مفتاح الفلاح

شيخ بهايى رحمة الله عليه

- ۲۰ -


و سنت است كه قنوت را به طول كشانى و بيفزائى به قنوت مذكور از ادعيه اى كه در هشت ركعت نماز شب ذكر يافت . و اگر وقت تو گنجايش داشته باشد اضافه كن به اين قنوت آن چيزى را كه امام زين العابدين - عليه الصلاة و السلام - در قنوت نماز وتر مى خوانده اند، چنانكه روايت كرده است آنرا رئيس المحدثين در كتاب ((امالى )) و آن اينست :
دعاى امام سجاد عليه السلام در قنوت وتر
سيدى سيدى ! هذه يداى قد مدد تهما اليك بالذنوب مملوة ، و عيناى بالرجاء ممدودة ، و حق لمن دعاك بالندم تذللا ان تجيبه بالكرم تفضلا، سيدى امن اهل الشقاء خلقتنى فاطيل بكائى ،ام من اهل السعادة خلقتنى فابشر رجائى ، سيدى ام لضرب المقامع خلقت اعضائى ، ام لشرب الحميم خلقت امعائى .
سرورم ، سرورم ، اين دو دست من است كه سرشار از گناهان به سويت دراز كرده ام ، و اين دو چشم من است كه به اميد دوخته شده ، و سزاست آنكس را كه از روى خوارى و پشيمانى تو را خوانده كه با كرم و بزرگوارى از روى تفضل پاسخش گويى ، سرورم آيا مرا از شقاوتمندان آفريده اى تا گريه بدرازا كشانم ، يا از سعادتمندان آفريده اى تا به اميدم مژده دهم . سرورم آيا اعضايم را براى كوبيدن با گرزها((ى آهنين )) آفريده اى يا دل و روده ام را براى نوشيدن آب جوشان دوزخ .
سيدى لو ان عبدا استطاع الهرب من مولاه لكنت اول الهار بين منك ، لكنى اعلم انى لا افوتك .
سرورم اگر بنده اى مى توانست از اربابش بگريزد من نخستين كسى بودم كه از تو مى گريختم ، لكن مى دانم كه من از دست تو نروم .
سيدى لو ان عذابى مما يزيد فى ملكك لساءلتك الصبر عليه ، غير انى اعلم انه لا يزيد فى ملكك طاعة المطيعين ، و لا ينقص منه معصية العاصين .
سرورم اگر عذاب من به ملك و سلطنت تو مى افزود از تو مى خواستم كه بر آن صبرم دهى ، ولى مى دانم كه طاعت فرمانبران در ملك تو نيفزايد و معصيت عاصيان چيزى از آن نكاهد.
سيدى ما انا و ما خطرى ؟ هب لى بفضلك ، و جللنى بسترك ، و اعف عن توبيخى بكرم وجهك .
سرورم من چيستم ؟ و چه ارزشى دارم ؟ از روى فضل خويش بمن ببخش ، و با پوششت مرا در پوشان ، و به كرامت رويت از توبيخ من در گذر.
الهى و سيدى ارحمنى مصورعا على الفراش تقلبنى ايدى احبتى ، و ارحمنى مطروحا على المغتسل يغسلنى صالح جيرتى ، و ارحمنى محمولا قد تناول الاقرباء اطراف جنازتى ، و ارحم فى ذلك البيت المظلم وحشتى و غربتى و وحدتى .
خداى من و سرور من ، بر من رحم آور در آن حالى كه در بستر افتاده و دستهاى دوستانم مرا پهلو به پهلو مى كند، و بر من رحم آور در آن حالى كه بر روى مغتسل افتاده و همسايگان شايسته ام غسلم مى دهند، و بر من رحم آور در آن حال كه در تابوت قرار گرفته و نزديكان اطراف جنازه ام را به دست گرفته اند، و در ميان آن خانه تاريك ((قبر)) به وحشت و غربت و تنهائيم رحم كن .
و اگر وقت تو گنجايش تطويل قنوت نداشته باشد مخيرى در آنكه اختصار كنى بر آنچه وقت وسعت آن داشته باشد.
و از جمله ادعيه مختصره كه در ضيق وقت و وسعت وقت خواندن آن در قنوت نماز وتر و غير آن از نمازهاى ديگر مستحسن و پسنديده است اينست كه بگوئى :
دعاى مختصر براى قنوت وتر
اللهم ان كثرة الذنوب تكف ايدينا عن انبساطها اليك بالسؤ ال ، و المداومة على المعاصى تمنعنا عن التضرع والابتهال ، و الرجاء يحثنا على سؤ الك يا ذا الجلال ، فان لم يعطف السيد على عبده فممن يبتغى النوال ؟ فلا ترد اكفنا ترد اكفنا المتضرعة اليك الا ببلوغ الامال ، و صلى الله على اشرف الانبياء و المرسلين ، محمد و آله الطاهرين .
خداوندا بسيارى گناهان دستهاى ما را از دراز شدن بجهت نياز به درگاهت بازداشته ، و مداومت بر معاصى از زارى و ناله و دعا بازمان داشته ، و اميدوارى به درخواست از تو وادارمان مى كند اى صاحب جلال و شكوه ، پس اگر آقا بر بنده اش مهر نورزد پس از چه كس بخشش طلبد؟ پس دستهاى ما را كه با زارى به سويت دراز شده جز با رساندن به آرزوهايش باز مگردان ، و درود خدا بر اشرف پيامبران و رسولان ، محمد و خاندانش باد.
دعاى بعد از ركوع وتر
پس هر گاه كه از قنوت فارغ شدى به ركوع رو و چون سر از ركوع بردارى بگوى :
هذا مقام من حسناته نعمة منك ، و سيئاته بعمله ، و ذنبه عظيم ، و شكره قليل . الهى طموع الامال قد خابت الا لديك ، و معاكف الهمم قد تقطعت الا عليك ، و مذاهب العقول قد سمت الا اليك ، فاليك الرجاء، و اليك الملتجى ، يا اكرم مقصود و يا اجود مسؤ ول ، هربت اليك بنفسى يا ملجاء الهار بين با ثقال الذنوب احملها على ظهرى ، و ما اجد لى اليك شافعا سوى معرفتى بانك اقرب من رجاه الطالبون ، و لجاء اليه المضطرون ، و امل ما لديه الراغبون .
اينجا جايگاه كسى است كه نيكى هايش نعمتى از سوى توست ، و گناهانش مربوط به كردار اوست ، و گناهش بزرگ و سپاسش اندك است . خداى من آرزوهاى بلند و بزرگ به هدف نرسد جز به درگاه تو، و همتهاى برپا در درگاه هر كس بريده است جز در پيشگاه تو، و راههاى خردها باز و بلند است جز به سوى تو ((كه هرگز به تو دست نيابند))، پس ‍ اميدها به تو و پناه آورى ها به سوى توست ، اى گرامى ترين مقصودها، و اى بخشنده ترين درخواست شدگان ، با پاى خود به سوى تو گريختم - اى پناهگاه گريختگان - با بار گناهانى كه به دوشم مى كشم و واسطه اى به درگاهت ندارم بجز شناختم به اينكه تو نزديكترين كسانى هستى كه طالبان بدو اميد دارند و درماندگان بدو پناهنده مى شوند و راغبان آرزوى نعمتهايش دارند.
يا من فتق العقول بمعرفته ، و اطلق الالسن بحمده ، و جعل ما امتن به على عباده كفاء لتادية حقه ، صل على محمد و آله ، و لا تجعل للهموم على عقلى سبيلا، و لا للباطل على عملى دليلا، برحمتك يا ارحم الراحمين .
اى آنكه خردها به شناخت خويش بشكافته اى ، و زبانها به ستايشت بگشوده اى ، و آنچه را كه بر بندگانت منت نهاده اى ((از قبيل عبادات )) همپاى اداى حق خويش ‍ ساخته اى ، بر محمد و آل او درود فرست ، و براى اندوهها راهى عليه خردم ، و براى باطل رهنمايى عليه كردارم قرار مده ، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان .
بعد از آن به سجود رو و بعد از اكمال سجدتين تشهد بخوان و بعد از سلام ، تسبيح فاطمه زهرا ((سلام الله عليها)) بجا آر، پس بخوان اين دعا را كه مشهور و معروف است به دعاى حزين :
اناجيك يا موجود فى كل مكان لعلك تسمع ندائى ، فقد عظم جرمى و قل حيائى ، مولاى يا مولاى اى الاهوال اتذكر، و ايها انسى ، و لو لم يكن الا الموت لكفى ، كيف و ما بعد الموت اعظم و ادهى .
با تو راز گويم اى كه در هر جا موجودى شايد كه آوايم بشنوى كه جرمم بزرگ و حيائم اندك گشته . مولايم اى مولايم كداميك از هراسهاى خود را ياد كنم ، و كدام را به فراموشى سپارم ، و اگر جز مرگ چيزى نبود همان براى هراس بس بود، چگونه ((صبر كنم و نهراسم )) و حال آنكه آنچه پس از مرگ در سر راه خواهد بود بزرگتر و معصيبت بارتر است .
مولاى يا مولاى حتى متى و الى متى اقول لك العتبى ، مرة بعد اخرى ، ثم لا تجد عندى صدقا و لا وفاء، فياغوثاه ، ثم و اغوثاه ، بك يا الله من هوى قد غلبنى ، و من عدو قد استكلب على ، و من دنيا قد تزينت لى ، و من نفس امارة بالسوء الا ما رحم ربى .
مولايم اى مولايم تا كى و تا چه وقت بارها و بارها به تو عرض كنم كه حق مؤ اخذه و كيفر از آن توست سپس صدق و وفايى از من بر اين گفتار نيابى ! فرياد فرياد اى خدا از هواى نفسى كه بر من چيره شده ، و از دشمنى كه سگ وار بر من يورش آورده ، و از دنيايى كه خود را برايم آرايش نموده ، و از نفسى كه هماره به زشتى فرمان دهد مگر كسى را كه پروردگار رحم كرده باشد.
مولاى يا مولاى ان كنت رحمت مثلى فارحمنى ، و ان كنت قبلت مثلى قبلنى ، يا قابل السحرة اقبلنى ، يا من لم ازل اتعرف منه الحسنى ، يا من يغذينى بالنعم صباحا و مساء، ارحمنى يوم آتيك فردا، شاخصا اليك بصرى ، مقلدا عملى ، قد تبراء جميع الخلائق منى ، نعم ابى و امى و من كان له كدى و سعيى ، فان لم ترحمنى فمن يرحم فى القبر وحشتى ، و من ينطق لسانى اذا خلوت بعملى و سالتنى عما انت اعلم به منى ؟ فان قلت : نعم ، فاين المهرب من عدالك ، و ان عدالك ، و ان قلت : لم افعل ، قلت : الم اكن الشاهد عليك ؟
مولايم مولايم اگر بناست همانند مرا رحمت كنى پس مرا رحمت كن ، و اگر همچون منى را مى پذيرى پس مرا بپذير، اى كه آن ساحران ((زمان موسى (عليه السلام ) را پذيرفتى مرا بپذير، اى كه پيوسته نيكى از تو مى بينم ، اى كه صبح و شام از نعمتهاى خويش غذايم مى دهى بر من رحم آور در آنروزى كه يكه و تنها در پيشگاهت آيم و چشمم به تو دوخته و كردارم بر گردنم آويخته است در حالى كه تمامى خلق از من بيزارى جسته اند آرى هم پدر و مادرم و هم آنانكه رنج و كوشش را در راهشان به كار برده ام ، پس اگر تو به من رحم نياورى پس چه كس به وحشتم در قبر ترحم مى كند؟ و چه كسى زبانم را گويا سازد آنگاه كه با كردارم تنها مانم و از من بپرسى آنچه را كه خود بدان داناترى ؟ پس اگر پاسخ مثبت دهم كو راه گريز از عدل تو؟ و اگر گويم : نكرده ام ، گويى مگر من گواه برتو نبوده ام ؟
فعفوك عفوك يا مولاى قبل ان تلبس الابدان سرابيل القطران ، عفوك عفوك يا مولاى قبل ان تغل الايدى الى الاعناق ، يا ارحم الراحمين و خير الغافرين .
آمرزش آمرزش اى مولاى من پيش از آنكه در آتش دوزخ لباسى از روغنى چسبنده و سوزنده بر تنم كنند، آمرزش آمرزش اى مولاى من پيش از آنكه دستها بر گردنها غل و زنجير شود، اى مهربانترين مهربانان و اى بهترين آمرزندگان .
و بعد از آنكه از خواندن دعا فارغ شدى سجده كن و بگوى در آن :
اللهم صل على محمد و آله ، و ارحم ذلى بين يديك ، و تضرعى اليك ، و وحشتى من الناس ، و انسى بك يا كريم ، يا كائنا قبل كل شى ء، يا مكون كل شى ء، و يا كائنا بعد كل شى ء، لا تفضحنى فانك بى عالم ، و لا تعذبنى فانك على قادر.
خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و به اين زبونى من در پيشگاهت و زاريم به سويت و وحشتم از مردم و انسم به تو رحم آور اى كريم اى كه پيش از هر چيز بوده اى ، اى هستى دهنده همه چيز، اى كه پس از هر چيز خواهى بود، رسوايم مساز كه تو از حالم باخبرى ، و عذابم مده كه تو بر من قادرى .
اللهم انى اعوذبك من كرب الموت ، و من سوء المرجع فى القبور، و من الندامة يوم القيامة ، اساءلك عيثة هنيئة ، و ميتة سوية ، و منقلبا كريما، غير مخز و لا فاضح . اللهم مغفرتك اوسع من ذنوبى ، و رحمتك ارجى عندى من عملى ، فصل على محمد و آل محمد، و اغفرلى يا حيا لا يموت .
خداوندا از درد و رنج مرگ و از بد بازگشتن در گور و از پشيمانى در روز قيامت به تو پناه مى آورم . زندگانى يى گوارا و مرگى پس از آمادگى براى آن و بازگشتى كريمانه بى آنكه خوار ساز و رسوا كننده باشد از تو درخواست مى كنم . خداوندا آمرزشت از گناهانم وسيع تر، و رحمتت از عملم به نزد من بيشتر مورد اميد است ، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا بيامرز اى زنده اى كه مرگ ندارى .
توضيح : تفسير مفردات دعاهاى مذكور
((تعرض لك )) يعنى : تصدى نمود به واسطه طلب عفو و احسان تو. و فقره دوم و سيم به منزله مفسر فقره اول است .
((و عدت عليه بعائدة من عطفك )) عدت - به ضم عين بى نقطه و بعد از آن دال بى نقطه - به معنى عايدة كه عبارت از مكرمت است ، عرب مى گويد:
عاد عليه بعائدة اى تكرم عليه بمكرمة يعنى : كرم نمود بر او به مكرمتى .
((و جد على بطولك )) طول - به فتح طاء بى نقطه - به معنى فضل و غنى و قدرت است . ((و انت الله عماد السماوات و الارض )) عماد شى ء - به كسر عين بى نقطه - چيزى است كه ثبات و پايدارى آن چيز به آن بوده باشد چنانچه اگر آن چيز نباشد هر آينه آن شى ء زايل و ساقط گردد، زيرا كه هر شى ء باقى در بقاى خود محتاج به مبقى است مثل آسمان و زمين مثلا كه در باقى بودن خود احتياج به علت مبقيه دارند كه آن حق سبحانه و تعالى است .
((و انت الله قوام السماوات و الارض )) قوام الشى ء - به كسر قاف - به معنى عماد آن شى ء است ، و اين فقره به منزله مفسر فقره ما قبل آنست ، و اين از قبيل قول خداى تعالى است كه : يمسك السماوات و الارض ان تزولا(240). و اين دليلى است سمعى بر احتياج باقى در بقا به علت مبقيه چنانچه گفته شد.
((و انت الله المروح )) - به را و حاء بى نقطه - اسم فاعل است و در معنى نزديك است به مفرج - به جيم .
((فلا تجعلنى للبلاء غرضا)). غرض - به غين نقطه دار مفتوحه وراء بى نقطه مفتوحه - به معنى هدف و نشانه تير است ، پس غرض بلاء به معنى هدف سهام بلا باشد.
((و لا لنقمتك نصبا)) نصب - به نون و صاد بى نقطه مفتوحتين - نزديك است به معنى غرض كه هدف باشد. ((و لا تتبعنى ببلاء على اثر بلاء)) تتبع بر وزن تكرم ، و اثر - به كسر همزه و فتح آن هر دو آمده است و سكون ثاء به سه نقطه - به معنى بعد است ، عرب مى گويد: خرجت على اثره اى بعده بقليل ، يعنى بيرون آمدم بعد از او و به اندك زمانى .
((لك العتبى )) - به ضم عين بى نقطه و سكون تاء به دو نقطه فوقانيه - به معنى مؤ اخذه است ، و معنى آن آنكه : تو سزاوارى به آنكه مرا مؤ اخذه نمائى به سبب زشتى اعمال و ناشايستگى افعال من .
((ام من اهل السعادة خلقتنى فابشر رجائى )) ابشر - به باء به يك نقطه و تشديد شين نقطه دار - ماءخوذ از بشارت است ، و كلام استعاره است ، و شايد كه به نون ساكنه و شين نقطه دار مضمومه خوانده شود به معنى ابسط كه عبارت از گسترانيدن است ، يعنى : اميد خود را بگسترانم و پهن سازم از شادى و خوشحالى .
((ام لضرب المقامع خلقت اعضائى )) مقامع جمع مقمعه - به كسر ميم و سكون قاف است - و آن چيزى است مثل عمود كه به آن مى زنند، چنانچه خداى تعالى در صفت عذاب اهل دوزخ فرموده كه : و لهم مقامع من حديد(241)، يعنى : مهيا و آماده است به واسطه عذاب ايشان عمودها و گرزهاى آهنى .
((ام لشرب الحميم خلقت امعائى )) حميم آب بسيار گرمى است كه چون دوزخيان تشنه مى شوند به ايشان مى دهند كه رفع تشنگى از خود به آن نمايند، يا آبى كه دوزخيان بدن خود را بدان مى شويند. و امعاء جمع معى - به كسر و قصر - است به معنى روده ، و آن چيزى است كه طعام از معده منتقل به آن مى شود. و ظاهر اينست كه مراد به امعاء در اينجا چيزى است كه شامل معده و ساير احشاء ديگر نيز بوده باشد.
((ما انا و ما خطرى )) خطر - به خاء نقطه دار مفتوحه و طاء بى نقطه مفتوحه - به معنى قدر و منزلت است . و استفهام در كلام از براى تحقير است ، يعنى : چه چيزم من و چه چيز است قدر و منزلت من ؟
((ارحمنى مصروعا))، مصروع - به صاد و را و عين بى نقطه - يعنى بر زمين افتاده . ((الهى طموع الامال قد خابت الا لديك )) طموح - به طاء بى نقطه مضمومه و در آخر آن حاء بى نقطه - جمع طامح است مثل قعود كه جمع قاعد است ، ماءخوذ از طمح كه به معنى ارتفع است ، و مراد آنكه : بدرستى كه آمال طامحه مرتفعه عظيمه در معرض خسران و خسارت در آمده است مگر آمال عظيمه مرتفعه ما نزد تو، مثل عفو از گناهان ما كه به آن مستوجب عقاب اليم شده ايم ، و در آوردن ما در بهشت عنبر سرشت از روى تفضل و كرم بغير آنكه مستحق آن بوده باشيم .
((و معاكف الهمم قد تقطعت الا عليك )) معاكف جمع معكف است و آن مصدرى است به معنى عكوف ، يعنى ايستادگى و اقامت . و مراد آنكه : عكوفات همم و اقامت آن بر در خانه هر كس در طلب احسان از او انقطاع يافته است و خسارت پذيرفته مگر عكوفات ما بر درگاه جود و احسان تو كه مقيم است و معتكف .
((و مذاهب العقول قد سمت الا اليك )) مراد از مذاهب ، طرق است ، و گاه اطلاق مذاهب بر آراء عقول نيز مى كنند. و سمى به معنى رفعت و علو است ، عرب گويد(242): سمى الى الشى ء ارتفع اليه ، يعنى : مرتفع شد به سوى او. و سمت به معنى ارتفعت است ، و مراد آنكه : بدرستى كه طرق عقول و آراء مرتفع گشته است به سوى اشيا مگر به سوى تو، به تحقيق كه قاصر آمده است از ارتفاع و ارتقا، و گمراه شده است در بيداء عظمت و كبريا، چنانكه گفته اند:

عقل در كوى تو سر گردان بماند  
  فكر در اوصاف تو حيران بماند
((و جعل ما امتن به على عباده كفاء لتادية حقه )) يعنى گردانيده است تكليف ما بندگان را به عبادت خود مكافات كننده به واسطه اداء حق نعماء خود با آنكه در تكليف نمودن ما به عبادت خود و مشرف گردانيدن ما به شرف بندگى خود و گردانيدن ما از اهل آنكه قيام توانيم نمود به خدمت او و بر پاى توانيم داشت عبادت او را لطفى است در حق ما جزيل ، و منتى است بر ما عظيم . نمى بينى كه هر گاه پادشاه عظيمى شخصى را به خدمت خود مشرف گرداند و او را از جمله راز گويان و محرمان خود سازد پس هر آينه آن شخص مى شمارد اين شفقت را از الطاف عظيمه و اعطاف كثيره آن پادشاه ، و چنان مى پندارد اين شفقت را از بى غايت كه از جانب او به او كرامت شده است ، و لطفى است بى نهايت كه از او يافته است . پس حضرت عزت - عمت عطيانه - بنابر وفور كرم خود گردانيده است بعضى از نعمتهاى خود را كه منت نهاده است به آن بر ما و توفيق داده است ما را به آن ، شكر و مكافات از ما به جهت بعض از نعمتهاى ديگر كه به ما عنايت نموده است ، و با وجود آن به تحقيق وعده داده است ما را از براى آن نعمت به ثواب جزيل در آخرت ، فسبحانه ما اعظم شاءنه و اكثر امتنانه . و نعم ما قال :
گر كسى شكر او فزون گويد  
  شكر توفيق شكر چون گويد
((و من عدوقد استكلب على )) اى وثب على ، يعنى : جست بر روى من ؛ چه تشبيه كرده اند دشمن را به سگ . و بسا باشد كه گفته شود درين عبارت اشاره است به آنكه عدوات او از جهت امور دنياست چنانچه گفته اند: ان الدنيا جيفه ، و طالبوها كلاب . يعنى بدرستى كه دنيا مردار است و طالبان آن سگانند.
((سرابيل القطران )) تلميح است به قول خداى تعالى : و ترى المجرمين يومئذ مقرنين فى الاصفاد # و سرابيلهم من قطران (243)، سرابيل جمع سربال است به معنى پيراهن . و قطران عصاره اى است در نهايت بدبويى و حدت كه بر بدن شتران گردار مى مالند تا گرايشان را از حدت و تيزى بسوزد. و از خاصيت او آنست كه چون آنرا بر چيزى طلا نمايند(244) آتش در آن چيز زودتر تاثير كند و به سرعت بسوزد. و روايت شده است كه قطران را بر بدن دوزخيان مى مالند چنانچه به منزله پيراهن ايشان مى شود تا از حدت ، بدنهاى ايشان را بسوزاند و آتش دوزخ در ايشان زود اثر كند و در گيرد و به سرعت بسوزد. نعوذ بالله من ذلك .
((و ميتة سوية )) ميته - به كسر ميم - مراد از موتى است كه بعد از حصول استعداد به واسطه نزول ، و مهيا شدن به جهت حلول آن - از تقديم توبه و قضاء فوايت و بيرون آمدن از حقوق مردم خواه مالى باشد و خواه عرضى و غير آن - دست دهد. اميد كه همه را اين حال روزى باد بمحمد و آله الاءمجاد.
فصل پنجم : در آداب دو ركعت نماز فجر
و بعد از فارغ شدن تو از مفرده وتر و آنچه متعلق است به آن از ادعيه و آداب ، برخيز از جهت گزاردن دو ركعت نافله صبح . و اين دو ركعت را دساستين نامند بواسطه آنكه پنهانند در نماز شب ، چنانچه روايت كرده است شيخ الطايفة در كتاب ((تهذيب )) به سند صحيح از ثامن ائمه هدى امام رضا (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند: احشوابهما صلاة الليل .
يعنى : ((پر كنيد جوف نماز شب را به اين دو ركعت )). مراد آنكه نافله صبح را با نافله شب بايد گزاردن .
و ظاهر اينست كه وقت آن مى كشد تا پيدا شدن سرخى مشرق ، چنانچه بعض از روايات متضمن آنست ، و جمعى از علماء ما - قدس الله ارواحهم - قائل به آن شده اند، اگر چه افضل اين دو ركعت ميانه دو فجر است .
و بخوان در ركعت اول بعد از حمد سوره قل يا ايها الكافرون ، و در ركعت دوم بعد از حمد سوره قل هو الله احد. پس چون سلام دهى رو به قبله بر پهلوى راست بخواب مانند كسى كه او را در لحد خوابانند، و جانب راست رو را بر دست راست بگذار، و اين دعا بخوان :
استمسكت بعروة الله الوثقى التى لا انفضام لها، و اعتصمت بحبل الله المتين ، و اعوذ بالله من شر فسقة العرب و العجم ، و من شر فسقة الجن و الانس ، ربى الله ، ربى ، الله ربى الله ، آمنت بالله ، توكلت على الله ، لا حول و لا قوة الا بالله ، و من يتوكل على الله فهو حسبه ، ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى ء قدرا، حسبى الله و نعم الوكيل .
به دستاويز استوار خداوندى كه جدايى ندارد چنگ زدم ، و به ريسمان محكم خداوند آويختم ، و از شر نابكاران عرب و عجم و از شر نابكاران جن و انس به خدا پناه مى برم ، پروردگار من الله است ((سه بار)) به خدا گرويدم ، بر خدا توكل نمودم و هيچ حول و قوه اى جز به خدا نيست ، و هر كس بر خدا توكل نمايد خداوند او را بس است ، خداوند امر خود را به انجام رساند كه خدا بر هر چيز اندازه اى قرار داده است ، خدا مرا بس است و خوب وكيلى است .
اللهم من اصبح و له حاجة الى مخلوق ، فان حاجتى و رغبتى اليك ، وحدك لا شريك لك ، لك الحمد، الحمد لله رب الصباح ، الحمد لله فالق الاصباح ، الحمد لله ناشر الارواح ، الحمد لله قاسم المعاش ، الحمد لله جاعل الليل سكنا، و الشمس و القمر حسباتا، ذلك تقدير العزيز العليم .
خداوندا هر كس بامدادان سر از خواب بر دارد حاجتى به مخلوقى دارد و حاجت و گرايش من تنها به توست ، تو يگانه اى و شريكى ندارى ، سپاس از آن توست . سپاس خداى راكه رب بامدادان است ، سپاس خداى را كه شكافنده صبح است ، سپاس خداى را كه زنده كننده ارواح است ، سپاس خداى را كه بخش كننده روزيهاست ، سپاس خداى را كه قرار دهنده است شب را موجب آرامش ، و خورشيد و ماه را جهت حفظ حسابها، اين تقدير ((خداوند)) چيره و داناست .
اللهم صل على محمد و آل محمد، و اجعل فى قلبى نورا، و فى بصرى نورا، و على لسانى نورا، و من بين يدى نورا، و من خلفى نورا، و عن يمينى نورا، و عن شمالى نورا، و من فوقى نورا، و من تحتى نورا، و اعظم لى النور، و اجعل لى نورا امشى به فى الناس ، و لا تحرمنى نورك يوم القيامة .
خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست ، و در دلم نور و در چشمم نور و بر زبانم نور و در پيش رويم نور و از پشت سرم نور و از سمت راستم نور و از سمت چپم نور و از بالاى سرم نور و از زير پايم نور قرار ده ، و آن نور را برايم بزرگ گردان ، و برايم نورى قرار ده تا بدان ميان مردم راه روم ، و روز قيامت از نورت محرومم نساز
پس بخوان آية الكرسى ، و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس ، و پنچ آيه از آخر سوره مباركه آل عمران : ان فى خلق السموات و الارض تا آنجا كه انك لا تخلف الميعاد. بعد از آن بنشين و تسبيح فاطمه زهرا((سلام الله عليها)) را بجا آر، و بعد از آن صد نوبت بگوى :
سبحان ربى العظيم و بحمده ، استغفرالله ربى و اتوب اليه .
بعد از آن هفت نوبت بگوى :
بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
پس دو سجده شكر بجا آر به طريقى كه قبل ازين مذكور شد، و دعا كن در آن بواسطه برادران مؤ من و بگوى :
اللهم رب الفجر، و الليالى العشر، و الشفع و الوتر، و الليل اذا يسر، و رب كل شى ء، و اله كل شى ء، و خالق كل شى ء، و مليك كل شى ء، صل على محمد و آله ، و افعل بى و بفلان و فلان - يعنى نام برادران مؤ من ببر - ما انت اهله ، و لا تفعل بنا ما نحن اهله ، فانك اهل التقوى و اهل المغفرة .
خداوندا اى رب سپيده دم و شبهاى دهگانه و زوج و فرد و شب آنگاه كه سپرى شود(245 )، و اى رب همه چيز و معبود همه چيز و آفريننده همه چيز و پادشاه همه چيز، بر محمد و آل محمد درود فرست و نسبت به من و فلانى و فلانى آن كن كه تو را سزد، و با ما آن مكن كه سزاوار آنيم ، كه تو اهل تقوا و اهل آمرزشى .
فصل ششم : در دعاى امام سجاد (عليه السلام ) كه بعد از نافله شب مى خوانده اند
سزاوار و شايسته آنست كه بعد از فارغ شدن تو از سيزده ركعت نماز شب ، تبرك جوئى به خواندن دعائى كه سيد الساجدين امام زين العابدين (عليه السلام ) به خواندن آن تبرك مى جسته اند، و آن دعا از جمله ادعيه ((صحيفه كامله سجاديه )) است و آن اينست :
اللهم يا ذا الملك المتابد بالخلود، و السلطان الممتنع بغير جنود ولا اعوان ، و العز الباقى على مرالد هور و خوالى الاعوام ، و مواضى الازمان و الايام ، عز سلطانك عزا لاحد له باولية ، و لا منتهى له باخرية ، و استعلى ملكك علوا سقطت الاشياء دون بلوغ امده ، و لا يبلغ ادنى مااستاءثرت به من ذلك اقصى نعت الناعتين . ضلت فيك الصفات ، و تفسخت دونك النعوت ، و حارت فى كبريائك لطائف الاوهام .
خداوندا اى صاحب پادشاهى جاويد، و سلطنتى كه بدون سپاه و ياور مقاومى در برابر خود ندارد، و عزتى كه در گذشت روزگار و گذر سالها و زمانها و روزها زوال نپذيرد، سلطنت تو عزيز و چيره است عزتى كه آغاز و پايانى ندارد، و ملك و حكومتت آنقدر بلند پايه است كه اشياء پيش از رسيدن به نهايتش ساقط شوند، و دورترين افقهاى وصف كنندگان به كوتاهترين درجاتى از آن كه ويژه خود ساخته اى دست نيابد، همه توصيف ها درباره ات بيراهه است ، و رشته تمامى تعاريف پيش از رسيدن به ساحت مقدست پاره گشته ، و انديشه هاى باريك در برابر كبريايى تو حيران و سرگردان مانده است .
كذلك انت الله الاول فى اوليتك ، و على ذلك انت دائم لا تزول ، و انا العبد الضعيف عملا، الجسيم املا، خرجت من يدى اسباب الوصلات الا ما وصله رحمتك ، و تقطعت عنى عصم الامال الا ما انا معتصم به من عفوك ، قل عندى ما اعتد به من طاعتك ، و كثر على ما ابوء به من معصيتك ، و لن يضيق عليك عفو عن عبدك و ان اساء، فاعف عنى .
تو اينگونه خدايى ، كه در اوليت خود اولى ، و بر اين صفت ، دائمى و زوال نپذيرى ، و من بنده اى هستم كه از لحاظ عمل ناتوان و از نظر آرزو تنومندم ، تمام اسبابها كه مرا به مرادم رساند از دستم برون شده جز يك سبب كه آن رحمت توست ، و دستاويز آرزوها همگى از من بريده گشته جز آن دستاويزى كه از آمرزشت بدست دارم ، از طاعتى كه قابل اعتناء باشد جز اندكى ندارم ، و مقدار معصيتى كه موجب بازگشت من مى شود بر من بسيار است ، و چشم پوشى از بنده ات هر چند بد كرده است بر تو تنگ نگيرد، پس از من در گذر.
اللهم و قد اشرف على خفا يا الاعمال علمك ، و انكشف كل مستور دون خبرك ، و لا تنطوى عنك دقايق الامور، و لا تعزب عنك غيبات السرائر، و قد استحوذ على عدوك الذى استنظرك لغوايتى فانظرته ، و استمهلك الى يوم الدين لاضلالى فامهلته فاوقعنى ، و قد هربت اليك من صغائر ذنوب موبقة ، و كبائر اعمال مردية ، حتى اذا قارفت معصيتك ، و استوجبت بسوء سعيى سخطك ، فتل عنى عذار غدره ، و تلقانى بكلمة كفره ، و تولى البراءة منى ، و ادبر موليا عنى ، فاصحرنى لغضبك فريدا، و اخرجنى الى فناء نقمتك طريدا، لا شفيع يشفع لى اليك ، و لا خفير يؤ مننى عليك ، و لا حصن يحجبنى عنك ، و لا ملاذ الجاء اليه منك ، فهذا مقام العائذ بك ، و محل المعترف لك ، فلا مضيقن عنى فضلك ، و لا يقصرن دونى عفوك ، و لا اكن اخيب عبادك التائبين ، و لا اقنط و فودك الاملين ، و اغفرلى انك خير الغافرين .
خداوندا آگاهى تو بر اعمال مخفيانه اشراف دارد، و هر پوشيده اى در قبال اطلاع تو مكشوف است ، و امور باريك از نظر تو پوشيده نيست ، و اسرار مخفى از ديد تو پنهان نباشد، و همانا آن دشمنت كه در منحرف ساختنم از تو مهلت خواسته و مهلتش داده اى ، و تا روز قيامت از تو در گمراه ساختنم زمان خواسته و زمانش داده اى بر من چيره گشته و مرا در آن وادى افكنده است ، و حال آنكه من از گناهان كوچك تباه كننده و معاصى بزرگ هلاكتبار بسوى تو گريخته ام تا اينكه چون دست به نافرمانيت آلودم و با كوشش زشتم مستوجب خشم تو گشتم لجام نيرنگش را از من بگرداند و با سخن كفرش ((كه به من گفت كافر شو)) با من روبرو شد و برات بيزارى از مرا بدست گرفت و پشت به من نموده به عقب گريخت و مرا يكه و تنها در بيابان خشم تو گذاشت ، و به آستانه كيفرت با حالتى طرد شده بيرون برد، نه شافعى در كار است كه از من به نزدت شفاعت كند، و نه پناهگاهى كه از تو بسوى آن پناه برم ، پس اينجا جايگاه پناهنده به تو و محل معترف به پيشگاه توست ، پس بايد كه فضل تو از شامل حال من شدن تنك نباشد، و آمرزشت نسبت به من نارسا نباشد، و زيانكارترين بندگان تو به كارت نباشم ، و نه نوميدترين آرزومندان وارد بر تو، و مرا بيامرز كه تو بهترين آمرزندگانى .
اللهم انك امرتنى فتركت ، و نهيتنى فركبت ، و سول لى الخطاء خاطر السوء ففرطت ، و لا استشهد على صيامى نهارا، و لا استجير بتهجدى ليلا، و لا تثنى على باحيائها سنة ، حاشا فروضك التى من ضيعها هلك ، و لست اتوسل اليك بفضل نافلة مع كثير ما اغفلت من وظائف فروضك ، و تعديت عن مقامات حدودك ، الى حرمات انتهكتها، و كبائر ذنوب اجترحتها، كانت عافيتك لى من فضائحها سترا، و هذا مقام من استحيا لنفسه منك ، و سخط عليها و رضى عنك ، فتلقاك بنفس خاشعة ، و رقبة خاضعة ، و ظهر مثقل من الخطايا، واقفا بين الرغبة اليك ، و الرهبة منك ، و انت اولى من رجاه ، و احق من خشيه واتقاه ، فاعطنى يا رب ما رجوت ، و آمنى ماحذرت ، و عد على بعائدة رحمتك ، انك اكرم المسؤ ولين .
خداوندا مرا امر كردى و من ترك نمودم ، و مرا بازداشتى و من مرتكب شدم ، و انديشه هاى ناپاك ، خطاها را در نظرم آرايش داد پس در انجام وظيفه كوتاهى كردم ، نه روزى را گواه روزه ام مى گيرم ، و نه با بيدارى شبى ((به تو)) پناه مى جويم ، و تو به سبب احياء سنتى در آن بر من ثنا نگويى ، سواى آن واجباتت كه هر كس تباهش سازد هلاك شود، و نيز با فضل هيچ مستحبى به تو متوسل نگشتم با اينكه از بيشتر وظائف واجب غفلت ورزيده ام ، و از مرزهايى كه معين نموده اى تجاوز نموده ، پرده حرامها را دريدم ، و به گناهان بزرگى دست آلودم ، كه عافيت تو پوششى برايم از رسواييهاى اينها بوده است . و اينجا جايگاه كسى است كه به خاطر خودش از تو خجالت مى كشد، و بر خويش خشم گرفته و از تو خشنود است ، پس با نفسى خاشع و گردنى خاضع و پشتى سنگين از خطاها در مقابلت قرار گرفته ، و ميان دو حالت گرايش به تو و هراس از تو ايستاده و تو از همه كس كه بايد به او اميد بست سزاوارترى ، و از هر كس كه بايد از او ترس و پرهيز داشت شايسته ترى ، پروردگارا پس آنچه را اميدوارم به من ببخش ، و از آنچه در حذرم مرا ايمنى ده ، و با بهره اى از رحمتت به من رو كن ، كه تو گرامى ترين درخواست شدگانى .
اللهم و اذا سترتنى بعفوك ، و تغمدتنى بفضلك فى دار الفناء بحضرة الاكفاء، فاجرنى من فضيحات دار البقاء، عند مواقف الاشهاد من الملائكة المقربين ، و الرسل المكرمين ، و الشهداء و الصالحين ، من جار كنت اكاتمه سيئاتى ، و من ذى رحم كنت احتشم منه فى سريراتى ، لم اثق بهم رب فى الستر على ، و وثقت بك رب فى المغفرة لى ، و انت اولى من وثق به ، و اعطى من رغب اليه ، و اراءف من استرحم فارحمنى .
خداوندا همچنانكه مرا در دنياى فانى در حضور امثالم به آمرزش خويش پوشاندى ، و به فضل خود فرا پوشاندى ، پس از رسوائيهاى دار بقاء ((آخرت )) در برابر گواهانى چون فرشتگان مقرب و پيامبران مكرم و شهداء و صالحان پناهم ده . چه بسا همسايگانى كه گناهان خودرا از آنان مى پوشاندم ، و چه بسا خويشاوندانى كه در نهانهايم از آنان شرم داشتم ولى با اينهمه - پروردگارا - به پرده پوشى آنان برخودم اطمينان نداشتم ، و به تو - پروردگارا - در آمرزش اطمينان كردم ، و تو شايسته تر كسى هستى كه بدو اطمينان شود، و بخشنده ترين كسى كه بدو گرايش يابند، و دلسوزترين كسى كه از او خواستار ترحم شوند پس بر من رحم آور.
اللهم و انت حدرتنى ماء مهينا، من صلب متضائق العظام ، حرج المسالك ، الى رحم ضيقة سترتها بالحجب ، تصرفنى حالا عن حال ، حتى انتهيت بى الى تمام الصورة ، و اثبت فى الجوارح ، كما نعت فى كتابك : نطفة ثم علقه ثم مضغة ثم عظاما ثم كسوت العظام لحما، ثم انشاءتنى خلقا آخر كما شئت ، حتى اذا احتجت الى رزقك ، و لم استغن عن غياث فضلك ، جعلت لى قوتا من فضل طعام و شراب اجريته لامتك التى اسكنتنى جوفها، و اودعتنى قرار رحمها، و لو تكلنى يا رب فى تلك الحالات الى حولى ، او تضطرنى الى قوتى ، لكان الحول عنى معتزلا، ولكانت القوة منى بعيدة ، فغذوتنى بفضلك غذاء البر اللطيف ، تفعل ذلك بى تطولا على الى غايتى هذه ، و لا اعدم برك ، و لا يبطى بى حسن صنيعك ، و لا تتاءكد مع ذلك ثقتى ، فاتفرغ لما هو احظى لى عندك ، قد ملك الشيطان عنانى فى سوء الظن و ضعف اليقين ، فانا اشكو سوء مجاورته لى ، و طاعة نفسى له ، واستعصمك من ملكته ، و اتضرع اليك فى ان تسهل الى رزقى سبيلا.
خداوندا و تويى كه مرا به صورت آبى پست و بى ارزش از صلبى با استخوانهاى فشرده و درهم و تنگ راه به رحمى تنگ وارد ساختى ، و آنرا به پرده هايى پوشاندى ، و مرا در آنجا از حالى به حالى گرداندى تا مرا به صورت كاملى در آوردى و اعضاء و جوارح در من بساختى چنانكه در كتاب خويش توصيف كرده اى كه : ((به صورت نطفه اى سپس خون بسته شده اى سپس گوشت جويده شده اى سپس استخوانهايى در آورديم )).
سپس استخوانها را گوشت پوشاندى و سپس مرا آفرينش ديگرى دادى همانگونه كه خواستى ، تا اينكه چون نياز به روزيت پيدا كردم و از يارى فضلت بى نياز نبودم ، قوتى از زيادى طعام و شرابى كه براى كنيزت همانكه مرا در شكمش ساكن نموده و در آرامگاه رحمش سپرده بودى برايم قرار دادى . پروردگار من اگر در اين حالات مرا به نيروى خودم وا مى گذاشتى يا به قوت خويشم حواله مى كردى البته كه نيرو از من كناره بود و قوت از من دور، پس با فضل خويش همچون مهربانى نرم خو مرا تغذيه دادى ، و اينها را از روى لطف و احسانت بر من كرده اى تا بدينجا رسيده ام ، و در همه حال از مهربانى ات خالى نبوده ، و خوشرفتاريت به من كند نبوده است ، و با اينهمه اطمينانم به تو زياده و محكم نشد تا خود را براى چيزى كه نزد تو برايم به مراتب پربارتر است آسوده خاطر كنم ، راستى كه شيطان عنان مرا در بدگمانى و سستى يقين به دست گرفته ، پس از سوء مجاورت وى با من و اطاعت نفسم از او به تو شكايت مى كنم ، و از تو مى خواهم كه مرا از چنگال اسارت وى نگهدارى ، و به سويت زارى مى كنم در اينكه راه روزى مرا هموار سازى .
فلك الحمد على ابتدائك بالنعم الجسام ، و الهامك الشكر على الاحسان و الانعام ، فصل على محمد و آله ، و سهل على رزقى و ان تقنعنى بتقديرك لى ، و ان ترضينى بحصتى فيما قسمت لى ، و ان تجعل ما بقى من جسمى و عمرى فى سبيل طاعتك ، انك خير الرازقين .
پس سپاس از آن توست بر اينكه به نعمتهاى بزرگ آغاز كرده اى ، و سپاس بر احسان و انعام را الهام نموده اى ، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و روزى مرا بر من آسان نما، و به آنچه برايم مقدر فرموده اى قانعم ساز، و به قسمتم در آنچه قسمت من نموده اى خشنودم گردان ، و آنچه از جسم و عمرم را كه باقى مانده در راه اطاعتت قرار ده كه تو بهترين روزى دهندگانى .
اللهم انى اعودبك من نار تغلظت بها على من عصاك ، و توعدت بها من صدف عن رضاك ، و من نار نورها ظلمة ، و هينها اليم ، و بعيدها قريب ، و من نار ياءكل بعضها بعض و يصول بعضها على بعض ، من نار تذر العظام رميما، و تسقى اهلها حميما، و من نار لاتبقى على من تضرع اليها، و لا ترحم من استعطفها، و لا تقدر على التخفيف عمن خشع لها و استسلم اليها، تلقى سكانها باحرما لدينا من اليم النكال و شديد الوبال . و اعوذبك من عقاربها الفاغرة افواهها، و حياتها الصالقة بانيابها، و شرابها الذى يقطع امعاء و افئدة سكانها، و ينزع قلوبهم ، و استهديك لما باعد منها و اخر عنها.

 

next page

fehrest page

back page