بعد از آن رخساره چپ مبارك خود را بر زمين گذاشته
سه مرتبه مبادرت به گفتن اين دعا مى نموده اند:
((ارحم من اساء و اقترف ، و استكان و اعترف .))
رحم كن به كسى كه بد كرده و گناهان بسيار نموده ، و ((سپس
)) اظهار خوارى و فروتنى كرده و به گناه خويش
اعتراف نموده است .
و چون سر از سجده شكر بردارى بايد گفت :
اللهم لك الحمد كما خلقتنى و لم اك شيئا مذكورا.
رب اعنى على اهوال الدنيا، و بوائق الدهر، و نكبات الزمان ، و مصيبات
الليالى و الايام ، واكفنى شر ما يعمل الظالمون فى الارض ؛ و فى سفرى
فاصبحنى ، و فى اهلى فاخلنى ، و فيما رزقتنى فبارك لى ، و فى نفسى لك
فذللنى ، و فى اعين الناس فعظمنى ، و اليك فحببنى ، و بذنوبى فلا
تفضحنى ، و بعملى فلا تبلسنى ، و بسريرتى فلا تخزنى ، و من شر الجن و
الانس فسلمنى ، و لمحاسن الاخلاق فوفقنى ، و من مساوى الاخلاق فجنبنى .
خداوندا سپاس از آن توست چنانكه مرا آفريدى و حال آنكه چيز قابل ذكرى
نبودم ، پروردگار من مرا بر امور هول انگيز دنيا و گرفتاريهاى روزگار و
نكبتهاى زمان و مصائب شبها و روزها يارى رسان ، و شر آنچه را كه
ستمگران در روى زمين مى كنند از من باز دار، و در سفر همراهم ، و در
خانواده ام جانشينم باش ، و در آنچه روزيم كرده اى بركت ده ، و مرا در
برابر خودت خوار و فروتن گردان ، و در نظر مردم بزرگم ساز، و به نزد
خودت محبوبم نما، و به گناهانم رسوايم مكن ، و مرا با كردارم به هلاكت
مينداز و با ((زشتى و ناپاكى ))
باطنم خوارم مگردان ، و از شر جن و انس مرا سالم بدار، و به خود سازى و
كسب اخلاق نيكو توفيقم بخش ، و از خويهاى زشت دورم ساز.
الى من تكلنى يا رب المستضعفين ، و انت ربى ،
الى عدو ملكته امرى ، ام الى بعيد فيتجهمنى ؟ فان لم تكن غضبت على يا
رب فلا ابالى غيران عافيتك اوسع لى و احب الى . اعوذ بنور وجهك الذى
اشرقت به السموات و الارض ، و كشفت به الظلمة ، و صلح عليه امر الاولين
و الاخرين ، ان يحل على غضبك ، و ينزل بى سخطك . لك الحمد حتى ترضى و
بعد الرضا، و لا حول و لا قوة الابك .
مرا به چه كس وا مى گذارى اى پروردگار مستضعفان و حال آنكه پروردگارم
تويى ، به دشمنى كه امرم را به دست او سپرده اى
(130)؟ يا به شخص دورى كه با روى گره كرده با من مواجه
مى شود؟ پروردگار من همينكه بر من خشم نگرفته باشى ((مرا
بس است )) ديگر باكى ندارم جز آنكه عافيت دادنت
برايم فراختر، و به نزدم محبوبتر است . ((خداوندا))
به نور وجه تو كه آسمانها و زمين از آن روشن شده ، و تاريكى بدان برطرف
گشته ، و كار اولين و آخرين ((گذشتگان و آيندگان
)) بدان اصلاح گرديده به تو پناه مى آورم از
اينكه غضب تو بر من وارد شود، و خشم تو بر من فرود آيد. ستايش از آن
توست آنقدر كه خشنود گردى و پس از خشنودى نيز، و هيچ حول و قوه اى جز
به دست تو نيست .
توضيح : تفسير مفردات
دعاهاى مذكور
((رب الظلام و
الفلق )) مراد به فلق در اينجا نور است به قرينه
ظلام . ((و الليل و ما وسق ))
يعنى : و آنچه جمع سازد و پوشيده و مستور گرداند. ((و
القمر اذا تسق )) يعنى : هرگاه كه ماه جمع و
تمام شود و بدر گردد.
((و كان يدور حيث دار الحق ))
يدور كه صيغه مضارع است در لفظ حق عمل كرده تا آنرا فاعل خود گردانيده
، و ضمير دار كه فعل ماضى است راجع است به حضرت اميرالمؤ منين - عليه
الصلاة و السلام - و حاصل معنى آنست كه : حق مى گرديد چنانچه حضرت امير
- صلوات الله عليه - مى گرديد؛ تا آنكه عبارت دعا منطبق شود به كلام
معجز نظام سيد انام - عليه و على آله الصلاة من الملك العلام - كه در
باب حضرت امير دعا كرده فرمودند: ((اللهم
ادرالحق معه كيفما دار))، يعنى :
((بار خدايا بگردان حق را با حضرت امير - عليه صلوات الله الملك
القدير - چنانكه او بگردد و به هر جانب كه او رود))
كنايه از آنكه حق را تابع او گردان كه به هر جانب كه او گردد و هر طرف
كه او رود حق با او باشد.
و تاخير فاعل كه لفظ ((حق ))
است به واسطه رعايت فواصل است كه ((فلق
)) و ((وسق
)) و ((اتسق
)) است ، چنانچه در كلام مجيد فرموده در جائى كه
خبر از احوال موسى - على نبينا و عليه السلام - داده در وقت معارضه
سحره فرعون و گفته : ((فاوجس فى نفسه خيفة موسى
(131)))، كه تاخير موسى كرده به
جهت رعايت فواصل .
((انشدك دم المظلوم ))
انشد بر وزن اقعد، قال فى ((الصحاح
)): نشدت فلانا انشدته اى قلت له : نشدتك الله
اى ساءلتك بالله . يعنى : عرب گاهى كه گويد: نشدت فلانا اءنشدته ، به
اين معنى است كه : گفتم به او انشدك الله ، يعنى : ((از
تو در خواست مى نمايم بخداى )) و مراد در اينجا
آنست كه : ((سؤ ال مى كنم ترا به حق تو كه مؤ
اخذه كنى به خون مظلوم اعنى حضرت امام حسين (عليه السلام ). و انتقام
بكشى از قاتلان او، و از آن جماعت كه اول ايشان اساس ظلم را گذاشتند و
بناى جور را نهادند؛ و بر او و بر پدر بزرگوار و برادر عاليمقدار او -
صلوات الله عليهم - ظلم و جور كردند، و متكفل غصب حق ايشان شدند، و
باعث بر قتل و كشتن ايشان و شيعه منيعه رفيعه ايشان گشتند.
((بايوائك على نفسك ))
ايواء - به ياء به دو نقطه زيرين و در آخر آن الف ممدوده - به معنى عهد
و پيمان و ميثاق است .
((و على المستحفظين )) مى
تواند بود كه صيغه مستحفظين مبنى از براى فاعل باشد يعنى : آنانى كه
حفظ و نگاهبانى امامت و خلافت نمودند. و مى تواند بود كه مبنى از براى
مفعول باشد به اين معنى كه : آنانى كه حضرت عزت ايشان را از براى امامت
و خلافت حفظ و نگاهبانى نمود(132).
((يا كهفى حين تعيينى المذاهب ))
مراد به كهف ، ملجا و پناه است ، قال فى ((الصحاح
)): يقال : فلان كهف اى ملجا. يعنى : اى آنكه
پناه و ملجا منى در وقتى كه به تعب و تشويش مى اندازد مرا رفتنهاى من
به جانب خلق ، و ترددات من به ايشان به جهت قضاى حاجتى كه دارم و بر
نمى آيد)) چه التجاى اين كس به خلق موجب تعب و
مذلت و خوارى اين كس مى گردد.
و ((تعيينى )) مى تواند
بود كه به دوياء به دو نقطه زيرين باشد و بعد از آن نون ماءخوذ از
((عى )) كه به معنى تعب
است ، و مى تواند بود كه به دو نون باشد كه نون اول مشدد و در ما بين
آن ياء به دو نقطه زيرين باشد، ماءخوذ از عناء به فتح عين كه آن نيز به
معنى تعب است .
((و تضيق على الارض بما رحبت ))
مراد به رحب ، سعت و وسعت است ، و ((ما))
ماء مصدريست ، يعنى : روى زمين بر من تنگ شد با وجود سعت و فراخى آن .
((و لو شئت - و عزتك - لا كمهتنى
)) اكمه كور مادرزادرا گويند، و معنى آنكه : عصيان تو نمودم به
چشم خود، و اگر مشيت تو تعلق مى گرفت - به عزت و بزرگى تو قسم كه - هر
آينه مرا كور مادرزاد مى كردى . ((لكنعنتى
)) كنع - به نون و عين بى نقطه - به معنى به هم
آمدن و گشاده نگشتن انگشتانست ، يعنى : عصيان تو نمودم به دست خود، و
اگر مى خواستى - به عزت و بزرگى تو قسم كه - هر آينه مرا يك نوع مى
كردى كه انگشتان دست من از گشاده گشتن بازماندى و گشاده نگشتى .
((لجذمتنى )) به جيم و
ذال نقطه دار، به معنى قطعتنى است ، يعنى : عصيان تو نمودم به پاى خود،
و اگر مى خواستى - به عزت و عظمت تو قسم كه - هر آينه مرا مجذوم يعنى
مقطوع الرجل مى كردى .
بحث در توجيه استغفار
معصوم
(133)
و اگر گويند كه صدور امثال اين دعوات از معصوم به چه كيفيت
تواند بود با كمال عصمت ايشان ؟ چه اين عبارت و امثال اين كه در بعضى
از دعوات ديگر نيز واردست اشعار بر صدور عصيان از ايشان - صلوات الله
عليهم - دارد، و اين بحسب ظاهر موافقت ندارد به قواعد مذهب اماميه -
اءنارالله براهينهم الجلية - كه قائل به عصمت ائمه اثناعشرند - صلوات
الله عليهم .
جواب گوئيم كه : انبيا و ائمه (صلى الله عليه و آله ) بروجهى مسلوك مى
داشته اند كه جميع اوقات عمر ايشان مستغرق ياد خدا بوده است چنانچه
لمحه اى دلهاى خود را از آن فارغ نمى داشته اند، و خاطرهاى ايشان متعلق
به ملا اعلى و مربوط به عالم بالا بوده ، و ايشان هميشه حق را در نظر
بصيرت خود داشته در مراقبت و مواصلت او به سر مى برده اند، چنانچه
اميرالمؤ منين - صلوات الله عليه - فرموده اند: ((عبدالله
كانك تراه ، فان لم تكن تراه فانه يراك
(134)))، يعنى :
((به عبادت خداى قيام نماى چنانكه گويا او را مى بينى ، چه اگر
تو او را نمى بينى بدرستى كه او ترا مى بيند.))
پس چون ازين مرتبه رفيعه فرود مى آمده اند و مشغول به كار ديگر مى شده
اند از امورى كه لازمه زندگانيست مثل خوردن غذايى ، يا آشاميدن آبى ،
يا مباشرت حلالى ، يا مثل آن امرى از امور مباحه ، آنرا پيش خود گناه
بزرگى مى شمرده اند، و خطاى عظيمى مى دانسته ، و در حال در مقام
استغفار از آن در مى آمده آمرزش آنرا از خداى خود مى خواسته اند،
چنانكه بعض از نزديكان و تابعان ملوك اگر در حالت مجالست و مصابحت
پادشاه متوجه به ديگرى يا ملتفت به چيزى شوند، در زمان ، در اعتذار مى
كوشند و آنرا گناه مى شمرند؛ و همچنين نمى بينى كه بعض خدم و بندگان
ارباب دنيا اگر در جائى كه نظر صاحب ايشان بر ايشان باشد و دانند كه
صاحب ايشان ايشان را مى بيند لمحه اى به اكل و شرب مشغول شوند در نظر
مردم گناهكار و مستحق ملامت مى نمايند؟ پس چه گمان دارى گاهى كه اين
امر نسبت به صاحب همه صاحبان ، و مالك جميع مالكان وقوع يابد؟
و به اين اشارتست كلام حضرت (عليه السلام ) كه : ((حسنات
الابرار سيئات المقربين
(135))). و برين معنى محمولست
آنچه روايت كرده است ثقة الاسلام محمد بن يعقوب بن يعقوب كلينى در باب
استغفار از كتاب ((كافى ))
از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه :
ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كان يتوب
الى الله عزوجل كل يوم سبعين مرة يعنى : ((بدرستى
كه رسول خداى (صلى الله عليه و آله ) رجوع مى نمودند از معاصى و كردار
ناشايسته به سوى خدائى كه عزيز است و بزرگ هر روز هفتاد مرتبه
)).
و همچنين است آنچه اهل سنت نيز در ((صحاح
)) خود روايت كرده اند كه حضرت پيغمبر - صلوات
الله عليه و آله - فرموده اند كه : انه ليغان
على قلبى ، و انى لا ستغفر بانهار سبعين مرة . يعنى :
((بدرستى كه پوشيده مى شود بر دل من
(136)، و بدرستى كه من استغفار مى نمايم ، و طلب آمرزش
مى كنم از خداى خود، و رجوع مى كنم به سوى او از معاصى در روز هفتاد
مرتبه )).
مترجم گويد: ((ببايد دانست كه مصنف - قدس سره -
در حاشيه ايراد نموده و در ((اربعين
)) خود نيز ذكر كرده كه : قاضى بيضاوى صاحب
تفسير ((انوار التنزيل ))
در كتاب ((شرح مصابيح ))
كه هم از مصنفات اوست جائى كه شرح حديث پيغمبر - صلوات الله عليه و آله
- كه انه ليغان على قلبى و انى لاستغفرالله فى
اليوم مائة مرة مى نمايد گفته است كه : ((غين
)) در لغت به معنى ((غيم
و ابر)) استعمال يافته ، و غان على كذا به معنى
(( غطى عليه )) است . و
ابوعبيده كه از ائمه لغت است برين وجه اين حديث را معنى گفته است :
بدرستى كه در پوشيده دل من چيزى را كه مى پوشيد او را(137))).
و از اصمعى به من رسيده است كه از معنى اين حديث از او سؤ ال كردند، در
جواب آن به سائل گفت : درباب دل كه روايت شده است ؟ گفت : درباب دل
پيغمبر - صلوات الله عليه و آله -. اصعمى گفت : اگر غير دل پيغمبر -
صلوات الله عليه و آله - مى بود، در تفسير آن از براى تو در مى آمدم ،
نهايتش چون دل پيغمبر - صلوات الله عليه و آله - است جسارت بر تفسير آن
نمى كنم .
كس نداند كه در آن سينه چه اسرار بود.
قاضى گويد: خداى خير دهد اصعمى كه در اين مقام ، سلوك طريق ادب نموده و
در مقام تعظيم و بزرگ داشتن دلى شده است كه حضرت عزت - جل ذكره - آنرا
موضع وحى و منزل تنزيل خود ساخته . و بدرستى كه دريافت اين معنى را
مرتبه ايست كه راه رسيدن به آن بر ارباب بيان و اصحاب قال مسدود است ،
و طريق وصول به آن بر اهل حقيقت و ارباب حال ، مفتوح ، و توضيح دادن و
به عبارت در آوردن آن نيست مگر حق مشايخ صوفيه كه رازداران انجمن قرب ،
و آشنايان اسرار حق اند، و ما نيز به نورى كه از مشكات هدايت ايشان
مقتبس است به راه در آمد مى گوئيم كه :
چون دل مبارك آن سرور كه مستغرق درياى عرفان بوده ، درصفا و ضيا بر
جميع دلها زيادتى داشته است ، و آنحضرت با آن حال تعيين شده بود كه
قرار شرع و حكمت ، و بناى دين و سنت را تجديد دهد بر وجهى كه متضمن
سهولت و آسانى باشد نه عسرت و اشكال ، ناچار بود او را كه از مرتبه قرب
و اتصال ، به جانب بعض رخصتهاى الهى نزول نموده به بعض حظوظ نفسانى
التفات نمايد با آنچه از جانب خدا در معرض امتحان به آن در آمده بود و
مكلف به آن شده از احكامى كه لازم بشريت است .
پس هر گاه مرتكب چيزى از آن مى شدند غبارى بر آينه دل ايشان مى نشست ،
و به واسطه نهايت صفا و نورانيتى كه داشت از آن متاثر مى شد، زيرا كه
هر چند رقت و صفاى اشيا بيشتر است تاثير كدورات در آن زودتر ظاهر مى
شود؛ و آنحضرت (صلى الله عليه و آله ) هرگاه احساس به چيزى از آن مى
كردند آنرا بر نفس خود گناهى بزرگ مى شمردند و در مقام استغفار و طلب
آمرزش از آن در مى آمدند. تا اينجا بود خلاصه كلام قاضى بيضاوى در كتاب
((مصابيح )).
وزبدة العارفين شيخ جمال الدين عبد الرزاق كاشى را درين مقام كلاميست
به غايت لطيف كه به واسطه خوف به طول انجاميدن كلام در مقام ذكر آن نشد
- والله الهادى )).
((بؤ ت اليك بذنبى )) بؤ
ت - به باء نقطه مضمومه و بعد از آن همزه در آخر تاء به دو نقطه زيرين
- به معنى ((اقررت ))
يعنى : اقرار كردم و اعتراف نمودم به تو به گناه خود.
((و بوائق الدهر)) مراد
از بوائق ، مصايب دهر و نكبات زمان است . ((و
بعملى فلا تبسلنى )) به باء يك نقطه و سين بى
نقطه ، به معنى تاءديه به هلاكت است ، يعنى : مؤ دى مساز مرا به هلاكت
به سبب شومى اعمال قبيحه و افعال ناشايسته من .
و به اين معنى است قول خداى تعالى در قرآن مجيد جائى كه مى فرمايد: ان
تبسل نفس بما كسبت
(138)، يعنى آنكه : هلاك شود نفس به سبب گناه و فسق و
كفر و فجور و امثال آن .
((ام الى بعيد فيتجهمنى ))
تجهم ، به معنى درهم كشيدن و ترش كردن روست ، يعنى : اگر به كسى ملتجى
شوم و پناه به او برم چون مرا ببيند و مواجهت نمايد روى درهم كشد و
مراد من بر نيارد.
باب دوم : در آنچه از وقت طلوع آفتاب تا هنگام
زوال مرعى بايد داشت
ببايد دانست كه در آخر باب اول سبق ذكر يافت كه روايت وارد شده
است به آنكه روز را به دوازده ساعت قسمت كرده اند و هر ساعتى را به يكى
از ائمه اثناعشر - عليهم صلوات الله الملك الاكبر - نسبت داده اند و از
براى هر ساعتى دعائى مخصوص ذكر نموده اند، پس ساعت اول كه مابين طلوع
فجر است تا طلوع آفتاب و منسوب است به حضرت امام المتقين امير المؤ
منين - صلوات الله عليه - با دعائى كه مخصوص آن ساعت است در اعمال همان
وقت سمت گزارش يافت ، و الحال ذكر مى كنيم در اينجا آنچه مخصوص است به
اين وقت كه از طلوع آفتاب است تا هنگام زوال ، پس مى گوييم كه :
ساعت دويم : از طلوع آفتاب است تا زايل شدن حمره آن از جانب مشرق و آن
ساعت منسوب است به حضرت امام السر و العلن امام حسن - صلوات الله عليه
- و بايد كه در آن ساعت به خواندن اين دعا تبرك جوئى :
اللهم يا خالق السموات و الارض ، و مالك البسط و
القبض ، و مدبر الابرام و النقض ، و يا من لا يخيب المضطر اذا دعاه و
يكشف السوء، يامالك يا جبار، يا واحد يا قهار، ياعزيز يا غفار، يا من
لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار، يا من لا يمسك خشية الانفاق ، و
لا يقتر خوف الاملاق ، يا كريم يا رزاق
(139)، يا مبتدئا بالنعم قبل الاستحقاق ، يا من ينزل
الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم التلاق ، كبرت نعمتك على
، و صغرفى جنبها شكرى ، ودام غناك عنى ، و عظم اليك فقرى .
خداوندا اى آفريدگار آسمانها و زمين ،اى كه گشودن و بستن به دست توست
(140)، اى كه بافته ورشته شدن كارها به تدبير توست ، اى
كه چون درمانده اى تو را خواند نوميدش نكنى و گرفتاريش را بر طرف
سازى ، اى مالك ((صاحب اختيار))،
اى جبار ((مرهم گذار درد بندگان يا صاحب قدرت و
عظمت )) اى واحد ((يگانه
))، اى قهار ((خشم گير بر
عاصيان )) اى عزيز ((چيره
))، اى غفار ((آمرزنده
))، اى كه هيچ چشمى تو را نبيند و تو همه چشمها
را ببينى ، اى كه نبخشيدنت از روى ترس از فقر، و تنگ روزى ساختنت از
روى بيم از تنگدستى نيست ((بلكه بجهت مصلحت
بندگان است ))،اى بزرگوار، اى فراوان روزى دهنده
، اى پيشدستى كننده به نعمت پيش از آنكه كسى مستحق آن گردد، اى كه روح
را از امر خود بر هر يك از بندگانت كه خواهى فرو فرستى تا مردم را به
روز بر خورد و ملاقات ((يكى از اسامى قيامت
)) هشدار دهد، نعمت تو بر من بسى بزرگ بوده ، و
سپاس من در جنب آن بسيار كوچك ، و بى نيازى تو بر من پيوسته ادامه
داشته ، و نياز من به تو بس عظيم است .
اساءلك يا عالم سرى و جهرى ، يا من لا يقدر سواه
على كشف ضرى ، ان تصلى على محمد رسولك المختار، و حجتك على الابرار و
الفجار، و على اهل بيته الطاهرين الاخيار، و اتوسل اليك با لانزع
البطين علما، و الامام الزكى الحسن المقتول سما، فقد استشفعت بهم اليك
، و قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، ان تزيدنى من لدنك علما، و تهب لى
حكما، و تجبر كسرى ، و تشرح بالتقوى صدرى ، و ترحمنى اذا انقطع من
الدنيا اثرى و تذكرنى اذا نسى ذكرى ، برحمتك يا ارحم الراحمين .
اى داناى نهان و آشكارم ، اى كه جز تو كسى را ياراى زدودن پريشانيم
نيست ، از تو مى خواهم كه بر محمد آن رسول مختار، و حجت تو بر نيكان و
فجار، و بر خاندان پاكيزه و برگزيده او درود فرستى ، و به
((امير المؤ منين على ))
آنكه از شرك و بت پرستى بدور، و درونش از علم و دانش سرشار است ، و به
امام پاك حسن كه به سم مقتول شده به درگاه تو توسل مى جويم ، كه حقا
آنان را به درگاه تو شفيع آورده ام ، و ايشان را در پيش خود و حوائجم
قرار داده ام ، كه مرا از نزد خود دانشى بيفزايى ، و بمن حكمى ببخشى ،
و نارسائيهايم را جبران كنى ، و سينه ام را به تقوى گشاده گردانى ، و
آنگاه كه اثرم از دنيا بريده شود به من رحم آورى ، و آنگاه كه يادم
فراموش گردد مرا يادآورى ، به رحمت خودت اى مهربانترين مهربانان .
و ساعت سيم : از زايل شدن سرخى آفتاب است تا بلند شدن روز، و آن ساعت
منسوب است به حضرت امام حسين (عليه السلام )، و بايد كه در آن ساعت به
خواندن اين دعا مبادرت نمائى :
اللهم رب الارباب ، و مسبب الاسباب و مالك
الرقاب ، و مسخر السحاب ، و مسهل الصعاب ، يا حليم يا تواب ، يا كريم
يا وهاب ، يا مفتح الابواب ، يا من حيث مادعى اجاب ، يا من ليس له حاجب
و لابواب ، يا من ليس لخزائنه قفل و لاباب ، يا من لا يرخى عليه ستر و
لا يضرب دونه حجاب ، يا من يرزق من يشاء بغير حساب ، يا غافر الذنب و
قابل التوب شديد العقاب .
خداوندا اى ارباب همه اربابها، اى سازنده اسبابها، اى صاحب اختيار
انسانها، اى تسخير كننده ابرها، اى آسان ساز مشكلها،اى بردبار، اى توبه
پذير، اى بزرگوار، اى بخشنده ، اى گشاينده درها ((ى
رحمت ))، اى كه هرجا صدايت زنند جواب گويى ، اى
كه حاجب و دربانى ندارى ، اى كه خزينه هاى تو را قفل و درى نيست ، اى
كه پرده اى برويت كشيده نشده ، و ميان تو و بندگانت حجابى نباشد، اى كه
هر كس را بخواهى بى حساب ((و بدون شمارش
)) روزى مى دهى ، اى آمرزنده گناه ، و پذيرنده
توبه ، و سخت كيفر.
اللهم انقطع الرجاء الا من فضلك ، و خاب الامل الا من كرمك ، فاءساءلك
بمحمد رسولك ، و بعلى بن ابى طالب صفيك ، و بالحسين الامام التقى الذى
اشترى نفسه ابتغاء مرضاتك ، و جاهد الناكثين عن صراط طاعتك ، فقتلوه
ساغبا ظمانا، و هتكوا حرمته بغيا وعدوانا، و حملوا راسه فى الافاق ،
واحلوه محل اهل العناد و الشقاق .
خداوندا همه اميدها جز از بخشش تو بريده گشته ، و همه آرزوها جز از كرم
تو بنوميدى گراييده ، پس به فرستاده ات محمد، و به بر گزيده ات على ، و
به حسين آن امام پاكدامنى كه جان خويش را در راه طلب رضاى تو بفروخت و
با منحرفين از جاده طاعت تو پيكار نمود، پس او را گرسنه و تشنه كشتند،
و از روى ستم و ستيزدگى پرده حرمتش دريدند، و سرمباركش در تمام آفاق
گرداندند، و او را بمنزله اهل عناد و ستيزگى پنداشتند.
اللهم فصل على محمد و آله ، وجدد على الباغه عليه مخزيات لعنك و
انتقامك ، و مرديات سخطك و نكالك .
خداوندا پس بر محمد و آل او درود فرست ، و لعنتها و انتقامهاى خوار
كننده و خشمها و عقوبتهاى هلاكت بار خويش را نو به نو بر سر شورشيان
عليه او فرو ريز.
اللهم انى اساءلك بمحمد و آله ، و استشفع بهم اليك ، واقدمهم امامى و
بين يدى حوائجى ، ان لا تقطع رجائى من امتنانك ، و لا تخيب تاميلى فى
احسانك و نوالك ، و لا تهتك الستر المسدول على من جهتك ، و لا تغير عنى
عوائد طولك و نعمك ، ووفقنى لما يقربنى اليك ، واصرفنى عما يباعدنى عنك
، و اعطنى من الخير افضل مما ارجو، و الكفنى من الشر ما اخاف و احذر،
برحمتك يا ارحم الراحمين .
خداوندا بحق محمد و آل او از تو درخواست مى كنم ، و آنان را شفيع به
درگاه تو مى آورم ، و ايشان را در پيش خود و حوائجم وا مى دارم ، كه
اميدم را از من و بخشش خويش نبرى ، و آرزويم را در احسان و بخششهاى بى
پايانت نوميد مگردانى ، و پرده اى را كه از جانب خويش بر گناهم كشيده
اى ندرى ، و بازده هاى بخشش و نعمتهاى خود را از من نگردانى ، و بآنچه
كه مرا مقرب درگاهت مى سازد توفيق بخشى ، و از آنچه كه مرا از تو دور
مى كند باز دارى ، و از خوبيها برتر از آنچه كه اميد دارم به من عطا
كنى ، و هر گونه شرى را كه از آن دربيم و هراسم از من دور سازى ، به
رحمت خودت اى مهربانترين مهربانان .
ساعت چهارم از ارتفاع روز است تا زوال آفتاب ، و آن ساعت منسوب است به
حضرت سيد الساجدين امام زين العابدين (عليه السلام )، و بايد كه در آن
ساعت به قرائت اين دعا مشغول شوى :
اللهم انت الملك المليك المالك ، و كل شى ء سوى وجهك الكريم هالك ،
سخرت بقدرتك النجوم السوالك ، و امطرت بقدرتك الغيوم السوافك ، و علمت
ما فى البر و البحر، و ما تسقط من ورقه فى الظلمات الحوالك ، يا سميع
يا بصير، يا بر يا شكور، يا غفور يا رحيم ، يا من يعلم خائنه الاعين و
ما تخفى الصدور، يا من له الحمد فى الاولى و الاخرة و هو الحكيم
الخبير.
خداوندا تو پادشاه و صاحب ملك و دارنده هر چيزى ، و هر چيز جز وجه
گرامى تو تباه شدنى است ، به نيروى خود ستارگان پوينده را به تسخير
كشيده اى ، و با قدرت خويش ابرهاى ريزان را به باريدن آورده اى ، و
آنچه را كه در خشكى و دريا است و هر برگى كه در تاريكى هاى سخت از
درختى بيفتد همه را دانسته اى ، اى شنوا، اى بينا، اى نيكوكار، اى
قدردان سپاس بندگان ، اى آمرزنده ، اى مهربان ، اى كه چشمكهاى خائنانه
و نيتهايى را كه در سينه ها پنهان است مى دانى ، اى كه حمد و ستايش در
دنيا و آخرت از آن توست ، و تو حكيم و آگاهى .
اسالك سؤ ال البائس الحسير، و اتضرع اليك تضرع الضالع الكسير، و اتوكل
عليك توكل الخاشع المستجير، و اقف ببابك وقوف المؤ مل الفقير، و اتوسل
اليك بالبشير النذير، و السراج المنير، محمد خاتم النبيين ، و ابن عمه
امير المؤ منين ، و با لامام على بن الحسين زين العابدين ، و امام
المتقين ، المخفى للصدقات ، و الخاشع فى الصلوات ، و الدائب المجتهد فى
المجاهدات ، الساجد ذى الثفنات ، ان تصلى على محمد و آل محمد، فقد
توسلت بهم اليك ، و قدمتهم امامى و بين يدى حوائجى ، و ان تعصمنى من
مواقعة معاصيك ، و ترشدنى الى موافقة ما يرضيك ، و تجعلنى ممن يؤ من بك
و يتقيك ، و يخافك و يرتجيك ، و يراقبك و يستحييك ، و يتقرب اليك
بموالاة من يواليك ، يتجبب اليك بمعاداة من يعاديك ، و يعترف لديك
بعظيم نعمك و اياديك ، برحمتك يا ارحم الراحمين .
همچون نيازمندى خسته از تو درخواست ، و چون شكسته بالى بدرگاهت زارى ،
و چون فروتنى پناهنده بر تو توكل مى كنم ، و به بار گاهت همچون
آرزومندى تهيدست مى ايستم ، و به بشارت دهنده و هشدار دهنده و چراغ
فروزان ، محمد خاتم پيامبران ، و پسر عمويش اميرمؤ منان ، و به امام
على بن الحسين زين العابدين و پيشواى پرهيزكاران ، همو كه پنهانى صدقه
ها مى داده و در نمازها خاشع ، و در عبادات شاقه پر كار و كوشا، و
ساجدى كه پيشانيش پينه بسته بود، به درگاهت توسل مى جويم ، كه بر محمد
و آل محمد درود فرستى ، كه همانا من به سبب آنان به بسوى تو توسل جسته
، و آنان را در پيش خود و حوائجم واداشته ام ، و اينكه مرا از برخورد
با معاصى خودت نگهدارى ، و به برخورد با آنچه كه موجب رضاى توست
راهنمايم باشى ، و مرا از جمله كسانى كه به تو ايمان آورده و پرواى تو
را پيشه ساخته ، و از تو بيم و به تو اميد داشته ، و مراقب فرمان تو
بوده ، و از تو حيا مى كرده ، و با دوستى دوستانت به تو تقرب جسته ، و
با دشمنانى دشمنانت بسوى تو اظهار محبت نموده ، و در پيشگاهت به نعمتها
و بخششهاى بزرگ تو اعتراف ورزيده اند، قرار دهى ، به رحمت خودت اى
مهربانترين مهربانان
و ببايد دانست كه نسخ ادعيه ساعات كثير الاختلاف است به زياده و نقصان
، و آنچه ما در اين كتاب ياد آورده ايم فقره چندى است كه بر آن و وثوق
به آن داشته ايم ، و الله ولى التوفيق ، و بيده اءزمة التحقيق .
توضيح : تفسير مفردات
دعاهاى مذكوره
((مالك البسط و
القبض )) يا مراد به آن آنست كه به دست قدرت
اوست زمام توسعه و تنگى رزق بندگان ، يا آنكه به يد اوست بسط دل كه
عبارت از فرح و سرور است ، و قبض آن كه مراد از غم واندوه است .
((و مدبر الابرام و النقض ))
ابرام در اصل لغت به معنى تابيدن ريسمان است ، و نقض - به ضاد نقطه دار
- نقيض تابيدن ، يعنى ريسمان را پنبه كردن ؛ و بناء كلام بر استعاره
است و مراد آنكه : تدبير امور عالم به يد قدرت اوست چنانچه حكمت بالغه
و قدرت كامله او اقتضا كند از نگاه داشتن و فنا نمودن ، و عزيز
گردانيدن و ذليل ساختن ، و قوت و نصرت بخشيدن و ضعيف و نحيف گردانيدن ،
و امثال اينها.
((يا من لا يقتر خوف الاملاق ))
يقتر - به قاف و تاء به دو نقطه زبرين مشدده -به معنى تقتير و تنگدستى
است ، و معنى آنكه : درويش نمى كند و تنگدست نمى گرداند كسى را از ترس
آنكه مبادا خود فقير شود و بى چيز گردد، بلكه به واسطه مصلحت و صلاح
بنده كه خود به آن عالم و داناست او را قلاش و مفلس مى سازد چنانچه در
حديث قدسى وارد است كه : ((ان من عبادى من لا
يصلحه الا الفقر، و لو اغنيته لافسده ذلك
(141).))
يعنى : ((به درستى كه از بندگان من بنده ايست كه
به صلاح نمى آرد حال او را مگر فقر و بى چيزى ، پس اگر غنى سازم او را
هر آينه در فساد مى اندازد غنا او را)) و نعم
ماقيل :
آنكس كه توانگرت نمى گرداند |
|
|
او
مصلحت تو از تو به مى داند |
((يلقى الروح
)) مراد از
آن انزال وحى الهى است . و
((يوم التلاق
)) نامى است از نامهاى روز قيامت ، و به اين
اعتبار آنروز را تلاق ناميده اند كه در آن روز اهل آسمان و اهل زمين با
همديگر ملاقات مى نمايند، يا آنكه ميانه امت اولين و امت آخرين ملاقات
واقع مى شود، يا آنكه ميانه ظالم و مظلوم ، يا ميانه خالق و مخلوق ، يا
ميانه بندگان و اعمال ايشان ، يا ميانه روح و جسد بعد از مفارقت ودورى
كه به سبب موت واقع شده ؛ يا آنكه ميانه كل واحد از اين اقسام شش گانه
كه مذكور شد باقرين خودش ملاقات واقع مى شود كه اهل آسمان را با اهل
زمين ، و اولين را با آخرين ، و ظالم را با مظلوم ، و خالق را با مخلوق
، و بندگان را با اعمال ، و روح را با جسد.
((و مخزيات لعنك
)) - به
خاوزاء نقطه دار - هر چيزيست كه موجب خزى و خوارى باشد. و لعن عبارت از
دورى و بيزارى است .
((و مرديات سخطك و نكالك
))
مراد به مرديات ، مهلكات است ، و سخط - به فتح سين بى نقطه و خاء نقطه
دار، و ضم سين و سكون خا هر دو آمده است - به معنى غضب . و نكال - به
فتح نون - به معنى عقاب است ، يعنى : مهلكات غضب و عقاب تو.
((و الغيوم السوافك
)) از
سفك دم است به معنى ريختن خون ، و بناء كلام گويا بر استعاره است .
((و الظلمات الحوالك
)) -
به حاء بى نقطه - جمع حالكة است اى شديدة السواد، يعنى : ظلمات در
نهايت تاريكى و ظلمت .
((يا من يعلم خائنه الاعين
))
مراد به خائنة الاءعين نظرى است كه به خيانت از چشمها صادر شود، و در
اينصورت خائنه صيغه اسم فاعل است از خان يخون ، و اضافه آن از قبيل
اضافه اسم است به سوى سبب . و مى تواند بود كه خائنة مصدر بوده باشد
مثل عافية ، يعنى : خيانتى كه كه از چشمها سرزند و آنرا در عرف چشمك
زدن گويند.
((الضالع الكسير
)) - به
ضاد نقطه دار - اى المائل الحائر، يعنى : مايل حيران . قال فى
((القاموس
)): ضلع - كمنع
: مال و حتف و حار.
((المخفى للصدقات
)) يعنى
: اخفا كننده در صدقات و خيرات . و اين اشاره است به آنچه نقل كرده اند
ارباب تواريخ و سير كه : حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) چهار
صد خانه از فقرا و مساكين را در مدينه منوره به مصدوقه كلام معجز نظام
نبوى - صلوات الله عليه و آله - كه :
((صدقة
السر تطفى غضب الرب
(142))) خفيه در شبها نفقه آنها
مى داده اند، و اطعام ايشان مى نموده اند، و هيچكس را اطلاع بر آن حاصل
نبود كه متكفل اين امر كيست ؛ و چون آنحضرت از دار فنا به دار بقا
منتقل شدند و نفقه آنها منقطع شد دانستند كه متكفل آن امر آنحضرت بوده
اند، و نفقه ايشان در عهده رعايت آن بر گزيده حضرت عزت بوده است -
صلوات الله و سلامه عليه .
((الدايب المجتهد فى المجاهدات
)) دايب - به دال بى نقطه و ياء به دو نقطه زيرين و باء به يك
نقطه - اسم فاعل است از داب به معنى جد نمودن و تعب كشيدن در كارى . و
مراد به مجاهدات ، عبادات و طاعات شاقه مشكله است ، چنانچه در روايت به
صحت پيوسته كه آنجناب در شبى هزار ركعت نماز ادا مى كرده اند، و از
غايت التذاذى كه جناب ايشان را از عبادت معبود حقيقى دست مى داده تعب
مداومت به طاعت و عبادت را راحت انگاشته هميشه نفس شريف خود را متحمل
مشقت آن مى داشته اند.
((الساجد ذى الثفنات
)) -
به ثاء سه نقطه مفتوحه و فا و نون مفتوحتان - جمع ثفنة است كه آن
عبارتست از پينه اى كه در سينه و زانوهاى شتر مى بندد از كثرت سائيده
شدن بر زمين ؛ و ازين جهت كه پيشانى مبارك آنجناب از كثرت سجود به
مثابه سينه شتر پينه بسته شده بود آنحضرت را ذى الثفنات ناميده اند.
((و تجعلنى ممن يؤ من بك
))
مراد به ايمان در اين مقام به حسب اقتضاى كلام معرفت كامل و تصديق تام
است زيرا كه معرفت و شناسايى كه طاقت انسانى به آن مى تواند رسيد چند
مرتبه دارد كه هر مرتبه وظيفه جمعى است . و سلطان المحققين خواجه نصير
طوسى - نورالله مرقده القدوسى - در بعضى از مصنفات خود آورده كه : قياس
مراتب آن از مراتب معرفت به آتش بايد كرد، چه ادنى مراتب آن آنست كه
شنيده شود كه موجودى هست كه هر چه به او مى رسد معدوم مى شود، و آنچه
به محاذات آن در مى آيد روشنى مى گيرد، و هر چند از آن بر مى دارند كم
نمى شود، و مردم تعبير از آن به آتش مى كنند، بى آنكه آتشى ديده باشد و
احساس اثر آن كرده ؛ و نظير اين مرتبه در شناخت حق شناسائى جمعى است كه
در حضيض تقليد گرفتارند و تصديق به وجود حق كرده اند بى آنكه دليل و
برهانى بر آن دانند، و به همين اعتماد كرده اند كه از پدران و استادان
خود اينچنين شنيده ايم ، و ايشان دروغ نمى گويند.
و ازين مرتبه بالاتر در معرفت آتش مرتبه جمعى است كه از دور دودى
مشاهده كنند و يقين كنند كه موجودى هست كه اين اثر آن است و از آن
برخاسته ؛ و نظير اين مرتبه در معرفت واجب تعالى معرفت جمعى است كه به
دليل و برهان اثبات واجب كرده باشند و از مشاهده ممكنات و ملاحظه
مصنوعات ، علم به وجود صانع بهم رسانيده .
و ازين بهتر درشناسائى آتش مرتبه جمعى است كه احساس گرمى آن كرده باشند
و به روشنائى آن غبار ظلمت را از پيش نظر برداشته ، مشاهده بعض محسوسات
كه تراكم ظلمت از آن مانع بود نموده باشند؛ و نظير اين مرتبه در
خداشناسى مرتبه برخى است از مؤ منين خالص كه اطمينان خاطرى در شناخت حق
ايشان را بهم رسيده باشد، و به علم اليقين دانند كه اوست خالق كاينات و
روشنى بخش ارض و سماوات چنانچه خود در توصيف خود مى فرمايد:
((الله نور السموات و الارض .
(143)))
و ازين بلند مرتبه تر كسى است كه پيكر وجود خود را به آتش داده بتمامه
سوخته باشد و خاكستر گرديده ؛ و نظير اين مرتبه در معرفت واجب
((معرفت
)) ارباب شهود و
فناست كه به عين اليقين مشاهده معشوق حقيقى كرده اند، و از غايت التذاذ
از آن وجود، خود را در ميان نديده ، همه او شده اند، و در هر چه مى
نگرند عين او مى پندارند.
((و نعم ماجرى على لسان حال بعض ارباب الكمال :
))
آنانكه زجام معرفت سرشارند |
|
|
در
خلوت ديده غير را نگذارند |
چون در نظر بينششان غيرى نيست |
|
|
در هر
چه نظر كنند حق پندارند |
و ازين مرتبه مرتبه اى بلندتر نيست ، و از اين پايه پايه اى رفيعتر نه
- انتهى كلامه اعلى الله مقامه .
مترجم گويد:
((چنانچه مصنف - رحمة الله - فرموده
اند ظاهر است كه از معرفتى كه ازين دعا مراد است نمى تواند بود كه
مرتبه اول معرفت مراد باشد چرا كه در ضمن تقليد، كمالى متصور نيست ،
بلكه مرتبه ثانى نيز مراد نيست ، چنانچه كلام مولوى معنوى در
((مثنوى
)) شاهد بر آن
است كه گفته است :
پاى استدلاليان چوبين بود |
|
|
پاى
چوبين سخت بى تمكين بو |
و مولانا مؤ من حسين يزدى - رحمة الله - نيز درين مقام رباعيى دارد كه
ذكر آن مناسب است :
حق را نتوان شناخت از روى كتاب |
|
|
حكمت
نبرد راه به اقليم صواب
|
در وادى معرفت براهين حكيم |
|
|
چون
جاده است در چراگاه دواب
|
پس مراد مرتبه سيم خواهد بود كه اهل تحقيق تعبير از آن به علم اليقين
مى كنند، و مرتبه چهارم كه محققين عين اليقينش مى نامند - رزقناالله
الوصول اليها و الوقوف عليها بمنه و كرمه
)).
فصل اول : در اعمال ساعات
بامداد
در فضيلت صدقه دادن در بامداد
و آنچه سزاوار و شايسته است كه در اول روز به عمل آورده شود
تصدق كردن است به آنچه ممكن باشد و ميسر شود و اگر چه حقير باشد، چه
روايت كرده است ثقة الاسلام در كتاب
((كافى
)) از امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه
السلام ) كه آنحضرت فرمودند كه : حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله )
فرموده اند:
((بكروا بالصدقة فان البلاء لا
يتخطاها.
))
يعنى :
((اول روز را دريابيد به صدقه دادن ، به
درستى كه بلا از صدقه تجاوز نمى كند و از آن در نمى گذرد
)).
و همچنين روايت كرده است در كتاب مذكور هم از آن حضرت -
((عليه الصلاة و السلام
)) - كه فرموده
اند:
بكروا بالصدقة و ارغبوا فيها فما من مؤ من يتصدق
بصدقة يريد بها ما عندالله ليدفع الله عنه شر ما ينزل من السماء الى
الارض فى ذلك اليوم الا وقاه الله شر ما ينزل فى ذلك اليوم .
خلاصه مضمون كلام به صدق مقرون امام (عليه السلام ) آنكه :
((دريابيد اول روز را به صدقه دادن ، و رغبت
كنيد در آن ؛ زيرا كه هيچ مؤ من نيست كه تصدق كند به چيزى و اراده
نمايد به آن چيزى را كه در نزد پروردگار باشد به واسطه آنكه دفع گرداند
حضرت عزت از او به سبب آن تصدق شر آنچيزى را كه در آن روز از آسمان به
سوى زمين نازل مى شود مگر آنكه نگاه دارد الله تعالى آن بنده را از شر
آنچه در آنروز از آسمان نازل شود به سوى زمين
)).