مفتاح الفلاح

شيخ بهايى رحمة الله عليه

- ۹ -


و نيز روايت كرده است عبدالرحمن بن ابى عبدالله از امام بحق ناطق ابى عبدالله جعفربن محمد الصادق - عليه التحيه و السلام - كه آنحضرت به او خطاب نموده و فرمودند: اذا صليت فصل فى نعليك اذا كانت طاهره ، فانه يقال من السنه .
يعنى ((هر گاه كه تو نماز گزارى پس بايد كه با نعلين خود نماز گزارى گاهى كه پاك باشد، تا آنكه گفته شود در ميان مردمان كه اين فعل از افعال سنتى نماز است )). و قول امام (عليه السلام ) به راوى مذكور كه اذا صليت فصل فى نعليك - الى آخر الحديث ، ظاهر آنست كه آنحضرت اراده كرده باشند به اين كلام اين معنى را كه هر گاه تو كه از وجوه مردمى و همه كس اذعان خوبى تو كرده اند در نعلين خود نماز گزارى هر آينه مردم شيعه خواهند دانست كه نماز گزاردن با نعلين سنت است و قائل به آن خواهد شد، چه راوى مذكور از اعيان اصحاب امام جعفر صادق (عليه السلام ) است و موثوق به اقوال و افعال ايشان است .
مترجم گويد: ((ببايد دانست كه قول امام (عليه السلام ) كه يقال من السنه خالى از خفائى نيست ، چه داب و شعار ائمه ما (عليه السلام ) اين نبوده است كه القاء احكام شرعيه و مسائل دينيه را به اين عبارت كه يقال كذا و كذا كه اشعار به عدم جزم حكم مى كند ادا نمايند، بلكه كلام خود را وقف القاء احكام شرعى و امور دينى داشته به اوضح وجهى بيان مسايل مى فرموده اند، ارتكاب خلاف داب و عادت خود كه مى كند ادا نمايند، بلكه خود را القاء احكام شرعى و امور دينى داشته به اوضح وجهى بيان مسايل مى فرموده اند، پس ‍ ارتكاب خلاف داءب و عادت خود كه درين حديث از ايشان وقوع يافته است محتاج به توجيه است ، و ازينست كه مصنف - قدس سره - در مقام توجيه آن در آمده است و در حاشيه نيز اشاره به آن كرده ، گفته است كه : چون كلام امام (عليه السلام ) خالى از خفائى نبود بنابراين ما در توجيه كلام آن قدوه انام - عليه الصلاه و السلام - گفتيم كه ظاهر كلام امام (عليه السلام ) آنست كه اراده كرده باشند به كلام مذكور معناى را كه سبق سمت گزارش يافت - و الله اعلم بمقاصد اوليائه -.
و مخفى نمايد كه مصنف - قدس سره - در حاشيه كلامى ايراد كرده كه ترجمه آن بنابر تنقيح كلام و توضيح مرام سمت انتظام مى يابد و آن اينست كه : ظاهر اين حديث صريح است در آنكه نماز گزاردن با نعلين سنت است به شرطى كه نجس نباشد، و اگر چه از جمله چيزهايى است كه نماز گزاران در نجسى كه مما لا تتم الصلاه فيه جايز است (35 )، نهايتش چنانكه مخفى نيست ممكن است كه بحث كرده شود در آنكه نعل عربى تنها بى شراك آن كه عبارت از بندهاى آن باشد از جمله مما لاتتم الصلاه فيه است و نماز در آن كردن جايز است ، اما بابند مما لاتتم الصلاه فيه نباشد زيرا كه بندهاى آن معاونت در ستر عورت مى كند. و چون محل بحث است لهذا مشروط به طهارت است - و الله اعلم )).
اذان و فصول آن (36)
پس از آن متوجه قبله اذان بگوى بدرستى كه اذان نماز صبح از واجبات است تا آنكه سيد مرتضى علم الهدى - رضى الله عنه - حكم به وجوب آن كرده است بر مردان نه بر زنان ، و ابن ابى عقيل نيز درين مسئله با سيد موافقت نموده و زياده مبالغه بر آن كرده گفته است كه : ترك آن از روى عمد مبطل نماز است .
و صورت آن اينست : الله اكبر چهار مرتبه ، و هر يك از شهادتين (37) و حى على الصلاه ، حى على الفلاح ، و حى على خير العمل ، و الله اكبر، و لا اله الا الله دو مرتبه .
و بايد كه در حالت اذان گفتن ايستاده و رو به قبله باشى ، و به آواز بلند از روى تاءنى بگوئى ، و هر دو انگشت شهادت را در هر دو گوش خود كنى و در آخر هر فصلى از فصول هيجده گانه وقوف كنى ، يعنى سكوت قليلى نمائى ، و به جانب چپ و راست ملتفت نشوى ، و در اثناى آن سخن نكنى ، و چون نام مبارك حضرت رسالت پناهى (صلى الله عليه وآله ) مذكور شود بر آنحضرت صلوات فرستى ، چه روايت كرده است رئيس المحدثين در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) بسند صحيح از حضرت امام الباطن و الظاهر امام محمد باقر (عليه السلام ) كه آن حضرت فرموده اند:
صل على النبى (صلى الله عليه وآله ) كلما ذكرته او ذكره ذاكر عندك فى اذان و غيره .
يعنى ((صلوات فرست بر حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) هر گاه كه نام نامى آنحضرت را خود برى يا از كسى بشنوى ، در هر حالتى كه باشى خواه در اذان باشى و خواه در غير آن )).
نقل اقوال در وجوب صلوات
و مخفى نماند كه ظاهر اين حديث شريف دلالت دارد بر مطلق وجوب صلوات بر حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) بر هر كس كه نام آنحضرت را برد يا شنود، زيرا كه امام (عليه السلام ) به صيغه امر ادا فرموده اند، و ظاهرا صيغه امر از جهت وجوب است چنانكه مقرر ارباب اصول است . پس اگر شنونده و گوينده اهمال نموده ، تغافل ورزند مورد عذاب و مستحق عقاب خواهند گرديد، چه اگر چنين نباشد مقتضاى امر، به فعل نيامده باشد.
و بعضى از عامه بر آن رفته اند كه صلوات بر سيد كاينات - عليه افضل التحيات - در مدت عمر يكبار واجب است و زياده بر آن واجب نيست ، و بعضى ديگر قائل به آن شده اند كه در هر مجلس يكبار واجب است ، و بعضى ديگر گفته اند كه : هر گاه اسم شريف آنحضرت مذكور شود صلوات واجب است و اين مذهب رئيس المحدثين شيخ ابن بابويه است - قدس الله روحه - و اما آنچه شيخ مذكور بر آن رفته است كه در تشهد اول در نماز صلوات واجب نيست مراد او از آن نه اينست كه صلوات فرستادن بر ذاكر و سامع واجب نيست بلكه ازين حيثيت است كه صلوات در تشهد اول جزء نماز نيست ، يعنى از حيثيت جزئيت واجب نيست ، پس منافات ميان كلامين او نباشد. و صاحب ((كنزالعرفان )) - حفه الله بالغفران - نيز موافقت با او كرده است بر وجوب صلوات هر گاه كه اسم شريف آن حضرت مذكور شود، و اءصح نيز اينست .
و استدلال كرده اند بر وجوب صلوات بر حضرت رسالت به قول خداى تعالى در كلام مجيد آنجا كه مى فرمايد: لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا(38) و نيز استدلال نموده اند به آنچه روايت شده است از حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه وآله ) كه آنحضرت فرموده اند: من ذكرت عنده فلم يصل على فدخل النار فابعده الله . يعنى : ((نزد هر كس كه من مذكور شوم و آنكس بر من صلوات نفرستد پس هر آينه داخل خواهد شد و از رحمت و كرامت حضرت عزت - جل شانه - دور خواهد بود)).
و نيز استدلال نموده اند به آنچه روايت شده است از حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه وآله ) كه آنحضرت در جواب سوال فرموده اند وقتى كه جمعى سوال نمودند از تفسير آيت وافى هدايت :
ان الله و ملائكته يصلون على نبى يا ايها الذين آمنو صلوا عليه و سلموا تسليما(39 )
پس آنحضرت در مقام جواب آن جماعت در آمده فرمودند كه : ((اين آيه كريمه از جمله مكنون است كه اگر چنانچه شما از آن سوال نمى كرديد هر آينه من خبر آنرا به شما نمى دادم و تفسير آنرا بيان نمى كردم . بدرستى كه حضرت رب العز دو فرشته بر من موكل گردانيده است كه نزد هيچ يك از شما مذكور نشوم كه او صلوات بر من فرستند مگر آنكه آن دو فرشته از براى او آمرزش خواهند، و در جواب آنكس گويند كه : غفر الله لك .(40) و چون آن دو فرشته طلب آمرزش نمايند از جهت آن مومن ، الله تعالى و جميع فرشتگان بگويند: آمين . و نزد هيچ يك از شما مذكور نشوم كه او صلوات بر من نفرستد مگر آنكه آن ملكين موكلين نفرين او كنند و در جواب آنكس گويند كه : لاغفر الله لك ، والله تعالى و جميع فرشتگان بگويند: آمين )).
و مخفى نماند كه ظاهر قول امام الباطن و الظاهر امام محمد باقر (عليه السلام ) در حديث اول كه صل على نبى (صلى الله عليه وآله ) كلما ذكرته او ذكره ذاكر، مقتضى وجوب صلوات است خواه ذكر آن حضرت به اسم شود و خواه به لقب و خواه به كنيت . و مى تواند بود كه ذكر آنحضرت به ضميرى كه راجع باشد به اسم سامى آنحضرت نيز مقتضى وجوب صلوات باشد، و چيزى كه مصدق اين معنى تواند بود در كلام علماى ما - قدس الله ارواحهم - به نظر نيامده است كه تصريح به آن كرده باشند اما احتياط، مقتضى عموم است چنانچه گفتيم .
و ظاهر آن است كه از عهده واجب بيرون توانيم آمد به اين قدر كه بگوئيم : اللهم صل على محمد و آل محمد. و اما آنچه روايت شده است كه وقتى كه آيه كريمه : ان الله و ملائكته - الى آخر الايه نازل شد از آنحضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) سوال كردند كه يا رسول الله سلام كردن را بر تو مى دانيم ، بفرما كه صلوات بر تو به چه كيفيت فرستيم ؟ پس آن حضرت در مقام جواب در آمده فرمودند كه بگوئيد:
اللهم صل على محمد و آل محمد كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم ، و بارك على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم ، انك حميد مجيد.
خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست همانگونه كه بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادى ، و بر محمد و آل محمد بركت ده همانطور كه بر ابراهيم و آل ابراهيم بركت دادى ، كه همانا تو ستوده و بزرگى .
ظاهر آنست كه مراد ازين ، بيان افضل كيفيات صلوات باشد، يعنى بر وجه مذكور صلوات فرستادن افضل و اكمل باشد نه اينكه البته اين نوع صلوات بايد گفت و بدون اين ، صلوات فرستادن متحقق نمى شود و از عهده واجب بيرون نمى توان آمد.
و سزاوار آنست كه چون بروجه مذكور صلوات فرستى ملاحظه آن كنى كه حضرت سيد المرسلين (صلى الله عليه وآله ) از جمله آل ابراهيم - على نبينا و عليه السلام - است پس ‍ صلوات بر حضرت رسالت در ضمن صلوات بر آل ابراهيم حاصل شده باشد اولا، و در اين هنگام غرض از تشبيه آن است كه مخصوص شود حضرت رسالت و آل خجسته مال آنحضرت (صلى الله عليه وآله ) به صلواتى عليحده كه مماثل باشد به صلواتى كه شامل حال ابراهيم و آل ابراهيم و غير از ابراهيم و آل ابراهيم است تا خلاف قاعده اى كه در ميان بلغا مقرر است لازم نيايد، چه ارباب بلاغت را اتفاق بر آنست كه البته مى بايد مشبه به اقوى از مشبه باشد، و شك نيست درين كه حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) افضل از حضرت ابراهيم (عليه السلام ) است ، پس به اين ملاحظه اى كه مذكور شد كلام منطبق مى گردد بر قاعده مقرره ارباب معانى و بيان ، زيرا كه درين شك نيست كه صلوات خاصه اى كه شامل كل باشد من حيث العموم اقوى خواهد بود از صلوات خاصه اى كه شامل بعضى بوده باشد دون بعضى ، و به واسطه اقوى بودن مشبه به همين قدر كافى است ، و اقوى بودن آن من جميع الوجوه لازم نيست .
و بعضى ديگر اين تشبيه را توجيه ديگر كرده گفته اند كه : چون صلوات بر حضرت ابراهيم اسبق است از صلوات بر حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) پس من حيث الاقدميه مشبه به اقوى تواند بود، و اين قدر در تشبيه كافى است . و وجهى ديگر آنكه : مشبه صلوات بر آل محمد است (صلى الله عليه وآله ) پس تشبيه شده است صلوات بر آل محمد تنها به صلوات بر ابراهيم چون اكثر پيغمبرانند افضل اند از غير پيغمبر، پس مشبه به اقوى باشد از مشبه .
و ضعيف مى شود توجيه اول كه ((چون صلوات بر ابراهيم اسبق است ، اقوى است )) به اين كلام معجزه نظام سيد انام - عليه و آله الصلاه و السلام - كه فرموده اند: كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين (41). و منه قول الشاعر:

اى بر سرير كنت نبيا نهاده پاى  
  و آدم هنوز بوده مخمر به ماء وطين
پس ابراهيم چون اسبق تواند بود؟ و به اين كلام خير انجام ظاهر شد كه توجيه مذكور وجهى ندارد. و همچنين ضعيف مى شود توجيه ثانى كه ((مراد تشبيه آل است )) به اينكه در جواب گفته شود كه : تشبيه آل خلاف متبادر به افهام است زيرا كه سوال آن جماعت از كيفيت صلوات بر حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) بود نه از كيفيت صلوات بر آل آنحضرت (صلى الله عليه وآله ). و بعضى اين تشبيه را توجيهات ديگر كرده اند كه بعضى از آن توجيهات را ما در كتاب ((حبل المتين )) در مبحث تشهد سمت انتظام داده ايم ، اگر اعلام مطلوب باشد رجوع به كتاب مذكور بايد نمود كه به اجلى وجه ضاهر خواهد شد. و منه الا ستعانه و التوفيق ، و بيده اءزمه التحقيق .
توضيح : تفسير مفردات دعاهاى مذكوره
مناسب نمود بيان آنچيزى كه در فصل مذكور واقع است و محتاج به بيان است . پس مى گوئيم كه : ارباب تفسير در تفسير آيه كريمه : رب هب لى حكما(42)، كه در سوره شعراء در حكايت دعاء ابراهيم - على نبينا و عليه الصلاه و السلام - واقع است گفته اند كه : مراد از حكم به حق است ، يعنى طلب ابراهيم (عليه السلام ) از حضرت عزت آنست كه حق - سبحانه و تعالى - او را حاكم به حق سازد تا احكام شرعى را ميان مردمان بر وجهى كه مطابق نفس الامر بوده باشد جارى دارد، چه شك نيست كه اجراى حكم در ميان خلايق بر نهجى كه مطابق حق و موافق رضاى خالق بوده باشد افضل عملها تواند بود، پس مقصود حضرت خليل - عليه صلوات الله الملك الجليل - آنست كه افضل اعمال را كه حكم به حق است به او كرامت كند و او را از آن عطيه عظيمى بى بهره ندارد.
و بعضى ديگر چنين تفسير كرده اند كه : مراد از حكم در عبارت ابراهيم (عليه السلام ) كامل بودن در علم و عمل است ، و درين صورت كه مراد از طلب ، كمال علم و عمل است ، عطف علم بر حكم در حديث حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) كه وهب الله له حكما و علما(43)، از قبيل تجريد خواهد بود، چه حكم را از علم كه جزء مفهوم اوست تجريد نموده عمل محض خواسته خواهد بود.
و ارباب كمال ، لسان صدق فى الاخرين را دو تفسير كرده اند: اول - آنكه مراد حضرت ابراهيم (عليه السلام ) صيت حسن و ذكر جميل است در ميان امم لاحقه تا انقضاى دهر كه او را به صفات پسنديده و سمات حميده ياد كنند، و حضرت عزت - عمت عطياته - دعاى او را مستجاب گردانيده ، چه امم لاحقه همه او را دوست مى دارند و او را ستايش ‍ مى كنند، و ذكر جميل او در افواه خاص و عام جارى ، و صيت او در تمام عالم سارى است .
دوم - آنكه مراد حضرت ابراهيم (عليه السلام ) آنست كه حضرت عزت ، صادقى از ذريت او كرامت كند كه به زيور علم و فلاح ، و به حليه تقوا و صلاح آراسته باشد تا معالم دين قويم آنحضرت را احيا گرداند و مردم را به راه راست و ملت حنيفى (44)دعوت نموده هدايت كند، چنانكه آنحضرت ايشان را دعوت مى نمودند و هدايت مى كردند، تا آثار دين او تا روز قيامت قائم و باقى بوده باشد. و تير اين دعا نيز به هدف اجابت رسيده ، چه حضرت خاتم النبيين (صلى الله عليه وآله ) را كه از جمله ذريه اوست بر كافه انام تا قيام قيامت گردانيده ، و ملت حنيف او تا انقضاء زمان باقى داشته است ، و الحمد لله رب العالمين .
پس چون تو خواهى كه داخل مسجد شوى و اين دعا را بخوانى بايد كه قصد بقاى ذكر جميل خود نمائى كه در ميان مردم به صفات پسنديده و خصال گزيده بعد از موت مذكور گردى ، يا قصد آن كنى كه حضرت عزت ترا فرزند صالحى كرامت فرمايد كه بعد از موت تو از فوايد صلاح و تقواى او و دعوت نمودن او مردم را به راه راست ترا بهره مندى و خرسندى باشد.
و اما قول حضرت ابراهيم - على نبينا و عليه السلام -: و اغفر لابى انه كان من الضالمين ، يعنى ((خدايا بيامرز پدر مرا بدرستى كه او از جمله گمراهان است )) بحسب ظاهر منافى مذهب اماميه است ، زيرا كه مذهب اماميه آنست كه پيغمبران را پدر تا حضرت ابوالبشر - على نبينا و (عليه السلام ) - همه بر جاده مستقيم و دين قويم بوده اند، و از شبهات كفر و شرك منزه (و مبرا بوده اند)
و ارباب حال و اصحاب كمال منافات مذكور را چنين توجيه كرده اند كه : آزر عم حضرت ابراهيم (عليه السلام ) است ، و عرب عم را پدر مى نامند، لهذا آنحضرت عم را به لفظ ابى گفته ، و الانام (نامى ) پدر ابراهيم (عليه السلام ) چنانچه از دفاتر سير به صحت و ثبوت رسيده است تاريخ است نه آزر. پس به اين توجيه منافات نباشد، نهايتش در اين كلام نيز محل گفتگو باشد(45) زيرا كه طلب مغفرت از جهت مشركان و كافران منهى عنه است پس چون تواند بود كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) آمرزش از براى آزر بت تراش طلب نموده باشد؟ و ممكن است كه در جواب اين گوئيم : مى تواند بود كه در آن ملت طلب مغفرت از براى مشركان ممنوع نبوده باشد، يا آن زمان كه حضرت طلب مغفرت او نموده اند ممنوع نبوده باشد، و بعد از آن منهى شده باشد. و فقره : و اجعلنى من زوراك ، كه در دعاى دخول مسجد واقع است به اين معنى است كه ((خداوندا مرا در سلك جماعتى انتظام ده كه همه اوقات ، ملتجى به حضرت تواند، و قاصد آنند كه متوسل درگاه تو باشند)).
((و عمار مساجدك )) اشاره است به اينكه حضرت عزت در كلام مجيد در سوره برائه مذكور ساخته كه :
انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوه و آتى الزكوه و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين (46)
و ارباب تفسير، عمارات مساجد را در آيه مذكوره دو تفسير كرده اند: اول - آنكه مراد از عمارت مساجد بنا كردن و تعمير نمودن و جاروب كشيدن و متوجه فرش و روشنائى آن شدن است . دويم - آنكه مراد از عمارات مساجد كثرت تردد در آن است از جهت عبادت گزاردن ، و به غير عبادت او به كارى ديگر از امور دنيوى اشتغال ننمودن .
مترجم مى گويد: ((و مويد اين معنى است آيه كريمه : و ان المساجد لله فلا - تدعوا مع الله احدا(47)، چه مفسرين گفته اند كه ، مراد به مساجد درين آيه همين مسجدهاى متعارف است ، و معنيش آنكه : مساجد را مختص به خدا دانيد و چون در آن مشغول عبادت شويد ديگرى را غير خدا شريك در عبادت مسازيد، و بغير عبادت او به كار ديگر اشتغال منمائيد - والله اعلم ))
وادحر - به دال و حاء و راء مهمله بر وزن اعلم - به صيغه امر به معنى ابعد است ، يعنى ((دور گردان از من شيطان را))
و الرجيم به معنى مطرود است يعنى رانده شده از در گاه ، و دور گشته از رحمت اله . و اين صيغه فعيل است به معنى مفعول ، و اصل آن از رجم كردن به سنگ است .
تفسير فصول اذان
و به تحقيق كه در تفسير الله اكبر روايت كرده اند كه : مراد از آن آنست كه خداى تعالى بزرگتر از جميع اشياست ، يا بزرگتر از آن است كه به وصف در آيد. و حى در حى على الصلاه به فتح ياء، اسم فعل است به معنى اقبل ، يعنى ((توجه نما به سوى فعلى كه وسيله خيرات ، و تضمن رفع درجات ، و متكفل نجات اخروى است )).
و فلاح به معنى فوز و ظفر است ، يعنى فيروزى يافتن بر مطلوب ، پس معنى حى على الفلاح آنست كه : ((اقبال كن به سوى چيزى كه موجب فوز و ظفراست به سعادت عظمى در روز جزا)).
و معنى حى على خير العمل آنست كه : ((اقبال كن و توجه نما بر عملى كه آن افضل اعمال است )) يعنى نماز پنجگانه يوميه ، چه روايت كرده است ثقه الاسلام در كتاب ((كافى )) بسند صحيح از معاويه بن وهب كه ثقه و جليل القدر است كه گفته :
ساءلت اباعبدالله (عليه السلام ) عن افضل ما يتقرب به العباد الى ربهم و احب ذلك الى الله عزوجل ما هو؟ فقال : ما اعلم شيئا بعد المعرفه افضل من هذه الصلاه - الحديث .
يعنى ((سوال كردم حضرت امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) را از افضل آنچه بندگان به وسيله آن تقرب مى جويند به درگاه پروردگار خود، و دوست داشته ترين آن اعمال پيش جناب الهى . پس آن حضرت فرمود كه : نمى دانم بعد از معرف معارف ربانى هيچ چيز افضل از اين نماز باشد)). و مراد به معرفت ، اعتقاداتى است كه ايمان به سبب آن اعتقادات متحقق مى شود، و ايمان عبارت از آن اعتقادات است . پس نماز بعد از ايمان افضل و بهتر از جميع افعال نفسيه و بدنيه باشد، و اجماع نيز برين مساله منعقد شده است .
پس درين هنگام برين كلام اشكالى مترتب است و اشكال آنست كه : دشوار مى شود جمع ميان افضليت نماز بر بعضى از اعمال مثل حج و جهاد مثلا، و ميان آنچه مشهور شده است نقل آن از پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) كه : افضل الاعمال احمزها. يعنى ((بهترين اعمال عملى است كه تعب و مشقت در اقدام به آن بيشتر باشد)). چه منافات است ميان مفاد حديث اول كه : نماز افضل اعمال است ، و مفاد حديث ثانى كه : افضل الاعمال احمزها، زيرا كه بنابراين حديث لازم مى آيد كه افضل اعمال حج و جهاد باشد، چه ظاهر است كه مشقت حج و جهاد بيشتر از مشقت نماز است .
و بسا باشد كه در دفع اين تنافى و اشكال به اين وجه جواب گفته شود كه مراد از قول حضرت كه افضل الاعمال احمزها آن باشد كه هر عملى را كه ممكن باشد كه به انحاى مختلف بجاى آورند بهترين آنها نحوى است كه تحمل مشقت و تعب در آن بيشتر باشد، مثل آنكه روزه اى كه در ايام تابستان و بلاد گرمسير داشته شود افضل است از روزه اى در ايام زمستان و در بلاد سردسير بدارند. و همچنين وضوئى كه در ايام زمستان ساخته شود بهتر است از وضوئى كه در ايام تابستان سازند. و همچنين زكات و تصدقات كه در وقت ارزانى و در حال توانگرى بدهند. پس به اين توجيه تنافى ميان حديثين مذكورين نخواهد بود.
و به همين توجيه نيز به جمع حاصل شود و منافات بر طرف گردد ميان اين حديث كه افضل الاعمال احمزها، و ميان حديث : نيه المومن خير من عمله ، چه نيت نيز بر انحاى مختلف مى تواند بود كه واقع شود، و هيچ شك نيست كه نيتى كه مقرون به اخلاص صرف مى تواند بود كه واقع شود، و هيچ شك نيست كه نيتى كه خواهد بود از بعض نيتها كه بر آن وجه نباشد. پس منافات ميان حديثين مذكورين نباشد بلكه موكد و مقرر يكديگر باشند. و بعضى از علما جمع ميان اين دو حديث را به توجيهات ديگر كرده اند كه ما آن توجيهات را در شرح حديث سابع و ثلاثين مذكورين نباشد بلكه موكد و مقرر يكديگر باشند. و بعضى از علما جمع ميان اين دو حديث را به توجيهات ديگر كرده اند كه ما آن توجيهات را در شرح حديث سابع و ثلاثين از كتاب ((اربعين )) ذكر كرده ايم ، اگر اطلاع مطلوب باشد رجوع به كتاب مذكور بايد نمود - والله الموفق .
فصل چهارم : دعا بين اذان و اقامه ، و شروع در نماز
پس هر گاه فارغ شده باشى از اذان گفتن بايد كه فصل كنى يعنى جدا سازى ميانه اذان و اقامت به سجده كردن يا به نشستن ، و بگوئى در وقتى كه تو ساجد يا جالس ‍ باشى :
اللهم اجعل قلبى بارا، وعيثى قارا، و رزقى دارا، و اجعل لى عند قبر رسولك (صلى الله عليه وآله ) مستقرا وقرارا.(48)
خداوندا دلم را مطيع و نيكوكار، و عيش مرا برقرار و پايدار، و روزيم را فراخ و فراوان گردان ، و قرارگاه مرا در حيات و ممات در جوار قبر رسول خود قرار ده .
بعد از آن طلب و مسئلت نما آنچه خواهى ، سوال كن حاجت خود را از حضرت الهى ، بدرستى كه روايت شده است از حضرت رسالت پناه محمدى (صلى الله عليه وآله ): ان الدعاء بين الاذان و الاقامه لايرد، يعنى ((بدرستى كه (تير) دعا در ميانه اذن و اقامت به هدف اجابت مى رسد و رد نمى شود)).
و بعد از آنكه فاصله كردى ميان اذان و اقامت و گفتى كلمات مذكوره را كه منقول است از اصحاب عصمت ، پس برخيز از براى اقامت گفتن . و فصول اقامت همه دو مرتبه اند(49) سواى تهليل (50) كه در آخر آنست كه آنرا يكبار بايد گفت ، و بعد از فصل حى على خير العمل دو مرتبه قد قامت الصلاه بايد گفت . و بايد كه در وقت گفتن اقامت آداب مذكوره اذان را بجاى آرى مگر به تاءنى خواندن و انگشت در گوش گذاشتن و آواز بلند كردن ، چه اين هر سه فعل در اذان سنت است نه در اقامت ، بلكه در اقامت سنت است كه بر خلاف تاءنى زود گفته شود، و به خلاف رفع صوت آهسته خوانده شود، و به خلاف وضع اصبعين در اذنين ترك وضع كرده شود. و تاكيد استحباب قيام و طهارت در اقامت بيشتر از اذان است حتى آنكه سيد مرتضى - رضى الله عنه - قيام و طهارت را در اقامت واجب مى داند. و هر گاه كه از اقامت گفتن فارغ شدى بايد كه رو به قبله اين دعا را بگوئى :
اللهم اليك توجهت ، و مرضاتك طلبت ، و ثوابك ابتغيت ، و بك آمنت ، و عليك توكلت . اللهم صل على محمد و آل محمد، و افتح مسامع قلبى لذكرك ، و ثبتنى على دينك (و دين نبيك محمد)، و لا تزع قلبى بعد اذ هديتنى ، و هب لى من لدنك رحمه ، انك انت الوهاب .
خداوندا به سوى تو رو كرده ام ، و خشنودى تو را طلبيده ام ، و پاداش تو را جسته ام ، و به تو ايمان آورده ام ، و بر تو توكل نموده ام . خداوندا بر محمد و آل او درود فرست ، و دريچه گوش دلم را براى ياد خودت بگشا، و مرا بر دين خود و دين پيامبر خودت محمد پايدار بدار، و دلم را پس از آنكه هدايتم نموده اى منحرف مساز، و از جانب خود رحمتى بر من ببخش ، كه راستى تو بسيار بخشنده اى .
و بايد كه ايستادن تو در نماز به وقار و خضوع بوده باشد، و دستهاى خود را فرو گذاشته محاذى زانوها بر روى رانها بدارى ، و قدمها را از هم دور گذارى چنانچه فاصله ميان ايشان مقدار سه انگشت از هم گشاده يا مقدار يك وجب باشد، و نظر را به موضع سجود افكنده دارى ، و به چپ و راست ملتفت نشوى ، و نظر به سوى آسمان نكنى و بايد كه در خاطر بگذارنى كه اين نمازى كه مى گزارم نماز وداع است ، يعنى آخرين نمازهاست كه گويا بعد از اين نماز ديگر نماز گزاردن ميسر نخواهد شد.
بعد از آن قصد كن اداء نماز واجبى صبح را امتثالا لاءمرالله ، قربه الى الله (51).
و مقارن دار نيت را به يكى از تكبيرات هفتگانه افتتاحيه . و بايد كه در حال تكبير گفتن دستها را تا محاذى گوش بردارى به نوعى كه كفهاى هر دو دست رو به قبله باشد، و انگشتان به هم ضم كرده باشى ، مگر دو انگشت مهين كه از انگشتان ديگر مى بايد دور باشند و ابتداى تكبير گفتن به ابتداى دست برداشتن ، و انتها به انتهاى فرود آوردن آن كنى ، و رفع يدين را از محاذات گوش نگذرانى .
مترجم مى گويد: ((ببايد دانست كه بعضى از علما - رضوان الله عليهم - برداشتن دستها تا برابر دوش سنت مى دانند، و بعضى تا برابر رو، و بعضى تا برابر رگ گردن ، و همه نزديك به هم است ، و اختلاف روايات در اين باب باعث اختلاف اقوال شده است . و همه متفق اند در آنكه از برابر گوشها بلندتر نبايد كرد، و از سيد مرتضى علم الهدى نقل شده است كه او برداشتن دستها را در تكبير احرام و در جميع تكبيرات نماز واجب مى داند، و ادعاى اجماع بر آن كرده است - والله اءعلم بحقيقه الحال )).
در كيفيت نيت و سهولت آن
و ببايد دانست كه بعضى از فقهاى متاخرين ما - رضوان الله عليهم اجمعين - در باب نيت مبالغه بى نهايت نموده اند، و زمام كلام را به سر حد اطناب رسانيده اند، و درين باب چيزى كه مويد كلام ايشان باشد در احاديث ائمه معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - مذكور نيست ، بلكه آنچه از كلام بلاغت انتظام اصحاب عصمت و ارباب هدايت - عليهم الصلاه و السلام - مستفاد مى شود بر كسى كه پيروى و تتبع كلام درر فرجام آن هاديان دين قويم و صراط مستقيم مى كند در بيان وضو و صلوات و ساير عبادات كه تعليم شيعيان عالى مقام و پيروان عظام خود نموده اند آسانى و سهولت امر نيت است و مستغنى بودن آن از بيان ، زيرا كه نيت امرى است مركوز در خاطر جميع عاقلان در حالت صدور افعال اختياريه از ايشان ، و لهذا متقدمين فقهاى ما - رضوان الله عليهم - متعرض بحث نيت نشده اند، و در كتب فقهى ذكر آن نكرده بلكه جماعتى از متاخرين فقها در آن باب خوض نموده مبالغه بى نهايت و غلوى بى حد و اندازه كرده اند، و كلام را به جائى رسانيده كه توهم آن مى شود كه نيت مركب بوده باشد از اجزائى متكثر مثل ، تعيين نماز، و آنكه واجب است يا سنت است ، و اداست يا قضا. و اين كلامى است بى مغز، و سخنى است بى ته كه بحسب ظاهر در لباس آمده صورتى گرفته است .
و از جهت صعوبت آنست كه اكثر مردم در وسواسى افتاده اند و ايشان را نيت كردن در عبادات مشكل شده است . و حال آنكه امر نيت نيست - فى الحقيقه - مگر قصد بسيط به سوى ايقاع يعنى بجا آوردن فعل معين از جهت علت غائى آن فعل ، و تركيب در منوى است نه در نيت ، يعنى اين امور مذكوره منوى اند كه نيت بر اينها واقع مى شود نه آنكه نيت مركب است از اينها. و از تركيب منوى تركيب نيت لازم نمى آيد، و نمى تواند بود كه اين قصد بسيط در حالت صدور افعال از هيچ عاقلى منفك شود، و لهذا بعضى از علماء ما - روح الله ارواحهم - گفته اند: اگر چنانچه حق - جل و علا - ما را مكلف مى ساخت كه فعل اختيارى را به غير نيت بجا آوريم هر آينه تكليف بمالا يطاق لازم مى آمد، چه بنده قادر نيست بر اينكه فعل اختيارى به غير نيت و قصد به سوى آن فعل ازو صدور يابد. والحق اين كلامى است كه در نهايت لطافت ، و بيانى است مقرون به كمال حسن و ظرافت .
و بر اذهان مستقيمه مخفى نخواهد بود كه منوى را بر وجهى در خاطر گذرانيدن كه از غير خود ممتاز باشد و ايقاع آن محض از براى رضاى خدا بوده باشد در نهايت آسانى است و اشكالى بر آن مترتب نيست . مثلا نماز ظهر را كه بالفعل ما مكلف به اداى آنيم ، مى توانيم به نوعى در خاطر بگذرانيم كه از ساير عبادات ديگر امتياز داشته باشد، و ايقاع آن بجز رضاى حق - سبحانه و تعالى - نبوده باشد، و درين اصلا صعوبتى نيست چنانكه وجدان صحيح و سالم از كدورات نفسانى و وساوس شيطانى شاهد بر آن است . پس هر كس كه صحيح الوجدان نبوده باشد كه امر نيت را چنانچه مذكور شد در يابد و آن را صعب و مشكل داند مسئلت مى نمائيم از حضرت عزت - جل شانه و عز برهانه - كه وجدان سقيم او را مبدل به وجوان سليم گرداند انه على كل شى ء قدير، و بالاجابه جدير.
دعاهاى ميان تكبيرات افتتاحيه
و بعد از آن بايد بجاى آورى در ميان تكبيرات (52) افتتاحيه هفتگانه ، ادعيه مستحبه سه گانه را كه روايت كرده است ثقه الاسلام در كتاب ((كافى )) به طريق حسن از امام بحق ناطق امام جعفر صادق - عليه التحيه و السلام - پس بعد از تكبير سيم بگو:
اللهم انت الملك الحق ، لا اله الا انت ، سبحانك انى ظلمت نفسى فاغفر لى ذنبى انه لا يغفر الذنوب الا انت .
خداوندا تو پادشاه حق و هستى ، جز تو معبودى نيست ، تو منزهى ، من به خودم ستم كردم ، پس گناهم را بر من ببخش ، كه گناهان را جز تو كسى نمى بخشد.
و بعد از تكبير پنجم بگوى : لبيك و سعديك و الخير فى يديك ، و الشر ليس اليك و المهدى من هديت ، لا ملجاء منك الا اليك ، سبحانك و حنانيك ، تباركت و تعاليت ، سبحانك رب البيت .
گوش به فرمانم و در راه خدمتم ، و خوبى بدست توست ، و بدى به سوى تو راه ندارد، و هدايت شده كسى است كه تو هدايتش نموده باشى ، گريز و پناهى از نزد تو نيست مگر به سوى خودت ، تو منزهى ، رحمتى بعد از رحمت از تو مى طلبم ، تو مقدس و بلندى ، تو منزهى اى صاحب خانه كعبه .
و بعد از تكبير هفتم بگوى - خواه آن تكبير احرام باشد و خواه نباشد، يعنى خواه قصد تكبير احرام كرده باشى و خواه نكرده باشى -:
وجهت و جهى للذى فطر السموات و الارض ، عالم الغيب و الشهاده ، حنيفا مسلما و ما انا من المشركين . ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين ، لاشريك له ، و بذلك امرت ، و انا من المسلمين (53)
روى خود را گرداندم به سوى آن كسى كه آسمانها و زمين را آفريده و داناى به پنهان و آشكار است ، در حاليكه از باطل به حق ميل كرده و مسلمانم ، و از مشركين نمى باشم . همانا نماز و عبادت و زندگى و مرگم همه از آن پروردگار عالميان است كه شريكى براى او نيست ، و بهمين فرمان داده شده ام و من از مسلمانان مى باشم .
و دعاى مذكور در روايت ديگر بر اين دستور منقول است :
وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض على مله ابراهيم و دين محمد و منهاج على حنيفا مسلما. به غير اضافه عالم الغيب و الشهاده
روى خود را گرداندم به سوى آن كسى كه آسمانها و زمين را آفريده است ، در حاليكه بر آئين ابراهيم و دين محمد و راه و روش على بوده ام و در حاليكه از باطل به حق ميل كرده و مسلمانم .
تعيين تكبيره الاحرام از ميان تكبيرات هفتگانه
و ببايد دانست كه اتفاق نموده اند علماء ما - قدس الله ارواحهم - بر جواز مقارنت نيت نماز به هر كدام ازين تكبيرات هفتگانه ، يعنى نيت را به هر كدام ازين تكبيرات كه خواهند مقارن دارند جايز است . پس تو مخيرى در آنكه هر كدام ازين تكبيرات را كه خواهى تكبير احرام گردانى ، و هر تكبيرى را كه مقارن نيت بدارى آنرا تكبير احرام گردان . و شيخ الطايفه شيخ ابو جعفر طوسى - نور الله مرقده القدوسى - ترجيح داده است گردانيدن تكبير آخر را تكبير احرام . و آنچه ظاهر مى شود از صحيحه زراره در افتتاح نمودن حضرت رسالت پناهى (صلى الله عليه وآله ) نماز را به تكبير احرام ، و متابعت نمودن حضرت امام حسين (عليه السلام ) آنحضرت را در گفتن آن اينست كه آنحضرت (صلى الله عليه وآله ) تكبير اول را تكبير احرام گردانيده باشند، چنانچه ذكر كرده ايم آنرا در مقاله ((اثنا عشريه ))، و بسط داده ايم كلام را در اين مرام در كتاب ((حبل المتين )) فارجع اليه ان كنت من الطالبين و الله الموفق والمعين .
علل تشريع تكبيرات هفتگانه
مترجم مى گويد: ببايد دانست كه استحباب تكبيرات سبعه افتتاحيه از صحيحه عبدالله بن سنان كه از حضرت امام بحق ناطق امام جعفر صادق (عليه السلام ) روايت نموده و صحيحه زراره بن اعين كه از حضرت امام الباطن و الظاهر امام محمد باقر (عليه السلام ) روايت كرده ، و روايت فضل بن شاذان كه از ثامن ائمه هدى حضرت امام رضا - عليه التحيه و اثناء - نقل نموده است ثابت است و شبهه اى در آن نيست ، نهايتش نقله آثار، علت استحباب آنرا مختلف نقل كرده اند.
خبر عبدالله بن سنان و زراره بن اعين ناطقند به اينكه استحباب تكبيرات سبعه آنست كه : حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) در صدد نماز بودند و حضرت امام حسين (عليه السلام ) نيز در پهلوى راست آنحضرت به نماز ايستاده بودند، پس حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) تكبير نماز فرمودند، حضرت امام حسين (عليه السلام ) تكبير نگفتند، پس ‍ بار ديگر حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) تكبير فرمودند باز حضرت امام حسين (عليه السلام ) تكبير ادا ننمودند، پس حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) در صدد مداوا و علاج زبان حضرت امام حسين (عليه السلام ) به تكبير شده تكبير مى گفتند تا اكمال هفت تكبير فرمودند چه حضرت امام حسين (عليه السلام ) دير به زبان آمدند چنانچه در خبر زراره مذكور است ، پس در مرتبه هفتم حضرت امام حسين (عليه السلام ) تكبير نماز گفتند، و اين تكبيرات هفتگانه از آن زمان بر امت عالى مرتبت آنحضرت سنت شد.
و آنچه از ظاهر اين حديثين مستفاد مى شود آنست كه حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) تكبير اول را تكبير احرام گردانيده باشند، و مصنف چنانچه در كتاب ، اشاره به آن كرده است در كتاب ((حبل المتين )) درين باب بسط كلام نموده است كه مقام را گنجايش ايراد آن نيست ، رجوع به آنجا بايد نمود تا مطلب معلوم شود.
و فضل بن شاذان از حضرت امام رضا - عليه التحيه و الثناء - علت ديگر در استحباب تكبيرات نقل كرده است چه در حديث او مذكور است كه : اصل نماز دو ركعت دو ركعت واجب شده و تتمه ديگر را حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) از روى شفقت بر امت بر آن اضافه نموده چه غفلت امت بسيار است شايد كه از مجموع آن نماز دو ركعت پسنديده كه از شايبه غفلت نفسانى مبرا، و از آلايش وساوس شيطانى معرا باشد بعمل آيد. و تكبيرات اصل نماز واجب زياده از هفت نيست يكى در افتتاح نماز، و چهار ديگر ما بين سجدتين ، و دو تاى ديگر از براى دو ركوع ، پس هفت تكبير در اول نماز سنت شده به واسطه آنكه هر گاه مصلى يكى از آن تكبيرات را فراموش كند سعبه افتتاحيه جبران منسى نمايد.
و همچنين هشام بن الحكم از امام بحق عالم امام موسى كاظم - عليه و على آبائه شرائف التحيه و السلام - علت استحباب را به طريق ديگر روايت كرده است ، و آن اينست كه چون حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله ) در شب معراج پيش از وصول به محل كرامت طى هفت حجاب از حجب اماكن قدس نمودند در پيش هر حجابى تكبيرى فرمودند پس ‍ به اين سبب هفت تكبير قبل از نماز - كه حظيره قدس و معراج انس مومن است - سنت شده .
و بر ارباب دانش مخفى نماند كه اختلاف و مغايرت علل ، قصور و توهم تناقص و تنافى ندارد چنانچه رئيس المحدثين محمد ابن بابويه - رضوان الله عليه - گفته است ، بلكه اصل اختلاف را موكد حكم ساخته ، و اين معنى چنانچه مخفى نيست ظاهر است .

 

next page

fehrest page

back page