نشان از بى نشانها
(شرح حال و كرامات و مقالات و طريقه سير و سلوك عرفانى
عارف ربانى مرحوم شيخ حسنعلى اصفهانى )

على مقدادى اصفهانى

- ۷ -


ترجمه نامه فوق را در اينجا مى آوريم : 
سلام بر تو اى درخت طور و اى كتاب نگاشته شده ! اى كسى كه فلزات وجود عارفان را تو اكسيرى ! و اى آنكه نقد نيكى معنوى برگزيدگان خدا را تو معيارى ! رحمت و بركات خداوند بر تو باد. سپس ، سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا به ويژه برادر عزيز و كريمم عبدالكريم و اما بعد، نامه تو را دريافت نمودم سخن تو را فهميدم و مقصودت را دانستم .
پس از خداوند، بزرگ مساءلت مى نمايم و به پيامبر بزرگوارش و خاندان گرامى و بلند پايه اش توسل مى جويم ، كه امور شما را اصلاح فرمايد و شما را به آن جايگاه موقعيت نخستين بازگرداند و به وسيله نعمتهاى ظاهره و باطن خويش بر شما منت گذارد، همانگونه كه در كتاب كريم و خطاب بزرگ خويش وعده فرموده است : چنين اراده نموده ايم كه بر مستضعفين زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان زمين قرار دهيم سپس ، اين نكته بر شما پوشيده نيست كه در تمام امور مشكل و صعب بايد از ارباب آن امور استعانت و يارى جست و براى ورد به خانه ها از در آنها استفاده كرد، نيز اين كلام سرور اولياء كه ارواح ما فداى او باد: در حوائج و نيازهاى خويش از كتمان و راز پوشى يارى بجوئيد، اينكه امور شما از هر كس پوشيده بماند تا حتى برادران صميمى شما. پس در آشكار كردن امور و مشكلات مفاسد بزرگى نهفته است . آنگاه اى برادر بدان كه براى من نگاشته بودى كه من دستى در روحانيت دارم و داراى قدرت و نفوذى در عوالم روحى و معنوى مى باشم . و حال آنكه نه چنين است . سرور موحدين كه سلام پروردگار عالميان بر او باد در دعا چنين عرضه داشت : خداوندا! چه بسيار زشتى را كه تو پوشاندى ، و چه بسيار لغزشهايى كه تو مرا از آن ها نگاهداشتى ، و چه بسا مدح و ثناى زيبائى كه من شايسته آنها نبودم و تو آنها را پراكنده و منتشر كردى اين فعل و كاركرد پروردگار عالم ، و گمان نيك برادران مؤ منم درباره من است و حال آنكه زبان و قال من در برابر مولايم گويا به اين بيت فارسى مى باشد:

به دنائت و رذالت به جهان چون من سگى نه
شرفى ندارم الا كه تو را ى خانه زدام
و جز اين هم نيست . پس بدان كه خداى تعالى امر به رفتن در خانه اش را نمود، سپس فرمود: براى رفتن به سوى او در طلب وسيله برآئيد پس بر شما واجب است كه به امامان بزرگوارمان توسل جوئيد و من در اين راه عملا شما را يارى و مساعدت خواهم نمود. اما از نقطه نظر مساعدت عملى ، دعائى براى شمانوشتم ، و آنرا برايتان فرستادم كه همراهتان باشد.
دوم آنكه ، جنابعلى آگاهيد و شنيده ايد كه مرحوم مبرور سيد مرتضى كشميرى قدس سره يكى از علماء نجف اشرف بود و در آن هنگام كه من در آنجا توقف داشتم از محضر آن بزرگوار استفاده مى نمودم . و او سيد بلند پايه پرهيزگارى در علم و عمل ، بلكه يگانه عصر خويش و مستجاب الدعوة بود، و اكنون شنيده ايم ، كه اولاد او را عسرت وسختى به سر مى برند، و پسر بزرگ ايشان آقا سيد محمد كه خداوند او را حفظ فرمايد در غايت زهد و تقوى مى باشند. پس به آن جناب توسل جوئيد كه ايشان به جد بزرگوارشان سرور و سلطان اولياء براى بازگرداندن مقام سرورى شما توسل جويد سپس چيزى به عنوان نذر و هديه براى ايشان بفرستيد، كه شنيده ام ، در غايت عسرت و تنگدستى زندگى مى كند، آنگاه به سيده مظلومه معصومه ما (حضرت فاطمه سلام الله عليها) توسل نمائيد، و هر آنچه را كه براى آقا سيد محمد مى فرستيد به نيت نذر براى حضرت فاطمه سلام الله عليها باشد، و هر شب جمعه يا دوشنبه ، قبل از طلوع فجر دو ركعت نمازى را كه منسوب به آن حضرت مى باشد جاى آوريد كه در ركعت اول آن سوره حمد و صد مرتبه سوره قدر و در ركعت دوم سوره توحيد خوانده شود. و بعد از نماز، تسبيح حضرت زهرا عليها سلام را گفته و صد مرتبه صلوات بفرستيد و آنگاه سجده نموده و ثواب آنرا به روح حضرت صديقه طاهره (ع ) هديه نمائيد و بگوئيد: الهى به حق اين بانوى مظلوم و ستمديده بار اين ظلم را از ما بردار. سپس هر روز صبح بعد از نماز صبح صد و ده بار بگوئيد: يا قاهر العدو الخ و در هر ماه يا هر دو ماه يكبار كسى را به سوى آن سيد بزرگوار بفرستيد يا نامه اى براى او بنويسيد و از او تقاضا كنيد كه براى رفع اين مشكل به جدشان متوسل شود، و نزد خود چيزى را نذر كنيد كه وقتى خداوند امور شما را اصلاح فرمود آنرا براى او بفرستيد. پس انشاءالله امور شما را اصلاح فرمايد و شما را به مقام و موقعيتتان بازگرداند.
6 - و اين نيز متن نامه ديگرى است از ساكنان وادى طلب :
به عرض عالى مى رساند، اميد است بالطاف الهى سرگشتگان وادى طلب به مقصد برسند و لعنم ما قال :
دست از طلب مدار كه در طى اين طريق
از پا فتادنى كه به منزل رسيدن است
و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله و كان الله غفورا رحيما
بارى ! اولا كه امروزه در بسته است و آن طرق سابق تماما مسدود است ، ولى آنچه كه امروزه تكليف است : نخست نماز اول وقت است ، دوم اهتمام در حضور قلب در نماز و اين كار مثل خوشنويسى است و به يك روز و دو روز درست نمى شود و طول زمان لازم دارد. از او كه گذشت ، بيدارى پيش ‍ از صبح است :
هر گنج سعادت كه خداداد بحافظ
از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود
7 - وقتى يكى از محترمين نامه اى به حضرت شيخ نوشته و درخواست نموده بود كه درباره يكى از اعيان مشهد كه به سختى و مصيبتى گرفتار آمده بود توجه و عنايتى كنند. در پاسخ او چنين مرقوم فرمود:
هو يا على مدد
بعرض عالى مى رساند انشاءالله مزاج شريف سالم است تعليقه جنابعالى زيارت شد مرقوم فرموده بوديد در امر آقاى انتظام الملك توجهى شود و لنعم ما قال :
ذات نايافته از هستى بخش
كى تواند كه شود هستى بخش
خداوند شاهد است كه حقير خود را احقر و اذل تمام مخلوق مى دانم و قابل هيچگونه مطلبى نيستم ، هيچ نيست الا حسن ظن مؤ منين و فرمايش ‍ حضرت سلطان اولياء روحى و اروح العالمين له الفداء: الهى كم من قبيح سترته و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته (34) ولى به مضمون وافى هدايه : و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و ليؤ منوا ابى لعلهم يرشدون (35) و حديث بلاغت مشحون يا داود لو علم المدبرون عنى كيف انتظارى لهم و شوقى الى ترك معاصيهم لماتوا شوقا و تقطعت اوصالهم من محبتى
(36) عرض ‍ مى كنم اگر چنانچه جناب ايشان ما بين خود و خدايشان را اصلاح كنند و رحم بر ضعفا و فقرا را بر خود لازم كنند، بلكه با خود قرار بگذارند كه اگر انشاءالله خداوند ايشان را بر اعدايشان غلبه داد محضا الله از آنها انتقام نكشند، اميد است كه انشاءالله منصور و مظفر شوند و حقير هم بقدر قوه در دعا كوتاهى نخواهم كرد، حقير كه قابل نيستم ، ملائكه هم دعاگو هستند ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الحجيم (37).
اينهمه گفتيم ليك اندر بسيج
بى عنايات خدا هيچم هيچ
بى عنايات حق و خاصان حق
گر ملك باشد سياهستش ورق
اگر چنانچه متعهد مى شوند اطلاع دهيد، والسلام عليكم و على من اتبع الهدى اقل الفقراء و الطلبة حسن على
نامه فوق كه به دست مبارك حضرت شيخ نگاشته شده است ، در پاسخ به نامه ذيل است :
به عرض عالى مى رساند جناب اكرم آقاى انتظام الملك را كه شنيده ايد و اعداء ايشان را، الحال محض اينكه خون مسلمانان ريخته نشود عازم شهرند، لكن اعداء در صدد اذيت ايشان هستند. اگر توجهى بفرمائيد رفع اعداء ايشان بشود و مظفر و منصور شوند، انشاء الله رفع ظلم از فقرا خواهند فرمود.
انتظام الملك در پاسخ به نامه مرحوم حضرت شيخ قدس سره چنين نوشته است :
هوالله تعالى . مطالبى راكه مرقوم داشته ايد همه قسم متعهد هستم . اميدوارم خداوند توفيق خدمت به عموم بندگانش مرحمت فرمايد و اسباب ظلم و فسق به هيچ وجه براى اين بنده فراهم نشود، انشاءالله تعالى . التماس دعا دارم
8 - و اين نامه اى است كه حضرت شيخ قدس سره در پاسخ كسى كه علم كيميا طلب نموده بود، مرقوم فرموده اند:
اى طالب راه خدا و اى سالك طريق هدى ! جستن كبريت احمر عمر ضايع كردن است روى بر خاك سيه آر كه يكسر كيميا است ، و شيخ بهائى عليه الرحمه مى فرمايد:
گيرم كه نحاس را تو زر كريد
زر كن مس خويشتن اگر مردى
اى برادر يقين دان كه قنطار قنطار طلاى احمر براى كسى كه از اين عالم داخل آن عالم شد به قدر ذره اى نفع و اثر ندارد. چنان فرض كن كه انسان عمرى را صرف نمود و آن علم را پيدا كرد، بعد امر به انتقال به آن عالم شد، از اينجا كه رفته ، در آنجا هم چنين علمى ذره اى نفع ندارد. پس اكسيرى حاصل كن كه براى آن عالم بدرد خورد، و آن كسى را حضرت حق توسط پيغمبر بر حق حضرت محمد بن عبدالله عليه الاف التحيه و الثناء براى شما آورده است و هو و استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لكبيرة الاعلى الخاشعين (38). انسان بايد ابتدا مقدمه آن را كه خشوع است ، پيدا كرده و سپس در صدد ساختن آن اكسير برآيد، كه هر كس داراى آن مقام شد يقينا رستگار شده است ولى همين قدر بدانيد كه همچنانكه اگر كسى بخواهد خوشنويس شود، به آسانى ممكن نيست و بايد زحمت بكشد و مواظبت نمايد تا درست شود، و از همان اول مرتبه ممكن نيست ، همچنين حضور قلب ، براى انسان از ابتدا، مشكل است . بايد مقيد شد كه نماز در اول وقت گزارده شود و براى انجام نمازها در اول وقت ، بايد از هر كارى دست كشيد، سپس لازم است كه معانى كلمات نماز را درك كرد، آنگاه نكات و مزاياى ديگر، بارى سعى كنيد كه معانى نماز را خوب بفهميد و در هنگام قرائت به معانى مزبور توجه نمائيد و در طريقه حقير اصل همه كارها توجه به معانى نماز است ، بعد چيزهاى ديگر
9 - اين نامه را حضرت شيخ قدس سره در پاسخ يكى از مريدان نگاشته است :
بعد از مقدمات عرض مى كنم اينكه فرموده ايد كه اگر قبح عقلى نبود هر آينه آنچه را كه بايد بكنم مى كردم ، معلوم مى شود كه كار به نهايت اضطرار رسيده است و همين اظطرار اسباب اجابت مى باشد، امن يجيب المضطر اذا دعا (39) پس بايد كه از اين اضطرار، نهايت وجد نمود. و لنعم ما قال :
در عين تنگدستى در عيش و كوش و مستى
كاين كيمياى هستى قارون كند گدا را
و در جاى ديگر مى فرمايد:
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت
هر كه شد كشته او نيك سرانجام افتاد
رخ از بال متاب كه مقصود انبياء
جز در ميان آتش و كام نهنگ نيست
معراج خليل الرحمن و يونس پيغمبر در نار و آب بود، اگر چه به صورت زحمت و نقمت بود، ولى در معنى رحمت و نعمت بود.
اى بسا درد مر تو را دارو
و اى بسا شير مر تو را آهو
ديده اى خواهم كه باشد شه شناس
تا شناسد شاه را كه در هر لباس
اميد كه با تفكر و تدبر در اين مطالب غم و غصه مبدل به فرح و شادى شود و اگر مرتبه اعلاى آن را بخواهيد بايد صدمات را از محبوب دانست و در اين صورت است كه مى گويند: ضرب الحبيب لايوجع (40)
همه از كار كرد الله است
نيك بخت آن كسى كه آگاه است
ولى اين مرتبه اى بسيار شامخ است و به اين گفتگوها درك آن ممكن نيست . بلكه طول زمان و مجاهدات بسيار مى خواهند. و لنعم ما قال دع الدعوى فما بالرقى ترقى الى وصل رقى (41)
سكندر را نمى بخشند آبى
به زور و زر ميسر نيست اين كار
ولى عجالة اميد است كه با مرور و تدبر در اين عرايض قدرى تسكين خاطر و آسايش خيال پيدا شود. از طول مطلب و تضييع وقت سر كار عذر خواهم : يار چون طالب حرف است خموشى نتوان اكنون عريضه را به كلام معجز نظام سلطان اولياء، صدر اعظم كارخانه خدا حسن ختام مى دهم يا من ازمة الامور طرا بيدك و مصادرها عن قضائك (42).
جنابعالى گاهى توجه كاملى به اين املائات داشته باشيد و گاهى نيز توجه به اشخاصى كه شما منتسب به آن ها هستيد بنمائيد زيرا كه آباء و اجداد شما مردمان بزرگى هستند.
آلايشى بدامنم ار هست باك نيست
زيرا ز اصل پاكم و از نسل حيدرم
10 - اين نيز نامه اى است از مرحوم شيخ اعلى الله مقامه به يكى از محترمين رفسنجان :
هو:
اميد است به الطاف الهى و توجهات حضرت ظل اللهى و به مضمون آيه شريفه :
و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا (43) حق متعال سرگشتگان وادى طلب را به منزلگاهشان برساند و از قيد تحير و مشقت بوادى راحت نائل فرمايد.
خط شريف رسيد و مطالب آن معلوم گشت . اولا بدانيد كه از ابتداى خلق عالم تا كنون امور عالم همواره بر دو دسته بوده اند؛ نور و ظلمت ، حق و باطل رحمانى ، و شيطانى .
رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور
در خلايق مى رود تا نفخ صور
در هر عهدى ، براى هر موسى فرعونى بوده است ، اما
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر طينت خود رو كند
و هرگز رحمانيان ، عمل شياطين مرتكب نشوند و از پيروان شيطان ، عمل رحمانى نيايد، الا سخت هشدار كه
اى بسا ابليس آدم روى هست
پس به هر دستى نشايد داد دست
بعضى اين كار را شيوه خود قرار داده اند، خود را آدم روى مى كنند، با وجود آنكه آدم نيستند، اينكه نوشته بوديد كه هر كس بارى از دوش كسى برداشت ، بايد آدم خوبى باشد، اينرا بدانيد كه در صورتى چنين است كه قصدش بار برداشتن باشد.ولى آنكس كه اهل رحمانى نبود عمل رحمانى از او سر نمى زند، الا آنكه به جهت از راه بردن ديگران خود را به ان صورت مى سازد. حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: شيطان نود و نه راه خير را به انسان مى نمايد، و راهنمائى ميكند، براى آنكه در مورد صدام او را مبتلاى به شر كند، لذا گفته اند:
اى ابليس آدم روى هست اما در اينكه نوشته بوديد كه پنج سال است با آنها متاركه كرده ايد، اگر كسى طالب حق بود و يك وقت امر بر او مشتبه شد و داخل بناحق گشت ، به مضمون آيه لنهديهم سلبنا خداوند راه را به او مى نمايد وقتى كه ديد اين مطلوب او نبوده قطعا منصرف مى شود.
اما مسئله شيخ ... و شيخ ... هيچكدام ابدا طالب راه خدا نبودند.زيرا همين كه ديدند رياستى براى ... محقق شده و پسر او... خيلى بى وجود و بى مايه است ، به قصد اينكه رياست را بعد از او حائز باشند، داخل در اين دستگاه شدند. سپس .. ملتفت شد و كار پسرش را محكم نمود. بعد از فوات او... پسر كوچك ... را با خود همراه نمود و مدت دو سال با شيخ ... جدال مى كرد. سپس ديد كه او مخرب سختى است او را شيخ المشايخ كرد و آسوده شد. بعد... ديد بيچاره زحمت را او كشيده و نتيجه را ديگرى برده است . بعد از... هم ... آمد برگشت و مخرب شد، والا هيچوقت اهل رحمانى در مى آورند، براى آنكه رياست را كه مطلوبشان است درك كنند، مثل خليفه دوم . اما اينكه نوشته ايد دروغگوئى بدترين گناه است مى دانيد كه دروغگو معروف است به دشمن خدا، ولى زانى و لواطگر و شارب الخمر را دشمن خدا نگفته اند و اينكه مرقوم داشته ايد كه مقصدى جز خدا ندارم ، هر كسى بايد طالب خدا باشد، الا اينكه چون عالم عالم اسباب است و خداوند چنين مقدر كرده است ، ناچار بايد دنبال اسباب رفت . پيغمبر ما صلى الله عليه و آله كه شخص اول در خانه خدا است و مثل او موحدى نيامده است به عنوان تاءليف قلوب به كفار پول مى داد و يا اينكه در دعوت و فتح امصار به حسب ظاهر در مقام تهيه اسباب عليهاالسلام بر مى آمد. خداوند حضرت موسى را ده سال به خدمت شعيب مى فرستد، چون عالم ، عالم اسباب است . ولى مطلب همان است كه گفته شد، اگر كسى طالب باشد خداوند به مضمون وعده خود: لنهديهم سبلنا راه را باو مى نمايد. اگر در هر ورطه اى بيفتد، چون طالب راه خدا است آن طلب او را به منزل مى رساند.
سالكا اندر طلب زن هر دو دست
كاين طلب در راه نيكو رهبر است
اميد است اين طلب شما را به مقصد برساند. اما اين حقير دو سه نفر از بزرگان را از زمان طفوليت تا اوائل تكليف ديدم و صفات بزرگى را در آنها به چشم خود مشاهده نمودم ، ولى قسمت نبود. يكى از آنان ، ده ساله بوم كه فوت شد. ديگرى را وقتى كه از مشهد به قصد زيارت كربلا به اصفهان آمدم در شاهرضاى اصفهان ملاقات نمودم . گفتم به زيارت كربلا مى روم و سپس ‍ مى آيم به خدمت او. اما حقير در كربلا بودم كه خبر فوت او را آوردند. و بعد از آن به كسى برنخوردم . گاهى بعضى اظهار طلب مى كنند، مى گويم والله من خود را قابل اين منصب نمى بينم ، الا اينكه چون فقها عنوان مى دارند كه اگر كسى در بلدى بود كه مجتهد نداشت و دست او به مجتهد نمى رسيد، اما يكنفر بود كه بتواند جامع شيخ بهائى يا حديقه مجلسى را درس بگويد و توضيح دهد، تكليف مردم آنست كه تا وقتى كه به مجتهدى برسند مسائل را از او اخذ كنند. حقير به اين عنوان گاهى دوستان را كه طالب راه خدا مى بينم ، و مشاهده مى كنم كه دست آنها به كسى نمى رسد، مطالبى را كه از بزرگان شنيده ام ، به آنها مى گويم ، والا خداوند مى داند كه ابدا خود را قابل ارشاد و هدايت نميدانم ، وبا هر كس مراوده داشته ام اين مطلب را تصريح نموده ام كه والله من اهل نيستم و خود را قابل نمى دانم ، الا آنكه چون اهلى را نمى بينم كه خود نزد او بروم و يا ديگرى را به او راه بنمايم و اين اشخاص ‍ مدعى را مدعى باطل مى دانم ، لذا مطالبى را كه از بزرگان شنيده ام براى آنها مى گويم و اما درباره التماس دعا، اميدوارم كه خداوند توفيق دهد كه در دعاى در حق طالبان را حق تقصيرى ننمايم ، چونكه خود طالبم و مى دانم شخص طالب چه حالى دارد، لذا كوتاهى نمى كنم و لعنم ما قال :
دلم سوخت بر طالبى ره نورد
كه مى گفت با حسرت و آه و درد
دريغا كه هر سو كه بشتافتم
نه رستم نه وارسته اى يافتم
لذا اميد است كه شما هم از دعا در حق حقير كوتاهى نكنيد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته . چون شب بود و غلبه خواب اگر تقصير شده عفو خواهيد فرمود.
11 - و بالاخره ، حضرت شيخ قدس سره ، در نامه ديگرى خطاب به يكى از طالبان راه حق چنين مرقوم فرموده است :
يك چشم زدن غافل از آن ماه مباشيد
شايد كه نگاهى كند آگاه نباشيد
طريقه تقوى طريقه بزرگان است و شيوه يكه مردان است خداوند جليل توسط جبرئيل بر برگزيده اولاد خليل فرستاد: و لباس التقوى ذلك (44) و شيخ جليل بهاءالدين تفسير آيه را چنين فرموده است :
نيست جز تقوى در اين ره توشه اى
نان و حلوا را بنه در گوشه اى
يعنى مادامى كه اسير هواهاى نفسانى باشى از نفحات رحمانى بى بهره اى و لنعم ما قال :
غير ناكامى در اين ره كام نيست
راه عشق است اين ره حمان نيست
و ايضا براى خلاصى از شر نفس و شيطان : و استعينوا بالصبر و الصلوه و انها لكبيرة الاعلى الخاشعين
(45) الحال بس است ، در خانه اگر كس است . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته .
آنچه در زير مى آيد قسمتهاى گزيده اى از مجموع چند نامه است كه حضرت شيخ قدس سره يكى از سادات علماء دزفول نگاشته اند:
بسم الله الرحمن الرحيم :
اميد است مشمول الطاف الهيه و توجهات اولياء حق خصوصا حضرت ظل الله فى العالمين بوده باشيد، رقيمه ، شريفه زيارت شد، ولى نمى دانم چه بنويسم ، چه خوش گفته است خلاق المعانى كمال الدين اصفهانى قدس ‍ سره الشريف :
داريم ساقيا هوس عشرت و نشاط
جوياى راه ميكده ايم اهدنا الصراط
ميخانه اى بساز و بكن وقف عاشقان
چيزى كه بى ريا است به از صد پل و صراط
شبانه روز پنج مرتبه به حضور حق و هر مرتبه دوبار اهدنا الصراطگويائيم ، و حضرت حق صد و بيست و چهار هزار پيغمبر داشته است كه شايد در مقابل هر نبى لااقل ده ولى بوده است ، و همه آنها براى هدايت طريق آمده اند،. پيغمبرى در مناجات عرض كرد: رب اين الطريق اليك يعنى : پروردگارا راه به سوى تو كدام است خطاب رسيد: دع نفسك و تعال يعنى : نفس خويش را رها كن و بيا .
تو را تا در نظر اغيار و غير است
اگر در مسجدى آن عين دير است
چو برخيزد ز پيشت كثرت غير
تو را مسجد نمايد صورت دير
عزيز من بهر حالت كه هستى
خلاف نفس كافر كن كه رستى
بارى وقت تشرف به آستان قدس ، حقير خيالاتى داشتم ولى ديدم نظر شما به جاى ديگر است و لنعم ما قال :
هوى ناقتى خلفى و قدامى الهوى
و انى و اياه لمختلفاتى (46)
ميل مجنون پيش آن ليلى روان
ميل ناقه پس پى طفلش دوان
ليك ناقه بس مراقب بود و چست
هر كجا ديدى مهار خويش سست ...
عشق مولى كى كم از ليلى بود
گوى گشتن در رهش اولى بود
زين كند نفرين حكيم خوش دهن
گوى گشتن در رهش اولى بود
بارى بعد از زمانى بر من معلوم شد كه اين ابتلا از كجا بوده است
بى ادب تنها به خود را داشت بد
بلكه آتش بر همه آفاق زد
امروزه به حسب شهرتى كه بنده پيدا كرده ام ، و بحمدلله خداوند حفظ كرده است به مضمون كم من عثار وقيته و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته و تا حال خداوند اعمال بد حقير را پوشانده است به مضمون حمدى كه همه روزه مى كنم الحمدلله الذى ستر عورتى و لم يفضحنى بين الناس لذا غالب مردم خود را به حقير نسبت مى دهند. شخص دروغگوئى اعمال را مدعى شده و گفته است كه من از فلانى اخذ كرده ام ، و از اينرو رفقا مى گويند: وقتى كه فلانى به او گفته است بايد به طريق اولى به ما بگويد، و حال آنكه سالبه بانتفاء موضوع بوده است ، و آن شخص جهت روان بازار خود اين دروغ را گفته است و چه آثار وخيمى از عمل او به بار آمده است . بارى خدا حفظ كند. ديگر آنكه شخصى نقل كرد كه فلانى فوت شد و داماد او رفت نزد فلانى و شيخوخيت به او داد و چون اين علم را مدعى بود نسخه اى هم به او داد و او يك سال مشغول بود اما نتيجه نگرفت . دوباره مراجعه كرد و به او گفته شد فلان جاى آن خراب شده است ، لذا دستورى گرفت و باز آمد. دو سال ديگر مبتلا بود اما نتيجه اى حاصل نشد. خواست برگردد كه فوت شد. اما حقير نسخ خط اساتيد را كه شايد تعداد آنها حدود چهار صد نسخه باشد، و نيز نسخى را كه به خط غير صاحب عمل است ولى نسخ صحيحه است و تعداد آنها قريب سه هزار نسخه مى باشد در اختيار دارم ، اما وقتى نگاه مى كنم مى بينم اين عمل يا ابدا در ناصيه طلب كننده آن نيست ، و يا اگر هست وقت ظهور آن نرسيده است آن وقت مى بينم اگر چيزى به او بگويم هم تضييع وقت او شده است و هم تضييع مال او، و لذا ساكتم . مردم اين سكوت را حمل بر بخل حقير مى كنند ولى خدا شاهد است كه چنين نيست . و لنعم ما قال :
مردانه ساختيم زنانه فروختيم
رو رو زنانه ساز كه مردانه مى خرند
بارى چون حال مردم را چنين ديدند گفتند: هذا زمان السكوت و ملازمة البيوت زيرا پسند اهل اين دوره ، مردمى اند كه به ميل اين زمان رفتار كنند، چه واعظ، چه ملا، و چه مفتى .
مى خور كه شيخ و زاهد ومفتى و محتسب
چون نيك بنگرى همه تزوير مى كنند
حديث است كه خداوند مى فرمايد: لاتجعل بينى و بينك عالما قبله مفتون بحب الدنيا فانهم قطاع طريقى يعنى : عالمى را كه قلبش ‍ شيفته محبت دنيا است ، بين من و خود قرار مده ، زيرا ايشان راهزنان راه من هستند ازحضرت عيسى عليه السلام سوال شد: من نجالس ؟ يعين : با چه كس همنشين باشيم فرمود: من يذكركم الله رؤ يته و يزيدكم فى العلم منطقه ، و يرغبكم فى الاخرة عمله يعنى با كسى همنشين باشيد كه ديدن او شما را به ياد خدا بياندازد، و سخن او بر علم و دانش شما بيفزايد، و عمل و شما را به آخرت ترغيب نموده و مايل سازد اما مردم طالب كسى هستند كه ميان آنها و محبوبشان دلاله باشد. چون طالب دنيا هستند، خواهان كسى هستند كه آنها را به دنيايشان برساند. مثل مردم مثل بقالى است كه پدرش مرده بود و مى خواست براى او نماز و روزه بخرد. او خم شيره اى داشت و موش در آن افتاد و مرد. پس چاره اى انديشيد و شخصى را ديد و به او گفت : تو يكسال نماز و روزه براى پدر من بجا آور و من اين خم شيره را به عنوان جرت به تو مى دهم . بقال پس از آنكه خم شيره را به عنوان اجرت نماز داد، خواست تقدس كرده باشد لذا از آن شخص ‍ حلاليت طلبيد و گفت : شيره اى كه در عوض نماز دادم ، موش در آن افتاده بود، شما مرا حلال كنيد. شخص مزبور گفت : البته شما را حلال مى كنم ، به شرط آنكه شما هم مرا حلال كنيد. پرسيد مگر چه شده ؟ گفت : در اين نمازها كه متعهد به خواندن آنها بودم ، هرگاه كه به ركوع مى رفتم بادى از من خارج مى شد و من علت آنرا نمى دانستم و اكنون فهميدم . اين مردم مى خواهند با ملائى مراوده داشته باشند كه به درد كارهاى دنياى آنها بخورد، و در مرحله بعدى براى آخرتشان نيز مفيد باشد اين است كه كارهاى امروزه همه همين طور است كه مشاهده مى كنيد، يعنى تمام عنوان حقه بازى و دنيادارى پيدا كرده است فارجع البصر هل ترى من فطور (47).
از اوائل تكليف كه ماءمور به صوم ايام البيض و قرائت آيه قل انما شدم و در اين سه روز سه هزار مرتبه بر اين قلب قاسى آيه فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل علملا صالحا (48) قرائت مى شد، تا كنون هواى ملاقات از سر حقير بيرون نرفته است بايد ترك دنيادارى نمود ... لعن الله يحدث بعد ذلك امرا (49). حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: ان الزق ما لم يتخرق او ينحل يوشك ان يكون و عاء للعسل يعنى به درستيكه مشك هنگامى قابليت دارد كه آن غسل بريزند كه پاره و پوسيده نباشد . مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمره لذة للشاربين و انهار من عسل مصفى ... (50) فيما اخوانى عليكم بموعظة الشيخ حتى حيى قلوبكم الميتة و اعملوا عملا صالحا لعن الله يرزقكم لقائه
جان به بوسى مى خرد آن شهريار
مژده اى عشاق كاسان گشت كار
ابذلوا ارواحكم يا عاشقين
ان تكونوا فى هوانا صادقين
تهون علينا فى المعالى نفوسنا
و من طلب الحسناء لم يغلها المهر (51)
فالروح اول نقدا تاءتى بها
و فى وصلنا ان كنت من خطابنا
خون ريز بود هميشه در كشور ما
جان عود بود هميشه در مجمر ما
دارى سر ما وگرنه رو از برما
ما دوست كشيم و تو ندارى سر ما
اين ره توشه اين تو اين منزل
مرد راهى اگر، بياور و بيار
در ره عشق با تو كم ز تهى دستى نيست
زانكه صد عقد گهر ز آبله بر پا دارم
اين سو كشان سوى خوشان آن سو كشان با ناخوشان
يا بشكند يا بگذرد كشتى از اين گردابها
مكرر به شما عرض شده است كه امروز در را بسته اند، و شما مى فرمائيد سلاك رفته و به منزل رسيده ايد، و حال آنكه چنين نيست . و لنعم ما قال :
كذبتك عينيك راءيت بواسط
غلس الظلام من الرباب خيالا
ترجمه - چشمان تو يا به تو دروغ گفته يا به واسطه چيزى مشاهده كرده اى . چه بسا گمراهانى كه ظلمت شب صورتى خيالى را به آنها نموده است .
مدت زمانى است كه آنچه را مى بينم آن است كه مردم غير از دو طايفه نبوده و براى آنها ثالثى وجود ندارد. يك طايفه حقه بازها هستند كه به حقه بازى مشغولند، و دسته ديگر مردم صاف و صادق هستند كه از قبل سراب را آب پنداشته و مشك مصنوعى را بجاى مشك انگاشته اند، ولى كسى را كه واقعا به مقصد رسيده باشد نديده ام اما نبايد ترك سلوك كرد، زيرا ميان اشخاصى كه پشت اين در نشسته اند و كسانى كه در بيابان گم شده اند از زمين تا آسمان فرق است . به جهت آنكه دسته اول ميدانند كه معشوق آنها در اين خانه است ولى در را بر روى آنان بسته اند، ولى دسته دوم نميدانند كه در اين بيابان و شب تار آخر دچار كدام چاه خواهند شد.
اى بسا ابليس آدم روى هست
پس به هر دستى نبايد داد دست
بلى فرق است ميان كسى كه بداند طريقى را كه سلوك مى كند راه راست است و اينكه چه وقت به منزل مى رسد معلوم نيست ، و به او هم گفته اند:
دست از طلب مدار كه دارد طريق عشق
از پا فتادنى كه به منزل رسيدن است
و نيز او مى داند: لو ادركه الموت فقد وقع اجره على الله و كسى كه در بيابان جهالت و ضلالت هر روز به طرفى مى رود و آخر الامر معلوم نيست در كدام چاه بيفتد و به كدام غول دچار شود.
نوشته ايد: من كارى به كار كسى ندارم . بدانيد كه امور داراى ملاكهاى متعدد است . گاه هست كه اگر انسان كسى را خلاص كرد خدا او را خلاص مى كند و گاه حكم مى آيد: قوا انفسكم و اهليكم يعنى : خود و خانواده خويش ‍ را نگهداريد و مى فرمايد: لاتجعل رقبتك للناس جسرا يعنى : گردن خويش را پل عبور مردم قرار مده بارى قبض و بسط از لوازم طريق است ، تا آنكه سالك بداند:
تا كه از جانب معشوق نباشد كششى
كوشش عاشق بيچاره به جائى نرسد
هر عنايت كه دارى اى درويش
هديه حق شمر نه كديه خويش
تا بداند كه حسنات همه از جانب اوست ، و سيئات همه از ناحيه ما در حديث است : انا اولى بحسناتك يعنى : من نسبت به نيكيهاى تو بر تو اولويت دارم .
در هر حال عرض مى كنم كه امروز در بسته است و مثل سابق فتوحات در كار نيست ولى نمى گويم كه كسى ترك طريق كند وبخوابد، چرا كه :
دوست دارد يار اين آشفتگى
كوشش بيهوده به از خفتگى
اندرين ره مى تلاش و مى خراش
تا دم رفتن دمى غافل مباش
تا آنجا كه مى توانيد در امر نماز اول وقت و حضور قلب در نماز و تلاوت چند آيه از قرآن با تدبر در معانى آن در سحرها مداومت نمائيد. نمى دانم چه دوره اى شده است كه وقت بودن سر كار به قدرى موانع داخلى و خارجى غلبه كرد كه به كل از مقصد و مقصود بازمانده ايم . بعضى مطالب است كه به كتابت در نمى آيد. بارى دو مطلب را خاطر نشان سركار مى كنم : اول آنكه انسان بايد خود جد و جهد كند تا اطمينان نمايد كه چند روزى فتح باب نشد سالك نبايد دلتنگ شود نه آنكه انسان از اول بدون آگاهى وارد طريق شود و در آخر همچنان مشكوك باشد كه آيا اين طريق حق است ؟ و يا اين راهنما راستگو است يا دروغگو و به خود بسته است ؟ دوم آنكه اگر انسان به وظائف خود عمل كند خداوند مطالب را در هر وقت و هر جا كه باشد به او مى رساند. واستعينوا بالصبر و الصلوة در باطن نماز تعمق نمائيد و رساله اسرار الصلوة را كه از شهيد اول است به دست آوريد وقدرى در آن نمائيد. همچنين در قرآن تاءمل كنيد واز مناجات خمس و عشره هر روز صبح يكى را بخوانيد وقتى به اتمام رسيد از اول شروع كنيد. آيه و من يتق الله را با تدبر در معانى كه مشغول باشيد انشاءالله اميد است كه كارها اصلاح شود:
هله نوميد نباشى چو ترا يار براند
اگر امروز براند نه كه فردات بخواند
گر بروى تو ببندد همه درها و گذرها
در ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند
در بروى تو ببندد تو مرو صبر كن آنجا
كه پس از صبر ترا او به سر صدر نشاند
چون دم ميش نماند زدم خود كندش پر
تو ببين كين دم يزدان به كجاهات رساند
عرض مى شود به تمام احباء اظهار فرمائيد كه طريقه فلانى غير از طريقى است كه شنيده ايد . همه بدانند كه طريقه حقير طريقتى است كه تمام مطالب شرع را نهايت اهتمام دارد، خلاف باقى طرق كه به مطالب شرعيه خيلى ايام البيض خوب است ، گوش به حرف او نمى كنم . در طريقه حقير، خصوصا نماز خيلى مورد توجه است ، كه هر چه زحمت و توجه است به نماز معطوف داريد. و اعلموا رحمكم الله ان مدار الامر مريدور على ثلثه اشياء: السهر، واكل الحلال ، و التوجه فى الصلوة و حضور القلب فيها .
عرض مى شود كه ادعيه اى را كه مى فرستم به دوستان بفرمائيد كه قرائت كنند. همه گله دارند كه حاج شيخ دستور ذكر قلبى نمى دهند. بعضى مطالب را خوش ندارم اظهار كنم . طريقى كه آنها در سابق رفته اند خطا ميدانم و ناچارم بگويم از اول شروع كنند. اگر خود قابل نيستم ، ولى اجازه از شخص كامل بوده است ، و لذا حقير به هر كس دستورى ميدهم قصدم كلام آن بزرگ است . ديگر آنكه تمام هم حقير در نماز است كه معراج مؤ من است . اينكه انسان دو سه خواب ببيند، و يا وقت ذكر نورى مشاهده كند، به هيچ وجه مورد نظر حقير نيست . عمده نظر در دو مطلب است : يكى غذاى حلال ، دوم توجه در نماز و اصلاح آن . اگر اين دو درست باشد باقى درست است . عمده هم حقير اصلاح قلب است و ذكر ياحى يا قيوم سحرگاه براى همين است ولى رفقا خبر از طريقه معالجه حقير ندارند. آنها نظر به طرق معموله امروزه ندارند و حقير ابدا به طريقه آن ها عقيده ندارم ، و از اين روز در معرض اعتراض ها واقع مى شوم . اگر چند روزى درست توجه ميكردند اين مطالب معلوم مى شود.
اميد است دائما موفق و مؤ يد بوده باشيد. مطالب معلوم ، ولى نوشته بوديد خط تو كه آمد نوشته بودى بعضى كه رفته اند مانع مى شود. ولى حقير نوشتم : اولا آنكه بعضى رفته اند، بگذار بروند
عشق ز اول سركش و خونى بود
تاگريزد هر كه بيرونى بود
دلم مى خواست اطوار سابقين را ببينم كه چقدر به اين در و آن در مى زدند. امروزه بعضى دكانى بازكرده اند و دامى انداخته اند . اگر چه بعضى لحمى ندارند ولى مقدمه اى براى ذواللحوم . و مى گويند مريد بايد آهو گردان باشد، يعنى به هر دروغى و تدبيرى مردم را به دام ما داخل كند. فهو لحوائهم هاضم و لدينهم حاطم و لنعم ما قال :
يار من شاهد هر جمع بود وين چه عجب
كو بخود ره ندهد عاشق هر جائى را
فدايت شوم آنها را كه گفتم بگذار بروند. مكرر به شما نوشتم كه امروزه چشم من به شما و امثال شما روشن است كه با اين عفت رفتار مى كنيد. نمى دانم آيا اين همه عبارات من در پيش يك وسوسه هيچ باشد؟
او حدى شصت سال سختى ديد
تا شبى روى نيكبختى ديد
حضرت موسى عليه السلام در دفعه دوم حضرت خضر عليه السلام را از زمين بلند كرد و بر زمين زد و بر روى سينه او نشست و مشت را بلند كرد كه بر سر او بزند گفت : اقتلت نفسا زكية به غير نفس ؟ وقتى حضرت خضر عليه السلام گفت : لم اقل لك انك لن تستطيع معى صبرا حضرت موسى عليه السلام از روى سينه او برخاست و معذرت خواست و حضرت خضر عليه السلام به او هيچ نگفت . ولى وقتى حضرت موسى عليه السلام گفت : لو شئت لا تخذت عليه اجرا حضرت خضر عليه السلام فرمود: هذا فراق بينى و بينك گفت : اين طريقه مزدوران است نه رويه عاشقان ، تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن .
در درياى كه توئى بودنم آنجا كافى است
آرزوى دگرم غايت بى انصافى است
ظاهرا بزرگان خيلى بر احتراز از مجالست با منكرين تاءكيد دارند، و گفته اند ضررى كه يك وسوسه به وجود مى آورد در طول سالهاى عمر دراز ممكن نيست بتوان آنرا رفع نمود.
حق ذات پاك الله الصمد
يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها همين بر جان زند
يار بد بر جان و بر ايمان زند
ربنا ارنا الذين اضلانا من الجن و الانس نجعلهما تحت اقدامنا.. (52) يعنى : پروردگارا ما، كسانى كه ما را گمراه كردند از جن و انس به ما بنما تا آنانرا زير پاى خود لگد كوب كنيم .
توفيق ندادند بزرگان همه كس را
تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد
حكايت دختر كيخسرو و عشاق خاكستر نشين او را بزرگان نوشته اند . بارى اخلاص حقير به اهل بيت عصمت و طهارت است . اميد است كه خداوند توفيق دهد كه بر انى اخلاص باقى باشم ، ولى مطالب طريق مطالب ديگرى است در واقع حقير هم خدمتگزارى بيش نيستم . رد و قبول كار ديگرى است و كار حقير نيست . وقتى به شما نوشتم كه شبى شخصى را كه خيلى فرياد و ادعا در سلوك داشت و خود را سالك طريقت مى پنداشت ديدم كه شخص بزرگى به او خطاب كرد:
هرگز نرسى به كعبه اى اعرابى
اين ره كه تو مى روى به تركستان است
مؤ لف كتاب مرآت المحققين مى نويسد، از تعداد بيشمار نطفه چند عدد از آنها بسته مى شود، و باقى سقط مى گردد، تا چند عدد از آنها به دنيا آيند و چقدر در طفوليت بميرند، و چند نفر آنها بروند تا بالاخره يكى در راه خدا وارد شود و سالك اين راه گردد. بارى شرايط زيادى براى سلوك لازم است .
از خدا خواهيم توفيق ادب
بى ادب محروم ماند از فيض رب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلكه آتش در همه آفاق زد
نمى دانم چه شده كه كسى باقى نمانده كه يك كلمه از شرائط سلوك را بداند. همين اظهار طلب ميكنند و بس . والسلام عليكم در هر حال التماس ‍ دعا دارم كه خدا ما را در مقام امتحان نياورد، و فر من الناس فرارك من الاسد و الافاعى
فدايت شوم امروزه دوره ديگرى است حكايت صدق و راستى بكل مرتفع است و مردم آنرا افسانه مى شمارند و مى گويند آنرا سفيه و بى عقل نامند. در سابق مردم ديگرى بودند و امروز تمامش حكايت ديگر است . شخصى از حديث علماء امتى كانبياء بنى اسرائيل ، او افضل من انبياء بنى اسرائيل سوال كرده است و به او جواب داده اند و چاپ كرده اند خود مى دانيد كه چه هنگامه ها برپا كرده اند كه خيلى از مرده زنده كردن بالاتر است . مرده زنده كردن يك نفس بوده و آنها در سر چه هنگامه ها، چه بهشتها چه انوار، كه اينها همه فوق مرده زنده كردن است شما متوقع مى باشد كه عنوان كردن اينگونه عبارات در حد حقير نيست . بنده امروزه مى بينم كه طريق مسدود است . واقع را به شما عرض مى كنم . عرض كردم درباره سر كار خيالى داشتم و آن اين بود كه مثل خودى توليدكنم كه اگر فردا شخصى مثل شما پيدا شود و طالب اين مسلك باشد كسى باشد مثل حقير كه بعضى مطالب را گفتگو كند. ولى شما سوال مى كرديد از سلوك هفت وادى فقر. عرض كرده ام كه راه بسته است ، و اگر غرض اين بوده كه حقير اسم اين گونه مطالب را روى خود بگذارم چنين نمى كنم . فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا بارى غرض حقير از بسته بودن راه ، همان هفت وادى است كه در سابق طى مى كردند، و غرض از اينكه عرض شد درباره شما خيالاتى داشتم اين بود كه سلوك خود را به سر كار تقديم كنم . نعم ما قال : هوى ناقتى و قدامى الهوى
عرض مى كنم كه روح طريقه حقير توجه به نماز و معانى و نكات آن ، درجه به درجه است يعنى اشخاصى كه مايل به طريقه حقير هستند اول بايد معانى صورى نماز را بفهمند، بعد تاءويلاتى كه عرض شد و بعد نكاتى ديگر. به همان نحو كه مولانا الصادق عليه السلام در كلمه اياك نعبد كررها حتى غشى عليه يعنى آنقدر تكرار فرمودند كه حال بيهوشى به آن حضرت دست داد حقيقت را بايد از شريعت تحصيل نمود. حقير طالب اين مقام و سالك اين راه بوده و بستگان اين حقير را نيز اعلام كنيد كه حقيقت را كه ما در طلب آنيم بايد از همين شريعت تحصيل كنيم و نه از جاى ديگر، به همان نحو كه ائمه (ع ) رفتار نموده و مشايخ ما تحصيل كرده اند . ديگران طريقى كه دارند غير از اينست و ما طالب و سالك آن نيستيم . بارى خدا مى داند كه عقيده حقير كه به سر كار غير از اين است كه خيال كرده اند، اما چه كنم كه خيال شما غير از خيال حقير است حقير هر چه دارم از همين طريقه پيدا كرده ام ، جز آنكه صبورى مى خواهد، چه كنم ، كه خدا نمى خواهد.
كن عن امورك معرضا
و كل الامور الى القضا (53)
فدايت شوم طريقه حقير همين بوده است تصرف خود را كنار بگذاريد و خود را به خدا سپاريد. اليس الله بكاف عبده اميدوارم كه خداوند بزودى فرج برساند ولى تصرف خود را كنار گذاريد معناى توكل واگذار نمودن امر است به خداى .
كار خود گر به خدا باز گذارى حافظ
اى بسا عيش كه با بخت خدا داده كنى
مكرر به شما عرض شد كه اين عرايض بنده از من نيست . بلكه از شخص ‍ بزرگى است كه به نيت او ميگويم همان شخص كه در عالم خواب به شما فرمود: شما هم رفتيد اجازه نوشتن دعا آنچه متعلق به حقير است ، اجازه دادم . ولى آنچه امر ايشان بود گفتم و گفتيد نمى خواهم ، ديگر چيزى بدست من نيست من اظهار اخلاص خود را كردم ، ولى سركار خود رد كرديد.
عرض بنده اين بود كه قريب بيست سى نفر چشم آنها به شما بود و به واسطه شما گرم در راه بودند. شما به واسطه حرف يك نفر تمام آنه را سرگردان كرديد و متحير نموديد. با وجودى كه چند ماه قبل به شما نوشتم كه شبى ديدم يك نفر در ميان جمعيت خيلى داد و بيداد مى كند و شخص ‍ بزرگى به او گفت :
هرگز نرسى به كعبه اى اعرابى
كاين ره كه تو مى روى به تركستان است
با وجود اين شما چرا دنبال او رفتيد؟ وقتى كه شما از حقير استرشاد كرديد گفتم : خود را قابل نمى دانم اما براى آنكه بيكار نباشيد چيزى نمى گويم كه مشغول باشيد تا وقتى برسيد به كاملى ، آنوقت ترك كنيد و به دستور او عمل كنيد. اگر به كاملى رسيديد ديگر با خود كاره اى نبودم و دستور از ديگرى است ، وقتى كه خود ترك كرديد من چه كنم ؟ و اگر مى فرمائيد ترك نكرده ام ، پس مشغول باشيد و ديگر احتياج به اذن جديد نيست .
درباره گرفتاريهاى اين دوره ، از نحوست اين ايام غافل مباشيد. نميدانم آيا مبتلا بوده ايد كه گاهى در بيابان باد مخالف به قدرى باشدت حركت مى كند كه كسى قدرت راه رفتن ندارد. شبى ما مبتلا شديم ، و در آن شب ناچار كجاوه را پائين آوردند و مردم به قدر دو ساعت به رو در افتادند. از بس كه باد مخالف مى وزيد و خاك و ريگ را به صورت مردم مى پاشيد نه آدمها و نه مالها قدرت بر حركت نداشتند. همچنين امروزه به همين نحو است و وزش باد مخالف همه رهروان را از راه بازداشته است گذشته از آن ، سالك را قبض و بسط است كه كارش را تمام مى كند، و هر مقدار قبض امتداد داشته باشد در مقابل آن بسط ممتد مى شود. و لنعم ما قال :
كم حوصلگى است آنكه سالك بيگاه
خواهد شود از سر حقيقت آگاه
وامانده بود راهروى كو هر دم
پرسد خبر از دورى و نزديكى راه
انسان بايد اول خوب دقت كند تا يقين پيدا نمايد كه طريقى را كه سلوك ميكند طريق حق است . وقتى فهميد كه راه است و چاه نيست . ديگر غصه دير به مقصد رسيدن را نخورد. و لنعم ما قال :
دست از طلب مدار كه دارد طريق عشق
از پا فتادنى كه به منزل رسيدن است
...من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله ..(54)
مثلى است معروف كه : كور چه مى خواهد؟ دو چشم بينا اما نكته مهم است كه در اين راه ان قلت ان قلت (55) بدرد نمى خورد نه اينكه مرادم اين باشد كه ادم بايد ساده باشد و هرچه بگويند قبول كند، اين هم خيلى بد است ، خصوصا در اين دوره كه ريگهاى بيابان نيز تماما دزد شده اند .
خليلى قطاع الفيافى الى الحمى
كثيروان الواصلون قلائل (56)
انسان بايد ابتدا نهايت دقت را به كار برد كه دست به دست نا اهل و دزد ندهد اما بعد از آنكه فهميد راهنماى او نااهل نيست ، ان قلت ان قلت را ترك كند، و در ميان مردم مطالب دو مطلب را اهتمام نمايد كه اصل و مبناى عمل حقير همين دو است : اول حليت غذا، كه تا ميتواند دقت كند، اما نه آنقدر كه از كار بيفتد بلكه به قدر مقدور. دوم حضور قلب است در نماز و اهتمام به نماز اول وقت كه : الصلوة عمود الدين ان قبلت قبلت ماسويها (57) خرده خرده ظواهر شرع را از دست داديم . و طريقه اصولى هر قدر قوت گرفت احتياط ضعف پيداكرد حتى بلغ الامر الى ما بلغ فعليكم با التقيد بالظواهر و المستحبات و الاحتياطات وليكن بالمنط الاوسط (58).
بين الطلوعين را به چهار قسمت تقسيم كنيد: يكى اذكار و تسبيح ، ديگرى ادعيه ، سوم قرائت قرآن ، و بالاخره فكرى در اعمال روز گذشته اگر موفق به طاعتى بوده ايد شكر كنيد و اگر خداى ناكرده ابتلاء به معصيتى يافته ايد استغفار كنيد. ديگر آنكه هر روز صدقه دهيد، ولو به وجه مختصر. شبها قدرى در بى اعتبارى دنيا و انقلاب آن فكر نمائيد و ملاحظه كنيد كه دنيا با اهل دنيا چگونه سلوك مى كند. مى گويند انسان سه نوع خورش دارد همانطور رفقاء انسان نيز بايد سه نوع باشند: يكنوع به منزله غذاى هر روزه است نوع ديگر به منزله دوا كه سالى يك مرتبه لازم مى شود، و نوع سوم حكم سم دارد كه بايد از آن اجتناب كرد.
نخست موعظه پير مى فروش اين بود
كه از معاشر ناجنس احتراز كنيد
امروزه همين قدر نهايت شكر را داشته باشيم كه در اين ايام كه صرصر قهر الهى درختهاى كهن را ريشه كن مى كند كانهم اعجاز نخل منقعر خداوند شما را توفيق داده است كه به ذكر او مشغول باشيد. بايد صبر كرد و تضرع نمود انشاء الله اصلاح مى شود.
بارى به عرض مى رساند:
يك چشم زدن غافل از آن شاه نباشد
شايد كه نگاهى كند آگاه نباشيد
ان لربكم فى ايام دهركم نفحات (59) بارى دوستان از هواجس نفسانى خيلى شكوه دارند. امر بفرمائيد به تدبر و تفكر در آيات آخر سوره مباركه فرقان كه با و عباد الرحمن شروع مى شود: و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(60) ببينيد كه خداوند اشخاصى را كه به خود نسبت داده است صفاتشان را چگونه بيان مى كند و هر قدر بتوانيد خود را به آن آداب مؤ دب نمائيد و بهر نحوى كه باشد وصيت خدا و پيغمبر (ص ) و ائمه (ع ) و مشايخ كرام را كه تقوى باشد از دست ندهيد. بلى امروز دوره ترقى است . بحمدالله مشايخ كرام را كه تقوى نموده و از ائمه عليهم السلام نيز بالاتر رفته اند و به مريدان خود اذن مى دهند كه هر مالى را كه در هر كجا كه هست تصرف كنند، در حاليكه ابدا از ائمه (ع ) چنين حكمى نرسيده است كه ما به شما اجازه مى دهيم مال هر كسى را تصرف كنيد. حضرت قطب الاقطاب شيخ صفى الدين اردبيلى كه واقعا آفتابى است بى بديل چقدر بر اين امر اهتمام داشته است ، تا آنجا كه وقتى در مجلس سلطان با علاء الدوله سمنانى جمع شدند و شيخ غذا نخورد، سلطان گفت : اگر غذاى من حرام است چرا علاء الدوله خورد؟ و اگر حلال است چرا شما نخوردى ؟ شيخ متعذر شد به اين كه : علاءالدوله بحر است و دريا هيچگاه نجس نميشود. حتى آنكه وقتى كى از مريدان اشكال كرد كه شيخ چرا مال فلان طايفه را كه دزديدند مى خورد؟ شيخ گفت : فرزند كى من قبول كردم ؟ و نگفت من قطبم و هر چه بخورم عيب ندارد.
حقير از اول عمر هيچگاه در مقام مراوده با مردم نبوده ام هنوز به حد حلم نرسيده بودم كه كتاب مجمع البحرين را گرفته و همان شب اول به دو حديث برخوردم ، يكى از آندو اين بود كه معروف كرخى به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد: اوصنى يابن رسول الله (61) فرمود: اقلل معارفك (62) عرض كرد: زدنى فرمود: انكر من عرفت (63).
نمى دانم چه حكايت است خداوند مى فرمايد: يا داود تريد و اريد و لا يكون الا ما اريد يعين : اى داود تو اراده مى كنى و من نيز اراده مى كنم ، اما جز آنچه من اراده كرده ام واقع نخواهد شد وقتى در مقام عيال گرفتن بودم به يكى از دوستان گفتم : نهايت جد و جهد و احتياط را مى كنم با وجود اينكه يقين دارم كه اگر چاهى براى من كنده شده باشد همين احتياطهاى من مقدمه افتادنم در آن چاه است . گفت : با اين عقيده پس احتياط يعنى چه ؟ گفتم : امر است و ناچارم به وظيفه خود كه اطاعت و اهتمام به حصول ماءمور به است عمل نمايم . درباره كارى اخوى بخصوص حديث است از حضرت رسول (ص ): ما اخاف على امتى الفقر ولكن اخاف عليكم سوء التدبير فعليكم به حسن التدبير آنچه خواستم اين مطلب را به او بفهمانم نتوانستم و ديدم كه او اين خرابكاريها را حمل بر توكل مى كند و اعتنايى به اين مطلب ندارد، اين است كه در آخر بايد چنين مبتلا شود.
همانطور كه مسائل طهارت و شكيات و سهويات و قرائت بايد پيش اهلش ‍ درست شود، عقايد نيز به طريق اولى چنين است ولى امروزه از هر كس ‍ درباره اصول عقايد سوال شود ديده مى شود كه تمام عقايدش را به خيالات خودش درست كرده است ، آنهم به اين نحو كه ضعيفه مى گفت :
قربان روم خدا را
يك بام و دو هوا را
اين سربام گرما را
آن سربام سرما را
در امور دينوى ، خودش همه كاره مى باشد، و نهايت حيله و تزوير و تدبير را به كار مى بردت ولى در امورى اخروى تمام اتكالش به خدا است و خدا را رحيم و غفار مى داند فاعتبروا يا اولى الابصار بارى آنقدر هست كه انسان بايد مواظب باشد در عين آنكه همه در تحت قلم تقدير واقع اند، اما بايد نهايت جد و جهد را به كاربرد.
از قضا سركنگبين صفرا فزود
روغن بادم خشكى مى نمود
وز هليله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
و باز هم فاعتبروا يا اولى الابصار و ظاهرا ازمرحوم فيض قدس سره باشد كه مى گويد:
چون ماهى ضعيف كه افتد در آب تند
در عين اختيار مرا اختيار نيست