بيست و سوم: اتحاد
بالاتر از مرحله توحيد، مرحله «اتحاد» است. اتحاد بدين معنا نيست كه «عبد» با
«مولا» يكى بشود. اتحاد به اين معنا امرى محال و چنين پندارى باطل، و رهزن است، نه
سير و سلوك. نيز اتحاد، به اين معنا نيست كه آن طور كه گروهى از ترسايان يا يهوديان
پنداشتند، خدا در چيزى يا كسى «حلول» كرده باشد:
«و قالت اليهود عزير بن الله و قالت النصارى المسيح بن الله» (1)
زيرا اين معنا نيز شرك و كفر است; بلكه مراد از اتحاد، اتحاد شهودى است نه وجودى
و به اين معناست كه انسان سالك، سراسر جهان را آيت، نشانه و مظهر آن ذات بداند و
براى غير او سهمى از هستى قائل نباشد و همه جا صداى او را بشنود و اثر او را ببيند.
اين كه موساى كليم از درختى
«اننى انا الله لا اله الا انا» (2)
شنيد، معنايش اين نيست كه آن درختخداست، بلكه معنايش «سلب انانيت» از خود و
اثبات الوهيتبراى حق است; بدين معنا كه درخت، خود را نمىبيند و از خود سخن
نمىگويد و گوينده نيز درخت نيست، بلكه درخت آيينه كلام حق است. همان طور كه «صورت
ديدنى»، آئينه دارد «صوت شنيدنى»، «بوى استشمام كردنى» و «نرمى لمس شدنى» نيز
آيينه دارد.
آيينه حسى تنها براى نشان دادن صورتهاى «مبصر» است، ولى آيينههاى معنوى
«مبصرات»، «مسموعات»، «مشمومات»، «مذوقات»، «ملموسات»، «متخيلات»،
«موهومات»، «معقولات» و بالاتر از همه، «مشهودات» قلبى را نيز ارايه مىكند.
درخت آيينه كلام حق است و در حقيقت، خداست كه مىگويد: «اننى انا الله»; اما موساى
كليم (عليه السلام) آن كلام را از آيينه درختشنيد; نه اين كه درخت گفته باشد:
«اننى انا الله». نيز اكنون هم اگر كسى چون موساى كليم باشد، اين زمزمه را از
آيينه هر درختى مىشنود:
موسىاى نيست كه تا صوت «انا الحق» شنود
ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست
آيينه كلام حق بودن نيز، اختصاصى به درخت ندارد. سراسر جهان، مناديان توحيد الهى
هستند.
قرآن كريم در سوره «اسراء» مىفرمايد:
«و ان من شىء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم» (3)
هر موجودى «سبحان الله» و «الحمد لله» مىگويد و چون تسبيح و تحميد از تكبير و
تهليل جدا نيست پس هيچ موجودى نيست كه «لا اله الا الله» و «الله اكبر» نگويد.
بنابراين، «تسبيحات اربع» ذكر هر موجودى است و اگر سمع شنواى كليم حق بهره كسى
باشد اين صوتها را مىشنود:
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مىكرد
خطاب «ولكن لا تفقهون تسبيحهم» به توده انسانهاست; نه اوحدى از آنها; بيشتر
مردم، تسبيح و تحميد موجودات را نمىشنوند و فقط اوحدى از انسانها شنواى آنند.
همان طور كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت (عليهم السلام)
مىشنيدند، اولياى خاص الهى نيز به تبع اينها آهنگ تسبيح و نغمه تحميد را مىشنوند،
ولى هر كسى به اندازه شعاع ولايتخود آنها را مىشنود و قهرا سراسر جهان را تسبيح،
تحميد، تهليل و تكبير بر عهده مىگيرد و بر اين اساس، هر موجودى از خود و ديگران،
نفى انانيت مىكند و مىگويد: من مستقل نيستم و تو هم مستقل نيستى، بلكه فقط ديگرى
هست كه ما آيينه دار هستى اوييم. اگر «آيينه» بتواند سخن بگويد، سخنش اين است كه
من از خود چيزى ندارم و تنها صاحب صورت را نشان مىدهم و اگر كسى اهل معنا باشد و
سخن آيينهها را بشنود، مىداند كه همه حركاتى كه در چهره آيينه مصور است نشانه
كارهاى صاحب صورت است.
بنابراين، انسان سالك در مرحله اتحاد، از خود و ديگران نفى انانيت مىكند و تنها
يكى را مىبيند; بدون اين كه از جهان چيزى حذف يا منزوى يا شريعت و تكليفى كم يا
زيادشود. منتها ديد عارف تغيير مىكند; يعنى، سراسر جهان و عالم و آدم، موجود،
محفوظ و مكلفند و سنتها هست، ولى همه اينها آيينهدار جمال و جلال اراده حق هستند.