مفتاح الفلاح

شيخ بهايى رحمة الله عليه

- ۱۹ -


پس از شنيدن اين كلام درر فرجام يحيى بن اكثم ، ابكم شده از غايت حيرت مصداق فبهت الذى كفر(177) سراسيمه و مضطر گشته ندانست كه چه جواب گويد، و عجز او بر اهل مجلس ظاهر گشت . مامون گفت : الحمد لله على هذه النعمة و التوفيق لى فى الراى . پس حضرت بنابر التماس مامون و يحيى جميع شقوق مسئله را بيان فرمود، آنگاه مامون در اقرباء خود نگريسته ، گفت : اعترفتم الان ما كنتم تنكر و نه جميعا؟ همه معترف گشتند. بعد از آن مامون بر پاى خاست و خطبه ادا نمود و گفت : گواه باشيد كه من دختر خود ام الفضل را تزويج نمودم و در حباله نكاح محمدبن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب (عليه السلام ) در آوردم به صداق سنت ، به خدا قسم اگر اين اسامى بر صخره صلدا خوانده شود كه از هم بپاشد و شق شود هر آينه منشق شود و از هم بپاشد.
و مخفى نخواهد بود كه هر يك از اين دو فقره دعا را به هر يك از اين دو حكايت كه ذكر يافت حمل نمايند جايز است .
((لايكبر عليه )) به باء به يك نقطه مضمومه ، به معنى صعب و دشوار است . اى لا يصعب . ((الذى كفيته حيلة الاعداء)) درين كلام اشاره است به آنچه اصحاب سير و تواريخ از خاصه و عامه نقل كرده اند كه : متوكل بعض از ساحران را گفت : اگر توانيد شعبده اى سازيد كه امام على نقى (عليه السلام ) را خجل و منفعل گرادانيد من شما را هزار دينار كپكى (178) بدهم . مشعبدان گفتند: اگر نانهاى تنك و سبك بر سر سفره نهى و امام (عليه السلام ) را بر آن سفره نشانى ما شعبده اى بر انگيزيم كه او را منفعل گردانيم . پس متوكل فرمود تا سفره گسترانيدند و نانهاى تنك بر آن گذاشتند و آن حضرت را بر آن سفره حاضر كردند، و متوكل و اهل مجلس او جميع بر سفره نشستند و مشعبد نيز بر جاى نشست . چون دست به طعام آوردند حضرت امام (عليه السلام ) دست به جانب يكى از نانها دراز كرد آن نان به شعبده از سفره برخاسته به جانب سقف خانه بالارفت ، پس آنحضرت متوجه نان ديگر شد آن نيز طيران نمود.
متوكل و اهل مجلس ازين حال خنديدند. رنگ آن حضرت متغير گرديد پس نظر بر جانب صورت شيرى كه در يكى از بساط آن منزل تصوير كرده بودند نموده گفت : بگير اين دشمن خدا و رسول را و فى الحال به قدرت الهى و كرامات اهل بيت حضرت رسالت پناهى آن شير به حركت در آمده از جاى خود برجست و آن مشعبد را از هم بر دريده فرو برد و باز به صورت اول چنانكه بود عود نمود.
متوكل و جميع اهل آن محفل از مشاهده اين معجزه ترسان و هراسان شدند و بيهوش گشتند. چون متوكل به هوش آمد عذر بسيار از آن خلاصه ابرار خواست و قسم ياد كرد كه من نگفته بودم . حضرت عذر آن غدار را دانسته قبول نموده از مجلس شريف خود رجعت فرمود - عليه و على آبائه صلوات الله الملك المعبود.
((و اريتهم عجيب الاية اذ توسلوا به فى الدعاء)) مراد به آيه عجيبه ، معجزه ايست كه از حضرت هادى عليه السلام به ظهور رسيده و آن چنانست كه بعض از مشايخ ما رضوان الله عليهم ذكر آن كرده اند كه اين فقره اشاره به آنست كه : متوكل اراده كرد كه به حضرت هادى (عليه السلام ) اهانتى و استخفافى رساند، در روزى كه هوا در نهايت حرارت و گرمى بود فرمود تا منادى كردند كه : خليفه اراده سوارى فلان موضع دارد و حكم چنان صادر شده كه غير جناب ايشان كسى ديگر سواره نباشد و جميع مردم از اشراف و اعيان از بنى هاشم و غير ايشان در ملازمت پياده مى رفته باشند. و قصد خليفه به اين امر احتقارشاءن امام (عليه السلام ) بود، و اينكه حكم به پياده رفتن جميع مردم كرده بود به واسطه اينكه گمان نكنند كه مقصود احتقار شاءن آن رفيع الشاءن - عليه صلوات الله الملك المنان - است بلكه اين امر نسبت به جميع بزرگان است .
چون راه دور بود و هوا در نهايت حرارت ، آنحضرت غرق عرق گشته بسيار مانده شده هر دم تكيه بر يكى از خادمان خود مى نمودند. در اين اثنا يكى از منافقان را نظر به حضرت افتاد كه بسيار مانده و آزرده اند، خواست كه از جانب متوكل معذرت گويد، گفت : يا حضرت اين مشقت و تعب مخصوص شما نيست ، و خليفه قصد آزار و اهانت شما نكرده ، بلكه جميع مردم به اين تعب گرفتارند.
حضرت امام (عليه السلام ) به آن شخص گفت كه : به خدا قسم ناقه صالح نزد خداى تعالى عزيزتر از من نبود، و اين آيه را از قرآن بر زبان معجز بيان جارى ساختند: تمتعوا فى داركم ثلثة ايام ذلك وعد غير مكذوب (179). همچنانكه حضرت فرموده بودند در شب چهارم از آن سوارى ، غلامان متوكل اتفاق كرده در وقتى كه متوكل در مجلس نشسته بود بر سر او ريختند و به ضرب تيغ او را پاره پاره كردند، و آن مردى كه از جانب متوكل عذر مى گفت به خدمت حضرت آمده توبه و بازگشت از معاصى نموده در سلك شيعيان و پيروان آن بر گزيده ملك منان منتظم گرديد.
اينست كلام بعض مشايخ عظام و مخفى نخواهد بود كه اين فقره كه : ((توسلوا به فى الدعاء)) باشد مناسبت به اين حكايت ندارد، چه آنچه مناسب اين مقام است آنست كه مى يابد توسل جسته باشند به آنحضرت كه دعا كند از جهت ايشان براى بعض از امور مثل طلب باران ، و آنحضرت دعا كرده باشند و به اجابت رسيده باشد چنانچه مطلب ايشانست ، چنانچه از حضرت امام رضا - عليه التحيه و الثناء - نيز اين قسم چيزى با مامون واقع شده كه مامون از امام ربع مسكون امام رضا (عليه السلام ) دعا نمود و حضرت دعا كردند و دعاى ايشان مستجاب شد، و رئيس المحدثين در كتاب ((عيون اخبار الرضا)) نقل آن حكايت كرده است - و الله اعلم بحقايق الاءمور.
((من كلاء تك )) اى من حفظك و حمايتك .
فصل پنجم : دعاى ساعت يازدهم و دوازدهم روز
و اما ساعت يازدهم : پيش از زردى آفتاب است به اندك زمانى تا وقت زرد شدن آن ، و اين ساعت منسوب است به امام حسن عسكرى (عليه السلام )، و دعاى آن اينست :
اللهم انك منزل القرآن ، و خالق الانس و الجان ، و جاعل الشمس و القمر بحسبان ، المبتدى بالطول و الامتنان ، و المبدى للفضل و الاحسان ، و ضامن الرزق لجميع الحيوان ، لك المحامد و الممادح ، و منك العوائد و المنايح ، و اليك يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح ، و انت العالم بما تخفى الصدور و الجوانح .
خداوندا تو فرو فرستنده قرآن ، و خالق انس و جان ، و قرار دهنده خورشيد و ماه از روى حساب ، و ابتدا كننده به بخشش و امتنان ، و آغاز كننده به فضل و احسان ، و ضامن روزى همه حيوانات هستى ، تمامى ستايشها و مدحها ويژه توست ، و همه احسانها و بخششها از سوى توست ، و سخن پاك ((شهادتين )) و عمل شايسته بسوى تو بالا مى آيند، و تو به رازهايى كه در ميان قفسه سينه ها و استخوانهاى پهلوها نهان است دانايى .
اساءلك بمحمد (صلى الله عليه و آله ) رسولك الى الكافة ، و امينك المبعوث بالرحمة و الرافة ، و بامير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) المفترض طاعته على القريب و البعيد، المؤ يد بنصرك فى كل موقف مشهود، و بالامام الحسن بن على عليهماالسلام الذى طرح للسباع فخلصته من مرابضها، و امتحن بالدواب الصعاب فذللت له مراكبها، ان تصلى على محمد و آل محمد، فقد توسلت بهم اليك ، و قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، و ان ترحمنى بالتوفيق لترك معاصيك ما ابقيتنى ، و تعيننى على التمسك بطاعتك ما احييتنى ، و ان تختم لى بالخيرات اذا توفيتنى ، و تفضل على بالمياسرة اذا حاسبتنى ، و تهب لى العفو اذا كاشفتنى ، و لا تكلنى الى نفسى فاضل ، و لا تحوجنى الى غيرك فاذل ، و لا تحملنى ما لا طاقة لى به فاضعف ، و لا تبتلينى بمالاصبرلى عليه فاعجز، و اجرنى على جميع عوايدك عندى ، و لا تؤ اخذنى بسوء فعلى ، و لا تسلط على من لا يرحمنى ، برحمتك يا ارحم الراحمين .
به محمد (صلى الله عليه و آله ) كه فرستاده توست به سوى جميع مردم ؛ و امين توست كه به رحمت و راءفت بر انگيخته شده ، و به امير المؤ منان على ابن ابى طالب (عليه السلام ) كه طاعتش بر دور و نزديك واجب گشته ، و در هر ميدان كارزارى به يارى تو مؤ يد بوده ، و به امام حسن بن على ، همو كه درندگان افكنده شد و تو از آن بيشه خلاصش نمودى ، و با اسبان چموش مورد آزمايش قرار گرفت و تو آنها را در برابرش رام ساختى ؛ از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى ، كه بواسطه ايشان دست توسل به دامنت زده ، و آنان را در پيشاپيش خود و حوائجم وا داشته ام ، و اينكه با توفيق ترك معصيت در طول زندگانيم بر من رحمت كنى ، و تا زنده ام بر تمسك به طاعتت ياريم دهى ، و چون مرا بميرانى كارم را با خيرات به پايان برى ، و سهولت در حساب را به هنگام حسابرسى به من ببخشى ، و چون به مجادله با من برخيزى عفو خود را شامل حالم سازى ؛ و مرا به خودم وانگذارى كه گمراه شوم . و به غير خودت نيازمندم نسازى كه خوار گردم ، و آنچه را كه تاب تحملش را ندارم بر دوشم ننهى كه ناتوان گردم ، و بدانچه صبر بر آن نتوانم گرفتارم نسازى كه عاجزمانم ، و بر همان احسانهاى گذشته ات جريانم ده ، و مرا به زشتى كردارم مگير، و آنكس را كه به من رحم نكند بر من مسلط مساز، برحمتت اى مهربانترين مهربانان .
و اما ساعت دوازدهم : از وقت زردى آفتاب است تا غروب آن . و اين ساعت منسوب است به حضرت صاحب العصر و زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف ، و دعاى آن اينست :
اللهم يا خالق السقف الموفوع ، و المهاد الموضوع ، و رازق العاصى و المطيع ، الذى ليس له من دونه ولى ولا شفيع . اساءلك باسمك التى اذا سميت بها على طوارق العسر عادت يسرا، و اذا وضعت على الجبال كانت هباء منثورا، و اذا ارفعت الى السماء تفتحت لها المغالق ، و اذا هبت الى ظلمات الارض اتسعت لها المضائق ، و اذا دعيت بها الموتى النتشرت من اللحود، و اذا نوديت بها المعدومات خرجت الى الوجود، و اذا ذكرت على القلوب و جلت خشوعا، و اذات قرعت الاسماع فاضت العيون دموعا.
خداوندا اى آفريننده آسمان برافراشته و زمين هموار، و روزى بخش گنهكار و فرمانبر همو كه جز تو سرپرست و واسطه اى ندارد، از تو مى خواهم به آن اساميت كه چون براى حل مشكلات بدانها ناميده شوى آسان گردند، و چون به آسمان بالايش برند درهاى بسته آن باز گردد، و چون تاريكيهاى زمين فرود آيد، تنگناهايش گشاده گردد، و چون مردگان بدان خوانده شوند از گورها بر آيند، و چون نيستى ها بدان صدا شوند به عرصه وجود پا نهند، و چون بر دلها ياد شود از روى فروتنى به لرزه آيند، و چون بر گوشها طنين اندازد ديدگان اشك بارند.
اساءلك بمحمد رسولك المؤ يد بالمعجزات ، المبعوث بمحكم الايات ، و بامير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام الذى اخترته لمؤ اخاته و وصيته ، و اصطفيته لمصافاته و مصاهرته ، و بصاحب الزمان المهدى الذى تجمع على طاعته الاراء المتفرقة ، و تؤ لف به بين الاهواء المختلفة ، و تستخلص به حقوق اوليائك ، و تنتقم به من شرار اعدائك ، و تملا به الارض عدلا و احسانا، و توسع على العباد بظهوره فضلا و امتنانا، و تعيد الحق الى مكانه عزيزا حميدا، و ترجع الدين على يديه غضا جديدا، ان تصلى على محمد و آل محمد، فقد استشفعت بهم اليك ، و قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، و ان توز عنى شكر نعمتك فى التوفيق لمعرفته ، و الهداية الى طاعته ، و تزيدنى قوة فى التمسك بعصمته ، و الاقتداء بسنته ، و الكون فى زمرته ، انك سميع الدعاء، برحمتك يا ارحم الراحمين .
و به محمد رسول تو كه با معجزات تاييد، و به آيات محكمات مبعوث شده ، و به امير مؤ منان على بن ابى طالب ، همو كه وى را براى برادرى و وصايت او اختيار كردى ، و بجهت دوستى و داماديش بر گزيدى ، و به صاحب زمان مهدى ، همو كه آراء و عقايد پراكنده را بر فرمانش گرد آورى ، و بواسطه او ميان خواسته هاى گوناگون الفت نهى ، و بدست وى حقوق دوستانت را بازستانى ، و از بدترين دشمنانت انتقام گيرى ، و بسبب او زمين را از عدل و احسان سرشار نمايى ، و با ظهورش فضل و بخشش را بر بندگان فرا گير سازى ، و حق را عزيز و ستوده به جايگاهش باز گردانى ، و دين را بر دست با كفايت وى تر و تازه سازى ، از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى كه من بواسطه آنان بدر گاه تو شفاعت جسته ، و آنان را پيشاپيش خود و حوائجم واداشته ام ، و اينكه سپاس نعمتت را در توفيق يافتن به شناخت او و هدايت شدن به طاعتش به من ارزانى دارى ، و نيرويم را در در چنگ زدن به عصمتش و اقتداء به سنتش و بودن در گروهش افزون سازى ، كه همانا تو دعا را مى شنوى ، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان .
توضيح : تفسير مفردات دعاهاى مذكور
((جاعل الشمس و القمر بحسبان )) يعنى مقدر گرداننده اى سير هر كدام از شمس و قمر را در بروج و منازل به حساب معين كه سر موئى از آن تجاوز نتوانند نمود.
((لك المحامد و الممادح )) يعنى جميع محامد و ممادح راجع است به سوى تو، وفى الحقيقة محمود و ممدوح توئى ،، از براى آنكه توئى بخشنده هر قدرت و اختيار براى هر محمود و هر ممدوح . ((و منك العوائد و المنايح )) عوايد - به عين بى نقطه - جمع عايده است كه عبارت است از تعطف و احسان . و تفسير منايح در آخر دعاى ساعت هفتم سمت گزارش يافت (180).
((اليك يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح )) تفسير كرده اند صعود به جانب معبود را به قبول آن از بندگان ، و آيه وافى هدايه اى كه اين فقره اشاره به آنست در قرآن چنين است : ((اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (181))).
ضمير ((يرفعه )) يا راجع است به سوى ((عمل صالح )) يعنى عمل صالح در معرض قبول در مى آيد كما هو المراد فى هذا الدعاء. يا راجع است به سوى كلم طيب ، به اين معنى كه عمل صالح رفع كلمه طيبه مى كند. و بعضى گفته اند كه اين از باب قلب است ، يعنى كلمه طيبه رفع عمل صالح مى كند. و مراد از كلمه طيبه شهادتان است .
((بما تخفى الصدور و الجوانح )) جوانح - به جيم و نون - استخوانهاى پهلوى نزديك به سينه است . ((الذى طرح للسباع فخلصته من مرابضها)) طرح به صيغه مجهول است ؛ و ومرابض - به باء به يك نقطه و ضاد نقطه دار - مواضع استقرار درندگان را گويند كه شير و پلنگ و ببر را در آنجا نگاه مى دارند. و اين فقره اشاره است به آنچه ارباب سير و تواريخ از خاصه و عامه نقل كرده اند كه : خليفه عباسى را در سامره بركه عظيمى پر از درندگان بوده ، و هر كس را كه خليفه غضب مى كرد و در آن بركه مى انداختند فى الفور او را از هم مى دريدند، و آن بركه را بركة السباع مى ناميدند.
خليفه روزى غلامان خود را فرمود كه : شبى از شبها فرصت يافته امام حسن عسكرى (عليه السلام ) را در آن بركه اندازند، خادمان به گفته او عمل نموده شبى امام (عليه السلام ) را در بركه انداختند. چون روز شد و احوال امام (عليه السلام ) معلوم كردند ديدند كه آنحضرت به نماز قيام نموده اند و درندگان از چهار طرف آنحضرت در نهايت تذلل و فروتنى دستها بر زمين فرش كرده سر در پيش انداخته اند. خليفه از كرده خود منفعل شده ، امر كرد كه امام (عليه السلام ) را از آنجا بيرون آوردند.
((و امتحن بالدواب الصعاب )) امتحن مبنى بر مفعول است . و درين فقره نيز اشاره است به آنچه در سير و تواريخ مذكور، و در السنه وافواه مشهور است كه : خليفه را استر چموشى بود كه هيچكس را قدرت بر لجام كردن و زين نهادن و سوار شدن او نبود. روزى حضرت عسكرى (عليه السلام ) به رسم زيارت به ديدن خليفه آمد، خليفه روى به امام (عليه السلام ) كرده گفت : يا ابامحمد التماس دارم كه شما اين استر را لجام كنيد و زين بر او گذاريد.
حضرت فى الحال از جاى خود برخاسته دست مبارك خود را بر كفل استر ماليدند، در حال استر به عرق افتاد به نوعى كه از هر موى آن استر قطره عرقى روان گرديد و در نهايت تذلل و فروتنى شد. حضرت در دم لجام بر سرش كرد و زين بر پشت او نهاد و سوار شده در ميان سراى خليفه به هر طرف گردانيد و دوانيد، بعد از آن فرود آمد. خليفه تعجب بسيار نموده از شرمندگى كه او را حاصل شده بود آن استر را به امام (عليه السلام ) بخشيد.
((و تفضل على بالمياسرة اذا حاسبتنى )) تفضل ، فعل مضارع است كه در اصل تتفضل بوده ، تاء اول را حذف كرده اند. والمياسرة - به ياء دو نقطه زيرين و سين بى نقطه - مفاعله است از يسر و فراخى ، و مراد اينجا مسامحه نمودن است در حساب .
((و لا تحملنى ما لا طاقة لى به )) يعنى : بار مكن مرا چيزى كه من قدرت بر آن نداشته باشم از عقوبات آتش كه مافوق طاقت بشر است . و اگر طلب عدم تكليف بمالايطاق اراده شود پس مراد به آن اينست كه : آنچه در آن شدت و صعوبت زايده بوده باشد. يا آنكه از قبيل بسط كلام است با محبوب ، پس ضرر نمى كند واقع بودن مضمون آن طلب آنرا از ملك منان همچنانكه در آيه كريمه ربنا لا تؤ اخذنا ان نسينا او اخطاءنا(182) واقع است ، چه گاه هست كه از انسان طلب امرى كه حاصل است او را واقع مى شود و مقصود بسط كلام و پهن ساختن سخن است با محبوب ، و خود را در معرض احتياج و افتقار او در آوردن چنانچه از آيه مذكوره ظاهر است .
((و المهاد الموضوع )) مهاد - به كسر ميم - عبارت از فرش است ، و مراد اينجا كره ارض است . ((المبعوث بمحكم الايات )) مراد به آيات محكم آنست كه خالى از اجمال باشد، و متشابه در مقابل محكم است . ((غضا جديدا)) غض - به غين نقطه دار و ضاد نقطه دار مشدده - به معنى ترو تازه است ، و ((جديدا)) به منزله تفسير آنست .
باب چهارم : در آنچه از وقت غروب آفتاب تا هنگام خواب مبادرت به آن بايد نمود
ببايد دانست كه اول وقت نماز مغرب بنابر قول مشهور از وقت بر طرف شدن سرخى است كه در جانب مشرق ظاهر مى شود، و وقت فضيلت آن مى كشد تا غايب شدن شفق ، و وقت اداء آن تا آنكه باقى ماند به نصف شب آن مقدار وقت كه سه ركعت شام و چهار ركعت خفتن را در آن توان كردن .
پس هر گاه كه متحقق شود دخول وقت نماز مغرب ، ده بار بايد گفت آن چيزى را كه روايت كرده است رئيس المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) به سند صحيح از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) از دعاء نوح على نبينا و عليه السلام (183 )، و همچنين بايد گفت آن چيزى را كه روايت كرده است ثقة الاسلام در كتاب ((كافى )) به سند صحيح از امام الباطن و الظاهر امام محمد باقر (عليه السلام )(184). و اين هر دو دعا در ادعيه طلوع فجر سبق ذكر يافت . و بايد كه دست خود را بر فرق سر گذارى و پس از آن بر روى خود فرودآرى و محاسن خود را به مشت بگيرى و بگوئى :
دعاى دخول وقت مغرب
احطت على نفسى و اهلى و مالى و ولدى من غائب و شاهد بالله الذى لا اله الا هو، عالم الغيب و الشهادة ، الرحمن الرحيم ، الحى القيوم ، لا تاءخذه سنة و لا نوم - تا قوله تعالى - و هو العلى العظيم . ((بقره ، آيه 255))
خودم و اهل و مال و فرزندانم از غائب و حاضر را در حفظ و مراقبت قرار دادم به يارى خداوند كه معبودى جز او نيست ، داناى غيب و آشكار، رحمن و رحيم ، و زنده و پاينده است ، چرت و خواب فرايش نگيرد - تا - واو بلند پايه و بزرگ است .
و تو مخيرى كه اقتصار كنى بر يكى از اين ادعيه ثلاثه به تخصيص ، گاهى كه ترس از تنگى وقت نماز داشته باشى و بعد از آن سزاوار آنست كه مبادرت نمائى به سوى نماز مغرب زيرا كه از روايات معتبره كه از ارباب عصمت و اصحاب هدايت سلام الله عليهم وارد شده مستفاد مى شود كه چون وقت نماز مغرب داخل شود بايد كه بى تاخير متوجه نماز مغرب شود به جهت آنكه وقت آن مضيق است ، و روايات درين باب متظافر است .
چنانچه روايت كرده است ثقة الاسلام در كتاب ((كافى )) به سند صحيح از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند: ان جبرئيل (عليه السلام ) اتى النبى (صلى الله عليه و آله ) لكل صلاة بوقتين غير صلاة المغرب فان وقتها واحد، و وقتها وجوبها.
يعنى ((بدرستى كه جبرئيل (عليه السلام ) از براى حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله )از جهت هر نماز دو وقت آورد به غير از نماز مغرب كه وقت آن يكى است ، و آن وقت وجوب آنست كه اول وقت مغرب باشد.))
و چنانچه روايت كرده است رئيس المحدثين در مجلس شصت و دوم از كتاب ((امالى )) از ابى اسامه كه گفت : شنيدم از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه مى فرمودند: من اخر المغرب حتى تشتبك النجوم فانا منه برى .
يعنى كسى كه تاخير نماز مغرب بكند تا ستاره ها نمودار شوند من ازو برى ام )).
و چنانچه روايت كرده است شيخ الطايفه در كتاب ((تهذيب )) به سند صحيح از ذريح كه گفت : گفتم به امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه : جمعى از اصحاب ابى الخطاب قيام مى كنند به نماز مغرب وقتى كه ستاره ها همه نمايان مى شود، آن حضرت فرمودند: ابراء الى الله تعالى ممن فعل ذلك متعمدا. يعنى ((دورى مى گزينم و پناه مى برم به سوى خداى تعالى از آن كسى كه عمدا اين فعل كند)) يعنى نماز مغرب را تاخير كند تا وقتى كه ستاره ها نمودار شوند.
و چنانچه روايت كرده است در كتاب ((تهذيب )) به سند صحيح از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آن حضرت فرموده اند:
ان جبريل (عليه السلام ) امر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بالصلوات كلها، فجعل لكل صلاة وقتين الا المغرب فانه جعل لها وقتا واحدا.
يعنى : ((بدرستى كه جبرئيل (عليه السلام ) پيغمبر - صلوات الله عليه و آله - را از جانب خداى تعالى امر به نماز پنجگانه نمود، پس از براى هر نماز دو وقت مقرر داشت سواى نماز مغرب كه از براى آن يك وقت قرار داد.))
در تنگ بودن وقت مغرب
و در روايات متعدده معتبره نيز وارد شده است كه بيرون مى رود وقت نماز مغرب به برطرف شدن شفق مغربى ، يعنى همينكه سرخى شفق مغرب بر طرف شود وقت مغرب منقضى مى شود. و جماعتى از علماى ما - رضوان الله عليهم - عمل به آن كرده گفته اند كه : ما بين غروب آفتاب و بر طرف شدن شفق از جانب مغرب وقت نماز مغرب است نسبت به كسى كه اختيار داشته باشد و مانع شرعى از اداء نماز نداشته باشد، پس او را جايز نيست كه نماز مغرب را به نيت ادا گزارد چه نظر به او قضا است .
و بعد از آن وقت مغرب كسى است كه مضطر باشد و مانع شرعى از اداء نماز داشته باشد، پس او را جايز است كه به نيت ادا گزارد چه نظر به حال او ادا است نه قضا.
و ظاهرتر آنست كه متاخرين علماء ما - قدس الله اءرواحهم - بر آن رفته اند كه : وقت مضيق وقت فضيلت است نه وقت ادا، و وقت ادا مى كشد تا وقت خاصه عشا داخل شود. بس ‍ برائتى كه امام (عليه السلام ) اظهار فرموده اند محمول است بر آنكه نسبت به كسى باشد كه تاخير تا آن وقت را كه عبارت از نمودار شدن ستاره ها است واجب داند.
اهميت اذان و اقامه در نماز مغرب
و سزاوار آنست كه اذان و اقامت نماز مغرب را ترك نكنى ، بدرستى كه جماعتى از علماء ما مثل سيد مرتضى علم الهدى ، و ابن ابى عقيل ، و ابن جنيد - قدس الله اءرواحهم - قائل به وجوب آن شده اند، بلكه بعضى از علما نماز مغرب را به ترك اذان و اقامت آن عمدا باطل دانسته اند و حكم به بطلان نماز كرده اند.
و هر گاه كه اذان گفتى پس فصل كن ميان اذان و اقامت به نفس زدنى يا نشستنى ، بدرستى كه روايت شده است از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند: من جلس فيما بين اذان المغرب و الاقامة كان كالمتشحط بدمه فى سبيل الله .
يعنى : ((هر كس در ميان اذان و اقامت نماز مغرب بنشيند، بوده باشد ثواب او مانند ثواب كسى كه در راه خداى تعالى در خون خود تپيده باشد يعنى شهيد شده باشد)). و دعائى كه در ميان اذان و اقامت مغرب بايد خواند اينست :
دعاى مابين اذان و اقامه مغرب
اللهم انى اساءلك باقبال ليلك و ادبار نهارك ، و حضور صلواتك و اصوات دعاتك ، و تسبيح ملائكتك ، ان تصلى على محمد و آل محمد، و ان تتوب على ، انك انت التواب الرحيم .
خداوندا به رو آوردن شب و پشت كردن روزت ، و رسيدن وقت نمازهايت و صداهاى خوانندگانت و تسبيح فرشتگانت از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى ، و توبه مرا بپذيرى كه همانا تو پذيرنده توبه و مهربانى .
و اما استحباب فصل كردن در ميان اذان و اقامه مغرب به گامى ، در كتب فروع مذكوره است و در ميان فقها مشهور، نهايتش مستند آن غير معلوم است چه شيخ ما شيخ شهيد - قدس سره - در كتاب ((ذكرى )) گفته كه حديثى ديده نشده است كه دلالت بر استحباب آن داشته باشد.
و بايد گفت بعد از گفتن اقامت آنچه از ادعيه ماثوره كه در بحث اذان و اقامت گفته شده (185). بعد از آن افتتاح نماز كند با رعايت آدابى كه پيشتر مذكور شد.
و بايد كه اختيار كنى از سوره ها در ركعت اول سوره اذا جاء نصر الله يا سوره الهيكم التكاثر يا هر سوره كه در طول و قصر مشابه اينها بوده باشد، چنانچه روايت كرده است شيخ الطايفه در كتاب ((تهذيب )) به سند صحيح ، و در ركعت دوم سوره توحيد.
تعقيب نماز مغرب
و بعد از فارغ شدن از نماز شروع به تعقيب كن به تكبيرات سه گانه ، و تسبيح فاطمه زهرا - صلوات الله عليها - بعد از آن سه مرتبه بايد گفت آن چيزى را كه روايت كرده است رئيس ‍ المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه :
الحمدالله الذى يعفل ما يشاء و لا يفعل ما يشاء غيره .
سپاس خدائى راست كه هرچه خواهد مى كند، و ديگران هر چه خواهند نتوانند كرد.
بيان نافله مغرب
بعد از آن برخيز و چهار ركعت نافله مغرب بگزار و اگر مى خواسته باشى كه تعقيب را به طول كشانى پس افضل آنست كه بعد از نافله بخوانى زياده بر آنچه مذكور شد، اگر وقت تو وسعت داشته باشد.
مترجم گويد: ((ببايد دانست كه شيخ المحققين مترجم ((اربعين )) - خلدت ظلال افضاله الى يوم الدين - در حاشيه كتاب ((جامع عباسى )) ذكر كرده اند كه : شيخ مفيد - طاب ثراه - در كتاب ((مقنعه )) نقل كرده است كه : اولى آنست كه بعد از فراغ از نماز مغرب بلافاصله شروع در نماز نافله كند قبل از تعقيب . و شيخ شهيد - قدس سره - در كتاب ((ذكرى )) مى گويد: افضل مبادرت به نافله مغرب است قبل از همه چيز، به واسطه آنكه روايت شده است كه : وقتى كه خبر تولد امام حسن (عليه السلام ) به پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) رسيد دو ركعت نماز به جهت شكر آن گزاردند، و بعد از آن مشغول به تعقيب شدند. و از اين دو روايت فهم مى شود كه بر تسبيح فاطمه زهرا - صلوات الله عليها - نيز مقدم داشتند، نهايتش اين روايت ضعيف است و معارض است به حديث صحيح ديگر كه متضمن امر به تسبيح زهراست قبل از آنكه پاها را حركت دهد از نماز فرض . يعنى به همان نشستنى كه سلام داده است قبل از آنكه تغيير وضع پاها بدهد تسبيح بگويد - و الله اعلم ))
اهميت نافله مغرب
و در باب گزاردن نافله مغرب مبالغه بسيار و تاكيد بى شمار ارباب عصمت سلام الله عليهم وارد شده است . از آنجمله روايت شده است از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت به حارث بن مغيره فرمودند كه : لا تدع اربع ركعات بعد المغرب فى سفر و لا حضر، و ان طلبتك الخيل .
يعنى : ((ترك مكن چهار ركعت را بعد از مغرب در سفر و در حضر اگر چه گريخته باشى از اعدا و ايشان در طلب تو باشند.))
و مكروه است حرف زدن ميانه نماز مغرب و نافله آن ، و در روايت خفاف كه از امام جعفر صادق (عليه السلام ) روايت كرده است دلالتى بر كراهت آن هست . و روايت كرده است رئيس المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند: من صلى المغرب ثم عقب و لم يتكلم حتى يصلى ركعتين كتبتا له فى عليين ، فان صلى اربعا كتبت له حجة مبرورة .
يعنى : ((هر كس كه نماز مغرب را ادا كند و بعد از آن تعقيب بخواند و تكلم نكند تا دو ركعت اول نافله آن را بگزارد، مرتبه نماز او را در عليين مى نويسند، و اگر تكلم نكند تا آن دو ركعت ديگر را نيز بگزارد ثواب حج مبرور نيكو در نامه اعمال او مى نويسند.))
و كراهت حرف زدن ميانه چهار ركعت يعنى ميان دو ركعت اول و دو ركعت دوم شهرتى ندارد، و آنچه دلالت بر كراهت آن دارد روايت ابى الفوارس است كه گفت : نهانى ابوعبدالله (عليه السلام ) عن ان اتكلم بين الاربع التى بعد المغرب .
يعنى ((نهى كرد مرا ابو عبدالله (عليه السلام ) از حرف زدن در ميان چهار ركعت بعد از مغرب )).
و استدلال كرده است علامه حلى - قدس سره - در كتاب ((منتهى المطلب )) به اين روايت بر كراهت حرف زدن در ميانه نماز مغرب و نافله آن ، و شيخ ما شيخ شهيد - طالب ثراه - نيز در كتاب ((ذكرى )) درين استدلال با او موافقت كرده ، و آن چنانست كه مى بينى .(186)
تعيين وقت نافله مغرب
و اول وقت اين چهار ركعت فارغ شدن از نماز مغرب است كه در اول وقت گزارده شود، و آخر آن بر قول مشهور بر طرف شدن سرخى است كه در جانب مغرب بهم مى رسد. و مزاحم نمى شود نماز عشا نافله مغرب را خواه متلبس به آن شده باشد و خواه نشده باشد. و بعضى گفته اند كه : وقت نافله مغرب مى كشد تا وقتى كه باقى ماند از نصف شب به مقدار اداء آن كه آن وقت مخصوص نماز عشا است . و شيخ ما شيخ شهيد - قدس سره - در كتاب ((ذكرى )) نيز قائل به اين قول شده است ، واختيار اين نموده ، نهايتش كلام علامه - طاب ثراه - در كتاب ((منتهى )) دلالت دارد بر اتفاق علماء ما - رضوان الله عليهم - بر آنكه آخر وقت نافله مغرب بر طرف شدن شفق است ، پس حينئذ عدول از مشهور نبايد كرد.
و هر گاه فوت شود وقت نافله مغرب پس سزاوار آنست كه قضا كند آنرا همچون ساير نوافل ، چه روايت شده است از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند كه : گفت رسول خداى (صلى الله عليه و آله ): ان الله تعالى يباهى بالعبد يقضى صلاة الليل بالنهار، يقول : يا ملائكتى انظروا الى عبدى يقضى مالم افترض عليه ، اشهدكم انى قد غفرت له .
يعنى : ((بدرستى كه حضرت عزت - عمت عطياته - مباهات مى كند به بنده كه نماز نافله كه در شب ازو فوت شده است در روز قضا مى كند، و مى گويد:اى ملائكه من نظر كنيد بنده مرا كه قضا مى كند چيزى را كه برو واجب نكرده ام ، شما را گواه مى گيرم بر آنكه من آمرزيدم گناهان او را.))
وبدرستى كه روايت شده است از اصحاب عصمت - سلام الله عليهم - در تفسير قول خداى تعالى جائى كه مى فرمايد: ((الذين هم على طلاتهم دائمون )). يعنى : آن كسانى كه مداومت مى كنند بر نمازهاى سنتى كه اگر گاهى به شب از ايشان نافله اى فوت شود به روز قضا مى كنند، و چون به روز فوت شود در شب به قضاى آن قيام مى نمايند.
وسزاوار آنست كه چون شروع در نافله مغرب كنى هفت تكبير افتتاحيه را با ادعيه ثلاثه بجا آورى ، و در ركعت اول بعد از حمد سوره توحيد سه نوبت بخوانى و در ركعت دوم سوره انا انزلناه را يك نوبت . و اگر خواهى در ركعت اول سوره قل يا ايها الكافرون ، و در ركعت دوم سوره قل هو الله احد بخوان . و اگر در هر دو ركعت به حمد اكتفا كنى نيز جايز است همچنانكه در ساير نوافل .
و سزاوار آنست كه قرائت را در نافله مغرب و جميع نوافل شب بلند بخوانى ، و بعد از فارغ شدن از آن دو ركعت اول اين دعا بخوان :
دعاى ميان ركعات نافله مغرب
اللهم انك ترى و لا ترى ، و انت بالمنظر الاعلى ، و ان اليك الرجعى و المنتهى ، و ان لك الممات و المحيى ، و ان لك الاخرة و الاولى . اللهم انا نعوذ بك ان نذل نخزى ، و ناتى ماعنه تنهى . اللهم انى اساءلك ان تصلى على محمد و آل محمد، و اساءلك الجنة برحمتك ، و استعيذ بك من النار بقدرتك ، و اساءلك من الحور العين بعزتك ، وان تجعل اوسع رزقى عند كبر سنى ، و احسن عملى عند اقتراب اجلى ، و اطل فى طاعتك و ما يقرب منك و يحظى عندك و يزلف لديك عمرى ، و احسن فى جميع احوالى و امورى معرفتى (187)، و لا تكلنى الى احد من خلقك ، و تطول على بقضاء جميع حوايجى للدنيا و الاخرة ، و ابداء بوالدى و ولدى و جميع اخوانى المؤ منين فى جميع ماساءلتك لنفسى ، برحمتك يا ارحم الراحمين .
خداوندا تو مى بينى و ديده نمى شوى ، و تو در نظر گاه بلند هستى ، و بازگشت و آخر كار بسوى توست ، و مرگ و زندگى بدست توست ، و آخرت و دنيا از براى توست . خداوندا بتو پناه مى بريم از اينكه خوار و بى ياور شويم و آنچه را نهى فرموده اى بكار گيريم . خداوندا از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى ، و بهشت را از روى رحمتت در خواست دارم ، و با قدرتت از آتش دوزخ به تو پناه مى آورم ، و به عزتت حورالعين از تو مى خواهم ، و اينكه فراخ ترين روزيم را در ايام پيريم ، و نيكو ترين اعمالم را به هنگام نزديك شدن اجلم قرار دهى ، و عمرم را در راه طاعت و آنچه كه بسوى تو نزديكى مى آورد و موجب بهره بردارى نزد توست و مرا به پيشگاهت نزديك مى سازد سازى ، و شناختم را در همه احوال و امورم نيكو گردان ، و مرا به هيچيك از آفريدگانت وامگذار، و با بر آوردن تمامى حاجات دنيوى و آخرويم بر من احسان كن ، و آنچه را از تو براى خويش درخواست كرده ام نخست به پدر و فرزندان و همه برادران مؤ منم عطا فرما، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان .
تتمة : و بعد از آنكه فارغ شدى از آنچه متعلق است به دو ركعت اول نافله مغرب ، شروع كن در دو ركعت ديگر از نافله مغرب ، و بخوان در ركعت اول ازين دو ركعت بعد از حمد، اول سوره حديد(188) را كه اينست :
بسم الله الرحمن الرحيم # سبح لله ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم # له ملك السموات و الارض يحيى و يميت و هو على كل شى ء قدير # هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شى ء عليم # هو الذى خلق السموات و الارض فى ستته ايام ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعملون بصير # له ملك السموات و الارض و الى الله ترجع الامور # يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل و هو عليم بذات الصدور.
و در ركعت دوم آخر سوره حشر(189) را و آن اينست :
لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون # هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم # هو الله الذى الا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤ من المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون # هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى يسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم .
و بگوى در سجده آخر ازين دو ركعت هفت نوبت :
اللهم انى اساءلك بوجهك الكريم ، و اسمك العظيم ، و ملكك القديم ان تصلى على محمد و آل محمد، و ان تغفرلى ذنبى العظيم ، انه لا يغفر العظيم الا العظيم .
خداوندا به روى گرامى و نام بزرگ و پادشاهى بى آغازت از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى ، و گناه بزرگ مرا بيامرزى كه گناه بزرگ را جز بزرگ نيامرزد.
پس هر گاه فارغ شدى از ركعات چهار گانه مانعى نيست از آنكه اكمال تعقيب كنى به بعض آنچه در تعقيب صبح مذكور شد از ادعيه كه در صباح و مسا خوانده مى شود، چنانچه در محل خودش ترا آگاه گردانيده ايم بر آن .
فصل اول : در تعقيبات نماز مغرب
و اگر وقت تو گنجايش داشته باشد پس بعد از تعقيب نافله مغرب تبرك به خواندن اين دعا بجوى :
بسم الله الرحمن الرحيم ، اللهم صل على محمد البشير النذير، السراج المنير، الطهر الطاهر، خاتم انبيائك ، و سيد اصفيائك ، و خالص اخلائك ، ذى المقام المحمود، و المنهل المشهود، و الحوض المورود.
بنام خداوند بخشاينده مهربان . خداوندا درود فرست بر محمد همان مژده دهنده و هشدار دهنده و چراغ فروزان و پاك و پاكيزه و خاتم پيامبرانت و سرور برگزيدگانت و خالص ‍ دوستانت ، صاحب مقام محمود ((مقام شفاعت )) و آبشخوار مشهود و حوض مورود ((حوض كوثر كه شيعيان بر كنار آن وارد شوند.))
اللهم صل على محمد كما بلغ رسالتك ، و جاهد فى سبيلك ، و نصح الامته حتى اتاه اليقين ، و صل على آله الطاهرين الاخيار الاتقياء الابرار، الذين انتجبتهم لنفسك ، و اصطفيتهم من خلقك ، و امنتهم على وحيك ، و جعلتهم خزان علمك و تراجمة وحيك و اعلام نورك و حفظة سرك ، و اذهبت عنهم الرجس ، و طهرتهم تطهيرا.
خداوندا بر محمد درود فرست چنانكه پيامت را رساند، و در راهت كوشيد، و خير خواهى امتش نمود تا مرك او در رسيد. و بر خاندان پاك و برگزيده و پرهيزكار و نيكو كار وى درود فرست همانان كه براى خويشتن انتخابشان كردى و از ميان آفريدگانت بر گزيديشان ، و بر وحى خودت امينشان ساختى ، و گنجينه داران و مفسران و بيان كنندگان وحى و نشانه هاى نور و حافظان اسرار خويش قرارشان دادى ، و پليدى از ايشان ببردى و به كلى پاكشان ساختى .

 

next page

fehrest page

back page