مراحل اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۲۲ -


بيستم: رضا

مرحله «رضا» براى سالكان كوى حق، آن است كه انسان سالك به جايى برسد كه نه تنها كوشش كند خدا از او راضى باشد بلكه بكوشد او از «قضا و قدر» خدا راضى باشد. بنابراين، رضا بر دو قسم و هر دو قسم نيز از منازل سير و سلوك است:

قسم اول آن است كه انسان بكوشد خدا از او راضى باشد; يعنى، با انجام واجب و ترك حرام به جايى برسد كه خدا از او راضى و خشنود باشد كه در اين صورت گرفتار قهر خدا نخواهد شد.

قسم دوم آن است كه انسان بكوشد از قضا و قدر الهى راضى باشد; يعنى هر چه خدا انجام مى‏دهد او بپسندد و به آن رضا بدهد و اين مقام، مهم است. البته مرحله اول براى هر انسانى لازم است; اما كسب مرحله و مقام دوم مقدور همه نيست.

در سيره و سنت‏حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه در همه زندگيش هرگز «اى كاش‏» نگفت:

«لم يكن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول لشي‏ء قد مضى: لو كان غيره‏» (1)

زيرا همه گفتار و رفتارش مطابق قضاى الهى تنظيم مى‏شد و اين مقام كامل رضاست; و چون وجود مبارك آن حضرت اسوه سالكان است، برخى عارفان در هفتاد سال زندگى خود همان راه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را پيمودند و در همه اين مدت پر بركت در باره چيزى كه اتفاق مى‏افتاد «ليته لم يكن‏»، و در باره چيزى كه اتفاق نمى‏افتاد «ليته كان‏» نمى‏گفتند:

عن عارف عمر سبعين سنة

«يا ليت لم تقع‏» ولا لما ارتفع

ان لم يقل راسا لاشيا كائنة

مما هو المرغوب «ليته وقع‏» (2)

چنين سيره و سنتى كه در زندگى معصومان (عليهم السلام) و شاگردان و رهروان آنا مشاهده مى‏شود مبتنى بر اين اساس مرصوص معرفتى است كه چون مى‏دانستند خدا حكيم محض است و همه كارهايش، بر اساس عدل، حكمت و رحمت است.

ذات اقدس خداوند در سوره مباركه «حديد» حقيقت زهد را كه زمينه نيل به مقام ضاست‏بازگو كرده، مى‏فرمايد: همه مقدرات، قبل از تحقق در جهان عينى، در كتاب آسمانى و الهى تنظيم شده است:

«لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتكم‏» (3)

تا شما نسبت‏به آنچه از دستتان مى‏رود يا مصيبتى كه دامنگيرتان مى‏شود اظهار افسوس و رنج نكنيد و براى امور دنيوى كه به شما مى‏رسد خوشحال نباشيد. «فرح‏» در برابر رخدادهاى گوارا و «افسوس‏» در مورد فقدان چيزهاى گوارا روا نيست و كسى كه بر اثر معرفت از معبر زهد گذشت و به مقام رضا رسيد، در هر دو حال مزبور به كار خدا راضى است و اين رضا نتيجه «محبت‏» و محبت، ثمره معرفت است. كسى كه خدا را به عنوان مبدا حكمت و رحمت‏بشناسد، به او دل مى‏سپارد و در پيشگاهش سر مى‏سايد و اين سرساييدن و دل سپردن محبت است و يكى از ثمرات اين محبت، رضاست.

قرآن كريم از سالكانى كه به اين مرحله بار يافته‏اند چنين تعبير مى‏كند:

«رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه‏» (4)

كسى كه از خدا «خشيت‏» داشته باشد، به جايى مى‏رسد كه خدا از او و او هم از خدا راضى است. خشيت هم محصول علم و معرفت است:

«انما يخشى الله من عباده العلماء» (5)

و با محبت هم جمع مى‏شود; وقتى انسان خدا را مبدا حكمت و رحمت‏بشناسد، از او هراسناك است كه مبادا كارى را بر خلاف حكم حكيمانه او انجام دهد تا خداى حكيم بر اساس حكمتش او را مؤاخذه كند. چون خداوند حكيم هرگز حكمت را رها نمى‏كند و هيچ وسيله‏اى، نيز حكمت او را دگرگون نمى‏كند:

«يا من لا يغير حكمته الوسائل‏» (6)

يعنى، نمى‏شود با توسل به وسايل، كارى كرد كه خدا بر خلاف حكمت، كارى انجام دهد يا چيزى را ترك كند.

غرض آن كه، چون انسان سالك، خدا را مبدا حكمت و رحمت مى‏شناسد و هر گونه اثرى را در نظام هستى از او مى‏داند قهرا به او دل مى‏بندد و محصول اين دلبستگى هم رضاى به كار اوست. پس آيه

«رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه‏» (7)

مقام «رضا» را به «خشيت‏» ارتباط مى‏دهد و خشيت را در آيه «انما يخشى الله من عباده العلماء» به معرفت وابسته مى‏داند. بنابراين، معرفت است كه زمينه اين گونه مسائل را فراهم مى‏كند.

قرآن كريم در زمينه «رضا» مى‏فرمايد:

«فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» (8)

سوگند به پروردگار تو، اينها هرگز ايمان نمى‏آورند مگر اين كه به جايى‏برسند كه در همه اختلافهاى فكرى، اخلاقى، مالى و... تو را حكم قرار دهندو به محكمه قسط و عدل تو مراجعه كنند. گاهى اختلاف فكرى، در درون‏خود انسان است; مثل اين كه، بين دو مكتب فكرى، متحير مى‏ماند و گاهى‏با انديشمندان ديگر، اختلاف فكرى دارد و گاهى هم با صاحب اوصاف‏ديگر، اختلاف اخلاقى و وصفى دارد; چنانكه گاهى با ديگران، اختلاف‏در رفتار و مسائل حقوقى پيدا مى‏كند. در همه اين مواردى كه اختلاف و«مشاجره‏» پيدا مى‏شود، مرجع حل اختلاف و مشاجره، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و قانون خداست.

انسان وقتى مؤمن است كه در همه موارد مشاجره و اختلاف به محكمه و مكتب پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مراجعه كند و اگر آن را قبول نداشته باشد و به آن مراجعه نكند، اصلا مسلمان و مؤمن نيست. ولى مؤمن بعد از مراجعه نيز آنچه را كه صاحب محكمه يعنى دين بيان مى‏كند مى‏پذيرد و نه تنها ساكت‏بلكه ساكن مى‏شود و مى‏آرمد; يعنى، از نتيجه محكمه، چه به سود و چه به زيان او باشد، راضى است.

در جايى ديگر مى‏فرمايد:

«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة‏» (9)

هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد در برابر حكم خدا و پيغمبر او اظهار راى كند و بگويد: من اين را قبول دارم و آن را قبول ندارم; زيرا حق انتخاب و اختيار در برابر حكم قطعى خدا و پيغمبر او، با ايمان سازگار نيست. ايمان به شريعت اسلام، بدين معناست كه اين دين، حق است و بنابراين، پس از پذيرش اصل دين، مؤمن مجاز نيست در باره داوريهاى دين اظهار نظر كند و حق اختيار به خود بدهد.

تذكر: نام فرشته دربان بهشت «رضوان‏» است:

«امر الله رضوان خازن الجنان ان ينادي في ارواح المؤمنين‏» (10)

و اين بدان معناست كه مقام رضا، در بهشت و «باب الجنه‏» است و انسان راضى، از در بهشت مى‏گذرد و كسى كه به مقام رضا نرسيده باشد، از اين در وارد نمى‏شود و در حقيقت، خود آن مقام، در است و خود آن فرشته، باب است كه به صورت يك مقام خاص به ما تعليم شده است.


پى‏نوشت‏ها:

1. اصول كافى، ج 2، ص 63.

2. شرح منظومه، بخش حكمت، ص 358. نيز ر.ك. معراج السعادة، ص 767.

3. سوره حديد، آيه 23.

4. سوره بينه، آيه 8.

5. سوره فاطر، آيه 28.

6. عدة الداعى، ص 22.

7. سوره بينه، آيه 8.

8. سوره نساء، آيه 65.

9. سوره احزاب، آيه 36.

10. بحار، ج 6، ص 292.