6.
علل عدم گرايش زيردستان به پذيرش مسئوليت
غالبا اين ذهنيت وجود دارد كه تفويض اختيار، همواره از سطوح بالاى
سازمان به طرف سطوح پايين سازمان جريان دارد؛ در حالى كه واقعيت امر
چيز ديگرى است و تفويض اختيار، زمانى تحقق مى يابد كه از هر دو طرف -
از سطوح بالا و سطوح پايين سازمان - جريان پيدا كند. مديران سطوح بالاى
سازمان بايد تصميم به واگذارى اختيار بگيرند؛ و كاركنان نيز تمايل به
قول اختيار نشان دهند، تا فرايند تفويض اختيار به طور مطلوب و موثر
عملى و متحقق گردد.
(215)
اما عده اى از زيردستان ، به دلايلى از قبيل موارد زير، از پذيرش
مسئوليت فرار مى كنند:
1. هراس از اينكه در صورت بروز اشتباه ، در معرض انتقاد قرار گيرند و
چه بسا امتيازى را از دست بدهند يا مجازات شوند؛
2. فقدان انگيزه و عامل مشوق كافى ؛
3. عدم برخوردارى برخى از زيردستان از اعتماد به نفس كافى و ترديد در
توانايى پذيرش مسئوليت .
7. راههاى چيره شدن بر
موانع تفويض اختيار
اگر چه بر سر راه عدم تمركز، موانع مهمى وجود دارد كه در مباحث گذشته
به بعضى از آنها اشاره شد، ولى دستورالعملهايى نيز وجود دارد كه مى
تواند مديران را در پيروز شدن بر چنين موانعى يارى دهد. برخى از اين
توصيه ها عبارتند از:
1 - 7. ايجاد اعتماد به نفس
مدير عالى هر سازمانى مى بايست روحيه اعتماد به نفس را در زيردستان
تقويت كند، تا در مواقع لزوم بتواند به راحتى اختياراتى را به آنها
تفويض كند و زير دستان هم جرات كنند با تكيه بر تواناييهاى خود، در
تصميم گيريهاى اساسى سهيم باشند.
از ويژگيها و صفات لازم مدير و هر انسان ديگر، اعتماد به نفس است ؛
يعنى داشتن ايمان و اعتقاد به خود و تواناييهاى خود، نسبت به انجام كار
و اعتقاد به اين اصل كه انجام هيچ كارى غير ممكن نيست و يكى از مهم
ترين عوامل پيروزى انسان در انجام هر كارى تقويت نيروى اعتماد به نفس
است .
بعضى از آيات قرآن ، با كوچك جلوه دادن كارهاى بزرگ ، نيروى اعتماد به
نفس راه افراد ايجاد مى كنند؛ نمونه آن در آيات مربوط به جنگ بدر آمده
است ؛ قرآن كريم مى فرمايد:
اذ يريكهم الله فى منامك قليلا ولو اءريكهم
كثيرا لفشلتم و اتنزعتم فى الامر و لكن الله سلم انه و عليم بذات
الصدور؛
(216)
در آن موقع خداوند تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد؛ و اگر
فراوان نشان مى داد، مسلما سست مى شديد و (درباره شروع به جنگ با آنها)
كارتان به اختلاف مى كشيد؛ ولى خداوند (شما را از همه اينها) سالم نگه
داشت ؛ خداوند به آنچه درون سينه ها است دانا است .
اين آيه مربوط به جنگ بدر است كه تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان
در مقابل دشمن ، از هر نظر كمتر بود و مسلمانان در سطح پايين ترى قرار
داشتند. تمام قراين نشان مى دهد كه لااقل عده اى از مسلمانان ، اگر از
چگونگى قدرت و سپاه دشمن با خبر بودند، تن به اين درگيرى نمى دادند؛ هر
چند گروه ديگرى از مومنان مخلص ، در برابر همه حوادث ، تسليم اراده
پيامبر (صلى الله عليه و اله و سلم ) بودند. به همين دليل خداوند
جريانهايى پيش آورد كه هر دو گروه - خواه نا خواه - در برابر دشمن قرار
گيرند و به اين پيكار سرنوشت ساز تن دهند؛ از جمله اينكه پيامبر (صلى
الله عليه و اله و سلم ) قبلا صحنه اى از نبرد را در خواب ديد كه تعداد
كمى از دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شده اند و اين اشاره و بشارتى به
پيروزى بود؛ پيامبر عين اين خواب را براى مسلمانان نقل مرد و موجب
روحيه و اراده آنها در پيشروى به سوى ميدان بدر گرديد.
(217)
همان طور كه ملاحظه مى شود، از اين آيات و جريان تاريخى به خوبى روشت
مى شود كه چگونگى مدير و رهبر جامعه يا هر سازمانى مى تواند جراءت
تصميم گيرى و وارد شدن در امور خطير و به ظاهر غير ممكن را در زير
دستان به وجود آورد.
2 - 7. اعتماد به زيردستان
مديرى كه اعتقاد به لزوم برقرارى عدم تمركز در سازمان دارد، ناگزير
بايد با اعتماد به كاركنان ، اختيار تصميم گيرى در بخشهاى مختلف سازمان
را به آنها تفويض كند؛ در غير اين صورت نابسامانى و مشكلات متعددى در
سطح سازمان به وجود مى آيد.
بديهى است كه حسن ظن و سوء ظن به افراد، به طور مطلق خوب و بد، يا مفيد
و مضر نيستند؛ بلكه خوبى و بدى آنها مبتنى بر تطابق آنها با واقعيتها
يا اصول و ضوابط پذيرفته شده است . در منابع اسلامى براى حفظ انسان از
انحرافات لغزشهايى كه ممكن است از اين طريق متوجه او شود، ملاكها و
ضوابطى ارائه شده است . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اذا استولى الصلاح على الزمان و اءهله ، ثم
اءساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبة ، فقد ظلم ؛ و اذا استولى الفساد
على الزمان و اءهله ، فاءحسن رجل الظن برجل ، فقد غرر؛
(218)
هر گاه نيكوكارى ، روزگار و اهلش را فراگرفت ، اگر شخصى به مردى كه
رسوايى او آشكار نگشته است بدبين شود، ستم نموده است ؛ و هر گاه
تبهكارى بر روزگار و اهلش غلبه كند، اگر شخصى به فردى خوشبين باشد، خود
را به خطر و تباهى افكنده است .
از اين حديث استفاده مى شود كه اگر در جامعه يا سازمانى ، ايمان و
صداقت و عدالت رواج داشت ، بايد روح خوش بينى و اعتماد و حسن ظن در
فضاى آن حاكم باشد؛ اما در صورتى كه نفاق و دروغ و خيانت زياد بود، خوش
گمانى و اعتماد كردن ، به انسان زيان مى رساند، و چه بسا جبران آن غير
ممكن باشد.
به هر حال ، اگر مديران ميانى بر اساس شرايط و معيارهاى لازم گزينش
شدند و پس از گذشت مدتى ، لياقت و توانايى و صداقت خود را نشان دادند ،
ديگر بى اعتمادى به آنها توجيه منطقى ندارد. به عنوان مثال ، معنا
ندارد كه وزيرى بر مبناى ضوابط، مدير كل ادارات استانها را معين كند،
ولى باز به آنها اختيار تصميم گيرى امورى را كه مربوط به محدوده
استانها شود، تفويض نكند.
3 - 7. فراهم كردن عوامل تشويقى
زيردستان در شرايط عادى از مخاطره پذيرى مى گريزند و ترجيح مى دهند به
عنوان يك عضو ساده كار كنند و در تصميم گيريهايى كه چه بسا مشكلاتى را
براى آنها ايجاد مى كند؛ دخالتى نداشته باشند. اگر مديريت عالى بخواهد
از مهارتها و تواناييهاى مديران سطوح پايين در امر تصميم گيرى بهره
ببرد، مى بايست زمينه هاى تشويق و امتيازات ويژه را براى آنها به وجود
آورد؛ در چنين شرايطى است كه مديريت عالى مى تواند اميد داشته باشد كه
مديران سطوح پايين ، در راستاى اهداف سازمان ، نقش خود را بخوبى ايفا
كنند.
در متون اسلامى نسبت به عواملى كه مى تواند موجب تشويق ، انگيزه و
تحريك شود، زياد تاكيد شده است ؛ اگر در آيات و احاديث متعددى مشاهده
مى شود كه خداوند، بندگانش را دعوت به پذيرش مسئوليت و تكليف كرده ، در
كنار آن ، آنها را به انواع نعمتهاى مادى و معنوى نويد داده است . قرآن
مى فرمايد:
من عمل صلحا من ذكر اءو اءنثى و هو مومن
فلنحيينه و حيوة طيبة و لنجزيينهم اءجرهم باحسن ماكنوا يعملون ؛
(219)
هركس عمل صالح كند، در حالى كه مومن است - خواه مرد باشد يا زن - به او
حيات پاكيزه مى بخشيم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام دادند
خواهيم داد.
(( حيات طيبه )) يعنى
زندگى پاكيزه از هر نظر؛ پاكيزه از آلودگى ، تاريكى ، خيانت ، دشمنى ،
اسارت ، ذلت و انواع نگرانيها و هر گونه چيزى كه آب زلال زندگى را در
كام انسان ، ناگوار مى سازد.
خداوند به وعده تنها اكتفا نمى كند، بلكه در همين دنيا، زندگى انسانهاى
شايسته را آميخته با نعمت ، بركت ، آسايش و معنويت مى كند. اگر چه
افراد بصير و بينا مى توانند نمونه هاى تحقق وعده هاى الهى را نسبت به
بندگان پاكش مشاهده كنند، ولى گاهى خداوند مصداقهاى بارز آن را معرفى
مى كند. مثلا جريان يوسف صديق را ذكر مى كند كه چگونه بر اثر اطاعت خدا
و استقامت در مقابل خواسته هاى نفسانى ، به عزت و مقام و امكانات
دنيايى نايل شد و نعمتهاى بى پايان سراى ديگر نيز، در انتظار او است .
4 - 7. گذشت از خطاى زيردستان و ملامت نكردن
آنها
بعضى از زيردستان به دليل هراس از اينكه در صورت بروز اشتباه ؛ در معرض
انتقاد قرار گيرند و چه بسا امتيازى را از دست دهند يا مجازات شوند، از
پذيرش مسئوليت شانه خالى مى كنند؛ بنابراين مدير سازمان بايد از انتقاد
زياد به زيردستان پرهيز كند و تا حد امكان ، نسبت به اشتباهات آنها
گذشت و تغافل داشته باشد؛ تا بتواند از اين رهگذر از استعداد و
توانمندى آنها استفاده كند. به طور كلى تغافل و چشم پوشى از اشتباهات
زيردستان ، باعث جذب و كارايى آنها مى شود؛ زيرا تغافل و چشم پوشى ،
آبرو و كرامت زير دستان را حفظ مى كند و حريمى را كه ميان مدير و آنها
وجود دارد نگه مى دارد.
طبيعى است گاهى همكاران و زير دستان ، به دليل غفلت ، عدم آشنايى با
امور يا نگرانيها و مشكلاتى كه براى آنها پيش مى آيد، مرتكب لغزش و خطا
مى شوند. در چنين مواردى اگر نسبت به آن لغزش ، چشم پوشى نشود و شخصيت
و كرامت فرد، مورد بى مهرى و اهانت قرار گيرد خواسته يا ناخواسته او را
در مسير جسارتها، برخوردهاى غرض آلود و لغزشهاى عامدانه سوق داده ايم .
اثر تربيتى تغافل اين است كه شخص خطا كار، با احساس احترام و اعتمادى
كه از سوى مدير مى نمايد، براى جبران لغزشها مى كوشد و در صدد بر مى
آيد كه اعتماد و حسن ظن و بيشتر مدير را نسبت به خويش عملا جلب نمايد.
امام صادق (عليه السلام ) چه دقيق مى فرمايد:
صلاح حال التعايش و التعاشر ملومكيال ثلثاه فطنة
، و ثلث تغافل ؛
(220)
صلاح زندگى و معاشرت با ديگران بر اساس پيمانه و ميزان پرى است كه دو
سوم آن ، زيركى است و يك سوم آن تغافل (و تظاهر به نا آگاهى ) است .
در جنگ احد، چهل نفر به امر پيامبر (صلى الله عليه و اله و سلم ) در
پشت جبهه مشغول پاسدارى از شكاف وسط كوه بودند. حضرت به آنها فرموده
بود كه حتى اگر ما پيروز شديم و تا مكه ، كفار و مشركين را تعقيب كرديم
، شما سنگرتان را حفظ كنيد؛ و اگر شكست خوريم و تا مدينه عقب نشينى
كرديم ، باز هم شما سنگرتان را حفظ كنيد؛ زيرا اينجا نقطه آسيب پذير ما
است و دشمن مى تواند از پشت به ما آسيب برساند. در ابتداى جنگ ، پيروزى
نصيب مسلمين شد و اين چهل نفر كه مشغول نگهبانى بودند، ديدند كه در وسط
جبهه ، مومنين مشغول جمع آورى غنيمت هستند، به فرمانده خود گفتند: ما
هم برويم براى جمع كردن غنيمت ؛ ولى فرمانده گفت : ما به فرموده پيامبر
(صلى الله عليه و اله و سلم ) عمل مى كنيم و همه بايد اينجا باشيم .
عده اى از دستور او تخلف كردند و پايين آمدند. بلافاصله خالد بن وليد
با سپاهى مجهز، از پشت حمله نمود و آن تعدادى كه باقى مانده بودند را
به شهادت رساند و سپاه اسلام را مورد حمله قرار داد و موجب شكست ظاهرى
آنها شد. اما با وجود اين ، پيامبر (صلى الله عليه و اله و سلم ) آنها
را عفو كرد؛ چون تخلف آنها از روى اشتباه بود، نه از روى خيانت .
بنابراين نسبت به زيردستانى كه بر اثر غفلت و بى توجهى ، گاهى مرتكب
اشتباه و خطايى مى شوند، بايد از روشهاى تواءم با مدارا استفاده كرد و
از ملامت آنها و انتقاد زياد پرهيز كرد؛ زيرا تحقيقات روانشناسى نشان
مى دهد افرادى كه در اثر تشويق ، عمل زشت خود را ترك مى كنند، در برابر
افرادى كه به وسيله ملامت منع مى شوند، به حدى است كه مى توان گفت
سرزنش ، نه تنها عامل سازنده نيست بلكه اثر تخريبى آن نيز غير قابل
جبران است .
8. اصول تفويض اختيار
تفويض اختيار، اصولى دارد كه اگر به دقت به كار بسته نشود، ممكن است
نابسامانيهايى در سازمان به وجود آيد و چه بسا موجب متلاشى شدن آن شود؛
برخى از اين اصول به شرح زير است .
1 - 8. هماهنگى مسئوليت با تواناييهاى فرد
هر كارى بايد در حد تواناييهاى انسان باشد. اگر كارى كمتر از حد
تواناييهاى انسان باشد نيروهاى انسانى ، هرز و هدر مى رود و انسان
احساس بطالت و بيهودگى مى كند؛ و اگر بيش از حد تواناييهاى انسان باشد،
او را به سرعت خسته و فرسوده و نابود مى كند. به علاوه ، تواناييهاى
انسانها متفاوت است ؛ ممكن است كارى براى فردى سهل و ساده ، و براى
ديگرى سخت و پيچيده باشد، يكى از علل ناكاميهاى انسان ، نامتناسب بودن
كار با تواناييهاى او است .
بنابراين در واگذارى مسئوليت به هر فردى ، بايد به روحيات فرد توجه
داشت ؛ بدين صورت كه ابتدا بايد بررسى كرد كه هر فردى از نظر روحى
استعداد چه كارى را دارد، سپس كار را متناسب با استعداد او به عهده اش
گذاشت ؛ زيرا انسان در راستاى استعداد و روحيات خود حركت مى كند. قرآن
به اين حقيقت چنين اشاره مى فرمايد:
كل يعمل على شاكلته ؛
(221)
هر كس طبق ساختار روحى (و خلق و خوى ) خود عمل مى كند.
2 - 8. تفويض اختيار پس از امتحان فرد
در يك نظام و سازمان كارا، سپردن مسئوليت بر اساس شناخت توانايى افراد
به وسيله امتحان آنان است ؛ زيرا گوهر توانايى انسانها در معركه
آزمونها مشخص مى شود. واگذارى مسئوليت به افراد، بدون آنكه آزمون شده
باشند و تواناييهايشان مشخص شده باشد، به منزله آن است كه افراد و
مسئوليتها در معرض تباهى قرار گيرند. اعتماد و اطمينان به افراد، برون
امتحان و سنجيدن آنها، از ويژگيهاى يك مدير ناتوان وضعيت است .
اميرالمومنين (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايد:
الطماءنينة الى كل اءحد قبل الاختبار له عجز؛
(222)
اطمينان به هر كس پيش آزمايش و امتحان او دليل عجز و ناتوانى است .
بنابراين براى واگذارى اختيار تصميم گيرى به زيردستان ،- هيچ وجه نبايد
به هوش و استعداد و زيركى خود تكيه كرد، يا دچار خوش بينى و خوش گمانى
شد، و يا اسير ظاهر افراد و خود خدمتى آنها شد و از آزمون آنها غفلت
ورزيد؛ بلكه اگر آشناى كاملى نسبت به قدرت تصميم گيرى افراد نداريم ،
ابتدا بايد آنها را نسبت به اتخاذ تصميم گيريهاى كوچك بيازماييم و اگر
از خود لياقت نشان دادند، به آنها اختيارات بيشترى تفويض كنيم .
سنت الهى در دادن مسئوليتها نيز بر همين منوال مى باشد؛ به عنوان نمونه
، ما مى بينيم خداوند وقتى مقام والاى امامت و رهبرى را به حضرت
ابراهيم عطا مى كند كه وى آزمايشهاى سختى را پشت سر مى گذارد و در هر
مورد، تصميم مناسب و هماهنگ با رضايت خداوند اتخاذ مى كند.
كلام خداوند در اين جريان چنين است :
و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمت فاءتمهن قال انى
جاعلك للناس اماما؛
(223)
و هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى
از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم
قرار دادم .
بر همين اساس است كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به مالك اشتر سفارش
مى كند كه براى به كارگيرى كاركنانش آنها را بيازمايد:
ثم انظر فى امور عمالك ، فستعملهم اختبارا؛
(224)
سپس در كارهاى كارمندانت بنگر و آنها را با آزمايش و امتحان به كارگير.
3 - 8. تفويض اختيار همراه با نظارت و كنترل
سلامت هر نظام و سازمانى در مراقبت و نظارت كامل بر رفتار و عملكرد
كارگزاران آن نظام است . اين سخن به معناى بى اعتمادى به كارگزاران
نيست ؛ بلكه بدين معنا است كه آدمى پيوسته نيازمند مراقبت است و گذشته
از مراقبت درونى ، بايد احساس كند كه مراقبتى از بيرون هم وجود دارد و
چنان نيست كه او هر گونه خواست ، مى تواند تصميم بگيرد و عمل كند و
نتيجه عملكرد درست و نادرستش فرقى ندارد.
بنابراين مراقبت و نظارت دائمى و پنهان بر اعمال و رفتار مسئولان و زير
دستان هر نظام و هر سازمانى ، امرى ضرورى است ؛ نظارت در اينكه آيا
آنان مسئوليتها و وظايف خود را با امانت و درستكارى انجام مى دهند يا
خير، نحوه برخورد و رفتارشان با مردم چگونه است ، اموال عمومى را چگونه
پاس مى دارند، كيفيت كارشان چگونه است و...
سيره رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) چنين بود كه مسئولان نظام
را مراقبت مى كرد. حضرت رضا (عليه السلام ) مى فرمود:
كان رسول الله اذا وجه جيشا فاءمهم اءمير بعث معه من ثقاته من يتجسس له
خبره ؛
(225)
هر گاه رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) سپاهى را براى ماءموريت
مى فرستاد و فرماندهى آنها را رهبرى مى كرد، برخى از افراد موثق و مورد
اعتماد را (مخفيانه ) بر او مى گماشت تا رفتارش را زير نظر بگيرند،
براى پيامبر گزارش كنند.
امير مومنان نيز، در دوران حكومتش مراقبت و نظارتى دقيق بر كارگزاران
خويش داشت و نامه هاى آن حضرت به آنان گوياى اين واقعيت است كه آن حضرت
بر كارگزاران خود افرادى را به عنوان (( مامور
مخفى )) مى گماشت . اين مراقبت به گونه اى بود
كه حتى شركت آنان در يك مهمانى از نظر آن حضرت مخفى نمى ماند.
4 - 8. تفويض اختيار همراه با مسئوليت خواهى
ابتدا بايد هر مسئولى را از حدود اختيارش آگاه نمود و با وظايفش آشنا
ساخت ؛ آن گاه ضمن پيگيرى لازم ، فرد را درباره مسئوليتش مورد مواخذه
و پرسش قرار داد؛ زيرا بدون مشخص كردن وظايف و پيگيرى و مسئوليت خواهى
درست ، انتظار اداره مطلوب امور و راه به مقصد بردن ، انتظارى نادرست
است .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در نامه خويش به امام مجتبى (عليه السلام
) چنين مى نويسد:
و اجعل لكل انسان من خدمك عملا تاءخذه به ؛ فانه
اءحرى الا يتواكلوا فى خدمتك ؛
(226)
و براى هر كدام از خدمتگزارانت ، كارى معين ساز كه او را در قبال آن
مسئول بدانى ؛ چرا كه اين سبب مى شود كارها را به يكديگر وانگذارند و
در خدمتت سستى نكنند.
سيره رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) نيز چنين بود كه كارها را
تقسيم مى كرد، كار را به آن فرد مى سپرد و سپس پيگيرى مى كرد؛ از
مسئولان خود بازخواست مى كرد كه چه كردند و چگونه عمل كردند و اين گونه
نبود كه به سبب اعتماد و اطمينان به كسى ، كار او را پيگيرى نكند و از
او درباره عملكردش پرسش ننمايد.
در تاريخ نقل شده است كه پيامبر (صلى الله عليه و اله و سلم ) سپاهى را
به جايى اعزام كرد و على (عليه السلام ) را فرمانده آن سپاه قرار داد.
پس از انجام گرفتن ماموريت و بازگشت سپاه ، پيامبر (صلى الله عليه و
اله و سلم ) كارها را پيگيرى كرد و از آنان درباره آنچه گذشته بود و
نيز درباره فرماندهشان و عملكرد او پرسش كرد؛ يعنى حضرت پيگرى كرد كه
على (عليه السلام ) به عنوان فرمانده ، چگونه بوده است ؟ آيا درست عمل
كرده است ؟ آيا با زير دستانش خوب برخورد كرده است ؟ اگر نبردى صورت
گرفته آيا آن را به خوبى اداره كرده است ؟ و خلاصه آنكه آيا على (عليه
السلام ) مدير كاملى بوده است يا خير؟ سپاهيان پاسخ دادند كه على (عليه
السلام ) در مقام فرماندهى ، همه چيزش خوب بود و به خوبى كارها را
اداره مى كرد.
(227)
همان طور كه ملاحظه مى شود، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و اله و سلم )
با اينكه با اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به عنوان مسئول تحت امرش ،
از هر جهت اطمينان داشت ، ولى در عين جال از كم و كيف مسئوليتى كه به
او واگذار كرده است ، سئوال مى كند.
5 - 8. تفويض اختيار همراه با حسابرسى
از عواملى كه يك مديريت را قوى و پا برجا مى سازد؛ رسيدگى دقيق به
مسئوليتها و حسابرسى كارگزاران و حساب خواهى از آنان است اساسا نظارت و
كنترل ، در صورتى كامل و نتيجه بخش است كه حسابرسى و اصلاح را به دنبال
داشته باشد.
امير مؤ منان (عليه السلام ) در مديريت خود، در پى نظارت بر عملكرد
كارگزارانش ، آنان را مورد حسابرسى و حساب خواهى قرار مى داد؛ در نامه
اى به يكى از كارگزارانش مى نويسد:
بلغنى انك جردت الارض ، فاءخذت ما تحت قدميك و
اءكلت ما تحت يديك ، فارفع الى حسابك ؛
(228)
به من خبر رسيده كه تو زمينهاى آباد را ويران كرده اى و آنچه توانسته
اى تصاحب نموده اى و از بيت المال كه زير دستت بوده است ، به خيانت
خورده اى ؛ فورا حساب خويش را برايم بفرست .
در نامه ديگرى كه به يكى از فرماندارانش مى نويسد، او را تهديد مى كند
كه اگر اموال عمومى را بازگرداند، با مجازات سخت امام رو به رو و روانه
دوزخ خواهى شد؛ و براى اينكه جاى هر گونه ترديد و ملاحظه و مصلحت
انديشى از جانب امام نسبت به او بسته شود، سوگند ياد مى كند كه اگر دو
فرزند گرامى اش (حسن و حسين ) با همه مقام و منزلتى كه نزد او دارند،
مرتكب چنين اعمالى شده بودند، بدون هيچ ملاحظه اى آنان را كيفر مى كرد،
تا همگان بدانند كه حساب آنان چگونه است و امام در حسابرسى و حساب
خواهى ، تنها ملاحظه حق را مى كند.
(229)
6 - 8. عدم سلب مسئوليت از واگذارنده اختيار
تفويض اختيار در مديريت به معناى رفع مسئوليت نيست ؛ بلكه روشى براى
اداره بهتر امور است ، و در نهايت مسئوليت كليه امور به تفويض كننده
بازگشت مى كند و چنين نيست كه رهبران و مديران ارشد، با تفويض امور به
كارگزاران ، خود را غير مسئول قلمداد كنند و اگر اشتباهى روى دهد،
مسئوليت آن را بر عهده نگيرند.
رسول خدا (صلى الله عليه و اله و سلم ) هنگامى كه مسئوليتى را به كسى
مى سپردند، علاوه بر اينكه بر كار او نظارت مى كرد و از او مسئوليت مى
خواست ، در نهايت ، خود را مسئول همه امور مى دانست و چنانچه اشتباهى
روى مى داد و حدى از حدود الهى پايمال مى شد؛ سخت بر مى آشفت و با جديت
رسيدگى و جبران مى كرد.
از امام محمد باقر (عليه السلام ) نقل كرده اند كه رسول اكرم
(( سريه هايى )) به اطراف
مكه فرستاد تا مردم را به خدا دعوت كنند؛ به هيچ يك از آنان دستور جنگ
داده نشد. از آن جمله حضرت ، خالد بن وليد را به سوى قبيله
(( بنى جذيمه )) فرستاد.
خالد بر خلاف دستور پيامبر (صلى الله عليه و اله و سلم ) عده اى از
آنها را كشت . وقتى خبر جنايت خالد به حضرت رسيد، ايشان سخت ناراحت شد
و هنگامى كه خالد به حضور حضرت رسيد، بر او خشمگين شد. بعد بلافاصله
حضرت به حضرت على (عليه السلام ) ماموريت داد كه نزد قبيله بنى جذيمه
رود و خسارتها و خونبهاى افراد را بپردازد. اميرالمؤ منين (عليه السلام
) ديه كشتگان آنها را پرداخت و غرامت هر خسارتى را كه به ايشان رسيده
بود، داد.
(230)
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد:
مهما كان فى كتابك من عيب فتعابيت عنه الزمته ؛
(231)
(اى مالك ) هر عيب در منشيان تو يافت شود كه تو از آن بى خبر باشى ،
شخصا مسئول آن خواهى بود.
9. شايسته سالارى
اختيار تصميم گيرى بايد به زيردستانى تفويض شود كه صلاحيت و شايستگيهاى
لازم را داشته باشند؛ در چنين شرايطى است كه مى توان اميد به كارآيى و
موفقيت بيشتر سازمان داشت . در صورتى كه تفويض اختيار، بدون در نظر
گرفتن ويژگيهاى خاص تحقق يابد، ممكن است مشكلات غير قابل جبرانى در
مسير اهداف سازمان به وجود آيد.
بدين منظور، ابتدا بحثى كلى پيرامون (( شايسته
سالارى )) در امر گزينش مديران و سرپرستان تقديم
مى شود؛ سپس به بيان ويژگيهايى پرداخته مى شود كه براى افرادى كه به
آنها اختيار تصميم گيرى ، تفويض مى شود لازم است ؛ و سر انجام شرايط
قبول اختيار مطرح خواهد شد.
يكى از ضعفهاى مهم مديران ، عدم توانايى در سپردن امور به شايسته ترين
افراد و قرار دادن ايشان در مناسب ترين جايگاه است . آنچه سبب گردش
صحيح امور و سلامت و صلابت كارها مى شود اين است كه مناصب و مسئوليتها،
امانت تلقى گردد و به شايستگان سپرده شود. خداوند فرمان داده است كه
امانتها به اهلش سپرده شود:
ان الله ياءمركم اءن تودوا الامنت الى اءهلها؛
(232)
خداوند به شما دستور مى دهد كه امانتها را به صاحبان آن برسانيد.