مفتاح الفلاح

شيخ بهايى رحمة الله عليه

- ۱۶ -


استحباب بكار بردن بوى خوش
و از جمله آنچه در اول روز بجاى بايد آورد تمسح به گلاب است ، چه در حديث از اصحاب عصمت و ارباب عفت - سلام الله عليهم - وارد است كه :من مسح وجهه بماء الورد لم يصبه فى ذلك اليوم بؤ س و لا فقر، و ليمسح الوجه و اليدين و يصلى على النبى (صلى الله عليه و آله ).
يعنى : ((هر كس كه مسح كند روى خود را به گلاب هر آينه او را در آن روز فقرى و احتياجى نرسد، و بايد كه گلاب را بر رو و دستها بمالد، و در حين مسح كردن و دستها بر رو كشيدن بر حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) صلوات فرستد)).
مترجم گويد: ((و همچنين در كتابى كه منسوب است به امام الورى امام رضا - عليه التحية و الثنا - در باب آداب به نظر احقر رسيده كه آنحضرت فرموده اند كه : گلاب بر روى خود بمال كه پدرم از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) روايت نموده كه هر كس خواهد كه براى حاجتى از خانه بيرون رود و گلاب بر روى خود مالد حاجت او بر آيد و اصلا خوارى و مذلت در آنروز نبيند - و الله الموفق )).
و از جمله آنچه اغلب اوقات در اول روز به عمل آورده مى شود دستار پيچيدن و رخت پوشيدن و كفش و نعلين در پاى كردن است ، و ما ذكر خواهيم كرد به توفيق الله تعالى بعض ‍ از آداب آنها و ادعيه اى را كه مخصوص است به آنها. پس مى گوئيم :
آداب عمامه بستن
اما آداب دستار بستن را كه روايت شده است به آنكه : سزاوار آنست كه در وقت پيچيدن دستار قايل به اين گفتار باشد كه :
اللهم سومنى بسيماء الايمان ، و توجنى بتاج الكرامة ، و قلدنى حبل الاسلام ، و لا تخلع ربقة الايمان من عنقى .
خداوندا مرا به نشان ايمان نشانه گذار، و تاج كرامت بر سرم نه ، و ريسمان اسلام به گردنم آويز، و هرگز بند ايمان از گردنم مگشا
و بايد كه نشسته دستار را بر سر نپيچى بلكه در وقت پيچيدن بر پاى ايستاده باشى ، و هر گاه عمامه را بپيچيدى پس بايد كه به آن تحت الحنك ببندى چه تحنك از سنن مؤ كد است ، و روايت كرده است شيخ الطايفه و امام الشيعة در كتاب ((تهذيب الاحكام )) بسند حسن از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند:
من اعتم و لم يدر العمامة تحت حنكه فاصابه داء لا دواء له فلا يلومن الا نفسه .
يعنى : ((هر كس كه دستار پيچيد و طرف عمامه را از شيب ذقن كه عبارت از تحت حنك است نگرداند هر آينه دريابد او را دردى كه علاج نداشته باشد، پس در آن وقت ملامت نكند مگر نفس خود را)).
و نيز روايت كرده است رئيس المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) از امام بحق ناطق جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند:
انى لا عجب ممن ياخذ فى حاجته و هو على وضوء كيف لا تقضى حاجته ؛ و انى لا عجب ممن ياخذ فى حاجته و هو معتم تحت حنكه كيف لا تقضى حاجته .
خلاصه مضمون خير مشحون كلام بلاغت انتظام آنكه ((عجب دارم از كسى كه با وضو باشد و در طلب حاجت خود شتابد چگونه باشد كه حاجت او بر نيايد، عجب دارم از كسى كه تحت الحنك بسته باشد و در پى مهمى رود چگونه باشد كه بر حاجت و مهم خود ظفر نيابد)).
و احاديث در ترغيب و مبالغه تحنك بستن بسيار است ، و به درستى كه اجماع علماى ما - اءنار الله برهانهم - بر سنت بودن تحنك منعقد است ، و عجب است از مخالفين مذهب شيعه عليه كه چگونه انكار آن مى كنند با وجود آنكه در كتب احاديث خود از حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده اند كه :
((انه نهى عن الاقتعاط و امر بالتلحى .)) يعنى : ((حضرت رسالت - صلوات الله و سلامه عليه و آله - نهى كرده است از اقتعاط، و امر نموده است به تلحى ))
وجوهرى در كتاب ((صحاح )) عبارتى در بيان اقتعاط ايراد كرده است آن اينست كه :
الاقتعاط شد العمامة على الراس من غير ادارة تحت الحنك ، و فى الحديث : انه (صلى الله عليه و آله ) نهى عن الاقتعاط و امر بالتلحى - انتهى كلامه .
يعنى : ((اقتعاط استوار كردن عمامه است بر سر به غير گردانيدن كنار آن از شيب ذقن ، چنانچه در حديث مذكور است )) و حديث نهى عن الاقتعاط و امر بالتلحى را ذكر كرده است - تا اينجا بود خلاصه كلام جوهرى .
الحق اين بيانى است زيبا و تفسيرى است موافق مذهب ما، پس نه جاى آنست كه خاك انكار در دهانشان ريزى و انكار مذكور را محض حمق و جهالت ، و عين غوا و ضلالت شناسى ، چه اقتعاط به معنى مذكور است ، و تلحى اداره كردن عمامه است به تحت اللحيين يعنى زير حلق ، و مراد به لحيين دو قطعه استخوانى است كه سر بهم نهاده اند و آنرا زنخ مى گويند كه موى ريش از آنجا مى رويد، و ريش را به اين اعتبار است كه لحى مى نامند.
و ببايد دانست كه استحباب تحنك عام است در جميع اوقات و همه حالات ، و مخصوص به حال نماز نيست ، و اگر چه نماز با تحت الحنك گزاردن افضل و اكمل است ، بلكه تحت الحنك بستن امرى است مستحب بسر خود خواه نماز با تحت الحنك گزارده شود و خواه بدون آن ، و سنت بودن تحت الحنك بواسطه نماز نيست چنانچه از كلام بعض ‍ علماى ما - رضوان الله تعالى عليهم - ظاهر مى شود، و ما ظفر نيافتيم در چيزى از روايات كه متضمن اصول مذهب ماست به آنچه دلالت كند بر استحباب تحنك از جهت نماز، بلكه سنت بودن آن عام است ، و علامه حلى - قدس سره - در كتاب ((منتهى المطلب )) در جائى كه احاديث استحباب تحنك را مذكور كرده است تصريح به اين معنى نموده كه تحت الحنك فى نفسه سنتى است مؤ كده ، و بعد از آن گفته كه : ظاهر شد ازين احاديث كه سنت بودن تحنك مطلق است خواه در نماز باشد و خواه در غير نماز - انتهى كلامه اعلى الله مقامه .
پس سزاوار آنست كه هر گاه در نزد اراده نماز تحت الحنك بندى قصد آن كنى كه اين سنتى است بسر خود و خصوصيت به نماز ندارد، مانند اكثر مستحبات ديگر مثل ردا و غيره كه سنتى است بنفسه و مخصوص به نماز نيست ، و مشروط بودن نماز به زيادتى ثواب باتحت الحنك اقتضاى سنت بودن آن از جهت نماز نمى كند و دخلى به مبحث ندارد، و اين معنى چنانچه بر ارباب فطنت و اصحاب خبرت مخفى نيست ظاهر است .
آداب لباس پوشيدن
اما آداب رخت پوشيدن ، سزاوار آنست كه جامه و قبا كوتاه بوده باشد چه رخت كوتاه به طهارت نزديكتر است ، و قول خداى تبارك و تعالى كه : و ثيابك فطهر(144) را به ثيابك فقصر(145) تفسير كرده اند.
و همچنين سزاوار آنست كه آستين جبه و قبا از سر انگشتان تجاوز نكند، و همچنين رختى كه از جهت بيرون رفتن مى پوشيده باشد آنرا در خانه نپوشد و رختى كه باعث شهرت شود نپوشد.
و سنت است كه در وقت نماز رخت سفيد بپوشد چه روايت كرده اند از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه آنحضرت فرموده اند: ((يكره السواد الا فى ثلاثة : الخف و العمامة و الكساء.)) يعنى : ((مكروه است رخت سياه پوشيدن مگر سه چيز: موزه و عمامه و كساء سياه كه پوشيدن اينها مكروه نيست .))
و اما دعائى كه در حالت پوشيدن جامه بايد خواند آنست كه از حضرت امام بحق ناطق امام جعغر صادق - صلوات الله و سلامه عليه - روايت كرده اند كه آنحضرت در حين جامه پوشيدن مى فرموده اند:
اللهم اجعله ثوب يمن و بركة . اللهم ارزقنى فيه شكر نعمتك ، و حسن عبادتك ، و العمل بطاعتك . الحمد لله الذى رزقنى ما استر به عورتى ، و اتجمل به فى الناس .
خداوندا اين لباس را لباس ميمنت و بركت قرار ده . خداوندا مرا در اين لباس شكر نعمت و حسن عبادت و عمل به طاعت خودت روزى كن . سپاس خدايى را كه روزى كرد مرا چيزى كه عورتم را بدان بپوشانم ، و در ميان مردم خود را بدان بيارايم
دعاى وقت پوشيدن جامه نو
و از حضرت امام الباطن و الظاهر امام محمد باقر (عليه السلام ) روايت شده كه آنحضرت در وقت پوشيدن جامه نو به اين دعا تبرك مى جسته اند:
اللهم اجعله ثوب يمن و تقوى و بركة ، اللهم ارزقنى فيه حسن عبادتك ، و عملا بطاعتك ، و اداء شكر نعمتك . الحمد لله الذى كسانى ما اوارى به عورتى ، و اتجمل به فى الناس .
خداوندا اين لباس را لباس ميمنت و تقوا و بركت قرار ده . خداوندا مرا در اين لباس حسن عبادت و عمل به طاعت واداء شكر نعمت خودت روزى فرما. سپاس خدايى را كه در بر من كرد چيزى را كه عورتم را بدان بپوشانم ، و خود را در ميان مردم بدان بيارايم .
دعاى وقت پوشيدن زير جامه
و در روايت آمده كه در حالت ازار پوشيدن اين دعا بايد خواند كه :
اللهم استر عورتى ، و آمن روعتى ، و اعف فرجى ، و لا تجعل للشيطان فى ذلك نصيبا، و لا له الى ذلك وصولا، فيضع لى المكائد، و يهيجنى لارتكاب محارمك .
خداوندا عورتم را بپوشان و بيم مرا به امنيت مبدل ساز، و دامنم را پاك نگاه دار، و براى شيطان ((نسبت به من )) در اين امر بهره و دسترسى قرار مده ، كه مكرش را برايم بگسترد، و مرا به ارتكاب گناهان برانگيزد.
و سزاوار آنست كه در وقت زير جامه پوشيدن روى به قبله نباشد.
مترجم گويد: ((همچنين سزاوار آنست كه ايستاده ازار نپوشد چه در كتابى كه منسوب است به امام الورى حضرت امام رضا - عليه التحية و الثنا - به نظر احقر رسيده كه آنحضرت فرموده اند كه : ((ازار را هرگز در حالى كه ايستاده اى مپوش بلكه بنشين و ازار بپوش ، كه ازار ايستاده پوشيدن مورث استسقا(146) وزرداب واندوه است )).
و ببايد دانست كه عبارت نسخه شريفه برين وجه است كه : فانه يورث الحبن و الماء الاصفر. و شمس الفضلائى مولانا ميرزا محمد استر آبادى - رحمة الله عليه - لفظ حين را به ياء منقوطه به دو نقطه زيرين تصحيح نموده اند، و تفسير آنرا به هلاك كرده اند، اما ظاهرا حبن به فتح حاء بى نقطه و باء منقوطه به يك نقطه بايد كه عبارتست از استسقا - و الله اءعلم بحقيقة الاشياء)).
آداب كفش پوشيدن
و اما در وقت كفش پوشيدن و نعل در پاى كردن بايد كه نشسته باشد، و اول پاى راست را در كفش كند پيش از پاى چپ ، و در وقت بر آوردن به عكس پوشيدن كند، يعنى ايستاده كفش از پا كند و اول پاى چپ را پيش از پاى راست از كفش بر آورد. و در وقت كفش پوشيدن يا نعل در پا كردن تبرك به اين دعا جويد:
بسم الله و بالله ، اللهم صل على محمد و آل محمد، و وطى ء قدمى فى الدنيا و الاخرة ، و ثبتهما على الصراط يوم تزل فيه الاقدام .
بنام خدا و به يارى خدا، خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست ، و در دنيا و آخرت راهم را آسان ساز، و قدمم را بر راه راست ثابت بدار در آنروزى كه قدمها به لغزش ‍ مى افتد.
دعا در وقت كفش كندن
و در وقت كفش كندن يا نعل از پا بر آوردن اين دعا بخواند:
بسم الله ، الحمدلله الذى رزقنى ما اوقى به قدمى من الاذى ، اللهم ثبتهما على صراطك ، و لا تزلهما عن صراطك السوى .
بنام خدا و به يارى خدا، خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست ، سپاس خدايى را كه روزى كرد مرا چيزى كه پاهايم را بدان از اذيت و رنج نگهدارم . خداوندا قدمهاى مرا بر راه خودت ثابت بدار، و آندو را از راه راست خودت ملغزان .
و از حضرت امام به حق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) روايت شده كه كفش سرخ پوشيدن در حضر مكروه است به خلاف سفر كه در سفر پوشيدن آن مكروه نيست .
و هم از آنحضرت - صلوات الله و سلامه عليه - روايت شده كه فرموده اند: من السنة الخف الاسود و النعل الاصفر. يعنى : ((از سنن است پوشيدن موزه سياه و نعلين زرد.))
و هم از آنحضرت - صلوات الله و سلامه عليه - منقولست كه پوشيدن فعل سياه را مكروه دانسته اند. و هم از آنحضرت - صلوات الله و سلامه عليه - روايت شده كه فرموده اند: من لبس نعلا صفراء لم يبلها حتى يستفيد مالا. يعنى : ((هر كس كه نعل زرد پوشد كهنه نكند تا زممانى كه استفاده مالى كند)).
و هم از آنحضرت (عليه السلام ) منقولست كه فرموده اند: من لبس نعلا صفراء كان فى سرور حتى يبليها، يعنى : ((هر كس كه نعلين زرد بپوشد هميشه در فرح و مسرت باشد تا زمانى كه كهنه شود.))
توضيح : تفسير مفردات دعاهاى مذكوره
بيان كنيم به توفيق ملك عليم بعض از چيزهائى كه اين فصل متضمن آنست و محتاج به بيانست .
((سومنى بسيماء الايمان )) مراد آنست كه مرا علامتى كن به علامت ايمان ، يعنى ظاهر گردان علامت ايمان را از اقوال و افعال و از جميع احوال من به نوعى كه اين صفت در ميان مردمان علامت و نشان باشد. و حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) علامات مؤ منين را در خطبه مشهوره كه بنابر سؤ ال همام - رضى الله عنه - وصف آنها نموده اند بيان آن كرده اند(147).
((والربقة )) ريسمانى است كه حلقه ها و گوشه ها در آن تعبيه كنند از جهت بستن گاو و گوساله و غير ذلك . و بناء اين سه فقره كه درين دعا مذكور است بر استعاره است .
((و آمن روعتى )) يعنى : مبدل ساز خوف و ترس مرا به ايمن بودن و بى هراس گشتن . و روعة - به فتح راء بى نقطه - به معنى خوف است .
فصل دوم : در آداب خوردن و آشاميدن
و از جمله چيزهايى كه عادت به آن جارى شده كه در اثناى اين وقت كه ما بين طلوع و زوال است به فعل آيد خوردن و آشاميدن است ، و ما ذكر خواهيم كرد درين مقام به توفيق ملك علام بعض از آداب آن و ادعيه ماءثوره را كه از اصحاب عصمت و ارباب هدايت - سلام الله عليهم - در آن باب روايت شده است ، پس مى گوئيم كه :
هر گاه اراده طعام خوردن كنى بايد كه برجانب چپ خود بنشينى ، و زنهار كه از مربع نشستن احتراز كنى زيرا كه الله سبحانه و تعالى مربع نشستن را دشمن دارد، و صاحب او را مذموم مى داند، چنانچه از امام المتقين و امير المؤ منين - صلوات الله و سلامه عليه - روايت شده كه آنحضرت فرموده اند:
اذا جلس احدكم على طعام فليجلس جلسة العبد، و لياكل على الارض ، و لا يضع احدى رجليه على الاخرى و يتربع ، فانها جلسة يبغضها الله تعالى و يمقت صاحبها.
مفاد كلام درر فرجام امام (عليه السلام ) آنكه : ((هرگاه كه بنشيند يكى از شما به طعام خوردن پس بايد كه بنشيند بر روى زمين مانند نشستن بندگان زرخريد، و نبايد كه در وقت خوردن پاى را بر پاى ديگر گذارد و مربع نشيند چنانچه متكبران و متجربان مى نشينند، زيرا كه اين نوع نشستن را خداى تعالى دشمن مى دارد، و صاحب او را مذموم مى داند)).
و هرگاه دست را به طعام خوردن دراز نمائى بگوى :
بسم الله ، و الحمد لله رب العالمين .
بنام خدا، و سپاس خداى را كه پروردگار عالميان است .
به تحقيق كه روايت شده است از امام بحق ناطق امام جعفر صادق - صلوات الله و سلامه عليه - كه آنحضرت فرموده اند:
ان الرجل اذا اراد ان يطعم فاهوى بيده و قال : ((بسم الله ، و الحمدلله رب العالمين )) غفرالله له قبل ان تصير اللقمة الى فيه .
يعنى : ((بدرستى كه چون كسى اراده چيز خوردن كند و دست به جانب طعام دراز نمايد و بگويد: بسم الله ، و الحمد لله رب العالمين ، خداى تبارك و تعالى بيامرزد آن بنده را قبل از آنكه آن لقمه كه برداشته است به دهن گذارد)).
و روايت شده است كه به واسطه هر رنگى و هر قسمتى از طعام كه بر سفره باشد و اراده خوردن آن كند سنت است كه بسم الله بگويد.
و همچنين روايت شده كه سنت است از براى هر صحنى و طبقى كه بر مائده باشد بسم الله بگويد و اگر چه همه طعامها يك رنگ و يك قسم باشد.
و رئيس المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) روايت كرده است كه : هر كس فراموش كند گفتن بسم الله را بر هر رنگ از طعام ، پس هر گاه كه به خاطرش آيد بگويد:
بسم الله على اوله و آخره .
بنام خدا از آغاز تا پايان اين غذا.
دعاى شروع به غذا خوردن
و از جمله چيزهائى كه سزاوار آنست كه در وقت ابتداى به خوردن تبرك به آن جويد اينست :
الحمد لله الذى يطعم و لا يطعم ، و يجير و لا يجار عليه ، و يستغنى و يفتقر اليه . اللهم لك الحمد على ما رزقتنا من طعام و ادام ، فى يسر و عافية ، من غير كد منا و لا مشقة ، بسم الله خير الاسماء، بسم الله رب الارض و السماء، بسم الله الذى لا يضر مع اسمه شى ء فى الارض و لا فى السماء، و هو السميع العليم ، اللهم اسعدنى فى مطعمى هذا بخيره ، و اعذنى من شره ، و امتعنى ((و متعنى )) بنفعه ، و سلمنى من ضره .
سپاس خدايى را كه مى خوراند و خود خورانده نشود، و پناه مى دهد و در پناه كسى قرار نگيرد، و بى نياز است ، و همه به او نيازمندند. خداوندا تو را سپاس كه خوراك و خورش ‍ روزى ما كردى ، در آسانى و سلامتى بدون هيچگونه رنج و زحمتى از جانب ما. به نام الله كه بهترين نامهاست ، به نام الله كه پروردگار زمين و آسمان است ، به نام خدائى كه با نام او هيچ چيز در زمين و آسمان زيانى نرساند، و او شنوا و داناست . خداوندا مرا به خير اين خوراك فائز گردان ، و از شر آن پناهم ده ، و از نفع آن بهره ور گردان ، و از زيانش سالمم بدار.
و سزاوار آنست كه اول چيزى كه هر روز بر ناشتا تناول نمائى بيست و يك دانه مويز سرخ باشد، چه از حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) منقول است كه :
من اكل كل يوم على الريق احدى و عشرين زبيبة حمراء لم يعتل الا علة الموت .
يعنى : ((هر كس كه هر روز بر ناشتا بيست و يك دانه مويز سرخ بخورد به هيچ علتى (148) گرفتار نشود مگر علت موت كه آن ناچار است .))
و ديگر از جمله سنتيهاى چيز خوردن ، دست شستن است ، پس بايد كه هر دو دست را با هم بشوئى پيش از طعام و بعد از طعام . و مكروه است شستن يك دست تنها. و روايت كرده است رئيس المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) از حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) كه آن حضرت به زبان معجز بيان فرموده اند:
من غسل يده قبل الطعام و بعده عاش فى سعة ، و عوفى من بلوى فى جسده .
يعنى : ((هر كس كه قبل از طعام و بعد از طعام دست خود را بشويد زندگانى او هميشه به وسعت ، و تن او هميشه به عافيت باشد.))
و نيز از حضرت امير المؤ منين - صلوات الله و سلامه عليه - روايت شده كه فرمودند: ((انه يزيد فى العمر، و يجلو ((فى )) البصر)).
يعنى : ((دست شستن بواسطه طعام خوردن زياده مى كند عمر را، و جلا مى دهد چشم را)).
و سزاوار آن است كه در وقت دست شستن پيش از طعام ابتدا به شستن دست ((خود)) كنى اگر صاحب طعام باشى ، آنگاه كسى كه در جانب دست راست تو نشسته باشد. و در دست شستن بعد از طعام ابتدا به كسى كنى كه در جانب دست چپ تو نشسته باشد آنگاه آخر همه تو دست شوئى .
و در روايتى آمده كه ابتدا در دست شستن بعد از طعام به كسى كنند كه در جانب راست در خانه نشسته ، خواه آزاد باشد و خواه بنده .
و بايد كه بعد از دست شستن پيش از طعام دست خود را به منديل پاك نكنى بلكه همچنان با رطوبت دست شروع در خوردن نمائى ، و در دست شستن بعد از طعام بايد كه دست خود را پاك كنى بعد از آنكه دست تر به چشمهاى خود ماليده باشى ، چه در روايتى آمده است كه : ((هر كس بعد از طعام دست بشويد و دست خود را به همان رطوبت بر چشم مالد، و در وقت دست بر چشم ماليدن اين دعا بخواند:
الحمد لله المنعم المفضل المجمل المكرم ، ذى الجلال و الاكرام .
سپاس خدا را كه نعمت دهنده و بخشنده و عطاى نيكو دهنده و گرامى دارنده و صاحب جلال و كرامت است .
نور بصر او زياده شود، و هرگز درد چشم نبيند)).
و ديگر از جمله آداب طعام خوردن آنست كه آنچه از اثر طعام در دست باقى باشد به زبان بليسى ، آنگاه دست بشوئى ، و بعد از آن به رومال خشك كنى .
و مستحب است كه در اثناى طعام خوردن الحمدلله را مكرر سازى و بسيار مى گفته باشى .
و سنت است كه اگر صاحب طعام باشى بايد پيشتر از همه كس شروع در خوردن كنى ، و بعد از همه كس دست از طعام بكشى .
و مكروه است به دست چپ خوردن و آشاميدن ، و همچنين به دو انگشت چيزى خوردن ، چنانچه فعل متكبران است .
و چون بر سر سفره نان حاضر شود انتظار آوردن اطعمه ديگر نكشى ، بلكه فى الحال شروع در خوردن آن كنى ، و نان را در زير صحن طعام نگذارى ، و آن را به كارد و خنجر نبرى ، بلكه به دست پاره كرده تناول نمائى ، چه بريدن نان به كارد و خنجر مورث افلاس و پريشانى ، و موجب فقر و بى سامانى مى شود.
و بايد كه ابتدا و اختتام طعام خوردن را به نمك كنى ، و در روايتى آمده است كه : ختم طعام خوردن را به سركه بايد كرد. و سنت است كه بر سفره سبزى و تره حاضر سازند، و مكروه است كه در يك روز دو مرتبه گوشت خورى بلكه سنت آنست كه سه روز در ميان گوشت خورى ، و مكروه است كه چهل روز ترك گوشت خوردن كنى ، و همچنين مكروه است كه استخوان را تمام از گوشت پاك كنى بلكه بايد كه در استخوان چيزى از گوشت باقى گذارى ، به درستى كه در روايت از ارباب عصمت سلام - الله عليهم - وارد شده كه :
((مبالغه در پاك نمودن استخوان مكنيد بلكه چيزى از گوشت بر آن باقى گذاريد كه رزق جماعتى ديگر است از برادران شما ((كنايه از آنكه آنچه از گوشت بر استخوان مى ماند روزى جنيان است )) و اگر چنانچه كسى چنان كند كه چيزى از گوشت بر استخوان باقى نماند هر آينه چيزى از خانه او كه بهتر باشد مى برند، چه جنيان چون بينند كه چيزى از رزق ايشان بر استخوان نمانده است محروم مى شوند، و دعاى بى بركتى مى كنند و بركت از آن خانه مى رود، و چون بينند كه چيزى از رزق ايشان مانده است دعاى بركت مى كنند)).
و سزاوار آنست كه نشستن بر سفره را به طول كشانى اگر صاحب طعام باشى به درستى كه روايت كرده است ثقة الاسلام در كتاب ((كافى )) به طريق حسن از زراة بن اعين كه از ثقات روات حديث است كه گفته : شنيدم از حضرت امام به حق ناطق امام جعفر صادق - صلوات الله و سلامه عليه - كه فرموده اند:
ثلاث اذا تعلمهن الرجل كانت زيادة فى عمره و بقاء للنعمة عليه .
فقلت : و ما هن ؟ قال : تطويله فى ركوعه و سجوده فى صلواته ، و تطويله بجلوسه على طعامه اذا اطعم على مائدته ، و اصطناعه المعروف الى اهله .

خلاصه مضمون به صدق مقرون كلام بلاغت انتظام آنكه : ((سه چيز است كه هر آنكس آنرا بياموزد و بجاى آورد سبب ازدياد در عمر و افزونى و بقاى در نعمت او شود. راوى مذكور مى گويد كه چون امام آن سه چيز را بدان صفت فرمودند من گفتم : آن سه چيز كدام است ؟ پس حضرت در مقام بيان آن در آمده فرمودند: اول - آنكه ركوع و سجود نماز را به طول كشاند. دوم - آنكه هر گاه جماعتى را اطعام مى كرده باشد بر سر سفره بسيار بنشيند - سيم - آنكه به اهل خود احسان و نيكوئى نمايد.))
مترجم گويد: ((ببايد دانست كه مصنف در حاشيه ايراد نموده است كه : ضمير الى اهله كه در حديث مذكور واقع است در مرجع آن دو احتمال است :
اول - آنكه اگر راجع به معروف بوده باشد مراد، آن خواهد بود كه احسان كند به اهل احسان ، يعنى به كسى كه مستحق احسان بوده باشد، و اهليت آن داشته باشد. و اگر راجع به رجل باشد كه در روايت مذكور است مراد، آن خواهد بود كه احسان و نيكوئى به اقارب و خويشان و عشيره و قرابتان خود نمايد - و الله اعلم بمقاصد اوليائه )).
و بعد از فارغ شدن از طعام خوردن بخوان دعائى را كه روايت شده است از حضرت به حق ناطق امام جعفر صادق - عليه التحية و السلام - و آن اينست :
دعا در پايان غذا خوردن
الحمد لله الذى اطعمنا فى جائعين ، و سقانا فى ظمانين ، و كسانا فى عارين ، و هدانا فى ضالين ، و حملنا فى راجلين ، و آوانا فى ضاحين ، و اخدمنا فى عانين ، و فضلنا على كثير من العالمين .
سپاس خدا را كه ما را در ميان گرسنگان ، سير، و در ميان تشنگان ، سيراب كرد، و در ميان برهنگان لباس پوشاند، و در ميان گمراهان راهنمائى ، و در ميان پيادگان سوار نمود، و در ميان بى خانگان پناه و مسكن داد و در ميان زحمتكشان كسانى را به خدمت ما گماشت ، و ما را بر بسيارى از عالميان برترى بخشيد.
و اما آنچه در اين زمان ميان مردم شهرت دارد از خواندن سوره فاتحه بعد از طعام خوردن در كتب حديث ظفر نيافتم بر چيزى كه دلالت داشته باشد بر آن .
و سزاوار آنست كه حاضرين مجلس همه در يك طشت دست بشويند، و تا طشت پر نشود بر ندارند و نريزند. و سنت است كه بعد از طعام خلال كند، و مكروه است خلال كردن به چوب خرما و نى و به چوب ريحان و آس و انار.
و سزاوار آنست كه آنچه به خلال از بن دندان بر آيد بيندازند و آنرا فرو نبرند، و آنچه به سر زبان از بن دندان بر آيد فرو برند. و سزاوار آنست كه آنچه از طعام خورى بايد كه به اشتهاء اهل و عيال خود خورى ، يعنى طعامى بخورى كه اهل و عيال تو خواهند نه آنچه خاطر تو خواهد، به درستى كه روايت كرده است - ثقة الاسلام - در كتاب ((كافى )) از امام به حق ناطق امام جعفر صادق - عليه الصلاه و السلام - كه آنحضرت فرمودند كه : حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) به زبان معجز بيان فرموده اند:المؤ من ياءكل بشهوة اهله ، و المنافق ياءكل اهله بشهوته .
يعنى : ((مؤ من به اشتهاى عيال خود طعام مى خورد، و منافق عيال او به اشتهاء او مى خورند)).
آداب و دعاى نوشيدن آب
و اما آداب نوشيدن آنست كه در وقت نوشيدن اين دعا بايد خواند:
الحمد لله منزل الماء من السماء، و مصرف الامر كيف يشاء، بسم الله خير الاسماء.
سپاس خدائى را كه فرو آورنده آب است از آسمان ، و گرداننده كارهاست به هر طور كه خواهد، به نام الله كه بهترين نامها است .
و بعد از نوشيدن اين دعا بايد خواند:
الحمد لله الذى سقانى ماء عذبا، و لم يجعله ملحا اجاجا بذنوبى ، الحمد لله الذى سقانى فاروانى ، و اعطانى فارضانى ، و عافانى و كفانى . اللهم اجعلنى ممن تسقيه فى المعاد، من حوض محمد (صلى الله عليه و آله )، و تسعده بمرافقته ، برحمتك يا ارحم الراحمين .
سپاس خدايى را كه آب شيرين به من نوشاند، و آن را به سبب گناهانم شور و تلخ نكرد. سپاس خدايى را كه به من آب نوشاند و سيرابم نمود، و به من بخشش كرد و خشنودم ساخت ، و مرا عافيت داد و كفايتم نمود.
خداوندا مرا از جمله كسانى قرار ده كه در قيامت از حوض محمد (صلى الله عليه و آله )، سيرابشان سازى ، و او را با دوستى و همنشينى با آنحضرت سعادت بخشى ، به رحمت خودت اى مهربانترين مهربانان .
و سنت است كه آب را وقت آشاميدن بمكد، و آهسته بنوشد، نه آنكه يكبارگى سركشد، به درستى كه روايت شده است كه از حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) كه آن سرور به لفظ درر بار گوهر نثار فرموده اند:
((ان شرب الماء عبا يورث الكباد)). يعنى : ((به درستى كه آب را در وقت آشاميدن يكبارگى به سر كشيدن مورث كباد است .)) و كباد - به كاف مضمومه و باء به يك نقطه - درد جگر را گويند.
و سزاوار آنست كه آب را به دست بياشامى ، چنانچه مردم مسافر در صحارى به دست مى آشامند، يا آنكه به سه نفس بياشامى ، و بعد از هر نفسى حمدالله تعالى بجاى آرى .
و سئل الصادق (عليه السلام ) عن الشرب بنفس واحد، فقال : ان كان الذى يناولك الماء مملوكا فاشرب بثلاثة انفاس ، و ان كان حرا فاشربه بنفس واحد.
يعنى : ((سؤ ال كرده شده است از امام به حق ناطق امام جعفر صادق - صلوات الله و سلامه عليه - از نوشيدن آب به يك نفس ، پس آن حضرت در جواب فرمودند كه : اگر آب دهنده بنده باشد به سه نفس بياشام ، و اگر آزاد باشد به يك نفس )).
و نيز در روايت آمده است كه :ان من شرب الماء فنحاه و هو يشتهيه و حمدالله يفعل ذلك ثلاثا و جبت له الجنة .
يعنى : ((به درستى كه هر كس آب بياشامد و هنوز ميل به آب داشته باشد كه آب را از لب دور كند و حمد خداى تعالى را بجاى آورد و بعد از آن باز بر لب نهاده بنوشد، و همچون كند تا سه مرتبه به عمل آورده شود، هر آينه بهشت از براى آنكس واجب شود.))
و سزاوار آنست كه از نزديك دسته كوزه ، و از موضع شكسته آب نياشامد، و همچنين آب بسيار نبايد آشاميد كه آب بسيار ماده بيمارى هاست ، چنانچه روايت شده است از امام به حق ناطق امام جعفر صادق - صلوات الله و سلامه عليه -:
اياك و الاكثار من شرب الماء فانه مادة كل داء.يعنى : ((با حذر باش از نوشيدن آب بسيار كه ماده جميع دردها و رنجها است .))
و در روايت آمده است كه :
ان من شرب الماء فذكر الحسين (عليه السلام ) و لعن قاتله كتب له مائة الف حسنة ، و حط عنه مائة الف سيئة . و رفع له مائة الف درجة ، و كانما اعتق مائة الف نسمة .
مضمون به صدق مقرون حديث آنكه : ((به درستى كه هر كس آب بياشامد و بعد از آن حضرت امام حسين (عليه السلام ) را ياد كرده صلوات فرستد، و قاتل آن حضرت را لعن كند، نوشته شود در صحايف حسنات او صد هزار حسنه ، و محو شود از نامه سيئات او صد هزار سيئه ، يعنى هزار گناه از گناهان او آمرزيده شود، و بلند گردد مرتبه قرب او نزد حضرت عزت صد هزار درجه ، و چنان بوده باشد كه آزاد كرده باشد صد هزار بنده )).
توضيح : تفسير مفردات دعاى مذكوره
بيان كنيم بعض از الفاظى كه در اين فصل واقع است و احتياج به بيان دارد. ((يا من يجير و لا يجار عليه )) يعنى : نجات مى دهد از جميع مكاره دنيوى و اخروى كسى را كه به سوى او گريخت ، و پناه به او آورد، و هيچكس او را نجات نتواند داد، و در پناه خود نتواند آورد كسى را كه از وى رو گردان شود و فرار نمايد، و كلمه يجير و يجار هر دو از اجازه كه به معنى اعاذه (149) است ، مشتق است ، و ثانيه از جور مشتق نيست چنانكه بعض اعلام فهميده اند.
((و امتعنى )) بر وزن اءكرمنى ، يعنى : بگردان مرا متمتع به نفع طعام . ((و آوانا فى ضاحين )) به ضاد نقطه دار و حاء بى نقطه ، به معنى پناه دادن است ، يعنى : جا داده است ما را در مسكنها در ميان جماعتى كه ضاحين اند، و مراد به ضاحين گروهى اند كه ميانه ايشان وضحو شمس كه عبارت از روشنى آفتاب است چيزى نيست كه ساتر باشد، و ايشان را از گرمى آفتاب مانع آيد.
((و اخدمنا فى عانين )). يعنى : گردانيد از جهت ما خدا خدمتكاران كه خدمت ما مى كرده باشند و حال آنكه در ميانه جماعتى واقعيم كه عانين اند، و عانين ماءخوذ از عن (150) به معنى تعب و مشقت است . حاصل معنى آنكه : خداى تعالى گردانيد ما را از مخدومان در ميانه گروهى كه خود خدمت نفسهاى خود مى كنند.
باب سوم : در آنچه از وقت زوال تا غروب آفتاب قيام به آن بايد نمود و آن در ضمن مقدمه اى و چند فصل سمت تفصيل مى يابد.
مقدمه : در فضيلت ساعت زوال شمس
روايت كرده است رئيس المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) از حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) كه آن حضرت به لفظ درربار گوهر نثار فرموده اند: اذا زالت الشمس فتحت ابواب السماء و ابواب الجنان ، و استجيب الدعاء، فطوبى لمن رفع له عمل صالح .
مفاد كلام معجز نظام آنكه : ((هر گاه آفتاب زوال كند يعنى از وسط السماء به جانب مغرب ميل كند درهاى آسمانها و بهشتها گشاده مى شود، و دعاهاى داعيان به معرض اجابت مى رسد، پس خوشا به حال آن كسى كه در اين وقت عمل صالحى از براى او به سوى آسمان برده شود)).
و نيز روايت كرده است شيخ بزرگوار مشاراليه در كتاب مذكور معتمد عليه از حضرت پيغمبر - عليه و على آله صلوات الله الملك الاكبر - كه فرموده اند:
ان الشمس عندالزوال لها حلقة تدخل فيها، فاذا دخلت فيها زالت الشمس فيسبح كل شى ء دون العرش بحمد ربى عزوجل ، و هى الساعة التى يصلى على فيها ربى جل جلاله ، و فرض على و على امتى فيها الصلاة ، و قال : ((اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل ))(151) و هى الساعة التى يؤ تى بجهنم يوم القيامة . فما من يؤ من يوافق تلك الساعة ان يكون ساجدا او راكعا او قائما الا حرم الله جسده على النار.
خلاصه كلام معجز انتظام سيد انام - عليه و على آله الصلاة و السلام - آنكه : ((به درستى كه چون آفتاب به حد زوال رسد او را حلقه ايست كه در آن داخل شود، و چون در آن حلقه در آيد زوال شود پس در اين هنگام جميع اشيائى كه تحت عرش اند به تسبيح و تقديس و تمجيد پروردگار من كه عزيز و بزرگ است در آيند، و اين آن ساعتى است كه پروردگار من جل جلاله بر من صلوات مى فرستد، و بر من و بر امت من در اين وقت نماز واجب گردانيده است و گفته كه : ((اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل )). يعنى : بر پاى دار نماز را در وقت زوال تا نيمه از شب . و اين آن ساعتى است كه در روز قيامت جهنم را در آن وقت مى آورند پس هر آن مؤ منى كه درين وقت به سجود و ركوع و قيام مشغول باشد حرام گرداند خداى تعالى جسد او را بر آتش دوزخ )).
توضيح : تفسير مفردات حديث فوق
مناسب نمود توضيح از الفاظ كه اين حديث شريف متضمن آنست و محتاج به بيانست . ((الحلقة )) به سكون لام است ، و در كلام عرب حلقه به فتح لام نيامده است مگر حلقه موى كه جمع حالق است مانند فجره كه جمع فاجر است . و مى تواند بود كه حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله ) از لفظ حلقه اراده دايره نصف النهار كرده ، از جهت سهولت افهام تعبير از آن به حلقه نموده باشند.
و لفظ ((دون )) در قول حضرت كه دون العرش است به معنى تحت العرش است . و لفظ ((هى )) در وهى الساعة التى يصلى على فيها ربى جل جلاله عايد است به آنچه از سوق كلام به حيطه فهم در مى آيد يعنى وقت زوال كه دلوك شمس عبارت از آنست . و وجه اينكه زوال را دلوك ناميده اند اين مى تواند بود كه چون مردم مى خواهند معلوم كنند كه زوال شده است نگاه به آفتاب مى كنند و از نگاه كردن به آفتاب چشم ايشان خيره و تيره مى شود پس در آن وقت چشم خود را به دست مى مالند كه از آن خيرگى و تيرگى بر آيد، از اين جهت دلوك گفته باشند، پس اضافه به ادنى ملابسه باشد.
و ((غسق الليل )) مراد از آن نصف شب است نه ظلمت اول شب چنانچه بعض اهل لغت گفته اند. و روايت كرده است ثقة الاسلام در كتاب ((كافى )) به سند صحيح از امام الباطن و الظاهر امام محمد باقر (عليه السلام ) كه آن حضرت فرموده اند: فيما بين دلوك الشمس الى غسق الليل اربع صلوات - الى اءن قال - و غسق الليل النتصافه .
يعنى : ((در ما بين دلوك شمس كه عبارت از زوال است تا غسق ليل كه مراد از آن نصف شب است چهار نماز واجب است - تا آنكه آنحضرت (عليه السلام ) تصريح نموده فرموند: - و غسق الليل انتصافه ))
و مصدر كه از لفظ آن اشتقاق يافته در كلام حضرت (صلى الله عليه و آله ) ((ان يكون ساجدا او راكعا او قائما)) با معمولش كه يكون است فاعل فعل است كه يوافق باشد، و اسم اشاره كه تلك است مفعول آنست ، و جمله فعل و فاعل و مفعول صفت مؤ من است .
تبصره : در فضيلت اول وقت و راه شناخت آن
سزاوار آنست كه مى بايد در اول وقت مبادرت به سوى نماز واقع شود خواه نماز واجبى باشد و خواه سنتى مگر آنچه استثنا كرده شده است ، زيرا كه از حضرت به حق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه : ((فضل اول وقت بر آخر وقت مثل آخرت است بر دنيا))
و هم از آنحضرت - صلوات الله و سلامه عليه - روايت شده كه فرموده اند:
اول الوقت رضوان الله ، و آخره عفوالله . يعنى : ((نماز در اول وقت سبب خشنودى خداست ، و در آخر وقت به محض رحمت و عفو مقبول درگاه الهى مى شود.))
مترجم گويد: ((و در كتابى كه منسوب است به امام الورى حضرت امام رضا - عليه التحية و الثنا - به نظر رسيده كه آن حضرت فرموده اند كه : ((هر نماز را دو وقت است : اول وقت و آخر وقت . اول وقت رضوان خداست ، و آخر وقت عفو خدا)).
و روايت است كه : ((هر نماز را سه وقت است : اول و اوسط و آخر. اول رضوان است ، و اوسط عفو، و آخر غفران )).
و اول وقت افضل است و جايز نيست كه آخر وقت را وقت نماز گردانند بلكه آخر وقت از براى مريض و مسافر است ، و عالم (عليه السلام )(152) فرموده كه : ((گاه باشد كه شخصى در وقتى نماز كند كه آن وقت كه فوت شده باشد از او بهتر باشد براى او از اهل و مال )) يعنى بسا باشد كه اشتغال رجال به اهل و مال موجب تاخير نماز شود و حال آنكه ثواب اول وقت كه از او فوت شود زياده بر اهل و مال بوده باشد.
و فرموده كه : ((چون آفتاب زوال كند درهاى آسمان گشاده شود پس دوست ندارم كه احدى بر من سبقت نمايد در طاعت براى آنكه مى خواهم كه صحيفه من اول صحيفه اى باشد كه در او عمل صالح بالا برند)).

 

next page

fehrest page

back page