هرگز نبايد افراد نيكوكار و
بدكار در نظر تو مساوى باشند؛ زيرا اين كار سبب مى شود كه افراد
نيكوكار در نيكيهايشان بى رغبت شوند و بدكاران در عمل بدشان تشويق
شوند؛ و هر كدام از اينها را مطابق كارشان پاداش بده .
در هر سازمان و مجموعهاى ، كاركنان را مى توان در دو گروه عمده تقسيم
بندى كرد:
گروه اول كسانى هستند كه تعهد بالايى نسبت به سازمان دارند و براى دست
يابى به اهداف سازمان . با تمام توان خود تلاش مى كنند و از هيچ كوششى
فروگذار نمى كنند؛
گروه دوم كسانى هستند كه تعهد زيادى به سازمان ندارند و تلاش قابل
توجهى نيز براى دست يابى به اهداف سازمان از خود نشان نمى دهند.
مديران و مسئولان سازمان ، در صورتى مى توانند در كاركنان خود انگيزه
لازم براى كار را ايجاد كنند و آنان را به كار و تلاش تشويق نمايند كه
بين اين دو گروه تفاوت قائل شوند و با دادن پاداشهاى مادى و معنوى به
كسانى كه عملكرد بهترى دارند، در آنان نفوذ كنند و رفتار آنها را در
مسير حركت سازمان هدايت نمايند، و با تنبيه كسانى كه عملكرد مطلوبى
نداشته اند، آنان را در مسير حركت سازمان هدايت نمايند، و با تنبيه
كسانى كه عملكرد مطلوبى نداشته اند، آنان را به تلاش در جهت دست يابى
به اهداف سازمان وادار كنند.
در اين قسمت از عهد نيز اميرمومنان (عليه السلام ) اين نكته را ياد آور
مى شود كه يك مدير و يا يك فرمانده ، بايد زندگى و نيازمنديهاى
زيردستان را تامين كند و از دادن پاداشهاى مادى به آنان غفلت نكند.
البته حضرت على (عليه السلام ) پاداش را در پاداش مادى منحصر ندانسته
اند، بلكه به پاداشهاى معنوى نيز توصيه كرده اند، يكى از نمونه هاى
پاداشهاى معنوى ، همان چيزى است كه در قسمت ديگرى از عهدنامه به آن
تاكيد شده است ؛ آن حضرت مى فرمايد:
و واصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما ابلى ذوو
البلاء منهم ؛
(388)
و پيوسته آنان را به نيكويى ياد كرده و تشكر كن ، و كارهاى مهمى را كه
انجام داده اند بر شمار.
استفاده از قدرت پاداش ، هم مى تواند در كاركنان انگيزه براى كار و
تلاش بيشتر ايجاد كند، و هم آمادگى لازم را براى تاثيرپذيرى از رهبران
، در آنان ايجاد نمايد. به عبارت ديگر، قدرت پاداش يكى از ابزارهايى
است كه رهبر مى تواند به وسيله آن ، در كاركنان و پيروان خود نفوذ كن و
رفتارهاى آنان را تحت تاثير قرار دهد و در مسير مورد نظر و مطلوب هدايت
كند.
ج ) قدرت اجبار
(389)
قدرت زور و اجبار و يا به عبارت ديگر، قدرت تنبيه ، عبارت است از
توانايى يك فرد در تنبيه يا وارد آوردن لطمه هاى جسمى يا روحى به شخص
ديگر. مبناى اصلى قدرت زور و اجبار، ترس است و اين قدرت ، زمانى به
وجود خواهد آمد كه يك فرد، از ترس پيامدهاى منفى و عواقب ناخوشايند،
در مقابل شخص ديگر، عكس العمل يا رفتارى را نشان بدهد كه مطلوب او است
.
شخصى كه داراى قدرت زور و اجبار است ، مى تواند فرد ديگرى را تنبيه كند
يا يك فعاليت را به او تحميل نمايد، يا حداقل او را تهديد كند كه
كارهاى او به تنبيه يا نتايج نامطلوب و ناخوشايند منجر خواهد شد.
(390)
قدرت زور و اجبار، مظاهر و نمودهاى مختلفى دارد و به شكلهاى متفاوتى
اعمال مى شود. در سازمان ممكن است مديران و مسئولان سازمان ، با
استفاده از قدرت اجبار، كاركنان را اخراج كنند، يا جلوى ترفيع و ارتقاى
آنان را بگيرند، يا حقوق و دستمزد آنان را كم يا قطع كنند. اگر كاركنان
احتمال بدهند كه مطيع نبودن و پيروى نكردن از مديران سازمان اين
پيامدها و عواقب بد و ناخوشايند را براى آنها به دنبال خواهد داشت ،
مجبور مى شدند كه از مديران و رهبران سازمان تبعيت كنند. به عبارت
ديگر، مديران و رهبران توانسته اند به وسيله استفاده از قدرت زور و
اجبار، و يا تهديد، در كاركنان خود نفوذ كنند و در عملكرد و رفتار آنها
اثر گذار باشند.
اميرالمؤ منين حضرت على (عليه السلام ) به خاطر حساسيت وافر خويش براى
عدالت گسترى و جلوگيرى از ظلم و اجحاف بر مردم ، به ويژه از طرف
كارگزاران حكومتى ، همواره كارگزاران خويش را به وسيله اين قدرت ،
تهديد مى كرد، تا آنان را از خيانت در اموال مسلمانان ، يا ظلم و ستم
در حق مردم باز دارد.
البته تلاش اصلى حضرت على (عليه السلام ) بر پيش گيرى بود؛ آن حضرت
همواره سعى مى كرد با تصوير سازى از قدرت تنبيه و اجبار، و نيز تهديد
كارگزاران به استفاده از اين قدرت ، از خيانت و ستم آنان جلوگيرى
نمايد. يكى از نمونه هاى بارز اين مسئله ، نامه آن حضرت به " زياد بن
ابيه " است . اين نامه زمانى نوشته شد كه عبدالله بن عباس ، كارگزار
حضرت على (عليه السلام ) در بصره ، اهواز، فارس ، كرمان ، مناطق اطراف
آنجا بود و زياد بن ابيه جانشين او بود. متن نامه چنين است :
و انى اءقسم بالله قسما صادقا! لئن بلغنى اءنك
خنت فى فى ء المسلمين شيئا - صغيرا او كبيرا - لا شدن عليك شدة تدعك
قليل الوفر، ثقيل الظهر، ضئيل الامر. و السلام ؛
(391)
صادقانه به خداوند قسم ياد مى كنم كه اگر گزارش رسد كه از غنايم و بيت
المال مسلمين ، چيزى - كم يا زياد - به صورت خيانت برداشته اى ، چنان
بر تو سخت بگيرم كه تو را اندك مال ، درمانده هزينه عيال و خوار و
پريشان حال كند. والسلام .
اميرالمؤ منين حضرت على (عليه السلام ) علاوه بر اينكه خود، در مورد
كارگزاران خويش از قدرت تنبيه و اجبار جهت وادار كردن آنان به عملكرد
مطلوب و در پيش گرفتن رفتارهاى مورد نظر و نيز پيش گيرى از عملكردها و
رفتارهاى نامطلوب ، استفاده مى كرد، به كارگزاران ارشد خود نيز توصيه و
سفارش مى كرد تا در مورد كاركنان خويش ، از كارايى اين قدرت غفلت نكنند
و در صورت ضرورت ، از آن استفاده نمايند.
يكى از نمونه هاى بارز اين مسئله ، توصيه اى است كه به مالك اشتر كرده
است :
و تحفظ من الاعوان ،؛ فاءن اءحد منهم بسط يده
الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اءخبار عيونك ، اكتفيت بذلك شاهدا،
فبسطت عليه العقوبة فى بدنه و اءخذته بما اءصاب من عمله ؛ ثم نصبته
بمقام المذلة ، و وسمته بالخيانة ، و قلدته عار التهمة ؛
(392)
اعوان و انصار خويش را سخت زير نظر بگير؛ اگر يكى از آنها دست به خيانت
زد و ماموران سرى تو، جملگى چنين گزارشى را دادند، به همين مقدار شهادت
قناعت كن و او را زير تازيانه كيفر بگير و به مقدار خيانتى كه كرده
مجازاتش كن ؛ سپس وى را در مقام خوارى و مذلت بنشان و نشانه خيانت بر
او بنه و گردن بند ننگ و تهمت را به گردنش بيفكن .
حضرت على (عليه السلام ) در اين بخش از حكم خود، به مالك اشتر توصيه مى
كند كه با مجرم و خيانتكار، چنان سخت و قاطع برخورد نمايد و او را
تنبيه كند كه نه تنها در مجرم اثر بگذارد و مانع تكرار اعمال و رفتار
نامطلوب او گردد، بلكه عبرتى براى ديگران شود و به عبارت ديگر، تصويرى
از قدرت تنبيه به ديگران ارائه شود تا در آنان نيز اثر بگذارد و عملكرد
و رفتار آنان را نيز تحت تاثير قرار دهد.
البته استفاده از قدرت اجبار و تنبيه ، محدوديتها و شرايطى دارد كه عدم
توجه به آنها مى تواند صدمات جبران ناپذيرى به دنبال داشته باشد. يكى
از شرايط اصلى استفاده از قدرت تنبيه در سازمان اين است كه كاركنان
سازمان بايد به طور كامل با قوانين و مقررات سازمان آشنا باشند و
بدانند در صورتى كه اين قوانين و مقررات را مراعات نكنند، چه جريمه و
تنبيهى در انتظار آنان خواهد بود.
يكى ديگر از مسائلى كه قبل از به كار بردن قدرت تنبيه بايد مدنظر قرار
گيرد، اين است كه مديران و رهبران بايد قبل از اعمال تنبيه ، به صورت
كامل و دقيق در جريان وقايع قرار گيرند و با آگاهى و اطمينان كامل ، از
قدرت تنبيه استفاده كنند؛ تا مبادا اشتباهى رخ دهد؛ چرا كه اشتباه در
اين مسئله ، عواقب بد و پيامدهاى نامطلوبى براى رهبران خواهد داشت .
اگر رهبر يا مدير، شخصى را به اشتباه تنبيه كند - مثلا كسى را تنبيه
كند كه مستحق تنبيه و مجازات نبوده است - علاوه بر رنجش و نارضايتى او،
موجب نارضايتى در ميان ساير كاركنان مى شود و صدمات جبران ناپذيرى براى
رهبر به دنبال خواهد داشت .
نكته ديگرى كه رهبران بايد مد نظر داشته باشند، اين است كه در استفاده
از قدرت اجبار و تنبيه ، مسئله مهم و اساسى ، اين است كه عدالت و انصاف
را از ياد نبرند؛ عدالت اقتضا مى كند كه نوع و ميزان تنبيه ، با نوع و
ميزان خطا تناسب داشته باشد و رهبران از اعمال تنبيه و مجازاتهاى سنگين
، در مقابل خطاها و اشتباهات كم اهميت ، اجتناب كنند.
در مديريت اسلامى و الهى كه نمونه هاى بارز آن ، مديريت پيامبر گرامى
اسلام (صلى الله عليه و اله و سلم ) و امير مؤ منان (عليه السلام ) مى
باشد، نيز از قدرت تنبيه استفاده مى شود و اين كار، مجاز است ؛ اما به
هيچ وجه اولين گزينه نبوده است . در يك جمع بندى مى توان به اين نتيجه
رسيد كه استفاده از قدرت تنبيه در مديريت اسلامى و الهى ، تنها زمانى
توصيه شده است كه راه ديگرى نمانده و چاره اى جز استفاده از قدرت تنبيه
وجود نداشته باشد؛ چرا كه راه ديگرى نمانده و چاره اى جز استفاده از
قدرت تنبيه وجود نداشته باشد؛ چرا كه اصل اوليه در مديريت الهى و
اسلامى بر رحمت و گذشت است ؛ چنان كه حضرت على (عليه السلام ) در ضمن
سفارشهاى خود به يكى از كارگزاران خويش ، مى فرمايد:
و ارفق ما كان الرفق ارفق ، و اعتزم بالشدة حين
لاتغنى عنك الا الشدة ؛
(393)
در آنجا كه مدارا كردن بهتر است ، مدارا كن ؛ اما آنجا كه چاره اى جز
شدت عمل نيست ، شدت را به كار بند.
حضرت على (عليه السلام ) در اين توصيه خود، اين نكته مهم را به كارگزار
خويش متذكر مى شود كه استفاده از شدت و تنبيه را به عنوان گزينه اول
تلقى نكند و بلافاصله سراغ آن نرود، بلكه در صورت نياز و ضرورت از آن
استفاده كند.
د) قدرت تخصص و اطلاعات
(( قدرت تخصص و اطلاعات ))
يعنى داشتن مهارت و توانايى ويژه ، يا دارا بودن آگاهى و اطلاعات خاص
در مورد يك موضوع . قدرت تخصص و اطلاعات يكى از ابزارهاى نفوذ است و
رهبران مى تواند از اين قدرت ، براى نفوذ در ديگران استفاده كنند و
آنان را به انجام اعمال و رفتار مطلوب و مورد نظر خود وادار سازند.
تخصص و اطلاعات ، تنها در سازمان به عنوان يك قدرت و ابزار نفوذ تلقى
نمى شود، بلكه در زندگى عمومى مردم نيز تخصص و اطلاعات ، يك قدرت محسوب
مى شود و كسى كه تخصص ويژه يا اطلاعات خاصى در اختيار دارد، از نوعى
قدرت برخوردار است و مى تواند در افراد ديگر نفوذ كند و رفتار و عملكرد
آنها را طبق نظر خود تغيير دهد. به عنوان مثال ، پزشكى كه تخصص لازم در
مورد بيماريها دارد و راههاى علاج آن را مى داند، داراى قدرت تخصص است
و در بيماران خود نفوذ دارد؛ چرا كه آنان به حرف او گوش مى دهند و طبق
نظر او عمل مى كنند. تخصصهاى ديگر نيز چنين هستند؛ مثل متخصص امور
ساختمانى ، متخصص كامپيوتر، حسابدارى ، مهندسى فضايى و...
همچنين اگر فردى ، اطلاعات منحصر به فردى در اختيار داشته باشد كه
ديگران به اين اطلاعات نيازمندند، اين فرد بر آنان قدرت دارد و مى
تواند در آنان نفوذ كند و به اين وسيله ، اعمال و رفتار مورد نظر خود
را بر آنها تحميل كند.
در سازمان ، برخى از كاركنان از تخصص ويژه اى برخوردار هستند كه هيچ كس
ديگرى اين تخصص را ندارد؛ ممكن است در يك سازمان ، يك حسابدار، تجربه
زيادى داشته باشد و تنها كسى باشد كه سيستم حسابدارى سازمان را به خوبى
مى فهمند؛ چنين شخصى ، از قدرت بالايى در سازمان برخوردار است و مى
تواند در برابر رهبران و مديران سازمان ، عرض اندام كند؛ چرا كه عوض
كردن او به راحتى امكان پذير نيست .
مسئله اى كه در مورد قدرت تخصص و اطلاعات ، بسيار مهم و حايز اهميت است
، تصور ديگران است ؛ تخصص و اطلاعات زمانى مى تواند به عنوان يك قدرت
تلقى شود و كارايى داشته باشد كه ديگران از آن اطلاع داشته باشند.
بنابراين اگر رهبران بخواهند از اين نوع قدرت استفاده كنند، بايد
ديگران را از تحصيلات ، تجربه ها، تخصصها و معلومات خود آگاه سازند، تا
تصور ديگران را در مورد قدرت تخصص و اطلاعات خود افزايش دهند.
به نظر مى رسد كه استفاده مناسب و بجا از اين قدرت نيز در مديريت
اسلامى و الهى ، منعى نداشته باشد و نتوان ادعا كرد كه رهبران دين ،
استفاده از اين نوع قدرت را مورد تاييد قرار داده و حتى از آن استفاده
كرده اند. پيامبران به عنوان رهبران دينى جامعه ، نياز به ابزارهايى
داشتند كه به وسيله آنها در مردم نفوذ كنند و اعمال و رفتار و بينشهاى
آنها را مطابق معيارهاى مطلوب و مورد نظر، تغيير دهند.
پيامبران الهى و امامان معصوم (عليه السلام ) نسبت به برخى از مسائل و
موضوعات غيبى كه براى مردم پوشيده بود، آگاهى و علم داشتند و به اصطلاح
از (( علم غيب ))
برخوردار بودند؛ اين مسئله نيز قطعا فلسفه مهم تر و اهداف مختلفى داشته
است ، اما وقتى از منظر مديريت به آن نگاه مى شود، به نظر مى رسد كه
هدف اين است كه پيامبر و امام به عنوان يك رهبر، از قدرت تخصص و
اطلاعات برخوردار باشد، تا بتواند در مردم نفوذ كند.
رهبران دين ، علاوه بر آگاهى از برخى مسائل غيبى ، در مورد مسائل عادل
نيز آگاه تر و آشناتر از ديگران بودند و در مورد علوم مختلف ، سر آمد
اهل زمان خويش به شمار مى آمدند. روايت مشهورى از پيامبر گرامى اسلام
(صلى الله عليه و اله و سلم ) نقل شده است كه فرمود:
انا مدينة العلم و على بابها؛
(394)
من شهر علم هستم و على دروازه آن است .
شايد يكى از اهداف اصلى صدور اين سخن از زبان پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و اله و سلم ) اين بود كه آن حضرت مى خواست گوشه اى از قدرت تخصص
و اطلاعات ويژه خود و امام على (عليه السلام ) را براى مردم به تصوير
بكشد، تا بدين وسيله بتوانند در دلهاى مردم نفوذ كنند و در نتيجه ،
بينش ، عملكرد و رفتار مردم را در جهت مورد نظر خود - كه همان جهت الهى
است - تغيير دهند.
ح ) قدرت مرجعيت
(395)
قدرت مرجعيت عبارت است از جذابيت و مطلوبيت در يك فرد، به گونه اى كه
افراد ديگر تمايل به همانندى با او داشته باشند. وقتى كه يك شخص ،
داراى جذابيت و مشخصات ويژه فردى باشد، مورد احترام و مقبول در نزد
ديگران مى شود و ديگران علاقه مند مى شوند كه مثل و همانند او شوند.
بنابراين قدرت مرجعيت ، ناشى از شخص و ويژگيهاى شخصى او است و هميشه به
مقام سازمانى بستگى ندارد.
قدرت مرجعت ، با انواع ديگر قدرت متفاوت است و مدير يا رهبرى كه مى
خواهد از قدرت مرجعيت بهره مند شود، بايد راءسا براى كاركنان و
زيردستان ، جذابيت داشته باشد، تا بتواند در آنان نفوذ كند و آنان براى
همانندى با او تمايل نشان دهند.
قدرت مرجعيت آن گاه ظهور و بروز پيدا مى كند كه افرادى سعى كنند تا
نگرشها، ارزشها و رفتارهاى خود را طبق خواسته رهبر تغيير دهند؛ چرا كه
او را به عنوان مرجع و الگو قبول دارند و تلاش مى كنند كه از عملكرد و
رفتار او تبعيت كنند. اين مسئله زمانى اتفاق مى افتد كه رهبر، داراى
ويژگيها و صفات ويژه اى باشد كه آن ويژگيها و صفات ، از نظر زيردستان ،
صفات و ويژگيهاى مطلوب و مناسبى باشند.
به نظر مى رسد كه اين نوع از قدرت نيز در مديريت الهى و اسلامى ،
كاربرد داشته باشد؛ خداوند متعال اين قدرت را به پيامبران و امامان
(عليه السلام ) عنايت كرده و به آنان جذابيت و مطلوبيت عطا كرده است ،
تا مردم آنان را اسوه و الگوى عملى خويش قرار دهند و تلاش كنند كه
اعمال و رفتار خود را با اعمال و رفتار آنان تطبيق كنند و همانند آنان
شوند.
پيامبران الهى و ائمه هدى (عليه السلام ) شخصيت ويژه اى داشتند و از
جذابيت و محبوبيت خاصى در ميان مردم برخوردار بودند. اين جذابيت و
محبوبيت كه باعث مى شد تا آنان در اعماق دلهاى مردم نفوذ كنند، به خاطر
لطف ويژه خداوند متعال به آنان و نيز ويژگى و صفات خاصى است كه آن
رهبران الهى دارا بودند.
خداوند متعال ، علاوه بر اعطاى قدرت مرجعيت به رهبران دينى ، مردم را
نيز به تبعيت و الگوپذيرى از آنان دعوت كرده است ؛ يعنى از يك طرف ، در
رهبران دين ، صفات و ويژگيهاى مطلوبى ايجاد كرد تا آنان در نظر مردم ،
جذاب و مطلوب باشند؛ و از طرف ديگر، به مردم سفارش مؤ كد نمود كه آنان
را مقتدا و اسوه خود قرار دهند و از آنها تبعيت نمايند. به عنوان مثال
، خداوند متعال در مورد پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و اله و سلم
) مى فرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اءسوة حسنة لمن كان
برجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا؛
(396)
قطعا براى شما در (زندگى ) رسول خدا، سرمشقى نيكو است ، براى آن كس كه
به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند.
فصل سوم : ويژگى رهبران موفق و اثر بخش
همان گونه كه در تعريف رهبرى ملاحظه شد، رهبرى عبارت است از نفوذ در
افراد و تاثير گذارى بر آنان ، جهت هدايت و هماهنگ كردن رفتارها و
فعاليتهاى آنان براى دست يابى به اهداف مشخص . بنابراين رهبر موفق و
اثر بخش كسى است كه بيشترين نفوذ و تاثير گذارى را در افراد تحت
سرپرستى خود داشته باشد و بتواند فعاليتها و رفتارهاى آنان را در جهت
نيل به اهداف مشخص ، هدايت و هماهنگ نمايد.
علل و عوامل متعددى مى تواند در ميزان نفوذ و تاثير گذارى رهبر موثر
باشند؛ صفات و ويژگيهايى هستند كه مى توانند موفقيت و اثر بخشى بك رهبر
را در نفوذ بر زيردستان خود، تضمين كنند. با تحقيق و تتبع مختصرى در
برخى از منابع غنى و پربار اسلامى ، ما را به اين نتيجه رهنمون مى شود
كه از ميان ويژگيها و عوامل متعددى كه مى توانند در ميزان نفوذ و تاثير
گذارى رهبر، نقش بسزايى داشته باشند، ويژگيها و عواملى وجود دارند كه
نقش و اهميت بيشترى دارند؛ برخى از اين ويژگيها و عوامل عبارتند از:
تقوا، رفق و مدارا، الفت و محبت ، دفع بدى با خوبى ، سعه صدر.
همان طور كه در ابتداى بحث رهبرى مطرح شد، همه صاحب نظران ، رهبرى را
فرايند نفوذ در ديگران مى دانند؛ اما بسيارى از آنان معتقد هستند كه
رهبر اثر بخش كسى است كه بدون اعمال زور و اجبار، در زيردستان خود نفوذ
كند و رفتار آنان را تغيير دهد. اين نكته مهم را در اين ويژگيها به
وضوح مى توان مشاهده كرد؛ يعنى اگر رهبر به وسيله ايجاد يا تقويت اين
ويژگيها، بخواهد در زيردستان خود نفوذ كند، نفوذى كه از اين طريق به
وجود مى آيد، نفوذ بدون زور و اجبار است و اين نفوذ، بسيار عميق تر و
تاثير گذارتر است و باعث مى شود كه زيردستان ، نه از روى اجبار و اكراه
، بلكه از روى ميل و اشتياق ، براى رسيدن به اهداف مورد نظر تلاش كنند
و از حداكثر توانايى و توانمندى خود در اين راه استفاده نمايند.
بنابراين رهبر اثر بخش ، به ويژه در جوامع اسلامى و سازمانهاى مختلف آن
، كسى است كه با ايجاد يا تقويت اين ويژگيهاى شخصى يا رفتارى ، در دل و
جان كاركنان و زيردستان خود نفوذ كند و اعمال و رفتار آنان را در جهت
تحقق اهداف سازمان هدايت كند.
اينك به توضيح مختصرى در مورد هر يك از اين ويژگيها مى پردازيم :
1. تقوا
تقوا و پرهيزكارى يكى از عوامل اصلى و مهمى است كه در نفوذ و تاثير
گذارى رهبر نقش اساسى دارد . قبل از تبيين رابطه ميان تقوا و نفوذ،
بهتر است مفهوم تقوا و پرهيزكارى به صورت اجمالى توضيح داده شود.
واژه (( تقوى )) از
(( وقايه )) است و
(( وقايه )) به معناى حفظ
و بازداشتن چيزى است كه آنچه كه در آن ضرر مى رساند. در اصطلاح نيز
تقوا به معناى پرهيزكارى ، خويشتن دارى ، مراقبت نفس بر انجام دستورهاى
الهى و بازداشتن از گناه و معصيت است . بنابراين انسان با تقوا كسى است
كه در مقابل نفس و هواهاى نفسانى مقاومت كند و از آلوده شدن به گناه و
معصيت پرهيز نمايد.
تقوا به عنوان يك عامل درونى ، اعمال و رفتار و نيتهاى انسان را تحت
مراقبت شديد قرار مى دهد و بر انجام دستورها و خواسته هاى خداوند متعال
اصرار مى كند و انسان را از آلوده شدن به گناه و سرپيچى از او امر الهى
باز مى دارد.
پس از توضيح اجمالى و مختصر در مورد مفهوم تقوا، اينك به تبيين رابطه
ميان تقوا و نفوذ رهبر مى پردازيم .
شايد در ابتدا پذيرش اين مسئله كه ميان تقوا و نفوذ رهبر رابطه اى وجود
دارد، سخت باشد و چنين به نظر برسد كه تقوا و پرهيزكارى در سازمان
ندارد و نمى تواند آن را به عنوان يكى از عواملى كه در ميزان نفوذ و
تاثيرگذارى رهبر بر پيروان ، نقش دارند، پذيرفت . اما با يك نگاه عميق
و تحليلى به مسئله تقوا و پرهيزكارى ، مى توان نقش بسزاى آن را در
ميزان نفوذ و تاثيرگذارى رهبر روشن كرد و به رابطه وثيق و عميق آن پى
برد. در توضيح مطلب بايد گفت كه تقوا و پرهيزكارى باعث مى شود كه انسان
در ميان مردم ، از عزت و احترام بيشترى برخوردار باشد و محبوب دلهاى
آنان گردد؛ و هر كس كه از عزت و احترام بيشترى در ميان مردم برخوردار
باشد و مردم او را دوست داشته باشند، نفوذ بيشترى بر آنان خواهد داشت و
بهتر از ديگران مى تواند بر مردم تاثير گذار باشد.
امام حسن مجتبى (عليه السلام ) در تبيين يكى از آثار مثبت و بركات
معنوى تقوا و پرهيزكارى مى فرمايد:
اذا اءردت عزا بلاعشيرة ، و هيبة بلاسلطان ،
فاخرج من ذل معصية الله الى عز طاعة الله ؛
(397)
اگر مى خواهى بدون داشتن عشيره و طايفه ، عزت و احترام داشته باشى ، و
بدون برخوردارى از سلطنت و مقام ، شكوه و هيبت داشته باشى ، از ذلت
معصيت خدا به سوى عزت اطاعت الهى حركت كن .
امام مجتبى (عليه السلام ) در اين سخن نورانى ، رابطه عميق ميان تقوا و
اطاعت الهى از يك طرف ، و برخوردار شدن از عزت ، احترام و هيبت در ميان
مردم از طرف ديگر را تبيين مى كند و اين حقيقت را بيان مى دارد كه
تقواى الهى پيشه كردن باعث مى شود كه موقعيت اجتماعى فرد، تغيير كند
انسان از پايگاه اجتماعى بهتر و والاترى برخوردار شود. آن گاه كه فرد،
پايگاه اجتماعى قوى تر و بهترى در ميان مردم داشته باشد و مردم براى او
عزت ، احترام و شكوه ويژه اى قائل شوند، آن فرد به راحتى مى تواند در
مردم نفوذ كند و بر اعمال و رفتار آنان تاثير گذار باشد؛ چرا كه مردم
همواره تحت تاثير افرادى قرار مى گيرد كه موقعيت اجتماعى بهتر و برترى
داشته باشند و در چشم آنان از عزت ، احترام ، شكوه و هيبت ويژه اى
برخوردار باشند.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و اله و سلم ) نيز در يكى از بيانات
روشنگر خويش ، برخى از آثار مثبت و بركات تقوا را متذكر مى شود و مى
فرمايد:
خصلة من لزمها اءطاعته الدنيا و الاخرة و ربح
الفوز بالجنة . )) قيل : و ما هى يا رسول الله ؟
قال : (( التقوى ؛ من اءراد اءن يكون اءعز الناس
فليق الله ، عزوجل . )) ثم تلا: (و من يتق الله
يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب )؛
(398)
يك خصلت است كه هر كس همواره داراى آن باشد، دنيا و آخرت از او اطاعت و
پيروى مى كنند و سود سرشارى دست يابى به بهشت نصيب او مى گردد. سوال شد
كه يا رسول الله ! آن ويژگى و آن خصلت چيست ؟ آن حضرت فرمود: تقوا؛ هر
كس كه مى خواهد عزيزترين و گرامى ترين مردم باشد، بايد تقوى الهى پيشه
كند. سپس اين آينه شريفه را تلاوت كرد كه (( هر
كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند متعال براى او گشايش قرار مى دهد و از
جايى كه گمان نمى كرد، براى او روزى مى رساند ))
.
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و اله و سلم ) در اين سخن گهربار،
برخى از آثار تقوا و پرهيزكارى را مطرح مى كند كه عبارتند از:
1. اطاعت و پيروى دنيا و آخرت از فرد پرهيزكار و با تقوا؛
2. دست يابى فرد پرهيزكار به بهشت برين الهى ؛
3. عزيز و ارجمند شدن در ميان مردم .