مفتاح الفلاح

شيخ بهايى رحمة الله عليه

- ۱۸ -


توضيح : تفسير مفردات دعاهاى مذكور
مناسب نمود بيان آن چيزى كه درين دو فصل واقع است و محتاج به بيان است .
((خذ الى الخير بناصيتى )) يعنى مايل گردان دل مرا به سوى اعمال خيرات ، و موفق دار مرا بر قيام وظايف طاعات ، چنانچه كسى را موى پيش سر گرفته به سوى كارى مى كشيده باشند، و اين كلام بر سبيل استعاره است .
((يا من اظهر الجميل و ستر القبيح )) روايت شده است در تاويل آن از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند:
ما من مؤ من الا و له مثال فى العرش ، فاذا الشتغل بالركوع و السجود و نحوهما فعل مثاله مثل فعله ، فعند ذلك تراه الملائكة فيصلون و يستغفرون له ، و اذا اشتغل العبد بمعصية ارخى الله تعالى على مثاله سترا لئلا تطلع الملائكة عليها، فهذا تاويل ((يا من اظهر الجميل و ستر القبيح )).
يعنى ((نيست هيچ مؤ منى كه نبوده باشد او را مثالى در زير عرش كه هر گاه آن مؤ من اشتغال نمايد به ركوع و سجود و غير ذلك از عبادات ديگر، آن مثال نيز مشغول به آن فعل شود كه آن مؤ من مى كند، پس چون ملائكه آن مثال را مشغول به آن فعل مى بينند آن مؤ من را دعا مى كنند و از براى او استغفار مى نمايند و آمرزش مى طلبند، و هر گاه آن بنده مشتغل شود به فعل معصيتى ، حضرت عزت پرده بر روى آن مثال كشد تا آنكه ملائكة را اطلاع بر آن فعل قبيحى كه از آن مؤ من صدور مى يابد حاصل نشود، فهذا تاويل يا من اظهر الجميل و ستر القبيح )) و نعم ماقيل :

فغانى باده پنهان خور كه يار از غايت رحمت  
  نمى خواهد كه كردار گنهكاران شود پيدا
((يا من لم يؤ اخذ بالجريرة )) تفسير جريره در آخر تعقيب صبح سبق ذكر يافت ، ومراد آنست كه تعجيل نمى كند عقوبت معصيت را در دنيا از غايت حلم و نهايت كرم كه شايد بنده گناهكار توبه و استغفار كند و از كردار ناسزاوار خود پشيمان شود، و به سبب آن از عقوبت كردگار خلاصى يابد.
و ((الصفح )) به معنى در گذشتن از گناهست . و ((النجوى )) كلام آهسته را گويند كه عبارت از سر گوشى باشد. و ((تنفس همى )) يعنى : راحت ده مرا ازين هم ، و زايل كن آنرا از من . و ((لا تشوه خلقى بالنار)) به شين نقطه دار و واو مشدده ، يعنى : قبيح مگردان خلقت و هيات مرا به سبب سوختن آن به آتش .
((يا جامع كل فوت )) يعنى جمع كننده همه اموات . و فقره بعد ازين كه ((يا بارى النفوس )) باشد يعنى : اى خالق نفوس و اعاده كننده آنها، به منزله مفسر فقره اولى است .
((يا بطاش ذا البطش الشديد)) بطش به معنى گرفتن به عنف و تعدى است . و سطوة را نيز بطشه مى گويند. و ممكن است كه بطاش را برين معنى حمل نمايند.
و ذا البطش را بر معنى اول .
((خيرتك من خلقك )) معنى خيره در آخر تعقيب صبح ذكر يافت . ((و رب السبع المثانى )) و آن سوره فاتحه است ، و از جهت تسميه آن به سبع المثانى وجوه چنديست كه ذكر كرده ايم آنرا در تفسيرى كه موسوم به ((عروة الوثقى )) است ، و از آن جمله آنكه : در هر نماز واجبى دوبار خوانده مى شود. و اگر كسى گويد: پس چه مى گوئى در نماز ميت كه فرض است و در آن يك بار هم خوانده نمى شود، پس كلية صادق نباشد. جواب گوئيم كه : نماز جنازه در نزد ما نمازى است مجازى ، و مراد به نماز ميت دعاى بر ميت است زيرا كه نماز آنست كه مشتمل بر طهارت و فاتحة الكتاب باشد، چنانچه حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) فرموده اند كه :
((لا صلاة الا بطهور، و لا صلاة الا بفاتحة الكتاب )). يعنى ((نيست نمازى صحيح و مقبول مگر آنكه بجا آورنده آن به طهارت باشد، و نيست نمازى صحيح و مقبول مگر آنكه در آن فاتحة الكتاب خوانده شود)).
مترجم گويد: ((مصنف - طاب ثراه - در حاشيه گفته است كه : اما آنچه شيخ طبرسى - نورالله مرقده - در ((مجمع البيان )) ذكر نموده است از وجه تسميه سوره مذكوره به سبع المثانى به آنكه در هر نماز واجبى و سنتى دوبار خوانده مى شود، و بر او اعتراض كرده اند كه در نماز وتر كه يك ركعت است سوره مذكوره زياده از يك بار خوانده نمى شود، پس كلية حق نباشد كه اين سوره در هر نماز مثنى مى شود، جواب آنرا ان شاء الله تعالى در مبحث صلاة وتر خواهى شنيد(172) - و التوفيق منه سبحانه )).
و از جمله وجوه تسميه سبع المثانى آنكه : هفت آيه است مشتمل بر ثناى حق سبحانه و تعالى ، چه اسما و صفات حق تعالى دو قسم است : يكى آنكه دلالت مى كند بر عظمت و قدرت او، دوم آنكه دلالت مى كند بر رحمت و راءفت او، و اين سوره مشتمل است بر هر دو قسم .
و از جمله وجوه آنكه : دوبار نازل شده است يك بار در مكه معظمه در وقتى كه نماز واجب شد، و يك بار ديگر در مدينه منوره در وقتى كه تحويل قبله از جانب بيت المقدس به جانب كعبه شد. و اعتراض وارد نمى شود بر اينكه اگر كسى گويد كه : تسميه آن به سبع المثانى در مكه شده است پيش از نزول آن در مرتبه ثانى كه در مدينه شده است ، زيرا كه قول خداى تعالى كه : و لقد آتيناك سبعا من المثانى در سوره حجر است و سوره مكى است ؛ به آنكه در جواب گوئيم كه : چون الله تعالى مى دانست كه مرتبه ديگر در مدينه نازل خواهد ساخت جايز باشد گفتن سبع المثانى به اعتبار تحقق آن در علم الهى .
((البدى البديع )) مراد به بدى آنكه الله تعالى موجد و مبدى ما سواى خود است از كتم عدم به صحراى وجود. و مراد به بديع ، مبدع و خالق خلايق است نه بر مثال سابق ، يعنى خلق خلايق و ابداع ايشان را بر وجهى نكرده كه پيشتر از آن بوده باشد، بلكه اين خلق را اختراع نموده است ، زيرا كه مبدع كسى را گويند كه چيزى بسازد كه مثل آن چيز هرگز نديده باشد.
و در تعقيب صبح جائى كه تفسير فقره ((حجرت الاعادى عنى ببديع السماوات و الارض )) شده سبق ذكر يافت ، و در آنجا ذكر كرديم كه بعضى توقف كرده اند در فعيل كه به معنى مفعل آمده باشد و لهذا بديع را در آنجا از قبيل وصف به حال متعلق گرفته اند. و مخفى نخواهد بود كه چون بديع در اينجا به غير اضافه واقع شده است بلا توقف به معنى مفعل مى توان گرفت ، و ورود آن در ادعيه ماءثوره كه از ائمه معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - نقل شده و در نود و نه نام بارى تعالى اقوى دليل است بر ثبوت آن اگر چه بر خلاف ضابط اهل لغت باشد.
((اذ ذهب مغاضبا)) مراد - و الله اعلم - آنست كه حضرت يونس - على نبينا و عليه السلام - از ميان قوم خود هجرت كرد در حالتى كه غضبناك بود بر ايشان زيرا كه مدتى مديد دعوت ايشان به سوى ايمان كرده بود و ايشان قبول قول او نكردند و ايمان نياوردند.
((فظن ان لن تقدر عليه )) ظن اينجا به معنى علم است . و لن تقدر عليه يعنى روزى او را تنگ نمى كنى بر او(173). چه قدر به معنى ضيق و تنگى است چنانكه در وجه تسميه ليلة القدر ذكر كرده اند كه در شب قدر آن مقدار ملائكه از آسمان بر زمين فرود مى آيند كه روى زمين برايشان تنگى مى كند. و منه قوله تعالى و اما اذا ما ابتليه ربه فقدر عليه رزقه .
معنى آيه - و الله اعلم - آن است كه : ((اما چون انسان را بيازمايد پروردگار او به درويشى و سختى پس تنگى سازد بر او روزى را(174))). چه فقدر عليه رزقه به معنى ضيق عليه است . و مراد از آيه سابقه آنكه : يونس (عليه السلام ) به يقين مى دانست كه ما روزى او را بى آنكه بر او تنگ سازيم به او مى رسانيم خواه در ميان قوم باشد و خواه از ايشان هجرت كند.
((و البائس )) كسى را گويند كه حاجتمندى او به نهايت باشد، و همچنين ((المستكين )) نيز به معنى شديد الحاجة است .
فصل سوم : در دعاهاى ساعت پنجم و ششم و هفتم روز
بدان بدرستى كه روز را به دوازده ساعت تقسيم كرده اند و هر يك از ساعات را به يكى از ائمه اثنا عشر - عليهم صلوات الله الملك الاكبر - نسبت داده اند، و از براى هر ساعتى دعايى مخصوص ذكر كرده اند، و ما ذكر كرديم ادعيه ساعات چهارگانه را كه منسوب بوده به ائمه اربعه ((عليهم السلام ))، و حال ذكر مى كنيم در اينجا ساعت پنجم را، و آن از زوال آفتاب است تا آن زمان كه از زوال به قدر چهار ركعت نماز بگذرد، و منسوب است به امام الباطن و الظاهر امام محمد باقر (عليه السلام )، و اين دعا مخصوص آنست . و بهتر آنست كه اين دعا را بعد از ركعت چهارم از نافله زوال بخوانى ، و دعا اينست :
اللهم انت الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم ، لا تاءخذه سنة و لا نوم ، هو الله الذى لا اله الا هو، عالم الغيب و الشهادة ، هو الرحمن الرحيم ، هو الاول و الاخر، و الظاهر و الباطن ، و هو بكل شى ء عليم ، فالق الاصباح ، و جاعل الليل سكنا، و الشمس و القمر حسبانا، ذلك تقدير العزيز العليم .
خداوندا تو همان خدايى هستى كه جز او معبودى نيست ، خدائى كه زنده است و پاينده ، چرت و خواب فرايش نگيرد، او خدايى است كه معبودى جز او نيست ، داناى نهان و آشكار است ، بخشاينده و مهربان است ، اول و آخر و ظاهر و باطن اوست ، و به هر چيزى داناست ، شكافنده صبح است ، و قرار دهنده است شب را موجب آسايش ، و خورشيد و ماه را جهت حفظ حساب ، اين تقدير خداوند چيره و داناست .
يا غالبا غير مغلوب ، و يا شاهدا لا يغيب ، يا قريب يا مجيب ، ذلكم الله ربى لا اله الا هو، عليه توكلت و اليه انيب . اتذلل اليك تذلل الطالبين ، و اخضع بين يديك خضوع الراغبين ، و اساءلك سؤ ال الفقير المسكين ، و اساءلك تضرعا و خفية (175)، انك لا تحب المعتدين ، و وادعوك خوفا و طمعا، ان رحمتك قريب من المحسنين ، و اتوسل اليك بخيرتك و صفوتك من العالمين ، الذى جاء بالصدق و صدق المرسلين ، محمد عبدك و رسولك النذير المبين ، و بوليك و عبدك على بن ابى طالب امير المؤ منين ، و بالامام محمد بن على باقر علم الاولين و الاخرين ، و العالم بتاءويل الكتاب المستبين .
اى غالبى كه مغلوب نگردى ، و اى شاهدى كه پنهان نشوى ، اى نزديك ، اى پاسخگو، اينست پروردگار من كه معبودى جز او نيست ، بر او توكل كردم و بسويش باز مى گردم . ((خداوندا)) همچون طالبان بسويت اظهار خوارى مى كنم ، و در حضورت همچون راغبان اظهار كوچكى مى نمايم ، و چون فقيرى درمانده و زمينگير از تو درخواست مى كنم ، و با حالت زارى و پنهانى از تو درخواست كرده مى خوانمت كه تو متجاوزين را دوست ندارى . و از روى ترس و طمع تو را مى خوانم كه رحمت تو به نيكوكاران نزديك است ، و دست به دامان تو مى شوم به منتخب و برگزيده تو از ميان جهانيان ، همان كه راستى آورده و پيامبران گذشته را تصديق نموده يعنى محمد بنده و رسول تو كه هشدار دهنده اى آشكار است ، و به ولى و بنده ات على بن ابيطالب امير المؤ منين ، و به امام محمد بن على كه شكافنده علوم اولين و آخرين و داناى به تاويل كتاب مستبين ((روشن )) است .
و اساءلك بمكانهم عندك ، و اقدمهم امامى و بين يدى حوائجى ، ان توز عنى شكر ما اوليتنى من نعمك ، و تجعل لى فرجا و مخرجا من كل كرب و غم ، و ترزقنى من حيث احتسب و من حيث لا احتسب ، و تيسر لى من فضلك ما تغنينى به عن كل مطلب ، و اقذف فى قلبى رجاك ، و اقطع رجائى ممن سواك ، حتى لا ارجو الا اياك ، انك تجيب الداعى اذا دعاك ، و تغيث الملهوف اذا ناداك ، و انت ارحم الراحمين .
و به مقام و منزلتشان نزد تو از تو در خواست مى كنم و ايشان را در پيش خود و حوائجم باز مى دارم كه توفيق سپاس نعمتهايى را كه به من ارزانى داشته اى به من بخشى ، و از هر گرفتارى و غمى فرج و راه گريز برايم قرار دهى ، و از جائى كه گمان داشته يا گمان ندارم به من روزى دهى ، و از فضل خويش چندان دارائيم بخشى كه مرا از هر طلبى بى نياز سازى ، و اميد خويش در دلم انداز، و اميدم را از هر كس جز خودت ببر، تا جائى كه جز به تو اميد نبندم ، كه تو خواننده را پاسخ گوئى چون تو را بخواند، و غم ديده را فرياد رسى چون تو را صدا زند، و تو از هر مهربانى مهربان ترى .
و اما ساعت ششم : - بعد از گذشتن مقدار چهار ركعت از زوال است تا نماز ظهر، و آن منسوب است به امام به حق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام )، و اين دعا مخصوص ‍ آنست ، و بهتر آنست كه بعد از ركعت ششم از نافله زوال بخوانى ، و دعا اينست :
اللهم انت انزلت الغيث برحمتك ، و علمت الغيب بمشيتك ، و دبرت الامور بحكمتك ، و ذللت الصعاب بعزتك ، و اعجزت العقول عن علم كيفيتك ، و حجبت الابصار عن ادراك صفتك ، والاوهام عن حقيقة معرفتك ، و اضطررت الافهام الى الاقرار بوحدانيتك .
خداوندا تو باران را به رحمت خويش فرستادى ، و با مشيت خودت غيب را دانستى . و با حكمتت به تدبير امور پرداختى ، و حيوانات چموش را به عزتت رام ساخته اى ، و خردها را از پى بردن به چگونگى خودت ناتوان ساختى ، و ديده ها را از ادراك صفتت ، و اوهام را از حقيقت شناختت در پرده داشتى ، و افهام را به اقرار به يگانگى خويش وادار نمودى .
يا من يرحم العبرة ، و تقيل العثرة ، لك العزة و القدرة ، لا يعزب عنك فى الارض و لا فى السماء مثقال ذرة ، اتوسل اليك بالنبى الامى محمد رسولك العربى المكى المدنى الهاشمى الذى اخر جتنا به من الظلمات الى النور، و بامير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) الذى شرحت بولاية الصدور، و بالامام جعفر بن محمد الصادق فى الاخبار، المؤ تمن على مكنون الاسرار، صلى الله عليه و على اهل بيته بالعشى و الابكار.
اين كه به سرشك ديده ها و گريه هاى گلوگير رحمت مى آورى ، و از لغزشها چشم مى پوشى ، عزت و قدرت از آن توست ، كوچكترين ذره اى در زمين و آسمان از نظر تو پنهان نيست ، دست توسل به دامان تو دراز مى كنم به نبى امى ، محمد رسول تو آن رسول عرب مكى مدنى هاشمى ، همو كه بدست او ما را از تاريكيها به سوى نور بيرون آوردى ، و به امير مؤ منان على بن ابى طالب (عليه السلام ) همو كه با ولايتش سينه ها را گشاده ساختى ، و به امام جعفر بن محمد (عليه السلام ) كه در اخبار راستگو، و بر اسرار پوشيده امين است ، روزان و شبان درود خدا بر او و بر خاندانش باد.
اللهم انى اساءلك بهم ، و استشفع بمكانهم لديك ، واقدمهم امامى و بين يدى حوائجى ، فاعطنى الفرج الهنى ، و المخرج الوحى ، و الصنع القريب و الامان من الفزع فى اليوم العصيب ، و ان تغفر لى موبقات الذنوب ، و تستر على فاضحات العيوب ، فانت الرب و انا المربوب ، و انا الطالب و انت المطلوب ، و انت الذى بذكرك تطمئن القلوب ، و انت الذى تقذف بالحق ، و انت علام الغيوب ، يا اكرم الاكرمين ، و يا خير الفاضلين ، و يا احكم الحاكمين و ((يا)) ارحم الراحمين .
خداوندا به حق آنان از تو درخواست مى كنم ، و به مقام و منزلتشان به نزد تو شفاعت مى جويم ، و آنان را پيشاپيش خود و حوائجم وا مى دارم ، پس فرجى بى رنج ، و گشايشى سريع ، و احسانى قريب ، و امانى از ترس و نگرانى در روزى بسيار سخت ((روز قيامت )) به من ببخش ، ((و از تو مى خواهم )) كه گناهان مهلك مرا بيامرزى ، و بر عيوب رسوا سازم پرده پوشى كنى ، كه تو پروردگارى ، و من دست پرورده توام ، و من طالبم و تو مطلوبى ، و تو همانى كه به ياد تو دلها آرامش يابد، و تو همانى كه حق را القاء مى كنى ، و تو داناى غيبهائى ، اى گرامى ترين گرامى ها، و اى بهترين بخشندگان ، و اى حاكمترين حكم كنندگان ؛ و اى مهربانترين مهربانان .
و اما ساعت هفتم : - از وقت نماز ظهر است تا گذشتن مقدار چهار ركعت قبل از عصر، و آن منسوب است به امام به حق عالم امام موسى كاظم (عليه السلام )، و دعاى آن اينست :
اللهم انت المرجو اذا اشتد الامر، و انت المدعو اذا مس الضر، و مجيب الملهوف المضطر، و المنجى من ظلمات البر و البحر، و من له الخلق و الامر، و العالم بوساوس الصدور، و المطلع على خفى السر، يا غاية كل نجوى ، و منتهى كل شكوى ، يا من له الحمد فى الاخرة و الاولى ، يا من خلق الارض و السماوات العلى ، الرحمن على العرش استوى ، له ما فى السموات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى ، و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى ، الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى .
خداوندا تو مورد اميدى چون كار سخت شود؛ و تو خوانده شوى چون زيان روى آورد، و پاسخگوى غمديده درمانده اى ، ورهايى بخش از تاريكيهاى خشكى و دريايى ، و همانى كه خلق و امر به دست اوست ، و داناى به وسواس دلهايى ، و آگاه از اسرار پنهانى ، اى نهايت هر راز، و اى منتهاى هر شكوا، اى كه سپاس در دنيا و آخرت از آن توست ، اى كه زمين و آسمانهاى بر افراشته را آفريده اى . خداى رحمن بر عرش استيلا دارد، آنچه در آسمانها و زمين و ميان آنها و در اعماق زمين است همه از آن اوست ، و اگر سخن بلند گويى او پنهان و پنهان تر همه را مى داند، خداوند كه هيچ معبودى جز او نيست ، نامهاى نيكو از آن اوست .
اساءلك بمحمد خاتم النبيين خيرتك من خلقك ، و المؤ تمن على ادآء رسالتك ، و بامير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) الذى جعلت ولايته مفروضة مع ولايتك ، و محبته مقرونة برضاك و محبتك ، و بالامام الكاظم موسى بن جعفر (عليه السلام ) الذى ساءلك ان تفرغه لعبادتك ، و تخليه لطاعتك ، فاءجبت دعوته ، ان تصلى على محمد و آله ، صلاة تقضى بها عنى واجب حقوقهم ، و ترضى بها فى اداء فروضهم ، و اتوسل اليك بهم و استشفع بمنزلتهم ، و قد قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، ان تجرينى على جميل عوائدك ، و تمنحنى جزيل فوايدك ، و تاءخذ بسمعى و بصرى و سرى و ناصيتى و قلبى و عزيمتى و لبى الى ما تعيننى به على هواك ، و تقربنى من اسباب رضاك ، و توجب لى نوافل فضلك ، و تستديم لى منائح طولك ، يا ارحم الراحمين .
به محمد خاتم پيامبران كه برگزيده تو از ميان آفريدگانت ، و مورد اعتماد برادرى رسالت توست ، و به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) همو كه ولايتش را در كنار ولايت خود واجب دانسته ، و دوستى وى را مقرون رضايت و محبت خويش ساخته اى ، و به امام كاظم موسى بن جعفر (عليه السلام ) همو كه از تو خواست كه فراغتى برايش جهت عبادت خويش ‍ فراهم سازى ، و به جهت طاعت خودت تنهايش گذارى ، و تو نيز دعايش را مستجاب فرمودى ، از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى ، درودى كه بدان سبب حقوق واجب ايشان را از سوى من ادا كنى ، و خودت نيز به سبب اداى حق واجبشان خشنود گردى ، و به حق آنان دست توسل به سوى تو دراز مى كنم ، و به مقام و منزلتشان شفاعت مى جويم ، و آنان را پيشاپيش خود و حوائجم وا مى دارم كه مرا بر همان حالت بهره ورى از نيكيهايت جريان دهى ، و از بهره هاى خويش به من ارزانى دارى و گوش و چشم و نهان و آشكار و توجه و دل و عزم و خردم همه را به سوى آن چيزى بگردانى كه به سبب آن در راه دلخواهت ياريم مى كنى ، و به اسباب رضايت نزديكم مى سازى ، و بخششهاى اضافى و فراوانت را برايم لازم مى دارى ، و احسانهاى ارزانى داشته ات را برايم ادامه مى دهى ، اى مهربانترين مهربانان .
توضيح : تفسير مفردات دعاهاى مذكور
((فالق الاصباح )) يعنى : شكافنده عمود صبح از ظلمت شب . ((و جاعل الليل سكنا)) سكنا - به فتح اول و دوم - يعنى : موجب سكون و راحت از تعب .
((و الشمس و القمر حسبانا)). يعنى : دانسته مى شود و به حساب در مى آيد به دوران آفتاب و ماه ازمنه و سنين .
((و اليه انيب )) به نون و ياء به دو نقطه زيرين و باء به يك نقطه - صيغه متكلم است ، يعنى : رجوع مى كنم به تو به سوى پروردگار.
((واقذف فى قلبى رجاك )) اقذف - به قاف و ذال نقطه دار - ماءخوذ از قذف به معنى رمى است ، يعنى : بينداز در دل من رجاء خود را، و اميد وار گردان مرا به كرم و لطف خود، ((و)) مرا نااميد مگردان كه نااميدى از كرم تو موجب كفر است .
((يا من يرحم العبرة )) - به فتح عين بى نقطه و اسكان باء به يك نقطه - به معنى اشك چشم است ؛ يا به معنى ترديد گريه است در سينه كه از غلبه گريه و اضطراب بهم مى رسد.
((لا يعزب )) - به عين بى نقطه وزاء نقطه دار بر وزن يقعد به معنى لا يغيب است يعنى چيزى از تو غايب نمى شود.
((فاعطنى الفرج الهنى )) يعنى : اعطا كن مرا فرجى كه نبوده باشد در آن تعبى .
((و المخرج الوحى )) - به حاء بى نقطه و تشديد ياء به دو نقطه زيرين - به معنى سريع است ، يعنى :
اعطا كن مرا مخرج سريع .
((و الصنع القريب )) - به صاد بى نقطه مضمومه و نون ساكنه - به معنى احسان است .
((فى اليوم العصيب )) - به عين و صاد بى نقطه و ياء به دو نقطه زيرين و باء به يك نقطه - به معنى شديد است و صعب .
((موبقات الذنوب )) - به باء به يك نقطه وقاف - به معنى مهلكات است ، كه مراد به آن مهلكات گناهان باشد. و اضافه موبقات به ذنوب از قبيل اضافه صفت است به موصوف .
((ان تجرينى على جميل عوائدك )) تجرينى ، به جيم وراء بى نقطه است . و عوايد - به عين بى نقطه - جميع عايده است به معنى احسان ، يعنى : جارى گردانى مرا بر آنچه عادت فرموده اى مرا بر آن از لطف و احسان خود.
((و تمنحنى )) به معنى تعطينى است از منحه و آن به معنى عطيه است .
((و توجب لى نوافل فضلك )) جمع نافله است ، و اين نيز به معنى عطيه است .
((و منايح طولك )) منايح - به نون و ياء به دو نقطه زيرين جمع منحه است ، و منحه عطا و احسان را گويند چنانچه گذشت . و طول - به فتح طاء - مراد به آن احسان است .
فصل چهارم : در دعاهاى ساعت هشتم و نهم و دهم
و اما ساعت هشتم : از گذشتن چهار ركعت پيش از عصر است تا وقت نماز عصر، و آن منسوب است به ثامن ائمه هدى على بن موسى الرضا عليه التحية و الثنا و دعاى آن اينست :
اللهم انت الكاشف للملمات ، و الكافى للمهمات ، و المفرج للكربات و السامع للاصوات ، و المخرج من الظلمات ، و المجيب للدعوات ، الراحم للعبرات ، جبار الارض و السموات ، يا ولى يا مولى ، يا على يا اعلى ، يا كريم يا كريم ، يا من له الاسم الاعظم ، يا من علم الانسان ما لم يعلم ، فاطر السموات و الارض ، و هو يطعم و لا يطعم ؛
خداوندا تو زداينده مصائب ، و كفايت كننده مهمات ، و بر طرف كننده غمها، و شنونده صداها ((دعاها))، و بيرون آورنده از تاريكيها، و پاسخگوى دعاها، و رحمت آورنده بر اشكها، و جبار زمين و آسمانهايى . اى دوست و سرپرست اى ارباب ، اى بند پايه ، اى برتر، اى بزرگوار، اى گرانمايه ، اى كه اسم اعظم از آن توست ، اى كه به انسان آنچه را نمى دانست آموختى ، خالق آسمانها و زمين ، اى كه مى خورانى و خورانده نشوى .
اساءلك بحمد المصطفى من الخلق ، المبعوث بالحق ؛ و باميرالمؤ منين الذى اوليته فالفيته شاكرا، و ابتليته فوجدته صابرا؛ و بالامام الرضا على بن موسى ، الذى اوفى بعهدك ، و وثق بوعدك ، و اعرض عن الدنيا و قد اقبلت اليه ، و رغب عن زينتها و قدر غبت فيه ، ان تصلى على محمد و آل محمد، فقد توسلت بهم اليك ، و قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، ان تهدينى الى سبل مرضاتك ، و تيسر لى اسباب طاعتك ، و توفقنى لابتغاء الزلفة بموالاة اوليائك ، و ادراك الحظوة من معاداة اعدائك ، و تعيننى على اداء فروضك ، و استعمال سنتك ؛ و توقفنى على المحجة المؤ دية الى العتق من عذابك ، و الفوز برحمتك يا ارحم الراحمين .
به محمد كه برگزيده از ميان خلق و برانگيخته شده به حق است . و به امير مؤ منان همو كه نعمتش دادى و سپاسگزارش يافتى : و گرفتارش نمودى و صابرش ديدى و به امام رضا على بن موسى ، همو كه به عهدت وفا نمود، و به وعده ات اطمينان كرد، و چون دنيا به او رو آورد بدان پشت كرد، و با اينكه زينتش بدو مايل بود از آن روى گرداند، از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى كه من بوسيله ايشان دست توسل به دامان تو زده ، و آنان را پيشاپيش خود و حوائجم واداشته ام كه مرا به راه خشنوديت ره نمايى ، و اسباب طاعت خود را برايم ميسر كنى ، و براى نزديكى به تو با دوستى اوليائت و براى رسيدن به هدف دشمنى با دشمنانت توفيقم دهى ، و مرا بر انجام واجبات و بكارگيرى سنت خودت ياريم كنى ، و بر راهى كه به آزادى از عذاب و دستيابى به رحمتت مى انجامد ثابت قدم بدارى ، اى مهربانترين مهربانان .
و اما ساعت نهم : از نماز عصر است تا گذشتن دو ساعت ، و آن منسوب است به حضرت امام محمد جواد (عليه السلام )، و دعاى آن اينست :
اللهم يا خالق الانوار، و مقدر الليل و النهار، تعلم ما تحمل كل انثى ، و ما تغيض الارحام و ما تزداد، و كل شى ء عندك بمقدار؛ اذا تفاقم امر طرح عليك ، و اذا غلقت الابواب قرع باب فضلك ، و اذا ضاقت الحاجات فزع الى سعة طولك ، و اذا النقطع الامل من الخلق اتصل بك ، و اذا وقع الياس من الناس وقف الرجاء عليك .
خداوندا اى خالق نورها، و اى اندازه دهنده شب و روز، تو مى دانى آنچه را كه هر زنى در رحم دارد، و آنچه را كه مدت حملش در رحم ها كم و زياد مى شود و هر چيز نزد تو به مقدار معينى است ؛ چون كارى سخت گردد به نزد تو افكنده شود، و چون همه درها بسته شود درب فضل تو را زنند، و چون نيازها شدت گيرد به احسان وسيع تر پناه آورند، و چون اميدها از خلق ببرد به تو پيوندد، و چون نوميدى از مردم حاصل آيد اميدها به تو بسته شود.
اساءلك بحق النبى الاواب ، الذى انزلت عليه الكتاب ، و نصرته على الاحزاب ، و هديتنابه الى دار الماب ؛ و باميرالؤ منين على بن ابى طالب الكريم النصاب ، المتصدق بخاتمه فى المحراب ؛ و بالامام الفاضل محمد بن على (عليه السلام )، الذى سئل فوفقته لرد الجواب ، و امتحن فعضدته بالتوفيق و الصواب ، صلى الله عليه و على اهل بيته الاطهار، ان تجعل موالاتى لهم عصمة من النار، و محجة الى دار القرار، فقد توسلت بهم اليك ، و قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، و ان تعصمنى من التعرض لمواقف سخطك ، و توفقنى لسلوك سبيل محبتك و مرضاتك ، يا ارحم الراحمين .
به حق نبى اواب (176) همو كه كتاب را بر او فرستادى ، و بر احزاب دشمن ياريش دادى ، و ما را بدست او به خانه آخرت ره نمودى ، و به امير مؤ منان على بن ابيطالب آن گرامى نژاد كه در محراب عبادت انگشتر خويش صدقه داد، و به امام بخشنده محمد بن على (عليه السلام ) همو كه از وى پرسش شد و توفيق پاسخش دادى ، و مورد آزمايش قرار گرفت و با توفيق و درستى نيرومندش ساختى درود خدا بر او و خاندان پاكش باد - از تو مى خواهم كه دوستى مرا نسبت بايشان موجب نگهداريم از آتش دوزخ و راهى بسوى خانه هميشگى قرار دهى كه من بواسطه آنان دست توسل به سوى تو دراز نموده و آنان را پيشاپيش خود و حوائجم وا داشته ام ، و اينكه مرا از افتادن در معرض خشمت نگهدارى ، و در جهت پويش راه محبت و رضايت توفيقم بخشى ، اى مهربانترين مهربانان .
و اما ساعت دهم بعد از گذشتن دو ساعت از نماز عصر است تا نزديك زرد شدن آفتاب ، و آن منسوب است به امام الرضى المرضى امام على نقى (عليه السلام )، و دعاى آن اينست :
اللهم انت الولى الحميد، الغفور الودود، المبدى المعيد، ذوالعرش المجيد، و البطش الشديد، فعال لما يريد، يا من هو اقرب الى من حبل الوريد، يا من هو على كل شى ء شهيد، يا من لا يتعاظمه غفران الذنوب ، و لا يكبر عليه الصفح عن العيوب .
خداوندا تو ولى ستوده ، آمرزنده و مهربان ، آفريننده و بازگرداننده ، صاحب عرش با عظمت ، و نيرومندى شديد، و انجام دهنده هر آنچه خواهى هستى . اى كه به من از رگ گردن نزديكترى ، اى كه بر هر چيز آگاه و گواهى ، اى كه آمرزش گناهان برايت بزرگ نيايد، و گذشت از عيبها بر تو سخت نباشد.
اساءلك بجلالك ، و بنور وجهك الذى ملا اركان عرشك ، و بقدرتك التى قدرت بها على خلقك ، و برحمتك التى وسعت كل شى ء، و بقوتك التى ضعف لها كل قوى ، و بعزتك التى ذل لها كل عزيز، و بمشيتك التى ضعف فيها كل كبير، و برسولك الذى رحمت به العباد، و هديت به الى سبل الرشاد؛ و باميرالمؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) اول من آمن برسولك و صدق ، و الذى و فى بماعاهد عليه و تصدق ؛ و بالامام البر على بن محمد (عليه السلام ) الذى كفيته حيلة الاعداء، و اريتهم عجيب الاية اذ توسلوا به فى الدعاء، ان تصلى على محمد و آل محمد، فقد استشفعت بهم اليك ، و قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، و ان تجعلنى من كفايتك فى حرز حريز، و من كلائتك تحت عز عزيز، و توز عنى شكر الائك و مننك ، و توفقنى للاعتراف باياديك و نعمك يا ارحم الراحمين .
به جلالت و به نور وجهت كه اركان عرش تو را فرا گرفته ، و به قدرتت كه بدان بر آفريدگانت نيرومند گشته اى ، و به رحمتت كه هر چيز را فرا گرفته ، و به نيرويت كه هر نيرومندى در برابرش ناتوان است ، و به عزتت كه هر عزيزى در برابرش خوار و ذليل است ، و به مشيتت كه هر بزرگى در برابرش ناتوان است و به رسولت كه بواسطه او بر بندگان رحمت آورده اى ، و بدست او به راه راست ره نموده اى ، و به امير مؤ منان على بن ابى طالب (عليه السلام ) نخستين كسى كه به رسول تو گرويد و تصديق او نمود، و به آنچه عهد بسته بود وفا كرده و تصديق نمود، و به امام نيكوكار على بن محمد (عليه السلام ) همو كه نيرنك دشمنان را ازو باز داشتى ، و چون در دعا بدو متوسل شدند نشانه اى شگفت را به آنان نمودى از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى كه من بواسطه ايشان بسوى تو شفاعت جستم ، و آنان را پيشاپيش خود و حوائجم واداشتم ، و اينكه در دژ محكمى از مراقبت و كفايت خويش ، و در زير سايه عز عزيزترى تحت حفظ و حمايت خود قرارم دهى ، و سپاس نعمتها و بخششهايت را به من ارزانى دارى ، و به اعتراف به داده ها و نعمتهايت توفيقم بخشى ، اى مهربانترين مهربانان .
توضيح : تفسير مفردات دعاهاى مذكور
((الكاشف للملمات )) به ضم ميم اول و تشديد ميم دوم و كسر لام در ميان دو ميم ، به معنى سختيها و مصايب است . ((الراحم للعبرات )) به فتح عين بى نقطه و باء به يك نقطه ، جمع عبره است - به سكون با - از آن اشك چشم است چنانچه عنقريب مذكور شد. ((جبار الارض والسموات )) جبار درين مقام به معنى قهار متسلط است ، به غير از حضرت عزت ديگرى بدين صفت موصوف نمى شود مگر به عنوان مذمت و خوارى .
((يطعم و لا يطعم )) يعنى : روزى همه به دست قدرت اوست و او مرزوق كسى نيست . ((الذى اوليته )) به معنى انعمت عليه است يعنى آنكسى كه تو او را شايسته انعام كردى . ((الى سبل )) به ضم سين بى نقطه و باء به يك نقطه . جمع سبيل است و آن به معنى جاده و طريق است .
((لابتغاء الزلفة )) يعنى از براى طلب قرب . و زلفة - به زاء نقطه دار و لام ساكنه - به معنى قرب و نزديكى است . ((و ادراك الحظوة )) به حاء بى نقطه مفتوحه و ظاء نقطه دار ساكنه ، به معنى رسيدن به مطلب و مرام است . ((و توقفنى على المحجة )) به ميم و حاء بى نقطه و جيم ، به معنى جاده و طريق است ، يعنى : استاده گردانى مرا بر طريق مستقيم و جاده قويم .
((و ما تغيض الارحام )) يعنى آنچه نقص مى پذيرد مدت حمل آن . و ماءخوذ است از قول عرب : غاض الماء گاهى كه آب كم مى شود.
((بحق النبى الاواب )) مراد به او آب - به تشديد واو - به معنى كثيرالرجوع است . و وصف آنحضرت (صلى الله عليه و آله ) به اين صفت يا از جهت كثرت رجوع آنحضرت است به سوى تسبيح و تقديس ، يا به واسطه رجوع آنحضرت است (صلى الله عليه و آله ) به سوى وقتى كه نه پيغمبر مرسلى و نه ملك مقربى را در آن وقت با آنحضرت مصاحبت و مؤ انست مى گنجد، چنانچه آنحضرت - صلوات الله عليه و سلامه - به زبان معجز بيان فرموده اند كه : لى مع الله وقت لا يسعنى فيه نبى مرسل و لا ملك مقرب . يعنى : ((مرا با پروردگار وقتى است كه نمى گنجد با من در آن وقت مصابحت هيچ نبى مرسلى و ملك مقربى )).
((الكريم النصاب )) به نون و صاد بى نقطه ، به معنى اصل است . ((الذى سئل فوفقته لرد الجواب )) درين كلام بلاغت انتظام اشاره است به آنچه نقل كرده اند از خاصه و عامه كه روزى مامون عباسى با موكب خلافت خود سوار شده قصد شكار داشت ناگاه گذارش به بعضى كوچه هاى بغداد افتاد كه ابو جعفر ثانى امام محمد تقى با جمعى از كودكان ايستاده بود، چون كودكان را رسيدن ماءمون معلوم شد از سر راه به يك طرف گريختند و جواد (عليه السلام ) بر جاى خود توقف فرمود.
پس چون ماءمون به حضرت امام (عليه السلام ) رسيد گفت كه : تو چرا با كودكان ديگر از سر راه نرفتى وبا ايشان در گريختن موافقت نكرى ؟ آنحضرت جواب دادند كه : راه تنگ نيست كه به رفتن خود آن را بر تو گشاده گردانم ، و نيز مرا در خدمت خلافت جريمه اى نيست كه باعث خوف و فرار من شود كه بگريزم ، و ظن من نيز به تو آنست كه بى جريمه آزار كسى نكنى .
ماءمون را از صورت و سيرت و تكلم و فصاحت آنحضرت شگفت آمد و از آنجا گذشت ، و چون از شهر بيرون رفت بازى را بر طايرى انداخت و آن باز مدتى غايب شد و چون باز آمد در منقار، ماهى خرد داشت ، مامون از مشاهده آن حال بغايت متعجب گشته آن ماهى را به دست گرفته مراجعت نمود و به آن كوچه رسيد، بار ديگر كودكان از سر راه دور شدند و امام جواد به دستور اول بجاى خود ايستاده بود، مامون آن ماهى را به مشت گرفته پيش آن حضرت آمد و از امام پرسيد كه در دست من چيست ؟ حضرت فرمودند كه : ابر وقت آب بر داشتن از دريا ماهى ريزه با آب برداشته و در وقت افتادن آن ماهى ، باز ملك آن را در هوا ربوده صيد خود كرده است ، و حالا ملك به آن ماهى امتحان سلاله نبوت و دودمان رسالت مى نمايد.
چون مامون اين سخن شنيد مدهوش و حيران گشته از امام (عليه السلام ) سؤ ال كرد كه تو چه كسى ؟ آن حضرت در جواب فرمود كه : من محمد بن على بن موسى الرضاام ((عليهم السلام ))، پس چون مامون را معلوم شد كه امام محمد جواد (عليه السلام ) است از اسب پياده شده حضرت را در كنار كشيد و سر مبارك آنحضرت را بوسه داد و نهايت تذلل و خشوع نظر به حضرت امام (عليه السلام ) بجاى آورد، و بعد از چند گاه دختر خود ام الفضل را در حباله نكاح آنحضرت در آورد، و آنحضرت را در آن وقت از عمر شريف يازده سال گذشته بود، و به روايتى ده سال . و اين سؤ ال و جواب بعد از فوت حضرت امام رضا (عليه السلام ) واقع شده . ((و امتحن فعضدته بالتوفيق و الصواب )) عضدته - به عين بى نقطه و ضاد نقطه دار - به معنى قوت است اى قويته . و درين فقره اشاره است به آنچه در اكثر كتب تواريخ مذكور و در السنه خاص و عام مشهوره است كه : چون مامون اراده نمود كه دختر ام الفضل را به عقد حضرت امام (عليه السلام ) در آورد عباسيان را از اين عقد عقده اى در دل بهم رسيد، و در پى آن شدند كه تزويج مذكور واقع نشود.
با علماى آن زمان مشورت نموده به عرض مامون رسانيدند كه امام (عليه السلام ) كوچك سال است و هنوز از فقه و معرفت چيزى نياموخته ، بايد كه امر تزويج موقوف باشد تا آنحضرت تحصيل علوم كند و در همه ابواب كامل شود، بعد از آن آنچه راى خليفه بر آن قرار گيرد چنان كند.
مامون در جواب گفت كه : ايشان سلاله نبوت و دودمان معدن رسالت و مؤ يد من عندالله اند، علم ايشان لدنى است نه كسبى ، كه ايشان را احتياج به كسب و تحصيل باشد، اگر شما را درين باب شبهه اى باشد امتحان كنيد و از او سؤ ال مسئله نماييد تا حقيقت حال او بر شما ظاهر گردد و صدق مقاله من به ثبوت رسد.
بعد از آن مامون فرمود كه به جهت ايقاع عقد، مجلس عظيمى آراستند و امام (عليه السلام ) را بر مسند پهلوى خود بنشاند، و هر يك از علما و فضلا را در موضعى مناسب ، رخصت جلوس ارزانى داشت ، بعد از آن به اشارت مامون و اجازت امام ربع مسكون ، يحيى بن اكثم از آن جناب پرسيد كه يابن رسول الله چه مى فرمائيد در باب محرمى كه به قتل صيدى اقدام نموده باشد، او را چه بايد كرد و چه كفاره بايد داد؟
پس آنحضرت در مقام جواب او در آمده فرمودند كه : بايد ديد كه اين شخص كه قتل صيد كرده آيا اين قتل ازو در حل به وجود آمده يا در حرم ، اين صيد حلال بوده يا حرام ، آن شخص عالم بوده يا جاهل ، از روى خطا به فعل آمده يا از روى عمد، آزاد بوده يا بنده ، اين صيد اول او بوده يا صيدى ديگر قبل از اين كرده ، اين صيد برى بوده يا بحرى ، از پرندگان بوده يا از چرندگان ، از صغار صيد بوده يا از كبار؟

 

next page

fehrest page

back page