بيستم: رضا
مرحله «رضا» براى سالكان كوى حق، آن است كه انسان سالك به جايى برسد كه نه تنها
كوشش كند خدا از او راضى باشد بلكه بكوشد او از «قضا و قدر» خدا راضى باشد.
بنابراين، رضا بر دو قسم و هر دو قسم نيز از منازل سير و سلوك است:
قسم اول آن است كه انسان بكوشد خدا از او راضى باشد; يعنى، با انجام واجب و ترك
حرام به جايى برسد كه خدا از او راضى و خشنود باشد كه در اين صورت گرفتار قهر خدا
نخواهد شد.
قسم دوم آن است كه انسان بكوشد از قضا و قدر الهى راضى باشد; يعنى هر چه خدا
انجام مىدهد او بپسندد و به آن رضا بدهد و اين مقام، مهم است. البته مرحله اول
براى هر انسانى لازم است; اما كسب مرحله و مقام دوم مقدور همه نيست.
در سيره و سنتحضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه در همه
زندگيش هرگز «اى كاش» نگفت:
«لم يكن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول لشيء قد مضى: لو كان غيره»
(1)
زيرا همه گفتار و رفتارش مطابق قضاى الهى تنظيم مىشد و اين مقام كامل رضاست; و
چون وجود مبارك آن حضرت اسوه سالكان است، برخى عارفان در هفتاد سال زندگى خود همان
راه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را پيمودند و در همه اين مدت پر بركت در باره
چيزى كه اتفاق مىافتاد «ليته لم يكن»، و در باره چيزى كه اتفاق نمىافتاد «ليته
كان» نمىگفتند:
عن عارف عمر سبعين سنة
«يا ليت لم تقع» ولا لما ارتفع
ان لم يقل راسا لاشيا كائنة
مما هو المرغوب «ليته وقع» (2)
چنين سيره و سنتى كه در زندگى معصومان (عليهم السلام) و شاگردان و رهروان آنا
مشاهده مىشود مبتنى بر اين اساس مرصوص معرفتى است كه چون مىدانستند خدا حكيم محض
است و همه كارهايش، بر اساس عدل، حكمت و رحمت است.
ذات اقدس خداوند در سوره مباركه «حديد» حقيقت زهد را كه زمينه نيل به مقام
ضاستبازگو كرده، مىفرمايد: همه مقدرات، قبل از تحقق در جهان عينى، در كتاب آسمانى
و الهى تنظيم شده است:
«لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتكم» (3)
تا شما نسبتبه آنچه از دستتان مىرود يا مصيبتى كه دامنگيرتان مىشود اظهار
افسوس و رنج نكنيد و براى امور دنيوى كه به شما مىرسد خوشحال نباشيد. «فرح» در
برابر رخدادهاى گوارا و «افسوس» در مورد فقدان چيزهاى گوارا روا نيست و كسى كه بر
اثر معرفت از معبر زهد گذشت و به مقام رضا رسيد، در هر دو حال مزبور به كار خدا
راضى است و اين رضا نتيجه «محبت» و محبت، ثمره معرفت است. كسى كه خدا را به عنوان
مبدا حكمت و رحمتبشناسد، به او دل مىسپارد و در پيشگاهش سر مىسايد و اين
سرساييدن و دل سپردن محبت است و يكى از ثمرات اين محبت، رضاست.
قرآن كريم از سالكانى كه به اين مرحله بار يافتهاند چنين تعبير مىكند:
«رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه» (4)
كسى كه از خدا «خشيت» داشته باشد، به جايى مىرسد كه خدا از او و او هم از خدا
راضى است. خشيت هم محصول علم و معرفت است:
«انما يخشى الله من عباده العلماء» (5)
و با محبت هم جمع مىشود; وقتى انسان خدا را مبدا حكمت و رحمتبشناسد، از او
هراسناك است كه مبادا كارى را بر خلاف حكم حكيمانه او انجام دهد تا خداى حكيم بر
اساس حكمتش او را مؤاخذه كند. چون خداوند حكيم هرگز حكمت را رها نمىكند و هيچ
وسيلهاى، نيز حكمت او را دگرگون نمىكند:
«يا من لا يغير حكمته الوسائل» (6)
يعنى، نمىشود با توسل به وسايل، كارى كرد كه خدا بر خلاف حكمت، كارى انجام دهد
يا چيزى را ترك كند.
غرض آن كه، چون انسان سالك، خدا را مبدا حكمت و رحمت مىشناسد و هر گونه اثرى را
در نظام هستى از او مىداند قهرا به او دل مىبندد و محصول اين دلبستگى هم رضاى به
كار اوست. پس آيه
«رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه» (7)
مقام «رضا» را به «خشيت» ارتباط مىدهد و خشيت را در آيه «انما يخشى الله من
عباده العلماء» به معرفت وابسته مىداند. بنابراين، معرفت است كه زمينه اين گونه
مسائل را فراهم مىكند.
قرآن كريم در زمينه «رضا» مىفرمايد:
«فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما
قضيت و يسلموا تسليما» (8)
سوگند به پروردگار تو، اينها هرگز ايمان نمىآورند مگر اين كه به جايىبرسند كه
در همه اختلافهاى فكرى، اخلاقى، مالى و... تو را حكم قرار دهندو به محكمه قسط و عدل
تو مراجعه كنند. گاهى اختلاف فكرى، در درونخود انسان است; مثل اين كه، بين دو مكتب
فكرى، متحير مىماند و گاهىبا انديشمندان ديگر، اختلاف فكرى دارد و گاهى هم با
صاحب اوصافديگر، اختلاف اخلاقى و وصفى دارد; چنانكه گاهى با ديگران، اختلافدر
رفتار و مسائل حقوقى پيدا مىكند. در همه اين مواردى كه اختلاف و«مشاجره» پيدا
مىشود، مرجع حل اختلاف و مشاجره، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و قانون خداست.
انسان وقتى مؤمن است كه در همه موارد مشاجره و اختلاف به محكمه و مكتب پيغمبر
صلى الله عليه و آله و سلم مراجعه كند و اگر آن را قبول نداشته باشد و به آن مراجعه
نكند، اصلا مسلمان و مؤمن نيست. ولى مؤمن بعد از مراجعه نيز آنچه را كه صاحب محكمه
يعنى دين بيان مىكند مىپذيرد و نه تنها ساكتبلكه ساكن مىشود و مىآرمد; يعنى،
از نتيجه محكمه، چه به سود و چه به زيان او باشد، راضى است.
در جايى ديگر مىفرمايد:
«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة»
(9)
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد در برابر حكم خدا و پيغمبر او اظهار راى كند و
بگويد: من اين را قبول دارم و آن را قبول ندارم; زيرا حق انتخاب و اختيار در برابر
حكم قطعى خدا و پيغمبر او، با ايمان سازگار نيست. ايمان به شريعت اسلام، بدين
معناست كه اين دين، حق است و بنابراين، پس از پذيرش اصل دين، مؤمن مجاز نيست در
باره داوريهاى دين اظهار نظر كند و حق اختيار به خود بدهد.
تذكر: نام فرشته دربان بهشت «رضوان» است:
«امر الله رضوان خازن الجنان ان ينادي في ارواح المؤمنين» (10)
و اين بدان معناست كه مقام رضا، در بهشت و «باب الجنه» است و انسان راضى، از در
بهشت مىگذرد و كسى كه به مقام رضا نرسيده باشد، از اين در وارد نمىشود و در
حقيقت، خود آن مقام، در است و خود آن فرشته، باب است كه به صورت يك مقام خاص به ما
تعليم شده است.