بگو: الحمدلله تا بر نعمتت بيفزايد و اگر روزى بر تو تنگ شود، از
خداوند متعال طلب آمرزش و استغفار كن تا گشايش در روزيت پديد آيد
يا كميل اذا وسوس الشيطان فى صدرك فقل اعوذ
بالله القوى من الشيطان الغوى و اعوذ بمحمد الرضى من شر ما قدر و قضى و
اعوذ باله الناس من شر الجنة و الناس اجمعين و صلى الله على محمد و آله
و سلم تكفى مؤ نة ابليس و الشياطين معه ولو انهم كلهم ابالسه مثله
اى كميل اگر شيطان در سينه تو وسوسه
انگيخت ، بگو اعوذبالله القوى من الشيطان الغوى
و اعوذ به محمد من شرما قدر و قضى و اعوذ باله الناس من اشر الجنة و
الناس اجمعين و صلى الله على محمد و آله و سلم تا شر ابليس و
شياطين ديگر از تو دفع گردد و از گزند آنها هر چند همگى ابليس و از
شياطين بزرگ باشند، امان يابى .
يا كميل ان لهم خدعا و شقاشق و زخارف و وساوس و
خيلاء على كل احد قدر منزلته فى الطاعة فبحسب ذلك يستولون عليه بالغلبة
ياكميل لا عدو اعدى منهم ولا ضار اضربك منهم امنيتهم ان تكون معهم غدا
اذا جثوا فى العذاب لايتفر عنهم منهم باسمه و بنينه و جميع عزائمه
ياكميل انهم يخدعوك بانسفهم فاذا لم تجبهم مكروا بك و بنفسك بتحسينهم
اليك شهواتك و اعطاءك امانيك و ارادتك و يسولون لك و ينسونك و ينهونك و
ياءمرونك ويحسنون ظنك بالله عزوجل حتى ترجوه فتغتر بذلك فتعصيه و جزاء
العاصى لظى يا كميل احفظ قول الله تعالى عزوجل
الشيطان سول لهم واملى لهم و المسول الشيطان ، و المملى الله تعالى اى
كميل ، شياطين را بسى خدعه و نيرنگ و ظاهرسازى و وسوسه و تكبر است و هر
كس را به مقتضاى منزلتى كه در عبادت و يا حالى كه در معصيت خداوند،
دارد، فريفته و در غلبه بر او اهتمام مى ورزند، اى كميل ، ترا دشمن تر
و زيان بخش تر از شياطين چيزى نيست ؛ هدفشان آنست كه فرداى قيامت كه در
جهنم ، استقرار يافتند، تو نيز در كنار آنها باشى ؛ جهنمى كه شراره
هايش سردى نپذيرد و آنان در آن آتش تمام ناشدنى ، مخلد، و جاويدان
معذب خواهند بود. اى كميل ، بر آنكس كه خويشتن را با نام ارجمند خدا و
پيامبر و اذكار و تعويذها از شرور اين شياطين ، محفوظ نمى سازد، خشم
خداوند، احاطه دارد. اى كميل اگر به دعوت شياطين پاسخ مساعد ندهى آنها
ترا مى فريبند، در كارت حيله ها خواهند كرد؛ تمايلات شهوانى را در چشم
تو مى آرايند، و ترا در رسيدن به آروزها و خواسته هاى نامشروع ، كمك مى
كنند و بديها را نزد تو تزيين مى كنند و به نسبت به الطاف خداوند عزوجل
بر مى انگيزند، تا به ناحق اميدوار و مغرور شوى و در نتيجه به معاصى و
تباهكاريها دست يازى و پيداست كه پاداش معصيتكار، زبانه هاى آتش دوزخ
است اى كميل ، مباد كه گفتار خداوند متعال را كه فرمود: الشيطان سول
لهم و املى لهم
(120) از خاطر ببرى يعنى : شيطان ، بديها را در نظر مى
آرايد و خداوند نيز اسباب كار و امداد آنان را فراهم مى سازد .
يا كميل اذكر قول الله تعالى لابليس :
... و اءجلت عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى
الاموال و الاولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الاغرورا ان ابليس
لايعد عن نفسه و انما يعد عن ربه ليحملهم على معصيته فيورطهم يا كميل
انه ياءتى لك بلطف كيده فياءمرك بما يعلم انك قد الفت من طاعة لاتدعها
فتحسب ان ذلك ملك كريم و انما هو شيطان رجيم فاذا اسكنت اليه و
اطماءننت حملك على العزائم المهلكة التى لانجاة معها يا كميل ان له
فخاخا ينصبها فاحذر ان يوقعك فيها اى كميل بياد آر گفتار خداوند
را كه به شيطان فرمود: و اجلب عليهم بخليك و
رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الا
غرورا
(121) يعنى : سپاه سواره و پياده خود را براى مقابله با
انسان ها تجهيز كن و در دارائى و فرزندان ايشان مشاركت كن و به وعده ها
آنان را سرگرم ساز گرچه وعده هاى شيطان ، جز فريبى بيش نيست اى كميل ،
شيطان ، از طرف خود به مردمان وعده نميدهد بلكه وعده ها را از سوى
خداوند متعال به آدميان القاء مى كند تا آنكه ايشان را به معصيت ها
آلوده سازد و به ورطه هاى مهلك و خطرناك درافكند. اى كميل ، شيطان ، با
دقت و ظرافت ، در تو نيرنگ مى كند و تو مى پندارى كه فرشته اى بزرگوار
است كه مشوق تو به اين عبادتها است در حاليكه جز شيطانى رجيم نيست كه
با اين خدعه در صدد است كه اعتماد و اطمينان تو را جلب كند و سپس تو را
بر كارهاى تباه ومهلك وا دارد تا ديگر راه نجاتى براى تو باقى نماند.
اى كميل ، شيطان را بسى دامهاست زنهار كه در آن ها نيفتى و گرفتار نشوى
.
يا كميل ان الارض مملوءة من فخافهم فلن ينجو
منها الا من تشبث بنا و قد اعلمك الله انه لن ينجو منها الا عباده و
عباده اولياءنا و هو قول الله عزوجل ان عبادى
ليس لك عليهم سلطان و قوله عز وجل انما
سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون يا كميل انج
بولايتنا من ان يشركك الشيطان فى مالك و ولدك كما امر اى كميل ،
زمين پر از دامهاى شيطان است و هرگز كسى را از آنها راه نجاتى نيست مگر
آنكه فرموده است كه جز بندگانش ، هرگز كسى را از آن دامها چاره و نجاتى
نيست ؛ بندگان خدا ارادتمندان ما هستند. پروردگار به شيطان فرمايد: ان
عبادى ليس لك عليهم سلطان
(122) و نيز فرمايد: انما سلطانه على الذين يتولونه و
الذين هم به مشركون
(123) يعنى : ترا به بندگان من تسلط و فرمانروائى نيست
و فرمانروائى و تسلط شيطان منحصر به كسانى است كه دوستدار اويند و آنها
كه نسبت به پروردگار خود مشرك گرديده اند اى كميل به بركت ولايت ما خود
را از آنكه شيطان و اموال و اولادت دست اندازى كند وارهان .
يا كميل لاتغتر باقوام يصلون فيطيلون و يصومون و
يتداومون و يتصدقون فيحسبون انهم موفقون يا كميل اقسم بالله لسمعت رسول
الله صلى الله عليه وآله يقول ان الشيطان اذا حمل قوما على الفواحش مثل
الزنا و شرب الخمر و الربا و ما اشبه ذلك من الخنا و المآثم ثم حبب
اليهم العبادة الشديدة و الخشوع و الركوع و الخضوع و السجود ثم حملهم
على ولاية الائمة الذين يدعون الى النار و يوم القيامة لاينصرون
اى كميل ، مبادكه فريفته نمازگزارانى شوى كه نماز خويش را طولانى مى
كنند ويا آنها كه بر روزه دارى مداومت مى كنند واز اموال خود صدقه مى
دهند و مى پندارند كه توفيق شامل حالشان شده است اى كميل به خدا سوگند
كه از رسول گرامى صلى الله عليه وآله شنديم كه فرمود: پس از آنكه شيطان
قومى را بر اعمال زشت چون زنا و شراب خوارى و ريا و خيانتكاريها و
گناهانى از اين قبيل واداشت ، در دل آنها علاقه به عبادتهاى سنگين
وخضوع و خشوع و ركوع و سجود را القاء مى كند و آنگاه ايشان را به محبت
و سرسپردگى نسبت به پيشوايان و سردمداران كفر وامى دارد كه اين
پيشوايان خود به آتش دوزخ دعوت مى شوند و در روز قيامت كسى آنها را
يارى نخواهد كرد
يا كميل انه مستقر و مستودع فاحذر ان تكون من
المستودعين و انما تستحق ان يكون مستقرا اذا لزمت الجادة الواضحة التى
لاتخرجك الى عوج و لاتزيلك عن منهج ما حملناك عليه و ما هديناك اليه
در انديشه باش كه مبادا، ايمانت مستودع باشد و از تو باز پس
گرفته شود اى كميل زمانى سزاوار ايمان مستقرى كه از جاه روشن و آشكارى
كه از كژيها دور است و به آن راهنمائيت كرده ايم ، منحرف نشوى .
يا كميل لارخصة فى فرض و لاشدة فى نافلة ، يا كميل ان الله عزوجل يا
يساءلك الا على الفرض و انما قدمنا عمل النوافل بين ايدينا للاهوال
العظام و الطامة يوم القمام اى كميل ، در امور
واجب ، رخصت مخالفت نيست و در نوافل و اعمال مستحب ، شدت قطعيتى وجود
ندارد. اى كميل ، خداوند متعال ، جز در امور واجب از تو مؤ اخذه نخواهد
فرمود. اما آنچه از اعمال مستحب و نوافل ، در اين جهان انجام مى دهيم ،
بخاطر دفع هراس بزرگ و آن خطر عظيمى است كه در قيامت ، رو در روى خود
خواهيم يافت .
يا كميل ان ذنوبك اكثر من حسناتك و غفلتك اكثر من ذكرك و نعم الله عليك
اكثر من كل عملك ، ياكميل انه لا تخلوا من نعمة الله عزوجل عندك و
عافيته فلا تخل من تحميده و تمجيده و تسبيحه و تقديسه و شكره و ذكره
على كل حال يا كميل لا تكونن من الذين قال الله عزوجل :
نسوالله فانسيهم .. و نسبهم الى الفسق
فقال : اولئك هم الفاسقون اى كميل گناهان تو بيش
از حسنات و غفلتت بيش از توجه ونعمتهاى خدا بر تو بيش از همه اعمال
تيست اى كميل تو هيچگاه از نعمت و عافيت ومرحمت حق متعال ، خالى نمى
مانى ، پس تربيتى ده كه به هر حال از حمد وثناء و تسبيح و تقديس و شكر
و ذكر حضرتش خالى نمانى اى كميل ، مباد كه از آنگروه باشى كه خداوند
تعالى درباره ايشان فرمود: نسوالله فانسيهم انفسهم
(124)يعنى : اينان خداى را فراموش كردند و در نتيجه ،
خداوند، چنان گرفتارشان كرد كه خودشان را فراموش كردند. چنين مردمان را
خداوند به فسق و تباهكارى نسبت داده و فرموده است : اولئك هم الفاسقون
(125) يعنى : اين چنين كسان ، فاسقان و گناهكاراند
.
يا كميل ! انظر فيم تصلى وعلى ما تصلى ان لم تكن
من وجهه و حله فلاقبول اى كميل بنگر كه در كجا و بر چه نماز مى گزارى
كه اگر جايز و مباح نباشد، نمازت پذيرفته نخواهد شد .
يا كميل ان اللسان يبوح بالقلب و القلب يقوم بالغداء فانظر فيما تغذى
قبلك و جسمك فان لم يكن ذلك حلالا لم يقبل الله تسبيحك لاشركك
اى كميل زبان آشكار كننده قلب است و قلب ، به
خوارك انسان زنده و پا بر جا است ، پس بنگر كه قلب وجسم خود را با چه
خوراكى تغذيه مى كنى كه اگر حلال و مباح نباشد، تسبيح و سپاس خود تو
نزد خداوند پذيرفته نخواهد شد(126).
يا كميل افهم و اعلم انا لا نرخصص فى ترك اداء
الامانات لاحد من الخلق فمن روى عنى فى ذلك رخصة فقد ابطل و اثم و
جزاءه النار بما كذب اى كميل بدان كه ما نسبت به هيچ يك از
بندگان خدا به ترك اداء امانت مجاز نيستيم ، پس اگر كسى جواز چنين كارى
را از من نقل كرد. سخن به باطل گفته و گناهكار است و جزاء او به مجازات
چنين دروغى آتش دوزخ است .
اقسم لسمعت رسول الله اصلى الله عليه وآله يقول
لى قبل و فاته بساعة مرارا ثلاثة : يا اباالحسن اد الامانة الى البر و
الفاجر فيما قل و جل حتى فى الخيط و المخيط سوگند مى خورم كه
حضرت رسول گرامى صلى الله عليه وآله ساعتى پيش از رحلت خود سه بار به
من فرمود: اى ابوالحسن امانت را خواه بزرگ و گران باشد يا به كم ارزشى
نخ و سوزن به صاحبش چه نيكوكار باشد يا بدكار بازگردان .
يا كميل لاغزو الامع امام عادل و لا نفع الا مع فاضل يا كميل اراءيت لو
لم يظهر نبى و كان فى الارض مؤ من متقى اكان فى دعائه الى الله تعالى
مخطاء او مصيبا؟ بلى و الله مخطاء حتى ينصبه الله عزوجل و يؤ هله له اى
كميل جز در ركاب امام عادل جنگ مكن و غنائم جنگى ، جز با حضور و اذن
امام بر تو روا و جايز نيست ، اى كميل اگر پيامبر ظهور نكرده باشد، ولى
در زمين مؤ منى پرهيزگار زيست كند، آيا مى پندارى درست است كه اين مؤ
من مردم را به سوى خدا دعوت كند يا آنكه اين كار از وى نادرست است ؟ به
خدا كه چنين كارى خطا و نامطلوب است مگر آنكه خداوند او را براى اين
كار بگمارد و اهليت اين عمل را به او عطا فرمايد .
يا كميل الدين الله فلا تغترن باقوال الامة
المخدوعه التى قد ضلت بعد ما اهتديت و جحدت بعد ما قبلت اى كميل : دين
براى خدا است پس به سخنان امت فريب خورده مغرور مشو، امتى كه بعد
ازهدايت دچار گمراهى شد و آنچه را كه قبلا پذيرفته شود انكار كرد
(اشاره به ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام است )
يا كميل الدين لله فلا يقبل الله من احد القيام
به الا رسولا او نبيا او وصيا يا كميل انما هى نبوة و رسالة و امامة و
لا بعد ذلك الا متولين و ضالين و معتدين اى كميل دين ، از آن خداوند
است قيام به امر دين را جز از رسول و بنى و يا وصى پيامبر نخواهد
پذيرفت . اى كميل ، مناصب الهى دينى عبارتند: از نبوت و رسالت و امامت
ازآنان كه بگذريم جز گمراهان و ستم پيشگان و پشت كنندگان به دين ، كسى
ديگرى كه اين امر الهى ، دخالت و اقدام نمى كند .
يا كميل انما حظى من حظى بدنيا زائلة مدبرة و نحظى باخرة باقية ثابتة
يا كميل نحن الثقل الاصغر و القرآن الثقل الاكبر يشهد الثقل الاكبر
للثقل الاصغر و يشهد الثقل الاصغر للثقل الاكبر كل واحد منهما ملازم
لصاحبه غير مفارق له حتى يردا الى الله عزوجل فيحكم بينهما و بين
العباد فاذا كنا كذلك فعلام يتقدمنا من تقدم و يتاءخر عنا من تاءخر! و
قد اسمعهم رسول الله صلى الله عليه وآله و قد جمعهم فنادى الصلوة جامعد
اياما سبعة وقت كذا او كذا فلم يختلف احد فصعد المنبر فحمدالله و اثنى
عليه و قال : معاشر الناس انى مؤ د عن ربى عزوجل
لامخبر عن نفسى و من صدقنى فقد صدق الله و من صدق الله اصابه الجنان و
من كذبنى كذب الله عزوجل و من كذب الله اعقبه النيران ثم نادانى
فصعدت فاقامنى دونه و راءسى الى صدره والحسن و الحسين عن يمينه و شمال
ثم قال : معاشر الناس امرنى جبرائيل عن الله
تعالى انه ربى و ربكم ان اعلكم ان القرآن هوالثقل الاكبر للثقل الاصغر
و يشهد الثقل الاصغر للثقل الاكبر واحد منهما ملازم لصاحبه غير مفارق
له حتى يردا على الله عزوجل فيحكم بينهما و بين العباد
اى كميل برخى از دنياى ناپايدار، بهره بردند اما
ما اهل بيت رسالت ، بهره خويش را از آخرت جاويد خواهيم گرفت . اى كميل
ما ثقل اصغريم وقرآن ، ثقل اكبر است ثقل اكبر گواه ثقل اصغر و ثقل اصغر
شاهد ثقل اكبر است هر يك از اين دو ملازم ديگرى است و ازهم جدا نمى شود
تا آنكه بر خداوند متعال وارد شوند و او بين اين دو ثقل و بين بندگان
خود حكم كند. حال كه ما در چنين شاءن و مقامى هستيم ، به چه دستاويزى ،
برخى خود را بر مامقدم ميدارند، و برخى ديگر راه خويش از ما جدا كرده
اند؟ با آنكه رسول خدا صلى الله عليه وآله مردم را به عنوان نماز جماعت
جمع كردند، و چون همگى جمع شدند بر منبر فراز شد، و پس از حمد و ثناى
بارى تعالى فرمود: اى مردم از جانب خداوند عزوجل و نه از پيش خود با
شما سخن مى گويم ، هر كس مرا تصديق كند، خداى را تكذيب كرده و آتش
درانتطار اوست پس از آن مرا نزد خود خواند، به منبر شدم و مرا در كنار
خود چنان قرار داد كه سرم در محاذات سينه مباركش واقع شد و حسن و حسين
در سمت راست و چپش بودند؛ آنگاه گفت : اى مردم ، جبرئيل از سوى حق
تعالى از سوى پروردگار من و شما مردم را فرمان آورده است كه به شما
اعلام كنم : قرآن ثقل اكبر و اين وصى من و دو پسرم و آنها كه پس از
ايشان از صلبشان به جهان خواهند آمد، ثقل اصغرند ثقل اصغر گواه ثقل
اكبر و ثقل اكبر شاهد بر ثقل اصغر است اين دو پيسوته ملازم يكديگرند و
از هم جدا شدنى نيستند تا آنكه به خداوند متعال وارد شوند و تا آنكه
او، ميان اين دو، بندگان حكم كند .
يا كميل قد ابلغهم رسول الله صلى الله عليه وآله
رسالته و نصح لهم و لكن لايحبون الناصحين يا كميل قال رسول الله قولا
اعلنه و المهاجرون و الانصار متوافرون يوما بعد العصر يوم النصف من شهر
رمضان قائم على قدميه من فوق منبره : على من و ابناى منه و
الطيبون منى و منهم و هم الطيبون بعد امهم و هم سفيند نوح من ركبها نجا
و من تخلف عنها هوى : الناجى فى الجنة و الهاوى فى لظى : يا كميل و ان
الفضل بيد الله يؤ تيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم
(127) اى كميل ، رسول خدا صلى الله عليه وآله پيام
خداوند را به مردم باز رساند، و نصيحتشان كرد اما مردم دوستار ناصحان
نيستند اى كميل ، رسول گرامى در حالى كه گروهى كثير از مهاجران و انصار
حضور داشتند آشكار گفتار خود را به مردم باز گفت بعد از نماز عصر نيمه
ماه مبارك رمضان بود، روى منبر خود به پاى ايستاد و فرمود: على و اين
دو پسرم كه فرزندان اويند و همچنين پاكانى از فرزندان من و ايشان كه
بعد از مادرشان ، پاكان روزگارند از منند. آنها به منزله كشتى نوحند كه
هر كس بر آن نشست ، نجات يافت و هركس از آن تخلف ورزيد، در هلاكت سقوط
كرد. نجات يافتگان را جاى در بهشت و هالكان را حوالت به زبانه هاى آتش
است اى كميل ، فضل و برترى ها به دست خداوندگار است به هر كس كه مشيتش
تعلق گيرد، مرحمت خواهد كرد، و خداوند است كه صاحب فضل عظيم است .
يا كميل نحن و الله الحق الذى قال الله عزوجل : لو اتبع الحق اهواء هم
لفسدت السموات و الارض و من فيهن اى كميل به خداوند قسم كه ما همان حق
هستيم كه خداوند عزوجل فرمود: ولو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و
الارض و من فيهن
(128)يعنى : اگر حق ، پيرو خواسته هاى اين مردم مى شد،
آسمانها و زمين و هر كه در آن ها است به فساد و تباهى در مى افتادند .
يا كميل انا احمد الله على توفيقه اياى و المؤ
منين على كل حال يا كميل انما حظى من حظى بدنيا رائلة مدبرة فافهم و
تحظى باخرة باقية ثابتة يا كميل كل يصير الى الاخرة و الذى يرغب فيها
منها ثواب الله عزوجل و الدرجات العلى و الجنة التى لا يورثها الا من
كان تقيا اى كميل در هر حال ، خداى را براى توفيقى كه به من و
به ديگر مؤ منان عنايت كرده است ستايش مى كنم ، برخى حظ و بهره خود را
از حظوظ اين جهان ناپايدار اختيار كرده اند، لين تو هشيار باش و از
جهانى ديگر كه باقى و جاويد است ، حظ و بهره خويش را برگير. اى كميل
همه را رو به سوى آخرت است در اين ميان آنچه بايد به آن رغبت داشت ثواب
خداوند عزوجل و درجات رفيع بهشت است كه آن را جز پرهيزگاران ميراث
نخواهد برد .
يا كميل ان شئت فقم اى كميل اينك اگر مايلى برخيز .
در كتاب امالى صدوق از نوف بكالى روايت شده است كه در صحن مسجد كوفه به
حضور اميرالمؤ منين على عليه السلام شرفياب شدم . پس از سالم و اداء
احترام ، عرضه داشتم يا اميرالمؤ منين مرا موعظتى فرما. فرمود:
احسن يحسن اليك فقلت : زدنى يا اميرالمومنين :
قال : يا نوف ارحم ترحم فقلت : زدنى يا اميرالمؤ منين فقال : يا نوف قل
خيرا تذكر بخير. فقلت : زدنى يا اميرالمؤ منين فقال : اجتنب الغيبة
فانها ادام كلاب النار فقال يا نوف كذب من زعم انه ولد من حلال و هو
ياءكل لحوم الناس بالغيبة و كذب من زعم انه ولد من حلال و هو يبغضنى و
يبغض الائمة من ولدى و كذب من زعم انه ولد من حلال و هو يحب الزنا و
كذب من زعم انه يحب الله و هو مجترء على معاصى الله كل يوم و ليلة يا
نوف اقبل وصيتى لاتكونن نقيبا و لا عريفا و لابريدا يا نوف صل رحمك
يزيد الله فى عمرك و حسن خلقك يخفف الله حسابك يا نوف ان سرك ان تكون
معى يوم القيامة فلا تكن للظالمين معينا يا نوف من احبنا كان معنا يوم
القيامة و لو ان رجلا يوم القيامة فلا تكن للظالمين معينا يا نوف من
احبنا كان معنا يوم القيامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه يا
نوف اياك ان تتزين للناس و تبارز الله بالمعاصى فيفضحك الله يوم تلقاه
، يا نوف احفظ عنى ما اقول لك تنل به خير الدنيا و الاخرة
يعنى : نيكى كن تا نيكى بينى . گفتم : بيشتر فرما اى اميرالمؤ منين
فرمود: بر ديگران رحم آور تا به تو رحم كنند. گفتم : بيشتر. فرمود:
گفتار خويش را نيكو گردان تا از تو به نيكوئى ياد كنند. گفتم : يا
اميرالمؤ منين ، باز هم بيشتر فرما. فرمود: اى نوف ، از غيبت مردمان
بپرهيز، كه آن خوراك سگان جهنم است اى نوف ، دروغ گفته است آنكس كه خود
را حلال زاده دانسته است و گوشت مردم را به غيبت مى خورد. و دروغ گفته
است آنكس كه خود راحلال زاده پنداشته است و نسبت به من و ديگر امامانى
كه از پشت منند، دشمنى و كينه مى ورزند. دروغ گفته است آنكس كه خود را
حلال زاده پنداشته است وبه زنا كارى رغبت نشان مى دهد ونيز دروغ گفته
است آنكس كه خود را حلال زاده پنداشته است ، در حاليكه روز و شب ، نسبت
به انجام معاصى و گناهان ، جراءت و جسارت مى ورزد. اى نوف ، از من
بپذيرد و هيچگاه سمت رياست و سرپرستى ديگران را به عهده نگير، و بپرهيز
از اينكه ماءمور اخذ ماليات ها ويا پيك باشى . اى نوف ، ارتباط خود را
با خويشاوندان خود استوار كن تا خداوند زندگانيت را دراز فرمايد و
اخلاق خويش نيكو ساز تا خداوند در حساب تو را آسان گيرد. اى نوف ، آنكس
كه در اين جهان ، دوستار ما باشد در قيامت نيز با ما خواهد بود كه اگر
آدمى به سنگى دل بسته باشد، خداوند او را با همان سنگ محشور خواهد كرد.
اى نوف از آن حذر كن كه خويشتن را درچشم مردمان بيارائى ، و با
پروردگار خود با ارتكاب معاصى به مبارزه برخيزى كه به مكافات آن ، در
روز قيامت كه به ملاقات حق تعالى خواهى رفت ، رسوا و مفتضحت سازد. اى
نوف ، آنچه سفارشت كردم ، به خاطر بسپار و آنها را به كار بند. تا به
خير دنيا و آخرت دست يابى عارف قيومى جلال الدين رومى قدس سره فرمايد:
تا صورت پيوند جهان بود على بود
|
تا نقش زمين بود و زمان بود على بود
|
شاهى كه ولى و وصى بود على بود
|
سلطان سخا و كرم و جود على بود
|
هم آدم و هم شيث ايوب و هم ادريس
|
هم يوسف و هم يونست و هم هود على
بود
|
هم موسى و هم عيسى و هم خضر و هم
الياس
|
هم صالح پيغمبر و داود على بود
|
در ظلمت ظلمات به سرچشمه حيوان
|
هم مرشد و هم راهبر خضر على بود
|
داوود كه مى ساخت زره با سرانگشت
|
استاد زره ساز به داود على بود
|
مسجود ملايك كه شد آدم ز على شد
|
در قبله محمد بد و مقصود على بود
|
آن عارف سجاد كه خاك درش از قدر
|
بر كنگره عر بيفزود على بود
|
هم اول و هم آخر و هم ظاهر وباطن
|
هم عابد و هم معبد و معبود على بود
|
وجهى كه بيان كرد خداوند در الحمد آن وجه بيان كرد و بفرمود على بود
عيسى به وجود آمد و فى الحال سخن
گفت
|
آن نطق و فصاحت كه در او بود على
بود
|
آن لحمك لحمى
بشنو تا كه بدانى
|
آن يار كه او نفس نبى بود على بود
|
موسى و عصا و يد بيضاء نبوت
|
در مصر بفرعون كه بنمود على بود
|
چندانكه در آفاق نظر كردم و ديدم
|
از روى يقين در همه موجود على بود
|
خاتم كه در انگشت سليمان نبى بود
|
آن نور خدايى كه در او بود على بو
|
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج
|
با احمد مختار يكى بود على بود
|
سر دو جهان پرتو انوار الهى
|
از عرش به فرش آمد و بنمود على بود
|
آنجا كه جوى شرك نماند به حقيقت
|
آن عارف و آن عابد و معبود على بود(129)
|
جبرئيل كه آمد ز بر خالق بى چون
|
در پيش محمد بد و مقصود على بود
|
آنجا كه دويى شرك بود در ره توحيد
|
ميدان كه يكى بود كه بنمود على بود
|
محمود نبودند مر آنها كه نديدند
|
كاندر ره دين احمد و محمود على بود
|
آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن
|
كردش صفت عصمت و بستود على بود
|
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است
|
تا هست على باشد و تا بود على بود
|
آن قلعه گشائى كه در قلعه خيبر
|
بركند به يك حمله و بگشود على بود
|
آن شاه سرافراز كه اندر ره اسلام
|
تا كار نشد راست نياسود على بود
|
آن شير دلاور كه ز بهر طمع نفس
|
برخوان جهان پنجه نيالود على بود
|
هارون ولايت ز پس موسى عمران
|
بالله كه على بود على بود على بود
|
اين يك دو سه بيتى كه بگفتم به معما
|
حقاكه مراد من و مقصود على بود
|
سر دو جهان جمله ز پيدا و ز پنهان
|
شمس الحق تبريز كه بنمود على بود
|
رباعى :
ننوشت براى ورد روز و شب من
|
گر غير على كسى بود طلب من
|
اى واى من و كيش من و مذهب من
|
عارف نيشابورى :
از رواق كعبه بتها در فكند
|
جمله را برپاى پيغمبر فكند
|
بر دل پاك على اين راز گشت
|
كز ادب فعلى كه كردم دور بود
|
پاى من كفت رسول الله بسود
|
شبنم از گلبرگ رخسارش چكيد
|
تا به خلوتگاه
او ادنى شدم
|
در تزلزل بودم از سر تا به پا
|
شوق قرب دوست بر جانم فتاد
|
لرزه اى بر چار اركانم فتاد
|
دستى آمد دوش هوشم را سترد
|
لذتى كان شب از آن دستم نمود
|
نيست جايى از تو خالى يا على
|
كفر اگر نبود خدايى يا على
|
حسين بن معين الدين ميبدى گفت :
آن باده كه
لااله اله الله است
|
مقصود ز باده و ز ساقى نشاءه است
|
اين نشاءه يقين على ولى الله است
|
گر نبودى فاطمه بى زوج بود
|
بحر وحدت ساكن و بى موج بود
|
انبيا را عقده ها نگشوده بود
|
كوكب ذوالعزمها بى اوج بود(130)
|
اى نقطه محيط كه گاهى به فوق فاء
|
بنموده اى تجلى و گاهى به تحت باء
(131)
|
هر كسى را به جهان گر شرفى است
|
به جهانم جز از انى نيست شرف
|
خانه زاد على ام شاه نجف
(132)
|
قلب نون واو آمده اى ذوفنون
|
قلب واو آمد الف اى كنجكاو
|
پس ولى قلب نبى و جان اوست
|
قلب قلب ذات سرالله هو است
|
الله بود يك الف و هاء و دو لام
|
حيران شده در كنه وجودش اوهام
|
وز هاء و دو لام جو محمد را نام
|
چونكه اوصاف محمد با على است
|
گر تو گويى يا محمد يا على است
|
جهنم كان الفوز عندى جحيمها
|
و كيف يخاف النار من كان موقنا بان اميرالمؤ منين قسيمها
يعنى : اى ابا حسن اگر محبت تو موجب ورود من به جهنم شود، در نزد من به
دوزخ رفتن خواستگارى است ؛ و چگونه ممكن است از آتش بترسد كسى كه يقين
دارد كه اميرالمؤ منين عليه السلام قسمت كننده آتش است .
جامى الف است احد از او جوى مدد
|
وانگه بشمار بيناتش به عدد
|
بنگر كه على است و العلى سرالله
|
اذقال الله قل هو الله احد
|
خودشناسى معرفت نفس
كميل بن زياد گويد: از حضرت اميرالمؤ
منين على عليه السلام تقاضا كردم كه نفس مرا به من باز شناساند. فرمود:
يا كميل مقصودت كدام نفس است ؟ عرضه داشتم : مگر جزيك نفس در من است ؟
فرمود: يا كميل انما هى اربعة : النامية
النباتية و الحسية الحيوانية و الناطقة القدسية و الكلية الالهية و لكل
واحد من هذه خمس قوى و خاصيتان . فالنامية النباتية لها خمس قوى :
ماسكه و جاذبه و هاضمه و دافعه و مربية و لها خاصيتان : الزيادة و
النقصان و انبعاثها من الكبد و هى اشبه الاشياء بنفس الحيوانية
والحيوانية الحسية و لها خمس قوى : سمع و بصر و شم و ذوق و لمس و لها
خاصيتان : الرضا و الغضب و هى اشبه الاشياء بنفس الاسباع و الناطقة
القدسية و لها خمس قوى : فكر و ذكر و علم و حلم و نباهة و ليس لها
انبعاث و هى اشبه الاشياء بنفس الملائكة و لها خاصيتان : النزاهة و
الحكمة و الكلية الاليهة و لها خمس قوى : بقاء فى فناء و نعيم فى شقاء
و عزة فى ذل و فقر و صب فى بلائ و لها خاصيتان : الحمل و الكرم و هذه
التى مبداءها من الله و اليه تعود لقوله تعالى :
... و نفخنا فيه من روحنا
(133)و اما عدها فلقوله تعالى :
يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية ..
(134) و العقل وسط الكل كيلا يقول احدكم شيئا من الخير
و الشر الالقياس معقول .
يعنى : اى كميل ، در آدمى ، چهار نفس است : نفس
نامى نباتى ، نفس حسى حيوانى ، نفس ناطقه قدسى و چهارم نفس كلى الهى و
هر يك از اين چهار را پنج قوه و دو خاصيت است . نفس نامى نباتى داراى
قواى پنجگانه زير است : قوه ماسكه ، جاذبه ، هاضمه ، دافعه ، و مربيه و
دو خاصيت آن ، يكى خاصيت افزايش و ديگر خاصيت كاهش است اين نفس از كبد
برانگيخته مى شود و شبيه ترين چيزها به نفس حيوانى است اما نفس
حيوانى حسى را پنج قوه است : شنوايى ، بينايى ، بويايى ، چشايى ، و
بساواتى و آن را نيز دو خاصيت رضا و غضب است و شبيه ترين چيزها به نفس
درندگان و وحوش است . پنج قوه ناطقه قدسى ، عبارت است از: فكر، ذكر،
علم ، حلم و هوشيارى . اين نفس از چيزى منبعث نميگردد و شبيه ترين
چيزها به نفس فرشتگان است و نزاهت و حكمت دو خاصيت آن است . اما نفس
كلى الهى داراى اين پنج قوه است : هستى در نيستى ، نعمت در سختى ، عزت
در خوارى ، فقر در حالت غنا و صبر در بلاها و دو خاصيت آن ، حلم ، و
كرم است . مبداء اين نفس ، پروردگار عالم است و به او نيز باز مى گردد،
خداوند در قرآن فرمايد: و نفخنا فيه من روحنا يعنى : از روح خود در آدم
دميديم و نيز اين ايه شريفه ، دليل عود و بازگشت نفس كلى الهى به حضرت
حق است كه فرمايد: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية
يعنى : اى نفس مطمئن ، خشنود و پسنديده ، بسوى پروردگار خود بازگرد عقل
در ميان همه قرار گرفته است تا هر كس از خوب و بدى سخن گويد، آنرا با
ترازوى عقل بسنجد.
در كتاب غوالى اللئالى نقل است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله
فرمود: من عرف نسه فقد عرف ربه - هر كس خود را شناخت ، پروردگار خود را
نيز شناخته است . عزالدين مقدسى درتفسير اين گفتار، گويد: روح كه لطيفه
اى لاهوتى در جثه اى ناسوتى است به ده وجه دلالت بر مدبر يكتاى جهان
دارد: وجه نخست آنكه روح موجب حركت اندام است و آن اداره ميكند. از
آنجا مى توان دريافت كه جهان را نيز محرك و مدبرى است . دوم آنكه
يكتايى روح در بدن ، دليل يكتايى و وحدانيت پروردگار است . سوم آنكه
قدرت روح در تحريك بدن ، نشانه قدرت و نيروى خداوند است . چهارم آنكه
آگاهى روز از جسم ، دليل آگاهى حق تعالى بر جهان هستى است . پنجم آنكه
احاطه و استيلاى روح بر اندام ، دليل احاطه و استيلاء، پرروردگار متعال
بر عالم خلق است . ششم آنكه وجود روح ، پيش از پيدايش جسم و بقاء آن پس
ازبدن ، دليل ازليت و ابديت بارى تعالى است هفتم آنكه عدم آگاهى انسان
بر كيفيت روح ، دليل آن است كه هيچكس را بر ذات پروردگار، احاطه و
آگاهى نيست ، هشتم آنكه عدم آگاهى نسبت به محل روح در بدن ، دليل است
بر تجرد خداوند و اينكه او را محل و مكانى نيست نهم ، آنكه عدم امكان
تماس با روح ، دليل است كه تماس مادى با حق تعالى نيز ممتنع است . دهم
آنكه عدم امكان رؤ يت ، روح ، دليل آن است كه پروردگار را نيز نمى توان
به چشم ديد و رؤ يت او امكان پذير نيست .
بيت
مثال حضرت بارى است صورت انسان
|
خط عذار سواد مطابق اصل است
|
كيفية النفس ليس المرء يعفرها
|
فكيف كيفية الجبار فى القدم
|
هو الذى انشاء الاشياء مبتدعا
|
يعنى : اكنون كه آدمى به كيفيت نفس خويش ، آگاهى نتواند داشت ، پس
چگونه مى تواند به چگونگى پروردگار قديم خود آگاهى يابد؟ اوست كه همه
موجودات آفريده قدرت اوست ، پس آنكس كه حادث است ، به درك ذات آفريننده
خود، چگونه دست تواند يافت ؟
بزرگى فرمايد: من عجز عن معرفة نفسه هو من معرفة خالقة اعجز يعنى آنكس
كه از شناسايى نفس خويشتن ناتوان است ، از معرفت خالق خود ناتوان تر
خواهد بود.
رباعى :
گر در طلب گوهر كانى ، كانى
|
ورزنده به بوى وصل جانى ، جانى
|
القصه حديث مطلق از من بشنو
|
هر چيز كه در جستن آنى ، آنى
|
اوحدى مراغه اى گويد:
اى دل منشين كج به كوى راست
|
تاز آفرينش تو جهان آفرين چه خواست
|
گرخواب و خورد بود مرا اين كمال
نيست
|
ور علم و حكمت است غرض ، كاهلى
چراست
|
عقل اين بود كه ترك بگويند فعل كج
|
هوش اين بود كه پيش بگيرند راه راست
|
تو نامه خدايى و آن نامه سر به مهر
|
بردار مهرنامه ببين تا در او چه
هاست
(135)
|
در نامه روشن است نمودار هر دو كون
|
برخوانده اين نموده دلى كاندرو
صفاست
(136)
|
تركيب ماست زبده اجزاء كائنات
|
ماننده زبده اى كه برون آورى ز ماست
|
آنى كه هر دو كون به دكان راستى
|
نزديك عقل يك سر موى ترا بهاست
|
زين آفرينش آنچه تو خواهى ز جزء و
كل
|
در نفس خود بجوى كه جام جهان نماست
|
اين جام را جلاده و خود را در آن
ببين
|
سرى عظيم گفتم اگر خواجه در سر است
|
ليكن ترا چه طاقت ديدار خويشتن
|
كز بند خويشتن دل دون تو برنخاست
|
زين چيزها كه دارى و دل بسته اى
دراو
|
درياب تا چه چيزتر روى در بقاست
|
نفس است و حكمت آنكه نميرد به وقت
مرگ
|
وين آلت دگر همه را روى در فناست
|
اين گنج و مال خواست كاندوختى به
عمر
|
مى دان كه يك به يك زتو خواهند باز
خواست
|
گردانه خرد نمى شود جز به آسياب
|
ما دانه ايم و گردش گنبد آسياست
|
ديگى است چارخانه كه سرپوش آن تويى
|
اين چار طبع را كه زبهر تو ماجراست
|
گفتى به سعى مايه دنيا فزون كنم
|
دنيا فزون نيك تا از آن چه كاست
|
دنيا و دين دو پله ميزان قدر توست
|
اين پله چون به خاك شد آن پله بر
هواست
|
اى صاحب نياز نمازى كه مى كنى
|
گو مردمش مبين اگرت روى در خداست
|
بيناست آن نظر كه ازو هست گشته اى
|
جايى چنين نظر نتوان كرد چپ و راست
|
حق گفت
فاسقتم چو وفا از رسول جست
|
رو مستقيم شو تو كه اين صورت وفاست
|
خاشاك دان كه واپس درياى جود اوست
|
هر گوهر نفيس كه در گنج پادشاست
|
ار گرگ فتنه زود پريشان كند رواست
|
آن راكه چون كليم شبان تكيه بر
عصاست
|
چمشش رخ وفاق نبيند به هيچ وجه
|
آن كس نه چار بالش توفيق متكاست
|
صوفى شدى صداقت و صدق و صفات كو
|
صافى شدى كدورت و حقد و حسد چراست
|
دست از جهان بشوى پس آنگاه پيش دار
|
زيرا كه بوسه بر كف دستى چنين رواست
|
دست كليم را يد بيضا نهاد نام
|
كاو شسته بود دست ز چيزى كه ماسواست
|
اى سالك صراط سوى راستكار باش
|
كان رفت در بهشت كه در خط استواست
|
گفتى كه عارفم زكجا دانم اين سخن
|
عارف كسى بود كه بداند كه از كجاست
|
گر آشنا شوى بنهى دل بر اين حديث
|
بشنو حديث
اوحدى ارجانت آشناست
|
از ظلمت وز نور درين تنگناى غم
|
بس پرده و حجاب كه در پيش چشم ماست
|
از پرده ها گذر چو نكردى كجا دهند
|
راهت به پرده اى كه در آن مهد
كبرياست
|
اى درويش ! قالب آدمى به مثابه مشكاة است و روح نباتى كه در جگر است به
منزله زجاجه و روح حيوانى كه در دل است فتيله است و روح نفسانى كه در
دماغ است به مثابه روغن و روح انسانى بى مكان به ميانه است مصاح تمام
است .
الارواح طيور سماوية فى اقفاس اشباح البشريه ،
اذا الفت ، بالعلم صارت ملائكة عرشية و اذا الفت بالجهل صارت حشرات
ارضيه
يعنى : ارواح ، پرندگانى آسمانى هستند كه در قفسهاى اشباح بشرى محبوس
شده اند، پس چون با علم و دانش الفت يابند به صورت ملائك عرشى در مى
آيند، و چون باجهل و نادانى انس والفت گيرند، همچون حشرات زمينى مى
شوند.