بيست و دوم: توحيد
مرحله تسليم گرچه به مراتب از «توكل» و «رضا» بالاتر است ولى باز پايان خط سير
و سلوك نيست; زيرا كسى كه خود را به خدا مىسپرد معلوم مىشود خود را موجود دانسته
و خويش را مالك مىداند. پس از اين بالاتر آن است كه بفهمد او چيزى را مالك نيست تا
آن را به خدا بسپارد. اگر به جايى برسد كه به خوبى درك كند كه:
«لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا» (1)
در اين صورت خود را مالك سود و زيان و نيز مالك زندگى و مرگ خود نمىداند تا خود
را به خدا بسپارد. در قرآن كريم آمده است:
«ا من يملك السمع و الابصار» (2)
مالك چشم و گوش خداست.
در اين كريمه، «سمع» و «بصر» به عنوان مثال ذكر شده است و گرنه «فؤاد»، «راس»
و همه اجزاى بدن چنين است كه خدا مالك آنهاست. اگر براى انسان ثابت و روشن شود كه
همه هستى وى از آن خداست، آنگاه بايد از مقام و مرحله قبلى خود بالاتر بيايد.
هيچ كس نمىتواند ادعا كند كه بر عضوى از اعضايش مسلط است; چون در همان حال
تصميمگيرى ممكن است قدرتش گرفته شود.انسان نمىداند آيا جرعه آبى را كه در دست
دارد مىتواند بنوشد يا قبل از نوشيدن آن، جانش گرفته مىشود.
بنابراين، چون خدا مالك همه هستى است، مرحله يا مقام «تسليم» در عين حال كه
خود، كمال است اما از باب
«حسنات الابرار، سيئات المقربين» (3)
كمال نهايى سالكان واصل نيست و انسان از مرحله تسليم هم استغفار مىكند; ديگران
از گناه توبه مىكنند، ولى سالكان، از «كمال»، استغفار مىكنند و مىخواهند به
مقام «اكمل» برسند.
از اين رو، مقام تسليم براى سالكان الى الله، مقام نهايى نيست و شايسته است آنان
به مقام «توحيد» بار يابند. در اين مرحله كه مرحله
«لا تجعل مع الله الها اخر» (4)
است، شخص مىگويد غير از ذات اقدس خداوند، احدى مالك و ملك چيزى نيست:
«قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و
تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شىء قدير» (5) .
انسان مىيابد كه هر گونه قدرتى ملك خداست. او نه تنها مالك «سماوات» و «ارض»
است، «ملك» هم هست و نه تنها مالك انسان است، بلكه مالك ملك و سلطنت و نفوذ هم هست
و به هر كس كه بخواهد اين نفوذ را عطا مىكند و از هر كس كه بخواهد آن را مىگيرد.
آنگاه اشياء و اشخاص در برابر خداوند صبغه مظهريت مىيابند، چنانچه روشن خواهد شد.
مراحل توحيد
همان طور كه «رضا» دو مرحله داشت، توحيد نيز دو مرحله دارد. در ابتدا توحيد،
«يكى گفتن» است; يعنى مؤمن
«لا اله الا الله»
مىگويد و به آن ايمان هم دارد و غير از «الله» موجودى را شايسته عبادت
نمىداند; اما از اين مرحله بالاتر، «يكى كردن» است، و آن اين است كه بداند جز خدا
هيچ موجودى مالك چيزى نيست:
«و لا تدع مع الله الها آخر» (6) .
اگر كسى باور كند كه غير از خدا احدى مالك چيزى نيست، قهرا خود را مالك چيزى
نمىداند و بنابراين، نمىگويد: من خودم را تسليم حق كردهام. پس اگر سالك بگويد:
«روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم»، معنايش آن است كه او هنوز خود را مالك جان خود
مىداند، ولى اگر در يابد كه:
«لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حيوة و لا نشورا» (7)
آنگاه سخن از «لا اله الا الله»، گفتن مطلب عميقى است كه موحدان ناب آن را
مىگويند.
وقتى سالك به اين مرحله برتر توحيد بار يابد، مىفهمد كه چيزى را از خود به خدا
نداده است; چون چيزى نداشت تا آن را به خدا بدهد و از اين جا «فقر» محض او ظهور
مىكند و در اين صورت، ديگر جا براى توكل نيست; چون چيزى ندارد تا خدا را براى حفظ
آن وكيل بگيرد و جا براى حفظ مقام رضا هم نيست; زيرا طبع و ميلى ندارد تا بگويد:
«پسندم آنچه را جانان پسندد» و جان و جسم هم ندارد تا آنها را به خدا بسپارد و
بگويد «روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم» و قهرا عجز محض او ظهور مىكند و اين
مرحله، مرحله توحيد است.
آنگاه انسان، همه نظام آفرينش را با اين ديد مىبيند و هر موجودى را هم فقير محض
مىبيند. حتى آن جا كه اظهار استكانت مىكند، او مىداند كه حتى اين استكانت نيز به
بركت ظهور قدرت حق است، وگرنه هيچ موجودى توان اظهار عجز هم ندارد و در اعلام عجز و
در اظهار بندگى هم عاجز است. آنگاه او يك موحد تام است و «لا اله الا الله» گفتن
او با ديگران تفاوت بسيارى دارد.
ذات اقدس خداوند كه به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دستور توحيد مىدهد،
ناظر به اين مرحله نهايى است:
«فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات» (8)
بدان كه هيچ مبدئى جز خدا نيست و براى خود و مردان با ايمان، طلب آمرزش كن; چون
وقتى انسان سالك به اين گونه مراحل بار يافت، مىيابد كه بسيارى از «حسنات»،
مقامات و كمالات قبلى نقص و عيب است و بنابراين، از آنها استغفار مىكند. پس منظور
از گناه و «ذنب» در آيه، گناه مصطلح نيست، بلكه نقص را كمال پنداشتن و عيب را صحت
انگاشتن و عجز را قدرت باور داشتن خواهد بود.
كمال انقطاع به خدا
چون همه كمالات اخلاقى نفس براساس توحيد صحيح تنظيم شده، محور اصلى نزاهت روح را
توحيد ناب، تامين مىكند.
براى راهيابى به مقام والاى توحيد، راههاى فراوانى وجود دارد. دين براى استحكام
توحيد در جان موحد سالك، حدودى (9) معين كرده است. حدود الهى يعنى امور
ممنوعه و اين اوصاف، نسبتبه اشخاص گوناگون، مختلف است: براى عدهاى محرمات و
معاصى، براى عدهاى ديگر كه محتاطند گذشته از محرمات و معاصى، مشتبهات، و براى گروه
سوم كه از اين دو گروه وارستهترند، مباحات، حدود است. خداوند اين حدود را تنظيم
كرده تا سالك بر اثر عبور از آنها به توحيد، نزديكتر شود و به چيزى جز خدا ننگرد و
سرانجام به «كمال انقطاع» برسد، و بهترين راه براى پيمودن اين راه عبوديت است.
بنده خالص بودن به اين معناست كه بنده براى اين كه احساس كند عين ربط به خداست، از
او چيزى نخواهد و در دنيا تمرين كند كه از راه اجرت، براى خدا كار نكند.
خداى سبحان براى رهايى از اين نقص به ما دستور مىدهد:
«ففروا الى الله» (10)
يا به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم خطاب مىكند:
«و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا» (11)
و براى اين كه اين «تبتل» و كمال انقطاع، حاصل شود مقدمات را فراهم كرده و
فرموده است:
«ان ناشئة اليل هى اشد وطاء و اقوم قيلا» (12)
شب زندهدارى عالم خاصى دارد; حرفها در آن محكمتر و گامها استوارتر است; انسان
در روز، مشاغل زيادى دارد:
«ان لك فى النهار سبحا طويلا» (13)
و در شب چون مانعى نيست آرام است. وقتى آرام شد مطالب را بهتر درك كرده، آنها را
با خداى خود صحيحتر در ميان مىگذارد. در چنين فضايى خدا به رسول اكرمصلى الله
عليه و آله و سلم دستور مىدهد:
«و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا» (14) .
اين آيات در سوره مباركه «مزمل» است كه در آغاز بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم نازل شده و تاكيد در آيه آخر، نشانه آن است كه نه تنها انقطاع عبد بلكه
كمال انقطاع او مطلوب خداست; چنانكه در «مناجات شعبانيه» به عنوان مطلوبى الهى از
آن ياد شده:
«اللهم هب لي كمال الانقطاع اليك» (15) .
كسى كه پيوند خود را از غير خدا قطع كند، چون قطع او، كارى اختيارى است، قاطع به
اين كار، عنايت و توجه دارد و حضور فاعل را نشان مىدهد، ولى «انقطاع» از اين
دقيقتر است; زيرا حضور فاعل را نشان نمىدهد، بلكه پذيرش را نشان مىدهد و «كمال
انقطاع» از اين هم دقيقتر; زيرا به اين معناست كه انسان به انقطاع خود هم توجه و
عنايتى ندارد. چنين حالتى در شب براى شب زندهدار و اهل تهجد و نماز شب مقدور است.
نكته شايان توجه در اين آيات آن است كه خداوند خطاب به پيامبر مىفرمايد:
«ان لك فى النهار سبحا طويلا»
تو در روز، كارهاى زيادى دارى و در آنها شناورى. معلوم مىشود پيغمبر صلى الله
عليه و آله و سلم در روز به طور مرتب، مشغول ارشاد، هدايت، تبليغ و انجام كارهاى
رهبرى بود و شب هنگام فراغتى مىيافت و با اين كه كارهاى روز آن حضرتصلى الله عليه
و آله و سلم زياد بود، مانع تبتل و انقطاع او در شب نبود; چون اگر كار روز، الهى
باشد هرگز بر اثر آن، غبارى بر چهره آيينه دل نمىنشيند و حواس انسان را به غير خدا
متوجه نمىكند.
علت اين كه براى بسيارى از انسانها تمركز حواس، به ويژه در نماز، كار آسانى
نيستبه اين جهت است كه كارهاى بيرون از نماز، الهى نيست!
راههاى رسيدن به كمال انقطاع
براى رسيدن به اين مقام منيع، انسان بايد به كسانى كه به آن منزلت راه يافتهاند
نزديك شود، ولايت آنان را در جان و دل بپروراند و به سنت و سيرت آنان معتقد باشد و
عمل كند وآنان اهل بيت عصمت و طهارت و همه انبيا و اولياى الهى (عليهم السلام)
هستند و شيطان هم در كمين سالك است.
امام باقر (عليهالسلام) به زرارة كه از اصحاب و شاگردان آن حضرت بود، فرمودند:
تهديد شيطان كه گفت:
«لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و
عن شمائلهم و لا تجد اكثرهم شاكرين» (16)
من بر سر راه راست آنان مىنشينم و... درباره شما شيعيان است; زيرا شيطان ديگران
را به دام خود گرفتار كرده و ديگر بر سر راه آنها نمىنشيند; زيرا آنان در مسير
فضيلت نيستند تا شيطان راه آنها را ببندد:
«يا زرارة انما صمد لك و لاصحابك، فاما الاخرين فقد فرغ منهم» (17)
.
بنابراين، اين خطر هست كه اگر كسى محب و متولى خاندان عصمت (عليهم السلام) شود،
شيطان مىكوشد تا مانع كاميابى او شود.
امام صادق (سلام الله عليه) نيز فرمودند: آيه كريمه
«هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون، انما يتذكر اولوا الالباب»
(18)
درباره ما و دشمنان و دوستان ماست. «الذين يعلمون» ما هستيم و «الذين
لايعلمون» دشمنان ما هستند و «اولوا الالباب» شيعيان ما هستند كه معيار صحيح را
تشخيص مىدهند و مىدانند كه اينها مظهر ذات اقدس اله و صراط مستقيم هستند
(19) .
در سوره «حجر» آمده:
و انهما لبامام مبين» (20) :
يعنى دو شهرى كه ما آنها را ويران كرديم، در مسير مكه و شام، بر سر بزرگراه قرار
دارد. بنابراين، به بزرگراه «امام مبين» مىگويند. معصومين عليهمالسلام كه، امام
مبين هستند، ارتباط با آنان اين اثر را دارد كه انسان را به نحو تام به خدا مرتبط و
از غير او منقطع مىكند; زيرا غير از ولاى آنان راه ديگرى نيست و سالك الهى هرگز به
آن سمت كه خارج از منطقه ولايت است متوجه نخواهد نشد. در ذيل آيه مباركه
«الذين امنوا و كانوا يتقون لهم البشرى فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة»
(21)
روايتى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه مىفرمايد: درباره شما شيعيان
است. شيعيان در دنيا، در حال احتضار و در آخرت از بشارت اهل بيت (عليهم السلام)
برخوردارند (22)
زيرا اگر منقطع محض نيز نباشند، به منقطعين صرف مرتبطند و انسانى كه به منقطعين
صرف مرتبط باشد ديگر براى غيرخدا استقلالى قايل نيست. آيات قرآنى، روايات معصومين
عليهمالسلام و كلمات بزرگان اخلاق الهى هر سه بر اصل توحيد استوار است.
قرآن كريم مىفرمايد: مردان الهى كه اهل توحيدند از خدا «حسنه» دنيا و آخرت
مىخواهند و مىگويند:
«ربنا اتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة» (23) .
و قرآن، «حسنات» دنيا را مىشمرد و مىفرمايد: كسانى كه از مرز دين، دفاع
مىكنند
«احدى الحسنيين» (24)
يعنى شهادت يا غلبه بر دشمن، نصيب آنان مىگردد.
اهل جهاد اكبر نيز از احدى الحسنيين، برخوردارند. چندين روايتبه اين مضمون است
كه اگر كسى عظمت، حقانيت و سنت و سيرت اهل بيت را بشناسد و به آن عمل كند و منتظر
ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) باشد، احدى الحسنيين نصيبش مىشود; يا به درك ظهور
حضرت بقيةالله، موفق مىشود و آن حضرت را زيارت مىكند يا اگر به حضور يا ظهور آن
حضرت موفق نشود به منزله كسى است كه همراه با وى جهاد كرده باشد.
امام باقر (سلام الله عليه) مىفرمايد:
منتظر ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) و عارف به حق ولايت اولياى الهى، به منزله
كسى است كه درپاى ركاب او شمشير بزند; بلكه به منزله كسى است كه در ركاب پيغمبر صلى
الله عليه و آله و سلم جهاد كند; بلكه مانند كسى است كه همراه پيامبر به شهادت
برسد:
«العارف منكم هذا الامر المنتظر له المحتسب فيه الخير كمن جاهد و الله مع قائم
آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم بسيفه. ثم قال: بل و الله كمن جاهد مع رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم بسيفه. ثم قال الثالثة: بل و الله كمن استشهد مع رسول
الله صلى الله عليه و آله و سلم في فسطاطه» (25) .
اين مراحل، مربوط به درجات منتظران و ياوران آن حضرت (عليه السلام) است، كه در
معرفت و ايمان و انتظار ظهور آن حضرت متفاوتند.
اين مجموعه، «حسنه دنيا» است و زمينه توحيد كامل را فراهم مىكند و توحيدكامل،
نتيجه تهذيب روح و تهذيب روح، زمينه توحيد كامل است. به اين ترتيب، تاثير ولايت
اولياى الهى در نزاهت روح كاملا مشخص مىشود. چون محبت و پيروى از سنت و سيرت كسانى
كه «منقطع عن غيرالله الى الله» هستند انسان را منقطع الىالله مىكند و در اين
صورت انسان به كمال اصيل خود بارمىيابد.
قرآن كريم در همين زمينه مىفرمايد:
«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها
حسنا» (26) .
اين آيه نشان مىدهد كه ولايت اهل بيت از حسنات دنياست. چون در آن، مصداق كامل
حسنه، مودت اهل بيت (عليهمالسلام) شمرده شده كه اين در دنيا حاصل مىشود; زيرا در
قيامت، فقط نتيجه آن ظهور مىكند. در قيامت كسى نمىتواند دوستى آنان را تحصيل كند.
چون آن جا «دار جزاء» است نه «دار عمل» .
مجلسى كه در آن، فضيلت، احكام، سخنان، مدح و مصايب اهل بيت (عليهم السلام) بازگو
مىشود و انسان را به آنان نزديك و به سنت و سيرت آنان معتقد و پاى بندتر مىكند،
از حسنات دنياست; همانگونه كه مجلس درس، وعظ و ذكر حق، از حسنات زندگى دنياست;
زيرا از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود:
«بادروا رياض الجنه»
به سوى بوستانهاى بهشتبشتابيد. عرض كردند: بوستانهاى بهشت چيست؟ فرمود:
«حلق الذكر»
انجمنها و محفلهايى كه در آنها نام خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و
احكام و دستورهاى خدا بازگو مىشود (27) .
اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) مىفرمايد:
«رحم الله امرا سمع حكما فرعى و دعى الى رشاد فدنا و اخذ بحجزة هاد فنجا»
(28) :
خداوند رحمت كند كسى را كه دستبه دامن راهنمايى بزند:
به كوى عشق منه بىدليل راه قدم
كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد
جناب «ابن ميثم» در شرح اين جمله مىفرمايد: ناظر به آن است كه عدهاى كه بدون
استاد، سعى در سير و سلوك دارند به جايى نمىرسند و حق با كسانى است كه مىگويند طى
اين راه به وسيله راهنما ميسر است (29) .
امام صادق (عليه السلام) نيز مىفرمايد: پدرم همواره مىفرمود:
«ان شيعتنا آخذون بحجزتنا و نحن آخذون بحجزة نبينا و نبينا آخذ بحجزة الله»
(30)
شيعيان ما به دامان ما چنگ مىزنند و ما به دامن پيغمبر صلى الله عليه و آله و
سلم چنگ مىزنيم و پيغمبر به خدا متمسك است; يعنى، همانگونه كه در اصل نظام تكوين،
ذات اقدس خداوند، مبدا اصيل است، پس از آن انسان كامل از او فيض مىگيرد و بعد
جانشينان انسان كامل از او مدد مىگيرند و بعد پيروانشان از آنها كمك مىگيرند، در
نظام تشريع نيز، اگر كسى بخواهد علوم و معارفى را ياد بگيرد و روش سعادت را
بياموزد، بايد به دامن اهلبيت (عليهمالسلام) متوسل شود; زيرا آنها روش تربيتى را
از رسول گرامى، استفاده كردهاند و رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم نيز روش
سعادت را از ذات اقدس خداوند فرا گرفته:
«ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم» (31) :
زمام همه موجودات جنبنده، به دستخداست و او هم بر مسير مستقيم هر موجودى را
راهنمايى مى كند.
ما نيز در نماز از خدا مىخواهيم تا زمام ما را به دستخود بگيرد و به ديگرى
وامگذارد:
«اهدنا الصراط المستقيم»
چنانكه در ادعيه آمده است:
«اللهم و لا تكلني الى نفسي طرفة عين ابدا» (32)
«و لا تكلنا الى غيرك و لا تمنعنا من خيرك» (33) .
اگر كسى مشمول مهر خدا واقع نشود، خدا او را به حال خودش رها مىكند و او گمراه
مىشود:
«فماذا بعد الحق الا الضلال» (34) .
البته چون تفويض و واگذارى موجود ممكن به حال خود مستحيل است و گرنه انقلاب ذات
رخ مىدهد و فقير محض، غنى خواهد شد، پس مقصود آن است كه خداى سبحان لطف خاص خود را
از تبهكاران باز مىدارد و از وارستگان دريغ نمىدارد.